اجتماعیاعتقادی - کلامیسیاسیعرفانمعارف قرآنی

ولایت طاغوتی علیه ولایت الله

بسم الله الرحمن الرحیم

ولایت نسبتی اضافی میان دو کس است که یکی مولی و دیگری عبد است؛ بنابراین، وقتی از ولایت سخن به میان می آید، جنبه «سرپرستی» و «سلطه عالی» بیش تر از جنبه های دیگر خودنمایی می کند.

از نظر آموزه های وحیانی قرآن، از جمله آیه 56 سوره ذاریات انسان و جن برای عبودیت و بندگی خدا آفریده شده اند؛ بنابراین، فطرت انسانی دنبال عبودیت و بندگی خدا است؛ و اگر این فطرت دفن و دسیسه شود و نتواند کارآمدی فطری خودش را داشته باشد، به جای آن که دنبال بندگی مولای حقیقی خویش یعنی خدا برود، دنبال بندگی و عبودیت طاغوت شیطانی می رود و طاغوت مولای او می شود و زمام امورش را به دست می گیرد. بنابراین، از نظر قرآن، انسان و جن یا عبدالله هستند یا عبدالطاغوت. شکی نیست که نتیجه و خروجی این دو نوع عبودیت و بندگی، در دنیا و آخرت متفاوت خواهد بود؛ زیرا بر اساس آموزه های وحیانی قرآن، عبدالله به بهشت رضوان الهی در می آید، در حالی که عبدالطاغوت به تعبیر آیه 15 سوره حدید زندگانی ابدی خویش را تحت شرایط دوزخی «ماویکم النار هی مولاکم» رقم می زند که مولی و سرپرست او در آن جایگاه تنها آتش دوزخ است.

پذیرش ولایت و سرپرستی دوستانه شیطان

واژگان عربی «ولی یلی» به نوعی نسبت و اضافه اشاره دارد که مولفه ها و شاخص هایی چون سرپرستی، سلطه مطلقه، محبت و دوستی، غنای یک طرف و فقر دیگری، پشت سر هم قرار گیری و انفصال متضمن اتصال باشد. اصل این کلمه درباره رابطه و نسبت مادر و فرزند به کار رفته است؛ به عنوان نمونه وقتی بره ای به دنیا می آید، بره از صفر تا صد به مادرش وابسته است؛ چرا که بره برای ایستادن نیازمند یاری مادر است. مادر او را لیس می زند و خشک می کند. با سرش کمک می کند تا روی پایش بیایستد. با مهر و محبت به او شیر می دهد. از او در برابر خطرات واقعی و احتمالی محافظت می کند. بره نیز دنبال مادرش در حالی حرکت می کند که سرش به انتهای مادر متصل است و از او و دُمش، دَمی جدا نمی شود تا در امنیت کامل جانی و غذایی باشد؛ چرا که سعادت و آرامش و آسایش بره بستگی به ولایت مادر دارد. پس مادر متولی امور بره است.

بر این اساس، ولایت به معنای «محبت» یا «دوستی» نیست، هر چند که متضمن آن است تا جایی که همه این کارها را مادر برای فرزندش عاشقانه می کند. البته شدت ظهور محبت و دوستی در این نوع رابطه ها موجب می شود که برخی گمان کنند که اصولا ولایت به دو معنای «سرپرستی» و «محبت و دوستی» آمده است؛ در حالی که چنین نیست، بلکه ولایت همان سرپرستی خاص و سلطه مطلقه است که محبت و دوست در آن ظهور بیش تری دارد؛ زیرا سرپرستی می تواند به شکل دیگری غیر از نوع ولایی باشد؛ چنان که قیمومیت یا تکفل و کفالت از دیگر انواع سرپرستی است که نیازی نیست تا محبت در آن اصالت یا حتی ظهور داشته باشد.

پس اصالت در واژه ولایت همان سلطه مطلقه و سرپرستی با ظهور شاخص هایی چون محبت و دوستی است. از همین روست که نوع نسبت انسان با خدا در بسیاری از آیات قرآنی، نسبت مولویت دانسته شده است؛ زیرا بر اساس آموزه های وحیانی قرآن، انسان به معنای حقیقی، عبد مولایی به نام خدا است؛ زیرا خدای سبحان، خالق، مالک و سرپرستی است که در عین بی نیازی و غنی، براساس رحمت واسعه خویش به طور دایم و متصل به انسان افاضات وجودی دارد؛ در حالی که انسان، مخلوق، مملوک حقیقی دارای فقر ذاتی است که دایم و متصل نیازمند بهره مندی از افاضات وجودی الهی در بقای خویش است.

از نظر قرآن، اگر رحمت الهی نبود، خدا انسان را خلق نمی کرد؛ پس همین رحمت و مهر الهی است انسان خلق می شود تا هماره از رحمت الهی بهره مند باشد.(هود، آیه 119) پس ولایت الهی و مولویت خدا نسبت به انسان به عنوان «عبد» متضمن شاخص هایی است که محبت در آن اصالت می یابد؛ به این معنا که پیش از محبت انسان به خدا، این خدا است که نسبت به انسان محبت با ریشه رحمت دارد؛ در حالی که اکثریت مردم این گونه نیستند، و پاسخ رحمت و محبت الهی را با بغض می دهند و خدا را دشمن خویش قرار داده و دنبال هواهای نفسانی و وسوسه های شیطانی می روند.

باید توجه داشت که از نظر آموزه های وحیانی قرآن، در ذات انسان «عبودیت» سرشته شده است.(ذاریات، آیه 56) پس انسان خواه و ناخواه «عبد» است و «مولایی» را می جوید. پس اگر بر اساس فطرت دنبال مولایی حق باشد که خدا است(آل عمران، آیه 150؛ انفال، آیه 40؛ حج، آیه 78؛ تحریم، آیه 2) از ولایت و نصرت الهی بهره مند می شود و سلطه الهی او را در مسیر کمالی به مقام خلافت الهی می رساند که برایش جعل شده است.(همان؛ بقره، آیه 30)

اما اگر انسان فطرت خویش را دفن کند و نخواهد بر اساس شناخت فطری به سوی تقوای برود و از فجور پرهیز کند، فطرت او دفن می شود، و انسان در این هنگام به جای عبدالله بودن، چون نمی تواند بدون «مولی» باشد، دنبال معبودی باطلی می رود که از آن به طاغوت یاد می شود. در این صورت است که انسان دیگر عبدالله نخواهد بود، بلکه عبدالطاغوت خواهد بود.(مائده، آیه 60)

از نظر قرآن، انسانی که مولای خویش را طاغوت قرار داده و عبدالطاغوت شده، محبت و رحمت را طاغوت را می جوید و نسبت به او محبت داشته و رابطه دوستانه ای را تقاضا می کند؛ در حالی که طاغوت نمی تواند محبت و دوستی ورزد؛ زیرا وقتی طاغوتی چون شیطان همه رحمت الهی را نادیده گرفته و به جای اطاعت، طغیان ورزیده و کفران نعمت کرده و از ایمان به کفر در آمده، چگونه می تواند دوستی و محبت نیم بند اولیای خویش را بپذیرد و با آنان معامله دوستانه ای داشته باشد. از همین روست که خدا می فرماید هر کسی به سوی طاغوت و شیطان دست دوستی دراز کند و ولایت او را بجوید، شیطان طاغوتی به جای آن که به او محبت کند و او را به آرامش و امنیت سوق دهد، از شیوه تخویف بهره می گیرد و با تخویف و ترساندن ولایت طاغوتی خویش را اعمال می کند.(آل عمران، آیه 175)

از این آیه به دست می آید اگر چه ولایت در ذات خود متضمن محبت و رحمت و دوستی است؛ اما گاه می تواند این دوستی یک سویه باشد. چنان که محبت و دوستی عبدالطاغوت یک سویه است؛ چرا که آنان به طاغوت محبت و دوستی دارند، ولی طاغوت آنان را به سوی دوزخ و آتش می برد؛ چرا که سرانجام ولایت طاغوت و عبدالطاغوت بودن، دوزخ است.

البته می توان گفت که چون اصالت در واژه ولایت همان سرپرستی و سلطه مطلقه است، ممکن است در این موارد مراد تنها همان سلطه مطلقه باشد، بی آن که ظهوری برای محبت و دوستی و رحمت باشد. برهمین اساس، می توان گفت که وقتی خدا می فرماید دوزخ مولای دوزخیان است(حدید، آیه 15)، مراد همان سلطه مطلقه آتش برای آنان است.

بر این اساس می توان که در همه موارد کاربرد «ولایت و مولی» در قرآن، مراد آن معنا و مفهوم کامل نیست که متضمن رحمت و محبت و دوستی باشد؛ بلکه بیش تر ناظر به همان «سلطه مطلقه» است.

البته باید توجه داشت که خدا نیز به عنوان مولای حقیقی «عبد» را تخویف می دهد و می ترساند تا راهی نرود که سرانجام آن بی تقوایی و دوزخ و مولویت آتش آن بر انسان است. این تخویف مولای حقیقی نسبت به عبد، همانند تخویف طاغوت نسبت به اولیای خویش نیست که در مقام عبدالطاغوت در آمده اند؛ زیرا شیطان برای پیشبرد اهداف شیطانی می ترساند و تخویف می کند تا این گونه عبدالطاغوت و اولیای او در خدمت اهداف پلیدی باشند که طاغوت و اولیای او را به دوزخ می کشاند و شقاوت و بدبختی ابدی را برای آنان رقم می زند، اما خدا برای پیشبرد اهداف حکیمانه ای تخویف می کند تا شخص با تقوا به سعادت ابدی برسد. پس تفاوت بسیاری میان تخویف خدا به عنوان مولای بندگان و تخویف طاغوت به عنوان مولای شیطانی است؛ زیرا یکی سعادت را تضمین و دیگری شقاوت را موجب می شود.(زمر، آیات 16 و 17)

خدا می فرماید اگر کسی به عنوان مولای انسان می بایست قرار گیرد، آن خدا است. پس اگر خوف و ترسی از مجازات باشد، می بایست از خدا خائف و ترسان بود؛ نه از شیطان و طاغوت.(آل عمران، آیه 175) از همین روست که مومنان با علم به عظمت و عزت الهی، از خدا هراسان و ترسان هستند، نه از شیطان و تخویف شیطان هیچ تاثیری در آنان ندارد.(همان)  مومنان می دانند که خدا سلطه حقیقی بر هستی دارد و همه امور به دست اوست؛ پس او را در امور زندگی کافی می دانند و به او دل بسته هستند؛ بنابراین نسبت به دیگران هیچ ترسی ندارند، حتی اگر دیگران به سبب ظاهر امور بخواهند بترسانند و بگویند مثلا از آمریکا یا شیطان بزرگ یا ابرقدرت ها بترس! هرگز مومن جز از خدا نمی ترسد؛ زیرا می داند که خدا سلطه حقیقی بر هستی دارد و او تنها مولای حقیقی است.(زمر، آیه 36)

از نظر قرآن وضعیت عبدالطاغوت بسیار بد و راه ایشان گمراهی است(مائده، آیه 60)؛ بنابراین، آنان از مولای خویش ترسی دارند که ریشه در حقیقت ندارد؛ زیرا طاغوت سلطه ای بر هستی ندارد؛ بلکه آن که سلطه حقیقی بر هستی دارد و مولای همگان است، خدای سبحان است. پس از طاغوت می بایست اجتناب کرد و او را اولیای خویش نگرفت و عبدالطاغوت نشد و او را عبادت نکرد؛ بلکه می بایست به سوی خدای سبحان بازگشت و او را مولای خویش قرار داد.(زمر، آیات 16 و 17)

از نظر آموزه های وحیانی قرآن، مولای طاغوتی اولیای خویش را به سوی دوزخ می برد و از نور به سوی ظلمات می کشاند و در نهایت اولیای خویش را از بهشت به دوزخ سوق می دهد و سعادت را به شقاوت تبدیل می کند.(بقره، ایه 257) در حقیقت اولیای طاغوت که عبدالطاغوت هستند، اگر سفارشی داشته باشند، سفارش به چیزی است که انسان را از حق و کمال و نور و سعادت دور می کند و ملعون خدا می گرداند.(نساء، آیات 51 و 52)

اصولا هر گونه مراجعه به افراد طاغوتی برای قضاوت یا سلطه حکومتی و حاکمیتی ، پذیرش ولایت طاغوت و خروج از ولایت الله است. پس شخص از عبدالله به عبدالطاغوت تغییر می کند و این گونه شیطان انسان را به سوی دوزخ می برد.(نساء، آیه 60)

ولایت مطلقه الهی حتی بر طاغوت

از نظر آموزه های وحیانی قرآن، تولی نسبت به ولایت الله و تبری نسبت به ولایت طاغوت یک تکلیف واجب است؛ زیرا ایمان چیزی جز حب و بغض نیست(حجرات، آیه 7) و اگر کسی بخواهد مومن واقعی باشد، می بایست تحت سلطه مطلقه الهی قرار گیرد و نسبت به هر گونه سلطه و ولایت طاغوت نفرت و بغض داشته و جهاد و مقابله کند. از همین روست که ایمان به ولایت الله و کفر نسبت به ولایت طاغوت جزو واجبات دانسته شده است.(بقره، آیه 256)

البته از نظر قرآن، این ایمان به ولایت الله با تمسک به عروه الوثقای است که همان ثقلین است؛ چرا که کتاب الله و عترت(ع) همان حبل الله است؛ قرآن تار آن و عترت پود آن را تشکیل می دهد و حبل الهی شکل می گیرد که از آسمان به سوی زمین آویخته است تا هر کسی با تمسک به ثقلین بتواند به سوی خدا و مقامات الهی – انسانی بالا برود و صعود کند.(همان)

اما از آن جایی که بسیاری از مردم چون تابع هواهای نفسانی هستند و آن را خدا قرار داده و معبود خویش می دانند (جاثیه، آیه 23) یا گرفتار بندگی طاغوت های دیگری از جنس انس و جن هستند، آنان بر خلاف ولایت الله به ولایت طاغوت تمسک جسته و عبدالطاغوت شده اند. آنان علیه مومنان جبهه گرفته و به مقابله با آن می آیند؛ زیرا ابلیس به عنوان سرآمد و سردسته طواغیت سوگند خورده تا بندگان خدا را از بندگی خدا به سوی بندگی طاغوت سوق دهد و آنان را به شقاوت بکشاند و در دوزخ آتشین ماوی و مسکن دهد.

از نظر قرآن، همه آنان در یک سنگر علیه مومنان می جنگند و تلاش می کنند تا راه شیطان را پیش گیرند و آن را حاکمیت و ولایت بخشند؛ اما از نظر قرآن، چون ولایت و سلطه حقیقی بر هستی در دست خدا است؛ مومنانی که عبدالله و از مصادیق عبادی هستند، بر این دشمنان می توانند پیروز شوند؛ زیرا شیطان و اولیای او هر چه تلاش کنند و مکر و کید ورزند، کاری از پیش نخواهند برد؛ زیرا از نظر قرآن هر کید و نیرنگی که شیطان می زند نتیجه نمی دهد؛ زیرا کید شیطان ضعیف است.(نساء، آیه 76)

از نظر آموزه های قرآنی، طاغوت بدترین و زشت ترین مولای است که کسی برای خویش انتخاب می کند(حج، آیه 13)؛ زیرا این مولای در حقیقت همان آتش دوزخ است.(حدید، آیه 15) اگر خدا مولای کسی نباشد و شخص عبدالله نشود، گرفتار مولای طاغوتی و عبدالطاغوت می شود؛ و آن گاه است که در قیامت آشکار می شود که چنین مولایی هیچ سودی برای کسی ندارد؛ چرا که او را به حال خود رها می کند و نصرت و یاری برای او نخواهد کرد.(دخان، آیه 41)

البته از نظر قرآن، حقیقت ملکوتی این است که اگر خوب دقت شود، جز خدا هیچ کس مولای کسی نیست؛ و آن که طاغوتی که انسان آن را مولای خویش قرار می دهد و عبدالطاغوت می شود، در نهایت مشخص می شود که کافر مولای ندارد؛ زیرا طاغوت اصولا سلطه و حاکمیتی ندارد وقتی حاکمیت و سلطه ولایت الهی مطرح است.(محمد، آیات 11 و 12)

انسان اگر به دقت در هستی بنگرد این حقیقت بر او آشکار می شود که هر سویی که رو کند، تنها ولایت الهی است که در هستی جاری و ساری است و جایی نیست که ولایت الله نباشد(بقره، آیه 148)؛ پس آن که جایی که انسان فکر می کند مولویتی برای طاغوت است، یک توهم بیش نیست؛ چرا که اصولا طاغوت خود تحت ولایت الهی و سلطه و حاکمیت مطلقه اوست و چیزی که به نمایش می گذارد حق آمیخته با باطل است. پس ولایتی برای طاغوت نیست و خود طاغوت در حقیقت خواسته و ناخواسته عبدالله است هر چند که به ظاهر و در مقام تشریع طغیان می کند، اما در باطن و ملکوت، در مقام تکوین او نیز عبدالله است؛ چرا که خدا همان طوری که انسان را خلق کرد، جن و از جمله شیطان را خلقت کرد(انعام، آیه 100) و او نمی تواند در مقام خالقیت یا مالکیت باشد؛ زیرا مخلوق و مملوک است. شکی نیست که مملوک حقیقی تحت مالکیت مالک حقیقی و سلطه اوست و نمی تواند از ولایت الله خارج شود.(زخرف، آیات 86 و 87)

مشاهده بیشتر

خلیل منصوری

آیت الله خلیل منصوری رامسری به مدت ده سال در مرکزفرهنگ و معارف قرآن به تحقیق و پژوهش در علوم و معارف قرآن پرداخته و در همین سال ها آثار چندی نگاشته که در مطبوعات علمی و پژوهشی چاپ و منتشر شده است. آیت الله هم چنین در مدت بیست سال همکاری با مرکز جهانی علوم اسلامی، سازمان حوزه های علمیه خارج از کشور و جامعه المصطفی مقالات و کتب بسیاری را در باره کشورهای جهان و اوضاع آن به شکل تحلیلی نگارش کرده است. لازم به ذکر است تمامی مقالات منتشر شده در این وبسایت تألیف ایشان است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا