اجتماعیاخلاقی - تربیتیتاریخیروان شناسیفرهنگیفلسفیمعارف قرآنیمقالات

ملاک زیرکی و حماقت از نظر امام حسن(ع)

samamosبسم الله الرحمن الرحیم

شناخت شخصیت به انسان کمک می کند تا بهتر موقعیت خود را در میان افراد جامعه درک کند. هر انسانی می بایست بکوشد تا افزون بر شناخت شخصیت دیگران، روش هایی را نیز برای شناخت خود از منظر دیگران به دست آورد تا با ارزیابی داشته و نداشته بتواند مسیر کمالی را بهتر بپیماید. هر چند که هر انسانی نسبت به خودش آگاه و بصیر است و می داند که دارای چه شخصیتی است، اما دانش وی نسبت به این که دیگران درباره شخصیت او چگونه می اندیشند؟ بسیار محدود و اندک است.

 

البته باید توجه داشت که آن چه اصیل و اساسی است، درک درست از هستی و اهداف آن و برآورد میزان درستی افکار و رفتارش نسبت به آن است؛ اما نمی بایست تحلیل دیگران را نسبت به شخصیت خود نادیده گرفت. نکته مهم دیگر آن است که ما چه تصوری از حقایق هستی و معیارها و ملاک های واقعی زندگی سالم و شخصیت سالم داریم؟ این جاست که می بایست که برای تحلیل شخصیت خود و موقعیت آن نسبت به حقایق یعنی همان صراط مستقیم زندگی باید به معیارهای مراجعه نماییم که آموزه های وحیانی از طریق پیشوایان بیان شده است. یکی از این پیشوایان امام حسن مجتبی(ع) است. مراجعه به ایشان برای کسب معیارها از جمله معیار زیرکی و حماقت به ما کمک می کند که مسیر درست و راست را بشناسیم و بر اساس آن شخصیت خود و دیگران را ارزیابی کرده و اجازه ندهیم تا قضاوت و داوری های نادرست دیگران مسیر و سبک زندگی ما را دگرگون سازد. نویسنده در این مطلب با مراجعه به آموزه هایی ایشان بر آن شد تا یکی از مهم ترین ملاک ها و معیارها را در زندگی و سبک زندگی راستین زندگی بیان کند. با هم این مطلب را از نظر می گذرانیم.

معیارهایی برای شناخت از شخصیت

هر انسانی با مجموعه ای پیچیده از اندیشه ها، پندارها، باورها، نگرش ها و بینش ها زندگی خود را تعریف کرده و می سازد. این مجموعه در حقیقت همان فلسفه زندگی هر انسانی است که در سبک زندگی او نمود و تجلی می یابد. سبک زندگی هر انسانی چیزی جز فلسفه زندگی او نیست. پس باید در شناخت سبک زندگی به فلسفه هر انسانی مراجعه کرد و یا بر اساس سبک زندگی او فلسفه زندگی او را شناسایی کرد.

به نظر می رسد که ارتباط سبک زندگی با فلسفه زندگی چنان استوار است که میان آن ها رابطه علی و معلولی برقرار است. البته این ارتباط از سوی سبک زندگی بیش تر است؛ زیرا معلول در حقیقت بیانگر کامل و تمام علت است.

تاکید بر این نکته اخیر از آن رو صورت می گیرد که بسیاری از مردم آن چه را می شناسند و می دانند و یا می گویند، واقعا باور ندارند؛ اما آن چه را عمل می کنند همان باورهای قطعی آنان است مگر آن که در شرایط استنثایی قرار گیرند. پس انسان ها به طور طبیعی و در شرایط معمولی و عادی همان را ارایه می دهند که بدان باور دارند. این باورها گاه حتی بر خلاف شناخت ها و دانش های آنان است؛ زیرا این گونه نیست که هر شناختی به باور تبدیل شده باشد، بلکه انسان ها بر خلاف حتی شناخت قطعی و یقینی خود، باوری دیگر دارند که اعتقادات و نگرش های آنان را شکل می دهد. از این روست که خداوند در آیه 14 سوره نمل می فرماید: با آن که به آن معجزات روشن یقین قطعی داشتند، ولی از روی ظلم به انکار آن پرداختند.

ایمان و باور هر کسی ترکیبی از عقل و قلب است؛ یعنی آن چه ذهن می شناسد و قلب به احساس و عواطف آن را پذیرفته است در رفتار و عمل به نمایش می گذارد. اما باید توجه داشت که هر شناختی به معنای باور قلبی و ایمان نیست. این گونه است که میان جزم اندیشی و عزم ارادی مرزی است که گاه اجازه نمی دهد همان جزم در اندیشه به عزم قطعی در اراده و عمل تبدیل شود.

بنابراین، برای شناخت افراد و فلسفه زندگی آنان بهتر آن است که به سبک زندگی آنان توجه شود؛ زیرا سبک زندگی هر شخصی بیانگر و نمایشگر فلسفه زندگی اوست که واقعا به آن باور داشته و ایمان و عزم آن را همراهی می کند. برای شناخت شخصیت هر کسی می بایست به سبک زندگی او پرداخت و آن را تحلیل و ارزیابی کرد.

از آن جایی که ما نیازمند تحلیل شخصیت هستیم، باید به سبک زندگی افراد توجه خاصی داشته باشیم تا بتوانیم با تحلیل شخصیت افراد، تصویری درست و راست از فلسفه زندگی وی داشته باشیم و تعاملات و ارتباطات خود را بر اساس آن فلسفه زندگی استنباط شده برقرار سازییم وگرنه ممکن است گرفتار فریب و غرور شویم و نتوانیم ارتباط و تعاملی درست و راستین برقرار کرده و در زندگی خود از آن سود بریم. از نظر قرآن هر انسانی نه بر اساس شناخت ها بلکه بر اساس باورهایی زندگی و عمل می کند که شخصیت و شاکله وجودی او را می سازد. بنابراین، سبک زندگی هر انسانی گواه روشنی از شخصیت و شاکله وجودی هر انسانی است که می توان با تحلیل آن فلسفه زندگی واقعی او را دریافت هر چند که آن را نهان کرده و منافقانه طوری دیگر به نمایش گذاشته و یا گزارش می کند.(اسراء، آیه 84؛ محمد، آیه 30)

هم چنین نیازمند آن هستیم تا شخصیت خود را نیز بر اساس معیارهای انسان کامل و سالم ارزیابی و تحلیل کنیم. هر انسانی به طور طبیعی از شخصیت و ویژگی های شخصیتی خود آگاه است و هیچ کسی چون خودش نسبت به حقایق شخصیتی او آگاه تر نیست.(قیامت، آیه 14) اما این به تنهایی برای داشتن یک زندگی خوب و سالم و کامل کافی نیست؛ بلکه لازم است تا انسان معیارهایی را داشته باشد تا بر اساس آن به سنجش و ارزیابی از موقعیت و وضعیت خود نسبت به زندگی سالم و خوب بپردازد.

این معیارها می تواند همان نگاه مردم به شخص و شخصیت باشد. به این معنا که ما نگاه کنیم که اکثریت مردم نسبت به ما چگونه می اندیشند و ما را چگونه ارزیابی کرده و چه نمره ای را برای ما می گذارند؟ آیا ما را انسانی متعادل و هنجاری می دانند یا انسانی نامتعادل و دارای رفتارهای نابهنجار می شناسند؟ آیا از نظر مردم، انسانی موفق هستم یا آن که در زندگی موفق نبوده و مثلا از اختلال در شخصیت رنج می برم؟

به نظر می رسد که مردم یکی از بهترین داوران برای تشخیص وضعیت شخصیت درست و سالم و متعادل باشند؛ اما آیا واقعا چنین است؟

در پاسخ به این پرسش باید گفت که مردم می توانند یکی از بهترین داوران باشند، به شرط آن که معیارهایی درست و راستینی در اختیار داشته باشند و از معیارهای حق دور نباشند؟ ممکن است گفته شود، مگر مردم حق نیستند و همراهی اکثریت به معنای حقانیت نیست؟ شکی نیست که اکثریت می تواند حق یا باطل باشد و هیچ گاه اکثریت به معنای حقانیت و اقلیت به معنای بطلان نیست. معیارهای حق را می بایست در جایی دیگر جست و جو کرد.

از نظر اسلام عقل و وحی دو کاشف از حقایق است. البته عقلی که در این جا مراد است عقل کاملی است که از هوی و هوس و غضب و شهوت رهیده باشد؛ وگرنه عقلی گرفتار اوهام شهوت و غضب و خشم انسانی است نمی تواند کاشف حقیقت باشد؛ زیرا خواسته های نفسانی است که حقیقتی را می سازد که باطل است.

با توجه به مشکلاتی که برای عقل برای کشف حقیقت است، تنها راه باقیمانده وحی است که از طریق انسان های معصوم به جامعه انسانی انتقال می یابد. انسان های معصوم می توانند حقایق را چنان که از خدا نشات گرفته (بقره، آیه 147؛ آل عمران، آیه 60 ) به ما انتقال دهند. آنان می توانند فلسفه راستین زندگی و هدف اصلی آفرینش را تبیین کنند و بر اساس آن نشان دهند که انسان سالم کیست؟ و چه کسی دارای شخصیت سالم است؟

آموزه های وحیانی اسلام در حقیقت در پاسخ به این پرسش ها نزول یافته است. قرآن تلاش دارد تا حقیقت فلسفه زندگی را تبیین نماید و نشان دهد چه کسی بر اساس چه معیارهای دارای تعادل و سلامت شخصیت است و چه کسی این گونه نیست؟

ملاک زیرکی و حماقت اشخاص

یکی از معیارهای مهم در زندگی انسان و تبیین شخصیت سالم و متعادل، ملاک زیرکی و حماقت است. هر انسانی می خواهد بداند که شخص عاقل و زیرک و باهوش و کیس کیست؟ بر اساس چه ملاک و معیاری می تواند دریافت که واقعا شخصی سفیه و احمق است یا عاقل و زیرک است؟

تاکید بر این معیار از میان معیارها و ملاک مهم دیگر در زندگی از آن روست که انسانیت انسان را می بایست در عقل و جهل(حماقت و سفاهت) جست و جو کرد. اگر انسانی برخوردار از عقل باشد در حقیقت انسان است وگرنه او را می بایست از دایره انسان و انسانیت بیرون قرار داد. اصولا زندگی انسانی با عقل معنا و مفهوم می یابد و این عقل و خرد است که انسان را در چنین جایگاه کرامت و شرافت نشانده است.

بسیاری از مردم خود را عاقل و دیگران را احمق و سفیه می دانند. خداوند در آیات قرآنی بیان می کند که مخالفان پیامبران همواره خود را عاقل و پیامبران را سفیه می دانستند. در دوره پیامبر(ص) مشرکان و کافران، مومنان اندکی که پیرامون پیامبر(ص) جمع شده بودند را سفیه می دانستند و آنان را بی خردانی می شمردند که به جای مسیر عقل و عقلانیت و اصلاحات مسیر باطلی را در پیش گرفته اند.(بقره، آیه 13) در حالی که سفیه و بی خرد واقعی خود ایشان بودند که از راه حق و عقلانی دور شده و گرایش به خرافات و اوهام پیدا کرده بودند.(بقره، آیه 130)

هر کسی بر اساس فلسفه زندگی خود هستی و دنیا را تحلیل کرده و رفتار می کند. اگر انسانی خدا و معاد را کنار بگذارد و برای دنیا اصالت قایل شود، چنین انسانی گرایش به آخرت و زهد ورزی را سفاهت می داند و بهره مندی و تلذذ از لذات مادی و دنیوی را عقلانیت محض می شمارد؛ اما اگر فلسفه زندگی او بر این چارچوب باشد که خدا و معادی است و انسان بیهوده آفریده نشده است و دنیا تنها گذرگاهی به سوی آخرت است، آن گاه شیوه و سبک زندگی او تغییر می کند و غرق شدن در لذات دنیوی و مادی را جز سفاهت و بی خردی نمی شمارد.

بنابراین، باید گفت که معنای زندگی با فلسفه زندگی دگرگون می شود و ملاک ها و معیارها نیز به تبع آن جا به جا و تغییر می یابد. آموزه های وحیانی بر آن است تا تصویری روشن از هستی و حقایق آن به دست دهد تا بر اساس آن سبک زندگی را تحت تاثیر خود قرار دهد.

از نظر آموزه های اسلامی، عاقل و احمق بر اساس فلسفه زندگی اسلامی غیر از عاقل و احمقی است که بر اساس فلسفه زندگی غیر اسلامی زندگی خود را تعریف کرده و می سازد.

امام حسن مجتبی(ع) به عنوان پیشوای معصوم(ع) که جز به حق و وحی نطق نمی کند(نجم، آیه 4) در تبیین عاقل و احمق می فرماید: ایها الناس! ان اکیس الکیس، التقی؛ و احمق الحمق، الفجور؛ ای مردم ! زیرک ترین مردمان پرهیزگار متقی و احمق ترین آنان، فاجر است.(فرهنگ سخنان امام، ص 430)

در این معیاری که امام حسن(ع) برای عقلانیت و حماقت انسان ها ارایه می دهد به وضوح این معنا اثبات می شود که اخلاق مهم ترین ویژگی انسان است؛ زیرا ایشان عقل و حماقت را به تقوا و فجور ارتباط داده که در حوزه اخلاق و رفتارهای اجتماعی قرار دارد. از نظر امام حسن(ع) عقلانیت انسان را می بایست در رفتارهای هنجاری و اخلاقی جست و جو کرد و کسی که رفتارهای نابهنجار دارد و از فضایل اخلاقی دور مانده و گرفتار فجور و بی تقوایی است در حقیقت انسانی احمق و فاقد عقلانیت است.

می دانیم که اصول اخلاقی با کاشفیت عقل ارتباط تنگاتنگی دارد. عقل انسانی به عنوان کاشف حقایق وقتی هستی را می نگرند و می شناسد، حقایقی چون محور عدالت در هستی را در می یابد. عقل در می یابد که جهان هستی بر مدار و محور عدالت سامان یافته است. عدالت آن است که هر چیزی در جای مناسب خود قرار داده شود. این جای مناسب همان جایی است که خداوند بر آن قرار داده است. پس اگر کوچک ترین تغییری در موضع و جایگاه چیزی پیش آید، از مدار و محور عدل خارج شده و در حق او ظلم شده است. انسان به عنوان موجودی عاقل نه تنها باید هر چیزی را در جای مناسب آن قرار دهد بلکه باید بکوشد تا اگر چیزی از مدار عدل و حق خارج شده در جای حق و عدل آن قرار دهد. پس اعطای حق هر صاحب حقی نیز عدالتی است که انسان موظف و مکلف به انجام و اجرای آن است.

این جاست که عقل در حوزه نظر با شناخت از حقیقتی به نام عدالت، می کوشد تا در مقام عقل عملی بایدهایی را تعریف کند که احقاق حق هر صاحب حقی شود و عدالت تحقق یابد. این گونه است که پس از کشف این حقیقت، بایدهای اخلاقی حسن عدالت و قبح ظلم را بیان می کند.

پس این عقل انسانی است که خواهان عدالت بر اساس شناخت حق عدل است. هر گونه خروج از این دایره و معیار به معنای بی تقوایی و فجور تلقی می شود. پس اگر انسانی فجور و بی تقوایی می کند در حقیقت بر خلاف شناخت و فرمان عقل رفتار کرده است و این رفتار نابهنجار و فجور آمیز بهترین گواه بر بی خردی و سفاهت و حماقت شخص است.

اما اگر انسانی دارای تقوا باشد و بر مدار عدالت و حقانیت رفتار کند، نشان می دهد که از عقل برخوردار بوده و به درستی آن را در زندگی اش به کار گرفته است.

به سخن دیگر، برای شناخت عاقل و احمق می بایست به رفتارهای او توجه داشت و آن را تحلیل و ارزیابی کرد. اگر رفتارهایش مبتنی بر اصول اخلاقی به ویژه عدالت باشد چنین شخصی به سبب تقوایی که از فجور در پیش گرفته نشان می دهد که انسانی عاقل و خردمند است، اما اگر رفتاری ضد اخلاقی داشته باشد و ظلم و فجور و بی تقوایی در زندگی او نمود داشته باشد، چنین شخصی انسانی احمق قلمداد می شود که از خرد سودی نبرده است.

امام حسن مجتبی(ع) در سخنی دیگر می فرماید: اشد من المصیبه سوء الخلق؛ بداخلاقی از هر مصیبت و بلایی سخت تر است.(فرهنگ سخنان امام حسن(ع) ص 40)

به نظر امام(ع) بداخلاقی بدترین مصیبت انسان است؛ زیرا انسانی که گرفتار بداخلاقی است از هیچ نعمتی سود نمی برد. آن چه حقیقت انسان را معنا می کند خوش خویی است و بد اخلاقی نشان می دهد که شخص گرفتار حماقت است که حماقت بدترین مصیبت برای انسان است.

امام علی(ع) فرمودند: هیچ تنهایی و وحشتی وحشتناک تر از بدخلقی نیست. (غررالحکم ج۱ ص۳۳۶) کسی که بدخلق است از عقلانیت به دور است و همین موجب می شود تا از جامعه انسانی رانده شود و گرفتار وحشت تنهایی شده و نتواند در مسیر تعامل و ارتباط سازنده با مردم قرار گیرد. در حالی که انسان عاقل با خوش خویی خود هم زندگی را بر خود آسان می کند و هم از دیگران بهره می برد و با انس با ایشان راه پیشرفت و کمال را می پیماید. حضرت صادق(ع) می فرماید: خوش خلقی مایه آسانی امور و موجب شادی در زندگی است. (سنن النبی ، ص۳۳)

انسان بداخلاق، از حیث روانشناختی در زندگی افسرده و فاقد آرامش روحی و روانی و از حیث جامعه شناختی در کارهایش با شکست مواجه شده و پی درپی موجبات ناراحتی خود و اطرافیان و سلب آسایش دیگران را فراهم می سازد.

اگر ز دست بلا بر فلک رود بد خوی

ز دست خوی بد خویش در بلا باشد

شخص بداخلاق بزرگی را از کف می دهد، لذت و شیرینی و طعم زیبای زندگی را به تلخی مبدل می کند، دوستان و رفیقان خود را از دست می دهد، به شمار دشمنان خود می افزاید و روزی و رزق الهی خود را با بداخلاقی خویش، کاهش می دهد. (همان، ص ۳۳۷ ۳۳۸). از این روست که پیامبر(ص) سرمنشأ بداخلاقی را در نهایت به نادانی و عدم درک صحیح برمی گرداند. (همان)

خداوند در آیات قرآنی انسان متعادل از نظر شخصیت را کسی می داند که در زندگی خویش تقوا را مراعات می کند و از فجور پرهیز می کند؛ زیرا عقل و وحی به او کمک می کند تا حق و عدالت را بشناسد و به سمت و سوی پسندیده ها و نیکی ها برود و از بدی ها و ظلم و فجور و بی عدالتی و بی تقوایی پرهیز کند. انسان کامل و متعادل از نظر شخصیت همان گونه که خداوند آفریده است انسانی عاقل و خردمند است اما کسی که عقل خود را به هواهای نفسانی دفن می کند و فتیله نورانیت آن را پایین می کشد به خود ظلم می کند و زمینه شقاوت ابدی و بدبختی خود را با حماقت فراهم می آورد.(شمس، آیات 7 تا 12)

بنابراین، اگر بخواهیم عاقل و احمق واقعی را بشناسیم می بایست به سبک زندگی افراد توجه کنیم تا دریابیم تا چه اندازه با تقوا یا بی تقوا هستند. به هر میزان که شخص دارای تقوا باشد به همان میزان از عقلانیت سود برده و از سلامت شخصیت بهره مند است و به همان میزان بی تقوایی و گرفتاری در فجور می توان از حماقت و سفاهت شخص آگاه شد. از این روست که خداوند ملاک کرامت انسانی را تقوا دانسته است که بیانگر میزان عقلانیت شخص و سلامت شخصیت اوست.(حجرات، آیه 13)

مشاهده بیشتر

خلیل منصوری

آیت الله خلیل منصوری رامسری به مدت ده سال در مرکزفرهنگ و معارف قرآن به تحقیق و پژوهش در علوم و معارف قرآن پرداخته و در همین سال ها آثار چندی نگاشته که در مطبوعات علمی و پژوهشی چاپ و منتشر شده است. آیت الله هم چنین در مدت بیست سال همکاری با مرکز جهانی علوم اسلامی، سازمان حوزه های علمیه خارج از کشور و جامعه المصطفی مقالات و کتب بسیاری را در باره کشورهای جهان و اوضاع آن به شکل تحلیلی نگارش کرده است. لازم به ذکر است تمامی مقالات منتشر شده در این وبسایت تألیف ایشان است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا