اخلاقی - تربیتیاعتقادی - کلامیعرفانفرهنگیفلسفیمعارف قرآنیمقالات

جادوگران و ساحران با نفوذ

بي گمان سخن گفتن از اموري چون جادو و سحر و يا جن براي كساني كه جز روش آزمايشگاهي را نمي پذيرند و آن را تنها كاشف حقيقت بر مي شمارند، به مانند سخن گفتن از افسانه هاست. بسياري از تحصيل كردگان علوم جديد، متافيزيك را جزو اساطير مي شمارند و براي آن گزاره معناداري نمي يابند. اين در حالي است كه بيش تر مردم جهان نه تنها متافيزيك را مي پذيرند و آن را در همه زندگي خويش به كار مي گيرند و همه زندگي آنان متاثر از اين باور مي باشد بلكه حتي برخي از امور خرافي را نيز مي پذيرند و زندگي خويش را در اين چارچوب سامان مي دهند.

بسياري از مسايل و موضوعاتي كه در حوزه متافيزيك و بيرون از دايره منابع حسي و مشاهده اي و آزمايشگاهي قرار مي گيرند، موضوعات بغرنج و پيچيده اي هستند كه نمي توان به سادگي درباره آن ها به داوري و ارزيابي نشست. مرز رقيق و دقيق خرافه و حقيقت چنان نازك و لطيف است كه با كوچك ترين خراشي از يك طرف به سوي ديگر مي لغزد؛ زيرا هم چون مه رقيقي است كه فضاي پيراموني را پوشانده است. هر چند كه با حركت هاي تند و شديد دست مي توان آن را به حركت در آورد و جا به جا كرد ولي نمي توان از آن رهايي يافت و هم چنان دور چشمان ما هستي خود را تحميل مي كند.

باور به بسياري از آن ها و پيچيدگي درك و فهم آن ها موجب مي شود كه انسان در دايره حقيقت و واقعيت حيران و سرگردان بماند. از سويي اثبات واقعيت آن به ابزارها و روش هاي عادي نه تنها دشوار بلكه دست نيافتني باشد. از سويي ديگر آثارو نشانه هاي بسياري است كه حقيقت وجودي آن را بر انسان تحميل مي كند و آدمي را از داوري شفاف باز مي دارد مگر آن كه خود را به بي تفاوتي زند و يا بخواهد به هر طريق خود را از شر مساله بودن رها كند. اين دقيقا همان پاسخ به حذف مساله بودن و پاك كردن صورت مساله به جا پاسخ دهي مي باشد. ولي آيا واقعا مي توان با پاك كردن صورت مساله از مساله بودن گريخت و پاسخ را در حذف آن جست؟

به نظر مي رسد كه اين راه به ناكجا آباد است؛ زيرا واقعيت هاي بسياري خود را بر ما تحميل مي كند و به شكل اسرار مگو بر سر زبان ها مي افتد و وجود كوچك ترين نشانه مردمان به باورهاي سخت تر و خرافي تر سوق مي دهد؛ زيرا انسان نسبت به هر چيز ممنوعي ازمند و حريص تر مي شود و قواي وي راتحريك و بر مي انگيزد.

بي گمان جن و جادو و سحر و چشم زخم ، نه تنها حقايق هستي هستند بلكه واقعيت هايي مي باشند كه خود را به اشكال مختلف بر زندگي ما تحميل كرده و مي كنند. برخي براين باورند كه اصولا دين هاي نخست به شكل جادو و جادوگر و درمان از راه خارق عادت ها بوده است. هر چند كه اين داوري نمي تواند كلي يا حتي علمي باشد ولي نشانه هاي از واقعيت را با خود دارد.

هدف از بازخواني اين مساله در اين نوشتار ، پاسخ به اين پرسش است كه جادو وسحر در جهان امروز ما تا چه اندازه بر رفتارهاي بشر تاثيرگذار مي باشد و علم نوين تا چه اندازه توانسته است اين واقعيت را بپذيرد و يا تصحيح و اصلاح كند و يا با آن كنار آيد؟ با هم اين مطلب را از نظر مي گذرانيم.

تاثير خرافات در تغيير رفتار

بي گمان نقش بينش و هستي شناسي شخص را نمي توان در نگرش ها و رفتارهاي وي ناديده گرفت. از اين روست كه قرآن بر بينش توحيدي و لوازم آن تاكيد بسياري دارد و بخش مهمي از آموزه هاي وحياني قرآن ارتباط تنگاتنگي با مساله هستي شناسي و تبيين هستي، موقعيت شخص نسبت به خود و خدا و هستي دارد. تاكيدات قرآن بر ربوبيت به معنا و مفهوم خاص قرآني آن كه اصطلاح ويژه اي را پديد آورده است، در همين حوزه مي گنجد.

اصولا نگرش ها داراي مولفه هاي چندي است كه مي توان آن را مقوم آن ها برشمرد كه از جمله اين مولفه ها مي توان به بينش ها، احساسات و عواطف و نيز رفتارها توجه كرد. البته رفتارها را مي توان بيرون از مولفه هاي نگرش دانست ؛ زيرا رفتارها بازتاب هاي نگرش هاي شخص است و نگرش ها در حوزه امور باطني قرار مي گيرد. به اين معنا كه شخص با هستي شناسي خاصي كه از طريق تقليد و يا يافته هاي علمي و دانشي و شناختي به دست مي آورد و تحت تاثير عواطف و احساسات خود به يك زاويه ديد و نگره خاصي مي رسد كه بر اساس آن رفتارهاي خويش را سامان مي دهد. از اين روست كه مي بايست گفت كه نگرش ها امور باطني و معنوي شخص مي باشد كه ناظر به رفتارها مي باشد و آن ها را تحت تاثير خود قرار مي دهد.

انسان ها تحت تاثير محيط هاي زندگي و فرهنگي و حتي غذاهاي خويش قرار دارند. اين گونه است كه تفاوت هاي بسياري را مي توان در انسان هايي كه در كنار دريا، كوهستان، كوير، جنگل و دشت زندگي مي كنند؛ زيرا زندگي در هر يك از محيط هاي مختلف ، نوع ديد انسان به اطراف و جهان را تحت تاثير شديد قرار مي دهد. در كوير، آسمان به گونه اي ديگر ديده مي شود؛ چنان كه در جنگل و يا كوهستان به گونه اي ديگر. اين تفاوت هاي محيطي همان گونه كه در شناخت آدمي تاثير مي گذارد در بينش و نگرش آدمي نيز تاثيرات شگرفي از خود به جا مي گذارد كه نمي توان آن را ناديده گرفت.

هم چنين تفاوت هاي فرهنگي كه برخاسته از محيط و شناخت و بينش است نيز شيوه هاي رفتاري آدمي را تنظيم و تغيير مي دهد.

اسلام مجسم و متاثرات فرهنگي

از آن جايي كه ديني مانند دين اسلام در اسلام ناظر به كليات و كل مي باشد، كم تر به جزيي و جزء توجه دارد و اين گونه است كه تحت تاثير مقتضيات زماني و مكاني، شكل خاص مي گيرد و تجسم مي يابد كه متاثر از اين تفاوت ها و مقتضيات و شرايط زمكاني مي باشد.

اگر در هر منطقه اي از مناطق اسلامي در حال حاضر سفر كنيد؛ با مجموعه هاي از فرهنگ ها و خرده فرهنگ ها و اشكال تمدني رو به رو مي شويد كه مي توان از آن به اسلام مجسم ياد كرد.

اسلام مجسم در هر سرزميني و نيز هر دوره زماني، اسلام خاص است كه متاثر از فضايي فرهنگي و تمدني كشور و منطقه و زمان است.

بنابراين مي توان گفت كه هم اسلام است و هم اسلام نيست؛ زيرا آن چه در كتاب ها و نوشته هاي اسلامي وجود دارد و به عنوان منابع و مصادر اسلامي از آن ياد مي شود، داراي مطالب و مسايلي است كه با اين اسلام مجسم سازگار نيست و يا دست كم نسبت به آن ها سكوت كرده است.

بر اين اساس مي توان گفت اسلام مجسم ، تفاوت هايي با اسلام كتابي و غير مجسم دارد. با آن كه هر يك از اين گروه هاي فرهنگي خود را منسوب به اسلام مي دانند ولي تفاوت چنان محسوس و ملموس است كه گويي تنها در كليات با هم مشترك هستند. گاه اين مشتركات بيش تر و گاه ديگر بسيار اندك است.

چنين حالتي را مي توان در زبان هاي هندو اروپايي يافت. در همين ايران ما، همه زبان ها به غير از تركي مانند زبان هاي گيلكي و يزدي و لري و كردي و مانند آن در فارسي بودن مشترك هستند ولي برخي چون اصفهاني و يزدي بيش تر به فارسي نوشتاري و مكتوب نزديك تر و برخي دورتر هستند. با اين همه مي توان همه را زير مجموعه زبان فارسي دانست. اگر در حوزه زبان شناختي سخن از لهجه ها و گويش ها به ميان مي آيد؛ در حوزه فرهنگي مي توان چنين چيزي را نيز ردگيري و شناسايي كرد. اسلام در جهان اسلام در گذشته و حال چنين بوده و هست؛ زيرا اسلام متاثر از مقتضيات زمكاني و شرايط تحميلي محيط هاي فرهنگي خود مي باشد كه ما از آن به اسلام مجسم ياد كرده ايم.

واقعيت و حقيقت سحر

بي گمان حقايق بسياري است كه در جهان ما معنا و مفهومي ندارد و صورت تحقق و وجود به خود نيافته است. از اين روست كه حقايقي را مي توان يافت كه واقعيت خارجي ندارند در حالي كه مي بايست باشند؛ چنان كه واقعيت هاي بسياري خود را بر زندگي و هستي ما تحميل كرده اند كه اثري از حقيقت ندارند و نمي بايست باشند ولي به هر علتي هستند و وجود دارند و نمي توان از واقعي بودن آنان با چشم نهادن رهايي يافت. البته مي بايست اقرار كرد كه بسياري از حقايق جامع تحقق و واقعيت پوشيده اند و همين اكثري بودن حقايق در جامه واقعيت است كه زندگي را زيبا و شيرين نموده است.

سحر و جادو نه تنها واقعيت اجتماع ما هستند بلكه حقيقتي غير قابل انكار نيز مي باشند. البته همه سحر و جادو از عنوان حقيقت سود نمي برند بلكه بخش عمده اي از آن باطل و زشت مي باشند و مي بايست از واقعيت زندگي بودن ما رخت بر بندند.

قران هم به حقيقي بودن بخشي از واقعيت سحر و جادو توجه داشته است و در آيه 116 سوره اعراف مي فرمايد: سحروا اعين الناس و استرهبوهم و جاؤوا بسحر عظيم؛ چشمان مردم را افسون و سحر كردند و آنان را به وحشت و هراس افكندند و واقعا سحر و جادويي بزرگي نمودند.

هم چنين در آيه 102 سوره بقره با اشاره به داستان هاروت و ماروت از فرشتگان الهي در بابل مي فرمايد: فيتعلمون منهما ما يفرقون به بين المرء و زوجه؛ از آن دو چيزهايي را فرامي گرفتند كه بدان ميان زن و شوهر جدايي مي اندازد.

از اين آيات به دست مي آيد كه سحر نه تنها حقيقتي است كه كاربردهاي مثبت و سازنده دارد بلكه واقعيتي است كه پيش از اين در جوامع بشري وجود داشته است. اما مشكل مردم بابل اين بوده است كه تنها از جنبه منفي و باطل آن بهره مي گرفتند و حقيقت سحر را پيروي و جست و جو نمي كردند. از اين رو به بهره گيري مردمان براي جدايي افكندن ميان زن و شوهر به عنوان يكي ازكاركردهاي منفي و باطل سحر اشاره مي كند.

اين آيه هم چنين توضيح و تبيين مي كند كه سحر در واقع يك تصرف روحي در شخص است كه رفتارش را تغيير داده و تحت تاثير مثبت و منفي قرار مي دهد.

سحر چنان كه از آيات و تفسير علامه طباطبايي رحمه الله عليه بر مي آيد، قدرت نفس بشر است. به اين معنا كه نفس انسان ها به قدرت خداداد و هم چنين از راه آموزش و تعليم (بقره آيه 102) به قدرتي مي رسد كه مي تواند در چيزها تاثير مثبت و يا منفي بگذارد كه چشم زخم يكي از آن هاست. در چنين مواردي شخص با نفس خود از راه چشم در چيزي تاثير مي گذارد. درحقيقت تاثير از چشم نيست بلكه از نفس قوي و قدرتمند صاحب آن مي باشد.

جادوگران قدرتمند

جن و جادو كه از آن به سحر مي ياد مي شود، اگر حقيقت نباشد كه هست ، بي گمان واقعيتي است كه خود را بر تمامي جوامع فرهنگي از متمدن و غير متمدن تحميل كرده است. از فال بيني تا سحر و رمل و جفر مي توان رد پايي آن را گرفت. اگر موتي ها در آفريقاي جنوبي به اسرار مگو دست يافته اند و بر اساس خويش دارو و موتي تجويز مي كنند در اروپا و آمريكاي متمدن هنوز ستاره بيني و فال بخش عمده صفحات روزنامه و مجلات را به خود اختصاص مي دهد.

در ايران جادو را از واژه يهودي گرفته اند كه جهود مي گفتند. جادو به معناي روش جهودي ناظر به اسرار و رموز انسان و طبيعت دارد؛ زيرا يهودياني كه كوروش پس از سال ها اسارت از بابل بخت نصر رهايي بخشيده بود در تمامي مناطق ايران به ويژه جنوب آن سكونت يافتند و فنون و رموزي كه از هاروت و ماروت دو فرشته خداوندي در بابل آموخته بودند با خود داشتند كه كارهاي شگفت مي كرد. اوراد و رموز و ستاره ها وديگر اموري كه از جفر و رمل و ديگر علوم غريبه با خود آورده بودند، نه تنها موجبات عشق و محبت را فراهم مي آورد و يا ميان زن و شوهر تفرقه مي افكند بلكه مي توانست گاه از آينده خبر دهد و پيشگويي كند.

جن كه از واژه فارسي جان گرفته شده است دلالت بر روحي مي كند كه مجرد است. اگر در هر انساني جاني است كه روح وي مي باشد، در بيرون از انسان نيز همزادي است كه جن مي باشد كه به چشم ديده نمي شود و اين همزاد آدمي مي تواند او را تحت تاثير قرار دهد و مجنون سازد و يا خود اسير انسان شود و صاحب كهانت و جادو گردد. البته عرب حتي اشعار نغز و زيبا را كه انساني مي سرود به جن مغلوب و مسخر شخص نسبت مي دادند و ارتباطي تنگاتنگي ميان شعر و كهانت و جن برقرار مي كردند.

اين جهان بيني و هستي شناسي تاثيرات شگرفي بر نگرش و رفتارهاي انسان گذاشت به گونه اي كه شخص متولد در چنين فرهنگي ، لزوما مي بايست كارهايي مي كرد كه خوشايند جن باشد تا جانش به سلامت بماند و براي رضا و خشنودي ايشان از جادوگران( بخوانيد يهوديان و جهوديان ) بهره گيرد؛ زيرا ايشان بودند كه به علم الكتاب آگاهي داشتند و از دانش هاروت وماروت و ديگر دانش بابليان كه دانش ها و اسرار مگوي بسياري بود مطلع بودند.

اين گونه است كه جادوگران از قدرت و نفوذ بسياري برخوردار گشتند به گونه اي كه در آفريقا و مناطقي فرهنگي كه ما از آن به سواحلي ياد مي كنيم و زبان ايشان را به زبان سواحلي مي شناسيم و بلكه در سراسر آفريقا اين جادوگران هستند كه بر سرنوشت فردي و جمعي قبيله تسلط دارند و هر زن و مردي را تطهير مي كنند.

در برخي از مناطق غربي آفريقا مردان گناهكار براي تطهير خويش، دختر باكره خود را به عنوان برده و كنيز به جادوگران مي دهند تا مرد از گناهش تطهير شود. در كشور مالاوي جادوگر مي بايست زن بيوه و شوهر مرده را با هم خوابي تطهير كند و روح شوهر مرده را از درون زن براند تا قبيله اجازه زنده بودن و ماندن در قبيله را به زن بدهند و شرايط براي ازدواج مجدد وي فراهم ايد. در همه آفريقا به سبب نفوذي معنوي مردان و زنان جادوگر همه به ايشان به ديده احترام و ترس مي نگرند؛ زيرا اين جادوگران هستند كه بيماري جسمي و روحي را درمان مي كنند.

در همين مناطق كودكان زال ( آناني كه به سبب فقدان رنگدانه تمامي بدنشان برخلاف پدر و مادر سياه پوست سپيد است) به عنوان معجزه و داوري جادوگران مورد استفاده قرار مي گيرند و هربخشي از بدن آنان در داروهايي حتي براي درمان ايدز به كار مي رود. در تانزانيا كه سيصد هزار زال وجود دارد، جادوگران حتي به اجساد مردگان زال رحم نمي كنند و آن ها را از گورها مي دزدند و در داروسازي استفاده مي كنند. تجاوز به زال در معناي پول و ثروت و خوشبختي است. جادوگران سياه روش درمان ايدز را در تجاوز به باكره و دوشيزگان جسته اند و آن را تجويز مي كنند كه اين خود عامل مهمي در جهت گسترش ويروس ايدز در ميان سياهان آفريقايي است.

اگر درباره نقش جادوگران در مناطق مختلف افريقاي سياه كتابي تدوين شود به نظر بيش از چند مجلد قطور خواهد بود بي آن كه داستاني تكراري باشد.

حرمت زن در اسلام و بكارت دوزي

در اسلام بر مساله بكارت و حفظ حريم زن و خانه و خانواده بسيار تاكيد شده است. با اين همه روش هايي آن بسيار عقلاني و عقلايي و پسنديده است و اموري زشت و نابهنجار در آن راه نمي يابد. اما اسلام مجسم متاثر از فرهنگ هاي قبيله اي و بومي آن را به شكل هايي گاه بسيار دور از عقل و خرد در مي آورد و چهره اي زشت بدان مي بخشد.

يكي از دوستان تعريف مي كرد كه در سفر يكي از روساي جمهور ايران به سودان، رييس جمهور كه در هتلي اقامت داشت، به سبب فريادهاي دلخراشي زني از اتاق هاي مجاور به راهرو كشيده مي شود ولي هر چه نگاه مي كند خبري از كسي نيست. به نظر مي رسد كه داستان كشتن زني در خياباني در امريكا دوباره تكرار مي شود بي آن كه كسي حركتي انجام دهد. وي به اتاق باز مي گردد ولي اين فريادهاي دلخراش ساعت ها ادامه مي يابد و وي هر بار كه سركي مي كشد كسي را نمي بيند كه واكنشي از خود نشان دهد.

بامدادان از وضعيت خود و فريادهاي دلخراش زني سخن مي گويد كه اجازه نداده بود استراحت كند. وي گفت : به نظرم جنايتي رخ داده است و زني را كشته اند و كسي از خود كاري انجام نداده است. همراهان و دوستان سفارتي لبخندي مي زنند و در توضيح مي گويند: در برخي از مناطق و قبايل سوداني براي حفظ بكارت دختر و اهتمام به دوشيزگي ، بخشي از الت تناسلي زن را مي دوزند و تنها راهي براي ادرار باز مي گذارند. اين دختر پس از آن كه شوهر مي رود ، به سبب بر آمدن دو سوي الت تناسلي مي بايست در شب زفاف فشار سختي را متحمل شود كه فريادهاي دلخراش زني در هتل در اين رابطه بوده است.

در همين سودان و بخشي از مصر وحتي در مناطقي از ايران و كشورهاي عربي، ختنه دختران مرسوم مي باشد كه در اين باره سخنان موافق و مخالف بسياري مطرح شده است. چنان كه مساله بلوغ در نه سالگي و شوهر رفتن دختران در اين سن خود از ديگر مسائل مهم و بحث برانگيز است كه بيرون از حوصله اين مقاله است و خوانندگان را به مقاله نشانه هاي بلوغ در قرآن ازهمين قلم ارجاع مي دهيم.

درباره نفوذ جادوگران به اين داستان اشاره مي شود كه دوستي آن را برايم تعريف كرده است. وي مي گويد در سودان براي ديدن شيخي رفته بوديم. اين شيخ صاحب سجاده بود كه مي توان از نظر نفوذ معنوي وي را همتراز مراجع تقليد شيعيان دانست. وي در محوطه چند هزارمتري خود مجموعه اي از خلوه هاي قراني و مسجد و حجرات زنان و درمانگاه و چيزهاي ديگر ساخته بود. وقتي وارد بر او شديم در حال خوردن صبحانه بود. سفره اي انداخته بود كه خود در سمت بالاي آن به همراه چند گربه سياه نشسته بود و ما هم به عنوان مهمان در سمت پايين سفره نشستيم .

گربه هاي سياه هر يك در كنار سفره به شكل شگفتي نشسته بودند در حالي كه دست هايشان به طرف بالا بود. شيخ خود لقمه اي مي خورد و لقمه اي به گربه ها به ترتيب مي داد در حالي كه اين گربه هاي با چشمان خود به ما زل زده بودند. وقتي گربه اي سير مي شد از جا بر مي خاست و به زير تخت شيخ مي رفت و به استراحت مي پرداخت. صحنه اي شگفت انگيزي بود.

شيخ چنان كه معروف بود كسي است كه توانايي تسخير جن را داشته و جادوگري معروف و به نام بود. زناني بسياري كه از بيماري روحي و رواني رنج مي بردند در درمانگاه وي بودند. نفوذ شيخ چنان بود كه نمي توان از آن غافل بود. اين همه تنها به سبب دانش ديني وي نبوده است بلكه به سبب قدرت در تسخير جن و جادوگري و درمانگري بوده است. به نظر مي رسيد كه وي از طريق گربه هاي سياه به كارهاي خويش درباره جن و جن گيري و تسخير آنان اقدام مي كرد.

جادوگران و چند زني

زارا مجيد پور مردمشناس و ساکن ژوهانسبورگ در آفريقای جنوبی در اين باره مي نويسد: سنتِ چند همسری در بين اکثر قبايل آفريقايی وجود دارد.در برخی قبايل، تعداد گاوهای گله تعيين کننده ميزان دارايی مرد است و بر اساس کم و زياد بودن تعداد دام هاست که مرد قبيله می تواند يک يا چند زن را به همسری خود درآورد.

در باور مردان سنتی آفريقا، تعداد زياد همسر، نه تنها از ثروت و دارايی حکايت می کند بلکه نشانگر اعتبار و اهميت بالای فرد درسلسله مراتب قبيله اش می باشد. مردان تک همسر، مردان فقير قبيله محسوب می شوند.

در بين قبايلی که از راه کشاورزی امرار معاش می کنند، مردان به داشتن همسران بيشتر ترغيب می شوند. زن بيشتر، فرزندان بيشتری را در پی خواهد داشت. مرد خانواده به خاطر حضور و اشتغال زنان و فرزندان خود به درآمد بيشتری دست می يابد. از سوی ديگر ساخت خانه، يکی از وظايف زن خانواده محسوب می گردد. به خاطر سختی کار، زنان ترجيح می دهند با داشتن هووهای بيشتر سنگينی کار را بر خود آسان نمايند.

وجود جنگ بين قبايل و نزاع بين افراد عامل ديگريست بر تداوم اين سنت دربين مردم قبيله. در پايان هر جنگ، مردانی که جان به سلامت برده اند، زنان شوهر مرده را به همسری خود در می آورند.

در قبايلی که از اعتقادات بومی خود پيروی می کنند مرگ پدرخانواده، به پسر بزرگتر خانواده اين اجازه را می دهد که جوانترين زن پدرش را به عنوان همسر به خانه خود آورد .در صورت مرگ برادر، برادر ديگر علاوه بر دارايی، همسران او را نيز در اختيار خود خواهد داشت .

وجود چند همسر برای مرد، راه جادو و جنبل را به خانواده باز می کند. هر زن تلاش می کند با پيروی از نسخه یِِِ جادوگر قبيله و استفاده از طلسم و جادو توجه شوهر را به خود و فرزندانش معطوف نمايد و از اهميت همسران ديگر نزد شوهر بکاهد.

مالی، کشوريست در غرب آفريقا، که 90درصد مردمش را مسلمانان سنی تشکيل می دهند. 43 درصد زنان اين کشور با هووهای خود زندگی می کنند. به عبارت ديگر تقريبا نيمی از زنان ازدواج کرده اين کشور شوهران خود را با زنان ديگری شریک می باشند. در باور اين دسته از زنان، سنت چند همسری از طرف مادر و مادر بزرگهای آنان پذيرفته شده است و دليلی ندارد که آنان از پذيرش آن سر باز زنند، به خصوص که دين اسلام هم داشتن چند همسر را برای مرد مجاز دانسته است.

اعتقاد به جادو و جادوگری ريشه کهنی در بين ملل جهان دارد. هرچند در حال حاضر در برخی نواحی دنيا، اعتقاد به آن کمرنگ شده، اما در مقابل، مردم سرزمينهای بسياری همچنان به آن باورمندند، خرافات، جادو و جادوگری در آفريقا همچنان قدرتمندانه به حیات خود ادامه می دهد. در بين قبايل آفريقايی، مردان و زنانی هستند که به "دکتران جادوگر"معروفند، افرادی که در نظر مردم قبيله شان مقدس اند.

"دکترهای جادوگر" مراسم مذهبی بر پا می کنند، فال می گيرند و غيب گویی می کنند. برای هر درد و ناراحتی جسمی و روحی، داروهايی تجويز می کنند که عموما از ريشه گياهان يا اجزای بدن حيوانات و یا انسان تهيه می شود.

گاهی اعمال اينان باعث حيرت ديگر مردمان می شود مثلا در قرن نوزدهم آن زمان که آبله در قسمت جنوب قاره آفريقا همه گیر بود و داس مرگ، مردم آن زمان را وحشيانه درو می کرد هيچ يک از بوميان ساکن بيابان های "کالاهاری" که به "بوش من" معروفند مبتلا به اين بيماری نشدند. زیرا داروهای سنتی شان آنها را از ابتلا به آبله محفوظ نگه داشته بود. امروزه هنوز در کنگو برخی از" دکترهای جادوگر" برای ترميم بريدگی، از مورچه استفاده می کنند. بدين ترتیب که مورچه درشتی را روی زخم قرار می دهند تا گوشت بريده شده را گاز بزند، سپس مورچه را از روی گوشت برمی دارند، اين کاررا بارها و بارها تکرار می کنند، تا درپايان قسمت بريده شده ترميم گردد به نحوی که گویا جراحی متخصص آن را بخيه زده ست. البته هميشه داستان به خوشی پايان نمی گيرد.

در قسمت جنوب قاره آفريقا، "دکتران جادوگر" را "سن گوما " می نامند و داروی تهيه شده شان "مووتی " خوانده می شود. 99 در صد " سن گوما"ها ، سياه پوست هستند و به همين نسبت باورمندانش نيزاز همين گروه می باشند. "سن گوما" می تواند هم زن باشد و هم مرد. فردی که قصد دارد "سن گوما "شود باید سالها تحت تعليم "سن گوما"ی ديگری قرار گيرد. سپس در روز فارغ التحصيلي اش مرغ يا بز يا گاوی را قربانی می کنند و از آن روز به بعد فرد تعليم يافته، رسما "سن گوما" شناخته می شود. اساس باورشان اعتقاد به "ارواح " ست بخصوص ارواح چهار پدر- پدر، پدربزرگ ،جد، پدر جد – البته زنان در گذشته نيز به همان نسبت دارای احترام اند. به همين دليل ست که وقتی سياه پوستی مي ميرد- بخصوص اگر پير باشد – او را با احترام بسيار دفن می کنند.

بعد از اين مقدمه، "سن گوما "های قبيله "زولو" در کشور آفريقای جنوبی مورد بررسی قرار می گیرند. علت انتخاب اين قبيله، اعتقاد بسيارشان به "سن گوما" ها و البته نوع "مووتی" شان می باشد .همانطور که قبلا گفته شد "مووتی" ها معمولا از ريشه گياهان يا اجزای بدن حيوانات تشکيل می شود. البته طبق برخی توصیه های معتقدين، در تهيه "مووتی " از اجزای بدن انسان نیز استفاده می شود.

مثلا اگر فرد معتقد، به "سن گوما"مراجعه کند و از او "مووتی "يا دارويی برای تقویت قدرت " قوه شهوت "خود طلب کند، "سن گوما"يا فرد ديگری که به "قاتلان موتی "معروفند، دختر بچه باکره ای را دزديده و آلت تناسلی او راقطع می نمايند، سپس"سن گوما " آن را با ريشه برخی گياهان ترکيب می کند. "مووتی "آماده شده را در اختيار فرد قرار داده و در قبال آن پولی دريافت می کند. برای تهيه مووتی های "ثروت و در آمد"، "خوش شانسی" ،"عشق و علاقه" و "هوش" نیز گاهی از اجزای بدن انسان استفاده می شود.

معمولا "قاتلان موتی" شکارچيان کودکان اند که ضعيف اند و قادر نيستند از خود دفاع کنند. البته اجزای بدن کودکان برای تهيه "مووتی" سلامتی و موفقيت کاربرد بسيار دارد.

در سال 1981 جنازه دختر بچه ای را يافتند که نصف صورتش قطع شده بود. صورت او را زمانی که قطع می کردند هنوز دخترک زنده بوده است. چرا که در این باورهای خرافی، چنان چه اجزای بدن، در زمانی که فرد هنور زنده است تکه تکه شوند، فریاد او به گوش ارواح خواهد رسید و همین امر به قوی تر شدن خواص "مووتی" منجر می شود.

بعد از کودکان – چه پسر چه دختر – اين زنانند که مورد حمله وحشيانه "قاتلان موتی "قرار می گيرند. با شيوع بيماری ايدز، برخی "سن گوما"ها به بیماران باورانده اند که اگر به دختر باکره ای تجاوز کنند بيماری ايدز از بدن آنها بيرون خواهد رفت. دختر مورد تجاوز قرار گرفته، اگر خوش شانس باشد، می تواند جان به سلامت ببرد تا چندی بعد بر اثر ايدز به ديار مردگان بپيوندد . اما اگر چندان بخت با او يار نباشد فرد متجاوز او را کشته و اجزای بدنش را در اختيار "سن گوما"می گذارد يا اعضای بدن دخترک را خود در "بازار سياه"به فروش می رساند.

در طول دهه گذشته در آفريقای جنوبی حداقل 300 مورد جسد مثله گشته، يافت شده که گاه چنان تکه تکه و مثله شده که پليس را برای يافتن هويت فرد، که تنها "تنه ای" از او باقی مانده، دچار مشکل می کند . البته اين آمار فقط آمار رسمی و ثبت شده ست و قطعا رقم مقتولین بيشتر است. برخی شاهدان از انتقام "قاتلان موتی "می ترسند، به همين دليل جنايات آنها را بر ملا نمی کنند.

البته پليس های آفريقای جنوبی – سياه پوستان – نمی خواهند در مسايل مربوط به "سن گوما"ها و "قاتلان موتی "دخالتی داشته باشند که با توجه به بافت قبيله ای اينان، اين عدم تمايل چندان هم عجيب نيست.

وي در مطلبي ديگر مي نويسد: . متاسفانه "دکترهای جادوگر"در بین قبایل از قدرت بی اندازه ای برخوردارند، برای روشن شدن قدرت آنان نمونه ای را برایتان شرح می دهم، برخی از این دکترهای جادوگر به مریدان خود باورانده اند که اگر فردی که دارای HIV/AIDS است به دختر باکره ای تجاوز کند آن بیماری از تن او دور خواهد شد!!! نتیجه این باور احمقانه، تجاوز هر روزه به اطفال و دختران کم سن و سال و ابتلایشان به ویروس ست، البته اگر بخت با این دختران یار باشد متجاوز تنها به اندامشان بیرحمی می کند نه جانشان، گاه هر دو را وحشیانه می ستاند! اگر این دخترکان به دست متجاوزین خود کشته نشوند، ایدز آنها را خواهد کشت.

در فیلمها، دکترهای جادوگر آفریقا را شاهدیم که آینده را در بین دندان حیوانات و استخوانهای فرو ریخته بر کف زمین پیش بینی می کنند، برای باران می رقصند و یا بالای سر محتضر مفلوکی بالا و پایین می پرند و ورد می خوانند تا ارواح شریر را از بدن او دور سازند! حرکات و باورهای آنان، لبخندی از تمسخر، درگوشه لبهایمان به نقش می نشاند اما واقعیت آنست که در پس آن حرکات خنده دار و باورهای احمقانه، قدرت مخوفی نهفته است، قدرتی که فرد باورمند را به هر کاری وا می دارد، حتی ستاندن جان دیگری بدون هیچ احساس گناهی، در بین قبایل ، دکترهای جادوگر در حکم مرادند و سیاهان، در حکم مرید، با تبعیتی سخت کورکورانه.

جاودگران قاتل

: اگرچه برخی اعمال "دکتران جادوگر" قبايل آفريقا، از سویی آدمی را به شگفتی وا می دارد اما از سوی ديگر نيز برخی اعمال سياه و وحشيانه اشان، حس تنفر و انزجار را در انسان برمی انگیزد

دکتران جادوگر از قدرت فوق العاده ای نزد افراد قبيله خود برخوردارند؛ آنان برای هر دردی درمانی دارند و برای هر درخواست، پاسخی. داروهای ساخته شده ی دکتران جادوگر "موتی" ناميده می شود. موتی ها اغلب از ريشه ی گياهان و يا اعضای بدن حيوانات تهيه می شود، البته گاهی نيز از اعضای بدن انسان در تهيه ی موتی استفاده می گردد

در استان "کووازولو ناتآل" آفريقای جنوبی، هر از چندی جسد مثله شده ی زن يا کودکی يافت می شود که توسط افرادی که به "قاتلان موتی" معروف اند به قتل رسيده اند

در برخی از کشورهای آفريقايی، گروه ديگری از انسانها مورد توجه قاتلان موتی قرار دارند؛ انسانهایی که به نام "زال" معروفند. زال ها افرادی هستند که رنگ پوست، مو و مژه هايشان مادرزادی، به خاطر فقدان رنگ دانه ها، سفيد می باشد

برخی از مردم کشورهای جنوب صحرای بزرگ آفريقا، بر اين باورند که زال ها از "قدرت جادويی" برخوردارند؛ همين باور خرافی سبب گشته است که هر ساله چندين انسان زال به قتل رسيده و سپس مثله گردند و از پوست و موی سفيد و يا ديگر اعضای بدنشان در تهيه ی موتی استفاده گردد!در قاره ی آفريقا، تانزانيا بالاترين آمار قتل زال ها را به خود اختصاص داده است. به گزارش بی بی سی ، در سال جاری 25 انسان بی گناه تنها به دليل زال بودن در این سرزمين به قتل رسيده اند، آماری که در مقايسه با سال گذشته رشد دوبرابر را نشان می دهد

در تانزانیا برخی دست به دامان دکتران جادوگر می شوند تا با استفاده از "دارو يا موتی ثروت" ساخته شده توسط جادوگر، کسب و کارشان رونق يابد. دکتران جادوگر برای ساخت چنین موتی، قسمتی از بدن مرد يا زن زالی را از فرد متقاضی طلب می کنند!

کشتن و مثله کردن فرد زال، يا توسط فرد متقاضی صورت می گيرد يا توسط قاتلان موتی، آنهم در قبال مبلغی پول. حدود سيصد هزار انسان زال در تانزانيا زندگی می کنند، زندگی ی که با شبح خوفناک مرگ و مثله شدن پيوند خورده است

تعرض به افراد زال تنها به دوران حياتشان اختصاص ندارد؛ قاتلان موتی حتا بر نعش مثله شده ی زال ها هم رحمی ندارند و اگر فرصتی دست دهد جسد را از خاک بيرون کشيده و اعضای به جا مانده را تکه تکه کرده و با خود می برند. از اين رو خانواده های آنان يا جسد را شبانه و مخفيانه به خاک می سپارند يا از سيمان برای غير قابل نفوذ بودن قبر استفاده می کنند تا بدين وسيله از دست درازی قاتلان موتی ديگر و مثله شدن بيشتر جسد جلوگيری به عمل آورند

در ديگر کشورهای آفريقايی وضعيت افراد زال چندان فرقی با تانزانيا ندارد. مثلا در کنگو، کشتن و مثله کردن زال ها رواج دارد. قاتلان موتی با فروش اعضای مثله شده ی زال ها، تجارت پر رونقی را برای خود فراهم آورده اند

در کشور بورکينافاسو، برخی تولد کودک زال از پدر و مادر سياه پوست را نشانه ی عدم وفاداری زن به شوهرش قلمداد می کنند. در این سرزمين، در روزهای به خصوصی مثل انتخابات، که افراد با يکديگر به رقابت می پردازند و برای پيروزی بر رقيبان به "شانس" نياز دارند، خطر بيشتری جان زال ها را تهديد می کند. در چنين ايامی عده ای که به موهومات اعتقاد دارند برای کسب شانس، انسان زالی را جستجو می کنند تا با "قربانی" کردن او شانس و موفقيت را با خود همراه نمايند

در زيمباوه حدود 14 هزارانسان زال زندگی می کنند. در این سرزمين برخی زال بودن عضوی از خانواده را نشانه ی ناخشنودی خداوند و يا ارواح درگذشته خانواده می پندارند و بعضی بر اين باورند که همخوابگی با زنی زال، سبب می گردد که بيماری ايدز از تن بيمار خارج شود. اين پندار نه تنها زنان زال را در معرض تعرض جنسی قرار می دهد، بلکه ويروس اچ آی وی- ايدز را نيز به آنان منتقل می کند. زيمباوه کشوری است که 35 درصد مردمش با ويروس اچ آی وی- ايدز دست و پنجه نرم می کنند

زال ها اقليتی هستند که در برخی از کشورهای آفريقايی، نه تنها خطر جانی همواره در کمين آنهاست بلکه انواع و اقسام تبعيضات اجتماعی نیز بر آنان تحميل می گردد

درصد بالایی از آنان به دليل حساس بودن پوست بدنشان نسبت به خورشيد، به سرطان پوست مبتلا هستند و اغلب تا قبل از رسيدن به سی سالگی بر اثر این بیماری می ميرند. علاوه بر پوست، چشمهای افراد زال نه تنها به نور خورشيد حساس اند، بلکه غالبا با مشکلات بينايی ی روبرو هستند.

تروكسي هاي جادوگران

برای برخی از مردم غنا که همچنان از دين آبا و اجدادی خود پيروی می کنند راه آسانی برای بخشش گناهان وجود دارد و آن هم بخشيدن "دختر باکره"ی خانواده به جادوگر روستاست، تا بدين وسيله خشم و انتقام خدايان را از خود و ديگر اعضای خانواده دور کنند.

برای معتقدين، جادوگر، نه تنها حکيم حاذقيست که داروهايش، درمان هر درديست بلکه واسطه‌ايست بين مردم و خدایانشان. با چنين اعتقادی، هر گاه عضوی از خانواده – به خصوص پدر- مرتکب گناهی شود با بخشيدن دختر باکره‌ی خود به جادوگر روستا يا قبيله، آمرزيده می‌شود.

در فرهنگ مردم غنا، چنين بخششی را "تُروکسی" می‌نامند که در زبان بومی به معنی "برده‌ی خدايان" است.* عموم بردگان خدايان در سنين بين 6 تا 10 سالگی پیشکش می‌شوند.

دختر بچه‌ها، معمولا بين 3 تا 10 سال نزد جادوگر به سر می‌برند. البته کوتاه يا طولانی بودن اين زمان بستگی به نظر جادوگر دارد. او، در صورت تمايل، می‌تواند دخترِ اهدایی را تا آخر عمر نزد خود نگاه دارد؛ در واقع او صاحب و مالک دختر است.

ارضای جنسی و رضايت جادوگر، مهم‌ترين وظيفه‌ی دخترتُروکسی است، اما علاوه برآن، کارهایی چون نظافت، پخت و پز و شستشو نيز از ديگر وظايف اوست. دختر پيشکش شده، برده‌ايست فاقد هر گونه حق و حقوق، که حتا غذا و لباس‌اش را نیز خانواده باید تأمین کند.

در صورت نارضایتی جادوگر از دختر و يا مرگ وی، خانواده می‌بايست دختر ديگری را به جادوگر پيشکش کند. یا در صورت عدم وجود باکره‌ای در خانواده، با پرداخت پول هنگفتی که گاه تمام دارایی خانواده را شامل می‌شود، رضايت جادوگر را جلب نمايد.

گاه، چندين نسل از باکره‌گان خانواده‌ برای طلب آمرزش، در اختيار جادوگر قرار داده می‌شوند. اگر چه در اغلب مواقع، جادوگران قبيله يا روستا، مرد هستند، اما در مواردی نادر، زنان هم به چنين مقامی می‌رسند. در اين صورت گاه به زنان جادوگر، به عوض دختر، پسر بچه‌ای پيشکش می‌شود.

در صورتی که از دختر تُروکسی، کودک يا کودکانی متولد شود آنان نيز چون مادرشان در خدمت جادوگر خواهند بود. با مرگ جادوگر، تمام دخترهای تروکسی و فرزندان آنان نصيب جادوگر جديد می شوند. سنت و باور تُروکسی علاوه بر کشور غنا در کشورهای بنين، نيجريه و توگو نيز پيروانی دارد

مشاهده بیشتر

خلیل منصوری

آیت الله خلیل منصوری رامسری به مدت ده سال در مرکزفرهنگ و معارف قرآن به تحقیق و پژوهش در علوم و معارف قرآن پرداخته و در همین سال ها آثار چندی نگاشته که در مطبوعات علمی و پژوهشی چاپ و منتشر شده است. آیت الله هم چنین در مدت بیست سال همکاری با مرکز جهانی علوم اسلامی، سازمان حوزه های علمیه خارج از کشور و جامعه المصطفی مقالات و کتب بسیاری را در باره کشورهای جهان و اوضاع آن به شکل تحلیلی نگارش کرده است. لازم به ذکر است تمامی مقالات منتشر شده در این وبسایت تألیف ایشان است.

نوشته های مشابه

1 دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا