عرفانمعارف قرآنیمقالات

جوانان و عرفان ناب

IMAGE634182613626737500در مطلب حاضر شاخصه هاي عرفان كاذب بيان شده و بر ضرورت عرضه عرفان اصيل اسلامي با زبان جوانان تأكيد گرديده است. اينك با هم آن را از نظر مي گذرانيم.

مفهوم عرفان

عرفان از ريشه معرفت و شناخت است و تعريف آن در حوزه اسلامي مرتبط با شناخت هستي با محوريت الله مي باشد. يعني طبق ديدگاه اسلامي، نمي توان خداوند را از عرفان اسلامي و تعريف آن به دور دانست. برخلاف ديگر عرفان ها كه ممكن است بيشتر به شناخت انسان توجه داشته باشد.

در عرفان هاي اسلامي شناخت الله محور قرار مي گيرد، يعني اگر انسان محور قرار گيرد از تعريف عرفان اسلامي دور خواهيم شد.

چيستي عرفان كاذب

اصطلاح عرفان كاذب يك اصطلاح متناقض نماست، اگر حتي عرفان را به مفهوم ديگرش يعني شناخت مطلق بدانيم، يك نوع شناخت شهودي از هستي است كه در كنار شناخت فلسفي و عقلاني از هستي كه فلاسفه به آن معتقدند قرار مي گيرد. بنابراين مي توان گفت عرفان كاذب معنا ندارد، يعني اين، اصطلاح نادرست و نارسايي است.

عرفان يعني شناختي از هستي، يعني وقتي شناختي صورت مي گيرد، ديگر معنا ندارد كه بگوئيم كاذب، مگر اينكه در روش ها، اين اصطلاح را به كار ببريم، يعني اصطلاح كذب را در مورد روش ها به كار بريم. يعني بگوئيم اين عرفان از نظر روش، باطل و غلط است. عرفان باطل اصطلاح درست تري نسبت به عرفان كاذب يا دروغين است.

عرفان كاذب يعني عرفاني كه در روش هاي خود مسير درستي را طي نمي كند تا به معرفت مورد نظر برسد. همان طور كه اگر بخواهيم در علوم تجربي، تحقيقاتي را انجام دهيم بايد حتما از روش هاي آزمون و خطا و تجربه و.. استفاده كنيم و اگر از روش هاي ديگر غير علمي استفاده كنيم، به نتايج درستي دست پيدا نمي كنيم.

در عرفان يعني شناخت هستي، دو روش معتبر وجود دارد كه در طول تاريخ مورد استفاده قرار گرفته كه يك روش آن فلسفي بوده كه عقلاني محض است و روش ديگر شهودي است كه در حقيقت از راه دل و تهذيب نفس انجام مي شود. پس اگر تهذيب نفس را به عنوان يك روش قرار دهيم، در حقيقت نمي توان گفت كه كسي كه اين روش را به كار مي برد باطل و كاذب است، هر چند كه ممكن است روش اشتباه باشد. پس مي توان گفت كه روش، روش كاذبي است نه عرفان. نتيجه هيچ وقت باطل نخواهد بود، اگر عرفان باشد.

شاخصه هاي عرفان كاذب

ما عرفان را اين گونه معني كرديم كه از ديدگاه اسلامي يعني شناخت شهودي از هستي كه با محوريت الله باشد، اگر اين تعريف را قبول كرده باشيم عرفان هاي كاذب يا باطل، مانند عرفان هاي سكولار كه محوريت را از الله سلب مي كنند و در حقيقت در عرفان اسلامي كه هستي را مساوي با وجود مي دانيم و وجود را مساوي با الله مي دانيم را از آن سلب مي كنند. با چنين كاري از عرفان هاي اصيل دور شده و وارد عرفان هاي كاذب مي شويم مثل اومانيستي كه در غرب هست.

اگر با محوريت انسان به شناختي دست پيدا كنيم و خداوند را از هستي حذف كنيم و جدا از محوريت خداوند به شناخت هستي بپردازيم و مطالبي را بيان كنيم در حقيقت دچار بحران هويت شده ايم و در نتيجه با حذف محوريت الله، بحران هويتي در عرفان به وجود مي آيد.

عرفان هاي كاذب عرفان هاي اومانيستي يا سكولار هستند كه محور اصلي عرفان اصيل را جابه جا كردند و اين يك امر طبيعي و قابل پيش بيني است همان طور كه قرآن بحث متشابهات را مطرح مي كند و مي فرمايد كه عده اي جايگزين سازي مي كنند، يعني محوريت اصلي موضوعي را بر مي دارند و چيز ديگري به جاي آن قرار مي دهند كه محور جديد به عنوان محور تفكر و حركت جايگزين حقيقت واقعي مي شود. چنين مشكلي در عرفان هاي كاذب به عنوان شاخصه اصلي قابل شناسايي و رديابي است.

عرفان ناب امام خميني

در اوايل انقلاب جوان هايي بودند كه در دوران جنگ با حضور در مناطق عملياتي نياز معنوي خود را پاسخ دادند، اما برخي از جوانان كنوني كه در يك دنياي مادي زده دوره سازندگي و پس از آن رشد كردند در جامعه اي حضوردارند كه مدرك تحصيلي در آن اصالت پيدا مي كند و امور ديگري كه قبلا اصالت نداشت و حتي به عنوان ضدارزش محسوب مي شد، به تدريج مورد توجه قرار گرفت، اين جوانان در فضايي واقع شدند كه ديگر زمينه هاي لازم براي ارضاي نيازهاي معنوي خود را كمرنگ ديدند.

در مقطعي، جوانان دوران اوايل انقلاب كه در صدد ارضاي نيازهاي معنوي خود بودند، به عرفان هاي شريعت مدار گرايش پيدا كردند كه شريعت را به عنوان طريق دريافت حقيقت مي دانستند. در اين ميان به سبب عدم حضور نخبگان و رهبران واقعي، گرايش به عرفان دو شكل خود را نشان داد. گروهي از جوانان با واكنش نسبت به رفاه زدگي برخي از روحانيون و رهبران سياسي به نوعي از عرفان گرايش يافتند كه مي توان گفت عرفان شريعت مدار و رهبانيت گرا بود. اين جوانان يك نوع عرفان شريعت مدار و رهبانيت گرا بود. اين جوانان يك نوع عرفان ضداجتماعي در يك مقطعي از تاريخ انقلاب اسلامي پديد آوردند كه باعث مي شد گروهي از جواناني كه از جبهه هاي جنگ باز مي گشتند، گوشه گير شوند.

در اين زمان حركت هايي از طرف نهادهايي صورت گرفت كه عرفان هاي شريعت مدار و ضداجتماعي را به سوي عرفان شريعت مدار اجتماعي سوق مي داد كه همان عرفان ناب امام خميني(ره) و علامه طباطبايي(ره) بود. اين تفسير از عرفان اجتماعي در حقيقت همان عرفان كامل شيعي است كه از سوي امامان معصوم(ع) مورد تاكيد قرار داشت. اين نوع عرفان برآيند همه فعاليت ها و تلاش هاي علما و بزرگان حوزه طريقت و شريعت بود كه در عرفان علامه قاضي، امام خميني(ره) و علامه طباطبايي نمود پيدا كرده بود.

بخشي از جوانان جامعه به اين سمت گرايش پيدا كرده بودند، اما بخش ديگر از جامعه افراد رفاه زده بودند، يعني در همان دوران سازندگي به رفاهي رسيده بودند، اين گروه هم به عرفان گرايش پيدا كرده بودند، اما چون كمتر تكليف مدار و تعبدگرا بودند و معمولا در دانشگاه ها و مراكزي پرورش يافته بودند كه به اومانيسم و عقل گرايي تاكيد داشتند، براي عرفان اصيل جايگزيني پيدا كردند.

در عرفان هاي بودايي و سرخ پوستي از آنجا كه شريعت و تكليف در آنها يا نمود ندارد و يا كمتر نمود دارد و مي توان آنها را عرفان هاي سكولار ناميد، جوانان بيشتر به اين سمت گرايش پيدا كردند و در يك دوره اي كتاب هاي عرفان هاي سرخ پوستي و… در كشور ما با فروش و استقبال زيادي روبرو شد؛ زيرا هم پاسخي بود به عطش معنوي جوانان و هم اين كه از تكاليف شريعت به دور بود و مي توانست كلاس كار را براي تحصيل كردگان دانشگاهي بالا برد و از جوانان شريعت مدار و عرفان اجتماعي و يا ضداجتماعي متمايز كند. اما جالب اين است كه عرفان هاي دروغين به جاي اينكه حالت عرفاني و شهودي را ايجاد كنند، از ابزارهاي مادي استفاده مي كردند. مثلا در عرفان اصيل مواد توهم زا وجود ندارد كه با آن كسي به حالت هاي غيرعادي برود، اما در عرفان هاي سكولار يا مادي كه بعدا به وجود آمد و بخشي از جامعه به آن سمت رفتند، از مواد نيروزا و خيال زا استفاده مي شود.

همين حالت نشان دهنده اين است كه روش مورد استفاده آنها باطل است و مسلما نتيجه هم باطل خواهد بود.

ضرورت عرضه عرفان اصيل اسلامي با زبان جوانان

براي تبليغ عرفان اصيل اسلامي بايد از ابزارهاي روز استفاده كرد و عرفان را به زبان جوانان درآورد و به آنها عرضه نمود.

واقعيت تلخ اين است كه ما براي تبليغ عرفان اصيل اسلامي از ابزارهاي روز استفاده نكرديم و نيامديم تا عرفان را به زبان جوانان دربياوريم و به آن ها عرضه كنيم، چرا كه زبان جوانان زبان خاصي است.

امروزه انديشه از طريق فيلم و رمان درميان جوانان گسترش مي يابد و ما نتوانستيم آن مفاهيمي را كه يك عالم ديني مي فهمد و درك مي كند درهمان قالب در اختيار جوانان قرار دهيم. جوانان براي خود سلايق و علايقي دارند، اگر بخواهيم چيزي را به جوان معرفي كنيم بايد با نگرش او تطابق داشته باشد. اين كاري ويژه است كه اكنون در بيشتر كتاب ها و فيلم ها درحال انجام است.

بايد مسائل را براي جوانان ساده سازي كنيم و گام به گام جوانان را به سمت عرفان حقيقي و واقعي ببريم. مشكل ديگر ارائه و تبيين عرفان واقعي است دراين زمينه نتوانسته ايم با توجه به زبان مخاطب، كتابهايي از عرفان اصيل تهيه و دراختيار افراد بگذاريم.

متاسفانه در اوج گسترش عرفان هاي باطل، كتاب هاي زرد وارد بازار كتابهاي عرفاني شد و عرفان را به سمتي سوق داد كه بيراهه رفته و به فرهنگ عرفان واقعي آسيب زيادي وارد كرد؛ چون جامعه را در اين زمينه اشباع كرد و نتوانست خوراك واقعي و درستي را به جوانان عرضه كند.

اكنون بخشي از جامعه با آموزه هاي قرآني و مفاهيم آن كه تمام هم و غم پيامبر(ص) و ائمه(ع) اين بوده، بيگانه است، يعني ما شريعت را طريقتي براي حقيقت واقعي مي دانستيم كه اگر كسي اين طريقت را ازطريق شريعت طي كند، ته تنها ولايتمدار مي شود، بلكه در رفتارهاي اجتماعي و اخلاقي اش اين صفات، برجسته مي شود.

اكنون بخشي از جوان ها با بحران هاي اخلاقي، اجتماعي و هويت و افسردگي روبرو هستند كه همه اين ها به خاطر اين است كه ما بخش اعظمي از آموزه هاي قرآني را ناديده گرفتيم و به جامعه منتقل نكرديم و فقط به نمادهاي قرآني و مظاهر شريعت- اگرچه خوب است و داراي جايگاه مهمي است- اصالت بخشيديم و اهميت زيادي داديم و بقيه بخش ها مغفول ماند.

نتايج درك درست عرفان

اگر كسي عرفان را دقيقا درك كند، نه تنها ولايت معصوم(ع) را درك مي كند، بلكه ولايت مطلقه فقيه را هم خوب درك مي كند؛ بنابراين خيلي راحت متعبد و متخلق به اخلاق اسلامي مي شود و به همان مكارم اخلاقي كه رسول الله(ص) هدف بعثتشان را آن اعلام كرده بودند، مي رسد.

اصولا گرايش انسان به معنويت هاي نوظهور به دو دليل است؛ يكي رفاه زدگي زياد كه انسان از دنيا و رفاه آن خسته مي شود و جستجو مي كند تا نيازهاي معنوي را پاسخ گويد كه در آن زمان دو بازار بوجود مي آيد يكي بازار حقيقت و ديگري بازار حقيقت نما كه هردو اسمشان يكي است. زماني كه دين عرضه شد و آموزه هاي وحياني آمد، شرايع باطل هم دركنار آن ظهور و بروز كرد.

عرفان هم همينطور است، وقتي انسان از ماديات خسته مي شود، به سوي معنويت گرايش پيدا مي كند و مسلما عرفان هاي دروغين با تبليغات خاص خودشان جلوه گر مي شوند كه براي نسل جوان مجذوب كننده است و عرفان واقعي به دو دليل نمي تواند گسترش يابد؛ اول اين كه ما نتوانستيم آن را آنطور كه بايد و شايد است، آرايش دهيم و آرايه هاي واقعي آن را نشان دهيم و دوم اين كه قابليت گسترش همگاني را ندارد.

دليل دوم گرايش به معنويت نوظهور اينكه عرفان اصيل، تكليف مدار است و تكليف مداري در آن شديدا مورد تاكيد است، رياضت بي بند و بار نيست، بلكه رياضت برنامه ريزي شده است؛ يعني در حقيقت يك نوع محدوديت هاي سنگيني را ايجاد مي كند كه براي خيلي ها خوشايند نيست، مخصوصا براي جهاني كه به عدالت، شعار آزادي اصالت پيدا مي كند.

درحقيقت وقتي شعار آزادي مطلق به جاي عدالت در جهان غرب مطرح مي شود، طبيعي است كه انساني كه با چنين تفكري رشد كرده دنبال معنويتي مي رود كه فقط آزادي مطلق او را تضمين كند؛ بنابراين عرفان هايي كه آزادي او را تامين مي كنند، مورد اقبال بيشتري از معنويت عرفان هاي شريعت مدار قرار مي گيرد.

مشاهده بیشتر

خلیل منصوری

آیت الله خلیل منصوری رامسری به مدت ده سال در مرکزفرهنگ و معارف قرآن به تحقیق و پژوهش در علوم و معارف قرآن پرداخته و در همین سال ها آثار چندی نگاشته که در مطبوعات علمی و پژوهشی چاپ و منتشر شده است. آیت الله هم چنین در مدت بیست سال همکاری با مرکز جهانی علوم اسلامی، سازمان حوزه های علمیه خارج از کشور و جامعه المصطفی مقالات و کتب بسیاری را در باره کشورهای جهان و اوضاع آن به شکل تحلیلی نگارش کرده است. لازم به ذکر است تمامی مقالات منتشر شده در این وبسایت تألیف ایشان است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا