اخلاقی - تربیتیعرفانفرهنگیفلسفیمعارف قرآنیمقالات

قرآن، معیار کشف و شهود

samamoبا نگاهی گذرا به مراحل و منازل سیر و سلوک و مقامات عرفانی در کتب معتبر و مشهور عرفانی، تفاوت های معناداری به چشم می آید. این تفاوت ها گاه چنان است که برخی در اصل این منازل و مقامات به تردید می افتند. برخی منازل و مراحل را تا چهل و برخی هفت و پنج و چهار گفته اند. این گونه است که پرسش های در درستی و راستی این مراتب و منازل و مقامات از سوی خوانندگان و نقادان مطرح می شود.

نویسنده در این مطلب بر آن شد تا معیاری برای مقامات عرفانی و منازل آن و نیز درستی کشف و شهودهای مطرح شده از سوی عارفان به دست دهد. با هم این مطلب را از نظر می گذرانیم.

چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند

بر اساس آموزه های قرآنی، تنها یک حقیقت وجود دارد. این حقیقت،‌ مظاهری دارد که تنوع و کثرت را موجب می شود. از این روست که در آموزه های قرآنی، سخن از آیات است که به معنای نشانه ها می باشد. گاه با تعبیر، تصریف الآیات یا ضرب الامثال این معنا به خواننده القاء می شود که همان حقیقت،‌ خود را در اشکال گوناگون به نمایش گذاشته است. تفاوت هایی که در میان نشانه ها بروز می کند، به سبب تفاوت در قابلیت هاست.

در تبیین این معنا گاه از نور استفاده می شود. به این معنا که حقیقت نور امر واحدی است ولی با توجه به خرد و بزرگی، شفافیت و غیر شفافیت یا رنگ های شیشه ها،‌ بازتاب آن حقیقت نوری این اندازه متفاوت و گوناگون و متعدد می شود. گاه دیگر خداوند با بیان آبی که از آسمان بر زمین می بارد و نهرها و رودهای خرد و بزرگ به وجود می آید یا با بیان این که از یک آب و خاک این همه تنوع گیاهی پدید می آید، می کوشد تا خردمندان را به این معنا منتقل کند که همه این ها در حقیقت یک چیز بیش تر نیست.

در علوم تجربی چون شیمی این معنا بسیار مورد توجه و تاکید است که بسياري از ترکيبات شيميايي مواد پيرامونی با وجود اين که در رفتار و خواص با يکديگر بسيار متفاوتند، داراي عناصر تشکيل دهنده و ترکيب شيميايي يکسان مي‌باشند. در حقیقت ساختار مواد ارتباط بين اتم‌‌ها، يون‌‌ها و مولکول‌‌هاي تشکيل دهنده آن مواد را مشخص مي‌‌کند. براي شناخت ساختار مواد ابتدا بايد به نوع اتصالات بين اتم‌‌ها و يون‌‌ها پي برد. پيوندهاي شيميايي نحوه اتصال ميان اتم‌‌ها و يون‌‌ها را مشخص مي‌‌کنند.

همانطور که مي‌‌دانيد گرافيت و الماس هر دو از اتم‌‌هاي کربن تشکيل شده‌‌اند و هر دو "ريخت‌‌هاي" مختلفي از عنصر کربن هستند. اما چرا خواص گرافيت و الماس تا اين حد با يکديگر متفاوت است؟ الماس به عنوان سخت‌‌ترين ماده طبيعي معرفي مي‌‌گردد و گرافيت به دليل نرمي بسيار، به عنوان ماده "روانساز" به کار گرفته مي‌‌شود! تفاوت رفتار و خواص گرافيت و الماس را به نوع اتصال و پيوند شيميايي اتم‌‌هاي کربن نمي‌‌توان نسبت داد زيرا در هر دو شکل اين ماده – که تنها داراي اتم‌‌هاي کربن است – يک نوع پيوند شيميايي وجود دارد. بلکه علت در "چگونگي اتصالات و پيوندهاي شيميايي" اين دو شکل کربن است. در گرافيت اتم‌‌هاي کربن شش ضلعي‌‌هاي پيوسته‌‌اي شبيه به يک لانه زنبور تشکيل مي‌‌دهند که در يک سطح گسترده شده است. لايه‌‌هاي شش ضلعي ساخته شده با قرار گرفتن روي هم، حجمي را تشکيل مي‌‌دهند که به آن گرافيت مي‌‌گوييم.

واضح است که در ساختار گرافيت دو نوع اتصال وجود خواهد داشت: يک نوع اتصال، اتصالي است که بين اتم‌‌هاي کربن هر لايه لانه زنبوري وجود دارد و جنس آن از نوع پيوند کوالانسي است. نوع دوم اتصالي است که لايه‌‌هاي لانه زنبوري را به يکديگر وصل مي‌کند. بديهي است که اين نوع از جنس اتصالات اوليه يعني پيوندهاي اتمي نيست. بنابراين پيوند به هم پيوستگي دوم – که قدرت به هم پيوستگي لايه‌‌ها را مشخص مي‌‌کند – ضعيف‌‌تر از اتصال اوليه که يک پيوند کوالانسي است، خواهد بود. پس مي‌توان انتظار داشت که گرافيت، در جهت صفهات لانه‌زنبوري به دليل داشتن پيوند قوي کووالانسي استحکام بالايي داشته باشد؛ بالعکس، اين ساختار در جهت عمود بر صفحات لانه زنبوري به علت وجود پيوند ضعيف ثانويه بين لايه‌ها، به مراتب کمتر از استحکام درون آنها، داراي مقاومت است. از طرفي به دليل پيوندهاي ضعيف بين لايه‌‌اي انتظار مي‌‌رود که با اعمال نيرويي بيشتر، لايه‌‌هاي لانه زنبوري بتوانند بر روي يکديگر بلغزند.

در مقابل ساختار لايه‌اي گرافيت، الماس داراي يک ساختار شبکه‌اي است. در گرافيت پيوندهاي اوليه يعني پيوندهاي اتمي تنها در يک سطح (در يک وجه) برقرار مي‌‌شود در حالي که در ساختار الماس اين پيوندها به صورت شبکه‌‌اي سه بعدي فضا را پر مي‌‌کنند. در ساختار گرافيت هر اتم کربن با سه اتم کربن ديگر اتصال اتمي از جنس کوالانسي ايجاد مي‌‌کند، در حالي که در ساختار الماس هر اتم کربن با چهار اتم کربن ديگر پيوند اتمي و از جنس کوالانسي برقرار مي‌نمايد. همانطور که ديديد ساختار با مشخص کردن نوع، تعداد و چگونگي پيوندهاي تشکيل دهنده مواد، تاثير به سزايي در خواص مواد دارد.

از این نمونه می خواهیم بر این معنا تاکید کنیم که یک حقیقت می تواند به اشکال مختلف خودنمایی کند. حقیقت نور و آب نیز این گونه است. در قرآن به جای اشاره به ساختار ملکولی و ترکیبات مواد تشکیل دهنده،‌ مثال هایی بیان شده است که برای توده های مردم نیز قابل دسترسی و درک است.

بنابراین، حقیقت هستی امری یگانه است و همه آن چه از تعدد و تکثر به چشم می آید،‌ مظاهر آن حقیقت است. به سخن دیگر،‌ تصریف الآیات در جهان هستی همانند ساخت انواع صیغه های مجرد و مزید و رباعی و ثلاثی از یک مصدر چون ضرب است که از آن امر و نهی و ماضی و مضارع و مانند آن ساخته می شود.

چرایی تفاوت و تعدد مراحل، منازل و مقامات عرفانی

آن چه بیان شد تنها برای رسیدن به این پاسخ درست و راست است که اگر حقیقت یکی است، چرا این همه در کلام عارفان به نام ، واصل ، کامل و مکمل، این همه تفاوت و تضاد وجود دارد؟ چرا برخی منازل را تا هزار منزل و برخی تا صد گفته اند و گروهی دیگر آن را به چهار منزل اصلی یا پنج یا هفت مقام و منزل محدود کرده اند؟

بحث‌ در باره‌ احوال‌ و مقامات‌ یا منازل‌ سلوك‌، همواره‌ مورد علاقه‌ صوفیان‌ بوده‌ است و از قدیم‌، در رساله‌ها و كتابهای‌ مستقل‌ در باره‌ آن‌ سخن‌ گفته‌اند. این‌ بحث‌ مبتنی‌ بر تصوری‌ بود كه‌ صوفیه‌ از سیر كمال‌ اخلاقی‌ و معنوی‌ خود، به‌ منزله‌ سفری‌ باطنی‌، داشتند. همانطور كه‌ در سفر ظاهری‌، مسافر در منازل‌ گوناگون‌ فرود می‌آید و اقامت‌ می‌كند، در طول‌ سفر باطنی‌ هم‌ سالك‌ از منازل‌ یا مقامات‌ مختلف‌ عبور می‌كند و در این‌ مقامات‌ احوالی‌ به‌ او دست‌ می‌دهد. در صدر تاریخ‌ تصوف‌، تعداد این‌ منازل‌ یا مقامات‌ بسیار محدود بود. شقیق‌ بلخی‌ (متوفی‌ 194)، در رساله‌ای‌ به‌ نام‌ آداب‌ العبادات‌ ، از چهار منزل‌ سخن‌ گفته‌ است‌ ( رجوع كنید به ص‌ 108ـ117) كه‌ عبارت‌اند از: زهد و خوف‌ و شوق‌ و محبت‌.

در قرنهای‌ بعد، بر تعداد مقامات‌ و منازل‌ افزوده‌ شد؛ ذوالنّون‌ مصری‌ از نوزده‌ مقام‌ (ابونعیم‌، حلیه‌ الاولیاء و طبقات‌ الاصفیاء ، ج‌10، ص‌ 242)، ابونصر سرّاج‌ (اللمع‌ فی‌ التصوف،‌ ص‌ 65) از هفت‌ مقام‌ و ده‌ حال‌، خواجه‌ عبداللّه‌ انصاری‌ ( رجوع كنید به انصاری‌، منازل السایرین و مقامات العارفین، 1361 ش‌) از صد میدان‌ یا منزل‌، و روزبهان‌ بقلی‌ شیرازی‌ از هزارویك‌ مقام‌ یاد كرده‌اند ( رجوع كنید : به روزبهان‌ بقلی‌، كتاب‌ مشرب‌ الارواح‌ و هوالمشهور به هزار و یك‌ مقام‌ ؛ بألف‌ مقامٍ و مقامِ ، 1973).

اگر به آموزه های وحیانی و روایی توجه و دقت شود به سادگی می توان علت این تفاوت را دریافت؛ زیرا هر کسی از عارفان، سیر و سلوک خویش را به نگارش در آورده و مسیری را که پیموده اند به تصویر و ترسیم کشیده اند؛ زیرا راه رسیدن هر کسی با دیگری متفاوت است. از این روست که گفته اند: الطرق الی الله بعدد انفاس الخلایق؛ راه های رسیدن به خدا به شمار نفوس آفریده است.

البته این بدان معنا نیست که همه طرق،‌ سبیل السلام و راه سالم و سلام است؛ چرا که بسیاری از این راه ها،‌ از این ویژگی برخوردار نمی باشد و نمی تواند آدمی را به سلامت به مقصد برساند. از این روست که خداوند در آیه 16 سوره مائده می فرماید: يَهْدِي بِهِ اللّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَهُ سُبُلَ السَّلاَمِ وَيُخْرِجُهُم مِّنِ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِهِ وَيَهْدِيهِمْ إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ ؛ خدا هر كه را از خشنودى او پيروى كند، به وسيله آن كتاب‏ به راه‏هاى سلامت رهنمون مى‏شود، و به توفيق خويش، آنان را از تاريكيها به سوى روشنايى بيرون مى‏برد و به راهى راست هدايتشان مى‏كند.

در حقیقت راهی که انسان را به سلامت به مقصدی به نام دارالسلام برساند: لَهُمْ دَارُ السَّلاَمِ عِندَ رَبِّهِمْ وَهُوَ وَلِيُّهُمْ بِمَا كَانُواْ يَعْمَلُونَ؛ براى آنان، نزد پروردگارشان سراى عافيت است، و به پاداش‏ آنچه انجام مى‏دادند، او يارشان خواهد بود.(انعام، آیه 127) بزرگ راه صراط مستقیم است. از این روست که خداوند همه را به این راه دعوت می کند: وَاللّهُ يَدْعُو إِلَى دَارِ السَّلاَمِ وَيَهْدِي مَن يَشَاء إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ ؛ و خدا شما را به سراى سلامت فرا مى‏خواند، و هر كه را بخواهد به راه راست هدايت مى‏كند.(یونس، آیه 25)

در حقیقت سبل السلام و صراط مستقیم الهی که در قرآن تبیین شده است، همان کوتاه ترین، آسان ترین،‌ سالم ترین، بهترین، زیباترین و کامل ترین راه برای بشریت است تا در این مسیر بتواند به مقام خلافت دست یابد و ربوبیت الهی را در این جامه شریف و کریم، مظهریت نماید.

همه کسانی که مقامات عرفانی را طی کرده و از منازل سیر و سلوک گذر کرده اند، در سبل السلام رفته و به صراط مستقیم ولایت پیوسته اند. ولی از آن جایی که ظرفیت های هر کس و سرمایه های وجودی او متفاوت است، راهی را که طی کرده به تصویر کشیده است که می تواند با راه نفوس دیگر متفاوت باشد.

تفاوت های وجودی همانند انشراح و شرح صدر

انسان ها بسیار با هم متفاوت هستند و ظرفیت های وجودی و اعیان ثابت هر کسی با دیگری چنان متفاوت است که نمی توان دو همسان را یافت مگر این که از نظر نفوس و مقام نوری همانند باشند، چنان که اهل بیت عصمت و طهارت(ع) به حکم آیه 61 سوره آل عمران یعنی آیه مباهله این گونه هستند و روایات معتبر بسیاری این معنا را تبیین کرده است.

خداوند در آیات قرآنی به اشکال گوناگون و گاه حتی به صراحت از تفاوت های وجودی و ظرفیتی پیامبران (ع) سخن به میان آورده است. از جمله خداوند به صراحت می فرماید: تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ مِّنْهُم مَّن كَلَّمَ اللّهُ وَرَفَعَ بَعْضَهُمْ دَرَجَاتٍ وَآتَيْنَا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ الْبَيِّنَاتِ وَأَيَّدْنَاهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ؛ برخى از آن پيامبران را بر برخى ديگر برترى بخشيديم. از آنان كسى بود كه خدا با او سخن گفت و درجات بعضى از آنان را بالا برد و به عيسى پسر مريم دلايل آشكار داديم، و او را به وسيله روح القدس تأييد كرديم .(بقره، ایه 253)

این تفاوت هم چنین در داستان حضرت موسی(ع) و خضر (ع) این عالم ربانی در سوره کهف بیان شده است. در آن آیات روشن شده است که پیامبری چون حضرت موسی(ع) که از پیامبران اولوالعزم الهی و دارای شریعت و کتاب است، از نظر برخی از مقامات عرفانی در جایگاهی نبوده است که از علم لدنی بهره مند شود و به نظر می رسد که در آزمون شکست خورده است و نتوانسته است تا اسرار الهی را دراین حوزه حمل کند.(کهف، آیات 60 تا 82)

خداوند در بیان تفاوت حضرت موسی(ع) با پیامبر(ص) خویش می فرماید که او از خداوند درخواست شرح صدر می کند تا بتواند سنگینی و ثقالت معارف وحیانی را تحمل کند،‌ (طه، ایه 25) در حالی که خداوند در کودکی به پیامبرش، انشراح صدر اعطا می کند که در سوره انشراح بیان شده است.

پیامبری چون حضرت عیسی (ع) از این قابلیت برخوردار می باشد که در کودکی کتاب تورات و انجیل را در مهد و گهواره داشته باشد،(مائده ، آیه 110 و آیات دیگر) در حالی که بسیاری از پیامبران(ع) از کتابی برخوردار نبوده اند.

در داستان معراج، پیامبر(ص) وضعیت برخی از پیامبران را تبیین می کند و نشان می دهد که ایشان پس از یک عمر تلاش و کوشش در دنیا، به چه مقام و منزلت عرفانی در پیشگاه خداوند دست یافته اند. برخی از ایشان در آسمان سوم و برخی چهارم و برخی پنجم بودند. این بدان معناست که آنان با همه تلاش خویش به سبب همان نقص در ظرفیت وجودی نتوانستند به مقام" تدلی یا قاب قوسین او ادنی(نجم، آیات 6 و تا 9) برسند و همانند پیامبر(ص) در نزدیک ترین منزل از منازل تقرب جایی گیرند.

به هر حال، میان انسان ها تفاوت های بسیاری از نظر ظرفیت وجودی است. از این روست که پیامبر(ص) می فرماید: نحن معاشر الانبیاء امرنا ان نکلم الناس بقدر عقولهم؛ ما پیامبران مامورشدیم تا با مردمان به اندازه عقول ایشان سخن بگوییم. این بدان معناست که ظرفیت فهم و وجودی انسان ها متفاوت است و نمی توان برای همه یک نسخه واحد پیچید. بنابراین، تفاوت هایی که در میان منازل عارفان و سالکان و مقامات از سوی عارفان مطرح می شود، به سبب همین تفاوت ظرفیت های وجودی، توانایی در سیر و سلوک است.

به این معنا که انسان ها، هر چند که همه در یک کلاس نشسته اند و استاد یک درس را می گوید، ولی تفاوت های ملموس و محسوسی میان فهم و درک شاگردان وجود دارد که نمی توان آن را نادیده گرفت.

برخی از شاگردان مکتب متاله شدن و ربانی گشتن، ناچارند تمام منازل هزارگانه ( به اعتبار هزار اسم الهی) را یک به یک طی کنند، ولی برخی دیگر از شاگردان از این ظرفیت برخوردارند که چند منزل اسمایی را با هم بپیمایند و برخی دیگر همانند اهل طی الارض، منازل سیر و سلوک را به هم می پیچیند و برخی دیگر طی الزمان می کنند و مراحل آسمانی وبلند را به سرعت می گذرند.

در برخی از روایات از عوالم هیجده هزار یا بیست چهار هزار و مانند آن سخن به میان آمده است. برخی از انسان ها از این ظرفیت وجودی و سعه وجودی برخوردار می باشند که همه این عوالم را طی الزمان کنند و بگذرند و برای آنان تنها مرگ مساوی با قیامت کبرای ایشان است، اما برخی دیگر این گونه نیستند بلکه می بایست در عوالم برزخ از میقات های پنجاه هزارساله بگذرند و یا در قیامت نیز با میقات ها و محدودیت های چند صد هزارساله مواجه هستند و نمی توانند از آن به سادگی بگذرند. این در حالی است که برخی طی الزمان می کنند و همه عوالم را به سرعت می گذرند. اگر فاصله هزار ساله یا پنجاه هزار ساله برای برخی مانند فرشتگان است تا به عالم الوهیت عروج کنند، برای برخی این سیر زمانی همانند سیر مکانی به سرعت انجام می شود و طی الزمان را همانند طی الارض می کنند. چنان که در سوره اسراء از طی الارض پیامبر (ص) و در سوره نجم از طی الزمان آن حضرت(ص) خبر داده شده است.

بنابراین، هر کسی اگر نسخه ای از سیر و سلوک و منازل و مقامات عرفانی می پیچید برای خودش می پیچد و نمی تواند برای همگان مفید باشد. از این روست که حتی عارفان کامل و مکمل نیز می بایست نسخه خاص برای هر شاگرد خود بپیچند. این همان چیزی است که در عرفان از شیخ طریقت و پیر و خضر راه سخن به میان آمده است. خضر راه می بایست با توجه به ظرفیت شاگردان خود نسخه بپیچد.

قرآن، کشف تام محمدی(ص) و نسخه عمومی

اگر این گونه است که هیچ نمی تواند یک نسخه عمومی بپیچد و بر اساس همین، منازل و مقامات مطرح شده در عرفان نمی تواند عمومی و فراگیر و کلی باشد، پس چرا قرآن به عنوان یک نسخه عمومی برای همه انسان ها و مکان ها تا قیام قیامت مطرح شده است؟

در پاسخ به این پرسش باید گفت قرآن که از آن به کشف تام محمدی(ص) یاد می شود، از یک ویژگی انحصاری و منحصر به فردی برخوردار می باشد. پیامبر(ص) به سبب این که در میان همه آفریده های الهی اشرف و اکرم است، در مقامی نشسته است که هیچ چیزی جز ذات احدیت بر او برتر نمی باشد. در این مقام ایشان همانند خداوند از احاطه کلی علمی و فراگیر برخوردار می باشد. این احاطه موجب می شود تا بر همه هستی احاطه مطلق و کامل و تمام داشته باشد و بر همه جزئیات همانند کلیات احاطه یابد. در این صورت، نسخه ای که می پیچد چنان از جامعیت برخوردار می باشد که همه می توانند از آن استفاده کنند.

قرآن، کتابی است که برای همه انسان ها بلکه برای همه لحظات آدمی دستور و برنامه دارد و هر کسی با توجه با ظرفیت خود می تواند از دستور و برنامه های قرآنی استفاده کند. در روایات معتبر قرآن همانند خورشید معرفی شده است که هر روز بر آدمی می تابد و هر کسی با توجه به نیاز خود از آن بهره می گیرد: "ان القران یجری کمجری الشمس" . این بدان معناست که خورشید قرآن را هر کسی در هر دمی بردارد، از تابش آن بهره مند می شود. عارفان براین باورند که هر کسی به قرآن مراجعه کند خداوند در همان زمان و باتوجه به حال و شرایط او، حقیقتی را بر او آشکار می کند و راهکاری جلوی پایش می گذارد تا بتواند به مسیر کمالی خود ادامه دهد.(نحل، آیات 44 و 64 و 89 و ایات دیگر)

این که خداوند در آیاتی از جمله سوره قدر از تنزل دایمی قرآن به ویژه در شب های قدر سخن می گوید، تنزل معانی برای فرد است. هر کسی با مراجعه به قرآن می تواند به این حبل و ریسمان آویزان میان خدا و خلق بیاویزد و اوج و عروج گیرد.

قرآن، معیار و شاخص کشف و شهود

بسیاری از کسانی که در مسیر سیر و سلوک و منازل انسانیت می افتند و می خواهند از طریقت شریعت و عبودیت، متاله شده و به الوهیت برسند و ربانی گردند و مظهریت ربوبیت الهی شوند، در کشف شهود خویش گاه دچار مشکل می شوند و در حقانیت آن شک و تردید می کنند.

علت این شک و تردید،‌ این است که آیا آن چه مشاهده کرده اند، حقیقت است یا حقیقت نماست؟ آیا از القائات رحمانی است یا از القائات شیطانی است؛ زیرا شیطان نیز همانند خداوند و فرشتگان القائاتی دارد. خداوند در آیاتی از این القائات شیطانی یاد کرده (سوره شمس) و گاه حتی بیان کرده است،‌ شیطان تلاش کرده تا در هنگام نزول وحی،‌ القائاتی داشته باشد که خداوند پیامبران(ع) از جمله پیامبر گرامی(ص) را از شر آن القائات حفظ کرده است. خداوند در این باره می فرماید: و ما ارسلنا من قبلك من رسول و لا نبی الا اذا تمنى القى الشیطان فی امنیته فینسخ الله مایلقی الشیطان ثم یحكم الله آیاته و الله علیم حكیم؛ پیامبرى را پیش از تو نفرستاده‏ایم، ‏مگر آن كه خواسته‏اى داشته باشد كه شیطان در خواسته او القاءاتى نموده، ولى‏خداوند آن القاءات را از میان برده پایه‏هاى آیات خود را مستحكم مى‏سازد».(حج، ایه 52)

این بدان معناست که شیطان همواره تلاش دارد تا القائاتی داشته باشد و بسیاری از کشف و شهودهای ممکن است آلوده به وسوسه های شیطانی باشد و سراب را به جای آب و باطل را به جای حقیقت نشان دهد. این آب نماها و حقیقت نما،‌ عامل بسیاری از گمراهی های بشر است. این که خداوند از عصمت پیامبران از مقام دریافت تا مقام حفظ و تا مقام ارایه و تبیین سخن به میان می آورد، برای دفع این القائات و یا رفع آن بوده است.

خداوند دو معیار ارزشمند برای انسان قرار داده است تا در موارد مشکوک بدان مراجعه نمایند. معیار اصلی و نخستین، فطرت و عقل سالم است. عقل انسانی این امکان را به بشر می دهد تا هر چیزی را بسنجد. البته مراد از عقل در این جا، حکم عقلایی نیست بلکه همان مستقلات عقلانی و عقلی است که در جایی خود تبیین شده است.

دومین معیار سنجش، قرآن و وحی است که کشف تام محمدی است. انسان می تواند هر چیزی را به قرآن عرضه کند و بر اساس آن داوری نماید. اگر کشف و شهودی بر خلاف کشف تام محمدی(ص) یعنی قرآن باشد، باید آن را به دیوار کوبید و ارزش و اعتباری برای آن قایل نبود. در روایات معتبر در باره حجیت روایات این معنا مورد تاکید است که هر روایتی را به قرآن عرضه کنید. اگر موافق قرآن بود، بپذیرید و گرنه آن را به دیوار بکوبید: «ما وافَقَ کتابَ الله فخذوه و ما خالَفَ کتاب‌الله فاضربوه علی الجدار»(وسائل الشیعه، ج 18، ص 23 ؛ وسائل الشیعه کتاب القضا و الشهاده باب 9 ، تفسیر صافی مقدمه خامسه؛ الفوائد الحائرية ، الوحيد البهبهاني ، ص 284)

پس هر کشف و شهودی را می بایست به قرآن این کشف تام محمدی(ص) عرضه داشت. پس اگر موافق با قرآن بود،‌ پذیرفت و به آن اهمیت داد و گرنه می بایست به دیوار و جدار و حائط کوبید.

بنابراین، اگر کسی در کشف و شهود به این رسیده است که چون به مرگ اختیاری و یقین رسیده و قیامت صغری و کبرای وی قیام کرده است، پس دیگر نیازی به عبادت نیست، می بایست این شهود را به دیوار کوبید، چرا که خداوند در آیه 99 سوره حجر می فرماید: وَاعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّى يَأْتِيَكَ الْيَقِينُ؛ پروردگارت را تا هنگام مرگ عبادت کن؛ زیرا مراد از یقین در این آیه به اعتبار آیات دیگر، همان مرگ طبیعی و پایان زندگی دنیاست. خداوند از زبان کافران در دوزخ نقل می کند که آنان می گویند ما منکر قیامت و رستاخیز بودیم تا این که مرگ ما رسید: حَتَّى أَتَانَا الْيَقِينُ ؛ تا مرگ ما در رسيد.» (مدثر، ایه 47) بنابراین، عبادت شرعی و تکالیف و وظایف دینی از جمله عبادت در همه مراحل و مقامات و منازل عرفانی لازم و واجب است و هرگز این تکالیف و عبادات برداشته نمی شود مگر این که مرگ طبیعی فرا رسد. از این روست که پیامبر(ص) که همه مقامات عرفانی را در حد کمالی و تمامی آن پیموده است، هرگز دست از عبادت شرعی نشست و حتی بیش تر به عبادت پرداخت.

عارفان یا استادان شیطان

البته در طول تاریخ عارفانی بودند که با کشف و شهود آیات الهی به جاهای بسیار بلند عرفانی رسیدند،‌ ولی سقوط کردند. از جمله معروف ترین ایشان از جنیان ، ابلیس است که با عبادت خویش تا مقام قدس بالا رفت و در میان فرشتگان به عبادت پرداخت ولی به خودپسندی و نژادپرستی و غرور و حسادت سقوط کرد و از مقام قدس اخراج و رانده شد.

از انسان قرآن به دو نفر اشاره می کند که یکی از آن ها سامری است که در زمان حضرت موسی(ع) به مقامات عالی عرفانی رسید و حتی جبرئیل فرشته وحی را می دید و توانست از آثار آن حضرت(ع) استفاده کند و گوساله زرین بسازد و آن را به صدا در آورد و به عنوان خدای موسی(ع) به قوم موسی(ع) معرفی کند.(طه، آیات 85 تا 95)

مهم ترین فرد انسانی که به مقامات کشف و شهودی بالایی رسید و سقوط کرد،‌ بلعم باعورا است. او نیز معاصر حضرت موسی(ع) بود. خداوند می فرماید او به کشف و شهود آیات الهی رسید و از اهل عرفان و بصیرت بود. این عارف بزرگ و صاحب مقامات، چنان در مادیات دنیوی غرق می شود که خداوند از او به " اخلد الی الارض " یاد می کند.(اعراف، ایه 176) در شیطینت این استاد بزرگ عرفانی همین بس که خداوند در آیات 175 سوره اعراف از او به استاد شیطان یاد می کند و می فرماید: وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ الَّذِيَ آتَيْنَاهُ آيَاتِنَا فَانسَلَخَ مِنْهَا فَأَتْبَعَهُ الشَّيْطَانُ فَكَانَ مِنَ الْغَاوِينَ ؛ و خبر آن كس را كه آيات خود را به او داده بوديم براى آنان بخوان كه از آن عارى گشت، آن گاه شيطان، او را دنبال كرد و از گمراهان شد.

خداوند در این آیه نام ابلیس را به کار نمی برد ، ‌بلکه با لقب شیطان از ابلیس یاد می کند تا به این نکته توجه دهد که ابلیس با همه شیطنت خود، شاگردی شیطنت بلعم باعورا به عهده گرفته است؛ زیرا انسان به سبب ظرفیت وجودی از همه موجودات در خوب و بد برتر است. بلعم باعورا در عرفان چنان بالا رفت که از ابلیس و مقامات او گذشت و سپس در شیطنت نیز استاد ابلیس و شیطان شد. از این روست که از پیروی و تبعیت شیطان از او سخن به میان می آورد. بسیاری از عارفان و یا مدعیان آن این گونه هستند که استاد شیطان می شوند؛ چرا که بر خلاف کشف و شهود تام محمدی(ص) حرکت و عمل می کنند.

البته اتباع از باب افعال به معنای دنبال کردن کسی برای تسلط و ظفریابی بر اوست؛ به این معنا که ابلیس و شیطان، در کمین بلعم باعورا نشست و در یک فرصت مناسبی بر او چیره و ظفر یافت؛ ولی این واژه این معنا را نیز می رساند که شیطان او را پیروی می کرد و دنبال او بود. به این معنا که ظرفیت گمراهی را داشت و هنگامی که بلعم خود را از آیات الهی جدا و انسلاخ کرد،‌ ابلیس بر او تسلط یافت و او را به جرگه شیاطین در آورد؛ ولی او خود به یک معنا استاد شیطان شد.

خداوند در آیاتی از تعقیب و گریزی که میان شهاب سنگ ها و شیاطین صورت می گیرد خبر می دهد و می فرماید که شهاب سنگ ها در کمین شیاطین هستند و آنان را دنبال می کنند تا بر آنان ظفر یابند: فاتبعه شهاب مبين(حجر، ایه 18)

به هر حال، برخی از انسان ها از حقیقت عرفان بیرون می روند و شیطان می شوند و دیگر حقیقت عرفان از دل و جانشان کنده و بیرون می رود. این افراد بسیار خطرناک تر از خود شیطان و ابلیس هستند، زیرا از توانایی انسانی خود برای گمراهی استفاده می کنند و مردمان بیش تری را فریب و گمراه می سازند.

عرفان کپسولی و ساندویچی

نکته ای که باید توجه داشت این است که هر انسانی ظرفیت های اختصاصی خود را دارد و این گونه نیست که بتوان برای همگان یک نسخه پیچید. این بدان معناست که عرفان کپسولی و یا ساندویچی، زخرفه القولی بیش نیست. به این معنا که کلام آراسته ای است که حقیقتی ندارد.

بنا براین نمی توان، در یک دوره کوتاه مدت برای همگان کاری کرد که به مقامات برسند و از منازل عرفان بالا روند، بلکه انسان ها با توجه به استعدادها و ظرفیت های خود در این حوزه رشد می کنند. البته کسانی هستند که ره صد ساله را یک شبه طی می کنند ، ولی این استثنائاتی است که از روی عنایت الهی انجام می شود. بیش تری مردم، می بایست به ظرفیت های خود توجه کنند.

همین مساله در باره تاثیرگذاری ادعیه و اذکار نیز می بایست مورد توجه قرار گیرد. اگر برای کسی ذکری تاثیر به سزایی دارد، دلیل بر این نیست که در دیگری همین ذکر با همین تعداد همان اثر را به جا گذارد؛ چرا که شرایط روحی و روانی اشخاص متفاوت می باشد. اگر برای کسی بسم الله الرحمن الرحیم، به منزله کن من الله است، در دیگری این چنین نیست. اگر خواندن هفت بار سوره حمد مرده را زنده می کند، برای اهل آن است. بنابراین، نمی بایست همان تاثیر بسم الله یا حمد را از دیگری داشت. این تفاوت های ظرفیت و سعه وجودی و استعدادهاست که نافی عرفان کپسولی و ساندویچی می باشد و نمی توان برای این دوره جز همان دکان شیاطین تعبیری دیگری داشت.

مشاهده بیشتر

خلیل منصوری

آیت الله خلیل منصوری رامسری به مدت ده سال در مرکزفرهنگ و معارف قرآن به تحقیق و پژوهش در علوم و معارف قرآن پرداخته و در همین سال ها آثار چندی نگاشته که در مطبوعات علمی و پژوهشی چاپ و منتشر شده است. آیت الله هم چنین در مدت بیست سال همکاری با مرکز جهانی علوم اسلامی، سازمان حوزه های علمیه خارج از کشور و جامعه المصطفی مقالات و کتب بسیاری را در باره کشورهای جهان و اوضاع آن به شکل تحلیلی نگارش کرده است. لازم به ذکر است تمامی مقالات منتشر شده در این وبسایت تألیف ایشان است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا