اجتماعیاخلاقی - تربیتیاعتقادی - کلامیروان شناسیعرفانمعارف قرآنی

ادب، فروتنی و تواضع در برابر مردم

بسم الله الرحمن الرحیم

هر چند که واژه ادب و مشتقات آن در قرآن نیامده، اما می توان مفهوم آن را از درون واژگان دیگر از جمله «اذله»، «فاجنح»، «جناح الذل»، «احسان»، «ایثار»، «العرف» و مانند آنها به دست آورد. بر همین اساس است که در روایات تبیینی معصومین(ع) با توجه به این که قرآن «جوامع الکلم» است، بسیاری از مفاهیم اخلاقی از جمله ادب بیان شده است.

به عنوان نمونه امام حسین(ع) در تعریف ادب به این نکته توجه می دهد که پذیرش و باور به «فضل» دیگران به خود همان ادب است؛ زیرا چنین باوری انسان را از «تکبر» و «عُجب» و «خودبرتربینی» ابلیسی و گفتن «انا خیر منه» باز می دارد و تواضع و فروتنی در قبال دیگران را موجب می شود. از این رو، وقتی از امام حسین علیه السلام معنای ادب را پرسیدند: «سئِلَ الاْمامُ الْحُسَینُ علیه السلام عَنِ الاْدَبِ؟» ایشان در پاسخ فرمود: فَقالَ: هُوَ اَنْ تَخْرُجَ مِنْ بَیتِک، فَلا تُلْقِی اَحَداً اِلاّ رَأَیتَ لَهُ الْفَضْلَ عَلَی؛ ادب عبارت است از اینکه وقتی که از خانه خارج می شوی به هرکسی برخورد می کنی او را برتر از خود بینی.(دیوان الامام الحسین علیه السلام، ص99، و موسوعة كلمات الامام الحسین علیه السلام، ص 910)

ادب، تفضیل دیگران بر خود

ادب در اصل به شتر یا گوسفند پر کُرک و پر پشمی گفته می شود که هیچ خلل و کمبودی نداشته و عامل زیبایی، ظرافت و لطافت است. بنابراین، ادب در اصطلاح عرف اخلاقی، به مجموعه ای از لطائف و ظرائف اخلاقی گفته می شود که شخص مودب را در جایگاه «هر سخن جایی و هر نکته مقامی دارد» قرار می دهد. پس چنین شخصی، اندازه، قدر، منزلت، بها و قمیت هر چیزی را در ساختار «حدّ الشی» می شناسد و به کار می گیرد.

البته شکی نیست که چنین چیزی برای همگان شدنی نیست؛ زیرا «حدّ الشیء» را تنها کسانی می شناسند که احاطه کامل علمی به چیزی داشته و از ملک و ملکوت آنان آگاهی داشته باشند. چنین چیزی جز برای خدا نیست که مقدرات هر چیزی را به علم بصیرت و شهود و رویت و حضور می داند؛ زیرا هر چیزی در عالم هستی، چیزی جز شئونات الهی و تجلیات ظهور انوار صفات و اسمای الهی نیست(نور، آیه 35)؛ البته از نظر قرآن کریم، چنین علمی به تعلیم الهی برای کسانی است که «الراسخون فی العلم» بوده و به ام الکتاب الهی دسترسی دارند و حدود هر چیزی را این گونه به طور کامل می شناسند.

بر این اساس ادبی که پیامبران و معصومان(ع) نسبت به دیگران دارند، در ساختار «حق» و «عدل» است؛ زیرا عدالت به معنای «وضع الشیء فی موضعه الحق؛ قرار دادن هر چیزی در جایگاه حقش» یا «اعطای کل ذی حق حقه؛ بخشیدن حق هر صاحب حقی» که همان حقیقت عدالت است، تنها برای پیامبران و معصومانی است که به تعلیم الهی از حدود هر چیزی آگاه دارند؛ زیرا حق مطلق خدا است و هر چیزی که از او بر می خیزد، حق است؛ پس عدالت زمانی معنا می یابد که از نظر خدا به چیزی نگریسته شود؛ زیرا کسی دیگر جز خدا حق را نمی شناسد و نمی تواند هر چیزی را در جایگاه حقش قرار دهد یا حق چیزی را به او عطا کند؛ از همین روست که حضرت موسی(ع) در تعریف پروردگارش می فرماید: ربنا الذی اعطی کل شی خلقه ثم هدی؛ پروردگار ما آن کسی است که به هر چیزی خلقتش را بخشیده سپس هدایت به سوی کمالش کرده است.(طه، آیه 50) پس پیامبران و معصومان به تعلیم الهی از چنین شناختی نسبت به حق هر چیزی آگاه بوده و می تواند عدالت را به جا آورند که همان حقیقت ادب به یک معنا است؛ زیرا ادب به معنای تعامل با هر چیزی بر اساس «حدالشیء» است که همان حدود مقدّر هر چیزی براساس حق و ظهور آن در مظاهر وجودی هر چیزی است. پیامبران و معصومان(ع) چون به تعلیم الهی این حق و حد الشیء را می شناسند می توانند به عدالت با آن چیز تعامل داشته باشند و «قسط» و سهم هر چیزی را به تمام کمال وفا کرده وادا نمایند و این گونه ادب ورزند.

از نظر آموزه های وحیانی قرآن، هر موجودی مظهری از مظاهر تجلیات انوار صفات و اسمای الهی است(نور، آیه 35) و بر همین اساس، تعامل با هر چیزی می بایست با توجه به «فضلیت» مظهریت باشد. از همین روست که معصومان(ع) به همه هستی با نگاه تعظیم و تکریم و تفضیل می نگریستند؛ زیرا هر چیزی مظهریتی دارد و «آیتی» از آیات الله و نوری از صفات الهی است. بنابراین، به هر چیزی «اسم» و نامی بزرگ می بخشند تا ضمن جداسازی از دیگر چیزها، به آن بها و قدر و منزلتی بخشند که به عنوان «آیت» و مظهریت برای آن چیز است.

این نگاه نسبت به برخی از آفریده ها به سبب قوت و شدت مظهریت، افزایش می یابد؛ زیرا نظام هستی در ساختار «تفضلات» دارای مراتب شدت و ضعف در ظهور انوار صفات و اسمای الهی است. از نظر قرآن، انسان نسبت به بسیاری از«آفریده» های الهی دارای تفضل به سبب شرافت دمیده شدن از مقام «روحی» است که او را در جایگاه اشرف آفریده ها و اکرم آنها از نظر ذاتی قرار می دهد.(اسراء، آیه 70) بنابراین، انسانها در تعامل با یک دیگر می بایست به این فضلیت و برتری توجه داشته باشند و تکریم و ادب را با این حقیقت بیامیزند؛ زیرا «حدالشیء» انسان فراتر از هر آفریده ای دیگر الهی است. بر همین اساس، فرشتگان الهی با توجه به تعلیم الهی و «انباء» حضرت آدم(ع) نسبت به حقیقت انسان آگاه شده و در مقام سجده بر آمدند تا ادب خویش را به انسان و مقام عظمت الهی به جا آورند. البته بر اساس گزارش های قرآنی، ابلیس جنی از چنین امری سر باز زد و «فضلیت» آدم(ع) را برخویش نپذیرفت و بی ادبی کرد و حاضر به سجده و پذیرش خلافت الهی انسان نشد.(بقره، آیات 30 تا 33) البته چنین عصیانی از ابلیس جنی هرگز به معنای خروج از خلافت نیست؛ زیرا مثلا بی ادبی جاهل بی عقل و خردی نسبت به عالمی چون علامه طباطبایی هرگز مقام و شان علمی حضرت علامه را کاهش نمی دهد بلکه مهر تایید و امضایی برای جهالت جاهل و سفاهت اوست. پس بی ادبی ابلیس جنی به معنای خروج از خلافت الهی انسان نخواهد بود، بلکه هم چنان تحت ولایت و خلافت الهی انسان خواهد بود و بی ادبی او موجب می شود تا نتواند از تعالیم انسان بهره مند شود و به کمال رشدی خویش برسد.

به هر حال، ادب حقیقی زمانی شکل می گیرد که انسان نسبت به هر چیزی علم احاطی کامل داشته و فضلیت او را بشناسد و بداند و بر اساس همان فضلیت الهی مقدر با او تعامل داشته باشد. پس به نوعی حق و عدالت را نسبت به هر چیزی به جا می آورد؛ زیرا هر چیزی را آیتی از آیات الهی می داند و براساس همین مظهریت با او تعامل نیکو دارد که عین ادب ورزی است.

البته از آن جایی که جز معصومان(ع) کسی نیست که از علم احاطی کامل برخوردار باشد؛ زیرا علم به ملکوت و غیب هر چیزی را تنها خدا و معصومان (ع) می دانند(جن، آیات 26 و 27)، پس دیگران می بایست به این نکته توجه داشته باشند که هر چیزی در جایگاه «آیت» و مظهریت در ظهور اسماء و صفات الهی، از فضلیتی برخوردار است. پس در تعامل با دیگران به ویژه روح می بایست به این نکته توجه داشته باشند که «شاید» روح از جمله همان کسانی هستند که از نظر فضلیتی برتر از بنی آدم هستند؛ زیرا خدا به صراحت می فرماید: لقد کرّمنا… و فضّلناهم علی کثیر ممن خلقنا تفضیلا؛ ما فرزندان آدم را تکریم کردیم… و آنان را بر بسیاری از آفریدهای خودمان تفضیلی دوچندان دادیم.(اسراء، آیه 70)

در حقیقت، اگر انسان بر فرشتگان و جنیان و دیگر آفریده های الهی «تفضیل» و «تکریم» داده  تا جایی که آنان به آدم(ع) سجده کردند و همه موجودات آسمان و زمین در تسخیر انسان قرار گرفته اند(لقمان، آیه 20)، اما ممکن است که روح از مقام «عالین» باشد(ص، آیه 75) که بر انسان تفضیل داده شده است. پس در این مقام ادب مقتضی است که روح را تکریم خاص کنند و ادب کامل به جا آورند.

اما درباره تعامل انسان ها نسبت به یک دیگر، هر چند که همگی در اصل «روحی» مشترک هستند و هیچ تمایزی نیست، اما نوعی تفضل برای مردان برای زنان، و والدین برای فرزندان، و پیامبران بر توده مردم قرار داده شده است؛ چنان که حتی در میان پیامبران نیز نوعی تفضل است که برخی بر دیگران فضلیت دارند؛ چنان که اولوا العزم بر دیگر پیامبران تفضیل داده شده اند.

پیامبران همگی بشر و انسان هستند؛ اما نوعی تفضل به وحی یافته اند و آنان را در جایگاه خاص نبوت و رسالت قرار داده است. پس اطاعت از آنان به معنای اطاعت از «مثل» نیست(مومنون، آیات 24 و 33 و 34؛ انبیاء، آیه 3؛ فصلت، آیه 6)، بلکه اطاعت از بشری است که در میان بشر فضلیت نبوت و رسالت به وحی یافته اند.(مومنون، آیه 11؛ کهف، آیه 110)

از نظر آموزه های وحیانی قرآن، انسان ها ظاهری دارند که همان بشریت آنان است؛ اما باطنی دارند که فراتر از بشریت آنان بر اساس ساختار فضلیت و تفضیل الهی است. از آن جایی که توده مردم فضایل باطنی و ملکوتی افراد را نمی دانند و نمی شناسند، اما خودش را به طور کامل می شناسند و می داند؛ زیرا نسبت به خودشان علم حضوری و بصیرت کامل دارند(قیامت، آیه 14)؛ اما نسبت به دیگران علم احاطی کامل ندارند. بنابراین، لازم است تا فضیلت دیگران را که مشهود و ظاهر است، ملاک و معیار قرار دهند و تکریم و تعظیم کرده و ادب ورزند. از همین روست که امام حسین(ع) ادب را دیدن فضلیت دیگران می داند؛ زیرا وقتی فضلیت احسان، علم، عدالت، صداقت و امانت دیگران را می بیند، به این اعتبار تکریم کند که همان «حد الشیء» است که می داند و می شناسد.

نسبت علم غیب و ادب معصوم(ع)

ممکن است این پرسش مطرح شود که ما نسبت به خودمان و نیز نواقص و عیوب خویش بصیرت و علم حضوری داریم، اما نسبت به نواقص و عیوب دیگران، علم حصولی قابل تشکیک و تردید. بنابراین، ادب آن است که فضلیت دیگران را ببینم و با حسن ظن نسبت به اعمال و رفتار دیگران، با آنان تعامل داشته باشیم؛ زیرا خیر در این است.(نور، آیات 11 و 12)

در حقیقت ما باطن زندگی خود را می دانیم و می شناسیم، اما باطن دیگران را نمی دانیم و نمی شناسیم و نمی توانیم قضاوتی صد در صد درباره دیگران داشته باشیم و هر چه می بینیم یا می شنویم، به علم حصولی است که قابل تشکیک در آن است. پس اگر عیبی و نقصی در دیگران می بینیم نمی توانیم بگوییم که این کاره است؛ بلکه در همین موارد می بایست با شک به امر نگاه کرد و اصل در رفتار به ویژه مسلمانان و مومنان را بر «حسن» و «صحت» گذاشت و اصل «برائت» را برای آنان جاری و ساری کرد. افزون بر این که اسلام و ایمان شخص خود فضلیتی است که اصل اساسی است و می بایست آن را فضلیتی دانست که بر اساس دیگران را مقدم دانست و تکریم و تعظیم کرد و ادب در حق آنان اظهار کرد. در حقیقت نگاه مسلمان به مسلمان می بایست نیک با حسن الظن و خوش گمانی باشد.(حجرات، آیه 12)

خدا در قرآن می فرماید نگاه مومنان نسبت به یک دیگر، نگاه رحمانی و نسبت به دشمنان «اشداء» و سخت گیرانه است.(فتح، آیه 29) هم چنین از نظر قرآن، نسبت مومنان به دیگر «اذله» همراه با تواضع و فروتنی است: اذله علی المومنین اعزه علی الکافرین؛ ذلیل و فروتن نسبت به مومنان و عزیز نسبت به کافرین هستند.(آل عمران، آیه 54) بنابراین، همین امر موجب می شود مومنان نسبت به یک دیگر ادب نگه دارند و ادب ورزند؛ زیرا فضایل یک دیگر را به ویژه در اسلام و ایمان می بینند و بر اساس آن عمل می کنند؛ زیرا هیچ امری با فضلیتی و کرامتی چون اسلام و ایمان و تقوای الهی نیست که ملاک و معیار ارزش گذاری خدا است.(حجرات، آیه 13) بر این اساس مومن فضلیت دیگری را می بیند و بر اساس آن عمل می کند. البته در مواردی که شخص را نمی شناسیم، اصل کلی را بر همان اسلام و ایمان قرار می دهیم که درباره شخص عامل تقدم و برتری می شود.

از نظر قرآن، هر انسانی از فضلیت انسانی و آیت بودن و کرامت ذاتی برخوردار است و می بایست تکریم شود و ادب آن است که تمام ظرافت و لطائف رفتاری و کرداری با او مراعات شود.

پس توده مردم دیگران را بر اساس همان تفاوت و فرق میان علم حضوری و علم حصولی، تکریم می کنند و ادب نگه می دارند؛ زیرا عیب و نقص خود را به علم حضوری همانند درد دندان می دانند و نسبت به عیب و نقص دیگران علم حصولی قابل تشکیک دارند.

اما معصومان(ع) که علم کامل احاطی دارند، آنان چگونه ادب می ورزند؛ زیرا علم آنان نسبت به هر چیزی همانند علم حضوری و بر اساس علم بصیرت و شهود و رویت است. در پاسخ می توان گفت که اولا آنان مامور به علم ظاهر هستند نه به علم غیب؛ از همین روست که می فرمایند: انما اقضی بالبینات و الایمان؛ ما بر اساس بینه های شاهدان و سوگندها قضاوت می کنیم. پس با آن که علم غیب به باطن افراد دارند، به ظاهر عمل می کنند، و با آن که علم به آینده افراد دارند، به حال عمل می کنند. از همین روست که با آن که نفاق و چهره روباه صفتان منافق و سیمای باطنی و چهره ملکوتی آنان را می بینند، به ظاهر عمل کرده و «اذن خیر» برای آنان می شوند و حرف های آنان را می پذیرند و بر اساس آن عمل می کنند.(توبه، آیه 61) هم چنین با آن که می دانند چه بلایی بر سر حضرت فاطمه(ص) یا امیرمومنان امام علی(ع) و اهل بیت(ع) می آورند، با آنان بر اساس همین حال کنونی یعنی اسلام و ایمان عمل می کنند. پس نسبت به عمر سعد، شمر، ابن ملجم و مانند آنها همان گونه رفتار می کنند که با سایر مسلمانان رفتار می کنند. پس ادب نگه داشته و آنان را بر اساس همان ظاهر حال تکریم و تعظیم می کنند و احترام و ادب به جا می آورند.

این در حالی است که ابلیس صفتان شیطانی، به ظاهر افراد عمل می کنند و «انا خیر منه» گفته و خود را برتر می داند و به جای تکریم و ادب ورزی نسبت به آدم(ع) با بی ادبی با ایشان مواجه می شود.(ص، آیات 72 تا 75) در حقیقت ابلیس ظاهر خاکی آدم را دید ولی باطن روحی را ندید و بر اساس همین ظاهر خود را برتر دیده و فضلیت آدم را ندید و بی احترامی و بی ادبی کرد.

در حقیقت به این دیوصفتان می بایست گفت: سیر یک روز طعنه زد به پیاز/که تو مسکین چقدر بدبویی/ گفت از عیب خویش بی خبری/زین ره، از خلق عیب می جویی.

دوستانی داریم با آن که اهل بصیرت هستند و نسبت به باطن افراد و ملکوت آنان آگاهی دارند، اما آنان نسبت به همگان ادب می ورزند، زیرا اولا به حال و ظاهر افراد توجه دارند نه آینده و باطن آنان؛ ثانیا، اگر الان آنان را در دوزخ گناهی می بینند، امیدوارند رافت و رحمت دستگیر آنان شده و خدا آنان را نجات دهد؛ بنابر این خود چون رحمت الهی هستند و رافت دارند، با ادب ورزی آنان را به راه حق آورند. بنابراین، با آن که بسیار اذیت می شوند، چنان که پیامبر(ص) می فرماید: هیچ پیامبری چون من اذیت نشد، با این حال «باخع» و «مشفق» نسبت به آنان است.(کهف، آیه 6) این گونه است که تفضیل نگه می دارند و آنان را یاری می رساند  وادب کامل را نسبت به آنان مراعات می کنند.

ادب ورزی در مقام عدالت یا احسان و اکرام

البته ادب ورزی سخت و دشوار است، اما کسی که خود را به تکلیف سخت ادب اندازد، دیگران نیز ادب نگه می دارند و نسبت به او بدی نمی کنند؛ هر چند نیک تر ادب ورزند، بیش تر جلب محبت می شود و حتی مشکلات مالی افراد کم می شود افزون بر آن بر اساس قاعده «دفع بدی با نیکی» می تواند دشمن را به دوست تبدیل کرد و با ادب بی ادب را ادب آموخت.(مومنون، آیه 96؛ فصلت، آیه 34)

انسان می تواند با ادب ورزی عرض و ناموس خویش را حفظ کند(تاريخ اليعقوبي: ج ۲ ص ۲۱۰، به نقل از امام علی علیه السلام)؛ زیرا ادب با ادبان پاسخ احسان نسبت به احسان است؛ و نسبت به بی ادبان احسان به بدکاران و بی ادبان است. (مومنون، آیه 96؛ فصلت، آیه 34)

به سخن دیگر، از نظر قرآن، ادب نسبت به ادیبان چیزی جز عدالت نیست؛ زیرا ادب در برابر ادب، عدالت است؛ چنان که احسان در برابر احسان، بدی در برابر بدی جزو مصادیق عدالت است. اما ادب نسبت به بی ادبان از مصادیق احسان و اکرام نسبت به دیگران است. این شیوه ای است که پیامبران و مومنان می بایست در پیش گیرند؛ زیرا روابط اجتماعی در امت اسلامی فراتر از عدالت در سطح احسان و اکرام است. این احسان و اکرام حتی نسبت به «جاهلان» و مخالفان نیز می بایست به نمایش گذاشته شود و به سلام از کنار رفتار زننده و زشت جاهلان عبور کرد.(فرقان، آیات 63 و 72)

در حکمت های منسوب به امیرمومنان امام علی(ع) آمده است:عَلَيكُم بِالأَدَبِ ، فَإِن كُنتُم مُلوكا بَرَزتُم ، وإن كُنتُم وَسَطا فُقتُم ، وإن أعوَزَتكُمُ المَعيشَةُ عِشتُم بِأَدَبِكُم ؛ ادب بياموزيد ، زيرا كه [در اين صورت] اگر شاه باشيد ، برجسته مى شويد؛ اگرميانه باشيد ، سرآمد مى شويد؛ و اگر تنگ دست باشيد ، با ادبتان گذران زندگى مى كنيد.(شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ج ۲۰ ، ص ۳۰۴، ح ۴۸۳)

امیرمومنان امام علی(ع) در وصیت خویش می فرمای:يا بُنَيَّ ، أحرِز حَظَّكَ مِنَ الأَدَبِ ، وفَرِّغ لَهُ قَلبَكَ ؛ فَإِنَّهُ أعظَمُ مِن أن تُخالِطَهُ دَنَسٌ. وَاعلَم أنَّكَ إن أعوَزتَ غَنيتَ بِهِ ، وإنِ اغتَرَبتَ كانَ لَكَ الصّاحِبَ الَّذي لا وَحشَةَ مَعَهُ؛ پسرم، بهره ات را از ادب غنيمت بدار، و قلب خود را براى آن آزاد گردان، زيرا قلب بالاتر از اين است كه به آلودگى بياميزى، و بدان كه اگر كمبودى داشته باشى به وسيله ادب بى نياز مى شوى، و اگر غريب و تنها باشى ادب دوست و همراه تو خواهد بود كه با وجود آن وحشتى نخواهد بود.(اعلام الدین، ص 84)

هم چنین آن حضرت(ع) در وصیت خویش می فرماید: الأَدَبُ هُوَ لِقاحُ العَقلِ ، وذَكاءُ القَلبِ ، وزينَةُ اللِّسانِ ، ودَليلُ الرَّجُلِ عَلى مَكارِمِ الأَخلاقِ ، ومَا الإِنسانُ لَولَا الأَدَبُ إلّا بَهيمَةٌ مُهمَلَةٌ .لِلّهِ دَرُّ الأَدَبِ ! إنَّهُ يُسَوِّدُ غَيرَ السَّيِّدِ ، فَاطلُبهُ وَاكسِبهُ تَكتَسِبُ القَدرَ وَالمالَ ، مَن طَلَبَهُ صالَ بِهِ ، ومَن تَرَكَهُ صيلَ عَلَيهِ ، يَلزَمُهُ اللّهُ السُّعداءَ ، ويَحرُمُهُ الأَشقِياءَ ؛ ادب، مايه بارورى عقل و تزكيه قلب و زينت زبان و راهنماى انسان به اخلاق پسنديده است، اگر ادب همراه انسان نباشد او حيوانى رها شده بيش نيست، خداوند به ادب خير دهد كوچك را آقايى مى بخشد، پس در جستجوى ادب باش تا شخصيت وثروت بدست آورى، هركس پى ادب باشد به وسيله آن چيره مى شود كسى كه آن را رها كند بر او چيره مى شوند و حمله مى آورند.(همان)

امیرمومنان امام علی(ع) در وصیت خویش می فرمای:يا بُنَيَّ ، أحرِز حَظَّكَ مِنَ الأَدَبِ ، وفَرِّغ لَهُ قَلبَكَ ؛ فَإِنَّهُ أعظَمُ مِن أن تُخالِطَهُ دَنَسٌ. وَاعلَم أنَّكَ إن أعوَزتَ غَنيتَ بِهِ ، وإنِ اغتَرَبتَ كانَ لَكَ الصّاحِبَ الَّذي لا وَحشَةَ مَعَهُ؛ پسرم، بهره ات را از ادب غنيمت بدار، و قلب خود را براى آن آزاد گردان، زيرا قلب بالاتر از اين است كه به آلودگى بياميزى، و بدان كه اگر كمبودى داشته باشى به وسيله ادب بى نياز مى شوى، و اگر غريب و تنها باشى ادب دوست و همراه تو خواهد بود كه با وجود آن وحشتى نخواهد بود.(اعلام الدین، ص 84)

الأَدَبُ هُوَ لِقاحُ العَقلِ ، وذَكاءُ القَلبِ ، وزينَةُ اللِّسانِ ، ودَليلُ الرَّجُلِ عَلى مَكارِمِ الأَخلاقِ ، ومَا الإِنسانُ لَولَا الأَدَبُ إلّا بَهيمَةٌ مُهمَلَةٌ .لِلّهِ دَرُّ الأَدَبِ ! إنَّهُ يُسَوِّدُ غَيرَ السَّيِّدِ ، فَاطلُبهُ وَاكسِبهُ تَكتَسِبُ القَدرَ وَالمالَ ، مَن طَلَبَهُ صالَ بِهِ ، ومَن تَرَكَهُ صيلَ عَلَيهِ ، يَلزَمُهُ اللّهُ السُّعداءَ ، ويَحرُمُهُ الأَشقِياءَ ؛ ادب، مايه بارورى عقل و تزكيه قلب و زينت زبان و راهنماى انسان به اخلاق پسنديده است، اگر ادب همراه انسان نباشد او حيوانى رها شده بيش نيست، خداوند به ادب خير دهد كوچك را آقايى مى بخشد، پس در جستجوى ادب باش تا شخصيت وثروت بدست آورى، هركس پى ادب باشد به وسيله آن چيره مى شود كسى كه آن را رها كند بر او چيره مى شوند و حمله مى آورند.(همان)

امیرمومنان امام على عليه السلام فرمود: ألْمُؤْ مِنُ يَكُونُ صادِقاً فى الدُّنْيا… وَ حَرَكَتُهُ بِالْأدَبِ و كلامُهُ بِالنَّصيحَةِ وَ مَوْعِظَتُهُ بِالرِّفْقِ، لايخافُ اِلاَّ اللّه َ؛ مؤمن در دنيا صادق است، و حركت او مؤدّبانه است و سخنش همراه با خير خواهى است و پندش نرم و آرام است، و از كسى جز خدا نمى ترسد. (جامع الاخبار :215 ح 532)

مشاهده بیشتر

خلیل منصوری

آیت الله خلیل منصوری رامسری به مدت ده سال در مرکزفرهنگ و معارف قرآن به تحقیق و پژوهش در علوم و معارف قرآن پرداخته و در همین سال ها آثار چندی نگاشته که در مطبوعات علمی و پژوهشی چاپ و منتشر شده است. آیت الله هم چنین در مدت بیست سال همکاری با مرکز جهانی علوم اسلامی، سازمان حوزه های علمیه خارج از کشور و جامعه المصطفی مقالات و کتب بسیاری را در باره کشورهای جهان و اوضاع آن به شکل تحلیلی نگارش کرده است. لازم به ذکر است تمامی مقالات منتشر شده در این وبسایت تألیف ایشان است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا