اخلاقی - تربیتیاعتقادی - کلامیروان شناسیفرهنگیمعارف قرآنی

بازسازی از عیوب اخلاقی

بسم الله الرحمن الرحیم

خودسازی و تزکیه نفس می بایست با بازسازی امور در قالب اصلاح امر فاسد و رذیلت باشد. بنابراین، این که کسی صفتی زشت داشته باشد و هیچ گامی برای بازسازی و اصلاح بر ندارد، مثل کسی است که دشمن به او حمله کرد و با آن که شمشیر دارد تا از خود دفاع کند، آن جا نشسته و زخم شمشیر دشمن را به جان می خرد. اگر بیماری به تن و روان افتاده می بایست از اسباب بهره برد تا بیماری را دفع کرد و تن و روان را اصلاح و بازسازی کرد.

از نظر آموزه های وحیانی قرآن، برخی از بیماری های روانی چون حسادت، بدگمانی، تفال به بد زدن در امور زندگی از مهم ترین بیماری هایی است که انسان را هم چون خوره می خورد و آسیب جدی به او وارد می سازد. بنابراین درمان این ها می بایست دراولویت قرار گیرد.

با نگاهی به روحیات انسانی می توان گفت که سه بیماری فوق در اکثریت و بیش تری مردم وجود دارد و کم تر کسی از آن رهایی دارد. بنابراین، یکی از برنامه های اصلی در زندگی می بایست درمان این سه بیماری خطرناک و بازسازی روان و اصلاح آن باشد.

درمان بدگمانی با بی اعتنایی به آن

از نظر آموزه های وحیانی قرآن، یکی از مهم ترین و بدترین بیماری های روانی، بدگمانی و سوء الظن نسبت به دیگران است. سوء ظن را می بایست فراتر از «بد» تفسیر کرد؛ زیرا نه تنها «بد» یا «شر» است که در برابر «خیر» قرار می گیرد، بلکه «سیئه» و زشت است که در برابر «حسن» و نیک قرار می گیرد. به این معنا که سوء ظن هم بد است و هم زشت، چنان که «حسن الظن» هم خوب و خیر است و حُسن و نیک.

بر اساس آموزه های وحیانی قرآن، اصالت هماره برای علم است که برآیند تعقل و تفکر یا وحی نقلی است؛ زیرا علوم به دو دسته تقسیم می شوند که شامل علوم عقلی و علوم نقلی است. علوم عقلی برآیند بهره گیری قلب سالم از ابزارهای شنوایی و بینایی و مانند آنها و عرضه داده ها به داشته های فطری در قالب تعقل و تفقه است که پس از تفکر و دست یابی به نتیجه کلی «علم» تحقق می یابد(نحل، آیه 78؛ مومنون، آیه 78)؛ اما علوم نقلی که عقل فطری آن را به عنوان وحی تایید و امضا می کند، جزو علومی است که یا اصولا جز از طریق وحی نمی توان بدان دست یافت، مانند صفات خدا یا صفات و جزئیات قیامت یا حتی جزئیات احکام و قوانین شرعی، یا جز چیزهایی است که عقل فطری آن را درک و فهم می کند، ولی خدا آن را در قالب وحی مورد تایید و تاکید قرار می دهد.(بقره، آیه 151؛ روم، آیه 30؛ رعد، آیه 16؛  فصلت، آیه 34)

از نظر قرآن، تا انسانی به علم نرسیده نمی بایست کاری کند و اگر به علم رسید می بایست بر اساس آن عمل کند.(اسراء، آیه 36) براین اساس، عمل بر اساس ظن و تخرص و گمانه جایز نیست؛ زیرا احتمالی است که به علم قطعی و یقینی نرسیده است، هر چند که احتمال قوی باشد، ولی به سطح علم نرسیده و از چنین بلوغی برخوردار نیست.

بر اساس آیات قرآنی هرچند که در برخی امور می توان به ظن بسنده کرد و احتمال قوی را ملاک قرار داد؛ مثلا برای آن که شخص بندگی کند، همین مقدار از علم ظنی که قیامت و لقاء الله است، کفایت می کند(بقره، آیات 45 و46 و 249)؛ اما درامور دیگری نمی توان به ظنون تکیه کرد؛ زیرا بسیاری از آنها احتمالاتی است که انسان را به سوی بیراهه و ضلالت و اعمال و رفتاری نادرست می کشاند؛ خدا از این ظنون به عنوان ظن غیر حق تعبیر کرده است.(آل عمران، آیه 154)

به هر حال، از نظر قرآن آن چه ملاک است، همان علم است، و «لاعلم» در هر سطحی ملاک نیست(بقره، آیه 78؛ جاثیه، آیات 23 و 24) ؛ زیرا بسیاری از مردم به سبب همین ظن نرسیده به علم قطعی به دنیا می چسبند و آخرت خویش را تباه می سازند.(نجم، آیات 29 و30)

از نظر قرآن، اصولا برخی از مصادیق «ظن» گناه است؛ زیرا موجب می شود تا انسان کنش ها و واکنش هایی را از خود بروز دهد که به خود یا دیگران آسیب می رساند.(حجرات، آیه 12)

از مصادیق ظنی که گناه است، می توان به «سوء الظن» اشاره کرد. سوء ظن به این است که شخص نسبت به دیگری به سبب برخی از نشانه ها بدگمان و زشت گمان می شود و او را به چیزی چون گناهان کبیره متهم می کند. به عنوان نمونه وقتی دختر یا پسر نامحرمی را می بیند یا زن و مرد نامحرمی را در کنار هم مشاهده می کند آنان را متهم به زنا یا روابط جنسی بیرون از چارچوب شریعت متهم می کند. از نظر قرآن، چنین سوء ظنی گناه است که به خود شخص نیز آسیب وارد می کند؛ به این معنا که نه تنها او را نسبت به دیگری بدگمان می کند، بلکه به نوعی بیماری دچار می شود که هر چیزی را خلاف می یابد تا جایی که حتی به همسر و خویشان خویش نیز اعتماد نمی کند و بر این گمانه خواهد بود که نکند همسرش یا دخترش یا خویشان او نیز به گناه جنسی آلوده باشند. بر همین اساس ، برخوردها و کنش ها و واکنش هایی او مبتنی بر سوء ظن خواهد بود. محدودیت هایی برای خانواده ایجاد می کند و هر گونه تماس حتی در چارچوب شریعت را منع می کند و حتی در صورت مشاهده کوچکترین چیز به تنبیه بدنی نیز اقدام می کند.

از نظر قرآن، مومنان نمی بایست دنبال ظنون بروند و به آن اعتنا کنند، چه برسد که گرفتار سوء ظن باشند. از نظر قرآن، بهترین حالت این است که به جای بدگمانی در شرایطی که احتمال چیزی داده می شود، حسن ظن است که آن برای خود شخص و جامعه «خیر» است.(نور، آیات 11 تا 13)

از نظر آموزه های وحیانی قرآن، بی اعتنایی به مواردی که احتمال سوء ظن می شود، می تواند انسان را به آرامش روحی و روانی برساند و از افتادن دام وسوسه های شیطانی رهایی بخشد. خدا از مومنان می خواهد به جایی بدگمانی حسن ظن داشته باشند که آن برایشان خیر است.(همان)

پیامبر اکرم(ص) می فرماید: ثلاثه لا ینجوا منها احد؛ الظن و الطیره و الحسد؛ و ساخبرکم بالمخرج من ذلک؛ فاذا ظننت فلاتحقق؛ و اذا تطیرت فامض و لاتنثن؛ و اذا حسدت فلاتبغ؛ سه چیز است که هیچ کس از آن رهایی ندارد؛ ظن، فال بد و حسد. و من راه نجات و خروج از آن ها را برای شما بازگو می کنم. هنگامی که گمانی کردی پس درباره آن تحقیق مکن! و هر گاه فال بد زدی اعتنا مکن و از آن بگذر؛ و  هر گاه حسد ورزدی ستم مکن و باغی مشو.(محجه البیضاء، فیض کاشانی، ج5، ص 325)

پس راه درمان و عبور از ظن که همان بدگمانی است، عدم تحقیق درباره احتمالات است؛ زیرا وقتی به احتمالات توجه و اعتنا کنی دچار وسوسه فکری می شوید و با وسوسه فکری در دام شیطان افتاده و سوء ظن جای حسن ظن را در انسان می گیرد. چنین شخصی به سبب بیماری ظن و گمان، به هر کسی و هر چیزی اتهام می زند و به خود و دیگران آسیب می رساند. پس باید بی خیال ظن شد و از کنار آن با کرامت عبور کرد و گفت: شتر دیدی ندیدی؛ یعنی این دختر و پسر شاید با هم نامزد کرده اند و مانند آن.

بی اعتنایی به تفال و فال بد

یکی از بزرگ ترین بیماری هایی که توده مردم با آن مواجه هستند، تفال به خیر وشر در زندگی است. در فرهنگ قرآنی از آن به «طیر» و «تطیر» تعبیر می شود، و گاه واژه «طائر» نیز در برخی آیات برای آن به کار رفته است. امروزه با آن که برخی از مردم بر این باورند که دوره علم است؛ ولی خرافات بسیاری در میان آنان رواج دارد که تطیر دربرابر آن هیچ است. صفحات بسیاری از روزنامه های کشورهای غربی و امروزه صفحات شبکه های اجتماعی پر از مسائل و موضوعاتی است که ناظر به همین امر خرافی و تطیر و تفال است.

واژه تطیر، از طیر به معنای پرواز است. طائر نیز پرنده است؛ زیرا عرب های جاهلی به پرواز پرندگان تفال می زدند. پس گاهی امری را شوم و نحس و ناپسند و امری را خوب و پسند می دانستند. بر اساس تطیر به جنگ می رفتند یا صلح می کردند؛ چنان که به عطسه ای از کاری دست برمی داشتند یا به امری دیگر احکام صادر می کردند.

خدا در قرآن بیان می کند که برخی از اقوام در برابر پیامبران زمانی قرار می گرفتند که به قول خودشان تطیر زده بودند. پس اگر پیامبران دست از کار تبلیغ خویش نمی کشیدند، آنان را سنگسار می کردند یا به عذاب دیگری مبتلا می ساختند.(یس، آیه 18)

از نظر قرآن، طائر و سرنوشت خوب و بد را انسان با اعمال خویش رقم می زند و تفال و تطیر زدن امری نادرست و عملی خرافی است.(یس، آیه 19)

پیامبر(ص) با توجه به رواج این امر در میان توده مردم از آنان می خواهد برای رهایی از این بیماری روانی که امور زندگی انسان را مختل می کند، می بایست بر خلاف تطیر عمل کرد و آن را نادیده گرفته و به انجام عمل رو آورد و در عمل نشان داد که هیچ اعتقادی به تطیر و تفال ندارد.(محجه البیضاء، ج 5، ص 325)

ترک ستم هنگام حسد

از نظر آموزه های وحیانی قرآن یکی دیگراز بیماری های بزرگ روانی انسان، حسادت است که در گام نخست به خود حسود ضربه می زند و زندگی را بر او تلخ می کند و مانع از استفاده از داشته هایش می شود؛ زیرا هرکسی داشته هایی در زندگی دارد، اما وقتی چشم در داشته های دیگر دارد، به سبب حسادت نمی تواند هیچ لذتی از داشته های خویش ببرد. این گونه است که زندگی براو تلخ می شود و داشته هایش نیز سودی برایش ندارد.

حسد در لغت آرزوی زوال نعمتی است که دردرست دیگری است و شخص خود را سزاوار آن می داند. البته اگر در همان حد آرزو بماند خوب بود، اما بدبختانه گاه این حسادت از دایره آرزو بیرون می رود و به تعبیر قرآنی به ساحت عمل وارد می شود که از آن به «اذا حسد» تعبیر می شود.

به سخن دیگر، هر چند که حسادت را آرزوی زوال نعمت دانسته اند، ولی چه بسا افراد به سبب شدت حسادت سعی در نابودی نعمت دیگری می کنند.

فیض کاشانی چهار مرتبه برای حسادت تعریف کرده که شامل آرزوی زوال نعمت دیگری حتی اگر به خودش نیز نرسد؛ آرزوی زوال نعمت دیگری و دست یابی به آن نعمت برای خودش؛ آرزوی نعمتی همانند داشته باشد و چون ناتوان است، آرزو کند که دیگری نیز نداشته باشد تا با هم مساوی شوند؛ و آرزوی از دست رفتن نعمت نکند، ولی بر خود خشمناک باشد که چرا او چنین نیست. (محجه البیضاء، ج 5، ص 327)

به نظر می رسد که مرتبه پنجم همان است که فراتر از آرزو باشد؛ زیرا خدا از «اذا حسد» سخن میان می رود که حسادت به فعلیت رسیده و شخص حتی اقداماتی برای حذف دارنده نعمت می کند که فراتر از حذف نعمت است. برادران یوسف (ع) این گونه اقدام به حذف یوسف(ع) کردند یا هابیل برادرش را به حسادت کشت. بنابراین، سخن از آرزوی زوال نعمت نیست، بلکه عمل برای نابودی صاحب نعمت از روی حسادت است.(مائده، آیه 30؛ یوسف، آیات 4 تا 18)

خدا درباره حسادت اهل کتاب به این نکته توجه می دهد که آنان حسادت فعلی داشتند نه حسادت قلبی که تنها در قلب آرزوی زوال نعمت داشته باشند. خدا در قرآن بیان می کند: ودّ کثیر من اهل الکتاب لو یردونکم من بعد ایمانکم کفارا حسدا من عند انفسهم من بعد ما تبین لهم الحق؛ بسیاری از اهل کتاب بعد از آن که حق بر ایشان آشکار شد، از روی حسدی که در جانشان بود، آرزو می کردند که شما را بعد از ایمان آوردنتان به حال کفر بازگردانند.(بقره، آیه 109)

پس اهل کتاب آرزوی زوال نعمت ایمان را داشتند و حتی برای آنان تلاش عملی می کردند که شامل انواع توطئه ها است که علیه پیامبر(ص) و مومنان انجام دادند و خدا درقرآن گزارش کرده است.

درتفاسیر روایی آمده دو تن از یهودیان بر پیامبر(ص) وارد شده و پرسیدند: آیا تو همان پیامبر موعود هستی؟ گفت: آری. این پاسخ به مذاق آنان خوش نیامد؛ چون دوست داشتن پیامبر موعود از فرزندان اسحاق (ع) باشد نه اسماعیل(ع). بنابراین، گفتند: تا هنگام مرگ با او دشمنی می کنیم. همانا بودند که جنگ احزاب را برافروختند. در حقیقت کسانی که حتی بشارت به آن حضرت(ص) می دادند و برای اطاعت ازآن حضرت(ع) از فلسطین به حجاز و مدینه آمدند، وقتی پیامبر(ص) اعلان رسالت کرد، به سبب حسادت و کینه به ایشان ایمان نیاوردند.(السیره النبویه، ابن هشام، ج 1، ص 212)

البته از باب جری و تطبیق مصادیق دیگری برای آن است؛ زیرا بر اساس روایتی از امام صادق(ع) ایشان هم چنین می فرماید: نحن المحسودان الذین قال الله علی ما اتانا الله من الامامه؛ ما همان افرادی هستیم که در حق ما به سبب امامتی که خدا به ما داده است،  حسادت می شود.(الجوهر الثمین فی تفسیر الکتاب المبین، سید عبدالله شبر، ج2، ص 56) جالب این که این حسادت تنها از دشمنان بیرونی نبود، بلکه گاه همین خویشان امامان (ع) با حسادت زمینه حتی شهادت معصومان (ع) را فراهم می آورد که داستان محمد به اسماعیل بن جعفر علیه امام موسی کاظم(ع) معروف است.(منتهی الامال، شیخ عباس قمی، ج2، ص 213)

از نظر قرآن و آموزه های اسلامی، حسادت خوب نیست بلکه بیماری خطرناک روانی است، اما غبطه خوب است و انسان را بر می انگیزد تا از خدا «مثل» یا «فضل» و برتر از آن را بخواهد؛ چنان که از پیامبر(ص) روایت شده که خدا مسئلت و درخواست را دوست دارد.(منهج الصادقین، ملا فتح  الله کاشانی، ج 3، ص 12)

از آن جایی که «الحسد شرّ الامراض؛ حسادت بدترین بیماری هاست»، باید به درمان آن اقدام کرد؛ زیرا حسود با حسادت خویش چنان به خویش ضربه می زند که هرگز کسی از بیرون به او ضربه نمی زند؛ چرا که حسود دایم دراندوه است(غرر الحکم، شماره 1774)، و حالت نیک دیگران را ناخوش و زشت می دارد(آل عمران، آغیه 120)، و بر مقدرات الهی غضب و خشم دارد(غرر الحکم، شماره 127)، به خود مشغول بوده، قلبی بی  قرار و اندوهی دایم دارد(تحف العقول، ص 216)، پشت سرگو و غیبت کننده و در برابرمتملق  و در مصیبت شماتت و سرزنشگر است(همان، ص 25)، چنان که حسود خود بزرگ بین است و خود را لایق و شایسته چیزی می داند که در اختیار دیگری است؛ چنان که اگر به او نیکی شود ، سپاس نمی گوید.(شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، 62، ص 317) هم چنین اهل خیانت و دروغ است و به آن چه می گوید مخالفت می ورزد.(الخصال، صدوق، ج1، ص 121)

از نظر آموزه های اسلامی، خطر حسادت زمانی است که به فعلیت برسد و از قلب به عزم و اراده و عمل در آید؛ چنان که حسادت قابیل و برادران یوسف این گونه بود. بنابراین می بایست از این گونه حسادت ها به خدا پناه برد که انسان را به سوی «بغی» و تجاوزگری سوق می دهد.(صحیفه سجادیه ، دعای مکارم الاخلاق)

ازآن جایی که حسادت حسود را نمی توان مهار کرد، بهتر است که هم به خدا از شرور او پناه برد(ناس، آیه 6) و نیز حاجت های زندگی خویش را کتمان کنیم؛ زیرا برای هر نعمتی حسودی است.(محجه البیضاء، ج 5، ص 327)

از نظر آموزه های اسلامی کسی که اهل ایمان به خدا و مقدرات و مشیت اوست، تقوا پیشه می گیرد و حسادت نمی ورزد(غرر الحکم، شماره 8002)؛ چنان که تضرع به درگاه خدا به این که عقلش را کامل کند، موجب می شود تا اهل حسادت نشود.(کافی، ج 1، ص 18)

هم چنین اگر کسی بداند که حسادت پیش از آن که دیگری ضرر برساند به تن و روان او آسیب می زند، مراقب است تا از حسادت برهد و در دام آن نیافتد؛ زیرا حسود هماره علیل و بیمار (غرر الحکم، شماره 1764) و تن و جسم ایشان فاقد سلامت است.(نهج البلاغه، حکمت225)

مشاهده بیشتر

خلیل منصوری

آیت الله خلیل منصوری رامسری به مدت ده سال در مرکزفرهنگ و معارف قرآن به تحقیق و پژوهش در علوم و معارف قرآن پرداخته و در همین سال ها آثار چندی نگاشته که در مطبوعات علمی و پژوهشی چاپ و منتشر شده است. آیت الله هم چنین در مدت بیست سال همکاری با مرکز جهانی علوم اسلامی، سازمان حوزه های علمیه خارج از کشور و جامعه المصطفی مقالات و کتب بسیاری را در باره کشورهای جهان و اوضاع آن به شکل تحلیلی نگارش کرده است. لازم به ذکر است تمامی مقالات منتشر شده در این وبسایت تألیف ایشان است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا