اعتقادی - کلامیفلسفیمعارف قرآنی

داروينيسيم در تحليل قرآني

به جاي مقدمه: يكي از خوانندگان در بخش نظريات نوشته است كه آزمايش هاي راديواكتيوته كه دقيق تر از آزمايش با كربن 14 است نشان داده كه انسان هاي امروزي بيش از 194 ميليون پيش در آفريقا مي زيسته اند.

بنابراين نمي توان به قرآن و وحي بودن آن ايمان داشت و مي بايست آن را در حكم افسانه ها و اسطوره هاي پيشينيان دست بندي كرد؛ اگر نخواهيم آن را جزو ابزارهاي قدرتمند براي توجيه مشروعيت اعمال خود ارزيابي نكنيم.
در گزارش هاي توراتي و تلمود عمر انسان بر زمين بيش از هفت تا هفتاد هزار سال تجاوز نمي كند. حضرت آدم به عنوان نخستين بشر و فرزندان وي مدت كوتاهي در زمين زيسته اند. اين در حالي است كه يافته هاي علمي قطعي از سنگواره ها و استخوان هاي سالم عمر بشر در زمين را بيش از ميليون ها سال دانسته است. يافته هاي علوم ديگر نيز به شكل قطعي اموري مانند آن چه گفته شده را تبيين مي كند.

به عنوان نمونه ديگر آن كه خلقت انسان و آفرينش وي اين گونه نبوده است كه گل انسان را در چهل روز آماده سازند و ازاين گل موجودي را به يك باره خلق و بيافرينند. به نظر مي رسد كه روند و فرآيند آفرينش موجودات در زمين به شكلي ديگر بر خلاف افسانه ها و اسطوره هاي توراتي و تلمودي باشد. پرسش اساسي اين است كه ديدگاه قرآن و تحليل آن از آفرينش و تكامل انواع چگونه است؟

تکامل انواع از نظر مسلمانان
به نظر مي رسد كه در اين حوزه تنها برخي چون آيت الله مشكيني پيش از انقلاب اسلامي وارد شده و كتابي در اين زمينه نگاشته است. استاد مطهري به شكلي از آن گريخته و با آن كه در همه حوزه هايي از اين دست سخن گفته به جهت حساسيت ها بدان نپرداخته است. علامه طباطبايي جسته و گريخته مطالبي در اين حوزه دارد. اما آن چه مهم است كه اثبات هر يك از نظريات علمي به معنا و مفهوم بطلان دين و يا آموزه هاي وحياني قرآن نيست؛ زيرا حتي اگر نظريه تكامل داروين اثبات شود به معناي نفي خداوند به عنوان علة العلل نيست ؛ زيرا حتي اگر عمر انسان ملياردها و بلكه بلياردها نيز به عقب باز گردد و يا نظريه داروين بر رشد و تكامل انواع تاييد شود به معنا و مفهوم عدم دخالت خداوند به عنوان عله العلل نخواهد بود.

از سوي ديگر آموزه هاي قرآني به دو دسته بخش مي شوند؛ مواردي كه به صراحت موضوعي را مطرح و حكم قضيه را گفته است و مواردي كه به اجمال گذارنده و يا حتي سخني از آن به ميان نياورده است. حتي در برخي از آموزه هاي قرآني كه خلاف حكم قطعي عقل است نيز تاويل امري شايع و رايج است؛ بر همين اساس است كه گزاره " جاء ربك ؛ به معناي آمدن جسمي خداوند معنا نمي شود و يا " الي ربك ناظره " به معناي ديدن با چشم نيست؛ زيرا خداوند منزه و پاك از جسم است. از اين رو آن را تاويل مي برند تا با قطعيات عقل و حتي آموزه هاي قطعي دين كه از ان به محكمات ياد مي شود در تناقض و تضاد نباشد. از اين رو بخشي از آموزه هاي قرآني به عنوان آموزه هاي محكم و قطعي و برخي ديگر به عنوان متشابهات مطرح مي باشد. 
در روايات شيعي آمده كه از اميرمومنان علي (ع) پرسيده شده كه پيش از اين آدم (ع) كسي بوده است؟ آن حضرت پاسخ مي دهد آري و آن نيز آدم بوده است و همين طور چندين بار اين مساله تكرار مي شود و پاسخ تكرار پاسخ است. بنابراين سخن از موجوداتي است كه پيش از آدم بشر نخست وجود داشته است.
اكنون به بازخواني ديدگاه قرآن و تحليل وي از تكامل و مسائلي از اين دست مي پردازيم .
آفرينش شگفت انسان
قرآن در آيات بسياري به مساله آفرينش انسان توجه داده است. اين آيات به ويژه در سوره هاي بقره و حجر آمده است. در اين آيات تنها سخن از عناصر خلقتي است ولي هيچ سخني از كيفيت و چگونگي آن نيست. البته به فرآيندي اشاره مي كند كه مي تواند زمان بسياري را در بر گيرد. اين كه سخن از گل و گل متعفن و لجن و بدبو شدن آن مي رود خود بيانگر فرآيند زماني طولاني است. در هيچ يك از آيات قرآني به صراحت از اين كه خداوند انسان را در چشم به هم زدني خلق كرده نيست. البته اين امكان وجود دارد و به خداوند به حكم اذا اراد شيئا فيقول له كن فيكون ؛ هر گاه چيزي را بخواهد پس به او حكم باش مي كند و آن شي مي شود ،مي تواند و قادر است كه چنين كند. از لحاظي خلقت و آفرينش آدم( يگانه) و عيسي بن مريم (ع) يگانه است و در آن عنصر اعجازي يافت مي شود ولي اين بدان معنا نيست كه فرآيند و عناصر زماني و روند طبيعي به طور كلي محو شده باشد. تنها در خلقت حضرت عيسي (ع) پدر جاي خويش را به دميدن مستقيم روح به واسطه ديگري چون روح الامين مي دهد. با اين همه از باب اين كه ان الله يابي ان تجري الامور الا باسبابها ؛ خداوند ابا مي ورزد مگر آن كه امور جز از راه اسباب و عوامل طبيعي جريان يابد، در همه مسايل و امور اصل طبيعي مقدم و قانون آن جاري و برقرار مي باشد. 
البته آفرينش پرنده و ساختن آن از گل و دميدن روح و جان دادن به آن توسط موسي مي تواند بيانگر اعجاز خلقت باشد و به گونه عنصر تكاملي را از ميان بردارد و طبيعت را از گردونه تاثير و تاثر بيرون راند ولي در همان جا نيز ممكن و متحمل است كه تنها فرآيند تشديد شده و همانند طي الارض به تعبيير علامه طباطبايي زمان در هم پيچيده و گرد شود. مي توان آن را چيزي شبيه نسبيت انيشتن يافت كه در مساله زمان مطرح مي شود و اين كه در سرعت بالاي نور چه اتفاقي براي زمان مي افتد.
در آيات قرآني سخن از خلقت زمين و آسمان به چند روز مي شود. در برخي از آيات از شش روز براي خلقت كلي آسمان وزمين سخن به ميان مي ايد و در برخي ديگر از چهار روز اختصاص براي خلقت موجودات زميني نيز بحث مي شود. 
استاد حسن زاده آملي در باره واژه يوم در قرآن مانند كل يوم هو في الشان و نيز لمن الملك اليوم لله الواحد القهار، به اين معنا اشاره داشتند كه يوم به معناي ظهور و تجلي است. هر يوم به معناي تجلي اختصاصي و كاري مهم و اساسي است. از اين روست كه قيامت خود يك يوم و تجلي ظهوري خداوند است. بنابراين خلقت زمين و آسمان به در شش ( و ما مسنا من لغوب؛ پس از خلقت هم خسته و رنجيده نشده تا بر خلاف باور يهودي ها نياز به استراحت داشته باشد و روز هفتم را تعطيل كند) و چهار روز به معناي چهار تجلي و ظهور و دوره است. بنابراين آفرينش در يك فرآيند شش مرحله و دوره اي اتفاق افتاده است و نسبت به امور زمين نيز اين گونه بوده است كه در يك فرآيند چهار دوره اي تحقق يافته است.
در آيات قرآني سخن از اين مساله در آيات بسياري به ميان آمده است كه آب در زمين موجود نبوده است و از آسمان و كرات ديگر به زمين آورده شده است. البته در باره عنصر ديگري در زمين نيز همين نكته وجود دارد كه نيازمند بررسي و تحليل علمي است. آيات قرآني در سوره حديد بيانگر آن است كه آهن نيز عنصري فرازميني است و از كرات ديگر به زمين آمده است و در زمين اين امكان وجود نداشته است كه آهن پديد آيد چنان كه ظرفيت زمين از ايجاد آب ناتوان بوده است و نياز بوده در جايي ديگر آفريده و خلق و تحقق خارجي يابد و سپس به زمين انتقال يابد. از اين رو مي بايست همان گونه كه در جست و جوي آب و منشا و مبداي آن در كرات و كهكشان تلاش مي شود درباره منشا و مبداي فرازميني آهن نيز تحقيق و پژوهش هاي علمي انجام شود.
اين بدان معنا نيست كه نقش خداوند را ناديده گيريم ؛ زيرا همه اين ها با قدرت خداوند تحقق مي يابد و اوست كه جهان را مديريت مي كند و اگر دمي از تجلي و شان خداوندگاري و پروردگاري خويش دست بردارد جهان و هستي نيست و نابود مي شود. 
با انتقال آب به زمين، موجودات در يك فرآيند طبيعي و با استفاده از اسباب و عوامل طبيعي و قوانين آن ايجاد مي شود و اين گونه است كه زمين در يك فرآيند ميلياردي و يا بلياردي توانايي زيست براي موجودات را به دست مي آورد و موجودات تك سلولي پديد مي آيند و آن گاه عصر موجودات غول پيكر و غول آسا مي رسد. يافته هاي زمين شناسي نشان مي دهد كه دايناسورها پديدار مي شوند و زماني طولاني در آن زيست مي كند و بعد از آن نيز موجوداتي انسان نما كه در روايات از آن به ناس و يا نسناس ياد مي شود پديد مي آيد. در گذشته هنگامي كه مردمان با استخوان هاي انسان هاي غول پيكر مواجه مي شدند آن را غول مي شمردند كه اكنون به آن نام هاي علمي داده اند؛ چنان كه درچين كه مركز دايناسورهاي بسياري بوده كه يافت شده بود از آن به آژدها ياد مي شد. اژدها تعبير عاميانه از دايناسورهاست. در افسانه و اساطير ايراني نيز از سميرغ و پرندگان غول آساي ديگر سخن رفته است كه بيانگر همان دايناسورهاي پرنده است.
در باره انسان هاي پيشين نيز همين مساله مطرح است. وقتي انسان ها در گذشته با استخوان ها و قبرها و سنگواره هاي انسان هاي غول اسا مواجه مي شدند انان را به ناس و يا نسناس مي خواندند. در جده قبرهاي چند متري است كه مي گويند قبر آدم و حوا ، جد و جده انسان هاي امروزي بوده است و يا يكي را به حوا و ديگري را به هابيل و يا شيث نسبت مي دهند. در لبنان نيز چنين يافته هاي وجود دارد.

تحلیل قرآن از تکامل انسانی
به نظر مي رسد كه قران تحليل ديگري نيز از آفرينش انسان به دست مي دهد كه مي تواند شگفت انگيز باشد. تا اين جا سخن از اين بوده است كه تنها آب و آهن پس از شكل گيري در كرات ديگر به زمين آمده است ولي در آيات قرآن سخن از هبوط آدم نيز به ميان آمده است. هبوط به معناي افتادن و سقوط است. تاكنون اين سقوط و هبوط را به بعد اخلاقي و تشريعي نسبت مي دادند و اين كه آدم از به گناهي از مقام خود سقوط كرده است. ولي به نظر مي رسد كه كه آيات قرآن بيانگر آن است كه انسان نيز همانند آب و آهن از كرات ديگر به زمين افتاده و آمده است. به اين معنا كه شكل گيري نخست آدم در زمين نبوده و در كرات و كهكشان ديگري كه از نظر وضعيت بهتر بوده است شكل گرفته است و سپس از آن جا به زمين سقوط و هبوط كرده است. هبوط افتادن است بنابراين انسان از كرات ديگر به زمين آورده شده است. اين بدان معنا خواهد بود كه شكل گيري انسان در زمين اتفاق نيافتاده است. انسان در محيطي غير زميني كه قرآن از آن به جنت و بهشت ياد مي كند و در حقيقت از آب مستقيم در امان بوده و كاملا در اعتدلال بوده است آفريده و مدتي بس طولاني كه چهل دوره از آن ياد مي كنند مي زيست و با همسر و جفت خويش بود. آن گاه از عنصري كه نمي بايست استفاده كند استفاده مي كند و بدن و جسدش آشكار مي شود. به اين معنا كه پيش از استفاده از آن عنصر به شكلي ديگري بود و عناصر خلقي وي به اين گونه كنوني آشكار نبوده است. در اين زمان است كه مي كوشد تا خود را بپوشاند و نياز به لباس يافت ؛ زيرا پيش از آن كه از عنصر ظاهر ساز استفاده كند محيط زيست مناسب او بود؛ پس از خوردن عنصر و بهره گيري از آن ديگر آن محيط براي زيست او مناسب نبوده است و مانند اين بوده كه در حرارت بسيار يا سرماي زياد قرار گرفته باشد و نياز به پوشش داشته و جسد و تن كنوني اش ظاهر مي شود. در اين جاست كه ناچار مي شود تا از آن كره و محيط زيست خويش كوچ كند و به زمين بيايد كه در اينجا به گونه اي با شرايط كنوني او مناسب بوده است. البته قرآن بيان مي كند كه او عجله كرده است و اگر عجول نبوده و از آن عنصر در هنگام خودش استفاده مي كرد شرايط به گونه اي براي وي فراهم مي آمد كه بتواند در موقعيت بهتري به زمين بيايد ولي عجله براي رسيدن به مقام خلافت وي را وادار ساخت تا از عنصر ظاهر ساز جسد استفاده كند و در حقيقت مانند كودكي كه شش ماهه و پيش از موعد به دنيا آيد زنده شده است. از اين روست كه قرآن وي را سرزنش مي كند كه موجودي عجول است و اين كه خود را به زحمت افكنده و پيش از آن كه از نظر كمالي به اندازه اي برسد كه بتواند به زمين كوچ كند اقدام كرده است و يا اين كه زمين هنوز شرايط كمالي خود را نيافته بود تا پذيراي انساني شود. به هر حال اين گونه شد كه انسان از جايي ديگر ( سياره اي در كهشكاني) به زمين مهاجر و كوچ مي كند.
در حقيقت زمين بسترمناسب براي آفرينش و خلقت موجودي كامل مانند انسان نبوده است. از اين رو نمي توان در حلقات تكاملي داروين انسان را جست و حلقه مفقوده را تشخيص داد؛ زيرا انسان در زمين آفريده نشده است تا از بتوان حلقه واسطه ميان انسان و ديگر موجودات را به دست آورد.
قرآن با اشاره به خلقت ابليس و جنيان به اين نكته هم اشاره مي كند كه خلقت و آفرينش جن نيز در زمين نبوده است و در حقيقت تبعيدي به زمين هستند.

داستان نسناس و تکامل انواع
اما مساله انسان هاي چون نسناس و ناس را بايد در آيات بقره جست آن جايي كه فرشتگان اعتراض مي كنند كه موجودي همانند موجودات پيشين خلق مي كني و خداوند توضيح مي دهد كه اين موجود ديگري است كه همانند پيشينان نخواهد بود. از اين رو دو احتمال داده مي شود. اين كه در گذشته در همانند فرآيندي زميني انسان هاي يعني همان نسناس و ناس خلق شده بودند و تباهي در زمين مي كردند و اكنون اين جانشين در زمين نيز همان گونه رفتار خواهد كرد. ديگر آن كه اين موجود اصولا از ريشه آن ها نيست تا مانند آنها عمل كند و در حقيقت در جايي ديگر با توانايي هاي ديگر خلق و براي خلافت به زمين مي رود. بنابراين تنها روحيات زميني نخواهد داشت و از عناصر بلند آسماني و روح برتر برخوردار خواهد بود. هر چند كه زمين كشش هايي خواهد داشت ولي عناصر آسماني و فراي كره زمين مي تواند او را تقويت كند واز اعمال زشت بازدارد و موجبات تباهي زمين را فراهم نياورد. بنابراين مي توان گفت كه آدم هاي غول پيكر يافته شده همان ناس و نسناس هايي هستند كه مي تواند از تكامل زميني ايجاد شده و حلقه اي ميان وجود آدمي نباشد.
قرآن بيان مي كند كه از زمان نزول آدم تا نوح زماني بس طولاني گذشت كه قرآن زمان آن را بيان نمي كند و وممكن است ميلون ها سال به درازا كشيده باشد. اكنون تنها داستان نوح و مردمان پس از آن حكايت مي شود. از اين روست كه حضرت نوح را آدم ابوالبشر دوم گفته اند. به اين معنا كه همه انسان هاي ديگر به عللي از ميان رفتند و تنها فرزندان نوح توانستند در محيط دگرگون شده باقي بمانند و محيط زيست جديد را تحمل كنند. اين بدان معنا خواهد بود كه انسان هاي غول پيكر گذشته همان فرزندان آدم بوده اند ولي هر يك نوعي تكامل يافته اند كه تنها نوع كنوني كه از نوح است توانايي هماهنگي با محيط را يافته است. از اين رو مي توان گفت كه انسان هاي امروز انسان هاي تكاملي يافته اي هستند كه شرايط پس از دگرگوني زميني را توانستند تحمل كنند.
قرآن توضيح مي دهد كه روزي زمين و آسمان ها فرو مي پاشد و زمين و اسمان ديگري از درون آن همانند ققنوس بيرون مي آيد و در آن شرايط جديد تنها انسان هايي مي توانند باقي بمانند كه شرايط لازم را براي بقا به دست آورده باشند. اين شرايط مي تواند مادي و معنوي باشد. البته اين تفسير مادي از آموزه هاي معنايي قران نيست و نمي خواهم بگويم كه چيزي به عنوان آخرت نيست و دنيا ادامه مي يابد بلكه مي خواهم توضيح دهم كه چرا قرآن به معاد جسماني اشاره مي كند وچرا همين دنيا را به شكل ديگري در آخرت در مي آورد؟ در حقيقت دنيا پس از نابودي به دليل عدم بقا در شكل قديم متلاشي مي شود تا دوباره شكل جديدي به خود مي گيرد و از در يك فرآيند بسيار طولاني كه در برخي از روايات از آن به مواقيت ياد شده است زمين و آسمان بهشتي شكل مي گيرد و به تكامل مي رسد تا زمينه و بستر براي زندگي انسان در آن محيط جديد فراهم گردد.

لزوم تفکر در آیات آفاقی
شگفت اين كه مردم براي تحقيق در اين امور تلاش نمي كنند. خداوند همان گونه كه فرمان مي دهد كه در آيات قرآن تدبر كنيد دستور مي دهد تا در آيات آفاقي و انفسي نيز تفكر كنيد؟ در باره اين كه چرا از ميان مخلوقات به شتر اشاره مي كند و مي گويد در خلقت و آفرينش او تحقيق كنيد تا به دست آوريد كه چه فن آوري پيشرفته اي در آن به كار رفته است كه مي تواند زندگي شما را متحول كند و يا در باره عناصري چون آب و آهن تحقيق كنيد كه كجا آمده است و چگونه در كهشكاني ديگر شكل و به طريقي به زمين آمده است.
به هر حال تحليل درست آن است كه تكامل نه ضد خداست و نه با آموزه هاي قرآني در تضاد است. بيايد دوباره در آيات قرآن و آيات زمين و آسمان تحقيق علمي كنيم.

مشاهده بیشتر

خلیل منصوری

آیت الله خلیل منصوری رامسری به مدت ده سال در مرکزفرهنگ و معارف قرآن به تحقیق و پژوهش در علوم و معارف قرآن پرداخته و در همین سال ها آثار چندی نگاشته که در مطبوعات علمی و پژوهشی چاپ و منتشر شده است. آیت الله هم چنین در مدت بیست سال همکاری با مرکز جهانی علوم اسلامی، سازمان حوزه های علمیه خارج از کشور و جامعه المصطفی مقالات و کتب بسیاری را در باره کشورهای جهان و اوضاع آن به شکل تحلیلی نگارش کرده است. لازم به ذکر است تمامی مقالات منتشر شده در این وبسایت تألیف ایشان است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا