اعتقادی - کلامیروان شناسیعرفانمعارف قرآنی

انشاء نشئات و عوالم از نظر قرآن

بسم الله الرحمن الرحیم

یکی از اصطلاحات پرکاربرد در قرآن، واژه «نشئات» است. این واژه هر چند که با واژگان دیگری چون خلق ارتباط تنگاتنگی دارد، ولی تفاوت های ظریف و لطیفی میان آنها است که می تواند راز مهم خلقت به ویژه خلق انسان و نیز عوالم هستی را بگشاید؛ زیرا خدا در قرآن، از حقیقتی شگفت در خلقت انسان به نام «انشاء» پرده بر می دارد که می تواند حقیقت «نفس» انسانی را برای ما بازگشایی کند و تفاوت آن را با «روح» تبیین کند.

نویسنده در این مطلب با مراجعه به آموزه های وحیانی قرآن بر آن است تا حقیقت «انشاء» به ویژه انشاء «خلقا آخر» را به نام «نفس» تبیین کند و ارتباط نشئات انسانی را با عوالم هستی در دایره «انا لله و انا الیه راجعون» بیان نماید. با هم این مطلب را از نظر می گذرانیم.

تنوع واژگان برای بیان مراتب خلقت

در آموزه های قرآنی، تنها از واژه «خلق» برای بیان حقیقتی عظیم بهره گرفته نشده است؛ هر چند که این واژه از واژگان پرکاربرد قرآنی است، ولی خدا در آیات قرآنی از واژگانی دیگر بهره گرفته که به ظاهر مترادف در معنا هستند، ولی تفاوت های لطیف و ظریفی میان آنها وجود دارد که پرده از رازهای خلقت بر می دارد.

در آیات قرآنی غیر از «خلق»، از واژگانی دیگر چون «انشاء»(مومنون، آیه 14؛ واقعه، آیه 35)، «جعل»(بقره، آیه 30؛ نمل، آیه 61)، «ذرأ»(اعراف، آیه 179؛ نحل، آیه 13)، «صنع»(نمل، آیه 88؛ طه، آیه 41)، «فطر»(انعام، آیه 79)، «بدع»(بقره، آیه 117)، «بدء»(اعراف، آیه 29)، «برء» و مانند آنها استفاده شده است.

خدا خود را در قرآن «بدیع» می داند.(بقره، آیه 117؛ انعام، آیه 101) واژه «ابداع» از «بدع» (باء، دال و عين) به دو معناي آغاز کردن و پديدآوردن يک چيز بدون نمونه قبلي است؛ زیرا «بدع» را به پديدآوردن چيزي است که سابقه ای ندارد و کسي از آن ياد و شناختي نداشته باشد.

واژه «احداث» نیز از ریشه «حَدَث» (حاء، دال و ثاء) به معناي پديدآوردن يک شيء است که در سابق وجود نداشته است. پس احداث به معنای ایجاد و پدیدآوردن چیزی بدون سابقه است و در حقیقت نوآوری است.

ابداء از ریشه «بدأ» در اصل به معناي افتتاح و ابتداي چيزي است. اهل لغت آن را به معناي انجام دادن کاري قبل از ديگري که گاهي شگفت‌آور است.

«برأ» نیز داراي دو معناي اصلي خلق و دورشدن از چيزي است؛ البته دورشدن از عيب و هر امر ناپسند بیش تر مراد است. البته برخی آن را به معنای آفريننده بدون نمونه قبلي و پاکيزه کردن و سلامتي از بيماري دانسته اند.

«تکوين» از «کون» گرفته شده است و بر خبر دادن از حدوث چيزي در گذشته يا آينده دلالت دارد. برخي اهل لغت «تکوين» را به معناي احداث و پديدآوردن چيزي که نبوده است،  ايجاد و استقرار يا مطلق ايجاد دانسته‌اند.

«جعل»  به معناي «ساختن»، خلق و پديدآوردن،  صيرورت دگرگوني و از حالي به حالي تبديل شدن دانسته‌اند.

«خلق» داراي دو معناي اصلي تقدير چيزي و نرم و فرسوده شدن شيء است. برخي اهل لغت  معناي آن ايجاد کردن و پديد آوردن چيزي بدون نمونه قبلى و به معناي تقدير گفته اند.

«ذرأ» نیز داراي دو معناي اصلي رنگ مايل به سپيدي و بذرافشاني و زراعت کردن است. از نظر برخي اهل لغت، اين واژه وقتي به خلق نسبت داده شود، مثل «ذرأ الله الخلق» به معناي خلق و آفرينش همراه با گسترش و کثرت است.

«صنع» در اصل عمل صناعت و ساختن چيزي است. اهل لغت اين واژه را به معناي حرفه‌اي که همراه با علم و دقت باشد، عمل ماهرانه، انجام دادن کار پسنديده يا قبيح دانسته‌اند.

«فطر» دراصل به معناي شکافتن و ابراز و اظهار است. اهل لغت مادّه «فطر» را خلق، آغاز کردن و اختراع،  انشا و ايجاد  و ابداع در خلقت دانسته‌اند.

اما «انشاء» از ریشه «نشأ» دراصل به معناي ارتفاع، برآمدن و بلندشدن و ظهور یافتن اشتقاق يافته است. برخي اهل لغت «انشاء» را به معناي خلق،  آغاز کردن  و ايجاد کردن  دانسته اند.

هر چند که اهل لغت معانی نزدیک به هم برای این واژگان بیان کرده اند، ولی همگی به این نکته اذعان دارند که برای هر یک از آنها یک خصوصیتی است که برای دیگری نیست؛ یعنی در عین اشتراکات دارای تمایزاتی در معنا هستند که همان اندک تمایز مراد و مقصود خدا است تا رازی از رازهای هستی را برای مردم به نمایش گذارد و بیان کند. بنابراین، نمی بایست در فهم ، تعقل، تفقه و تدبر در آیات ، به معنای مشترک و کلی بسنده کرد، بلکه به لطایف و ظرائف واژگان و معانی آنان دقت و اهتمام کرد.

انشاء، اظهار امری باطنی

چنان که گفته شد واژه انشاء از ریشه «نشأ» مهموز اللام است نه «نشو» یا «نشی» معتل اللام. حقیقت آن است که انشاء به هر نوع خلقتی گفته نمی شود، بلکه خلقتی خاص با این ویژگی که امری باطنی با ربوبیت و پروردگاری خدا به ظهور می رسد. بنابراین، اظهار چیزی از درون چیزی است که تحت ربوبیت قرار گرفته و با «نشو» و «نمو» به فزودن و بالندگی رسیده باشد.

عدم توجه به این حقیقت می تواند در فهم رازهای آیات قرآنی و هم چنین خلقت ما را به گمراهی بکشاند. به عنوان نمونه تشتت تبیین از سوی مفسران درباره واژه «إنشاء» آنان را به این سمت و سو کشانده که برای واژه انشاء ، معانی چند چون معناي احداث، خلق، و احداث بدون سبب، اختراع،  ابتدا و شروع در کار،  ايجاد نخستين و ابتکاري بدون سابقه قبلی ، ايجاد  و احداث و تربيت شيء  را بیان کنند. از همین روست که آنان در فهم آیات قرآنی نتوانستند چنان که باید و شاید حقیقت را آشکار و رازگشایی کنند.

با نگاهی به آیات قرآنی می توان تفاوت معنادار لطیف و ظریفی میان دو واژه خلق و انشاء به دست آورد؛ زیرا خدا در یک آیه قرآن سه بار کلمه «خلقنا» را به کار می برد، ولی در یک مرتبه منتقل به واژه «انشاناه» می شود. خدا می فرماید: ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظاماً فَكَسَوْنَا الْعِظامَ لَحْماً ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقينَ؛ آنگاه نطفه را به صورت علقه آفریدیم. پس آن علقه را به صورت مضغه آفریدیم؛ و آنگاه مضغه را استخوانهايی آفریدیم. بعد استخوانها را با گوشتى پوشانيديم. آنگاه  آن را در آفرينشى ديگر انشاء و پديد آورديم. آفرين باد بر خدا كه بهترين آفرينندگان است.(مومنون، آیه 14)

آیه به خوبی با ترکیب « أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ» نشان می دهد که «انشاء» غیر از «خلق» است؛ زیرا از درون همان چیز سابق، چیزی را «انشاء» و به شکل خلقتی دیگر «پدید» آورده است و آن را به عنوان «پدیده» اظهار کرده است. البته نتیجه این ترکیب، همان انسان است که خدا باز به عنوان « أَحْسَنُ الْخالِقينَ» آفرین باید و تبریک می فرستد. پس مقام انشاء با مقام خلق یکی نیست و نوعی تفاوت ظریف و لطیف در این جا وجود دارد.

اگر بر این باور باشیم که خلق از نظر آموزه های وحیانی قرآن، واژه ای است که از نظر معنایی گستره گسترده ای دارد که شامل حتی «امر» می شود؛ زیرا خلق هر گاه بدون «امر» به کار رود، به معنای امر است؛ ولی اگر با هم به کار روند، امر و خلق هر یک معنای خاص می یابد؛ در این صورت می بایست گفت که واژه خلق در گستره گسترده خویش در مقام عالی شامل امر الهی می شود(یس، آیه 82)؛ و در آخرین مرتبت و منزلت نیز شامل «ضمّ شیء الی شیء» است که در این صورت انسان ها نیز خالق خواهند بود؛ چنان که ساخت میز و صندلی یا اتومبیل و مانند آنها خلقت خواهد بود؛ از این روست که حضرت عیسی(ع) نیز به عنوان خالق خواهد بود که با استفاده از گل و طین، شکلی چون پرنده ساخت و سپس در آن دمید و خالق شد.(مائده، آیه 110؛ آل عمران، آیه 49)

اما در آیه 14 سوره مومنون واژه ﴿أَنْشَأْناهُ﴾ به این معنا است که نوعی خلقت در حال تحقق است که فراتر از خلقت در شرایط پیشین است؛ یعنی اگر خلقت انسان از نطفه تا انسان را یک فرآیند پیچیده ای بدانیم، مرتبه «انشاء» در حقیقت نوعی انقلاب است؛ این انقلاب هم چون انقلاب کرم موجود در پیله به پروانه است که از نظر ماهیت دگرگون شده است، در حالی که هویت وجودی اش هم چنان باقی است. در حقیقت یک «وجود» در نشئات گوناگون «صیرورت» و «شدن» هایی را پیموده تا از نطفه به کرم و از کرم زنده و سپس به کرم درون پیله و سپس انقلاب و خروج به عنوان پروانه را تجربه کرده است. در این جا، یک وجود با هویت واحد و یکتا در نشئات گوناگون، تجربه های گوناگونی دارد که هر یک از آنها ماهیت جداگانه است؛ پس نشئات گوناگون می تواند برای یک هویت وجودی تکرار شود در حالی ماهیت آن هویت وجودی در هر یک از نشئات با ماهیت در نشئات دیگر متفاوت است؛ مثل ماهیت کرمی و ماهیت پروانه ای. این بدان معناست که انشاء زمانی معنا و مفهوم می یابد که «انقلابی در ماهیت» ایجاد شود با آن که هویت وجودی هم چنان ثابت است.

از نظر قرآن، انسان در نشئات گوناگون، دارای ماهیت های گوناگونی خواهد بود و خدا برای انتقال انسان از یک نشئه به نشئه دیگر «انشاء» انجام می دهد؛ یعنی چیزی از درون همان هویت وجودی اظهار می کند. بنابراین می توان گفت که خلقت انسان در نشئه دنیا، این گونه است که پس از صیرورت ها در قالب «خلقت ها»، خلقتی خاص به نام «انشاء» انجام می شود که نوعی انقلاب در ماهیت است. شاید این انقلاب که در نشئه دنیا برای انسان اتفاق می افتد همان «نفخ روح» است که در سوره سجده این گونه بیان شده است: ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِنْ سُلَالَةٍ مِنْ مَاءٍ مَهِينٍ ثُمَّ سَوَّاهُ وَنَفَخَ فِيهِ مِنْ رُوحِهِ وَجَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَالْأَفْئِدَةَ قَلِيلًا مَا تَشْكُرُونَ؛ سپس تداوم نسل او را از چكيده آبى پست مقرر فرمود. آنگاه او را درست‏اندام كرد و از روح خويش در او دميد، و براى شما گوش و ديدگان و دلها قرار داد. چه اندك سپاس مى‏ گزاريد.(سجده، آیات 8 و 9)

به سخن دیگر، انقلابی که در آدم(ع) پس از ساخت از خاک و آب یعنی گِل با «نفخت روحی»(فجر، آیه 29؛ ص، آیه 72) رخ  داد، در نسل او به این شکل اتفاق می افتد که نطفه به در اطوار گوناگون: وَقَدْ خَلَقَكُمْ أَطْوَارًا ؛ و حال آنكه شما را مرحله به مرحله خلق كرده است.(نوح، آیه ۱۴) به حدی از استواء و اعتدال می رسد که می بایست انقلاب «انشاء» صورت گیرد و آن هویت وجودی به ماهیت جدید با ویژگی های انسانی تبدیل شود که برخوردار از روح الهی است. البته این روح الهی دمیده شده در کالبد پس از «انشاء» و اظهار چیزی از درون چیزی است، همان «نفس» است(شمس، آیه 7) که در آیات دیگر از آن یاد شده و «توفی» و انتقال به نشئات دیگر برای آن خواهد بود.(زمر، آیه 42)

خدا در قرآن به صراحت از این انشاء در دنیا به عنوان « النَّشْأَةَ الْأُولَى» یاد کرده تا بیان کند که انسان دارای «نشئات» چندی در عوالم و نشئات متعددی است که نختسین نشئه و اظهارش در دنیا به شکل « أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ» انجام شده است. پس هر یک از عوالم دیگر برای انسان «نشئه» دیگر خواهد بود و انسان در هر انتقال انقلابی با آن مواجه خواهد شد که از آن باید به «انشاناه» یاد کرد؛ از همین رو خدا به صراحت می فرماید: نَحْنُ قَدَّرْنَا بَيْنَكُمُ الْمَوْتَ … وَنُنْشِئَكُمْ فِي مَا لَا تَعْلَمُونَ وَلَقَدْ عَلِمْتُمُ النَّشْأَةَ الْأُولَى فَلَوْلَا تَذَكَّرُونَ ؛ ماييم كه ميان شما مرگ را مقدر كرده‏ ايم… و شما را در چیزی که نمی دانید انشاء کنیم؛  در حالی که قطعا انشاء نخستين خود را شناختيد. پس چرا سر عبرت گرفتن نداريد.(واقعه، آیات 60 تا 62)

از نظر قرآن انسان تا به خدا برسد می بایست «انقلاب» های چندی را در نشئات چند تجربه کند: وَإِنَّا إِلَى رَبِّنَا لَمُنْقَلِبُونَ؛ ما براستی به سوی پروردگار خودمان هر آینه انقلاب داریم.(زخرف، آیه 14)

پس باید توجه داشت که واژه «انشاء» از باب افعال تنها به معنای آفرینش و خلقت نیست؛ بلکه اظهار چیزی است که در چارچوب ربوبیت و نشو و نمو در یک فرآیندی خلقتی رخ داده است. از همین روست که وقتی از «منشاء» چیزی سخن به میان می آید، به معنای ظهور چیزی از خاستگاه اصلی آن است؛ مانند ظهور بخار از آب در هنگام حرارت. از همین روست که این واژه به معنای نتیجه نیز به کار می رود، یعنی نتیجه ای که از درون چیزی دیگر بیرون آمده و به عنوان ثمره و میوه و نتاج آن چیز مطرح شده است.

باید توجه داشت که واژه نشأ  با واژگان «نشو» و «نشی» نزدیک است؛ زیرا نشو و نشی  به معنای اول هر چیز است. البته این واژه هم چنین به معنای پیداشدگی، روییدن و بالیدن به کار رفته است. پس وقتی می گویند: این گیاه از این جا نشو و نما یافت؛ به معنای آن است که این چیز از اول در آن جا بود، ولی به ربوبیت و پرورش رشد و نمو آن یافته و اینک بروز و ظهور یافته است؛ زیرا نشو به معنای روییدن و نمو به معنای فزودن و بالیدن و رسیدگی است. باید توجه داشت واژه «نشأ» به «نشو» نزدیک است.

به هر حال، از نظر آموزه های وحیانی قرآن، انسان دارای انشاء های چندی در نشئات گوناگون است که نخستین نشاء انسان با همان «انشاناه» آغاز می شود و دیگر نشئات شامل عالم برزخ و آخرت به عنوان نشئات اصلی خواهد بود. بر این اساس، انسان در هر نشئه ای ظهور و بروزی دارد که ماهیت انسان در هر نشئه ای با نشئه دیگر فرق دارد؛ هر چند که هویت وجودی یکی است، ولی ماهیات گوناگونی برای انسان در نشئات خواهد بود. از همین رو، وقتی از انسان جماد یا انسان حیوان یا انسان گیاه در نشئات اخروی سخن به میان می آید، نمی بایست شگفت انگیز باشد؛ زیرا ظرفیت وجودی انسان بی نهایت است و می توان به هر یک از این ماهیات تغییر یابد.(اعراف، آیه 179؛ جن، آیه 15؛ انبیاء، آیه 98؛ بقره، آیه 24)

مشاهده بیشتر

خلیل منصوری

آیت الله خلیل منصوری رامسری به مدت ده سال در مرکزفرهنگ و معارف قرآن به تحقیق و پژوهش در علوم و معارف قرآن پرداخته و در همین سال ها آثار چندی نگاشته که در مطبوعات علمی و پژوهشی چاپ و منتشر شده است. آیت الله هم چنین در مدت بیست سال همکاری با مرکز جهانی علوم اسلامی، سازمان حوزه های علمیه خارج از کشور و جامعه المصطفی مقالات و کتب بسیاری را در باره کشورهای جهان و اوضاع آن به شکل تحلیلی نگارش کرده است. لازم به ذکر است تمامی مقالات منتشر شده در این وبسایت تألیف ایشان است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا