استکبار و استکبارستیزی در قرآن
اسلام گفتمانهای چندی را در جهان ایجاد کرده است. از مهمترین گفتمانهای اسلامی میتوان به یکتاپرستی، عدالت خواهی، حقگرایی و استکبارستیزی اشاره کرد.
این گفتمانها فراتر از دایره دین و مذهب است. به این معنا که اسلام بیتوجه به باورها و اعتقادات انسانها و جوامع بشری، خواهان تحقق عدالت و چیرگی حق و رهایی انسان و جامعه از استضعاف و ظلم است. این بدان معنا خواهد بود که در این گفتمانها، تنها محور و اصل اساسی، انسانیت خواهد بود؛ چرا که از نظر اسلام، کرامت و شرافت آدمی تا آن پایه است که بیتوجه به نوع دین و مذهب، خواهان تحقق این گفتمانها در جوامع بشری است.
بیگمان، در عصر معاصر که از آن به عصر خمینی(ره) یاد میشود، گفتمانهای فوق ، توسط ایشان دوباره احیاء و در صحنه جهانی مطرح شده است. از این رو دیپلماسی عمومی و خصوصی جمهوری اسلامی، بر این پایه تعیین شده است، هر چند که در برنامهریزیها و سیاستگذاریها، کوتاهی از سوی دستگاه مرتبط با آن انجام شده است، ولی گفتمانهای این چنینی، اساس حرکتهای اصلی جامعه اسلامی و کنشها و واکنشهای آن قرار گرفته است.
نویسنده در این مطلب با نگاهی به آموزههای قرآنی، این گفتمان اسلامی و چرایی و چگونگی آن را تبیین کرده است.
استکبار، گفتمان شیطانی
از آموزههای قرآنی این معنا به دست میآید که جریان و گفتمان استکباری که در جوامع بشری وجود دارد، جریانی شیطانی و بیرون از دایره فطرت انسانی است؛ چرا که انسان به طور فطری گرایش به خیر و خوبی و زیبایی دارد و از هر گونه امور زشت و نقص و بدگریزان است. از آنجا که روحیه و عمل استکباری، نوعی بدی و ستم در حق دیگران است، با فطرت و روحیه الهی انسان سازگار نیست. از این روست که انسان به طور طبیعی اعتدالگراست و اموری چون وسوسههای شیطانی است که او را به یکی از دو سوی افراط و تفریط میکشاند.
از گزارشهای قرآنی برمیآید که نخستین فرد متکبر، موجودی به نام ابلیس بوده که از قبیله جنیان است. ابلیس به سبب توهم برتری ماده آتش بر دیگر عناصر و مواد، خود را بزرگتر از دیگر آفریدههای الهی دانست و ادعای خلافت الهی کرد. از آنجا که خلافت الهی به معنای برتری نوعی و شرافت و کرامت بر دیگر انواع و آفریدههای الهی است، ابلیس چنین ادعایی را مطرح میکند و بر اساس همین توهم خودبزرگبینی و برتری نژادی، در برابر خداوند و دیگر آفریدهها استکبار میورزد و از حد و حدود خود خارج میشود.(اعراف، آیه 12؛ ص ، آیه 76)
تجاوزگری ابلیس از دایره مقام خود و ادعای خلافت الهی، موجب میشود تا از سجده به انسان به عنوان خلیفه الهی سرباز زند و فرمان الهی را برای اطاعت انسان نپذیرد. (سوره بقره، آیات 30 تا 37)
همین روحیه تکبر که در عمل با استکبار بروز و ظهور کرد، موجب شد تا گفتمان جدیدی در جهان شکل بگیرد که از آن به گفتمان استکباری یاد میشود؛ چرا که ابلیس پس از خودداری از اجرای فرمان الهی و اطاعت انسان، از ساحت قدس الهی رانده و هبوط میکند و پیش از هبوط به سبب وعدهای که از خداوند برای بقا تا روز قیامت میگیرد، خداوند به او اجازه میدهد تا زمان ظهور حضرت مهدی(عج) در زمین زندگی کند و مرگ به سراغش نیاید. او پس از دستیابی به این وعده الهی که تخلفناپذیر است، سوگند میخورد تا همه فرزندان آدم(ع) را گمراه کند و فرصت خلافت الهی را از ایشان بازستاند و ظن خویش را درباره ناتوانی انسان به این مقام و مظهریت ربوبیت، راست نماید. این گونه است که به فریب و دسیسه و وسوسه رو آورد تا آدمی را از عبودیت خدا بازداشته به عبودیت شیاطین و طاغوت و جبت دعوت کند و فرصت مظهریت ربوبیت و ربانی شدن را از انسانها بگیرد.
این گونه است که گفتمان ابلیسی و شیطانی به عنوان گفتمان استکباری در جهان شکل گرفت تا از رسیدن انسان و جنیان مومن به حقیقت خود باز دارد و اجازه ندهد تا انسان در یک گفتمان عدالتمحور و اعتدالی و حقجویانه، خود را چنانکه شایسته و بایسته است، بسازد و دستگیر دیگر آفریدهها از جمله جنیان شود.
از گزارش قرآن در سوره جن بر میآید که تنها بخشی از جنیان، گفتمان استکباری ابلیس را پذیرفتند و به عنوان شیاطین در این گفتمان مشارکت جستند، اما بخشی از جنیان، در مخالفت با گفتمان استکباری او برخاستند و با پذیرش خلافت انسان، تابعیت و اطاعت انسان را در پیش گرفتند و با ایمان آوری به شریعت اسلام از آدم(ع) تا خاتم(ص) مسیر کمالی را پیمودند و توانستند به عنوان پیروان صادق پیامبران به درجات و مقامات عالی خود دست یابند و اهل بصیرت شوند، چنانکه داستان عفریت جنی، از درباریان حضرت سلیمان پیامبر(ص) معروف و مشهور است.(نمل، آیه 39) زیرا این شخص با پذیرش خلافت و انسانی چون حضرت سلیمان(ع) توانست به مقامات شایسته و بایسته خود برسد.
به هر حال، در دو جامعه انسانی و جنی، گروهی از شیاطین جنی و انسی، راه استکبار را در پیش گرفتند و به استضعاف دیگر انواع از جمله نوع انسان و جن پرداختند و حقوق آفریدههای دیگر را پایمال کرده و اجازه رشد و بالندگی به آنها ندادند؛ زیرا مستکبران، با خروج از دایره عدالت و اعتدال، حقوق دیگران را پایمال میکنند و شرایطی را برای مستضعفان پدید میآورند که نتواند در یک بستر سالم و مناسبی به رشد و بالندگی خود ادامه دهند و به کمالات خویش برسند. در حقیقت استکبارگرایی در جهان، به معنای سلب فرصتهای برابر از دیگران است و به عنوان یک مانع جدی در برابر رشد و کمالیابی موجودات و آفریدههای الهی مطرح میباشد.
راغب اصفهانی، فرهنگشناس قرآنی مشهور جهان اسلام، ریشه استکبار را در روحیه تکبر و خودپسندی شخص میداند و میگوید که شخص دارای این روحیه، بیآنکه مستحق برتری طبیعی و ذاتی و یا اکتسابی باشد، میخواهد خود را بر دیگران مقدم دارد و دیگران را به استضعاف بکشاند.
از آیات قرآن به دست میآید که استکبار در مقابل استضعاف است؛ چرا که عمل استکباری است که حق دیگران را تباه میسازد و دیگری را به استضعاف میکشاند؛ زیرا استضعاف، خواستن ناتوانى و ضعف براى شخص ديگرى است و مستضعف، كسى است كه ضعيف قرار داده مىشود.(التّحقيق فى كلمات القرآن الكريم، حسن المصطفوی، ذیل واژه ضعف)
استکبارستیزی مصداقی از گفتمان عدالتخواهی
استکبارگرایی به سبب آنکه مصداقی از ظلم و ستم است، در گفتمان ظلم و بیعدالتی قرار میگیرد. بنابراین، مستکبر، مصداقی از ظالم است. از آنجا که ظلم در برابر عدل قرار دارد، گفتمان استکباری در برابر گفتمان عدالت قرار میگیرد. از این رو، هرکسی منادی گفتمان عدالت در جهان است، نمیتواند استکبارستیز نباشد و یا در کنار گفتمان مستضعفین قرار نگیرد و ایشان را به عدالت نخواند.
به سخن دیگر، هر کسی در دایره گفتمان عدالت قرار دارد، در جبهه مستضعفان ودر کنار ایشان قرار میگیرد و علیه مستکبران و ظالمان میجنگد. در این میان، برای او هیچ فرقی ندارد که شخصی که علیه او به عنوان ظالم و مستکبر میستیزد، مدعی ایمان و دین باشد یا نباشد؛ هم چنانکه فرقی نمیکند که مستضعف و مظلومی که در کنارش قرار گرفته است، متدین باشد یا نباشد؛ چرا که دایره گفتمانی عدالت، فراتر از دایره گفتمانی ایمان قرار دارد.
البته شرط ایمان واقعی در اسلام، پذیرش چنین گفتمان عدالت خواهانه و حقجویانه است. بر این اساس، اسلام بیتوجه به دایره گفتمانی ایمان و کفر، خواهان توجه به گفتمان عدالت است و از همگان میخواهد تا به این گفتمان بپیوندند.
برخی از مفسران بر این باورند که آیه 25 سوره حدید، نگاهی به این گفتمان دارد؛ زیرا در این آیه سخن از ناس یعنی تودههای مردم بیتوجه به وجوه اعتقادی آنان است. به این معنا که هر کسی که نام مردم بر آنان نهاده میشود، میبایست در دایره گفتمانی عدالت قرار گیرند و برای عدالت قیام کنند.
خداوند به صراحت به عنوان یک فرمان به مومنان در حوزه دفاع از عدالت و استکبارستیزی میفرماید: چرا در راه خدا، و (در راه) مردان و زنان و کودکانی که (به دست ستمگران) تضعیف شدهاند، پیکار نمیکنید؟! همان افراد (ستمدیدهای) که میگویند: «پروردگارا! ما را از این شهر (مکه)، که اهلش ستمگرند، بیرون ببر! و از طرف خود، برای ما سرپرستی قرار ده! و از جانب خود، یار و یاوری برای ما تعیین فرما!. (نساء، آیه 75)
ریشههای استکبارگرایی
با نگاهی به ریشهها و خاستگاه استکبارگرایی میتوان دریافت که چرا گفتمان استکبار از مصادیق و زیرشاخههای گفتمان ظلم و بیعدالتی است.
نخستین عاملی که موجب میشود تا شخص از حالت عدالت و اعتدال خارج شود، خودپسندی، خودبزرگ بینی و خودبرتربینی است. خداوند در آیاتی از جمله 74 تا 76 سوره ص گزارش میکند که چگونه خودپسندی و خودبرتربینی نژادی موجب شد تا ابلیس استکبار ورزد و از حدود خود تجاوز نماید و نافرمانی کند.
دومین و سومین عامل مهم در ایجاد بستر گفتمان استکباری قدرت و ثروت است. کسانی که در رفاه و آسایش غرق میشوند، موقعیت خویش را فراموش میکنند و از فقر به غنا و استغنا میرسند و سرکشی و طغیان میکنند. با نگاهی به پیرامون خود و تحلیل کسانی که مرتکب گناه و فساد میشوند و از حدود عقلانی و الهی خارج میشوند، میتوان به سادگی به نقش مخرب و غیر سازنده امکانات زیاد و رفاه و خوشی آگاه شد. در جریانهای فتنه در تاریخ اسلام به سادگی میتوان نقش اشرافیت را علیه عدالت دید. شاید دشمنترین دوستان امیرمومنان(ع) که زمینه شهادت وی را در محراب عبادت و عدالت رقم زدند،اشرافیت بیدرد و مرفهان خوشگذران بودند. اگر طلحه وزبیر قارونی واشرافی نبودند هرگز عدالت در محراب این گونه به ششمیراشرافیت فرقانی شکافته نمیشد.
خداوند در آیاتی به این دو عامل اصلیاشاره کرده و مردمان را به آن حساس میکند. از جمله در آیات 73 و 74 سوره مریم به امکانات و رفاه بیش از اندازه توجه میدهد و آن را از مهمترین عوامل در استکبارگرایی و ظلمگرایی بشر برمی شمارد. اصولا اشرافیت همواره در برابر عدالت وگفتمان آن بوده و در کنار مستکبران قرار گرفته است. ملا در اصطلاح قرآنیاشرافیت حاضر در قدرت است که پایههای مستکبران را استواری میبخشند و حقوق مستضعفان را به غارت و چپاول میبرند.
خداوند درآیه 15 سوره فصلت به قدرت به عنوان عاملی که گفتمان استکباری را سبب میشوداشاره میکند؛ چرا که قدرت هر گونه مقاومت را تاب بر نمیدارد و زمینه را برای گرایش استکباری فراهم میآورد. این گونه است که اهل خودپسندی و ثروت و قدرت، نسبت به حقوق خویش بسنده نمیکنند و فراتر از حق خویش میجویند. پس علیه هر گونه حقوق عقلانی و شرعی قیام میکنند و به گناه و زشتی و بدی رو میآورند.(اعراف، ایه 133؛ یونس، آیه 75؛ جاثیه، آیات 7 و 8 و 31)
روحیه افراد خودپسند و قدرتمند و ثروتمند به ایشان اجازه نمیدهد تا در گفتمان حق و عدالت قرار گیرند. این گونه است که راه لجاجت را در پیش میگیرند و حتی حق ملموس و قسط را نادیده میگیرند و آن را انکار میکنند.(احقاف، آیه 10) و در نهایت به جای اصلاح امور و ایجاد گفتمان عدالت، به افساد امور میپردازند و گفتمان ظلم و بیعدالتی و استکباری را زنده و تقویت میکنند و جوامع را به فساد میکشند تا در فضایی آلوده با استفاده از ابزارهای قدرت و ثروت بیشتر از جامعه بگیرند و خون مردمان را در شیشه کنند و چون زالو از آن بمکند.(نمل، آیه 14)
از نظر قرآن استکبار نه تنها ضد عدالت است، بلکه ضد حق است؛ چرا که ریشه در تکبر و خودپسندی دارد که بر حق نیست.(احقاف، آیات 20 و 46)
مبارزه جهانی علیه استکبار
از آیات قرآن از جمله آیه 25 سوره حدید بر میآید که عدالتگرایی گفتمان اصلی پیامبران بوده است. به این معنا که پیامبران(ع) در حوزه عمل اجتماعی و سیاسی در جامعه، درصدد بودند تا جلوههای حق و عدالت را برپا دارند؛ زیرا در سایه عدالت است که حق میتواند خود را نشان دهد و باطل ازمیان رود.
در حقیقت توحید گرایی زمانی در جوامع میتواند حضور یابد و تحقق پیدا کند، که جامعه پیش از آن، حق را بشناسد و عدالت را تجربه کند. بنابراین ماموریت همه پیامبران معرفی حقوق مردمان به عنوان انسان نه مومنان و کمک برای فهم و قیام عدالت در جامعه است تا در یک شرایط برابر هر کسی بتواند گفتمان حق را بشناسد و با اختیار در پی آن برود.
از آنجا که گفتمان باطل و کفر، گفتمان ظالمانهای است، هرگز اجازه نمیدهد تا گفتمان دیگری در جامعه شکل گیرد و مردم از حق و حقوق خویش آگاه شوند و خواهان عدالت فراگیر و همهجانبه از جمله عدالت مشهود و ملموس شوند. ازاین رو خداوند ماموریت اصلی را مبارزه با جنبههای عدالت ستیزانه باطل و کفر کرده است. بر این اساس، مبارزه با استکبار جهانی به عنوان یک اصل و محور اصلی گفتمان در گفتمان جامع عدالت قرار گرفته و تفسیر شده است.(حدید، آیه 25)
خداوند همان گونه که گفتمان عدالت را گفتمان اصلی جامعه ایمانی قرارداده است، هر گونه گرایش به استکبار و یا استکبارگرایی را مردود دانسته و عذابهای خوارکننده دنیوی و اخروی برای مستکبران بیان کرده است.(انعام،آیه 93 و اعراف،آیه 40 و نساء، آیه 172)
خداوند از مومنان میخواهد تا در جبهه مستضعفانی قرار گیرند که در جامعه بشر به ایشان ظلم شده و حقوقشان تضییع شده است. این همکاری تنها در سطح رسانه و تبلیغات وهمراهی و همدلی نیست، بلکه فراتر از هر نوع همکاری در مقام مجاهدت است. به این معنا که بر مومنان است تا سلاح بر گیرند و در کنار مستضعفان بیتوجه به دین وآیین آنان، علیه مستکبران بجنگند و حق ایشان را بستانند و ظلم و بیعدالتی را ریشهکن کنند تا در یک فضای گفتمانی عدالت محور، هر کسی خود راه خویش از چاه بازشناسد و مسیر تعالی و حق را بپیماید. (نساء، آیه 75)
گفتمانی که امام خمینی(ره) در عصر کنونی داعیه دار و پرچمدار آن بود، گفتمان عدالت بود. بارها آن بزرگوار سیاست جمهوری اسلامی را حمایت از مظلومان و مستضعفان جهان در برابر مستکبران و قاسطان معرفی کرده است. چنانکه فرمود: «خداوند هميشه با مستضعفان است و حق همواره بر باطل غلبه كرده و ايمان هميشه فائق شده است.» (در جستوجوى راه از كلام امام، دفتر اول، مستضعفين، مستكبرين، ص 119)
وعده خداوند چنين است كه مستضعفان وارث زمين خواهند شد و ستم و بيداد، محو و عدل و داد بتمامه رخ خواهد نمود. كه : «امامت حق مستضعفين است، وراثت از مستضعفين است، مستكبرين غاصبند، مستكبرين بايد از ميدان خارج بشوند.» (صحيفه نور، ج 6، ص 168)
اين حقيقتى است كه با توفيق الهى محقق خواهد شد : «خداوند تعالى وعده فرموده است كه مستضعفين ارض را به اميد خودش و توفيق خودش بر مستكبرين غلبه دهد و آنها را امام قرار دهد و پيشوا قرار دهد».(صحيفه نور، ج 5، ص 235).
امام خمینی تحقق عدالت و قسط را چه در نفس و وجود فرد و چه در درون جامعه بشری یک تکلیف فطری و الهی و انسانی میداند که هر فردی از افراد جامعه نسبت به انجام آن مسئول است. مسئولیت انسانی ایجاب میکند که در برابر ظلم و بیعدالتی ساکت ننشیند و برای قیام به قسط برخیزد.
ایشان میفرماید : اسلام خدايش عادل است، پيغمبرش هم عادل است و معصوم، امامش هم عادل و معصوم است، قاضياش هم معتبر است که عادل باشد، فقيهش هم معتبر است که عادل باشد، شاهد طلاقش هم معتبر است که عادل باشد، امام جماعتش هم معتبر است که عادل باشد، امام جمعهاش هم بايد عادل باشد-از ذات مقدس کبريا گرفته تا آن آخر. زمامدار بايد عادل باشد؛ ولاتشان هم بايد عادل باشند. اين ولاتي که در اسلام مي فرستادند، واليهايي که مي فرستادند به اين طرف و آن طرف، امام جماعتشان هم بود، بايد عادل باشد. اگر عادل نباشد، اگر عدالت در بين زمامداران نباشد، اين مفاسدي است که داريد مي بينيد. اسلحه دستاشخاص غيرصالح، اسلحه دستاشخاص ناصالح،اشخاص بي انصاف، بي عدالت. (صحيفه امام؛ ج 3، ص 304)