حاجي احرام دگر بند، ببين يار کجاست
تقوا، مقصود حاجي در حج
حج در لغت به معناي قصد است. اين واژه در فرهنگ شريعت اسلامي در يکي از شعائر الهي و آيينهاي عبادي به کار رفته و معناي خاص يافته است. در فقه اسلامي به قصد ديدار خانه خدا براي اجراي مناسک و آيينها به کار رفته است. (معجم مقاييس اللغه، ج2، ص29، «حج»)
اما بايد توجه داشت که در فرهنگ قرآن،شعائر از جمله حج تنها به قصد ديدار خانه خدا نيست؛ زيرا ديدار و زيارت معناي خاص دارد و زيارت خانهاي از سنگ نميتواند تنها هدف و فلسفه حج باشد؛ چنان که شعار قرباني گوسفند و شتر تنها به قصد ريختن خون و انفاق گوشت قرباني در راه خدا نيست. خداوند به صراحت در آيه 37 سوره حج بيان ميکند که هدف از شعار قرباني دستيابي به تقواي الهي است.
با نگاهي به آموزههاي قرآني ميتوان به اين نکته اساسي دست يافت که تقوا در آموزههاي قرآني که از ريشه وقي و وقايه گرفته شده، به معناي سپر گرفتن از جلال الهي و تجليات اکمل و اتم آن يعني دوزخ است. اين مهم تنها از راه حرکت در چارچوب قانوني شدنی است که خداوند وضع کرده و عقل و وحي کاشف آن است. از اين روست که در آيات قرآني واجبات و محرمات و عمل در چارچوب آن به معناي تقوا داشتن است. پس هنگامي که شخصي به واجباتي عمل ميکند و مثلا خداوند را عبادت و پرستش ميکند و يا قرباني ميکند يا نماز ميخواند يا روزه ميگيرد يا قصاص ميکند، تقوا پيشه گرفته است و امکان تحقق سپري در برابر خشم و جلال الهي را براي خود فراهم آورده است، (بقره، آيه21؛ حج، آيه37؛ بقره، آيات138 و 63 و آيات ديگر) هم چنين اگر از محرمات الهي خود را دور نگه داشته است و مثلا از شرک و کفر و پرستش غير خدا، هواهاي نفساني، قتل، فحشاء، زنا، تجاوز، ظلم، فساد، گران فروشي و کمفروشي و مانند آن پرهيز کرده و اجتناب نموده، تقوا پيشه گرفته است. (مؤمنون، آيه23؛ اعراف، آيه65؛ شعراء، آيات106 و 124 و 142و 161 و 177 و آيات ديگر)
پس حاجي وقتي قصد خانه خدا ميکند در حقيقت قصد ميکند تا به تقوا دست يابد؛ چرا که همه اعمال انساني و تکاليفي که به جا ميآورد ميبايست در راستاي کسب تقوا باشد؛ حال فرقي نميکند که اين اعمال در قالب ترک و اجتناب از اموري باشد يا اين که در قالب انجام کاري صورت گيرد. در همين راستا ديگر اقسام احکام نيز معنا ميشود يعني کارهاي مباح و مستحب و مکروه
نيز گوياي همين امر است و شخص ميخواهد به شکلي عمل کند که تقوا را به دست آورد و صفت متقي و پرهيزگار را براي خود اثبات و تثبيت کند.
احرام، اهتمام به مقصد و اعمال محدوديتها
از آن جايي که انسان همواره گرفتار نسيان و فراموشي از سويي و وسوسههاي شيطاني و هواهاي نفساني از سويي ديگر است، لازم است تا با وضع قوانين و اعمال محدوديتها و نيز در دست گرفتن نشانهها و پرچمي که همواره مقصد و مقصود را به يادش آورد، از مسير و نقشه راهي که ترسيم کرده و هدف و مقصد و مقصود باز نماند. اينجاست که برخي از آيينها و رفتارها و قوانين به اين عنوان مورد استفاده قرار ميگيرد.
احرام در نماز که با تکبيرهالاحرام بسته ميشود، نمونهاي است که ما هر روز با آن سر و کار داريم. وقتي نمازگزار تکبيره الاحرام ميبندد، خود را در محدوديتهاي قانوني قرار داده که به هيچ وجه نميتواند از آن خارج شود و هرگونه خروج از آنها به معناي بطلان از احکام وضعي و گناه از احکام تکليفي خواهد بود.
احرام در حج چه در آغاز سفر بسته شود يا در ميقاتي از مواقيت چندگانه در سرزمين حجاز و نجد انجام گيرد، موجب ميشود تا شخص در محدودهاي قرار گيرد که هرگونه تخلفي از آن به معناي بطلان و گناه خواهد بود.
اصطلاح احرام از «حرم» به معناي بازداشتن خود و يا ديگري از کاري گرفته شده (مقاييس اللغه، ذيل واژه حرم) و به نظر برخي فقيهان، عبارت از نيت، پوشيدن دو جامه خاص، تلبيه يا اشعار و تقليد (علامتگذاري قرباني) در حج يا عمره است که موجب تحريم محرمات احرام ميشود. (زبده البيان، ص 343 و 344)پس وقتي سخن از احرام است، عناصر و مولفههايي بايد پديد آيد تا اين مفهوم در شکل مصداقي خود معنا يابد. پوشيدن جامه خاص احرام، نيت کردن، تلبيه و لبيک گفتن و يا اشعار و تقليد از طريق علامتگذاري در حيواني که قرباني خواهد شد، و مراعات همه سي و چند محرم از محرمات احرام حج و عمره در محدوده زماني و مکاني خاص تا پايان اعمال هر يک از عمره و حج، مولفهها و عناصر تحقق احرام است.
محرم با احرام خود اين پيام را ميدهد که در دايره محدوديتهاي قانوني عمره و حج قرار گرفته است و در اين مدت همه وجودش از جسم و جان و روح و روان در اختيار برنامهاي است که از آن به عمره و يا حج ياد ميشود. البته هر کسي ميتواند به اراده و اختيار اين محدوديتها را با نپوشيدن احرام انجام دهد. مثلا در نماز ميتواند تکبيره الاحرام را نگويد تا در محدوديتهاي قانوني نماز وارد نشود. وقتي انسان خود ديني را انتخاب نکرده است هيچ محدوديتي براي او نيست: لا اکراه في الدين، اما وقتي دين را پذيرفته مانند کسي است که تابعيت يک کشوري را برگزيده است و ميبايست تابع قوانين آن کشور باشد. پس وقتي دين اسلام را پذيرفته است ميبايست به همه قوانين دين اسلام پاي بند باشد و نميتواند برخي از قوانين آن را ناديده گيرد و با آن مخالفت ورزد.
شما ميتوانيد وارد انجمن يا تشکلي يا گروهي نشويد و در اين زمينه مختار و آزاد هستيد ولي وقتي وارد شديد، ميبايست قوانين و مقررات آنها را مراعات کنيد. شما ميتوانيد پشت فرمان اتومبيل قرار نگيريد و به خيابان و يا جاده نرويد، ولي وقتي اين کار را کرديد ميبايست ملتزم به قوانين راهنمايي و رانندگي باشيد.
براساس آموزههاي قرآني و فقه اسلامي، هر کسي بخواهد به سرزمين وحي مکه معظمه وارد شود ميبايست مراعات قداست اين سرزمين را بکند و با پوشيدن احرام و تقديس سرزمين و خانه خدا، و انجام مناسک عمره وارد اين سرزمين شود. اين مانند کسي است که ميخواهد وارد يک مجلس رسمي شود و بايد مراعات شئونات آن مجلس را داشته باشد و يک لباس رسمي بپوشد و کارهايي را که در شأن آن مجلس است انجام داده و مراعات کند. همانگونه که با جنابت و حيض نميتوان در مسجد وارد شد؛ چرا که طهارت از خباثتهاي اصغر و اکبر لازم است؛ زيرا مسجد مقدس است و ميبايست قداست آن مکان مراعات شود، ورود به سرزمين مقدس مکه نيز نيازمند احرام بستن به اعمال عمره و انجام مناسک عمره است.احرام عمره براي تقديس سرزمين وحي و مکه براي آن است که انسان بداند در چه جاي پاک و مقدسي گام نهاده است. او ميبايست همواره قوانين و محدوديتهاي آن سرزمين را با پوشيدن لباس احرام به خود نشان داده و بر آن اهتمام نموده و توجه دهد. احرام عمره مقدمهاي براي ورود به مکان مقدس است، همان گونه که پس از ورود به مسجد لازم است تا دو رکعت نماز تحيت مسجد خوانده شود تا تقديس کامل شود، در عمره نيز لازم است تا مناسکي انجام شود تا تقديس مکان مکه و سرزمين وحي انجام گيرد، با اين تفاوت که نماز تحيت مسجد مستحب است ولي انجام مناسک عمره واجب است.البته احرام حج سخني ديگر است. انسان در احرام حج، قصد سرزمين نميکند، بلکه قصد خانه خدا ميکند. سخن درباره اين احرام بسيار است که در جاي خود بدان پرداخته مي شود.
به هر حال، احرام با شرايط و اجزاء آن به معني پذيرش محدوديتهاي قانوني و انجام آن به قصد تقديس سرزمين و يا جايي مقدس است. هر جايي براي خود مقررات و شرايطي دارد که ميبايست رعايت شود. اگر شما در مجلس عروسي به عزاداري بپردازيد يا برعکس در عزاداري به شادي اقدام کنيد، شرايط و مقررات و تابوهاي آن را مراعات نکردهايد و در حقيقت خود و مجلس و محفل را تقديس نکرده و بياحترامي روا داشته و به تعظيم آن نپرداختهايد. مراعات قوانين و اجراي محدوديتها به قصد تعظيم و تکريم و تقديس هر امري است که آن را بزرگ و مهم ميشماريد.
احرام زيارت يار
احرام چنان که گفته شد گاه به قصد ورود به جايي و تقديس مکاني است و گاه براي زيارت و ديدن ياري است. در تکبيرهالاحرام نماز انسان قصد ورود به جايي و تقديس مکاني نميکند، بلکه قصد شخص و زيارت و ديدار خداوند را در دل دارد. حج و قصد نمازگزار با تکبيرهالاحرام نماز ورود به خانه دل خداست. ميخواهد دمي با خدايش خلوت کند و با او سخن بگويد و مصاحبتي داشته باشد. از اين جايي که زيارت خداوند و ديدارش و سخن گفتن با او، رعايت آدابي را ميطلبد، انسان ميکوشد تا بهترين شيوه و روش را برگزيند که محبوب خداوند است.
هر چند که خداوند محبوب انسان به ظاهر حبيب توجه دارد و دوست دارد کسي که به ديدار و زيارتش آمده پاکترين جامه و خوشبوترين و زيباترين باشد، ولي آن چه براي محبوب مهم است، حب و دوستي حبيب است. اينکه خالصانه به ديدارش آمده باشد و اين ديدار نه براي خوف از جلال، يا شوق جمال، بلکه به عشق ديدار روي محبوب باشد. اعمالي که انسان در نماز به جا ميآورد در حقيقت آداب حضور در نزد محبوب است که حبيب از جلال و جمالش آگاه است ولي عاشق همين کمالات محبوب است. اصولا انگيزه رفتن به ديدار چنين شخصي همان کمالي است که در اوست. او به عشق کمال و ديدن زيباييهاي کمالات الهي به نزد محبوب ميرود. ديدن روي خداوندي او را به چنين حضور و محضري کشانده است. محبوب به او اجازه ميدهد تا در اين دم حضور هر چه ميخواهد از اعمال ادب به جا آورد و هر سخني نيک و زيبايي را بر زبان جاري کند و از عشق وحب و شوق خود بگويد. در اين محضر، محبوب پردهنشين اجازه ميدهد تا حبيب از دلدادگيهايش بگويد و با محبوبش معاشقه به جا آورد و ادب گزارد و از عشق سوزان خود بگويد و بر خاک تذلل سر بسايد و تن و جان را تقديم عظمت کبريايي محبوبي کند که در تسبيح هر تشبيهي است و هر تحميد و تکبيري به تهليل تسبيحاش باز ميگردد. الله را ميبيند و به ستايش ميپردازد و فرياد تکبير برميدارد و او را محبوبي يکتا و يگانه مينامد و به تهليل ميپردازد و در نهايت اقرار ميکند که از هر آنچه در ستايش به تحميد و تکبير و تهليل گفته است، نارساست و تسبيحگوي اوست؛ چرا که درک و فهمش بيش از اين نميرسد و پرنده خيالش پري ندارد تا از تکبير بگذرد و در نهايت در آستانه تقديس و تسبيح فرود ميآيد.
روزگاري در خانه و مساجد گوناگون به سمت خانه خدا از دور به زيارت و معاشقه پرداخته است و اکنون يک بار از سوي خداوند مجاز به ديدار از خانه خدا شده تا به سرزمين خدا و خانه خدا درآيد؛ چرا که حجت اسلام تنها يک بار است و تنها محبوب را در طول عمر يک بار توفيق زيارت دست خواهد داد.
اکنون به شوق ديدار خانه خدا از خانه تن بيرون ميآيد. پيش از ورود به سرزمين مقدسي که خانه خدا در آن است آداب ورود و اذن دخول به سرزمين را به احرام عمره آغاز ميکند. آنگاه به سرزمين مقدس ميرود و پس از روزگاري سخت و انجام آدابي شيرين در انتظار يومالحجالاکبر ميماند تا مجاز به ورود به خانه خدايي شود که يک بار تا در خانهاش آمده و هفت بار طواف عشق کرده است. امروز در روز اکبر نفس خود را به قربانگاه ميبرد تا همه چيز را فرو گذارد و به پيشگاه خدا در خانهاش برود.
زيارت مظاهر الهي در خانه خدا
اما خدا و محبوب را چگونه ببيند؟ زماني بس گذشته است. همه آداب را انجام داده است. هر چه گفته شده و خواسته شده را به دقت به جا آورده است؛ اما خدا کجاست؟ آن محبوب دلها کي ميآيد؟ کجاست تا بيايد؟ وقتي چشم دل باز ميکند ميبيند مظاهر الهي و متالهان رباني در برابر ايشان هستند. در باطن کعبه اولياي الهي را ميبيند؛ چرا که خداوند در متالهان رباني تجلي يافته است و هيچ انساني جز رسولالله(ص) را نرسد که بيحجاب و حاجب با خداوند سخن گويد و او را ببيند (نجم، آيات 8 و 9 و آيات ديگر) که او مظهر نخست الله و صادر اول حق است. از اين روست که حبيب ميبايست براي ديدن محبوب به حبيب محبوب نظر کند (آلعمران، آيه 31)
همانگونه که ساليان سال در زيارت دور از خانه خدا، در نمازهايش از طريق حبيب محبوب با محبوب ديدار داشته است و پرده نازک و لطيف ولايت به مولي نگريسته و سلام از دوزخ و رسيدن به تقوا را در سلام بر چهارده معصوم(ع) يافته است، در آنجا نيز درمييابد که خانهنشين خانه خدا، مولي الموحدين پيامبر(ص) و اميرالمؤمنين(ع) و اهل بيت(ع) هستند. اينجاست که مييابد که بر ايشان سلام کند و به زيارت ايشان درآيد که نفوس ايشان نفس پيامبر(ص) و طاعت ايشان عين طاعت خداوند است. (آل عمران، آيات32 و 61 و 132؛ نساء، آيه59)
از اينرو در روايات بارها تکرار شده که «من تمام الصلاه، لقاء الامام»؛ تمام و کامل شدن نماز به لقاء امام است که اين مسأله در سلام جمعي به ايشان از طريق: «السلام عليکم و رحمهالله و برکاته» است. در حقيقت وقتي پردهها و حجابها درنماز فرو ميافتد انسان در پايان محضر محبوب ميبيند که در برابر پيامبر(ص) و اهل بيت عصمت و طهارت نشسته است. پس به اينان به عنوان محبوب خود سلام ميدهد؛ چرا که هر کسي حب خدا ميخواهد ميبايست از طريق حب حبيب خدا يعني پيامبر(ص) و اهل بيت(ع) برسد. از اين روست که اکمال و اتمام دين اسلام به ولايت محبت و اطاعت است (مائده، آيه3) و هر کسي حب خدا خواهد ميبايست نخست محبوب ايشان شود؛ چرا که پايان رجعت انسان و منتهاي سير او، خداي محمد(ص) است. (انشقاق، 8؛ نجم، آيه42)امام باقر(ع) درباره حقيقت زيارت خانه خدا و حج ميفرمايد: تمام الحج لقاء الامام؛ تماميت حج، لقاء و ديدار امام است. (علل الشرايع، صدوق، ص459، العيون، ج2، ص262) امام صادق(ع) نيز ميفرمايد: اذا حج أحدکم فيختم حجه بزيارتنا، لأن ذلک من تمام الحج؛ هنگامي که شخصي از شما حج گزارد پس آن را به زيارت ما پايان و ختم نمايد؛ زيرا ديدار امام از شرايط تماميت حج است.(همان)امام باقر(ع) در بيان علت اينکه لقاء و ديدار امام(ع) از شرايط کمال و تماميت حج است ميفرمايد: انما أمر الناس أن يأتوا هذه الأحجار فيطوفوا بها، ثم يأتونا فيخبرونا بولايتهم، و يعرضوا علينا نصرهم؛ به درستي که مردم مأمور شدند تا به نزد اين سنگها بيايند و آنها را طواف کنند؛ سپس به نزد ما آيند و به ولايت خودشان نسبت به ما خبر دهند و نصرت و ياري خودشان را نسبت به ما عرضه دارند.(همان)همچنين حضرت امام باقر(ع) که مظهر علم ذات اقدس خداوندي و باقر علومالاولين و الاخرين است، وقتي به مکه مشرف شد، ديد مردمي کنار کعبه طواف ميکنند، فرمود: «هکذا کانوا يطوفون فيالجاهليه؛ در جاهليت نيز اين چنين اشواط سبعه داشتند و دور اين کعبه ميگشتند و اسلام نيامده است تا همان سنت جاهلي را ادامه دهد: «انما أمروا أن يطفوا بها ثم ينفروا الينا فيعلمونا بولايتهم و مودتهم و يعرضوا علينا نصرتهم»، ثم قرأ قوله سبحانه و تعالي: «فاجعل أفئده من الناس تهوي اليهم». فرمود: دور اين سنگهاي بياثر گشتن در جاهليت نيز رايج بود. اين تعبير که: «احجار کعبه سود و زياني نميرساند» بهطور مکرر در بيانات اهلبيت(ع) آمده است تا زايران کعبه بدانند که در کنار «کعبه گل»، آن «کعبه دل» که اصل ولايت و رهبري است، محفوظ است. در کتاب قيم نهجالبلاغه آمده است که: «ألا ترون ان الله سبحانه و تعالي اختبر الاولين من لدن آدم الي الاخرين من هذا العالم باحجار لا تضر و لا تنفع و لا تبصر و لا تسمع فجعلها بيته الحرام الذي جعله للناس قياماً؛ خداوند با اين سنگها، که تقرب و تبعد آنها را سود و زياني نيست، مردم را امتحان کرده است. بوسيدن احجار کعبه براي آن نيست که اين حجر سود و زياني دارد. حضرت امام باقر(ع) فرمود: مردم موظفاند که اطراف اين سنگها بگردند اما بعد از طواف، به بارگاه ولاي ما بار يابند و مودت و نصرت و آمادگي خود و «حضور الحاضر و قيام الحجه بوجود الناصر» را بر ما عرضه کنند، آنگاه حضرت اين آيه کريمه را قرائت فرمود: «فاجعل أفئده من الناس تهوي اليهم». يعني پروردگارا! دلهاي گروهي از مردم را به فرزندان من مشتاق کن.
به هرحال، مقصد حاجي بايد لقاء امام به عنوان حبيب خداوند باشد تا در اين ديدار اطاعت و نصرت آنان را بيان و عرضه کند و خود را براي ايشان خالص گرداند. در هر عمل ديگري لازم است که حاجي قصد ديگري کند نه اينه قصد سنگ کند. در آيات قرآني آمده که زکات و انفاق مردم زماني تأثير دارد که پيامبر(ص) و امام(ع) آن را بپذيرد و امضاء کند. از اينرو بارها گفته شده که «من تمام الصيام لقاء الامام»، و يا «من تمام الزکاه لقاء الامام»؛ چرا که ولايت است که همه اين ها را تمام ميکند و معنا ميبخشد و موجب قرب بنده به خدا ميشود. از اينرو امام باقر(ع) ميفرمايد: «بنيالاسلام علي خمسه أشياء: علي الصلاه و الزکاه و الحج و الصوم و الولايه»، سخن از «ولايت» است که با کلمه «والي» از آن تعبير شده: «و الوالي هو الدليل عليهن».
I much prefer inmavfotire articles like this to that high brow literature.