رابطه آرامش روانی و امنیت اجتماعی
از نظر قرآن، هرگونه امنیتی چه روانی یا اجتماعی و نیز چه دنیوی یا اخروی، ارتباط تنگاتنگی با حقیقت «ایمان» بالغیب دارد که همان ایمان به خدا و وحی و رسالت و معاد است. بنابراین، هر کسی خواهان آرامش و امنیت فردی و جمعی، روانی و اجتماعی، دنیوی و اخروی، ملی و جهانی و مانند آنها است، میبایست متوجه ارزش و اهمیت ایمان به عنوان علت اصلی امنیت توجه داشته باشد.
نمیتوان سخن از آرامش و امنیت روانی گفت، در حالی که امنیت اجتماعی وجود ندارد؛ وقتی امنیت روانی وجود ندارد و اکثریت مردم گرفتار ناامنی و فقدان امنیت روانی هستند، به طور طبیعی امنیت اجتماعی مختل میشود. از همین رو قرآن نسبت تنگاتنگی میان امنیت روانی با امنیت اجتماعی قائل است و بر آن تاکید دارد. اگر کسی بخواهد به اطمینان و امنیت روانی و روحی برسد میبایست به امنیت اجتماعی به عنوان یک عامل تاثیرگذار توجه داشته باشد، چنانکه امنیت اجتماعی نیز بدون تامین امنیت روانی و آرامش روانی مردمان آن اجتماع دست یافتنی نیست. نوشتار حاضر پیرامون ارتباط این دو مقوله و اهمیت آن دو از دیدگاه قرآن بحث میکند.
***
ایمان، خاستگاه اصلی و حقیقی انواع امنیت
در فرهنگ قرآنی، ارتباط تنگاتنگی میان «امن و امنیت» و «ایمان» بیان شده است بهطوری که میتوان گفت «ایمان» علت «امنیت» نه تنها در دنیا بلکه آخرت است؛ چنانکه «ایمان» علت «امنیت روانی» و نیز «امنیت اجتماعی» است. این بدان معناست که هر کسی خواهان امنیت از هر نوعی است، میبایست به «ایمان» به عنوان تنها عامل حقیقی انواع امنیت رو آورد؛ زیرا بدون «ایمان» هرگز «امنیت» حقیقی و واقعی تحقق نمییابد، بلکه آن چیزی که کافر و مشرک با آن مواجه است، «امنیت کاذب و دروغین» از هر نوع و قسمی است.
واژه ایمان از ریشه «امن» گرفته شده است؛ زیرا از نظر قرآن، امنیت حقیقی و واقعی تنها در سایه ایمان به خدا تحقق مییابد، بهویژه کسانی که خواهان امان از دوزخ و رهایی از آن هستند، میبایست ایمان را به عنوان اصلیترین علت و عامل امان از دوزخ بشناسند و به آن اهتمام ورزند. در حقیقت، ایمان به خدا به معنای امان از غضب و خشم الهی و نماد آن دوزخ است.
البته این بدان معنا نیست که ایمان تنها امنیت اخروی و امان از دوزخ و خشم و غضب الهی در آخرت را تامین میکند، بلکه از آموزههای قرآن به دست میآید که ایمان همه انواع و اقسام امنیت از جمله امنیتهای دنیوی از آرامش روانی شخصی گرفته تا امنیت جمعی تا امنیت اجتماعی و مانند آنها را تامین میکند.
خدا در قرآن بهصراحت بیان میکند که چگونه کفر و کفران میتواند امنیتزدایی کند و امنیت اجتماعی را با خطر مواجه سازد؛ یعنی کسانی که از نعمتهای الهی بهدرستی بهره نمیگیرند و برخلاف شکر عملی به کفران نعمت رو میآورند و همچنین به جای تصدیق پیامبران و رسالت ایشان به تکذیب آنان گرایش دارند، از انواع امنیتها از جمله امان و اطمینان محروم میشوند: خداوند (برای آنان که کفران نعمت میکنند،) مثلی زده است: منطقه آبادی که امن و آرام و مطمئن بود؛ و همواره روزیاش از هر جا میرسید؛ امّا به نعمتهای خدا ناسپاسی کردند؛ و خداوند به خاطر اعمالی که انجام میدادند، لباس گرسنگی و ترس را بر اندامشان پوشانید، پیامبری از خودشان به سراغ آنها آمد، او را تکذیب کردند؛ از این رو عذاب الهی آنها را فراگرفت در حالی که ظالم بودند! (نحل، آیات 112 و 113)
خدا در قرآن هشدار میدهد که حتی اگر پیامبران خواهان امنیت برای کافران باشند، این امنیت فراهم نمیآید؛ حتی اگر امنیت غذایی آنان فراهم شود، ولی هرگز این موجب نمیشود تا کافران از امنیت روانی در همین دنیا برخوردار باشند، بلکه در هر شرایطی به سبب فقدان ایمان و گرایش به کفر و تکذیب خدا و رسالت گرفتار ناامنی و خوف در حوزه روانشناسی هستند. پس ناامنی روانی برای کافران مسلم است، هر چند که از برخی از جهات از امنیت مثلا غذایی محدودی برخوردار خواهند شد.(بقره، آیه 126)
باید توجه داشت که ترس یک حالت روانی است که در نفس انسانی ایجاد میشود؛ هر چند که عامل آن بیرونی مانند تهدید از سوی حیوانی یا انسانی یا حتی عوامل طبیعی چون زمینلرزه و سیل و مانند آنها باشد، ولی حالت درونی و باطنی و نفسانی است که در انسان به وجود میآید. این خوف میتواند فردی یا جمعی باشد؛ یعنی تنها شخصی بترسد یا اجتماعی گرفتار هراس و ترس شوند. از نظر قرآن، خوف و ترس که مقابل «امن و امنیت» است میتواند بدترین دشمن روان هر فرد انسانی یا هر اجتماعی باشد؛ زیرا انسانی که احساس ترس و خوف دارد، هرگز به سعادت و خوشبختی نمیرسد؛ چرا که مهمترین عناصر و شاخصههای سعادت همان دو عنصر آرامش و آسایش یعنی تامین امان روانی و روحی و آسایش و رفاه مادی است. از همین رو در قرآن، خوف در برابر امان به کار رفته است و خدا درباره تامین سعادت و مولفههای آن یعنی آرامش و آسایش برای قوم قریش در مکه مکرمه میفرماید: الَّذِي أَطْعَمَهُمْ مِنْ جُوعٍ وَآمَنَهُمْ مِنْ خَوْفٍ؛همان پروردگاری كه در گرسنگى، غذايشان داد و از بيم و خوف دشمن امنیت داد و آسوده خاطرشان كرد. (قریش، آیه ۴)
به هر حال، خاستگاه انواع امنیت، خدا(بقره، آیه 125؛ انفال، آیه 26؛ قریش، آیه 4؛ یوسف، آیه 99؛ فتح، آیات 24 و 27) و عامل اصلی آن، ایمان است؛ چنانکه خدا میفرماید مومنان در بهشت به سبب ایمان و اعمال صالح خویش در دنیا به چنین امنیتی رسیدهاند.(سباء، آیه 37) در حقیقت این ایمان و عمل صالح است که انسان را به امنیت میرساند و همه انواع امنیت را برایش در دنیا و آخرت فراهم میسازد.(همان) از نظر قرآن این عمل صالح شامل جهاد، شکرگزاری، تقویت بنیه نظامی، عوامل جلب رضایت الهی و مانند آنها است که در آیات قرآن از جمله 60 سوره انفال و 112 سوره نحل بیان شده است.
نسبت امنیت روانی با امنیت اجتماعی
از نظر آموزههای قرآن، نمیتوان از امنیت روانی بدون امنیت اجتماعی یا بر عکس سخن گفت؛ زیرا ارتباط نزدیکی میان آن دو است به گونهای که اگر یکی از آنها تحقق نیابد، دیگری تحقق نمییابد. از همینرو همواره امنیت روانی هر شخصی ارتباط تنگاتنگی با امنیت اجتماعی دارد و اگر شخص احساس ترس و خوف اجتماعی داشته باشد، هرگز احساس امنیت روانی نخواهد داشت؛ همچنین اگر اکثریت افراد اجتماع دچار ترس باشند، نمیتوان از امنیت اجتماعی آن اجتماع سخن به میان آورد.
تفاوت این دو مقوله این است که امنیت اجتماعی با تحقق امنیت روانی اکثریت تحقق مییابد و امنیت روانی اقلیت تنها میتواند بحرانی را ایجاد کند و مشکل و معضلی را پدید آورد، اما موجب نمیشود تا امنیت اجتماعی کلا از میان برود؛ اما وقتی امنیت اجتماعی وجود نداشته باشد، کسی احساس امنیت روانی نمیکند. در حقیقت امنیت روانی بر امنیت جمعی متکی است.
بر این اساس، اگر اجتماعی از سوی افرادی مانند اوباش، اغتشاشگران، ربایندگان و مانند آنها تهدید شود و ترس بر اجتماع حاکم شود، هیچ کس احساس امنیت روانی نخواهد کرد و هر کسی از ترس به گوشهای میخزد و بر خود میلرزد؛ زیرا جان و مال و عرض خویش را در معرض خطر میبیند و نمیتواند از آن دفاع کند.(انفال، آیه 36؛ قصص، آیه 57؛ عنکبوت، آیه 67)
از نظر قرآن، کسانی همچون منافقان و بیماردلان که اعتقاد واقعی و ایمان حقیقی به خدا ندارند ، ممکن است در اجتماعی دارای امنیت بالا مدعی ناامنی و خوف روانی باشند و به سخن دیگر، امنیت روانی خویش را در معرض خطر ببینند نمیتوان به ادعای این گروه و جریان اکتفا کرد و گفت که چون این افراد احساس ناامنی و فقدان امنیت روانی میکنند آن اجتماع از امنیت اجتماعی برخوردار نیست، بلکه چون این افراد در ادعای ناامنی روانی دروغ میگویند میتوان مدعی شد ریشه این ناامنی دروغین روانی، ناامنی اجتماعی نیست، بلکه بیماردلی و نفاق آنها است.(احزاب، آیات 12و 13)
خدا در قرآن بیان میکند که نوعی احساس کاذب و دروغین امنیت روانی برای افرادی ایجاد میشود که ریشه در جهل و جهالت آنان دارد؛ در حالی که در همان زمانی که احساس امنیت روانی دارند، ممکن است بناگاه همه آنچه تصور کردهاند، همچون نقش بر آب باشد که از دست میرود و هیچ آثاری از آن باقی و برقرار نمیماند.(انعام، آیه 81؛ ملک، آیات 16 و 17)
همین جهالت موجب میشود تا احساس حقیقی در ایشان ایجاد نشود و ندانند که در زمانی که احساس امنیت روانی میکنند خدا آنان را برای عذابی سخت آماده میکند؛ یعنی در لبه پرتگاه با آرامش گام بر میدارند در حالی که هر لحظه آماده سقوط در دوزخ ناامنی و عذاب هستند. اینان، مهلت داده شده را اصیل میدانند در حالی که خود دامی بزرگ برای آنان است.(نحل، آیات 45 تا 47)
از نظر قرآن به این افراد میبایست هشدار داد که از مکر الهی خود را در امان نبینند؛ زیرا این امنیتی که احساس میکنند، بسیار متزلزل و بیپایه و اساس است و هر آن ممکن است فروبپاشد و به ناامنی تبدیل شود.(شعراء، آیات 142 و 146)
نقش روانشناسی در حوزه امنیت
بر اساس آموزههای قرآن، عوامل اجتماعی میتواند موجب ناامنی روانی و نیز ناامنی اجتماعی شود؛ به عنوان نمونه ربایش مردم(انفال، آیه 26؛ قصص، آیه 57)، افشاى اخبار امنیّتى قبل از ارجاع آن به متصدیان امور از عوامل سلب امنیّت روانی– اجتماعی است(نساء، آیه 83)؛ چنانکه کفر و کفران نیز از دیگر عوامل سلب امنیت روانی– اجتماعی است.(نحل، آیه 112)
به سخن دیگر، ارتباط قوی میان روان شناسی و جامعهشناسی در این مسئله است و اگر بخواهیم مسائل امنیتی را به طوری کامل بررسی کنیم و عوامل و علل ایجاد یا سلب امنیت را بدانیم و بشناسیم، میبایست براساس روان شناسی اجتماعی به این مسائل بپردازیم و تنها از بعد سیاسی یا نظامی به این حوزه وارد نشویم.
به سخن دیگر، حوزه امنیت محدود به حوزه سیاسی نمیشود، بلکه میبایست آن را در چارچوب روانشناسی اجتماعی تحلیل و تبیین و توصیههایی مبتنی بر آن صادر کرد. اگر کسی بخواهد تنها براساس نگرش سیاسی به حوزه امنیت ورود کند و تبیین و تحلیل و نیز توصیههایی داشته باشد، هرگز نمیتواند مسئله را چنانکه هست توصیف، تحلیل و تبیین کنند. بنابراین نمیتوان به توصیههای صادر شده بر اساس نگرش و رویکرد سیاسی اعتماد کرد و مسئله یا مشکل یا معضل یا بحران را حل و فصل کرد و راه برو نرفتی برای مشکل ناامنی بیان کرد؛ بلکه میبایست با بهرهگیری از نگرش روانشناسی اجتماعی و رویکردهای آن به مسئله توجه و اهتمام داشت و راهکارهایی برای حل و فصل ارائه کرد.