اعتقادی - کلامیسیاسیعرفانمعارف قرآنی

دعوت های حیات بخش معصومان(ع)

بسم الله الرحمن الرحیم

از نظر آموزه های وحیانی قرآن، حقیقت حیات چیزی جز نور ایمان قرآنی نیست که پیامبر(ص) و چهارده معصوم(ع) در دل انسان ها بر می افروزند. از همین روست که از نظر قرآن، کافران از حقیقت حیات بهره ای نبرده و مردگانی بیش نیستند، اما مومنان به هر اندازه که از معصومان(ع) بهره گرفته و از نور ایمان در دل خویش افروخته اند، به همان میزان از حیات برخوردار هستند؛ زیرا از نظر آموزه های قرآنی، حیات نیز دارای مراتب و درجات تشکیکی هم چون نور است. پس اگر کسی در مراتب ایمان تنها به بخشی از دعوت معصومان(ع) گوش فراداده و پاسخ در خورداده باشد، به همان میزان از نور ایمان و حیات بهره مند خواهد بود و کسی که به همه دعوت ایشان به تمام معنای کلمه پاسخ داده باشند، از حیات محض و نور محض برخوردار هستند.

هم چنین از نظر آموزه های وحیانی قرآن، اگر چهارده معصوم(ع) نبودند مردم هیچ علمی نسبت به عوالم غیب نداشته و نسبت به خدا و فرشتگان و قیامت و آخرت و بهشت و دوزخ نیز بی خبر بودند؛ زیرا پیامبران دیگر نیز در حقیقت بهره مند از حقیقت محمدی(ص) به عنوان نخستین مظهر و صادر و عقل اول و روح اول هستند؛ پس اگر آن حضرت(ص) و «انفس» ایشان از اهل بیت(ع) نبودند، همه مردم به سبب عدم بهره مندی علم ایشان فاقد حیات و نور بودند. پس در عظمت اهل بیت(ع) همین بس که حیات و نور حقیقی انسان به آنان بستگی دارد.

حیات طیبه محض با ایمان کامل به پیامبر(ص)

شاید هر کسی وقتی به خود و دیگر آفریده های الهی از جمله حیوانات و گیاهان می نگرد، با خود این حقیقت را زمزمه می کند که آفریده ای جاندار و دارای حیات و زندگی است؛ زیرا حیات و آثار آن را در خود و این آفریده ها می یابد و بدان علم حضوری و شهودی دارد.

البته قرآن این نوع حیات را تایید می کند ولی در عین حال بر این نکته نیز تاکید دارد که حیات دارای انواع و اقسام و نیز مراتب بسیاری است تا جایی که از نظر قرآن حتی جمادات که به نظر انسان فاقد حیات است، از نوعی حیات برخوردار است؛ زیرا آثار حیات را در خود دارد؛ چرا که از نظر قرآن، مهم ترین جلوه حیات را می بایست در «شعور» یافت که به آفریده ای این امکان را می بخشد تا نسبت به حق و باطل شناخت یافته و مطیع حق و عاصی باطل باشد. از نظر قرآن، همه هستی از جمله جمادات از چنین شعوری برخوردار هستند تا جایی که نه تنها تسبیح و تحمید حق می گویند، بلکه به اراده خویش اطاعت می کنند.(اسراء، آیه 44؛ جمعه، آیه 1؛ رعد، آیه 15؛ فصلت، آیه 11)

اما از نظر آموزه های وحیانی قرآن، چنان که از ظاهر آیات رعد و فصلت و مانند آنها به دست می آید، حیات حقیقی به شعور و گرایشی است که در آفریده ها خودش را نشان می دهد؛ یعنی همان شعور نسبت به آفریدگار و پروردگار هستی و تسبیح و تحمید ارادی یا حتی غیر ارادی؛ زیرا اگر کسی هستی خویش را از خدا داشته باشد، اما نسبت به خالق و آفریدگارش هیچ شناخت و گرایشی نداشته باشد، از حیات بهره ای نبرده است. از این روست که همه هستی به دلیل چنین شناخت و گرایشی دارای حیات هستند؛ اما برخی از انسان ها به سبب گرفتاری درغفلت یا نسیان نه تنها شناختی نسبت به آفریدگار و پروردگارشان ندارند، بلکه به انکارش می  پردازند و به جای تسبیح و تحمید خدا به معبودان باطلی چون هواهای نفسانی و دیگر بت ها رو می آورند و هواهای نفس خویش را معبود خویش قرار می دهند.(جاثیه، آیه 23) چنین افرادی از نظر آموزه های وحیانی قرآن، از حیات بهره ای نبرده اند؛ زیرا آنان از سنگ و جماد نیز پست تر هستند که فهم ژرف و فقاهتی نسبت به خدا نداشته و به تسبیح و تحمید و اطاعت خدا نمی پردازند و او را معبود خویش قرار نمی دهند.(اعراف، آیه 179)

از نظر قرآن، انسان و جن با آن که برای عبودیت الهی آفریده شده اند(ذاریات، آیه 56)؛ اما به دلیل وجود اراده و حق انتخاب در محدود مشیت حکیمانه می توانند میان کفر و شکر، ایمان و کفر یکی را انتخاب کنند.(انسان، آیه 3) بنابراین کسی که ایمان و شکر را انتخاب کند، فطرت الهی خویش را صیانت کرده و نور ایمان دلش را روشن و قابلیت آموزش و پرورش در مکتب وحی را می یابد.(طه، آیه 50؛ بقره، آیات 2 و 3 و 38)؛ اما کسی که کفر و کفران را انتخاب کرده باشد، فطرت خویش را دفن و دسیسه کرده و نور فطرت را خاموش می کند تا جایی که دیگر به سبب فجور قابلیت آموزش و پرورش در مکتب وحی را از دست می دهد و گرفتار سقوط از مقام انسانیت شده و پست تر و گمراه تر از جمادات می شود.(شمس، آیات 7 تا 10؛ بقره، آیه 38؛ اعراف، آیه 179)

از نظر آموزه های وحیانی قرآن، دعوت های الهی معصومان(ع) از پیامبران و اولیای الهی، دعوت به همان حیات محض است که در آخرت خودش را نشان می دهد؛ زیرا اگر چه در دنیا حیات با ممات آمیخته است(ملک، آیه 2)، اما در آخرت بر اساس انتخاب ارادی که انسان دارد، می تواند در دو محیط کاملا متضاد قرار گیرد؛ کسی که ایمان را برگزید و از نور آن بهره مند شد، وارد بهشتی می شود که حیات محض است.(عنکبوت، آیه 64) اما کسی که کفر را ترجیح داده و فطرت خویش را دفن و دسیسه کرده و به دعوت معصومان الهی پاسخ مناسب نداده باشد، در محیط دوزخی قرار می گیرد که از آن به «لایموت و لایحیی»؛ یعنی نه مرگ و نه زندگی تعبیر می شود.(اعلی، آیه 13؛ طه، آیه 74) فشار این محیط چنان سخت و تحمل آن بس دشوار است که دوزخیان خواهان نیستی و قضای کامل در قالب هلاکت محض می شوند. البته به این درخواست دوزخیان برای نیستی هرگز پاسخ مثبتی داده نمی شود بلکه آنان هماره می بایست تا ابد در چنین حالتی باشند که میانه مرگ و زندگی زجر و شکنجه و عذاب می شوند.(زخرف، آیه 77)

به هر حال، پیامبران و معصومان الهی با دعوت خویش مردمان را به سوی حیات محض می خوانند و از آنان می خواهند تا با ایمان به چنین حیات طیبه وارد شوند.(نحل، آیه 97) خدا به صراحت می فرماید: یا ایها الذین آمنوا استجیبوا لله و لرسوله اذا دعاکم لما یحییکم و اعلموا ان الله یحول بین المرء و قلبه و انه الیه تحشرون؛ و اتقوا فتنه لاتصیبن الذین ظلموا منکم خاصه و اعلموا ان الله شدید العقاب؛ ای کسانی که ایمان آورده اید به خدا و رسولش پاسخ مثبت دهید هنگامی که شما را دعوت می کند تا شما را احیاء کند و بدانید که خدا میان مرد و قلبش حائل است و به سوی او محشور می شوید و از فتنه ای بترسید که تنها به ظالمین از شما نمی رسد بلکه همگی را در بر می گیرد و بدانید که خدا بسیار سخت عقاب است.(انفال، آیات 24 و 25)

از این آیات به دست می آید که مومنان برای این که به حیات طیب و محض برسند می بایست به دعوت های الهی که از سوی پیامبرش می رسد پاسخ مثبت دهند. از آن جایی که خدا همه حقیقتی هستی را پر کرده و هستی جز شئونات او نیست و هر چیزی که نام هست می برد بازتاب نور صفات الهی و مظاهر آن است(نور، آیه 35)، شکی نیست که هر کسی اگر هستی دارد از خدا دارد و خدا میان شخص و قلبش حائل است. این قلب همان حقیقت اوست؛ زیرا قلب مرتبه ای از مراتب نفس انسانی است که مرکز ادراکی و گرایشی انسان را تشکیل می دهد و انسان با قلب می شناسد و گرایش می یابد. پس اگر خدا در چنین موقعیت حضور دارد، هیچ کسی نمی تواند بگوید میزان ایمان او چه اندازه است؛ زیرا خدا از ظاهر و باطن هر کسی آگاهی دارد و میزان و کیفیت ایمان و نورش را به علم حضوری و شهودی می بیند و می داند. انسان می بایست بداند که برای آخرت خلق شده و می بایست به آن جا بازگردد؛ پس هر کاری در  دنیا می کند می بایست با نگاهی به آخرت باشد. البته از آیه 25 این نکته به دست می آید که انسان ها در دنیا هماره گرفتار فتنه الهی هستند که ظالم و عادل یعنی کافر و مومن را در بر می گیرد تا معلوم شود تا چه اندازه به کفر و ایمان نزدیک است؛ زیرا فتنه کوره ذوب است تا سره از ناسره بازشناخته و جدا شود.(عنبکوت، آیات 2 و 3؛ بقره، آیات 155 و 156؛ انبیاء، آیه 35) البته این اختصاص به دنیا ندارد، بلکه هر کسی در آخرت نیز گرفتار فتنه و کوره آتشین می شود، در آن جا هم اختصاص به کافران ندارد؛ زیرا هر کسی از درون فتنه دوزخ آخرتی خواهد رفت؛ یعنی همگی وارد بر آن می شویم(مریم، آیه 71) اما برخی بر آن اشراف می یابند و داخل نمی شوند که مومنان با حیات محض و طیب هستند؛ زیرا ورود به معنای اشراف نیز آمده است(قصص، آیه 23)؛ اما برخی دیگر که مومنان در سطح حیات محض نیستند، داخل دوزخ می شوند. از همین روست که خدا هشدار می دهد که تنها ظالمین یعنی کافرین وارد نمی شوند، بلکه مومنانی نیز وارد می شوند؛ زیرا از حیات محض برخوردار نشده اند و می بایست به دوزخ در آیند تا ناخالصی آنان گرفته شود.

پس از نظر قرآن، این ترس می بایست در همگان باشد که تا به حیات محض نرسیده اند، ممکن است نه تنها وارد دوزخ به معنای اشراف شوند، بلکه وارد دوزخ به معنای دخول شوند و با آتش دوزخ عقوبت ببیند.

از نظر قرآن، کسانی که به همه دعوت خدا و رسولش پاسخ مثبت کامل داده و در همین دنیا حیات محض را برای خویش ایجاد کرده اند به حیات طیبه وارد شده و حیات محض در بهشت را خواهند داشت؛ اما کسانی که چون ظالمین ظلمی روا کرده اند می بایست عقوبت ببیند؛ زیرا حیات محض را برای خویش نساخته و هنوز گرفتار «موت» هستند. پس برای جداسازی موت از حیات لازم است تا در فتنه دوزخ در آیند و ناسره آنان جدا شود و با سره کامل حیات به بهشت در آیند.

به هر حال، از نظر قرآن، حیات محض با اجابت به دعوت پیامبر(ص) برای هر کسی شدنی است و انسان به هر میزانی که به این دعوت پاسخ مثبت داده باشد، از موت رسته و به حیات محض پیوسته است. اما کسی که میانه می زند گرفتار همان موت و مرگ است و این ناخالصی اگر با فتنه های دنیوی بر طرف نشود در فتنه اخروی برطرف خواهد شد. البته از نظر قرآن، کافران چون هیچ بهره ای از حیات حقیقی ندارند که با نور ایمان به دست می آید ، آنان در فتنه آخرت تنها می سوزند و در حالت مرگ و زندگی به سر می  برند.

پس کسی که ایمان کامل به پیامبر(ص) و دعوت الهی اش نداشته باشد، از حیات محض و کامل طیب بهره مند نخواهد بود. چنین کسی تنها یا دارای ایمان ناقص است یا اصلا ایمان ندارد؛ یعنی  یا مسلمانی متوسط است یا کافری محض. در هر دو صورت چون در دنیا خودش را به کمال حیات محض و طیب نرسانیده در دوزخ فتنه آتش گرفتار می شود. البته تنها مسلمان از آن نجات می یابد پس از آن که ناخالصی مرگ و موت از او زدوده شده باشد. پس فتنه آخرت اختصاص به ظالمین ندارد و مسلمان نیز گرفتار آن خواهند شد. این همان هشداری است که خدا به همگان می دهد و می فرماید در همین دنیا با تقوای الهی به حیات محض و طیب برسید که آخرت شرایطی بس سخت و دشوار دارد و خدا شدید العقاب است.

اسلام ناقص با فقدان ولایت معصوم(ع)

از نظر آموزه های وحیانی قرآن، اسلام دارای مراتبی است که تا ایمان کامل بس راهی دشوار است. بسیاری از مردم تنها با شهادتین به مرتبه نخست اسلام وارد می شوند. رسیدن به مراتب ایمان به ویژه مراتب عالی و کامل و تمام آن همراه با فتنه ها و ابتلائات است که یکی از مهم ترین آنها ابتلاء به فتنه ولایت معصوم(ع) است که بسیاری از مسلمانان زیر بار آن نمی روند و به فتنه اخروی دچار می شوند.(حجرات، آیه 14؛ مائده، آیه 3)

خدا در قرآن اتمام نعمت اسلام و اکمال دین را به ولایت معصومان(ع) گره زده است تا جایی که پس از بیان حکم ولایت مولی الموحدین امیرالمومنین(ع) از سوی خدا و پیامبر(ص) در روز غدیر خم می فرماید: الیوم اکملت لکم دینی و اتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دینا؛ امروز برای شما دینم را اکمال کرده و نعمتم را بر شما اتمام نموده و برای شما به اسلام به عنوان دین رضایت دادم.(مائده، آیه 3)

پس از نظر آموزه های وحیانی قرآن، بدون ولایت معصوم(ع) نه تنها دین اسلام عیب دارد و از کمالی رنج می برد که همان ولایت الهی است، هم چنین دینی ناقص است. پس زمانی دین اسلام کمالی را به دست می آورد که ولایت معصومان(ع) بیان و پذیرفته شده باشد، و زمانی دین اسلام به تمامیت خویش می رسد که آن ولایت ابلاغ شده باشد.

به سخن دیگر، بدون ولایت دین اسلام فاقد کمال بوده و از عیبی رنج می برد، چنان که بدون ولایت دین اسلام فاقد تمامیت بوده و از نقصی رنج می برد. با ولایت است که اسلام به کمال و تمام می رسد. از این روست که خدا از اکمال دین و اتمام آن به سبب ولایت معصوم(ع) یاد کرده است تا نشانه دهد اسلام بدون ولایت ناقص و معیوب است.

بر این اساس، کسی که مسلمان باشد و حتی از مراتب ایمان بالایی برخوردار شود و در فتنه های الهی گوناگون سربلند بیرون آید، اگر به ولایت الهی معصومان(ع) ایمان نیاورد دارای دینی ناقص و معیوب است. این فرد به عنوان مسلمانی وارد می شود که از حیات محض و طیب برخوردار نیست. این گونه است که بسیاری از مسلمانان با ظالمین کافر وارد فتنه آتشین دوزخ می شوند؛ زیرا گرفتار نقص و عیب از حیات محض بوده و از آن برخوردار نیستند.

به سخن دیگر، کسب تمامیت حیات محض و حیات طیب زمانی خواهد بود که شخص به ولایت معصومان(ع) ایمان آورد؛ در آن زمان است که به حیات محض و طیب می رسد؛ زیرا ولایت معصومان چیزی جز اتمام و اکمال نیست و در غیر این صورت اسلام و ایمان شخص معیوب و ناقص بوده و از حیات محض و طیب سودی نمی برد.

بنابراین وقتی خدا بیان می کند: یا ایها الذین آمنوا استجیبوا لله و لرسوله اذا دعاکم لما یحییکم(انفال، آیه 24) این دعوت مومنان به عنصر حیات بخش چیز جز ولایت معصوم(ع) نیست؛ زیرا این گونه است که شخص با پذیرش ولایت معصوم(ع) به عنصر حیات بخش می رسد که پیامبر(ص) و خدا بدان دعوت کرده اند.

به سخن دیگر، دعوت اساسی پیامبر(ص) به ولایت معصوم(ع) است که حیات جاودانه طیب و محض را به شخص می بخشد؛ از همین روست که خدا به پیامبر(ص) می فرماید اگر ابلاغ ولایت معصوم(ع) نشود، گویی رسالت ناقص و معیوب است: یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک و ان لم تفعل فما بلغت رسالته و الله یعصمک من الناس ان الله لا یهدی القوم الکافرین؛ ای رسول ! آن چه از سوی پروردگارت نازل شده را ابلاغ کن! و اگر این کار را نکنی پس رسالت خویش را تبلیغ نکرده ای؛ و خدا تو را از مردم نگه می دارد زیرا خدا قوم کافر را هدایت نمی کند.(مائده، آیه 67)

با دقت در این آیه دانسته می شود که کسی که ولایت معصوم(ع) را نپذیرفته باشد، همان کافر است؛ زیرا دین ناقص و معیوب هیچ ارزشی ندارد. پس وقتی گفته می شود ظالم و کافر یکی است، می تواند شامل مسلمانانی باشد که اهل ولایت نیستند. پس این ظالمین کافر نیز وارد دوزخ خواهند شد و از حیات محض و طیب بهشت بهره ای نمی برند؛ زیرا افرادی که ولایت معصوم(ع) را نپذیرفته و بدان ایمان نیاورده باشند؛ جزو همان کافرانی هستند که دعوت را اجابت نکرده اند و با عدم اجابت دعوت الهی و رسول الله(ص) دل هایشان زنده به نور ایمان و اسلام نشده است. از همین روست که حکم آنان با کافران یکی است و هر دو به دوزخ در می آیند.

به هر حال، همان از نظر آموزه های وحیانی قرآن، حیات محض و طیب با پاسخ کامل و تمام به دعوت خدا و رسول الله(ص) تحقق می یابد و اگر کسی به ولایت به عنوان تمام کمالی دین اسلام ایمان نیاورد، به دعوت خدا پاسخ مثبت نداده و از حیات محض بهره ای نبرده است. چنین شخصی به عنوان ظالم و کافر وارد دوزخ خواهد شد.

مشاهده بیشتر

خلیل منصوری

آیت الله خلیل منصوری رامسری به مدت ده سال در مرکزفرهنگ و معارف قرآن به تحقیق و پژوهش در علوم و معارف قرآن پرداخته و در همین سال ها آثار چندی نگاشته که در مطبوعات علمی و پژوهشی چاپ و منتشر شده است. آیت الله هم چنین در مدت بیست سال همکاری با مرکز جهانی علوم اسلامی، سازمان حوزه های علمیه خارج از کشور و جامعه المصطفی مقالات و کتب بسیاری را در باره کشورهای جهان و اوضاع آن به شکل تحلیلی نگارش کرده است. لازم به ذکر است تمامی مقالات منتشر شده در این وبسایت تألیف ایشان است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا