اخلاقی - تربیتیاعتقادی - کلامیعرفانمعارف قرآنی

شُغل اهل بهشت از نظر قرآن

بسم الله الرحمن الرحیم

انسان نمی تواند بیکار باشد؛ زیرا بیکاری چیزی جز بیماری نیست؛ بنابراین، هر کسی دنبال کاری است تا بدان خود را مشغول ساخته و از بیماری رهایی یابد. انسان در دنیا به سبب آنکه می بایست انواع نیازهای خویش را برآورده سازد، دنبال کارهای گوناگونی می رود تا حوائج و نیازهایش بدان برآورده سازد. بر این اساس، هر کسی مشغول به کاری یا چند کار است. این چیزی که انسان بدان خود را مشغول می کند، در بسیاری از موارد مبتنی بر نیازهای بدنی و روانی اوست و کم تر کسی است که مشغولیت او بیهوده و عبث باشد؛ زیرا حتی کسی که مشغول به تفریح است، برآن است تا این گونه نیازهای روحی و روانی خویش را برآورده کرده و به فرح و سرور وشادی و خوشحالی برسد.

براساس آموزه های وحیانی قرآن، انسان در بهشت، همه نیازهای خویش را با اراده و بیان قول «سبحانک اللهم» برآورده می کند و به یک معنا با قولش «کن فیکون» می  کند و دیگری نیازی ندارد تا به کاری مشغول شود و شغلی و حرفه ای را به کار گیرد تا حوائج و نیازهایش بدان برآورده شود. بنابراین، پرسش این است که انسان در بهشت اگر بیکار بماند، دچار نوعی بیماری و کسالت و بیماری می شود؟ آیا فضای بهشت همانند دنیا مقتضی این امور است؟ یا اگر نیست، اصلا نیاز به مشغولیت دارد؟ اگر بخواهد خود را مشغول سازد، به چه چیزی مشغول می شود؟

نویسنده با مراجعه به آموزه های وحیانی قرآن، بر آن است تا فرق زندگی دنیوی و اخروی را در باره شغل و مشغولیت بیان کند. با هم این مطلب را از نظر می گذرانیم.

شغل و مشغولیت از نظر قرآن

واژه شغل به معنای «بازداشتن» است: شَغَلَهُ عَنهُ: او را از آن باز داشت. به نظر می رسد که کارهایی شغل گفته می شود که وقتی شخص بدان اشتغال داشته باشد، دیگر نمی تواند به کاری دیگر بپردازد. وقتی می گویند شغل او فلان چیز است؛ یعنی به کاری اشتغال دارد که دیگر نمی تواند به کاری دیگر بپردازد. شاغلانی که در خدمت دولت یا فردی هستند، نمی توانند در هنگام آن کار به کاری دیگر اشتغال یابند.

البته باید توجه داشت که حقیقت شغل و اشتغال به این است که آن کار چنان تمام وقت و فکر و ذهن و تن و روان شخص را درگیر می کند که دیگر نمی تواند به امر یا کاری دیگر ورود کند؛ وقتی کسی به استخدام دیگری در می آید و شاغل به شغلی می شود، در حقیقت او نیز از نظر قراردادی متعهد می شود که در هنگام اشتغال به آن کار به کاری دیگر نپردازد و همه وقت و فکر و ذهن و تن و روان خویش را بدان مشغول دارد و به کاری دیگر نپردازد.

پس اصل شغل یعنی آن که شخص وقتی به کاری اشتغال داشته باشد، اصولا به طور عادی و معمولی نمی تواند به کاری دیگر بپردازد؛ زیرا آن کار چنان او را درگیر می کند که از کار دیگری باز می دارد.

از نظر آموزه های وحیانی قرآن، انسان این گونه است که وقتی به کاری می پردازد که شغل او باشد، اشتغال به آن، او را از کاری دیگر باز می دارد؛ در این موارد انسان لازم است تا از کاری فارغ شود تا به کاری دیگر وارد شود. از همین روست که خدا در باره انسان حتی اشرف مخلوقات در پایان سوره مبارکه «شرح» فرمود: فَإِذَا فَرَغْتَ فَانصَبْ  وَ إِلَی رَبِّکَ فَارْغَب؛ پس هر گاه فارغ شدی به نماز بیایست و به سوی پروردگارت رغبت یاب!(انشراح، آیات 7 و8)

پس انسان وقتی به کاری اشتغال دارد نمی تواند به کاری دیگر بپردازد؛ اما وقتی از آن فارغ شد می تواند به کاری دیگر بپردازد و مشغول به آن شود ؛ اما خدا این گونه نیست از همین روست که در باره خدا گفته می شود: لَا یَشْغَلُهُ شَأْنٌ عَنْ شَأْن‏» ؛ امری او را از امری دیگر باز نمی دارد(مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج‏1، ص ؛ نهج البلاغه، فیض الاسلام، خطبه 177) ؛ یا گفته شده: «لَا یَشْغَلُهُ شَیْ‏ءٌ عَنْ شَیْ‏ءٍ؛ چیزی او را از چیزی باز نمی دارد.» (الکافی، الإسلامیة، ج‏2، ص594)

زیرا خدا بر خلاف انسان وقتی وارد شغلی شود، به سبب عدم محدودیت وجودی، چیزی او را از چیزی دیگر باز نمی دارد و در همان حال در همه هستی تصرف عالمانه و حکیمانه می کند. بنابراین، اگر خدا در قرآن می فرماید: سَنَفْرُغُ لَکُمْ آیُّهَ الثَّقَلاَنِ؛ این «سَنَفْرُغُ» به این معنا نیست که ما الآن مشغولیم بعد فارغ می‌شویم! بلکه مراد این است که بر اساس سنت الهی، دنیا روز انتقام و مجازات نیست؛ بلکه انتقام و عذال در روز دیگر است؛ دنیا روز فتنه و ابتلاء و امتحان و عمل، و آخرت روز حساب و عقاب است. پس مراد این نیست که خدا الان مشغول است و وقتی فارغ شد به کار انتقام جن و انس می پردازد؛ چرا که خدا کسی است که هیچ چیز او را مشغول نمی کند و از کاری دیگر باز نمی دارد؛ بنابراین، این فارغ شدن به معنای آن است که زمانش نرسیده است تا انتقام بگیریم و وقتی زمانش رسید یعنی آخرت، آن گاه انتقام و عذاب اخروی برای شخص خواهد بود.

به هرحال، شغل به معنای بازداشتن است، و به کارهایی که انسان را از کاری دیگر باز می دارد، شغل گفته می شود. خدا در قرآن گزارش می کند، که منافقان برای فرار از میدان جهاد، به اشتغال خویش به امور زندگی استناد می کنند و می گویند: سَيَقُولُ لَكَ الْمُخَلَّفُونَ مِنَ الْأَعْرَابِ شَغَلَتْنَا أَمْوَالُنَا وَأَهْلُونَا فَاسْتَغْفِرْ لَنَا يَقُولُونَ بِأَلْسِنَتِهِمْ مَا لَيْسَ فِي قُلُوبِهِمْ قُلْ فَمَنْ يَمْلِكُ لَكُمْ مِنَ اللَّهِ شَيْئًا إِنْ أَرَادَ بِكُمْ ضَرًّا أَوْ أَرَادَ بِكُمْ نَفْعًا بَلْ كَانَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرًا؛ تخلف کنندگان از حکم جهاد از باديه‏ نشين به تحقیق به تو خواهند گفت: اموال ما و كسانمان ما را بازداشت که با شما همراهی کنیم. براى ما آمرزش بخواه! آنان چيزى را كه در دلهايشان نيست بر زبان خويش مى ‏رانند. به آنان بگو: اگر خدا بخواهد به شما زيانى يا سودى برساند، چه كسى در برابر او براى شما اختيار چيزى را دارد، بلكه اين خداست كه به آنچه مى ‏كنيد همواره آگاه است.(فتح، آیه ۱۱)

بنابراین، منافقان اموال و اهل خویش را بهانه می کنند که گرفتاری به آنان موجب شد تا اینان از جهاد باز بمانند. در حقیقت این اموال و خانواده بود که آنان را مشغول کرد و از آمدن به جهاد بازداشت.

پس وقتی گفته می شود شغل یا مشغولیت دارم، یعنی کاری در دست دارم که ما از انجام کاری دیگر باز می دارد و امکان انجام کاری دیگر را از من سلب می کند.

فکاهی، شغل اهل بهشت

از نظر آموزه های وحیانی قرآن، اهل بهشت در شرایط زندگی می کنند که همه چیز برای آنان فراهم است و اگر نیازی داشته باشند، با اراده آن را ایجاد می کنند و نیازی است تا برای برآورد نیاز خویش جسم و نفس و تن و روان خویش را به چیزی مشغول کرده تا آن نیاز را برآورده سازند؛ زیرا آنان با اراده و گفتن «سُبْحَانَكَ اللَّهُمَّ»  این کار را انجام می دهند. خدا می فرماید: دَعْوَاهُمْ فِيهَا سُبْحَانَكَ اللَّهُمَّ وَتَحِيَّتُهُمْ فِيهَا سَلَامٌ وَآخِرُ دَعْوَاهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ ؛ نيايش آنان در آنجا سبحانك اللهم [=خدايا تو پاك و منزهى] و درودشان در آنجا سلام است و پايان نيايش آنان اين است كه الحمد لله رب العالمين [=ستايش ويژه پروردگار جهانيان است.](یونس، آیه ۱۰)

در حقیقت تسبیح برای نفس انسانی آن است که خود نفس انسانی مظهر اسماء الله و انوارالله می شود و همه آن اسماء الله و انوارالله را بدون عیبی و نقصی به ظهور می رساند.

از نظر قرآن، اهل بهشت این گونه هستند؛ از این روست که آنان مظاهر اسماء الله و انوار الله بی هیچ گونه عیب و نقصی می شوند. این گونه است که با توسل به این حقیقت الهی که در خود ظهور داده اند، خلق و ایجاد می کنند.

پس وقتی خدا در قرآن می فرماید دعای اهل بهشت، «سبحانک اللهم» است، یعنی آنان هر خواسته ای را با آن انجام می دهند که توجه به حقیقت خدا است که در نفس ایشان ظهور کرده و خدا مصادیقی از اسماء الله و انوار الله شده اند و می دانند که اگر این گونه است، خدای پاک و غنی، اگر چیزی را بخواهد ایجاد کند، با «کن فیکون» ایجاد می کند: إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَیْئًا أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ! فَسُبْحَانَ الَّذِی بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْءٍ وَإِلَیْهِ تُرْجَعُونَ ؛ چون به چیزى اراده فرماید : امرش این بس که مى‏ گوید: باش پس [بى ‏درنگ] موجود مى ‏شود ؛ پس پاک است آن کسى که ملکوت هر چیزى در دست اوست و به سوى اوست که بازگردانیده مى ‏شوید.(یس، آیات 82 و 83)

در حقیقت می توان گفت که «سُبْحَانَکَ اللَّهُمَّ» از بندگان به معنای همان «کن فیکون» خداست؛ یعنی این چنین می توان گفت: «سُبْحَانَکَ اللَّهُمَّ» مِنَ العَبدِ بِمَنزِلَةِ «کُنْ فَیَکُونُ» مِنَ اللهِ.

آیت الله جوادی آملی در ذیل این آیه در تسنیم می فرماید: بهشتی وقتی در بهشت نیاز به یک میوه دارد به جای این که از کسی بخواهد یا خودش میوه‌ای را بچیند همین که بگوید: سبحانک اللهم، آن میوه مطلوب پیش او می‌آید؛ یعنی به نقص خود توجه می‌کند، به نزاهت خدا و سبوح و قدوس بودن خدا از نقص توجه می‌کند، می‌گوید: سبحانک اللهم؛ یعنی خدایا تو بی نیاز از اکل و شربی. ما الان نیازمند به اکل و شربیم. با همین سبحانک اللهم آن مدعوّ اینها حاصل می‌شود. دعواهم فیها سبحانک اللهم. اینها وقتی دعا می‌خواهند بکند؛ یعنی چیزی را بخواهند بخوانند یا چیزی را بخواهند وقتی می‌خواهند. میوه‌ای را بخوانند، یا شخصی را بخوانند می‌گویند: سبحانک اللهم، آن وقت آن شیء حاصل می‌شود؛ نه اینکه دعای آنها سبحانک اللهم است.(تفسیر تسنیم؛ ذیل آیه و نیز : کتاب زن در آینه جلال و جمال؛ معرفی زنانی که به مقام عرفانی رسیده اند، جوادی آملی)

بنابراین، واژه «دعواهم» به معنای دعا و نیایش نیست، بلکه به معنای خواندن چیزی است؛ مثل کسی بگوید: آن چیز را به سوی خود خواندم. در قرآن نیز درباره داستان کیفیت احیاء مردگان و خواندن پرندگان کشته شده از سوی حضرت ابراهیم(ع) آمده است: ثُمَّ ادْعُهُنَّ يَأْتِينَكَ سَعْيًا؛ آنگاه آنها را فرا خوان‏، شتابان به سوى تو مى ‏آيند.(بقره، آیه 260)

پس دعوای اهل بهشت «سبحانک اللّهم» است؛ یعنی با این جمله چیزی را به سوی خود می خوانند و آن را به دست می آورند. البته نزدیک به این معنا در برخی روایت است که اهل بهشت با کلمه‏ «سبحانک اللّهم» مسئولین پذیرایى را صدا مى ‏زنند، آنان نیز فورى حاضر شده، خواسته‏ اهل بهشت را تأمین مى‏کنند.

به هر حال، اهل بهشت، هیچ مشغولیتی چون مشغولیت های دنیا برای برآورد نیازهای خویش جز «سبحانک اللّهم» ندارند. بنابراین، وقتی خدا در قرآن از «شغل فاکهون» اهل بهشت می گوید، معنای آن چیست؟ زیرا خدا در قرآن درباره مشغولیت اهل بهشت می فرماید: إِنَّ أَصْحَابَ الْجَنَّةِ الْيَوْمَ فِي شُغُلٍ فَاكِهُونَ ؛ اهل بهشت در اين روز در فاکهون شغلی هستند.(یس، آیه ۵۵)

همگی مفسران بر این نکته تاکید دارند که مراد از «شُغل» حرفه و فن نیست؛ بلکه مشغولیت است. «فاکهة» جمع فاکه،‌ به معنای چیزی است که شادی آور است؛ مثل کلمات فکاهی یا میوه ها که اصولا شادی بخش هستند و از همین رو، به آن فاکهه می گویند.(الرحمن، آیات 52 و 68؛ یس، آیه 57) البته فُکاهی و تفکه، حرف زدن، سخن گفتن، اختلاطی را می گویند که هماره با شادی و سرور و خنده باشد.  به نظر می رسد که در همه آیات قرآنی «فاکهة» به معنای میوه نیست، بلکه چیزی است که موجب سرور و شادی و خنده آنان می شود و لذت می برند، خواه آن چیز سخنان فکاهی باشد، یا میوه های فاکهه و سرور بخش، یا کارهای دیگری که لذت همراه با سرور و شادی را با خود دارد؛ از همین رو ممکن است گفته شود که وقتی خدا می فرماید: يَدْعُونَ فِيهَا بِكُلِّ فَاكِهَةٍ آمِنِينَ ؛ در آنجا هر «فاکهة» را كه بخواهند آسوده خاطر مى‏طلبند(دخان، آیه ۵۵)، شاید مراد هر چیزی شادی آور باشد نه فقط میوه.

بنابراین، وقتی از مشغولیت اهل بهشت به «فکاهی» سخن به میان می آید، شاید مراد هر کار و امری باشد که آنان را به حالت «فکاهی» می رسند و شادان و فرحناک می شوند که چیزی فراتر از سرور است؛ زیرا خدا مومنان و اهل بهشت را فرحناک می داند.(آل عمران، آیه 170؛ یونس، آیه 58؛ رعد، آیه 36؛ روم، آیه 4)

پس همان طوری که خدا می فرماید در بهشت حزن و خوف نیست(بقره، آیه 262؛ اعراف، آیه 49؛ زخرف، آیه 68) به جای آن که «فکاهی» و «فرح» و «سرور» است که شادی مطلق با انواع و اقسام مراتب آن براساس درجات و مراتب اهل بهشت است. بنابراین، چیزی که مشغولیت اهل بهشت است، هر چیزی است که شادی بخش باشد. در تفسیر اطیب البیان ذیل آیه آمده که  ‌در‌ حدیث‌ ‌از‌ حضرت‌ صادق‌ (ع‌) ‌است که ایشان‌ فرمود: (افتضاض‌ العذاری‌) جماع‌ ‌با‌ ابکار، ولی‌ ‌این که‌ مصداق‌ ألذّ ‌است‌ و معاشرت‌ ‌با‌ یکدیگر بالاخص‌ ‌با‌ انبیاء و ائمه‌ و حشر ‌با‌ ‌آنها‌ و سایر لذائذ روحی‌ و جسمی‌ ‌از‌ مأکولات‌ و مشروبات‌ و فواکه‌ و ‌غیر‌ اینها و اما فکاهت‌ ملاعبه‌ و شوخی‌ و مزاح‌ و کلمات‌ طیبه‌ ‌که‌ ‌با‌ یکدیگر بالاخص‌ ‌با‌ همبستران‌ ‌خود‌ می‌کنند.

پس باید گفت که بهشتیان غرق در نعمت های الهی هستند که همگی آنها «فکاهی» است و آنان را به اوج شادی و سرور می رساند واز هر چیز دیگر باز می دارد؛ زیرا نه خوف وحزنی است و نه مرگ و نقص و عیبی. بنابراین، امروز در بهشت در شغلى مشغولیت دارند که شادی محض است و آنان به جمیع انواع ثواب شادان متلذذ بوده و در اصناف نعمت رب الارباب از البسه و اطعمه و فاکهه به وصفى که نه چشمى دیده، نه گوشى شنیده و نه به قلب بشرى خطور کرده غرق هستند؛ چنان که خدا درتوصیف اهل بهشت می فرماید: فَلَا تَعْلَمُ نَفْسٌ مَا أُخْفِيَ لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ أَعْيُنٍ جَزَاءً بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ ؛ هيچ كس نمى‏ داند چه چيز از آنچه روشنى‏ بخش ديدگان است به [پاداش] آنچه انجام مى‏ دادند براى آنان پنهان كرده‏ ام.(سجده، آیه ۱۷)

درحقیقت بهشت جای تفریحات سالم است و هر چیزی که انسان را به شادی و سرور و فرح می برد و کاری جز این ندارند. پس مشغولیات آنان تنها شادی وفکاهی است و هیچ غم و غصه و حزن واندوه و مانند آن ندارند. اصولا فکاهی از همین ریشه فاکه به این معنا است که افراد با هم می نشینند و می گویند و می خندند و می خندانند. گاه با لطیفه ای و گاهی به شوخی رفتاری یا کلامی و مانند آنها؛ چرا که فاکهون یعنی کسانی که با هم سخن می‌گویند و همدیگر را می‌خندانند یا کاری می کنند که موجب خنده و شادی و سرور یک دیگر می شود. پس شغل و مشغولیت اهل بهشت سرگرمی و تفریح وشادی و سرور است؛ یعنی هر چیزی که موجب فاکه و فکاهی است؛ خواه میوه باشد خواه زن یا شوخی کلامی یا رفتاری یا چیزهایی دیگر که ما نمی دانیم و نمی شناسیم و برای انسان به تعبیر قرآن «اخفی لهم» است ونهان ومخفی.(سجده، آیه 17)

مشاهده بیشتر

خلیل منصوری

آیت الله خلیل منصوری رامسری به مدت ده سال در مرکزفرهنگ و معارف قرآن به تحقیق و پژوهش در علوم و معارف قرآن پرداخته و در همین سال ها آثار چندی نگاشته که در مطبوعات علمی و پژوهشی چاپ و منتشر شده است. آیت الله هم چنین در مدت بیست سال همکاری با مرکز جهانی علوم اسلامی، سازمان حوزه های علمیه خارج از کشور و جامعه المصطفی مقالات و کتب بسیاری را در باره کشورهای جهان و اوضاع آن به شکل تحلیلی نگارش کرده است. لازم به ذکر است تمامی مقالات منتشر شده در این وبسایت تألیف ایشان است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا