حمیت عقلانی و دفاع از حقانیت
تعصب که در عربی حمیت نیز گفته می شود، حالتی نفسانی و روحی است که انسان در برابر چیزی اتخاذ می کند. در آیات قرآنی از حمیت جاهلی سخن به میان آمده و آن را عامل کفر یا تشدید آن دانسته به گونه ای که در برابر حق سر فرود نمی آورند.
اما نوعی از حمیت را می توان یافت که ریشه در عقلانیت و حقانیت دارد. همین نوع از حمیت است که موجب می شود تا انسان به حمایت و دفاع از حق بپردازد و بی غیرتی نشان ندهد و غیرت ورزد و غیر و بیگانه را که به حریم باورها و جان و مال و عرض او وارد شده یا می شود را دفع می کند.
نویسنده در این مطلب با مراجعه به آموزه های قرآنی، با رویکرد روان شناسی اجتماعی و اخلاق اجتماعی بر آن است تا نقش حمیت را در حوزه عمل اجتماعی تبیین نماید. با هم این مطلب را از نظر می گذرانیم.
مفهوم شناسی حمیت
آموزه های اسلامی بر مدار فطرت و عقلانیت سامان یافته است. (روم، آیه 30 و آیات دیگر) از این روست که عدالت اصل حاکم در همه آموزه های اسلامی و اعتدال و میانه روی و اقتصاد بهترین شیوه و سبک زندگی است که بدان فرمان می دهد. از نظر آموزه های قرآنی هر گونه افراط و تفریط امری بیرون از دایره سلامت انسان و راه راست است. انسان در سایه عدالت و اعتدال است که می تواند بهترین زندگی را تجربه کند و سعادتمند شود و از بسیاری از مشکلات و مصبیت ها در امان ماند.
از نظر آموزه های اسلامی نادیده گرفتن روحیات و غرایز انسانی و یا توجه بیش از اندازه به بخشی از نیازها و نادیده گرفتن بخش دیگر به معنای ظلم و خروج از اعتدال و فطرت و عقلانیت است. از این روست که از انسان خواسته تا در صراط مستقیم فطرت و اسلام(عقل و وحی) بهترین شیوه و سبک زندگی را تجربه کند و مسیر کمالی را بپیماید.
یکی از رفتارهای انسانی تعصب و غیرت است. انسانی که به چیزی باور و ایمان داشته باشد، نسبت به آن چیز تعصب و غیرت می ورزد. به این معنا که جزم در اندیشه و قطع ویقین و باور قطعی موجب می شود تا برای آن قداستی را قایل شود که کسی متعرض آن نشود یا در آن تشکیک و تردید نیافکند.
یکی از صفات نفسانی انسان حمیت است. حميت در اصل از ماده عربی حمى بر وزن حمد به معنى حرارتى است كه از آتش يا خورشيد يا بدن انسان و مانند آن به وجود مى آيد، و به همين دليل به حالت تب، حمى بر وزن كبرى گفته مى شود. در ادبیات عربی از همین واژه بارها در بیان بسیاری از بیماری استفاده شده مثلا الحمی التمسَّبة به معنای تبخال، الحمی الفحمیّة به معنای سیاه زخم و یا الحمی المخیة الشوکیة به معنای مننژیت مغزی، الحمّی القَشّ به معنای تب یونجه و یا الحمّی القُلاعیّة به معنای تب برفکی و الحمّی الصّفراء به معنای تب زرد. در برخی از روایات حمیت به معنای پرهیز و اجتناب نیز آمده است. از این روست که آن را بهترین دارو درمان بسیاری از دردها معرفی کرده و می فرماید: الحِميةُ رَأسُ الدَّواءِ ؛ پرهيز، بهترين داروست. (بحار الأنوار، ج 81، ص 207، حدیث17 )
اما از این واژه حمیت برای برخی از حالات نفسانی و روحی شخص نیز استفاده شده است. همین روست که به حالت خشم بسیار شدید حمیت می گویند. هم چنین به نخوت و تعصب خشم آلود نيز حميت مى گويند. به سخن دیگر، اصل این واژه در حرارت مورد استفاده بوده و سپس در معنى غضب ، و بعدا به معنى نخوت و تعصب آميخته با غضب به كار رفته است . با نگاهی به کاربردهای واژه عصبیت و حمیت می توان دریافت که آنان را مترادف و هم معنا گرفته اند،هر چند که تفاوت ها و فروق لطیفی میان آن دو وجود دارد؛ زیرا عصبیت به عصب و رگ ها و ریشه ها اشاره دارد که بیش تر ناظر به قومیت گرایی و نژاد پرستی است، در حالی که حمیت ناظر به حالت نفسانی و شدت هیجانی است که فکر و رفتاری در شخص پدید آورده و نسبت به آن واکنش شدید و هیجانی نشان می دهد به گونه ای که برای آن تب می کند و حرارت بدن وی افزایش می یابد و خشم و غضب از چهره اش نمودار می شود.
راغب اصفهانی در مفردات مىگويد: عرب از نيروى غضب وقتى فوران كند و شدت يابد تعبير به" حميت" مىكند و مىگويد:" حميت على فلان" يعنى عليه فلانى سخت خشم گرفتم. خداى تعالى هم اين كلمه را در قرآن به کار گرفته و فرموده است:" حَمِيَّةَ الْجاهِلِيَّةِ" و به استعاره از همين معنا است كه مىگويند:" حميت المكان حمى"، يعنى از مكان دفاع كردم و يا آن را حفظ كردم (مفردات الفاط قرآن کریم، راغب، ذیل ماده" حمى")
پس حمیت حالتی نفسانی همراه با هیجان شدید و خشم گرفتن نسبت به کسی یا چیزی است. از اضافه حمیت به جاهلیت این معنا به دست می آید که حمیت می تواند به دو شکل باشد؛ چرا که تعصب می تواند ریشه در جهالت یا عقلانیت داشته باشد. انسانی که غیرت می ورزد بر اساس عقلانیت این تعصب و حمیت را دارد؛ چرا که انسان وقتی به حکم عقل به امری به شکل قطع و یقین تصدیق کرد از آن دفاع و حمایت می کند.
بنابراین، نمی توان گفت که حمیت تنها ریشه در جهالت یا جاهلیت دارد. در آموزه های قرآنی به دوره پیش از اسلام عصر جاهلیت گفته شده است؛ چرا که گفتمان غالب در آن دوره جهل و تقلید کورکورانه بوده است و عقل و حلم بر آن جامعه حاکم نبوده است. البته این بدان معنا نیست که اصلا هیچ کاری برخاسته از عقل و همراه حلم نباشد، بلکه به معنای آن است که جو غالب آن زمان حاکمیت سنت های خرافی و تقلید کورکورانه از نیاکان به دور از تعقل و خردورزی و ارزیابی دوباره عقاید و سنت ها و آیین ها و رفتارها بوده است.
پس حمیت را نمی توان حالتی برخاسته از جهالت و کوتاهی فکر دانست، بلکه حمیت به معنای هیجان شدید نفسانی در دفاع از امری قطعی و مقدس است که می تواند این قطعیت و قداست ریشه در جهالت یا عقلانیت داشته باشد. یعنی همان گونه که انسان عاقل پس از جزم وقطع به اندیشه نسبت به آن تعصب می ورزد و غیرت دارد و از اندیشه و افکار و عقاید قطعی خود دفاع و حمایت می کند، هم چنین جاهل نیز ممکن است به سنت های جاهلی نیاکان خود حمیت ورزد و از آن دفاع کند.
بنابراین نمی توان در تعریف حمیت گفت: اين حالتى است كه بر اثر جهل و كوتاهى فكر و انحطاط فرهنگى مخصوصا در ميان اقوام جاهلى فراوان است ، و سرچشمه بسيارى از جنگها و خونريزيهاى آنها مى شود؛ بلکه حمیت می تواند ریشه در جهالت و جاهلیت یا عقلانیت و اسلامیت داشته باشد.
از این روست که حمیت در ادبیات عربی به معنای مثبت و منفی آن به کار رفته و می رود؛ چرا که گاه به معنای تعصب ناپسند و مذموم به کار می رود که در آن صورت بیش تر با قید جاهلیت همراه می شود و گاه در معنای مثبت و تعصب و غیرت پسندیده به کار می رود که اشاره به غیرت منطقی و تعصب سازنده دارد.
امير مؤ منان على (ع ) به هنگام انتقاد از بعضى از ياران سست عنصر و سركش مى فرمايد: منيت بمن لا يطيع اذا امرت و لا يجيب اذا دعوت …اما دين يجمعكم و لا حمية تحمشكم ؛ گرفتار مردمى شده ام كه اگر فرمان دهم اطاعت نمى كنند، و اگر دعوتشان كنم اجابت نمى كنند…آيا دين نداريد كه شما را جمع كند؟ يا غيرتى كه شما را بخشم آورد؟ و به انجام وظائف وادارد.(نهج البلاغه، خطبه 39)
ولى غالبا واژه حمیت در همان معنى مذموم و غیرت در معنای مثبت آن به كار رفته است ، چنان كه امير مؤمنان على (ع ) در خطبه قاصعه بارها روى اين معنا تكيه كرده است ، و در مذمت ابليس كه پيشواى مستكبران بود، مى فرمايد: صدقه به ابناء الحمية و اخوان العصبية و فرسان الكبر و الجاهلية ؛ او را فرزندان نخوت و حميت ، و برادران عصبيت ، و سواران بر مركب كبر و جهالت تصديق كردند. (نهج البلاغه، خطبه 192 ، خطبه قاصعه)
آن حضرت در جاى ديگر از همين خطبه ، به هنگامى كه مردم را از تعصبات جاهليت بر حذر مى دارد، مى فرمايد: فاطفئوا ما كمن فى قلوبكم من نيران العصبية و احقاد الجاهلية ، فانما تلك الحمية تكون فى المسلم من خطرات الشيطان و نخواته و نزغاته و نفثاته !؛ شراره هاى تعصب و كينه هاى جاهلى را كه در قلب داريد خاموش سازيد، كه اين نخوت و حميت و تعصب ناروا در مسلمانان از القائات و نخوت و وسوسه شيطان است.(همان)
به هر حال ، شك نيست كه وجود چنين حالتى از حمیت برخاسته از جهالت و تقلید کورکورانه از نیاکان در فرد يا جامعه باعث عقب ماندگى و سقوط آن جامعه بوده و پرده هاى سنگينى بر عقل و فكر انسان مى افكند که او را از درك صحيح و تشخيص سالم باز داشته و گاه تمام مصالح او را به باد فنا مى دهد. اصولا انتقال سنتهاى غلط از قومى به قوم ديگر در سايه شوم همين حميت جاهليت و حمایت های کورکورانه از عقاید و افکار و رفتار نیاکان صورت مى گيرد، و پافشارى اقوام منحرف در برابر انبياء و رهبران الهى نيز غالبا از همين رهگذر است .
از امام على بن الحسين (ع ) درباره عصبيت سؤال كردند، و ایشان فرمود: العصبية التى ياءثم عليها صاحبها ان يرى الرجل شرار قومه خيرا عن خيار قوم آخرين و ليس من العصبية ان يحب الرجل قومه و لكن من العصبية ان يعين قومه على الظلم؛ تعصبى كه موجب گناه است اين است كه انسان بدان قوم خود را از نيكان قوم ديگر برتر بشمرد ولى دوست داشتن قوم خود تعصب نيست ، تعصب آن است كه آنها را در ظلم و ستم يارى كند. (الكافى، ج2، ص233؛ تفسير نورالثقلين، ج 5 ، ص 73 ، حديث 70)
بنابراین حمیت و تعصّب برگرفته از عصبيّت جاهلی خصلتى است كه فرد را به حمايت از خويشان خود وادار كند، حال چه ظالم باشند يا مظلوم.( لسانالعرب، ج9، ص233، «عصب») چنین تعصبات و حمیت هایی است که ناپسند و مذموم است؛ اما اگر تعصب برخاسته از حقانیت باشد و در دفاع از حق و عدالت و مظلوم، چنین حمیت و غیرت و تعصبی نه تنها مذموم نیست بلکه پسندیده و فضلیتی اخلاقی است. از این روست که امام سجاد میان دو دسته از تعصبات و حمیت ها تفاوت و فرق گذاشته است.
زمینه ها و آثار حمیت و تعصب جاهلی
حمیت جاهلی هیجان خشم آلودی است که ریشه در جهل و فرهنگ و گفتمان عصر جاهلی دارد. حمایت ها و غیرت ورزی ها و تعصب بی جا مردم حجاز در برابر آموزه های عقلانی و وحیانی اسلام موجب شده تا این مردم در برابر حق موضع گیری منفی داشته باشند. از این روست که مفسران حميت جاهلی را به مفهوم انكار و حقناپذيرى گرفته اند؛ چرا که هنگامى كه گفته مىشود: «فلان ذوحمية منكرة» منظور اين است كه او داراى خشم و سرسختى و لجاجت است. همین لجاجت است که اجازه نمی دهد تا با آن که حق را شناخته اند آن را باور نکنند و به انکار آن چه به حقانیت آن یقین کرده اند بپردازند.(نمل، آیه 14)
خداوند در آیه 26 سوره فتح به مساله حمیت جاهلیت اشاره می کند و از آن به عنوان يكى از آفتهاى حقگرايى و حقپذيرى در زندگى انسانها یاده کرد و آن را يكى از مهمترين عوامل انحراف كفرگرايان و شركگرايان از ايمان به خدا و پيامبر و عدالتپذيرى معرفی کرده و از بیماری قلبی و نفسانی کافران به عنوان حمیت جاهلی یاد می کند: إِذْ جَعَلَ الَّذِينَ كَفَرُوا فِي قُلُوبِهِمْ الْحَمِيَّةَ حَمِيَّةَ الْجَاهِلِيَّةِ؛ و هنگامى را به ياد آورد كه كفرگرايان در دلهاى خويش تعصب جاهليت را قرار دادند و تعصب ورزيدند و حق را گردن ننهادند و اصلاح نپذيرفتند!
خداوند در این آیه می فرماید که در دلهاى آنان آفت تعصب و سرسختى و حقگريزى و اصلاحناپذيرى جاهليت قرار دارد و در برابر حق و عدالت تعصب مىورزند و خشونت و نفرت نشان مىدهند.آن گاه در بيان ماهيت اين حميت و خشونت كفرگرايان مىافزايد: تعصب و حقگريزى آنان همان آفتى است كه در جاهليت گريبان پدران و نياكان آنان را گرفته بود و بر اثر همين آفت و نادانى هرگز حاضر نبودند سخن و منطق كسى را كه چيزى جز آنان مىگفت، گوش دهند و در مورد آن بينديشند. آرى، اينان نيز به همين آفت گرفتارند و به همين دليل در برابر وحى و رسالت و منطق آسمانى و انديشه های پيامبر به خشم و خشونت و كينهتوزى و نفرت ورزى رو مىآورند.
از آیات قرآنی به دست می آید که ریشه و بستر تعصبات و حمیت های جاهلی، اموری چون جهل و نادانی است.(فتح، آیه 26) البته باید دانست در کاربردهای قرآنی و هم چنین روایی جهل در برابر عقل نیز به کار رفته است. پس جاهلیت تنها به معنای فقدان علم نیست بلکه به معنای فقدان به کار گیری عقل و تعقل نیز آمده است. پس می توان گفت یکی از ریشه های تعصب جاهلی همان بی خردی و تعقل نورزیدن است.
البته اموری چون انحصار طلبی و فشار گفتمانی نیز می تواند عامل تعصب و حمیت ناپسند باشد. این حالت در جوامعی پدید می آید که فشار اجتماعی به اندازه ای شدید است که انسان نمی توان مسیر درست را خود انتخاب کند. در جوامع قبیله ای فشار سنت های قبیله موجب می شود تا انسان همان گفتمان غالب را بپذیرد هر چند که مخالف عقلانیت و حقانیت باشد. در جهان امروز نیز فشاری که افکارسازی رسانه ها ایجاد می کنند و سلطه گفتمانی آن موجب می شود که انسان امکان انتخاب کم تری داشته باشد و تحت فشار جوسازی های استکباری و رسانه های قرار گیرد و خواسته و ناخواسته در همان مسیر باطل برود. در آیات قرآنی بارها گزارش شده که پیامبران از سوی قبیله و دولتمردان تهدید به اخراج از قبیله یا تنبیه و یا حتی قتل می شوند. همین فشار است که بسیاری از مردم نمی توانند از ملت و آیین حاکم بر قبیله دست بکشند و به سوی حق بروند.(اعراف، آیات 88 و 89؛ ابراهیم، آیه 13)
از فشار گفتمانی که انحصارطلبان و اقتدارگرایان ایجاد می کنند شخص ناچار می شود که تا در آن چارچوب حرکت کند تا منافع مادی بلکه حتی جانی اش حفظ شود. همین انحصارطلبی است که بازی ارتداد و رویه های دیگر را ایجاد می کند تا موجب تضعیف رویکرد حقانی دیگران شود.(بقره، آیه 135؛ آل عمران، آیات 72 و 73)
استکبار و فشار آن از دیگر عواملی است که از بیرون بر شخص را وادار می کند تا از مسیر حق خارج شود و دچار حمیت ها و تعصبات جاهلی کرد.( صافات، آیات 35و36) مستکبران و اشراف هر قوم برای حفظ منافع خود می کوشند تا وضعیت موجود را حفظ کرده و از آن حمایت کنند؛ زیرا هر گونه تغییری در فکر و رفتار جامعه به معنای احتمال تغییر در منافع یا میزان کسب آن خواهد بود و ممکن است از سلطه استکباری آنان بکاهد. از این روست که خداوند در آیات 5 تا 7 سوره ص و نیز 21 تا 23 سوره نوح که منافع مادّى و سلطهگرى اشراف را منشأ تعصّب آنان به معبودانباطل و مخالفت با آيين پيامبران معرفی می کند.
البته برخی از مردم اصولا با آن که حق را می شناسند ولی مانند کشاورز که بذر را می پوشاند اینان حق را می پوشانند و دفن می کنند تا در مسیر کفر خویش پیش بروند و آن را ادامه دهند. از این روست که گرفتار حمیت جاهلی و تعصبات کورکورانه هستند.(فتح، ایه 26)
از آن چه گذشت به سادگی می توان دریافت که تعصبات کورکورانه و حمیت های جاهلی چه آثار مخربی بر فرد و جامعه خواهد داشت. تقلید کورکورانه(بقره، ایه 170)، کفرورزی و مخالفت با حق (فتح، ایه 26) اضطراب و عدم سکونت و آرامش(فتح، آیات 26 و 27)، انحراف از عدالت(نساء، آیه 135؛ مائده، آیه 8) حق ناپذیری(بقره، آیه 170؛ یونس،آیه 78)، خشونت (مریم، آیات 42 و 46؛ انبیاء، آیه 68؛ عنکبوت، آیات 17 و 18)، جرم و گناه(شعراء، آیات 198 تا 200؛ اعراف، آیه 28)، ممانعت از شناخت(مومنون، آیه 24)، گمراهی(فرقان،آیات 41 و 42)، و ممانعت از ایمان آوری(یونس، آیه 78) از جمله این آثار است.
بهترين راه مبارزه با خوى زشت حمیت و تعصب جاهلی، و طريق نجات از اين مهلكه بزرگ ، تلاش و كوشش براى بالا بردن سطح فرهنگ و فكر و ايمان هر قوم و جمعيت است. در حقيقت داروى اين درد را قرآن مجيد در آيه 26 سوره فتح مورد بحث بيان كرده، آنجا كه در نقطه مقابل آن، از مؤمنانى بحث مى كند كه داراى سكينه و روح تقوى هستند، بنابراين آنجا كه ايمان و سكينه و تقوى است، حميت جاهليت نيست، و آنجا كه حميت جاهليت است ايمان و سكينه و تقوى نيست!.
حمیت و غیرت در راه حق
چنان که بیان شد، حمیت به دو شکل عقلانی و جاهلی نمود پیدا می کند. حمیت جاهلی و غیر عقلانی آن است که ریشه در تعصبات قومی داشته باشد، اما اگر ریشه حمیت عقل باشد، این حمیت نه تنها پسندیده بلکه واجب است؛ چرا که از لوازم عقلانیت اخلاق و حیا و دین داری است. انسان عقلانی از اصول اخلاقی خود دفاع می کند و همواره برکارهای خوب و پسندیده تاکید کرده و از کارهای زشت باز می دارد. از آن جایی که دین نیز جز اخلاق نیست و پیامبر(ص) بعثت خود را اتمام مکارم اخلاقی دانسته است به خوبی روشن می شود که دفاع از اصول عقلانیت لازم است و نمی توان در برابر حق کوتاه آمد و از آن دفاع نکرد و حمیت نورزید.
از جمله حمیت هایی که مثبت و سازنده است، حمیت درباره اصول دین، حمیت نسبت به معروف و اخلاق و فضایل اخلاقی، حمیت نسبت به عفت و حیا و غیرت ورزی نسبت به زن و خانواده، حمیت نسبت به مرزهای ایمان و وطن و دفاع از آن هاست.
در آیات و روایات بسیاری از این حمیت سخن به میان آمده است و این حمیت را عامل دفاع از حق و حقانیت و عدالت و حمایت از آن دانسته است.
امام علی (ع) می فرماید: فان کان لا بد من العصبیة فلیکن تعصبکم لمکارم الخصال و محامد الافعال و محاسن الامور؛ اگر قرار هست تعصبی داشته باشید این تعصب شما به خاطر اخلاق پسندیده، افعال نیک و کارهای خوب باشد”.( نهج البلاغه خطبه ۱۹۲ ، خطبه قاصعة).
ضمنا از این حدیث بخوبی روشن میشود که ایستادگی سرسختانه برای طرفداری از یک واقعیت مطلوب، نه تنها تعصب مذموم نیست، بلکه میتواند خلاء روحی انسان را در پیوندهای نادرست جاهلی پر کند.( مکارم، ناصر، تفسیر نمونه، ج۱۵، ص ۳۵۵)
درحدیثی از امام باقر(علیهالسلام) میخوانیم که از آن حضرت درباره” تعصب” سؤال کردند. ایشان فرمودند: العصبیة التی یاثم علیها صاحبها ان یری الرجل شرار قومه خیرا من خیار قوم آخرین، و لیس من العصبیة ان یحب الرجل قومه، و لکن من العصبیة ان یعین قومه علی الظلم؛ “تعصبی که انسان به خاطر آن گناهکار میشود این است که اشرار قومش را بهتر از نیکان قوم دیگر بداند، اما اینکه انسان قوم و قبیله خویش را دوست دارد عصبیت نیست، عصبیت آن است که انسان قوم و قبیله خود را در ستمگری یاری دهد.( شیخ کلینی، الاصول من الکافی (باب العصبیه) ج ۲ صفحه ۲۳۳)
امیر مؤمنان علی(علیهالسلام) به هنگام انتقاد از بعضی از یاران سست عنصر و سرکش میفرماید: منیت بمن لا یطیع اذا امرت و لا یجیب اذا دعوت…اما دین یجمعکم و لا حمیة تحمشکم؛ “گرفتار مردمی شدهام که اگر فرمان دهم اطاعت نمیکنند و اگر دعوتشان کنم اجابت نمیکنند… آیا دین ندارید که شما را جمع کند؟ یا غیرتی که شما را به خشم آورد؟ و به انجام وظائف وا دارد.( نهج البلاغه ،خطبه ۳۹)
غیرت ورزی و حمایت از حق امری مثبت است. از این روست که دین اسلام مساله غیرت و تعصب را باطل معرفی نکرده و بلکه اصل آن را حفظ نموده است. زیرا غیرت ریشه در فطرت انسانی دارد و اسلام هم دین فطرت است. البته در جزئیات تعصب دخالت کرده و فرموده است آن قدر از غیرت و تعصب که مطابق با فطرت است حق میباشد ولی شاخ و برگی که اقوام به آن دادهاند باطل میباشد. مثلا در طی زندگی مواقعی وجود دارد که شخص احساس میکند دیگران به منافع او تجاوز میکنند و رعایت احترام مقدسات (مثلا اطفال و ناموس ) او را نمیکنند و یا درصدد هستند آبروی او را بریزند و خاندان او را هتک حرمت نمایند، در اینجا است که باورهای دینی او را وادار به دفاع میسازد.به عبارت دیگر لزوم دفاع از خود و از متعلقات خود حکمی است که فطرت، به گردن بشر انداخته است.
البته نحوه بکار بردن این نیرو و اطاعت از این حکم فطرت به دو گونه میباشد: یکی به نحو شایسته یعنی بکارگیری تعصب و غیرت انسانی برای دفاع از حق خود و دیگری به نحو ناشایست و مذموم؛ یعنی خود عمل باطل باشد و برای حفظ باطل هم انجام گیرد که معلوم است در این صورت چه فساد و شقاوتی در پی دارد و چقدر نظام امور زندگی را به هم میزند. (طباطبایی، محمد حسین؛ترجمه تفسیر المیزان، موسوی همدانی سید محمد باقر، قم، دفتر انتشارات اسلامی جامعه مدرسین حوزه علمیه، ۱۳۷۴، ج۴، ص ۶۷۴)