اخلاقی - تربیتیتاریخیعرفانمعارف قرآنیمقالاتمناسبت ها

امام حسن(ع) در مقام رضا

samamosبسم الله الرحمن الرحیم

خوی حسن را می بایست از خلق احسن امام حسن(ع) خواست و مکارم اخلاق را از سفره خلق ایشان برداشت و میوه تقوا را از درخت پاک و پاکیزه آنان چید و حقیقت مقامات انسانی را در انوار ایشان به نظاره نشست و تجلیات خداوندی را به چشم دیده و دل نگریست.

نویسنده با مراجعه به سخنان امام حسن مجتبی(ع) بر آن است تا حقیقت خلافت انسانی را در خلق و خوی ایشان به نمایش گذارد و علت کرامت آدمی را بر آفریده های تبیین نماید. با هم این مطلب را از نظر می گذرانیم.

گوهری از دریای انسانیت

انسان موجودی مرکب از پست ترین عنصر و برترین هاست. این گونه است که شگفتی ها می آفریند و از خاک تا افلاک ساحت قدس همه کس را به تحیر می کشاند و زبان ایشان را به حکم « انی اعلم ما لاتعلمون»(بقره، آیه 30) می دوزد تا همگان در برابر ساحت آدمی به سجده بر خاک نهند و اطاعت از خاک نمایند؛ چرا که در آن روح اعظم الهی(اعراف، آیه 12) است که به عظمت « و علم آدم الاسماء کلها»(بقره، آیه 30) کرامت و شرافت یافته و شایسته خلافت الهی شده است.

بی گمان آن چه به انسان بها و ارزشی بخشیده تا فرشتگان ساحت قدس الهی به سجده اطاعت روند،‌ حقیقت گوهری است که در کالبد آدمی به ودیعت گذاشته شده بود. این گوهرهای نهفته در صدف جان و روان آدمی، همان ستارگان آسمان عرش الهی و تجلیات خداوندی هستند که به اسم اعظم آسمان هستی را روشن کرده اند.

حضرت آدم(ع) وامدار گوهرهای عرشی شد که کلمات تامات الهی بودند.(بقره، آیه 37) این حقایق نوری که از ضیاء‌شمس بر جان آدمی تابیده است،‌ حضرت آدم(ع) را نورانی کرد و در جایگاه سجده و کعبه نشانید. این گونه است که کعبه قبله گاه آدم (ع) پذیرا نور علی(ع) شد تا نشان داده که کعبه به شرافت انوار ایشان است که مقدس و مسجود است و حقیقت کعبه و گوهر قداست آن جز علی (ع) نیست که نفس پیامبر(ص) و باطن حقیقت محمدی (ص) است.(آل عمران، آیه 31)

دریای انسانیت ارزش بسیاری دارد چون گوهرهای علوی را در میان خویش در صدف اصلاب شامخات نهاده داشته است تا در اعتدالی ترین فصل هستی به نمایش جهانیان بگذارد.

امام حسن (ع) حسن این گوهرهای دریای انسانیت است که میوه شجره طیب محمدی(ص) است و بر شاخسار درخت طوبی از سدره المنتهی بر جهانیان تابیده است. گوهر نورانی که انسان را معنا بخشید و آدم (ع) را شرافت مسجود شدن ساخت. کرامتی از خداوند بر آدم(ع) بود تا شایسته خلافت شود و به گوهرهای انوار ایشان بر کائنات مباهات کند و فخر فروشد.

خُلق ابرار، مقام رضا بر قضا

این گوهرهای دریای انسانیت، آموزگار حقیقت خدایی هستند و به آدمی می آموزند تا چگونه خدایی شوند و شایسته خلافت الهی گردند. ازاین روست که خداوند از اهل ایمان خواسته است تا ایشان را مقتدای خویش قرار دهند و به اطاعت و پیروی از ایشان محبت خدا را گدایی کنند.(آل عمران، آیات 31 و 61؛ احزاب، آیات 21 و 33؛ نساء، آیه 59؛ مائده‌،‌آیه 55)

این مظاهر تمامی اسماء و صفات الهی در تمامیت کمال آن، وجه الله هستند که در دنیا و قیامت می توان به نظاره ایشان نشست و از نضرت ایشان بذر بشارت چید و میوه بهشت جمال برچید. کسی که به این مکتب ایشان نباشد هرگز مزه شیرین کوثر اتصال را نخواهد چشید و در بوستان بهشت نخواهد شد و از گلستان کمالات بویی نخواهد بویید.(نساء، آیه 59)

هر انسانی را خلقتی است که بر آن آفریده شده است. این خلقت انسانی چنان گشاده و فراخ است که از فرشته تا خاک را در بر می گیرد. سازه ای که قابلیت رشد و تغییر در ماهیات را دارد و می تواند هر ماهیتی را به خود بگیرد. این ماهیات مختلف به اندیشه و رفتار به دست می آید. پس آن کس که در کلاس اندیشه پاک نشست و پاکان را سرمشق و الگوی خود ساخت و به کردار نیک اندیشه پاک را پرورش داد(احزاب، آیات 21 و 33) می تواند پرواز کند و بر قاف قلب سیمرغ فرود آید.(فاطر، ایه 10)

پس خلقت آدمی را خلق و خویی است که قابل تغییر است و می تواند شاکله های مختلف وجودی یابد که شخصیت و هویت ابدی او خواهد بود و از کوزه هر انسانی همان تراود که به اندیشه و کردار از خود ساخته است.(اسراء، آیه 84)

برای این که پندار و کردار پاک و نیک داشته باشیم،‌ می بایست از عقل خود و عقل فعال و عقل کل مدد گیریم،‌ چرا که عقل ما هنوز به چنان بلوغ و رشدی نرسیده است که حقایق را چنان که هست بشناسد و ملکوت هر چیزی را دریابد و با ضیاء نظر باطن را شکار خود سازد و از دام ظاهر و فریب سوگندهای دروغین ابلیس بگذرد و پرده های تاریک را بدرد و اهل بصیرت و فرقان باشد که ریشه درخاک تقوای الهی در حد کمال و تمام دارد.(انفال، ایه 29؛ طلاق، آیات 2 و 3)

حتی پس از رسیدن به مقام یقین در مقام علم الیقین یا عین الیقین که مقام شهود عارفین است و چشمان بر ملکوت اشیاء باز و دیدگان به نور الهی روشن است،‌ نیاز است که در مقام عبودیت(حجر، آیه 99) بندگی مظاهر اسم اعظم الهی کرده و اطاعت ایشان نماییم تا در مقام حق الیقین بضیاء‌ نظر مظاهر در مقام فنا و صعق بر جلال الهی بنگریم. پس برای کنار زدن پرده های نورانی جمال الهی و رسیدن به خورشید حقیقت الهی لازم است تا از ضیاء ایشان بهره بریم که در منتهای سیر آدمی نشسته اند(نجم، آیه 42) و پرده ای از جلال الهی بر ساحت عز قدس در مقام قاب قوسین او ادنی (نجم، آیه 9) هستند.

برای شناخت راه و درک مقامات می بایست بر خلق و خوی این ستارگان راهنما باشیم(نحل، آیه 16) که در آسمان در بروج دوازده گانه نشسته اند و با توجه به فصل خلق و خوی آدمی و مقتضیات زمان و مکان و تغییرات روان آدمی و جهان ایشان را هدایت به حقیقت می کنند و به خورشید خداوندی نزدیک می سازند.(حجر، آیه 16)

خداوند آسمان آدمی را به چنان به ستارگان و اختران فروزان از ضیاء‌ حقیقت روشن ساخته است که هیچ نوری بیرون از حقیقت ایشان نیست. پس برای رسیدن به حقیقت می بایست بر شعاع انوار ایشان چنگ زد و آویخت و به آسمان عروج کرد. در آسمان جان آدمی، این ستارگان در جایگاهی رفیع قرار گرفته اند تا بر هیچ ناظری پوشیده نباشد و بتوانند به سادگی ایشان را ببینند و در پی آنان روند و راه رفته و مانده خویش را بر سنجه میزان و ترازوی ایشان قرار دهند تا انحراف و کژی را بشناسند و اصلاح نمایند.(الرحمن، آیه 7)

با نگاهی به خلق و خوی ایشان است که می توان دانست تا چه اندازه در ساخت پندار و کردار نیک موفق بوده ایم و ایمان و عمل صالح ما به حقیقت نزدیک است؛ چرا که ایشان ابرار و سابقون مقرب الهی(واقعه، آیات 10 و 11) در مقام قاب قوسین او ادنی(نجم،‌آیه 9) در طریقت بازگشت به سوی خداوند هستند که هر انسانی خواسته و ناخواسته به حرکت جوهری در حرکت و سعی به آن سمت و سوست.(انشقاق، آیه 6)

خداوند در آیات بسیاری از جمله آیه 33 سوره احزاب فرمان به پیروی از ایشان داده است و در سوره انسان در نشان داده که چگونه می توان با پیروی از ایشان نه تنها پرده های ظلمت دنیا را کنار زد بلکه پرده های نوری جمال و جلال را درید و به مقام نهایی و غایی انسانیت رسید.

پس از همین روست که اولیای الهی از جمله ابوذر و سلمان دین و سبک زندگی و پندار و کردار نیک خویش را بر ایشان عرضه می کردند تا معلوم شود تا چه اندازه در ترازو و میزان الاعمال بر صراط مستقیم هستند: علیّ مع الحقّ و الحقّ مع علیّ و الحقّ یَدور حیثما دارَ علیّ؛ علی با حق و حق با علی است و حق بر مدار علی می گردد.( بحارالانوار ج 38 ص 27 – 40 به طور مشروح از شیعه و اهل سنت نقل کرده است. ابن ابی الحدید در شرح خود ج 9 ص 88 ذیل خطبه 144 گوید: «ثبت عندی ان النبی صلی الله علیه وآله» قال «انه مع الحق و ان الحق یدور معه حیثما دار) یا از پیامبر(ص) نقل شده که فرمود: علي مع الحقّ و الحقّ مع عليّ ولن يفترقا حتي يردا علي الحوض يوم القيامة؛ علی با حق و حق با علی و هرگز جدا نشوند تا بر من در روز قیامت بر کوثر در آیند. (بحارالانوار، ج 38، ص29)

هر کسی می خواهد درستی پندار و کردار و ایمان و عمل خویش را بداند می بایست خود را بر اهل بیت(ع) عرضه دارد؛ چرا که ایشان ملاک و معیار حق هستند.

در روایت است که : قيلَ لِلحَسَنِ بنِ عَلِىٍ عليهماالسلام : إنَّ أباذَر يَقُولُ: الفَقْرُ أَحَبُّ إِلَيَّ مِنَ الغِنى وَالسُقْمُ أَحَبُّ إِلَيَّ مِنَ الصِحَّةِ. فَقالَ عليه‏السلام : رَحِمَ اللّه‏ُ أَباذَرَ، أَمّا أَنَا أَقُولُ: مَنِ اتَّكَلَ عَلى حُسْنِ اِخْتِيارِاللّه‏ِ لَمْ يَتَمَنَّ أَنَّهُ فِي غَيْرِ الْحالَةِ الَّتِي اخْتارَاللّه‏ُ لَهُ، وَهَذا حَدُّ الوُقُوفِ عَلى الرِّضا بِما تَصَرَّفَ بِهِ الْقَضاءُ؛ به امام حسن مجتبى(عليه‏السلام) گفته شد، كه اباذر مى‏گفت: «فقر و تنگدستى را از بى‏نيازى، و بيمارى را از تندرستى و سلامتى بيشتر دوست دارم». حضرت فرمودند: خداوند ابوذر را رحمت كند امّا من مى‏گويم: آن كس كه بر حسن اختيار خداوند اعتماد كند، چيزى را نمى‏طلبد كه جز خداوند برايش انتخاب كرده باشد. و اين است معناى خشنودى در برابر حكم خداوند(سبحان). (تاريخ الخلفاء، ص191؛ تهذيب، ابن عساكر، ج4، ص217 بيانگر مضمون فوق است.)

امام حسن (ع) در بیان مقام و منزلت خویش در هستی می فرماید: «اى مردم علم و معرفت را از پروردگار خود بياموزيد. همانا خداوند بزرگ آدم و نوح و آل ابراهيم و آل عمران را براى جهانيان، به پيامبرى برگزيد، آنان دودمانى بودند كه (پاكى، تقوا و فضيلت را) بعضى از بعض ديگر گرفته بودند. خداوند (به كوششهاى آنان در راه رسالت) شنوا و داناست. مردم! ما ـ اهل بيت ـ از فرزندان آدم و دودمان نوح و فرزندان برگزيده ابراهيم و تبار اسماعيليم، ما آل محمد، در ميان شما همانند آسمان بلند و همچون زمين گسترده و مثل خورشيد پر فروغيم. همانند درخت زيتونيم كه نه به شرق مايل است و نه به غرب. درختى كه ريشه‏اش رسول خدا (صلى‏الله‏عليه‏و‏آله) است و شاخه‏اش على بن ابى طالب (عليه‏السلام). سوگند به خدا ما (اهل بيت) ميوه آن درختيم، پس هر كس به يكى از شاخه‏هاى آن چنگ زند نجات مى‏يابد (و سعادتمند است) و هر كس از آن جدا شود جايگاهش آتش است.» (الروائع المختارة، سيد مصطفى موسوى، ص72، خطبه 45؛ به نقل از جلاء العيون، سيد عبد اللّه‏ شبّر.)

یکتایی و یگانگی قرآن و اهل بیت(ع)

قرآن گوشه ای از حقیقت نور محمدی(ص) است. از آن جایی که نور حقیقت محمدی(ص) و علی(ع) یکی است(آل عمران،‌ آیه 61) قرآن و اهل بیت(ع) یکتا و یگانه هستند و دوگانگی در میان ایشان نیست؛‌از این روست که پیامبر(ص) می فرماید: انی تارک فیکم الثقلین، ما ان تمسکتم بهما لن تضلوا، أحدهما أعظم من الاخر، کتاب الله، حبل ممدود من السماء الی الارض، عترتی، أهل بیتی، و لن یفترقا، حتی یردا علی الحوض، انظرونی تخلفونی فیها ؛ من در میان شما دو گروه را به جا گذاشته ام که اگر به این دو تمسک جوئید هرگز گمراه نشوید یکی بزرگتر از دیگری است ، اول کتاب خدا که ریسمانی است کشیده شده از آسمان تا به زمین و دیگری خویشان من که اهل بیت من اند و این دو از هم جدا نشوند تا اینکه بر من نزدیک حوض کوثر وارد شوند. (فضائل الخمسه، ج 2،‌ ص 53 به نقل از سنن ترمذی، ج 2، ص 308 با کمی اختلاف )

این یکتایی و یگانگی میان قرآن و اهل بیت(ع) موجب شده است که تمسک به هر دو واجب شود و هر گونه افتراق و جدایی به معنای هلاکت دانسته شود. از این روست که پیامبر(ص) می فرماید: مثل اهل بیتی ، کمثل سفینة نوح ، من رکب فیها نجی ، و من تخلف عنها غرق ، و هوی ؛یعنی مثل اهل بیت من همچون مثل سفینه نوح است هر کس که در آن وارد شود نجات یابد و هرکس از ایشان دور شود هلاک می شود. ( مناقب ابن شهر آشوب 1/295 و شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ، ج1،‌ص 167)

امام حسن مجتبی(ع) نیز درباره تمسک به قرآن می فرماید: «ما بَقِىَ فِى‏الدُّنْيا بَقِيَّةٌ غَيْرَ هَذَا القُرآنِ فَاتَّخِذُوهُ إماما يَدُلُّكُمْ عَلى هُداكُمْ، وَإنَّ أَحَقَ‏النّاسِ بِالقُرآنِ مَنْ عَمِلَ بِهِ وَإنْ لَمْ يَحْفَظْهُ وَأَبْعَدَهُمْ مِنْهُ مَنْ لَمْ يَعْمَلْ بِهِ وَإنْ كانَ يَقْرَأُهُ.» ؛ «تنها چيزى كه در اين دنياى فانى، باقى مى‏ماند قرآن است، پس قرآن را پيشوا و امام خود قرار دهيد، تا به راه راست و مستقيم هدايت شويد. همانا نزديك‏ترين مردم به قرآن كسانى هستند كه بدان عمل كند، گرچه به ظاهر (آيات) آن را حفظ نكرده باشند و دورترين افراد از قرآن كسانى هستند كه به دستورات آن عمل نكنند گرچه قارى و خواننده آن باشند.» ( ارشاد القلوب، ديلمى، ص102)

آن حضرت (ع) هم چنین در بیان منزلت قرآن در هدایت بشر به سوی کمال می فرماید: قالَ الحَسنُ بنُ عَلِىٍ عليهماالسلام في وَصفِ القُرآنِ المَجيد: إنَّ هَذَا القُرآنَ فِيهِ مَصابِيحُ النُّورِ، وَشِفاءُ الصُّدُورِ، فَلْيَجُلْ جالٌ بَصَرَهُ وَ يَفْتَحُ لِلْضِّياءِ نَظَرَهُ، فَإِنَّ التَّفْكِيرَ حَياةُ القَلْبِ البَصيرِ، كَما يَمْشِى المُسْتَنِيرُ فِى الظُّلُماتِ بِالنُّور؛«در اين قرآن است چراغهاى درخشنده هدايت و شفاى دلها و قلب‏ها، پس بايد دلها را با فروغ تابناكش روشن ساخت و با گوش فرادادن به فرامينش، قلب را كه مركز فرماندهى بدن است، در اختيارش گذاشت؛ زيرا به وسيله انديشيدن، قلب، زندگىِ روشن خود را مى‏يابد، همان طورى كه رهروان در پرتو نور از تاريكيها گذر مى‏كنند و مى‏رهند.» (بحارالانوار، ج75، ص112، ح6)

حقیقت خلافت الهی و امامت،‌خلافت بر همه چیز انسان است؛‌زیرا آنان حتی به انسان از خود انسان اولی و سزاواتر هستند.(احزاب،‌ آیه 6) بنابراین،‌خلافت سیاسی و اجتماعی و دینی و قضایی و نظامی بخشی از دایره امامت و خلافت امامان معصوم(ع) است. از این روست که آن حضرت (ع) در پاسخ به نامه‏اى كه معاويه برایشان فرستاده بود، چنين جواب دادند: «إنَّما هذَا الأمْرُ لِي وَالخِلافَةُ لِي وَلِأهْلِ بَيْتِي، وَإنَّها لَمحَرَّمَةٌ عَلَيْكَ وَعَلى أَهْلِ بَيْتِكَ سِمِعْتُهُ مِنْ رَسُولِ‏اللّهِ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله . وَاللّه‏ِ لَوْ وَجَدْتُ صابِرينَ عارِفينَ بِحَقّى غَيْرَمُنْكِرينَ ما سَلَّمْتُ لَكَ وَلا أَعْطَيْتُكَ ما تُريدُ ؛ همانا اين امر (حكومت) و جانشينى رسول‏خدا (صلى‏الله‏عليه‏و‏آله) از آنِ من و مربوط به اهل بيت من است و بر تو و خاندانت حرام است. اين مطلب را از رسول خدا (صلى‏الله‏عليه‏و‏آله)شنيده‏ام. سپس فرمود: سوگند به خداوند، چنانچه يارانى آگاه و آشنا به حقم، مى‏يافتم (كه در راه احياى حق ايستادگى مى‏نمودند) حكومت را به تو واگذار نمى‏كردم و آنچه را كه تو مى‏خواستى، به تو نمى‏دادم». (بحارالانوار، ج44، ص45.)

اما وقتی دوستان به ایشان خیانت می کنند و افسران نزدیک به ایشان به سوی معاویه می گریزند و آخرت را به دنیا می فروشند و این گونه با خدا معامله می کنند،‌ ایشان به قضای الهی رضایت می دهند و با همه طعنه هایی می نشنوند و همه اذیت ها و آزارهایی که می ببیند برای حفظ اسلام و گروه اندک شیعیان مظلومانه خلافت ظاهری را وا می نهند و مظلومانه به دست همسر جنایتکر و مزدور معاویه به شهادت می رسند. وقتی آن حضرت (ع) را دشنام می دهند و او را خوار کننده مومنان می نامند. آن حضرت می فرماید: ما أنَا بِمُذِلِّ المُؤمِنينَ ولكِنّي مُعِزُّ المُؤمِنينَ ، إنّى لَمّا رَأَيتُكُم لَيسَ بِكُم عَلَيهِم قُوَّةٌ سَلَّمتُ الأمرَ لأِبقى أنا و أنتُم بَينَ أظهُرِهِم ، كَما عابَ العالِمُ السَّفينَةَ لِتَبقى لأِصحابِها و كَذلِكَ نَفسِي و أنتُم لِنَبقى بَينَهُم ؛ من نه خواركننده مؤمنان، بلكه عزّت بخش آنانم. وقتى ديدم شما در برابر دشمن قدرتى نداريد، كار را به او واگذاشتم تا من و شما در ميان آنان باشيم. همچنان كه آن فرزانه [خضر] كشتى را سوراخ كرد تا براى صاحبانش باقى بماند، و اين‏چنين است حكايت من و شما تا در ميان آنها باقى بمانيم.( ميزان الحكمه ، ح 1051 )

آن حضرت(ع) خود در باره علت پذیرش صلح تحمیلی و پیشنهادی معاویه می فرماید: إنَّ مُعاوِيَةَ نازَعَني حَقّا هُوَ لي فَتَرَكتُهُ لِصَلاحِ الاُمَّةِ و حَقنِ دِمائِهِم ؛ معاويه در حقى كه از آنِ من بود با من ستيز كرد و من براى صلاح امّت و جلوگيرى از ريختن خونشان آن را واگذاردم .(بحار الأنوار ، ج 44 ، ص 30 )

این گونه است که در مقام قول و عمل نشان می دهد که رضای به قضای الهی است حتی اگر مظلومانه از سوی دوستان نادان سرزنش شود. باشد با الگوبرداری از زندگی ایشان، زندگی خویش را به درستی سامان دهیم و آخرت نیکو برای خود بسازیم.

مشاهده بیشتر

خلیل منصوری

آیت الله خلیل منصوری رامسری به مدت ده سال در مرکزفرهنگ و معارف قرآن به تحقیق و پژوهش در علوم و معارف قرآن پرداخته و در همین سال ها آثار چندی نگاشته که در مطبوعات علمی و پژوهشی چاپ و منتشر شده است. آیت الله هم چنین در مدت بیست سال همکاری با مرکز جهانی علوم اسلامی، سازمان حوزه های علمیه خارج از کشور و جامعه المصطفی مقالات و کتب بسیاری را در باره کشورهای جهان و اوضاع آن به شکل تحلیلی نگارش کرده است. لازم به ذکر است تمامی مقالات منتشر شده در این وبسایت تألیف ایشان است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا