امام علی(ع)؛ جان پیامبر (ص)
آنچه در پی می آید بررسی موضوع شراکت حضرت علی(ع) در امر رسالت نبوی است که این مهم براساس حدیث منزلت مورد واکاوی قرار گرفته است.
حدیث منزلت امیرمومنان علی(ع)
یکی از مهمترین سخنان پیامبر(ص) درباره جایگاه و مقام حضرت علی(ع) سخنی است که به عنوان حدیث منزلت در زبان و اصطلاح راویان و عالمان اسلامی و فقیهان مطرح است. حدیث منزلت از احادیث مشهور نبوى و مورد قبولِ عالمان شیعه و سنّى است.
از مشهورترین نقلهاى این حدیث آن است كه پیامبر اكرم(ص) خطاب به حضرت على (ع)فرمود: «أنتَ مِنّى بِمَنزلةِ هارونَ مِنْ مُوسى، اِلّاأنـّه لانَبىَّ بَعدى» (رجوع کنید به صنعانى، ج 5، ص 405ـ406؛ بخارى، 1407، ج 7، جزء4، قسم 1، ص 301؛ ابونعیم اصفهانى،ج 4، ص 375، ج 7، ص 195ـ197؛ ج 8، ص 307؛ بیهقى، ج 13، ص 275ـ276؛ خطیب بغدادى، ج 4، ص 465، 642، ج 5، ص 332، ج10، ص 499؛ هیثمى، ج 9، ص 109؛ متقى، ج 11، ص 599، ج 13، ص 151، 192).
این حدیث با تعابیر و الفاظ مختلف و در زمانها و مكانهاى گوناگون از پیامبر اكرم(ص) نقل شده است، از جمله روز پیمان اول برادرى (قبل از هجرت به مدینه)، روز پیمان دوم برادرى (پنج ماه بعد از هجرت به مدینه)، در منزل امّ سلمه، به هنگام تعیین سرپرست براى دختر حمزه، و از همه مشهورتر در غزوه تبوك (رجوع کنید به ابنحنبل، ج 1، ص 277، ج 3، ص 417، ج 7، ص 513، 591؛ بخارى، 1401، ج 5، ص 129؛ مسلمبن حجاج، ج 2، ص 1870ـ 1871؛ ترمذى، ج 5، ص 638، 640ـ641؛ نسائى، ص 50 ـ61؛ حاكمنیشابورى، ج3، ص133ـ134؛ احمدبنعبداللّه طبرى، ج3، ص117ـ119؛ ابنكثیر، ج5، ص7ـ8؛ هیثمى، ج9، ص 110؛ عینى، ج16، ص301؛ سیوطى، 1370ش، ص 168؛ همو، 1421، ج 3، ص 236، 291؛ متقى، ج 13، ص 163، 171ـ172؛ نیز رجوع کنید به میرحامد حسین، ج 2، دفتر1، ص 29ـ59؛ شرفالدین، ص130؛ حسینى میلانى، ج 18، ص 363ـ411).
معاویه هم حدیث منزلت را انكار نكرد و وقتى از سعدبن ابیوقاص پرسید: «چرا على را دشنام نمیدهى؟» سعد پاسخ گفت: «بهسبب سه فضیلتى كه رسول خدا براى على ذكر كرده است»، آنگاه حدیث منزلت را نقل كرد و معاویه نیز از واداشتن سعدبه دشنامگویى على(ع)دست برداشت (ابناثیر، ج4، ص104ـ105؛ ابنحجر عسقلانى، همانجا؛ قندوزى، ج 1، ص 161؛ شرفالدین، ص 132ـ133).
پس در بین صحابه نیز افرادى چون سعدبن ابیوقاص بودند كه با وجود مخالفت صریح با امام على(ع) و سر باز زدن از بیعت با آن حضرت، حدیث منزلت را نقل میكردند و آن را از افتخارات امام على(ع) میدانستند. سعد از مهمترین راویان این حدیث است و فرزندان سعد و افرادى چون سعیدبن مسیب و عایشه این حدیث را از وى نقل كردهاند (رجوع کنید به خطیب بغدادى، ج 4، ص 642، ج 5، ص 332، ج10، ص 499).
از این حدیث به دست می آید که جایگاه امیرمومنان (ع) در امت اسلام همانند جایگاه حضرت هارون(ع) است. پس همان گونه که حضرت هارون (ع) از سوی خداوند به عنوان وزیر و جانشین حضرت موسی(ع) معرفی شده، حضرت امیرمومنان علی(ع) به عنوان وزیر پیامبر(ص) انتخاب و معرفی شده است.
خداوند در آیاتی از جمله 29 تا 32 به درخواست های حضرت موسی(ع) در هنگام نبوت و رسالت او اشاره کرده و می فرماید که وی چنین درخواست هایی داشته است: وَاجْعَل لِي وَزِيراً مِنْ أَهْلِي ،هَارُونَ أَخِي، اشدد به ازری ، و اشرکه فی امری؛ برادرم هارون را که از خانواده من است وزیرم قرار ده و با او یاری ات را تقویت نما و در امر رسالت شریکم قرار ده! خداوند بر اساس آیه 36 همین سوره همه درخواست های حضرت موسی(ع) را پاسخ مثبت داده است.
در این آیات به طور مشخص بیان شده که هارون(ع) برادر حضرت موسی(ع) که از اهل بیت ایشان نیز است، به عنوان وزیر و شریک و کمک کار آن حضرت در امر رسالت انتخاب و معرفی می شود.
همچنین از آیات قرآنی به دست می آید که حضرت موسی(ع) دارای دو مقام نبوت و رسالت بوده است. از آن جایی که رسالت ،مقامی سنگین و مسئولیت اجتماعی بزرگی است و با توجه به استکبار و علو فرعونی و شرایط خاص مصر، لازم بود تا این مسئولیت را کسی دیگر انجام دهد که دارای شرایطی چون افصحیت است.
به هر حال، از مقامات حضرت هارون(ع) وزارت ایشان است. وزير کسی است كه وِزر، سنگيني و بخشي از دشواريهاي كشور را به عهده ميگيرد. علامه طباطبایی در المیزان می نویسد: كلمه” وزير” بر وزن فعيل، از وزر- به كسره واو، و سكون زاء- به معناى حمل سنگينى است، و اگر وزير را وزير گفتند، بدين جهت بوده كه حامل ثقل و سنگينىهاى پادشاه است، بعضى گفتهاند: از وزر- به فتحه واو و زاء- اشتقاق يافته، كه به معناى كوه پناهگاه است و اگر وزير را وزير خواندهاند چون به منزله كوهى است كه پادشاه در آراء و احكامش به او پناه مىبرد.
كوتاه سخن اينكه، موسى (ع) از پروردگارش درخواست مىكند كه از خاندانش وزيرى برايش قرار دهد، آنگاه مىگويد: منظورم از او هارون برادرم مىباشد.او اگر درخواست وزير كرد، بدين جهت بود كه امر رسالت امرى است كثير الاطراف، و اطراف وسنگین و او به تنهايى نمىتواند به همه جوانب دور از هم آن برسد و ناگزير وزيرى لازم دارد كه در امر رسالت با او شراكت جسته، بعضى از جوانب آن را اداره كند و بار او سبك شود و در آنچه او مىكند وزيرو مؤيدش باشد.
اما «أزْر» يعني عون و كمك ؛ و أزير كسي است كه عون، معین و كمكِ راستين کسی دیگر باشد. خداوند در آیه 29 سوره فتح در توصیف پیامبر(ص) و اصحاب مومن و واقعی اش می فرماید که آنان نسبت به کفار سخت گیر و نسبت به یکدیگر مهربان و رحیم هستند؛ سیما و نشانه ایشان در تورات این گونه آمده که آثار سجود در چهره شان است و در انجیل، آنان همانند خوشه ای هستند که هر جوانه اش دارای یک گره است که به شکل کمربند دور ساقه را گرفته و آن را محکم و استوار می سازد.این گره ها و کمربندها نمی گذارد که این جوانه با باد بشکند. این ساقه وقتی رشد می کند ،یک کمربند و گره ای از جنس خودش را دارد که او را محکم و استوار می کند و به آن غلظت می بخشد تا ستبرروی پای خودش بایستد. این همان مفهوم خوداتکایی و خودکفایی است که در مسئله اقتصادی بویژه اقتصاد مقاومتی نیز می باید در نظر گرفته شده و مدیریت و برنامه ریزی شود تا به دیگران وابسته نباشیم.
اين «آزَره» و «أَزري» در حقیقت تاکید بر یاری گرفتن از خودتان به جای بیگانه است. حضرت موسی(ع) از جنس خودش یعنی برادری که از اهل بیت اوست یاری میگیرد تا روی پا و ساقه خودش استوار باشد و بایستد:«فَاسْتَوَي عَلَي سُوقِهِ». پس تعبیر به «اشْدُدْ بِهِ أَزْرِي» يعني اینکه معاونت و كمك او که از جنس من است بگونه ای باشد که کمر محکم و استوار شده و در برابر فشار خم نشود و نشکند.
درخواست مهم دیگر حضرت موسی(ع) این است که خداوند حضرت هارون را در امر رسالت شریک او گرداند:«وَأَشْرِكْهُ فِي أَمْرِي» یعنی او را شريك كار من قرار بده. یعنی آن امرِ رسالت را كه به من سپردي او را شريك در اين كار قرار بده. پس حضرت هارون(ع) در وحييابي و ابلاغ وحي شريك موسی(ع) است. حضرت هارون(ع) همچون موسی(ع) نبيّ بود و وحي را دریافت می کرد و ميگرفت و آن را به دیگران ميرساند.
تداوم رسالت علی(ع)
بر اساس حدیث منزلت همه آنچه برای حضرت هارون برادر حضرت موسی(ع) بود، برای حضرت امیرمومنان علی(ع) است. در این حدیث تنها یک امر استثناء شده و آن اینکه پس از پیامبر(ص) ،نبی و نبوتی نیست و ایشان به تعبیر قرآن خاتم الانبیاء و خاتم النبیین است.(احزاب، آیه 40)
وقتی در آیات و روایات دقت می شود معلوم می شود که حضرت امیرمومنان همچون حضرت هارون بود، با این تفاوت که پس از رحلت حضرت پیامبر(ص) دیگر نبوتی برای حضرت علی(ع) نیست؛ زیرا نبوت حضرت علی(ع) تابع نبوت پیامبر(ص) بوده است و وقتی آن حضرت نیست و نبوت قطع شده، دیگر برای حضرت نیز خبر و نبائی نمی آمد. اما رسالت ایشان همچنان برقرار است؛ زیرا همان طور که هارون ،رسول الله بود و رسالتی هر چند به تبعیت موسی(ع) داشت، حضرت امیرمومنان علی(ع) نیز رسالت تبعی از پیامبر(ص) را به عهده دارد و این گونه نیست که پس از رحلت پیامبر(ص) رسالت امیرمومنان (ع) قطع شده باشد؛ لذا در سخن پیامبر(ص) تنها از قطع نبوت سخن به میان آمده نه از قطع رسالت؛ چرا که «حلال محمد(ص) حلال الی یوم القیامه و حرامه کذلک».
از امیرمومنان علی(ع) روایت است که همان طوری که هارون(ع) هنگام نزول وحی به حضرت موسی(ع) می شنید، آن حضرت(ع) نیز هنگام نزول وحی به پیامبر(ص) وحی را می شنید .علی(ع) در این باره چنانکه در نهج البلاغه آمده می فرماید:هر سال در حراء خلوت مىگزيد، من او را مىديدم و جز من كسى وى را نمىديد. آن هنگام جز خانهاى كه رسول خدا (ص) و خديجه در آن بود، در هيچ خانهاى مسلمانى را نيافته بود، من سومين آنان بودم . روشنايى وحى و پيامبرى را مىديدم و بوى نبوت را مىشنیدم. من هنگامى كه وحى بر او (ص) فرود آمد، آواى شيطان را شنيدم. گفتم: اى فرستاده خدا اين آوا چيست، گفت: «اين شيطان است كه از اینكه او را نپرستند نوميد و نگران است. همانا تو مىشنوى آنچه را من مىشنوم و مىبينى آنچه را من مىبينم، جز اينكه تو پيامبر نيستى و وزيرى و بر راه خير مىروى ـ و مؤمنان را اميرى ـ .»(نهج البلاغه، خطبه قاصعه)
پس تا زمانی که نبوت حضرت رسول الله (ص) بود ایشان نیز از آن بهره مند بودند ولی پس از قطع آن دیگر نبوتی نبود ؛ اما رسالت ایشان به تبعیت رسالت پیامبر(ص) و خلافت از ایشان همچنان باقی و برقرار بود.
از اینجاست که باید گفت شراکت امیرمومنان علی(ع) در امر نبوت و رسالت پیامبر(ص) همانند دیگر افراد از عالمان اسلامی نیست. علامه طباطبایی در المیزان در ذیل آیه 32 سوره طه می نویسد: اين شركت دادن، غير شركت دادن مبلغين دين در اشاعه دين بعد از تماميت دعوت به وسيله پيغمبر است؛ زيرا آن اشراك، اختصاصى به هارون(ع) ندارد. پس مقصود از اشراك در آيه، اشراكى است كه مخصوص به هارون باشد و آن اين است كه هارون در اصل دعوت دين و از همان روز اول دعوت، شريك موسى باشد و چنين شركتى تنها مخصوص به هارون است، به طورى كه نه موسى(ع) مىتواند غير هارون كسى را نائب خود كند، و نه هارون، به خلاف شركت به معناى اول، كه وظيفه هر كسى است كه به آن دعوت ايمان آورده و چيزى از معارف آن را دانا شده باشد، آرى وظيفه عالم، تبليغ جاهل و وظيفه شاهد، تبليغ غائب است، و چنين وظيفهاى را از خدا درخواست نمىكنند، چون اين وظيفه نه اختصاص به موسى دارد و نه به برادرش، وظيفه هر با ايمانى است كه ديگران را ارشاد و تعليم كند و احكام دين را براى ديگران بيان نمايد، پس معلوم مىشود معناى اشتراك هارون در امر او، اين است كه او مقدارى از آنچه را كه به وى وحى مىشود و چيزى از خصائصى كه از ناحيه خدا به او مىرسد (مانند وجوب اطاعت و حجيت گفتار) به عهده بگيرد و انجام دهد.
و اما اشراك در نبوت خاصه، به معناى گرفتن وحى خدا، چيزى نبوده كه موسى از تنهايى در آن بترسد و از خدا بخواهد هارون را شريكش كند، بلكه ترس او از تنهايى در تبليغ دين و اداره امور در نجات دادن بنى اسرائيل و ساير لوازم رسالت است، همچنان كه از خود موسى نقل فرموده كه گفت: وَ أَخِي هارُونُ هُوَ أَفْصَحُ مِنِّي لِساناً فَأَرْسِلْهُ مَعِي رِدْءاً يُصَدِّقُنِي؛ برادرم هارون زبانش از من فصيحتر است، او را با من بفرست، تا مرا تصديق كند. (قصص، آيه 34)
روايات صحيحى از طرق شيعه و سنى وارد شده كه رسول خدا (ص) عين همين دعا را در باره على (ع) كرد، با اينكه على (ع) پيغمبر نبود.(تفسیر المیزان،ذیل آیات 31 و 32)
از همینجاست که می توان گفت که علی(ع) که جان و نفس پیامبر(ص) است(آل عمران، آیه 61) و نیز دارای عصمت الهی است(احزاب، آیه 33) شریک پیامبر(ص) و شریک القرآن است و بنا بر حدیث منزلت، امیرمومنان (ع) همه اوصافی را که حضرت هارون (ع) داشت دارا بود و تنها تفاوت این است که وقتی پیامبر(ص) رحلت می کند، دیگر نبوت و نبی نیست؛ چرا که ایشان خاتم النبیین است و گیرنده مستقیم وحی پیامبر(ص) بود.پس در مقام تشریع تنها گیرنده، پیامبر(ص) است؛ ولی هر دو، ماموریت رسالت را به عهده دارند تا به دیگران برسانند.
البته چنانکه گفته شد ابلاغ رسالت از سوی امیرمومنان علی(ع) با دیگر مردمان تفاوت ماهوی دارد ؛ چرا که ایشان از تشریع چیزی را در اختیار دارند که هنوز به مردم نرسیده و پیامبر(ص) جز به علی(ع) به کسی دیگر نگفته است. از این رو ایشان و به تبع آن حضرت خاندان اهل عصمت و طهارت(ع) از جمله فاطمه(س) شریک القرآن هستند و خطاب به ایشان و اکنون حضرت حجت (عج) عرض میشود: «السلامُ عليك يا شريك القرآن»؛ چرا که اهل بیت عصمت و طهارت یک نور بوده و همه به منزله هارون (ع) به موسی(ع) هستند. اگر حضرت هارون(ع) شریک در امر رسالت است: «وَأَشْرِكْهُ فِي أَمْرِي» اهل بیت عصمت و طهارت(ع) بر اساس حدیث منزلت هم، شریک در قرآن هستند. پس اهل بیت عصمت(ع) ازتشریع و امری که پیامبر(ص) گرفته و هنوز به دست کسی نرسیده، آگاه هستند و به دیگران می رسانند. این همان مفهوم شراکت در امر و شراکت در قرآن و رسالت است.
روایات بسیاری بر این موضوع و حقیقت تاکید دارد؛ یعنی همه رواياتي که می گوید اهل بيت(ع) حجّت خدا هستند این معنا را اثبات و تایید می کند. پس امیرمومنان علی(ع) و حضرت فاطمه(س) و دیگر امامان معصوم(ع) ،حجت و خلیفه الهی و شریک پیامبر(ص) در رسالت هستند و آنان آنچه به پیامبر(ص) رسیده بود، دریافت کرده و به مردمان می رسانند. از این رو بسیاری از امور را پیامبر(ص) خودش به مردم(ع) نرسانیده و از طریق معصومان (ع) به مردم میرسد. بر همین اساس بیان امامت و معرفی امیرمومنان (ع) به مردم بسیار مهم بوده و خداوند این معرفی را به عنوان اکمال دین و اتمام نعمت(مائده، آیه 3) می داند؛ زیرا اگر این معرفی انجام نمی شد، دین به کمال نمی رسید و نعمت تشریع اتمام نمییافت و بسیاری از احکام و قوانین اسلامی گفته نمی شد و با رحلت پیامبر(ص) از میان می رفت. شراکت معصوم(ع) با قرآن در حدیث معروف ثقلین نیز مورد تاکید قرار گرفته و بر این عدم جدایی و تفکیک ناپذیری مهر زده شده است تا مردم بدانند بدون معصومان(ع) هرگز از قرآن بهره ای نخواهند برد و دین ایشان کامل نخواهد شد. از همین روست که از نعمت امامت و ولایت در آخرت پرسش میشود.(تکاثر، آیه 8 و روایات تفسیری)