اخلاقی - تربیتیاعتقادی - کلامیروان شناسیعرفانمعارف قرآنیمقالات

خدایی شدن در سایه اسلام

بسم الله الرحمن الرحیم

از نظر قرآن، انسان تنها موجودی است که همه صفات و اسماء الهی را دارا است؛ زیرا خلافت الهی انسان متوقف بر آن است. این بدان معناست که انسان به طور تکوینی و فطری، متاله و خدایی است؛ اما چرا لازم است تا انسان در صراط مستقیم اسلام و شرایع آن گام بردارد؟ اگر غیر از عمل کند، چه اتفاقی می افتد؟ آیا انسان با حرکت غیر اسلامی و شرایع آن، از انسانیت و خلافت الهی و متاله و خدایی شدن خارج می شود؟ آیا تبدیل، تحویل یا تغییری در انسان رخ می دهد که دیگر انسان، آن انسان الهی نیست؟ نویسنده با مراجعه به آموزه های وحیانی قرآن بر آن است تا به این پرسش ها پاسخ دهد. با هم این مطلب را از نظر می گذرانیم.

خدایی بودن همه انسان ها از نظر قرآن

بر اساس آیات و آموزه های وحیانی قرآن، همه انسان ها به طور فطری و تکوینی «متألّه» هستند؛ یعنی صفات الله را در خود دارند؛ زیرا وقتی مشیت و اراده الهی بر این قرار گرفت تا حضرت آدم(ع) را به عنوان نخستین انسان بیافریند و خلق کند، به فرشتگان و جنیان بیان می کند که هدف از خلقت آدم به عنوان نخستین انسان، جعل و قراردادن تکوینی او به عنوان «خلیفه الله» است تا به جای «مستخلف عنه» در مقام مظهریت به ربوبیت و پروردگاری بپردازد و هر چیزی را به جایگاه مقدّرش از کمالات بایسته و شایسته برساند.(بقره، آیات 30 و 31)

خدا در قرآن بیان می کند که این جعل انسان به عنوان خلیفه، نیازمند ظرفیت ها و استعدادهایی است که با دمیدن «روحی» در کالبد خاکی و گِلی بشر اتفاق می افتد تا نفس انسانی به عنوان هویت منحصر به فرد در کالبد بتواند وظایف و تکالیف خلافت را انجام دهد؛ زیرا با دمیدن «روحی»(حجر، آیه 29؛ ص، آیه 72) یا «روحه»(سجده، آیه 9) حتی ظرفیتی بیش از «تألّه و الوهیت» برای آدمی فراهم می آید؛ چرا که در این صورت انسان نه تنها از «اسماء الله»(بقره، آیه 31) برخودار خواهد بود که اسماء ظهوری و انوار وجودی است(نور، آیه 35)؛ بلکه از اسماء مستاثری نیز سود می برد که در «هو» مستتر است و به جهت اسباب دنیوی آن بخش نهان و مستتر، ظهوری نمی تواند یابد؛ بلکه این بخش در عوالم دیگر از جمله در آخرت می تواند ظهور یابد.

بنابراین، از نظر قرآن، همه انسان ها از فرزندان بنی آدم در مقام «کرامت ذاتی» قرار دارند(اسراء، آیه 70)؛ چرا که در «احسن تقویم» قوام و استواری یافته اند.(تین، آیه 4) این بدان معناست که همه انسان ها به طور تکوینی و فطری، خلیفه الله هستند؛ به شرط آن که حالت تسویه و متعدل خویش را حفظ و صیانت کنند و با اعمالی از جمله خروج از عدالت و جریان حق هستی با فجور و دریدگی، آن فطرت را دفن و دسیسه نکنند و با تغییراتی در این حوزه، ظرفیت خویش را تباه نسازند.(شمس، آیات 7 تا 10)

عدم تبدیل و تحویل و امکان تغییر در فطرت

از نظر آموزه های وحیانی قرآن، انسان دارای فطرتی است که غیر قابل تبدیل و تحویل است؛ یعنی نمی توان چیزی را جایگزین آن ساخت یا حالت فطری آن را از میان برد؛ زیرا سنت های الهی از جمله «خلقت امری» غیر قابل تبدیل و تحویل است؛ و از آن جایی که نفس همان روح دمیده الهی است، نمی تواند تبدیل و تحویل یابد؛ زیرا چنان که خدا می فرماید، روح از مصادیق «امر» است، نه «خلق».(اسراء، آیه 85)

توضیح آن که واژه خلق گاه به معنای همه آفریده های الهی به کار می رود و اسم و نامی جامع برای همه مخلوقات است؛ و گاه دیگر تنها به بخشی از آفریده ها اشاره دارد که بیرون از دایره «امر» هستند. از همین روست که خدا در قرآن می فرماید: أَلَا لَهُ الْخَلْقُ وَالْأَمْرُ.(اعراف، آیه 54)

از نظر قرآن، مخلوقاتی که امری هستند، از ویژگی هایی خاص برخوردار هستند که از جمله آن ها عدم تبدیل و تحویل در آن ها است. نفس نیز چون تنزل یافته همان حقیقت روح است که از مقام امری است، قابلیت تبدیل و تحویل ندارد. بر این اساس، فطرت انسان که در ارتباط با نفس است، بدون تبدیل و تحویل خواهد بود.(روم، آیه 30)

اما ازنظر قرآن، همین نفس و فطرت که غیر قابل تبدیل و تحویل است، قابلیت «تغییر» را دارد. از همین روست که خدا می فرماید که انسان ها «نفس» را «تغییر» می دهند و این گونه از اموری از جمله نعمت ولایت و هدایت محروم می شوند(رعد، آیه 11؛ انفال، آیه 53)؛ زیرا شکی نیست که مهم ترین و اصلی ترین نعمت الهی همان ولایت، هدایت، ایمان و اسلام است.(مائده، آیه 3)

خدا در قرآن بیان می کند که ابلیس که نماد شیطنت است، با سوگندی که علیه انسان خورده، تلاش می کند تا با شیطنت هایی «خلقت نفس» انسانی را تغییر دهد: فَلَيُغَيِّرُنَّ خَلْقَ اللَّهِ.(نساء، آیه 119)

از نظر قرآن، این شیطنت ها با بهره گیری از قوای درونی شهوت و غضب انجام می شود تا انسان به فجور گرایش یابد و با دریدگی سنت ها و شرایع الهی و مخالفت کردن با داده ها و داشته های فطری و داده های وحیانی نبوی، فطرت زنگار بگیرد و امکان آینه گی خود را از دست بدهد(مطففین، آیه 14) یا دفن و دسیسه شود(شمس، آیات 7 تا 10) یا ماهیت آن تغییر یافته و طبعیت دیگری به دست آورد که آن عارضی است(توبه، آیه 87) یا در نهایت مختوم و مهمور شود(بقره، آیه 7) تا جایی که دیگر نتواند حقایق را درک کرده و بدان گرایش یابد، بلکه دچار وارونگی در فهم و گرایش گردد.(بقره، آیات 7 تا 15)

از نظر قرآن، کسی که گرفتار این امور شود، از انسانیت خویش هبوط و سقوط می کند(اعراف، آیه 179)، و با آن که در فطرت نهان خویش، متاله یا دارای هویت خاص است؛ اما در ملکوت خویش چیزی جز «انسان حیوان»(همان) یا «انسان نبات»(جن، آیه 15) یا «انسان جماد»(انبیاء، آیه 98) نیست.

کرامت اکتسابی برای حفظ هویت الهی

از نظر قرآن، همه انسان ها با آن که دارای کرامت ذاتی و تکوینی هستند(اسراء، آیه 70)، ولی باید تلاش کنند تا آن هویت الهی خویش را نه تنها صیانت کنند، بلکه ظهور و بروز دهند و در مقام مظهریت «متاله یا هویّت» قرار گیرند. از همین روست که مجموعه ای کامل در اختیار انسان از درون و بیرون قرار گرفته تا انسان را به آن تمامیت خلافت الهی و مظهریت در ربوبیت و پروردگاری برساند.

از نظر قرآن، مجموعه از داده های فطری درونی و الهامی و وحیانی بیرونی وجود دارد که در یک کلمه اسلام است. این اسلام با عقل و نقل قابل کشف است و انسان ها به طور فطری و تکوینی بدان شناخت و گرایش دارند.(شمس، آیات 7 تا 10؛ روم، آیه 30)

خدا در قرآن بیان می کند که انسانی که بخواهد کرامت اکتسابی را در کنار کرامت ذاتی داشته باشد، می بایست عبودیت خدا را در سایه اسلام داشته باشد(بقره، آیه 21) تا به تقوایی برسد که موجب تقرب الی الله است و این گونه انسان را متاله و دارای هویت الهی می کند.(همان)

از نظر قرآن، رسالت پیامبران باطنی و ظاهری این است که انسان بتواند در شرایطی قرار گیرد که استعدادها و توانایی هایی ودیعه نهاده و سرشته در ذات خویش را ظهور و بروز دهد و تجلی گاه اسماء و صفات الهی در تمامیت آن شود. از نظر قرآن، اسلام باطنی همان چیزی است در فطرت به عنوان یک نرم افزار و سیستم عاملی تکوینی قرار داده شده است؛ این اسلام باطنی در کنار اسلام ظاهری که با وحی و نبوت به دست انسان رسیده است، می تواند انسان را در مسیر «متاله یا هویت» سوق دهد.(روم، آیه 30)

از جمله مهم ترین اهدافی که می بایست انسان در سایه اسلام ظاهری و باطنی به آن توجه و اهتمام ورزد امور زیر است:

  1. تعلیم و تبیین حق: از مهم ترین اهدافی که انسان می بایست در سایه اسلام به آن توجه یابد تا متاله و دارای هویت الهی شود، همان علم الهی است تا حق و باطل را بشناسد و حق هم چنان که هست برایش روشن شود. از آن جایی که وحی، علومی را در اختیار انسان می گذارد که هیچ راهی برای دانستن آن نیست(بقره، آیات 151 و 239 و 213؛ مائده، آیه 119؛ نحل، آیات 36 و 39)؛ بنابراین، تعلمیات الهی را می بایست به عنوان تعلمیات خاص در نظر گرفت که حق را به شکلی دیگر نشان می دهد که هیچ راهی جز وحی نیست.
  2. تزکیه: تعلیم و کسب حقایق و شناخت آنها برای آن است که انسان بتواند خودسازی کند و بستری را برای تزکیه خدا و معصومان(ع) در خود ایجاد کند؛ زیرا تصرفات باطنی که موجب رشد و ظهور اسماء الله و صفات خدایی در شخص می شود، تصرفات تکوینی است که تنها در دست خدا و معصومان(ع) به عنوان مظاهر اتم و اکمل الهی است.(نور، آیه 21؛ بقره، آیه 151؛ جمعه، آیه 2)
  3. اصلاح: از دیگر اهدافی که می بایست در سایه اسلام به آن توجه یافت، تبدیل انسان صالح به مصلح است. به این معنا که نه تنها کارهای خویش را به صلاح انجام دهد، بلکه افساد و فساد بیرونی و دیگری را نیز اصلاح کند و در اصلاح مردمان و کارهایشان بکوشد.(انعام، آیه 48؛ اعراف، آیه 35) از نظر قرآن این اصلاح گری در میان مردم شامل حل اختلافات مردم از طریق اعمال عدالت قسطی و میانجی گری و مانند آن ها است. پس شخص مومن در اجتماع انسانی توحید گرا و وحدت خواه است تا همگی در سایه توحید به وحدتی برسند که هیچ گونه تفرقه و تبعیض و اختلافی نباشد.(بقره، آیات 213 و 253؛ شوری، آیات 13 و14) در همین راستا متالهان تلاش می کنند تا قضاوتی بر اساس عدالت و عدالت قسطی داشته باشند که موجب تفرقه و اختلاف نشود.(همان؛ یونس، آیه 47)
  4. تقوا: بی گمان از مهم ترین چیزهایی که موجب می شود تا انسان از تعلیم و تزکیه الهی و معصومان(ع) بهره مند شود، حرکت در مسیر هدایت های الهی و فطری است که اسلام آن را بیان کرده است.(بقره، آیه 21) کسی که بر مدار و محور فطرت و اسلام و شرایع آن عمل کند، به تقوایی می رسد که بستر نه تنها تعلیمات یقینی الهی (بقره، آیه 282) بلکه تزکیه الهی است. البته چنین انسانی به انسانی مصلح نیز تبدیل می شود؛ زیرا برای تقوا آثاری بس بسیار و رفیع بیان شده که برخی از آن ها همین بهره مندی از سه گانه یقین، تزکیه نفس و تطهیر آن و هم چنین مصلح شدن است.(اعراف، آیه 35)
  5. عدالت: انسانی که در چارچوب اسلام ظاهری و باطنی عمل می کند، انسانی عادلی است که قوام هویت وجودی او عدالت از جمله عدالت قسطی است تا هر کسی سهم خویش را به دست آورد(مائده، آیه 8؛ نساء، آیه 135) ؛ چرا که رسالت اسلام در بخش میانی تحقق عدالت قسطی در میان همه بشریت است(حدید، آیه 25) و پیامبران و مومنان متاله بر آن هستند که این گونه عمل کنند.(یونس، آیه 47؛ مائده، آیه 8) البته بازتاب اعمال تقوایی و عدالتی مومنان متاله این است که جوامع بشری با حجتی مواجه شوند که دیگر نتوانند کارهای خلاف عدالتی خویش را توجیه کنند؛ در حقیقت با جامعه ایمانی می تواند حجت را بر دیگران تمام کرد و جامعه نمونه و آرمانی را به نمایش گذاشت.(نساء، آیه 165؛ بقره، آیه 143؛ مائده، آیه 8)
  6. ولایت الله: از دیگر اهدافی که در اجرای اسلام مد نظر قرار می گیرد، تحقق ولایت الله در همه چیز و همه عرصه ها و رهایی از ولایت شیطان و ولایت طاغوت است. اسلام در چارچوب برنامه های هدایتی خویش بر آن است تا تولی به ولایت الله و تبری از ولایت طاغوت در همه اجتماعات و ساحات و عرصه ها تحقق یابد.(نحل، آیه 36؛ بقره، آیه 256)

مشاهده بیشتر

خلیل منصوری

آیت الله خلیل منصوری رامسری به مدت ده سال در مرکزفرهنگ و معارف قرآن به تحقیق و پژوهش در علوم و معارف قرآن پرداخته و در همین سال ها آثار چندی نگاشته که در مطبوعات علمی و پژوهشی چاپ و منتشر شده است. آیت الله هم چنین در مدت بیست سال همکاری با مرکز جهانی علوم اسلامی، سازمان حوزه های علمیه خارج از کشور و جامعه المصطفی مقالات و کتب بسیاری را در باره کشورهای جهان و اوضاع آن به شکل تحلیلی نگارش کرده است. لازم به ذکر است تمامی مقالات منتشر شده در این وبسایت تألیف ایشان است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا