اجتماعیاخلاقی - تربیتیعرفانفرهنگیمعارف قرآنیمقالات

حدود الگوبرداري از غير معصوم

samamos-comيكي از مشكلاتي كه توده هاي مردم به ويژه جوانان جستجوگر حقيقت با آن مواجه هستند، عرضه متنوع و گوناگون، حقيقت است كه از سوي گروه ها، فرقه ها و اشخاص انجام مي گيرد.
در اين بازار مكاره، در دكان بسياري از آنان، متاعي جز نفس و خودخواهي به نام عرفان و معنويت عرضه نمي شود؛ لذا بسياري از حقيقت جويان، پس از مدتي همراهي، سرخورده در وادي سرگرداني سقوط مي كنند و داشته هاي فطري خويش را نيز بر باد مي دهند و از مقام انسانيت هبوط مي كنند.

آموزه هاي قرآني نه تنها حقيقت را مي شناساند بلكه افزون بر طريقت دست يابي به حقيقت، الگوهايي را معرفي مي كند كه خود واصلان حقيقت هستند و مي توانند نه تنها ارايه طريق كنند بلكه در مقام دستگيري برآيند و به عنوان سبب ميان زمين و آسمان، چون ريسماني استوار، توده را از حضيض هواهاي نفساني و متشابهات و شبهات، به حقيقت ناب برسانند؛ چرا كه در اين وادي خطرناك، بسياري از عاشقان به تير معشوق باطلي چون ابليس و شيطان كشته شده و در تيه گمراهي گرفتار آمده و در مقام «اخلد الي الارض» در باطن باطل دنيا فرو رفتند و به خسوف هلاكت، گرفتار شدند.

نويسنده در اين مطلب بر آن است تا حدود الگوپذيري از غيرمعصوم(ع) را تبيين كرده و نشان دهد تا كجا مي توان از عارفان و حتي پيامبران پيروي كرد و آنان را به عنوان الگوي زندگي و حقيقت پذيرفت. با هم اين مطلب را از نظر مي گذرانيم.

تفاوت فاحش پيامبران

از نكات كليدي آموزه هاي قرآني، بيان تفاوت هاي فاحش پيامبران است. از نظر قرآن، هر مومني موظف است تا پيامبران را به عنوان فرستادگان خداوندي بپذيرد و به حقيقت راهشان ايمان آورد و در تكريم و احترام آنان بكوشد و هيچ فرقي ميان آنها قايل نشود. (بقره، آيه 285)

اما عدم فرق گذاري نسبت به پيامبران(ع) هرگز به معناي عدم تفاوت درجه و رتبه ميان ايشان نيست؛ زيرا خداوند خود به صراحت بيان داشته كه تفاوت هاي فاحشي ميان پيامبران وجود دارد. مي توان بارها اين جمله را در قرآن يافت كه نسبت به پيامبرانش مي فرمايد: تلك الرسل فضلنا بعضهم علي بعض (بقره، آيه 253) در آيه 55 سوره اسراء نيز اين گونه مي فرمايد: و لقد فضلنا بعض النبيين علي بعض. بنابراين، رسولان و انبياء الهي با هم تفاوت هاي قابل توجهي دارند كه اين تفاوت در درجه و رتبه و نيز چگونگي ارتباط خداوند با آن ها در آيه 253 سوره بقره توضيح داده شده و چنين آمده است: «بعضي از اين پيامبران را بر بعضي ديگر برتري داديم. خدا با بعضي سخن گفت و بعضي را به درجاتي برافراشت و به عيسي بن مريم معجزه ها داديم و او را به روح القدس ياري كرديم.

خداوند برخي از پيامبران را به عنوان اولوالعزم و صاحبان عزم و اراده ستوده و به پيامبر(ص) فرمان مي دهد كه در تبليغ رسالت، صبر ايشان را الگوي خود قرار دهد: فاصبر كما صبر اولوالعزم من الرسل؛ پس همان گونه كه پيامبران نستوه، صبر كردند، صبر كن (احقاف، آيه 35) درحالي كه درباره برخي ديگر مي فرمايد: «و لقد عهدنا الي آدم من قبل فنسي و لم نجد له عزما؛ و به يقين پيش از اين با آدم پيمان بستيم، ولي آن را فراموش كرد، و براي او عزمي استوار نيافتيم. (طه، آيه 115)

الگوي كامل

خداوند براي الگوگيري از پيامبران، تنها به مواردي اشاره مي كند كه قابل الگوبرداري هميشگي است و در مواردي كه مي بايست برخلاف آن رفتار كرد و آنان را در كاري چون ترك اولي الگو قرار نداد، به نقد و ارزيابي آن كار پيامبر مي پردازد؛ چنان كه درباره حضرت آدم(ع) به نقد و ارزيابي عمل او مي پردازد و با اشاره به آثار و پيامدهاي بد و زيانباري چون هبوط، از مردم مي خواهد تا اين گونه عمل نكنند. از اين رو داستان نزديك شدن به درخت ممنوع و خوردن از آن و سپس هبوط وي را گزارش مي كند.

همچنين در آيه 88 سوره انبياء گزارشي از يونس پيامبر(ص) مي دهد كه بي اذن الهي از شهر بيرون رفت و گرفتار خشم الهي شد و در شكم نهنگي گرفتار آمد.

بنابراين، همان گونه كه پيامبران داراي درجات و مراتب فضلي متفاوتي هستند، در الگوپذيري نيز از تفاوت برخوردارند و نمي توان آنان را به عنوان الگوهاي كامل و مطلق پذيرفت.

خداوند به صراحت در آيه 4 سوره ممتحنه حضرت ابراهيم(ع) را به عنوان اسوه و الگوي مؤمنان معرفي مي كند و در همان حال وي را در يك مورد در الگوبرداري استثنا مي كند و مي فرمايد: قطعاً براي شما در پيروي از ابراهيم و كساني كه با اويند سرمشقي نيكوست: آن گاه كه به قوم خود گفتند: «ما از شما و از آنچه به جاي خدا مي پرستيد بيزاريم. به شما كفر مي ورزيم و ميان ما و شما دشمني و كينه هميشگي پديدار شده تا وقتي كه فقط به خدا ايمان آوريد.» جز در سخن ابراهيم كه به ناپدري خود گفت: «حتماً براي تو آمرزش خواهم خواست، با آنكه در برابر خدا اختيار چيزي را براي تو ندارم.» «اي پروردگار ما! بر تو اعتماد كرديم و به سوي تو بازگشتيم و فرجام به سوي توست.»

با آن كه خداوند در آيه 114 سوره توبه تبيين مي كند كه علت اين استغفارجويي آن حضرت(ص) براي ناپدري خود، وعده اي بود كه به او داده بود، ولي نمي بايست براي مشرك در حال شرك و كفر استغفار مي كرد. بنابراين نمي توان از آن حضرت(ع) در مسئله استغفار براي مشركان پيروي كرد و وي را در اين يك مورد، الگو و اسوه خود قرار داد.

از نظر قرآن تنها بخشي از زندگي، رفتار و سيره و سنت پيامبران سرمشق زندگي ديگران است كه در مسير هدايت الهي باشد و خداوند آن را تأييد و امضا كرده باشد و لذا در آيه 90 سوره انعام به صراحت به اين ويژگي در جواز اقتدا و الگوبرداري اشاره مي كند و مي فرمايد: فبهداهم اقتده؛ به هدايت ايشان اقتدا و پيروي كن.

با نگاهي به آموزه هاي قرآني مي توان دريافت كه تنها معصوم مطلق و كاملي چون پيامبر(ص) و نفس وي اميرمؤمنان علي(ع) (آل عمران، آيه 61) و ديگر معصومان از اهل بيت(ع) بر پايه آيات ولايت و تطهير و مانند آن، به عنوان اسوه و سرمشق كامل هستند و بايد از آنان در همه امور پيروي كرد؛ زيرا قول و فعل و تقرير ايشان حجت است. از اين رو خداوند به صراحت مي فرمايد: لقد كان لكم في رسول الله اسوه حسنه لمن كان يرجوا الله و اليوم الاخر و ذكرالله كثيراً (احزاب، آيه 21)

بنابراين هر كسي كه حقيقت را مي جويد و مي خواهد به عرفان حقيقي دست يابد، بايد پيامبر(ص) را الگوي نيك و كامل خويش قرار دهد؛ زيرا تنها از اين راه است كه مي توان به محبوب رسيد و محبوب خدا شد: «بگو: اگر خدا را دوست داريد، از من پيروي كنيد تا خدا دوستتان بدارد و گناهان شما را بر شما ببخشايد، و خداوند آمرزنده مهربان است.» (آل عمران، آيه 31)

اسوه مطلق و كامل، كساني هستند كه مظهر مطلق وكامل حق هستند و اين افراد تنها چهارده معصوم (ع) مي باشند. آنان كساني اند كه خداوند آنان را از هرگونه پليدي تطهير كرده و درپاكي مطلق قرار دارند. (احزاب، آيه 33) همين ويژگي كه بيانگر عصمت آنان است، موجب مي شود تا درهمه ابعاد بتوانند الگوي كامل براي ديگران باشند و سخن و كار و سكوت و تقرير ايشان حجت براي ديگران شود و بتوان آن را سرمشق قرارداد.

پيامبر (ص) درهنگام نصب اميرمومنان علي(ع) به حكم الهي، درروز غديرخم، آن حضرت (ع) را به گونه اي ستودند كه حتي دشمني سوگند خورده چون ابن تيميه براين باور است كه اين ستايش به سبب آن كه دلالت برعصمت دارد، غيرقابل پذيرش است. پيامبر (ص) روز اعلان ولايت اميرمومنان علي (ع) به حكم آياتي چون 3سوره مائده كه روز اكمال دين و اتمام نعمت هدايت كامل به ولايت بود، در وصف آن حضرت (ع) مي فرمايد: من كنت مولاه فهذا علي مولاه. اللهم وال من والاه و عاد من عاده؛ هركس كه من مولاي اويم اين علي نيز مولاي اوست. خدايا دوست بداركسي را كه ولايت او را پذيرفته و دشمن بدار كسي را كه با او دشمني كرد.

ابن تيميه به سبب آن كه اين روايات ازمنابع معتبر و اشخاص مورد وثوق بسياري نقل شده،در مقام عناد و دشمني مي گويد: اگر اين حديث درست باشد تنها بخش نخست آن پذيرفته است كه در آن ولايت به معناي محبت و دوستي است، ولي بخش دوم آن نادرست و جعلي است؛ زيرا دلالت بر عصمت مي كند.

به هرحال، درآيات و روايات بسياري عصمت كامل معصومان (ع) اثبات شده و همين عصمت كامل و مطلق موجب شده تا آنان به عنوان اسوه كامل و مطلق معرفي شوند، اين درحالي است كه عصمت پيامبران اين گونه كامل و مطلق نبوده است.

در روايتي، پيامبر (ص) دروصف عصمت كامل و مطلق علي (ع) مي فرمايد: الحق مع علي و علي مع الحق يدور حيثما دار؛ حق با علي و علي با حق است. علي و حق دور هم مي گردند. اين معيت همانند معيت خداوندي است كه مي فرمايد: هو معكم؛ به اين معنا كه معيت قيومي است و هرگز جدايي ندارد.

اين روايت براين نكته مهم تاكيد دارد كه جز معصوم مطلق و كامل همه افراد بايد با حق سنجيده شوند، ولي مي توان با معصوم و شخص وي،حق را شناخت و سنجيد. بنابراين، اگر بخواهيم درباره كسي قضاوت كنيم و بگوييم كه آيا شخصي حق است، بايد معيارهاي حق را در مقابل قرارداد و او را بر ميزان و ترازوي حق بنشانيم و ميزان حقانيت او را دريابيم، ولي مي توان شخص معصوم كامل (ع) را به عنوان شاخص داوري و ميزان قرارداد. از اين رو آنان به صراحت اعلام مي دارند: نحن الميزان، ميزان روز قيامت ماييم.

حدود و مرزهاي الگوپذيري از عارفان و بزرگان علم

اكنون مي توان به آساني و سادگي به پرسشي كه بسياري از مردم بويژه جوانان مطرح مي كنند، پاسخ داد. پرسش اين جوانان اين است كه تا كجا مي توان از عارفان و يا كساني كه در وادي سير و سلوك هستند و يا در وادي علم تلاش مي كنند، اطاعت و پيروي كرد و ايشان را الگو و سرمشق عيني و عملي خود قرارداد؟

با توجه به گرايش طبيعي انسان به الگوبرداري از ديگران بويژه كساني كه محبوب شخص هستند، بايد گفت كه هركسي را مي توان بر اساس معيارحق سنجيد و درباره اش داوري كرد و او را درهمان محدوده حق، مقتدا و پير خود قرارداد. پس درجايي كه شخص بيرون از دايره حق است، از دايره جواز اقتدا بيرون خواهد بود.

البته بايد دانست كه انسان هايي كه به «خود» مي خوانند اصولا قابل اقتدا و پيروي و الگوبرداري نيستند؛ زيرا هركسي حتي درنهان و باطن به خود بخواند، از دايره حق بيرون است و نمي توان

او را به عنوان الگو پذيرفت. خداوند درباره پيامبران(ع) مي فرمايد كه اگر پيامبري به جاي حق و خداوند به خود بخواند از دايره اطاعت بيرون است و هرگز اين گونه نبوده كه پيامبري مردم را به خود دعوت كند. خداوند به صراحت مي فرمايد: «براي هيچ بشري سزاوار نيست كه خداوند، كتاب آسماني و حكم و نبوت به او بدهد سپس او به مردم بگويد: «غير از خدا مرا پرستش كنيد.» (آل عمران 79)

بنابراين، كسي كه به خود مي خواند و خود را محور دعوت قرار مي دهد و از همه مي خواهد بي چون و چرا وي را بپذيرند و اطاعت كنند و او را حق بشمارند، همانند فرعوني است كه ادعاي خدايي و ربوبيت مطلق و برتري نموده است. خداوند درباره فرعون مي فرمايد كه او مردم را به خود مي خواند و مي گفت: انا ربكم الاعلي (نازعات، آيه24) در حالي كه براساس صريح آيه نخست سوره اعلي، تنها خداوند داراي ربوبيت اعلي است.

نكته اي كه مي بايست حقيقت جويان بدان توجه داشته باشند، آن است كه پيامبران با آن همه مقام و درجه به اسبابي كه گفته شد، در همه امور قابل پيروي و اقتدا و الگوبرداري نيستند؛ حال چه برسد به كساني كه در مقام عصمت الهي نيستند و اگر از نظر رشد معنويت و تقوا به عصمت اكتسابي دست يافتند در خطر عظيم هستند.

بارها ديده شده كه كساني در عرفان و سير و سلوك به مقامات دست يافته اند، ولي همانند سامري يا بلعم باعورا به گمراهي دعوت كرده و براي خود دكاني باز كردند و به خداي خود ساخته دعوت كردند و گوساله زرين را در برابرشان قرار دادند و بدان خواندند طه، آيات، 87 و 96و 97 و آيات ديگر) و يا به جنگ ولي الله رفته و مانند بلعم باعورا اخلد الي الارض شدند (اعراف، آيه176)

اين طور نيست كه بسياري از كساني كه به حقيقتي دست يافتند، به تمام حقيقت رسيده اند، زيرا هر كسي در دنيا تقوا پيشه كند و هواهاي نفساني خويش را چون مرتاضان در قيد و بند درآورد و خود را از آن برهاند، به كمالاتي مي رسد، ولي رسيدن به حضرت و مقامي به معناي داشتن همه مقامات و حضرات پنج گانه انساني نيست. از اين رو شخص ممكن است تا مرتبه اي از شهود و بصيرت برسد، ولي نتواند حقيقت ولايت الله را دريابد و حتي به جنگ ولي الله و ولايت برود، چنان كه در عارفان و انسان هاي موجه بسيار ديده ايم كه در برابر حق و ولايت ايستادند. اين كه شخصي به درجه اي از عرفان و بصيرت مي رسد به معناي كسب همه مقامات نيست. تنها چهارده معصوم(ع) است كه چون همه حضرات حقيقت انسانيت را پيموده اند، بر همه هستي ربوبيت دارند و مردم را به حق كامل و مطلق مي خوانند؛ اما غير ايشان هرگز همه حضرات و مقامات را دارا نيستند و اگر در امري به كمال رسيده اند در همه امور اين گونه نيستند. بنابراين نمي توان در همه كارها و امور به ايشان مراجعه كرد و الگو و اسوه قرار داد.

اگر شخصي در سير و سلوك موفق است و در امري بصيرت يافت و يا در امور علمي و تحقيقاتي به موفقيتهايي رسيد به اين معنا نيست كه در امور سياسي نيز اهل بصيرت است و مي توان و يا مي بايست از او پيروي كرد، بلكه تنها در همان امر بايد از او الگوبرداري كرد. اين همانند آن است كه عارفي شاعر شود و در شعر به بلوغ كامل برسد، ولي دليل آن نيست كه در امر سياسي و نظامي نيز به كمال رسيده و بايد او را به عنوان الگو قرار داد. اين چنين افراد حتي نمي بايست در امور نظامي و يا سياسي به عنوان مشاور گرفته شوند، چه رسد كه از آنان در اين امور پيروي كرد.

بارها شده كه دوستان از عارفان و اشخاص موجه در عرفان و سير و سلوك ياد مي كنند كه مواضع نادرست در مسايل اجتماعي و سياسي اتخاذ كرده اند و يا فريب خورده اند. بايد دانست كه همان گونه كه پيامبران داراي درجات و مراتبي هستند كه تنها در همان امري كه خداوند تاييد و امضا كرده صاحب صلاحيت اقتدا و پيروي هستند و در امور ديگر مقتدا نمي باشند، هم چنين درباره عارفان نيز همين مطلب مورد تأكيد است.

بنابراين، حدود و مرزهاي پيروي و الگوپذيري در غير معصوم با مراجعه به معيارهاي حق و عدالت تعيين مي شود و اين گونه نيست كه هر عارف موجه و شخص سالكي به عنوان مطلق الگو شود. اگر خداوند كساني را به شكل الگوي مطلق معرفي مي كرد مي بايست پيامبران باشند كه داراي عصمت الهي هستند، ولي خداوند اين گونه عمل نكرد و از مردم نخواست تا ايشان را الگوهاي مطلق خود قراردهند و غير از چهارده معصوم هيچ كس در همه قول و فعل و تقرير خودش الگو نيست.

اگر قرار است عارفي از عارفان الگو قرار گيرد مي بايست از ويژگي هايي چون انابه (ممتحنه، آيه4)، باور به معاد(همان)، بي زاري از شرك (همان)، تصديق سخنان خداوند (تحريم، آيات11 و 12)، توحيد افعالي (ممتحنه، آيه4)، توكل (همان)، ثبات و استقامت بر ايمان (تحريم، آيات11، عفت و پاكدامني (تحريم، آيات11 و 12)، فرمانبرداري از خداوند (همان)، صبر و شكيبايي بر مشكلات و مصائب (احقاف، آيه35) ذكر كثير (احزاب، آيه21)، ضرب المثل بودن در تقوا و عفت (تحريم، آيات11 و 12)، ستم ستيز بودن (همان)، گفتمان شكن و گفتمان ساز (همان) عدم تأثيرپذيري از محيط (همان)، امانت (تحريم، آيه10)، اعتدال و دوري از افراط و تفريط (بقره، آيه143) و مانند آن برخوردار باشد.

اگر كسي اين گونه نباشد اصولا براي الگوبرداري و سرمشق شدن قابليت ندارد؛ چه رسد كه به خود بخواند يا به فحشاء و منكراتي دعوت كند و گرفتار فسق و فجور باشد و يا عليه ولايت قيام كند و ولايت گريز باشد؛ چرا كه اصل نخست اقتدا و الگوبرداري، ولايت پذيري از اهل حق و حقيقت است كه نمونه كامل و تمام آن امامان معصوم(ع) هستند.

باشد تا با شناخت مرزهاي الگوپذيري، هر مدعي عرفان را به عنوان مراد قرار ندهيم و مراد مطلق خويش را امام زمان(عج) بدانيم و او را پير راه خويش شماريم و كساني را كه در آن مسير هستند به عنوان يار و ياور برگزينيم.

مشاهده بیشتر

خلیل منصوری

آیت الله خلیل منصوری رامسری به مدت ده سال در مرکزفرهنگ و معارف قرآن به تحقیق و پژوهش در علوم و معارف قرآن پرداخته و در همین سال ها آثار چندی نگاشته که در مطبوعات علمی و پژوهشی چاپ و منتشر شده است. آیت الله هم چنین در مدت بیست سال همکاری با مرکز جهانی علوم اسلامی، سازمان حوزه های علمیه خارج از کشور و جامعه المصطفی مقالات و کتب بسیاری را در باره کشورهای جهان و اوضاع آن به شکل تحلیلی نگارش کرده است. لازم به ذکر است تمامی مقالات منتشر شده در این وبسایت تألیف ایشان است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا