اخلاقی - تربیتیاعتقادی - کلامیعرفانمعارف قرآنی

ترس مومن تا دم مرگ

بسم الله الرحمن الرحیم

یکی از دوستان می گفت: «مرد خوب، مرد مرده است؛ زن خوب، زن مرده است.» در توضیح این جمله می گفت: اگر بگویید فلان مرد یا فلان زن خوب است، من حرف شما را قبول می کنم؛ زیرا این را از حسن ظن و خوش گمانی می دانم، اما تا زمانی که مرد و زنی به سلامت و عاقبت به خیری از این دنیا نرفته اند، هماره در خطر هستند؛ چنان که در روایت نیز است: «و المخلِصون علی خطر عظیم؛ مخلصین نیز در خطر بزرگی هستند»؛ زیرا شیطان حتی دم مرگ و حالت احتضار نیز نومید ازاین نیست که شخص را گمراه کند و اجازه ندهد تا با ذکر «لا اله الا الله» از دنیا برود.

از نظر آموزه های وحیانی قرآن، مومن در حالتی میان «خوف و رجا» یا «خوف و طمع» است؛ زیرا همان اندازه که امید دارد نجات یابد به همان میزان ازهلاکت به کفر هراسان و ترسان است.

شاید شما کسانی را دیده باشید که به اصطلاح امروزی ها انقلابی دو آتشه بودند، ولی بعدها به ضد انقلاب دو آتشه تبدیل شدند؛ زمانی چپ افراطی بودند و امروز راست افراطی طرفدار جهانخوارگان هستند و برای آنان سینه چاک می کنند؛ در برابر کسانی بودند که ضد انقلاب البته بدون افراط بودند، امروز انقلابی بدون افراط هستند؛ زیرا افراط و تفریط در هرکاری انسان را سقوط می دهد. ازهمین رو، هماره گفته اند که معتدل باشید و معتدل بمانید تا سقوط نکنید؛ زیرا افراط در چیزی همانند نوسان پاندول است که در زمانی دیگر به طرف دیگر غش می کند و درشرایط افراط در سمت مقابل قرار می گیرد.

در آموزه های قرآنی خواسته شده تا انسان هماره «معتدل و مستوی» باشد که حالت نفس فطری است و در زندگی حد «وسط» و میانه را نگه دارد و از افراط و تفریط دور بماند؛ پس نمی بایست گرفتار رجا و امید افراطی باشد و هیچ ترس و خوفی نداشته باشد؛ زیرا چنین حالتی امنیتی است که به انسان ضربه می زند؛ چنان که نمی بایست گرفتار خوف افراطی باشد و هیچ امیدی به نجات و رهایی نداشته باشد، که این موجب یاس و قنوط و نومیدی مرگبار است، بلکه باید طمع به نجات داشته باشد حتی اگرمستحق آن نباشد؛ زیرا خدایی است که استحقاق را ایجاد می کند اگر به خدا امید داشته باشیم. پس اگر به خودمان امیدی نداریم، ولی باید به خدایی امید و طمع داشته باشیم که هرگز امید امیدواری را به یاس و نومیدی تبدیل نمی کند.

فرجام نیک معیار سنجش

در آموزه های وحیانی قرآن، معیارهایی برای سنجش امور بیان شده است. مثلا خدا درباره کرامت افراد، معیارسنجش را تقوای الهی قرارداده است. از آن جایی کرامت و تقوا دارای مراتب و درجات بسیاری است، از نظر قرآن، میزان کرامت هرکسی بستگی به میزان تقوای آن شخص دارد؛ از همین رو، خدا می فرماید: ان اکرمکم عندالله اتقاکم؛ کریم ترین شما نزد خدا با تقواترین شماست.(حجرات، آیه 13)

از نظر آموزه های وحیانی قرآن، معیار خوش فرجام و بدفرجامی را می بایست در پایان هر چیزی یا هر کسی یافت. بنابراین، تا زمانی که «پایان کار» داده نشده، نمی توان درباره شخص قضاوت قطعی و یقینی کرد؛ زیرا بسیاری از مردم در فرآیند کار، چنان تغییر و تبدیلی در خویش یا کارشان می دهند که آدمی در تناقض و تضاد آنها انگشت به دهان می ماند؛ زیرا بسیاری از مردم با انگیزه در کاری وارد می شوند و درست نیز انجام می دهند؛ اما وقتی زمان به درازا کشد، دلسرد شده و انگیزه نخستین خویش را ازدست می دهند و حتی نه تنها کار را رها می کنند، بلکه به جهت مخالف می چرخند.

بسیار دیده شده کسانی که با انگیزه قوی و استوار گام در تزکیه نفس گذاشتند، ولی چون به قول قدیمی ها «درخت کردگان دیربار است»، این دیرباردهی موجب می شود که شخص نه تنها تزکیه نفس را کنار بگذارد، بلکه با شیطان پیمان بندد؛ چنان که برخی از دوستان قدیمی هستند که پس از چند سال تلاش در ساحت تزکیه، آن را بوسیده و به کناری گذاشته و با شیطان عقد اخوت بسته و به او پیوسته اند. این دوستان حتی هر از گاهی به اشکال مختلف با توجه به تغییرات ظاهری دنیوی و مادی، حتی دعوت نامه هایی برای الحاق به ایشان می دهند و دعوت شیطان را به شکل علنی و آشکار اعلان می کنند؛ زیرا آنان به چیزی رسیده اند که به نظر آنان بسیار ارزشی است.

در حکایت ها از جمله حکایت سید موسی زرآبادی آمده است که ایشان مدتی مشغول ذکر می شود تا سالی چند می گذرد؛ روزی در نماز چشم دل او بینا می شود و اموری را مشاهده می کند. هفته ای این گونه بود؛ روزی بر سر سجاده نشسته بود که ابلیس بر او تمثل یا تجسم می یابد و می گوید آن چه می بیند را او به او داده است. اگر می خواهد آن را داشته باشد، باید به او ایمان آورد و از خدا تبری جوید. سید بزرگوار وقتی این را شنید بر خود لرزید و آن نقل و نبات شیطانی را به سوی شیطان پرتاب کرد و از او تبری جست. در این هنگام هر چه می دید، دیگر نمی دید. مدتی گذشت و خود را متذکر این معنا کرد که ابلیس لعین دست از سرش برنمی دارد و نمی بایست در عبادت دنبال این امور رفت، بلکه عبادت را خالصانه و مخلصانه برای خدا داشت نه برای این امور و حتی بهشت برین. زمانی در حالت خوف و رجا بود تا خدا به او عنایت کرد که سید موسی زرآبادی، سید موسی زرآبادی شد که استاد بزرگانی از اهل دل و ایمان و شهود شد.

البته داستان هایی زیادی در قرآن، کتب روایی و تاریخی نقل شده که بسیاری از افراد با آن که در مسیر بودند، در نهایت بدفرجام شدند. بی گمان داستان بلعم باعورا که با اسم اعظم به نفع فرعون به جنگ موسی (ع) رفته یکی از مصادیق آن افتادن در دام تسویل وتزیین شیطان و بدفرجامی است که خدا او را به سگی تشبیه کرده است.(اعراف، آیات 175 و 176)

هم چنین خدا در قرآن داستان سامری را بیان می کند که چگونه با آن که اهل بصیرت و بینایی بود، ولی در دام ابلیس گرفتار آمد و خدایی دروغین یعنی گوساله زرین را برای یهودیان ساخت و آنان را به عبادت و بندگی گوساله زرین وادار ساخت که امروزه نیز همان جریان یهودی – شیطانی سامری درحال دعوت و تبلیغ به شیطان است. خدا درباره سامری به صراحت می فرماید: بصرت بما لم یبصروا به فقضبت قبضه من اثر الرسول فنبذتها و کذلک سولت لی نفسی ؛ من به حقایق و اسراری بینا و بصیرت یافتم که آنان بدان بینایی نیافتند. پس اندکی از اثر رسول الهی یعنی جبرئیل را برداشتم و در گوساله ریختم. و آنان کار را نفس من در نظرم آراست.(طه، آیه 96)

بنابراین، حتی اگر کسانی در مراحل تزکیه نفس به جاهایی برسند که بتوانند دارای اسم اعظم یا بینایی نسبت به فرشتگان باشند، ممکن است گرفتار هواهای نفسانی و تسویلات نفس یا تزیین گری شیطان شوند، و از آن جایگاه به سبب سوء استفاده از قدرت الهی، سقوط کنند و به دوزخ در کنار ابلیس در آیند. بنابراین، خوب بودن کسی هرگز به معنای خوب بودن تا فرجام نیست؛ زیرا بسیاری هستند که بدفرجام شدند، و در برابر هستند کسانی که به ظاهر بدفرجام بودند ولی خوش فرجام و نیک فرجام شدند که از جمله آنان «حُرّ بن یزید ریاحی» است که از لشکر شیطانی یزید به لشکر الهی ابی عبدالله الحسین(ع) در آمد و شهید شد.

بر اساس آموزه های وحیانی قرآن، اهل بیت عصمت و طهارت(ع) با آن که در جایگاه عظیم عصمت الهی قرار داشتند، هماره میان خوف و رجا بودند(انسان، آیات 7 تا 13) بلکه حتی خدا به پیامبر(ص) خویش هشدار می دهد که می بایست هماره درخوف و رجا باشد؛ زیرا با کوچک ترین «رکون» یا چیزی دیگر ممکن است، وحی ازاو سلب شود؛ زیرا خدا هیچ تضمین نکرده که انسان هر کاری کند، خدا به او عنایت داشته باشد، بلکه عنایت و تفضلات الهی منوط به بندگی در تمام عمر است.

خدا به پیامبرش(ص) می فرماید: و لئن شئنا لنذهبن بالذی اوحینا الیک ثم لا تجد لک به علینا وکیلا؛ و اگر بخواهیم قطعا آن چه را به تو وحی کرده ایم، از میان بریم و محو نماییم؛ سپس در برابرما برای بازگرفتن آن وحی هیچ چیز کارساز و وکیلی برای خود نخواهی یافت.(اسراء، آیه 86)

بنابراین، مومنان نیز می بایست هماره نسبت به آینده و پایان کار خویش دل نگران باشند؛ زیرا کسی می تواند بگوید «موفق بوده» و با «موفقیت و سربلندی» از کاری در آمده یا از دنیا رفته که «پایان کار» خوب باشد؛ چنان که امیرمومنان امام علی(ع) در بیان این معیار و ملاک الهی می فرماید: «مَلاکُ الامورِ حُسن الخَواتمِ؛ ملاک و معیار هر امری همان فرجام نیک آن است.»(غرر الحکم، شماره 6586)

پیامبر اکرم (ص) نیز می فرماید: لا یَزالُ المومن خائفا من سوء عاقبته لا یتیّقن الوصولُ الی رضوانِ الله حتی یکونَ وقت نَزعِ روحِه و ظهورِ مَلک الموت؛ مومن همیشه وهماره می بایست از بدفرجامی خویش در هراس باشد. هرگز یقین رسیدن به بهشت رضوان را نداشته باشد تا هنگامی که روحش از بدنش کنده شود و فرشته مرگ بر او آشکار شود.(بحارالانوار، ج 68، ص 366)

سقوط انسان در دام خودپسندی

از نظر آموزه های وحیانی قرآن، خودپسندی یا همان «عُجب» و «تکبر» و خودبرتربینی عامل سقوط انسان و جن است؛ چنان که ابلیس به سبب همین «انا خیرمنه» گفتن و خودبرتربینی(ص، آیه 76؛ اعراف، آیه 12) و نیز تکبر و بلکه حتی استکبار ظاهری سقوط کرد.(اعراف، آیه 13؛ بقره، آیه 34)

فرق بین خودپسندی و تکبر و خودبرتربینی در این است که تکبر و استکبار میان دو نفر تحقق می یابد؛ اما خودپسندی این گونه نیست ؛ یعنی در مقایسه با دیگری نیست؛ در حالی که در تکبر مقایسه انجام می شود.

البته خودپسندی همانند هر امر باطنی از فضایل و رذایل دارای مراتب و درجات تشکیکی است؛ چنان که امام کاظم(ع) می فرماید: العجب درجات منها ان یزین للعبد سوء عمله فیراه حسنا فیعجبه و یحسب انه یحسن صنعا و منها ان یومن العبد بربه فیمن علی الله عزو جل و الله علیه فیه المنّ؛ خودپسندی و اعجاب نسبت به خود دارای درجاتی است: یکی آن که عمل و کردار بد انسان در نظرش نیکو جلوه کند و آنرا خوب بپندارد و از آن به خود بنازد و تصور کند کار خوب انجام می دهد؛ و دیگر این که بنده به پروردگار خود ایمان بیاورد و به واسطه ایمانش برخدا منت گذارد، در صورتی که خدا بر او منت دارد.(کافی، ج 2، ص 313)

خدا به این افراد هشدار می دهد که خودپسندی می تواند آنان را به دوزخ برساند و همه اعمال نیک آنان را احباط کند.(کهف، آیات 104 و 105) به عنوان نمونه «عجب» در کثرت نفرات جنگی موجب شد تا خدا را کنار بگذارند و به هنگام عزم به جای توکل به خدا، بر نفرات توکل و اعتماد داشته باشند. این گونه شد که در جنگ حنین مسلمانان به بدترین شکل شکست خوردند.(توبه، آیه25)

هم چنین از نظر قرآن، کسانی که گرفتار عجب و خودپسندی می شود، دیگر خوف را کنار می گذارند و به اصطلاح امروزی به «اسلام رحمانی» چنگ می زنند و اصلا توجهی ندارند که خدای رحمان همان دوزخ را نیز آفریده و حتی مسلمانان فاسق و فاجر را بدان عذاب می کند.

از نظر قرآن، گروهی از مسلمانان در شرایع پیشین در دام غرور و فریب شیطان افتادند و گام کردند چون از نسل و فرزندان پیامبران هستند، حتما خدا آنان را جزو محبوبها خود قرار داده و به نوعی نگاه فرزندی به آنان دارد؛ بنابراین خدا آنان را عذاب نمی کند و اگر هم عذابی باشد روزگاری معدود و به شمار خواهد بود.(مائده، آیه 18؛ آل عمران، آیه 24) درحالی که خدا با هیچ کسی عهد و پیمان نبسته که آنان را به گناه و افتراء عذاب نکند.(همان)

از نظر آموزه های اسلامی کسی که در دام «عجب و خودپسندی» گرفتار می شود، عقل فطری خویش را تباه کرده(غرر الحکم، شماره 6042) تاجایی دیگر کارکردهای اصلی خود را ازدست می دهد؛ زیرا چنین شخصی فراتر از سفیه و سبک مغز گرفتار «حماقت» است.(همان، شماره 6016) این افراد نسبت به دیگران بغض و کینه دارند(همان، شماره 6034) و گرفتار ضلالت و گمراهی می شوند(بحارالانوار، ج 1، ص 160) و اجر و پاداش همه اعمال خویش را تباه می کنند.(غررالحکم، شماره 6045)

امیرمومنان امام علی(ع) به مالک اشتر هشدار می دهد و می نویسد: ایاک و الاعجاب بنفسک و الثقه بما یعجبک منها و حب الاطراء فان ذلک من اوثق فرص الشیطان فی نفسه لیمحق ما یکون احسان المحسنین؛ از خودپسندی بپرهیز؛ و هم چنین بپرهیز از این که اعتماد به آن چیزی کنی که موجب خودپسندی یا ستایش پسند دیگران باشد؛ زیرا این از فرصت های شیطان است که با آن هر نیکوکاری را نابود می کند.(تحف العقول، ص 156)

امام صادق(ع) نیز می فرماید: العجب نبات حبها الکفر، و ارضها النفاق، و ماء ها البغی، و اغصانها الجهل، و ورقها الضلاله، و ثمرها اللعنه و الخلود فی النار؛ فمن اختار العجب فقد بذر الکفر و زرع النفاق و لابد ان یثمر؛ خودپسندی مانند گیاهی است که بذر آن کفر، زمین آن نفاق، آب آن ستم، شاخه هایش نادانی، برگش گمراهی، میوه اش لعنت و جاودانگی در آتش دوزخ است. هر کسی خودپسندی ورزد، بذر کفر کاشته و نفاق را زراعت کرده است؛ و ناگریز این بذر میوه می دهد.(آثار الصادقین، ج 12، ص 387)

خوف از جلال الهی عامل اعتدال

چنان که گفته شد، اسلام هماره به اعتدال دعوت می کند و میان خوف و رجا و خوف و طمع جمع کرده است. بنابراین هر گاه کسی در دل خویش گرفتار رجا و طمع افراطی شد و خودپسندی و تکبر و مانند آنها ورزید می بایست برای درمان آن بشتابد.

از نظر آموزه های وحیانی مومن همزمان به وجه جلال و اکرام الهی توجه دارد. بنابراین، میان خوف و رجا زندگی می کند. پس اگر کسی به هر دلیل در دلش گرفتار درجه ای خودپسندی و تکبر ومانند آنها شد، می بایست با معرفت نفس بداند که موجودی فقیر است که در هر دم به تفضلات الهی برای بقا نیاز دارد. از همین روست که امیرمومنان امام علی(ع) درمان بسیاری از بیماری ها از جمله عجب را همان معرفت نفس می داند که سد راه خودپسندی است.(بحارالانوار، ج 75، ص 164)

آن حضرت (ع) هم چنین در درمان این بیماری می فرماید: اذا اعجبک ما یتواصفه الناس من محاسنک فانظر فیما بطن من مساویک و لتکن معرفت بنفسک اوثق عندک من مدح المادحین لک؛ هنگامی که مردم محاسن و خوبی هایت را برایت توصیف می کنند، تو بدی های پنهانت را بنگر. باید معرفت تو از نفس خویش پیش تو استوارتر و متین تر از مدح ستایشگران باشد؛ زیرا خودت به خودت شناخت کامل تر و دقیق تری داری.(آثار الصادقین، ج 12، ص 385) در حقیقت «الانسان علی نفسه بصیره؛ انسان به نفس خویش بینایی و بصیرت دارد.»(قیامت، آیه 14)

انسان وقتی جلال و عظمت الهی را می بیند دیگر برای خویش هیچ عظمت و بزرگی نمی یابد تا بدان فریب بخورد و ستایشگر خویش باشد؛ چنان که امیرمومنان امام علی(ع)می فرماید: اذا زاد عجبک بما انت فیه من سلطانک فحدثت لک ابهه او مخیله فانظر الی عظم ملک الله و قدرته مما لاتقدر علیه من نفسک فان ذلک یلتنّ من جماحک و یکفّ عن غربک و یفیء مما عزب عنک من عقلک؛ هر گاه چیزی از بزرگی و قدرت و سلطنت تو در نظرت پسندیده آید و موجب خود بزرگ بینی تو گردد، به بزرگی و قدرت و سلطنت حق تعالی نظر کن و بنگر که تو قدرت اندیشیدن آن را نداری؛ زیرا این کار تو را از سرکشی به افتادگی و نرمی می کشاند و تو را از دوری باز می دارد و آن چه را که از عقل تو دور مانده است، به تو نزدیک می سازد.(غرر الحکم، شماره 4168)

اصولا انسان وقتی غنای الهی و فقر خود را در همه هویت خویش می یابد، دیگر جایی برای خودپسندی نمی ماند، چنان که دیگر جایی برای عدم ترس و خوف نیز نمی ماند؛ زیرا می بایست در برابر خدایی قرار گیرد که عظیم و جلیل است. چنین نگرشی انسان را از هر گونه اعتماد به خود دور می کند و در میانه هول و ولا قرار می دهد. اصولا یقین به این که مرگی است و خاکی، حساب و کتابی در قیامت و روزی نیازمند به چیزهایی است که می بایست در دنیا از نیک اعمال انجام می داد، هرگز به خودش رجای واثق نخواهد داشت و هماره در میان خوف و رجا به سر می برد و تلاش می کند تا حسنات دنیا را برای آخرت جمع کند و هرگز به اکرام الهی دل نبدد؛ چون ممکن است که شامل او نشود؛ زیرا خدا هیچ عهدی نبسته که همه را به تفضل ببخشد وبه عدالت نگیرد.

مشاهده بیشتر

خلیل منصوری

آیت الله خلیل منصوری رامسری به مدت ده سال در مرکزفرهنگ و معارف قرآن به تحقیق و پژوهش در علوم و معارف قرآن پرداخته و در همین سال ها آثار چندی نگاشته که در مطبوعات علمی و پژوهشی چاپ و منتشر شده است. آیت الله هم چنین در مدت بیست سال همکاری با مرکز جهانی علوم اسلامی، سازمان حوزه های علمیه خارج از کشور و جامعه المصطفی مقالات و کتب بسیاری را در باره کشورهای جهان و اوضاع آن به شکل تحلیلی نگارش کرده است. لازم به ذکر است تمامی مقالات منتشر شده در این وبسایت تألیف ایشان است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا