اعتقادی - کلامیروان شناسیعرفانمعارف قرآنی

عوامل و آثار مکاشفه از نظر قرآن

بسم الله الرحمن الرحیم

مکاشفه از نظر قرآن، حالتی است که بر اکثریت مردم در هنگامه مرگ با کشف و کنار رفتن پرده از روی قلب آدمی رخ می دهد و از مهم ترین آثار آن، تحقق یقین در سایه «تیزبینی» قلب است؛ اما در اصطلاح عرفانی، مکاشفه نوری است که در قلب آدمی پس از تزکیه نفس و تطهیر قلب از صفات مذموم و ناپسند ظاهر می شود و حقایق هستی با توجه به مراتب سعه وجودی صاحب مکاشفه بر او آشکار می شود. بنابراین می توان گفت مکاشفه در هر دو اصطلاح ناظر به حالتی است که در قلب پس از کشف رخ می دهد و انسان نسبت به حقایقی توانایی رویت و دیدن به قلب می یابد که پیش از آن بر او پوشیده بوده است.

از نظر آموزه های وحیانی قرآن، مکاشفه به اصطلاح عرفانی، عنایت و تفضل الهی نسبت به بندگان خاص است که تحت تعلیم و تزکیه الهی به نور ایمان و آثار آن دست یافته اند. بی گمان فهم این مرتبت از کمالات نفس در سلامت قلب می تواند اسراری از مشاهدات اهل بصیرت را به نمایش گذارد. با هم این مطلب را از نظر می گذرانیم.

مشاهدات احوال قلوب در سایه مکاشفات

دوستان اهل بصیرتی دارم که به تعبیر خودشان صفر تا صد کسی را که بخواهند بشناسند، می شناسند. از نظر برخی از آنان، چشم دریچه ای به سوی حقیقت نفس آنان و تقلبات احوالات آنان است. آنان نه تنها توانایی این را دارند که این حقایق را از طریق مشاهده عینی و حضوری داشته باشند، بلکه حتی از طریق نظر کردن در چشم به عنوان دریچه ای به حقایق قلوب نفس، می توانند این ادراکات و مشاهدات را داشته باشند. بنابراین نه تنها پرده ای بر دل آنان نیست تا مشاهده کنند، بلکه چیزی به نام «غیب» نسبت به احوالات باطنی افراد برای آنان نیست. البته این امر بر اساس ساختار «اذا شاء علم علم؛ اگر بخواهد بداند می داند» اتفاق می افتد و در بیش تر موارد اصلا هیچ التفات و توجهی به اطرافیان ندارد تا مشاهده ای تحقق یابد.

البته آن دوست دیگرم از همین اهل بصیرت نیازی نمی بیند تا به چشم دیگری نگاه کند یا به امری التفات و توجه یابد، تا حقیقت شخص مقابل برایش کشف شود، بلکه با نظر به شخص مقابل در می یابد که دارای چه ملکاتی است که مقوم و شاکله شخصیتی او شده و اعمالش بر اساس همان شاکله شخصیتی صادر می شود(اسراء، آیه 85)؛ زیرا وقتی چیزی ملکات و مقومات و شاکله شخصیت شده باشد، آن ملکات، تجلیاتی در ملکوت شخصیت او دارد که این دوست اهل بصیرت می تواند آن ها را ببیند. از همین روست که برخی را «پروانه» یا «روباه» یا «کوتوله های شیطانی» یا «خوک و پلنگ» یا «خرس، عقاب و جغد» یا «شتر» یا «خر» یا «سگ» و مانند آنها می بیند. البته همه این ها به مفهوم این نیست که این افراد شیطانی باشند، بلکه همان گونه که وقتی «اسدالله» یعنی شیر خدا گفته می شود، ملکه شجاعت شخص مراد است، این تجلیات ملکوتی به اشکال حیوانی می تواند مثبت و منفی باشد. بنابراین، یکی از ایشان دوست دیگری را «خرس، عقاب و جغد» دید که بیانگر قدرت و قوت، بلند پروازی و نگاه تند و تیز در تاریکی نسبت به دیگران است. البته شکی نیست که وقتی «سگ» می بیند، همان مفهوم قرآنی بدخلق پارس کننده در هر حال(اعراف، آیه 166) یا «خر» همان «یحمل اسفارا»(جمعه، آیه ) یا «انکر الاصوات لصوت الحمیر» () و هم خوک به معنای ملکه «دیوثی» و پلنگ به سبب خصلت کمین گری و غافلگری و تندخویی و درنده خویی و مانند این ها است.

شگفت این که این توانایی مشاهدات قلب و دیدن نورانیت یا ظلمانیت افراد یا مشاهده افراد به اشکال حیوانی از همان آغاز زندگی بوده است. پس باید گفت که در این افراد اهل بصیرت از دوستان به یک معنا هیچ کشفی به یک معنا در قلب آنان رخ نداده تا «غطاء»(ق، آیه 22) یا «غشاوه»(بقره، آیه 7) از پرده های آویخته یا در برگیرنده از روی قلب کنار رود و آنان به مشاهده ملکوت و غیبی نسبت به افراد بپردازند؛ بلکه مشاهدات آنان بدون کشف و مکاشفه نسبت به قلب خودشان است؛ زیرا قلوب آنان بر اساس همان فطرت ابتدایی الهی باقی و برقرار بوده است و آنان این مشاهدات را نسبت به دیگران از همان کودکی داشته اند.

بنابارین، باید توجه داشت که از نظر آموزه های وحیانی قرآن، نفس مستوی(شمس، آیه 7) و معتدل(انفطار، آیه 7) در مرتبت قلب و فواد این توانایی فطری را دارد تا حقایق غیبی را مشاهده کند؛ چنان که کودکان فرشتگان و جنیان را می بینند و مشاهده می کنند؛ در حالی که در بزرگسالان این امکان تنها برای اهل مکاشفه یا مشاهده خواهد بود.

از آن چه بیان شد فرق مکاشفه و مشاهده دانسته شد؛ زیرا مکاشفه به مشاهدات غیبی اطلاق می شود که پس از کنار رفتن پرده های غطایی یا غشایی از روی قلب تحقق می یابد؛ در حالی که مشاهدات می تواند بدون این کشف و مکاشفه باشد؛ مگر آن که گفته شود که مکاشفه نسبت به پرده های ظاهری است که بر مشهود افتاده است که توده مردم را به خود مشغول می کند، ولی اهل مشاهدات آن را کنار زده و به باطن و غیب و ملکوت و ملکات دیگران دسترسی پیدا می کنند.

نکته دیگر چنان که این دوستان اهل بصیرت بر آن اذعان دارند، تنها احوالاتی را مشاهده می کنند که «ملکات» فرد شده و ملکوت آنان در همین ساختار سامان یافته است؛ یعنی شخص مشهود به سبب تکرار عملی، نوری را کسب کرده یا گرفتار ظلمتی شده است که جزو ملکات و ملکوت اوست؛ پس آنان نوری که به سبب قرائت قرآن، نماز شب یا ولایت اهل بیت (ع) در مشهود ایجاد شده را می بینند یا روباه صفتی یا سگ صفتی و مانند آنها را که جزو ملکات مشهود است، مشاهده می کنند. البته آنان می توانند با اراده و مشیت خویش و التفات و توجه در مواردی نیز دریابند که شخص هر چند که دروغ ملکه آنان نشده، در این مورد دروغ می گوید یا در باطن سگی یا روباهی عمل می کند و تند خویی و دشمنی یا مکاری خویش را در پشت چهره انسانی ظاهری نهان کرده است.

البته این دوستان اهل بصیرت اذعان دارند که آینده افراد را نمی توانند ببیند و مشاهده کنند، ولی با توجه به ملکات افراد می توانند پیش بینی کنند که این رفتار سرانجامی جز مثلا طلاق، مرگ، خودکشی، یا کسب مقامات عرفانی و مانند آنها ندارد. البته این مشاهده مختص به ساحت دیداری نیست، بلکه دیگر حواس از جمله بویایی را نیز شامل می شود و آنان تعفن زناکاری یا شرابخواری را می شنود و استشمام می کنند یا حتی چهره دوزخی شخص که سیاه سوخته شده را مشاهده کنند؛ زیرا این امور ملکات افراد مشهود به مشاهده شده است.

به هر حال، فرقی میان مشاهده و مکاشفه از این جهت است که مشاهدات می تواند اعم از مشاهده بدون مکاشفه یا با مکاشفه باشد؛ پس اهل مشاهده ممکن است، اصولا مکاشفه ای نداشته باشد و کشف غطایی یا غشایی برایش رخ نداده باشد؛ اما اهل مکاشفه مشاهداتشان پس از کشف غطاء یا غشاوه است.

مشاهدات ملکوتی در سایه مکاشفات

مکاشفه از ریشه «کشف» به معنای کنار رفتن پرده از روی چیزی است.(لسان العرب، ابن منظور، ج 12، ص 102) از نظر قرآن، هنگامه مرگ با «کشف الهی» «غطاء» و پرده را روی انسان محتضر برداشته می شود، و خدا به محتضر این امکان را می دهد تا دارای «بصیرت» و «تیزبینی» شود و حقایقی را ببیند.(ق، آیه 22)

هر چند که در این آیه سخن از قلب نیامده، ولی بر اساس آیات دیگر و نیز روایات تفسیری – تبیینی، این «غطاء» بر «قلب» و «فواد» است که مرتبتی از نفس انسان است که مسئولیت «رویت» را به عهده دارد و اصولا توانایی شناختی و گرایشی انسان بدان وابسته است؛ یعنی اندیشه و انگیزه در قلب تحقق می یابد و انسان را مهار و مدیریت می کند؛ چرا که تفقه و تعقل و بصیرت و مانند آنها به قلب به اعتباری نسبت داده می شود و به خود نفس انسان به اعتباری دیگر.

بر اساس آموزه های وحیانی قرآن، قلب انسان می تواند در صورتی که پرده از روی آن کنار برود، ملکوت و ملکات را ببیند و مشاهده کند که پیش از آن غیر قابل رویت و مشاهده برای او بوده است؛ زیرا پس از کشف الهی در قالب «کشفنا عنک غطائک، از روی تو پرده ات را کنار زدیم» این توانایی مشاهده قلبی به او داده می شود که از آن به «بصرک الیوم حدید؛ بصر تو امروز تیز می شود» تعبیر شده است.(ق، آیه 22)

از نظر آموزه های وحیانی قرآن، اصولا دیدن، شنیدن و مانند آنها برای قلب انسان است که در بدن دنیوی با گوش و چشم و دیگر حواس دریافت می شود؛ بنابراین، هر چند که در این عالم برای انسان لازم است تا گوش و چشم سالم باشد تا بشنود و ببیند، ولی حقیقت دیدن و شنیدن برای قلب است؛ از همین روست که شنوایی و بینایی به قلب نسبت داده می شود و به گوش و چشم به یک معنا مجازی است؛ زیرا خدا گوش و چشم ندارد، ولی «السمیع و البصیر» یعنی شنوا و بینا است.

خدا در قرآن بارها از واژه «کشف» به معنای پرده برداشتن یا زدودن بهره برده است. کشف ساق ملکه بلقیس در هنگامه مواجه با آبگینه با کنار زدن دامن(نمل، آیه 44)، کشف از ساق از انسان در قیامت(قلم، آیه 42) کشف رجز و عذاب(اعراف، آیات 134 و 135؛ یونس، آیه 98؛ دخان، آیه 12)، کشف ضرر(یونس، آیه 12؛ مومنون، آیه 75) و مانند آنها به معنای زدودن عذاب و ضرر و مشکلاتی است که انسان را در بر می گیرد و او را می آزارد و دوست دارد از آن رها شود.

از نظر آموزه های وحیانی قرآن، نفس مستوی و معتدل با قلب سالم و سلیم، بی پرده و «رین» و زنگار، یا «ختم» یا «طبع» است؛ اما با فجور و گناه زنگار می بندد(مطففین، آیه 14)، مختوم و مهر کرده می شود(بقره، آیه 7) و مطبوع شده و طبع تغییر یافته می گیرد.(منافقون، آیه 3) این گونه است که قوه ادراکی و شناختی و گرایشی و انگیزه ای صحیح را از دست می دهد و دچار سفاهت و بی خردی و وارونگی در شناخت و فهم و ادراک و گرایش می گردد و به جای انسانی صحیح و رشید تبدیل به انسان «منکوس» می شود و فقاهت و تعقل را از دست می دهد.(اعراف، آیه 179؛ بقره، آیات 7 تا 18)

خدا به صراحت می فرماید: کسی که معبودش را هواهای نفسانی قرار دهد و شنوایی و قلبش مختوم شود؛ و بر بصیرت و بینایی اش (نه عین و چشم) «غشاوه» افکنده شود، غیر قابل هدایت است.(جاثیه، آیه 23) بنابر این از نظر قرآن، گرفتار شدن انسان به چنین شرایطی نادرست به سبب پیروی از هواهای نفسانی است. غشاوه به پرده ای گفته می شود که همه سو چون «غاشیه» انسان را در بر گیرد. پس وقتی بصر و بینایی شخص این گونه بسته شود، چیزی را نمی تواند مشاهده کند.

باید توجه داشت که انسان های کافر و منافق همانند مومنان در ظاهر یکسان هستند؛ زیرا وقتی به کافران و منافقان نگاه می شود ممکن است که حتی چشم ظاهر و دیداری آنان قوی تر باشد، اما آن چه عامل تمایز است، همان قلب است که بینایی و بصیرت را به آدمی می بخشد و قدرت تعقل و تفقه را ایجاد می کند؛ بنابراین، پرده و غشاوه ای بر چشم ظاهر نیست تا کور به معنای ظاهری باشند، بلکه مراد همان کوردلی و عدم بصیرت است که آنان را از درک حقایق و مشاهدات ملکوت و ملکات محروم کرده است. پس از نظر قرآن «غشاوه» و پرده فراگیر بر «ابصار» و دیدگان قلب آنان است که مختوم شده است.(بقره، آیه 7) از همین روست که انذار و عدم انذار در ایشان هیچ تاثیری نمی گذارد.(بقره، آیه 6)

خدا در جایی دیگر با تعبیر «غطاء» بیان می کند که چگونه غطایی که «اعینهم» است نمی گذارد تا «ذکر الهی» داشته یا توانایی شنیدن آن را داشته باشند(کهف، آیه 101)؛ زیرا غطاء نمی گذارد قلب درست ببیند و بشنود و کارکرد صحیح داشته باشد. البته با توجه به سیاق آیه می توان دانست که مراد از «اعین» در آیه چشم سر نیست، بلکه چشم دل و قلب است؛ زیرا ذکر به چشم سر نسبت داده نمی شود بلکه به چشم دل نسبت داده می شود که همان بینایی نسبت به حقیقت خدا و ایمان بدان است.

از نظر آموزه های وحیانی قرآن، هنگامه مرگ برای اکثریت مردم که پرده هایی از جنس «غطاء» یا «غشاوه» بر قلب دارند، به اراده و مشیت الهی برداشته شده و کنار می رود و آنان حقایق را با دیدگان بصیر تیزبین خویش مشاهده و رویت می کنند.(ق، آیه 22)

پس از نظر قرآن، مشاهدات ملکوت عوالم هستی و تیزبینی نسبت به آن و دست یابی به بصیرت حقیقی در سایه مکاشفات الهی برای اکثریت اتفاق می افتد و آنان حقایق ملکوتی هستی را می بینند و حتی ملکات اعمال خویش را چنان که روایات بیان کرده، مشاهده می کنند و وضعیت و احوال خویش را دست کم نسبت به عالم برزخ مشاهده می کنند. البته این مشاهدات پس از مکاشفه در هنگامه احتضار یا در روز قیامت اتفاق می افتد که به یک معنا پس از عبور از دنیا به سوی ملکوت برزخی یا قیامتی است در عوالم و نشئات دیگر است؛ یعنی زمانی که پایش در گور یا لبه آن یا پایش در عرصه قیامت است، چنین مشاهداتی برای اکثریت مردم اتفاق می افتد.

مشاهدات و مکاشفات در دنیا

چنان که گفته شد، برخی از انسان ها در همین دنیا مشاهداتی بدون مکاشفات دارند؛ از همین روست که امیرمومنان امام علی(ع) می فرماید: لو کشف الغطاء ما ازددت یقینا؛ اگر پرده کنار رود چیزی به یقین من زیاد نمی شود؛ زیرا آن حضرت(ع) در همین دنیا مشاهدات نسبت به عوالم دارد و در مراتب سه گانه علم الیقین و عین الیقین و حق الیقین نسبت به ملکوت و ملکات خویش یا دیگران بلکه همه هستی است.

از این حدیث دانسته می شود که غایت مکاشفات مشاهداتی است که به شهود قلب انسان به «یقین» می رسد. یقین علم قطعی حضوری یا شهودی نسبت به حقایق درونی یا بیرونی است به طوری که هیچ شک و ریبی در آن راه نمی یابد؛ زیرا شک در علم حصولی ایجاد می شود و در علم شهودی یا حضوری جایی و راهی برای شک و ریب نیست. از نظر قرآن، انسانی که در مقام رویت و دیدن قلبی و حقیقی نسبت به چیزی باشد به یقین می رسد که در آن شک و ریب نیست؛ از این روست که شخص می گوید: من خود دیدم و هیچ شک و تردیدی ندارم. حال اگر این رویت قلبی باشد خواه شهودی یا حضوری، یقین صد درصد است.

البته از نظر قرآن، یقین خود دارای شدت و ضعف و مراتب سه گانه ای است که شامل علم الیقین و عین الیقین(تکاثر، آیات 5 و 7) و حق الیقین(واقعه، آیه 95) است.

بر اساس آموزه های وحیانی قرآن، کسی که نفس مستوی و معتدل و قلب سالم و فطرت الهی خویش را در همان حالت فطری خلقت نخستین نگه داشته باشد و به خطا و گناه و فجور و عصیان و فسوق آلوده نکرده و از کار نیانداخته باشد، به سبب همان تقوای فطری دارای مشاهدات نسبت به ملکوت و ملکات است و می تواند عوالم و نشئات را ببیند و مشاهده کند وحتی سیر داشته باشد و در آنها حضور یابد، چنان که می تواند ملکات افراد را نیز ببیند و مشاهده داشته باشد. از همین روست که اهل بصیرت از دوستان همانند کودکانی پاک هستند که هیچ آلودگی ندارند؛ البته ممکن است محدودیت هایی را داشته باشند که به سبب آلودگی برخی از اعضا مانند شنوایی برای آنان باشد؛ زیرا هر کسی هر میزان «تقوا» و «ورع» فطری خویش را حفظ کرده باشد، به همان میزان در ملکوت نشئات و عوالم شهود و حضور دارد یا ملکات افراد را مشاهده می کند. پس گاه در مرتبه علم الیقین و گاه در مرتبه عین الیقین و گاه در مرتبه حق الیقین است. تفاوت درجات و مراتب این افراد به میزان همان تقوا و ورع سه گانه است که برآیند آن نیز یقین های سه گانه است.

برخی از این دوستان ورع در محرمات دارند، برخی ورع در متشابهات دارند، برخی دیگر ورع در مباحات و دیگری ورع در مقامات و آن دیگری در سطح اعلی علیین در نهایت ورع از غایات دارد؛ زیرا  تنها در اندیشه «عبودیت» و بندگی است، و به چیزی جز بندگی نمی نگرد و غایتی ندارد و اگر غایتی باشد همان غایت الهی در خلق انس و جن است که همان عبودیت است. پس غایتی برای ورع و تقوای خویش ندارد، بلکه اگر غایتی است برای خلقی است که خدا کرده و او در همان مسیر حرکت و سیر و صیرورت دارد تا «لیعبدون» را در نفس مطمئن خویش تجلی بخشد.(ذاریات، آیه 56)

از نظر قرآن، هر چه درجه استوا و اعتدال نفس و سلامت قلب بیش تر باشد، مشاهدات ملکوت نشئات و عوالم و سیر در آنها و هم چنین مشاهدات ملکات افراد قوی تر و مطمئن تر و کامل تر و تمام تر است.

از نظر آموزه های وحیانی قرآن، ممکن است کسی گرفتار زنگارها شود و بخواهد خود را با تعلیم و تزکیه الهی تطهیر کند تا دوباره نفس مستوی و معتدل و قلب سالم و سلیم یابد؛ در این شرایط است که کشف الغطاء رخ می دهد و شخص در ساحت مکاشفات و در سایه آن به مشاهدات می پردازد. از این جاست که مکاشفات به معنای اصطلاح عرفانی بروز می کند؛ زیرا مکاشفات در اصطلاح عرفانی ، نوری است که در قلب آدمی پس از تطهیر قلب از صفات مذموم ظاهر می شود. برآیند این نور الهی در قلب پس از کشف الهی، مشاهده و معرفت نسبت به ذات و اسمای الهی، وحی، شناخت و معرفت نسبت به ملکوت آسمان ها و زمین، قدرت تشخیص الهامات رحمانی از شیطانی و به یک معنا کشف امور غیبی و تبدیل آن به مشهودات قلبی است.(نگاه کنید: تفسیر القرآن الکریم، ملا صدرا شیرازی، ج 2، ص 69؛ ترجمه رساله قشیریه ، به تصحیح فرزوان فر، ص 118)

باید توجه داشت که اهل بصیرت که مشاهدات را براساس نور فطری دارند، نیازی به چنین کشف و مکاشفه ای ندارند؛ زیرا گرفتار مذموم نشده تا نیازی به تطهیر و کشف غطاء و غشاوه شوند. در ضمن باید توجه داشت که از نظر آموزه های اسلامی نوری که در فطرت انسان است شامل همه انوار صفات الهی است؛ زیرا انسان مظهر همه اسماء الهی و تجلیات انوار صفات آن است؛ بنابراین، نور ایمان با نور روحانیت و نور روح القدسی یا نورهای دیگر در او اجتماع شده است. در فردی که مکاشفه در مورد او انجام می شود، با کشف الغطاء و الغشاوه که خود بر دل و قلب افکند، نوری که در فطرت بوده آشکار و فروزان می شود نه آن که نوری جدیدی به شخص داده می شود؛ زیرا از نظر قرآن گناه و فجور «نور فطرت» را دسیسه کرده و به حالت «خبت» خاموشی نزدیک می کند ولی هرگز «تبدیل» در آن رخ نمی دهد؛ زیرا با تغییر منفی در قالب رین و طبع و ختم، نور فطرت هم چنان در باطن فطرت انسان نهان است و با کشف الغطاء دوباره از نو درخشش خویش را آشکار می کند.(شمس، آیات 7 تا 10)

از نظر آموزه های وحیانی قرآن، همه انسان ها بر اساس فطرت توانایی مشاهده ملکوت هستی و ملکات اعمال انسان را دارا هستند؛ البته می بایست این «نور» در فطرت با ایمان و اعمال صالح و تقوا و ورع ظهور خود را به تمامیت برساند؛ زیرا این نور همانند «انرژی» در منبع نفس و قلب ما قرار داده شده و با ایمان و اعمال صالح تقواآفرین بروز و ظهور می یابد(انعام، آیه 122؛ حدید، آیه 28؛ انفال، آیه 29؛ زمر، آیه 22) و هم چون سراج و چراغ خود و پیرامونش را روشن می کند و امکان حرکت و سیر و صیرورت در عوالم و نشئات ملکوتی هستی در ساختار «براق» به ما می بخشد. پس هر کسی می بایست با ایمان و تقوای الهی بر اسب «براق» خویش نشسته و چون برق بدرخشد و در عوالم برود و نظاره کند(اعراف، آیه 185) و به خدایی که مشهود در هر چیزی و شاهد بر هر چیزی به نام «شهید» ملاقات کند و این حقیقت برای او در میان همه هستی «بیان» و جدا شود و حقیقت «انه الحق» آشکار گردد.(فصلت، آیه 53)

از نظر آموزه های وحیانی قرآن، همان گونه که «کشف الغطاء» به دست خدا است، هم چنین «ارایه» نیز دست خدا است و انسانی که در سنت الهی در مسیر هدایت فطری گام برداشته باشد، به طور فطری قابلیت مشاهده را دارد، اما این ماذون به این است که «ارایه» ملکوت و ملکات به دست خدا انجام شود؛ زیرا این گونه نیست که اختیار ارادی به دست بشر باشد و هر گونه که مشیت کرد و اراده نمود تحقق یابد؛ بلکه هماره «لا جبر و لاتفویض» حاکم بر هستی است و به مشیت حکیمانه الهی در چارچوب همان سنت الهی، به کشف الهی و ارایه خدایی مشاهدات ملکوت و ملکات شدنی است.(انعام، آیه 75؛ فصلت، آیه 53) از همین روست که خدا بارها از «ارایه» سخن می گوید که به دست مشیت حکیمانه اوست و رویت قلب و فواد که در آن «کذب» راه ندارد، بلکه صدق و حقیقت محض است به عنایت و تفضل الهی خواهد بود(نجم، آیات 10 و 11)؛ زیرا حضرت محمد مصطفی(ص) که اشرف و اکرم همه هستی است، به تفضل و عنایت الهی به «اسراء» و سیر الهی بالا می رود و مشاهدات و رویتی را دارد که برتر از آن در توان احدی نیست؛ زرا در مقام «قاب قوسین او ادنی» (نجم، آیه 9) این رویت و مشاهدات فواد و قلب رخ داده که در آن کذبی نیست.(نجم، آیات 9 تا 11)

البته باید توجه داشت که برای اهل بصیرت و مشاهدات و مکاشفات رویت و دیدن امری موردی نیست ، بلکه هماره دارای تداوم و پیوستگی است؛ از همین روست که خدا درباره مشاهدات و رویت پیامبر(ص) از فعل ماضی «رای» به «یری» منتقل می شود تا استمرار را در این امر بیان کند.(نجم، آیات 11 و 12)

هم چنین دوباره تاکید می شود که مشاهدات و مکاشفات اهل بصیرت در دنیا محدود به ملکوت عوالم و نشئات نیست، بلکه ناظر به ملکوت اعمال خویش و دیگران است که برای آنان قابل رویت و مشاهده به تفضل و عنایت الهی و اذن اوست.(توبه، آیات 94 و 105) پس همان گونه که پیامبر(ص) و امامان معصوم(ع) ملکوت و ملکات را می بینند، مومنانی که در سطح اهل بصیرت به اذن الهی رویت و مشاهده دارند، ملکوت و ملکات را با هم مشاهده می کنند و به قلوب و ملکات دیگران به شهود و مشاهده و رویت علم شهودی دارند.(توبه، آیه 105)

در حقیقت خدا احاطه علمی خویش نسبت به «ناس» و مردم را به ایشان به عنوان کسانی که «مرتضی» هستند می دهد و آنان از این رویت و احاطه علمی برخوردار می شوند.(اسراء، آیه 60)

البته چنان که قرآن بیان کرده  و دوستان اهل بصیرت نیز این توانایی را به اذن الهی دارند، آنان برخی در قالب چیزی شبیه خواب و رویا در عوالم سیر می کنند و حقایق قبل دنیا و بعد دنیا را می بینند و آگاهی به گذشته و حال و آینده می یابند. باید توجه داشت که «رویا» برای این اهل بصیرت همانند پیامبر(ص) خواب دیدن نیست؛ زیرا آنان به خواب نمی روند، بلکه به عالم بالا و ملکوت نشئات بالا می روند و سیر ارادی دارند، در حالی که دیگران به «توفی الهی»(زمر، آیه 42) این سیر را دارند و به عوالم بالا می روند. آنان در این سیر که شبیه خواب است(؛ زیرا چشمی می خوابد و چشمی بیدار است چنان که در روایتی از پیامبر(ص) نقل شده است.) بسط وجودی می یابند و نور آنان تا سطحی که شاکله شخصیتی و سعه وجودی آنان اجازه می دهد، بسط پیدا می کنند و به نوعی آگاهی نسبت به همه چیز می شوند که برای اکثریت مردم «غیب» است، ولی آنان به سبب رضایت الهی، غیبی ندارند.(جن، آیات 26 و 27)

از نظر آموزه های اسلامی، بسط وجودی پیامبر(ص) و امامان معصوم(ع) تا جایی است که هم چون مقام «صمد» الهی، همه هستی را پر کرده و در مقام «هو الاول و الاخر و الظاهر و الباطن»(حدید، آیه 3) مظهریت این گونه یافته و فراتر از زمان و مکان بر همه هستی احاطه کلی تمام به علم و تعلیم الهی دارند.(اسراء، آیه 60) بنابراین، اول و آخر هستی برای آنان معنایی ندارد، بلکه همه هستی را به بسط وجودی خویش پرکرده و به نور الله همه هستی را می بینند و به علم حضوری و شهودی می دانند.(همان)

مشاهده بیشتر

خلیل منصوری

آیت الله خلیل منصوری رامسری به مدت ده سال در مرکزفرهنگ و معارف قرآن به تحقیق و پژوهش در علوم و معارف قرآن پرداخته و در همین سال ها آثار چندی نگاشته که در مطبوعات علمی و پژوهشی چاپ و منتشر شده است. آیت الله هم چنین در مدت بیست سال همکاری با مرکز جهانی علوم اسلامی، سازمان حوزه های علمیه خارج از کشور و جامعه المصطفی مقالات و کتب بسیاری را در باره کشورهای جهان و اوضاع آن به شکل تحلیلی نگارش کرده است. لازم به ذکر است تمامی مقالات منتشر شده در این وبسایت تألیف ایشان است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا