اجتماعیاعتقادی - کلامیسیاسیمعارف قرآنیمناسبت ها

مشی سياسی و اجتماعی امام رضا (ع)

پرسش: امام جواد (ع) به عنوان يكي از چهارده معصوم(ع) از چه جايگاه علمي و مرجعيت ديني برخوردار بوده است؟

پاسخ: براي اين كه درك درستي از مقام و مرجعيت ديني و سياسي و رهبري دين و دنياي امام جواد(ع) داشته باشيم نيازمند آن هستيم تا تحليل درستي از مفهوم ولايت و امامت در انديشه و نگرش شيعي داشته باشيم. امامت در نگرش شيعي به يك معنا از همان جايگاه نبوت برخوردار مي باشد . پيامبر به عنوان نماينده و خليفه الهي انسان كاملي است كه براي هدايت بشر از سوي خداوند بر انگيخته شده است و در گفتار و پندار و كردار نمونه و سر مشق عيني بشر براي رسيدن به مقام انسانيت است. او به  جهت آن كه از نظر معرفتي و شناختي و نيز از بعد وجود شناختي در برترين و بهترين حالت است مي تواند با آن كه در زمين است در هستي تصرف نمايد. به اين معنا كه اگر خداوند از عرش و كرسي بر هستي حكم مي راند و امر و خلقش در همه هستي جاري و ساري است ، انسان كامل كه ما از آن به پيامبر و خليفه الهي ياد مي كنيم در مستقر و تخت گاه خويش كه زمين است بر همه هستي به خلافت حكم مي راند و در آن تصرف مي كند. اين را در اصطلاح ولايت مي گويند. ولايت در تكوين  افزون بر ولايت در تشريع البته به همه پيامبر نمي رسد تنها برخي از پيامبران به اين جايگاه مي رسند. به اين معنا كه اين گونه نيست كه همه پيامبران در يك حد و اندازه باشند و مقامات همگان يگانه و يكسان باشد. در ميان آنان نيز تفاوت هاي آشكاري وجود دارد كه يكي مساله ولايت و ديگري مساله امامت است. قرآن در باره پيامبران مي فرمايد : فضل الله بعضهم علي بعض؛ برخي را بر برخي ديگر برتري و فضليت بخشيديم. نمونه اين فضليت و برتري را مي توان در باره حضرت ابراهيم (ع) بيان كرد. از ديدگاه قر آن، مسئله امامت چون نبوت ، ازاراده و قرار داد الهي سر چشمه مي گيرد و مفهومي نظير نبوت دارد، و تنها در دين اسلام نيست ، كه امامت، بعد از پيامبر اسلام (ص) مطرح شده باشد، بلكه در مورد انبياي گذشته و حتي در زمان پيامبران نيز به عنوان يك سنت حتمي الهي در هدايت بشر وجود داشته است . قرآن در كنار نبوت ، حقيقتي ديگر را به نام امامت ،  مطرح كرده است و حتي آن را مقامي برتر شمرده، كه پيامبران پس از گذار از مراحل مختلف آزمايش هاي سخت , صلاحيت رسيدن به آن مقام را پيدا مي كنند . در اين زمينه آيه 124 سوره بقره با گويا ترين بيان ، حقيقت امامت را نشان داده است: ” و اذابتلي ابراهيم ربه بكلمات فاتمهن  قال اني جاعلك للناس اماما، قال و من ذريتي قال لا ينال عهدي الظالمين ” . “خدا ابراهيم را مورد آزمايشها قرار داد. او آن آزمايشها را به  نهايت و اكمال رساند. آنگاه خدا به او فرمود: من تو را امام قرار مي دهم “. ابراهيم گفت : آيا از ذريه من هم ؟ جواب داده شد كه ستمگرانش نه . قرآن در آيه ديگر امامت را به صورت يك حقيقت مستمر در نسل ابراهيم معرفي كرده است : ” و جعلها كلمةً باقيةً في عقبه “.  (زخرف /28) ” خداوندآن ( امامت ) رابه طور مداوم  در نسل ابراهيم باقي گذاشت ” با توجه به اين اصل كه سنت هاي الهي همواره تغيير ناپذير و به طور مستمر  حاكم بر جهان و انسان و جامعه و تاريخ است , جاي ترديد باقي نمي ماند كه امامت از ديدگاه قرآن يك ضرورت و سنت اجتناب ناپذير مي باشد . مراد از اين امامت همان، مسئوليت عمومي و  سرپرستي در امور دين ودنيا به جانشيني از پيامبر(ص) است . به تعبير روشن تري امامت عبارت است ازجانشيني يك شخص از جانب پيامبر (ص) در اجراي احكام شريعت و پاسداري از حوزه دين به گونه اي كه فرمانبري از آن بر همه مردم واجب مي باشد شيخ مفيد در كتاب “اوائل المقالات” امام را چنين تعريف مي كند : ” امامان جانشينان پيامبر (ص) در تبليغ احكام و بر پا داشتن حدود الهي و پاسداري از دين خداوند و تربيت كردن بشر هستند. ” در اين تعريف عنصر هدايت و رهبري معنوي و تربيت استعدادهاي بشر ي در راه ارتقاء و رشد تعالي انساني در كنار عنصر سياسي و مديريت امت اسلامي  آمده است و امامت به مفهوم ” نبوت منهاي دريافت وحي” تلقي شده است .  اين تعريف كه جامع ترين معناي امامت است از قرآن و سنت گرفته شده است. قرآن در معرفي انبيايي كه مقام رهبري و امامت را داشته اند مي فرمايد:” وجعلنا هم ائمة يهدون بامرنا” ( انبياءآيه73) ؛ “آنها را اماماني قرار داده ايم كه به راه و شيوههاي كه مقرر كرده ايم هدايتگر باشد” در اين آيه معناي هدايت كه بعد معنوي و وسيع امامت است محور اصلي امامت معرفي شده است . در حديث نبوي مسئوليت امامت چنين بيان شده است . “الامام راع و مسوول عن رعّيته” “امام پيشوا و مسئول امت است” . مسئول امت بودن داراي ابعاد گسترده اي است كه هدايت معنوي و مديريت سياسي از آن جمله است .امام رضا (ع) امامت را چنين به تصوير مي كشند : ” ان الامامة زمام الدين و نظام المسلمين ان الامامة اسّ الاسلام النامي و فرعه السامي ” .” امامت سر رشته دين و نظام مسلمانان است , امامت اساس و تنه بالنده اسلام وشاخه بلند  آن است “. (سفينه البحار ج 1 ص 129 )

به هر حال امامت منصب الهي است كه پس از آزمون هاي بسيار و سربلندي در آن ها به فرد داده مي شود. امر وراثتي نيست بلكه با توجه به استعداد و ظرفيت و نيز تلاش هاي فرد با توفيق و مدد الهي است . از اين رو كه وقتي حضرت ابراهيم (ع) خواهان توسعه و گسترش آن به همه فرزندان خويش مي گردد، خداوند آن را مشروط به اموري چند چون فقدان ظلم مي كند. مي دانيم كه ظلم در فرهنگ قرآن امور بسياري را در بر مي گيرد كه مي توان به يك معنا فقدان آن را طاعت و بندگي محض دانست كه در اصطلاح قرآن به مخلص ( با فتحه لام) از آن ياد مي شود. اين مقام بلندي است كه تنها معدودي از بشر به آن جايگاه مي رسند. چنين انساني را ما كسي مي دانيم كه به مقام ولايت و امامت الهي رسيده است. اين مقام تنها خاص پيامبران نيست. يعني همان گونه كه همه پيامبران به اين مقام نمي رسند از آن سوي ويژه و اختصاصي پيامبران نيست و كساني هستند كه بدون ولايت در تشريع خاص از مقام امامت وولايت برخوردار مي گردند. اين ها همان كساني هستند كه حجت، خليفه و ولي الله خوانده مي شوند و بر پايه قاعده لطف هيچ گاه هستي از آن خالي نيست. اين قاعده لطف ريشه قرآني دارد . خداوند در آيات چندي به اين مساله به صراحت و يا كنايه اشاره كرده است. يكي از اين آيات آيه 38 سوره بقره است كه به مساله وجوب راهنما از سوي خدا اشاره مي كند. خداوند پس از پذيرش توبه آدم و هبوط وي به زمين به آنان وعده و مژده مي دهد كه از سوي خود راهنما مي فرستد. اين مساله هدايت و فرستادن راهنما به جهت سبقت رحمت بر غضب الهي و فضل و لطف وي به امري مسلم تبديل مي شود. از اين رو بر پايه قاعده لطف هيچ گاه زمين از حجت و خليفه و راهنماي عيني خالي نيست. اين حجت و خليفه الهي به جهت جايگاه و مقام عالي خود از همه مقامات عالي پيامبران اولوالعزم و داراي امامت و ولايت برخوردار مي باشد و تنها فرق ميان امام و چنين پيامبراني آن است كه از مقام تشريع و آوردن شريعت جداگانه اي برخوردار نمي باشند. پيامبر به اين مساله در حديث منزلت اشاره مي كند و خطاب به امير مومنان(ع) مي فرمايد: يا علي انت بمنزله هارون من موسي الا ليس بنبي من بعدي . ( لا نبي بعدي) . بنابراين، از نظر جايگاه امام كسي است كه از همه مقامات پيامبري چون رسول الله (ص) برخوردار مي باشد. امام جواد(ع) نيز اين گونه كسي است . حال با اين ذهنيت بايد پرسيد: امام در اوضاع و شرايطي كه به سر مي برد تا چه اندازه توانست به مسئوليت الهي خود عمل كند؟

 پرسش : به نظر شما اوضاع و شرايط تا چه اندازه مي تواند در راهبردها و سياست ها و نيز خط مشي امامان(ع) تاثي گذار باشد؟

پاسخ: اصولا وجوب امام عصر و زمان بر اين مساله نهاده شده است. به اين معنا كه اگر ما به عنوان انسان و بشر نيازمند به راهنما و حجت و خليفه در هر عصر وزماني هستيم از آن رو است كه زمان و مكان تاثير گذار است. اين كه امام خميني ره از نقش زمان و مكان سخن مي گويد و يا علامه طباطبايي و شهيد مطهري از مقتضيات عصر مي گويد از آن رو ست كه نقش اين دوعنصر تا آن اندازه تاثيرگذار است كه كسي نمي تواند انكار كند. البته اثبات اين مطلب به معناي انكار بقاي اصول ثابت نيست. به اين معنا كه ما با دو دسته از تقاضا ها رو به رو هستيم. انسان و بشر به عنوان اين كه يك موجود داراي يك دسته خصوصياتي است كه ماهيت او را تشكيل مي دهد. اين دسته از امور كه ذاتي و از ذاتيات اوست هيچ گاه از بشر دور نمي شود و اگر اين طور شود انقلاب ماهيت پيش مي آيد كه اين مساله از نظر دانشمندان و اهل فن باطل است. يعني نمي شود كه انقلاب ماهيت انجام شود و انسان مثلا اسب شود. انسان اين ذاتيات را دارا مي باشد. يكي از مهم ترين ذاتيات انسان نطق و عقل اوست. اگر اين را برداريد انسان حيوان ديگري مي شود. رشد و نمو و حساس بودن نيز از ذاتيات ديگر بشر است. البته در نگاه انسان شناختي اسلام انسان از ذاتي ديگري برخوردار است كه قرآن از آن به گرايش ياد مي كند. انسان تنها موجودي است كه داراي گرايش است. يعني به جهت قابليت نفس است كه مي تواند به دو سوي پستي و اوج گرايش پيدا كند. خوب اين ذاتيات بشر هر يك اقتضائاتي دارد كه اين اقتضائات هم ذاتي انسان خواهد بود. به اين معنا تا اين در بشر اين دسته از ذاتيات وجود دارد اين ها خود اقتضائاتي دارند كه بشر نمي تواند از آن برهد. مثلا گرايش به غذا و زن و آب و هوا و مانند اين امور جزو اقتضائات ذات و ذاتيات آدمي است. اين امور را ما در اصطلاح ثابتات مي گوييم. براي اين دسته از اقضتائات مي توان قانون و تشريع ثابت و خاص داشته باشيم كه تا زماني كه اين ماهيت و اين ذاتيات وجود دارد اين قانون و تشريعات باشد. اين ها همان چيزي است كه در اسلام به حلال محمد حلال الي يوم القيامه و حرامه حرام الي يوم القيامه ياد شده است؛ زيرا تا آدم است اين مسايل است و قانون و حكمش ثابت است. مثل احكام عقل محض مي ماند. وقتي عقل محض حكم كرد كه ظلم قبيح است و عقل عملي هم به عنوان يك بايد حكم كرد كه ظلم بد است و يك حكم ارزشي بر آن بار كرد اين حكم عقل نظري و عملي اين گونه نيست كه با توجه به تغيير زمان تغيير كند و روزي بشود كه ستم قبيح نباشد و چيز خوبي نيز باشد. اين ها اموري است كه مي تواند به عنوان ثابتات در همه زمان ها باشد. دسته ديگر اين گونه نيست. اموري است كه عرضي است و تحت تاثير زمان و مكان است. اگر مي بينيم كه يك حالت بقا و تداومي دارد از آن روست كه اين امور به جهت عدم تغييرات تغيير نكرده است و به شكل ثابتي خودنمايي مي كند. اين دسته از مسايل تغييرپذير است. آن چه آدمي همواره با آن رو به رو است همين دسته دوم است. ما به جهت آن كه در دنيا تضاد زندگي مي كنيم و ماده نمي تواند همه حق را چنان كه بايد و شايد پذيرا باشد و حق همه را ادا كند با نوعي درگيري مواجه و رو به رو مي شويم كه از آن به تغييرات و در باره برخي به شر تعبير مي كنيم . اين ها رخداد هستند يعني وابسته به زمان و مكان است. از اين رو آن را رخداد مي خوانند كه دايمي نيست و وابسته به ذات و ذاتيات نيست. در اين مسايل است كه انسان نيازمند راهنما و رهبري است تا به او كمك كند و حكم مساله را به او نشان دهد. اصولا اين كه در فقه شيعه تقليد از ميت و مرده را روا نمي دانند و شناخت امام زمان را بر هر فرد واجب دانسته اند اين است كه امام براي شرايط خاص مي خواهيم. به كسي نياز داريم تا در حوادث و رخدادها به او مراجعه كنيم و حكم مساله را از او بخواهيم. در دستور صريح و نص معصوم(ع) آمده است: اما الحوادث الواقعه فارجعوا الي رواه احاديثنا؛ در رخداد ها به كساني كه احاديث ما را نقل مي كنند رجوع كنيد. اين روات كساني هستند كه مي فهمند و مي توانند با توجه به اصول كلي و ثابتات و محكمات ديني ماثور حكم اين رخداد جزيي را به دست آورند و راهنمايي كنند.  بنابراين در رخدادها بايد به امام و نايب او رجوع كرد . اين به معناي آن است كه امام و مرجع زنده را براي اين مي خواهيم كه در رخداد به او مراجعه كرده و حكم مساله را از او بخواهيم.

پرسش : شرايط و مقتضيات زمان و مكان تاثير دارد ولي اين تاثير تا چه حد و اندازه است؟

پاسخ : براي رسيدن به اصل پرسش پيشين شما بايد نكته ديگري را گوشزد كنم. اگر به آيات قرآن توجه كنيم با دو مساله رو به رو مي شويم: يكي آن كه روش هاي همه يكسان نيست هر چند كه در اصول همه توحيدمحور هستند و اصل اساسي توحيدمحوري است و تسليم و اسلام يكي است وهمه آنان يك ادعا بيشتر ندارند و آن هم اين كه مسلم هستند. البته مراد از اين اسلام، اسلام تاريخي نيست كه عنوان شريعت كامل الي است؛ بلكه مراد همان اسلام اصطلاحي و حقيقي است كه مقام تسليم در برابر اراده الهي در تكوين و تشريع است. اين راهبرد همه پيامبران است كه با توجه به همان ذاتيات تدوين و تنظيم شده است. راهبرد همگي بر اساس اين مقتضيات ثابت بوده است. اما با اين همه روش ها و شيوه ها و سياست ها و خط مشي ها هيچ يك مثل و مانند آن ديگري نيست . هريك بر پايه مقتضيات زمان و مكان رفتار و روش خاصي را در پيش گرفته اند و از اين رو گاه تفاوت ها تا آن اندازه است كه گويي شرايع آنان ارتباطي با يك ديگر ندارند. اين كه قرآن مي فرمايد: لكل جعلنا منكم شرعة و منهاجا( سوره مائده آيه ) براي هر يك شريعت و روش خاصي قرار داده ايم؛ اين بر پايه همان اقتضائات زمان و مكان بوده است. روشي كه يوسف (ع) در پيش گرفته است غير از روشي است كه موسي و يا عيسي (ع) در پيش مي گيرد. اين تفاوت ها در سياست ها و خط مشي ها براي اين است كه راهبرد آنان در زمان و مكان خاص جز به آن ممكن نبوده است. نكته اي كه در قرآن جالب توجه است آن كه قرآن با تصريف آيات بياني كوشيده است تا وضعيت يك رخداد را از چشم اندازهاي مختلف مورد بررسي قرار دهد. يك رخداد در آيات مختلف و سوره هاي متعدد با گزارش هاي مختلفي بيان مي شود. اين از آن روست تا از چشم انداز و زاويه ديدهاي مختلف تبيين گردد. از سوي اين بخش كه گزارش مي شود نكته اي دارد كه برخاسته از ذاتيات و مقتضيات ذاتي است. به اين معنا كه قرآن آن بخش كه فرالحظه اي و فراتاريخي است را گزارش مي كند تا آيندگان از آن درس گيرند و در زندگي خود به كار برند. انسان هرگاه با رخدادي رو به رو شد مي تواند با توجه به گزارش قرآن راه خود را بيابد. تعدد پيامبران و امامان و شرايع با آن كه دين يكي است از اين روست . يعني توجه به رخداد ها و پذيرش تاثير و نقش مكان و زمان و مقتضيات عصري امري است كه در گزارش قرآن و فرستادن پيامبران و گزينش امامان مورد توجه بوده است.

پرسش: شرايط امام جواد را چگونه ارزيابي مي كنيد. آيا آن حضرت توانست با توجه به راهبردها در شرايط عصري خود موفق شود؟

پاسخ: براي درك درست از شرايط آن زمان ناچاريم نيم نگاهي به عصر امام رضا(ع) داشته باشيم؛ چون آن حضرت در سن كودكي به امامت رسيد و شرايط او چيزي شبيه حضرت عيسي (ع) بوده است و آن حضرت براي اثبات امامت خود مانند اثبات رسالت عيسوي نيازمند رفتاري بود كه اگر سابقه در قرآن نداشت شايد غير ممكن مي نمود تا آن حضرت در اين كار موفق شود.

امام رضا (ع) كه روز 11 ذيقعده 148 هجري قمري در مدينه ديده به جهان گشود ، پس از شهادت پدر بزرگوارشان امام كاظم (ع) در سن 35 سالگي عهده دار مسئوليت امامت شد. دوره بيست ساله امامت امام هشتم (ع) در عصر زمامداري خلفاي بني اميه را مي توان در سه بخش تقسيم نمود: همزماني با هارون الرشيد ، 2 سال نخست امامت ؛ همزماني با خلافت امين و كشمكش بين امين و مامون (5 سال) ؛ همزماني با خلافت مامون .شرايط پيچيده دوره امامت امام رضا (ع) در ابعاد گوناگون سياسي ، اجتماعي و فرهنگي امام رضا (ع) را بر آن داشت تا به فراخور و زمان هاي متفاوت شيعيان را رهبري نمايد. امام با بينشي الهي در دوره طيف آرايي و جناح بندي هاي دو ساله آخر عمر هارون الرشيد ، كشمكش ها و انتقال قدرت و تثبيت موقعيت مامون به گونه اي عمل كردند كه اگر مستقلاً به تحليل گذارده شود، سندي گويا بر (امامت) امام رضا (ع) تنها در حوزه سياست است. شرايط زماني امامت امام رضا (ع) به گونه اي بود كه با زيرك ترين و حيله گرترين خليفه بني عباس روبرو بود. فردي كه علاوه بر تسلط بر علومي چون فقه در موج سواري بر وقايع سياسي واجتماعي تبحر خاصي داشت . مامون پس از به قتل رساندن برادرش امين و بدست گرفتن قدرت ، �مرو� را مركز حكومت خود قرار داد وي با كمك وزير هوشمند خود فضل بن سهل به تثبيت موقعيت خود و تسلط كامل بر سرزمين پهناور اسلام نمود . مامون كه از جانب امام رضا (ع) سخت بيمناك بود و وي را اصلي ترين رقيب خود در جهان اسلام به شمار مي آورد در انديشه محدود ساختن حضرت قرار داشت . خيزش و شورش علويان بر عليه دستگاه بني عباس مشروعيت حكومت بني عباس را به شدت زير سوال مي برد.  قيامي چون، قيام محمد بن ابراهيم بن اسحاق بن ابراهيم بن حسن بن علي(ع) در كوفه براي دعوت مردم به اطاعت امام رضا (ع) ؛قيام زيد بن موسي بن جعفر (ع)در بصره ؛قيام ابراهيم بن موسي بن جعفر (ع) در يمن، قيام حسن بن حسين افطس در مكه و مدينه ،قيامهاي محمد بن ابراهيم بن اسماعيل معروف به طباطباء .خيزشها و قيامهاي علويان در كنار جايگاه محوري و شخصيت معنوي امام رضا (ع) در جهان اسلام موجب شد تا مامون حضرت را به اجبار در سال 200 هجري قمري از مدينه به مرو فرا خواند مامون در مرحله نخست با زيركي خاص از آن حضرت تقاضا كرد كه مقام خلافت را بپذيرد امام با پاسخي زيركانه از پذيرش آن سرباز زدند سرانجام مامون با تهديد به قتل ، امام را مجبور به پذيرش ولايت عهدي كرده امام كه از شهادت باكي نداشت بخوبي مي دانست عدم پذيرش ولايت عهدي زمينه را براي  شهادت وي و سپس عوامفريبي و مظلوم نمايي مامون ، مهيا مي سازد از اينرو با شرط عدم دخالت در امور سياسي عدم پذيرش قضاوت و عدم دخالت در عزل و نصب و دادن فتوا در پنجم ماه مبارك رمضان سال 201 هجري ولايتعهدي را پذيرفت . امام كه از پذيرش ولايتعهدي ناخرسند بود . وضعيت خويش را براي شيعيان عصر خويش با داستان حضرت يوسف (ع) و اجبار علي (ع) در شركت در شوراي شش نفري مقايسه كرد و آيندگان را از اجباري بودن پذيرش متوجه ساخت .

پرسش : امام جواد در اين عصر چگونه حركت فرهنگي و سياسي امام جواد (ع) خود را شروع كرد و چگونه توانست مرجعيت ديني و سياسي خود را اثبات كند؟

پاسخ: در اين عصر ما با پديداري دو جريان مهم در حوزه كلامي و تاثيرگذار در همه حوزه هاي رو به روهستيم. مي توان به اصطلاح علوم جديد از آن ، به گفتمان معتزلي و اشعري تعبير كرد. عقل گرايي صرف و محض در برابر ظاهري گرايي خشك  تا آن اندازه جهان اسلام را با خود درگير كرد كه تمام عناصر و توان اسلام را به خود مشغول داشته بود. البته نضج گيري نحله ها و فرقه هاي گوناگون در عصر امام جواد(ع) ، فرايند عوامل گوناگوني چون گسترش جهان اسلام و ورود اعتقادات و باورهاي مذاهب و اديان ديگر ، ترجمه آثار فلاسفه يونان و درگيري ها جناح بنديها و بلوك بندي قدرت بود .امام جواد (ع) همانند پدر بزرگوارشان در دو جبههُ سياست و فكر و فرهنگ قرار داشت .موضعگيرها و شبهه افكني هاي فرقه هايي چون زيديه ، واقفيه ، غلات مجسمه، امام را بر آن داشت تا در حوزه فرهنگ تشيع در برابر آنان موضعي شفاف اتخاذ كند .امام در موضع گيري و ايستار در برابر فرقه زيديه كه امامت را پس از علي بن حسين زين العابدين (ع) از آن زيد مي پندارند .. در تفسير آيه ” وجوه يومئذ خاشعة عاملة ناصبة ” آنها را در رديف ناصبي ها خواندند.( رجال كشي ،ص 319 – مسند الامام جواد (ع)، ص 150)
حضرت در برابر فرقه واقفيه كه قائل به غيبت امام موسي كاظم(ع) بوده و بدين بهانه وجوهات بسياري را مصادره كرده بودند . آنان را نيز مصداق آيه ” وجوه يومئذ خاشعة عاملة ناصبة ” به شمار آورده و در بياني فرمودند : شيعيان نبايد پشت سر آنها نماز بخوانند.( رجال كشي ،ص391 – مسند عطاردي ، ص 150 )
حضرت در برابر غلات زمان خويش به رهبري ابوالخطاب كه حضرت علي(ع) را تا مرز الوهيت و ربوبيت بالا برده بودند، فرمودند : لعنت خدا بر ابوالخطاب و اصحاب او و كساني كه درباره لعن او توقف كرده يا ترديد كنند. (رجال كشي ،ص 444)
موضع گيري تند حضرت درباره اين فرقه تا بدان جا بود كه حضرت در روايتي به اسحاق انباري مي فرمايند: ” ابوالمهري و ابن ابي الرزقاء به هر طريقي بايد كشته شوند “.  مسندالامام جواد ، ص298
حضرت در برابر فرقه مجسمه كه برداشتهاي غلط آنان ازآياتي چون ” يدالله فوق ايديهم ” و ” ان الله علي العرش استوي ” خداوند سبحان را جسم مي پنداشتند، فرمودند: ” شيعيان نبايد پشت سر كسي كه خدا را جسم مي پندارد نماز گذارده و به او زكات بپردازند. تهذيب،ج3،ص283
فرقه كلامي معتزله كه پس از به قدرت رسيدن عباسيون به ميدان آمد و در سده نخست خلافت عباسي به اوج خود رسيد يكي ديگر از جريانهاي فكري و كلامي عصر امام جواد (ع) است .موضعگيري حضرت امام جواد (ع) چون پدر بزرگوارشان در اين برهه و در مقابل اين جريان كلامي از جايگاه ويژه اي برخوردار است تا آنجا كه مناظرات حضرت جواد(ع) با يحيي بن اكثم كه از بزرگترين فقهاي اين دوره به شمار مي رفت ، را مي توان رويارويي تفكر ناب تشيع با مناديان معتزله به تحليل نهاد كه همواره پيروزي باامام جواد (ع) بوده است .

پرسش: امام جواد در مقابل سياست هاي فرهنگي و سياسي دولت عباسي چه خط مشي و سياست هايي را اتخاذ كردند؟

پاسخ: امام جواد (ع) در راستاي بسط و گسترش فرهنگ ناب تشيع كارگزاران و وكلايي در مناطق گوناگون و قلمرو بزرگ عباسيان تعيين و يا اعزام نمود . به گونه اي كه امام در مناطقي چون اهواز ، همدان ، ري ، سيستان ، بغداد ، واسط ، سبط ، بصره و نيز مناطق شيعه نشيني چون كوفه و قم داراي وكلايي كارآمد بود .وي  در راستاي نفوذ نيروهاي شيعي در ساختار حكومتي بني عباس براي ياري شيعيان در مناطق گوناگون به افرادي چون” احمد بن حمزه قمي “اجازه پذيرفتن مناصب دولتي داد، تا جايي كه افرادي چون ” نوح بن دراج ” كه چندي قاضي بغداد و سپس قاضي كوفه بود، از ياران حضرت(ع) به شمار مي رفتند كساني از بزرگان و ثقات شيعه چون محمد بن اسماعيل بن بزيع ( نيشابوري ) كه از وزراي خلفاي عباسي به شمار مي رفت به گونه اي با حضرت در ارتباط بودند كه وي از حضرت جواد (ع) پيراهني درخواست كرد كه به هنگام مرگ به جاي كفن بپوشد و حضرت خواست او را اجابت و براي وي پيراهن خويش را فرستاد . حركت امام جواد (ع) در چينش نيروهاي فكري و سياسي، خود حركتي كاملاً محرمانه بود، تا جايي كه وقتي به ابراهيم بن محمد نامه مي نويسد به او امر مي كند كه تا وقتي ” يحيي بن ابي عمران” ( از اصحاب حضرت ) زنده است نامه را نگشايد . پس از چند سال كه يحيي از دنيا مي رود ابراهيم بن محمد نامه را مي گشايد كه حضرت در آن به او خطاب كرده : مسئوليتها و كارهايي كه به عهده ( يحيي بن ابي عمران ) بوده از اين پس بر عهده توست . بحارالانوار، ج 50،ص 37)اين نشانگر آن است كه حضرت در جو اختناق حكومت بني عباس مواظبت و عنايت داشت، تا كسي از جانشيني نمايندگان وي اطلاعي حاصل ننمايد.
دوران دشوار امام جواد (ع) در نقش و تبليغ شيعي را بايد در هم عصر بودن وي با دو خليفه عباسي نگريست خصوصا مامون عباسي كه به گفته ابن نديم “اعلم تر از همه خلفا نسبت به فقه وكلام بوده است. ”
دوران هفده ساله امامت حضرت جواد (ع) همزمان با دو خليفه بني عباسي مامون و معتصم بود ، 15 سال در دوره مامون -ازسال 203 ق سال شهادت حضرت رضا (ع) تا مرگ مامون در 218 – و دو سال در دوره معتصم – (سال مرگ ما مون 218 تا 220) شرايط دوره 15 ساله نخست حضرت درست همان شرايط پدر بزرگوارش بود كه در مقابل زيركترين و عالم ترين خليفه عباسي قرار داشت .
مامون كه در سال 204 هجري وارد بغداد شد امام جواد (ع) را كه بنا بر برخي از روايات سن مباركشان در اين دوران10 سال بيش نبود از مدينه به بغداد فرا خواند و سياست پيشين خويش را در محدود ساختن امام رضا (ع) در خصوص امام جواد (ع) نيز استمرار داد .
ترس از علويان و محبت اهل بيت در دل مسلمانان از يك سو و متهم بودن وي در به شهادت رساندن امام رضا (ع) در جهان اسلام از سوي ديگر، وي را بر آن داشت تا با به تزويج در آوردن دختر خويش ام الفضل، ضمن تبرئه خويش و استمرار حركت عوامفريبانه در دوست داشتن اهل بيت، پايه هاي حكومت خويش را مستحكم سازد .
اين حركت مامون چون سپردن ولايتعهدي به امام رضا (ع) 9 مورد اعتراض بزرگان بني عباس قرار گرفت اما مشاهده علم و درايت حضرت جواد(ع) در همان سن آنانرا به قبول اين ازدواج ترغيب ساخت. امام جواد (ع) شرايط خود را همان شرايط پدر خويش ديد، از اينرو با پذيرش ازدواج با ام الفضل نقشه پليد مامون در به قتل رساندن وي و شيعيان را از صفحه ذهن مامون زدود.
حضرت(ع) كه به خوبي از سياستها و نقشه هاي مامون در بهره برداري از جايگاه ديني و اجتماعي خود باخبر بود، پس از ازدواج اقامت در بغداد را رد و به مدينه بازگشت و تا سال شهادت خويش در آنجا مقيم شد .
نامه هاي ام الفضل به پدر خويش مبني بر عدم توجه امام جواد (ع) به وي، بيانگر اجباري بودن ازدواج وي با ام الفضل و نداشتن فرزندي از ام الفضل از امام جواد (ع) پرده از هوشمندي امام (ع) برمي دارد؛ چون كه مامون بر آن بود تا با به دنيا آمدن فرزندي از ام الفضل وي را به عنوان يكي از فرزندان رسول خدا (ص) در بين شيعيان، محور حركتهاي آينده خود و بني عباس قرار دهد. مامون در سال 218 ه .ق در مسير حركت به سوي جنگ تا روم درگذشت . علي رغم تمايل سپاه و سران بني عباس به خلافت عباس فرزند مامون ، عباس بنا بر وصيت پدر با عمويش ابو اسحاق معتصم بيعت كرد .معتصم هشتمين خليفه عباسي پس از ورود به بغداد، امام جواد(ع) را از مدينه به بغداد فرا خواند .حضرت در سال 218 پس از معرفي امام هادي(ع) به جانشيني خود به همراه ام الفضل به بغداد رفت .
در اين سفر حضرت با شخصيتي متفاوت از مامون روبرو شد ، شخصيتي با روحيه نظامي گري و فاقد بينش علمي . معتصم كه مايه هاي حيله گري و عوامفريبي هاي مامون را در خود نداشت ، موضعگيري متضاد با اهل بيت خود را در بين مردم آشكار ساخت .
امام عليه السلام در دو سال آخر عمر خويش تحت نظارت شديدتر دستگاه امنيتي و نظامي معتصم قرار گرفت.
از اينرو شرايط امام جواد به گونه اي شد كه حضرت توسط معجزات و كرامات و شركت در جلسات علمي ، امامت خود را به ديگران به اثبات مي رساند .
امام جواد (ع) در طول زندگي پربار اما كوتاه خويش بر آن بود تا ارتباط با مردم را حتي در سخت ترين شرايط حفظ كند و با بذل و بخشش به فقرا و مساكين كرامت اهل بيت را به اثبات رساند. وي اين سيره خويش را به امر پدر بزرگوارش آغاز و به انجام رساند . امام رضا (ع) در يكي از نامه هاي خود به حضرت جواد (ع) مي نويسد :
” به من خبر رسيده است كه ملازمان تو ، هنگامي كه سوار مي شوي از روي بخل تو را از در كوچك بيرون مي برند تا از تو خيري به كسي نرسد تو را به حق خودم بر تو، سوگند مي دهم كه از درب بزرگ بيرون آيي و به همراه خود زر و سيم داشته باش تا به نيازمندان و محتاجان عطا كني. ”
و اين آغاز يك حركت مردمي ، معنوي و انساني بود كه به استحكام پايگاه مردمي حضرت منجر شد و دستگاه بني عباس را از نام ” جواد ” به معناي بخشنده به هراس وا داشت .

 پرسش:ا لقاب امام آن حضرت چيست؟

پاسخ : پيش از پاسخگويي به اين پرسش توجه به اين نكته ضرورت دارد كه آن امامان (ع) در زماني مي زيستند كه از هر نظر تحت نظارت و كنترل شديد حكومت ها بودند. ارتباط با آنان دشوار و سخن گفتن از ايشان دشوارتر و نقل حديث در حكم انتهار و خودكشي بود. در چنين شرايط و زماني شايد تقيه بهترين شيوه بود. از اين رو تقيه به عنوان “ديني و دين آبايي ” از سوي امام صادق (ع) مطرح مي شود. تقيه به گونه اي در شيعه و تشيع نضج گرفت كه برخي آن را نه تقيه موردي بلكه تقيه زماني دانسته اند و بر اين باورند كه عصر پس از شهادت امام حسين (ع) تا قيام قايم و ظهور منجي منتقم (عج) عصر تقيه است و همه شيعيان چون امامان(ع) بايد تقيه كنند و حقيقت دين و روش خود را نشان ندهند. در عصر امام جواد(ع) نيز اين مساله بود. آن حضرت براي ارتباط با شيعيان با دشواري و محدوديت هاي شديد رو به رو بود. به ويژه كه جاسوس در خانه و در بستر وي مي آراميد. براي ارتباط بهترين روش اين بود كه از رمز استفاده شود. شيعيان كه مي خواستند نقل حديت كنند از اسامي و القابي استفاده مي كردند كه شك و ترديد جاسوسان و مخالفان را كم تر بر انگيزد. از اين رو مي بينيم كه حتي از القاب آن حضرت اسامي است كه خاص خلفاي عباسي است. لقب متوكل كه در احاديث آمده است يكي از لقب هاي است كه شيعيان تحت اين عنوان احاديث را نقل مي كردند. از مهم ترين القاب آن حضرت كه گويا امام رضا(ع) براي فرزند خود با توجه به دستور پيامبر اكرم (ص) و امير موُمنان علي (ع) برخي از آن ها  برگزيده است عبارتند از : جواد، زكي، تقي،  قانع، مرتضي، نجيب ، منتخب، متقي، متوكل، المختار، عالم و مراد. و كنيه آن حضرت (ع) ابو جعفر است كه به وي ابو جعفر كافي نيز گفته مي شود. ابوجعفر اول كنيه امام پنجم امام محمد باقر(ع) است به طور خاص ابوعلي به امام نهم گفته مي شود

زمان شهادت آن حضرت و چگونگي آن را بيان كيند؟

پاسخ: در كتب و روايات معتبر است كه معتصم پس از رسيدن به خلافت و گرفتن بيعت، از وضعيت امام جواد (ع) و محل سكونت وي پرسيد كه در پاسخ به او مي گويند در مدينه به سر مي برند . معتصم به “محمد بن عبدالملك زيات” كه سمت وزارت وي را در مدينه داشت ابلاغ كرد تا با احترام خاص امام جواد(ع) را با ام الفضل از مدينه به بغداد روانه سازد. محمد بن عبدالملك نيز نامه معتصم را به علي بن يقطين داد و او را مامور روانه ساختن امام جواد(ع) به بغداد كرد.( بحار الانوار ج50 ص8 )
عمر مبارك امام در اين سال 218ه.ق بيست و سه سال بود و اين دومين سفر حضرت به بغداد بود. حضرت كه در سفر نخست به دستور مامون به بغداد فرا خوانده شده بوددر واكنش به پرسش اسماعيل بن مهران كه عرض كرد :
اي مولاي من ، اكنون كه مدينه را ترك مي كني براي شما نگرانم. تكليف چيست وامام بعد از تو كيست ؟
امام جواد(ع) با لبخندي معنا دار فرمود:” ليس حيث طننت في هذه السنه “، آنچه را كه تو گمان مي كني (براي آن نگراني ) در اين سال واقع نمي شود .
امام در سفر دوم خود و احضار وي از سوي معتصم ، در پاسخ به پرسش اسماعيل بن مهران كه عرض كرد: اي مولاي من، جانم به قربانت، مدينه را ترك مي كني، تكليف ما بعد از تو چه خواهد بود ؟
امام فرمود: ” الامر من بعدي الي ابني علي ” امر امامت و پيشواي بعد از من برعهده فرزندم علي (ع) است.(الارشاد ص328 ، بحار الانوار ج50 ص118 )
تاريخ به نقش چند نفر در به شهادت رساندن امام جواد(ع) اشاره مي كند كه آنان عبارتند از : معتصم عباسي، جعفر بن مامون برادر معتصم ، ام الفضل فرزند مامون و همسر امام جواد(ع) يحيي بن اكثم و احمد بن داود دو قاضي مشهور دربار. بي شك نقش تحريك كننده فكري و فرهنگي را افرادي چون يحيي بن اكثم و احمد بن ابي داود كه در دوران مامون در مناظرات از حضرت شكست خورده بودند ،مهيا ساخته بودند. نقش جعفر بن مامون در شهادت حضرت نقش تحريك عواطف خواهرش كه فرزندي از حضرت نداشت و مورد كم توجهي حضرت قرار مي گرفت بود و معتصم را مي توان دستور دهنده قتل ، و ام الفضل را مجري آن بر شمرد.

ابن ابي ثلج بغدادي متوفاي 325 هجري در تاريخ ائمه ، محمد بن يعقوب كليني متوفاي 328 هجري در اصول كافي ، شيخ مفيد متوفاي 413هجري در الارشاد ، طبرسي امامي متوفاي قرن پنجم در دلائل الامامة ، علامه مجلسي متوفاي 1111 در بحار الانوار، محدث قمي متوفاي 1359 هجري . در منتهي الامال سال شهادت حضرت را 220 هجري مي دانند .

ابن ابي ثلج بغدادي و محمد بن يعقوب كليني روز شهادت حضرت را سه شنبه ششم ذيقعده سال 220هجري قمري  و محمد بن حرير بن رستم طبري سه شنبه پنجم ذيحجه سال 220 هجري دو ساعت پس از بالا آمدن آفتاب را روز شهادت حضرت خوانده اند .

علامه مجلسي ، شيخ عباس قمي ، سيد محمد كاظم قزويني آخر ماه ذيقعده سال  220هجري  را روز شهادت امام جواد بر مي شمارند

مكان شهادت

همه محدثان و مورخان بالاتفاق مكان شهادت حضرت امام جواد (ع) را بغداد مي دانند .

سر نوشت قاتلان

پيشتر حضرت رضا (ع) درباره قاتلان امام جواد (ع) فرموده بود :
“فرزند من از روي خشم و غضب كشته مي شود و اهل آسمانها بر او مي گريند. خداوند بر دشمن ستمگر او غضب مي كند و در مدت كوتاهي آنانرا به عذاب دردناك مبتلا مي سازد “.
پيشگويي حضرت رضا (ع) عملي شد و جعفر بن ماُمون كه تحريك كننده خواهرش ام الفضل بود در همان روزهاي پس از شهادت امام جواد (ع) در چاهي افتاد و بر اثر ضربه اي كه بر سرش خورد دچار جنون گرديد و بقيه عمرش را با ديوانگي و جنون به سر برد .
معتصم عباسي كه دستور قتل حضرت را صادر كرد بيش از شش سال ديگر حكومتش دوام نيافت .
اما سر نوشت ام الفضل سر نوشت دردناكي بود كه حضرت امام جواد (ع) قبل از شهادت براي او ترسيم كرده بود ، دچار شدن به بيماري كه وي از گفتنش نيز اكراه داشت .
ام الفضل دچار بيماري داخلي و زنانگي شد كه توان بازگو كردن براي ديگران را نداشت. وي تمام دارايي هاي خويش را خرج درمان خود كرد اما معالجه نشد و در كمال فقر و تنگدستي جان خود را از دست داد .

معجزات و كرامات

معجزه و كرامات به اذن خداوند سبحان از  نشانه هاي ائمه معصومين (ع) است .

نمود معجزات و كرامات ائمه اطهار(ع) از آغاز دوره امامت امام جواد(ع) به بعد در زندگي و سيره معصومين (ع) از جايگاه ويژه اي برخوردار است؛ چرا كه محدوديت شديد ائمه در اين دوره از سوي مخالفين و ظهور فرقه ها و نحله هاي گوناگون موجب گشت تا امام جواد (ع) و ائمه پس از او براي اثبات حقانيت و امامت خويش بيش از ائمه قبل، از قدرتي كه خداوند سبحان در اين خصوص به آنها عطا كرده بود استفاده كنند.

شفاي چشم

محمد بن ميمون مي گويد : به همراه امام رضا(ع) در مكه بودم. به حضرت عرض كردم مي خواهم به مدينه بروم، نامه اي براي ابي جعفر بنگار تا با خودم ببرم .امام رضا(ع) تبسمي كرد و نامه اي نوشت . به مدينه رفتم در حاليكه چشمهايم به دردي مبتلا بود . به درب خانه امام جواد (ع) رفتم، نامه را تحويل دادم . موفق غلام امام ، گفت : سر نامه را بگشا و در پيش روي امام قرار ده . اين كار را كردم، آنگاه حضرت جواد (ع) فرمود : اي محمد وضعيت چشمت چگونه است ؟ عرض كردم يا بن رسول الله ، همانگونه كه مشاهده مي فرماييد بيمار است و نورش رفته است .

حضرت جواد (ع) دستش را دراز كرد ، بر چشمم كشيد ، بيناييم چون سالمترين زمانش گشت . دستها و پاهاي حضرت را بوسيدم و در حالي بازگشتم كه بينايي ام را بازيافته بودم و اين در زماني بود كه سن حضرت كمتر از سه سال بود.

مسندالامام الجواد (ع) ،ص117 � الخرائج والجرائح ،ج1،ص 372  – موسوعة الامام الجواد(ع) ،ج1، ص235  – اثبات الهداه ، ج3 ،338  – بحارالانوار ، ج 50  ،ص 46 – مدينة المعاجز ،ج 7 ، ص372 � كشف الغمة ،ج2، ص365 � حلية الابرار،ج4، ص540

آزادي از زندان

اباصلت مي گويد : پس از دفن حضرت رضا(ع) ، به دستور ماُمون يك سال زنداني شدم. پس از يك سال از تنگي زندان و شب نخوابي به ستوه آمدم ، دعا كردم و براي رهايي از زندان محمد(ص) و آل محمد (ص) متوسل شوم. از خداوند خواستم به بركت آل محمد (ص)در كار من گشايشي انجام دهد .

هنوز دعايم به آخر نرسيده بود كه حضرت ابي جعفر(ع) نجات بخش گرفتاران عالم ، وارد زندان شد و فرمود: اي اباصلت از تنگناي زندان بي تاب شده اي .عرض كردم به خدا سوگند سخت بي تابم .

فرمود: برخيز ، دستي به زنجيرها زد و غل و زنجيرها از دست و پاي من بر زمين افتاد. سپس دست مرا گرفت  و از كنار نگهبانان زندان عبور داد .نگهبانان در حالي كه مرا نظاره مي كردند  ، توان سخن گفتن با مرا نداشتند و از زندان خارج شدم . سپس حضرت فرمود : برو در امان خدا كه هرگز نه دست مامون به تو مي رسد و نه دست تو به مامون.

اباصلت مي گويد : همانگونه كه حضرت فرمود تا حال مامون را نديده ام.  عيون اخبار الرضا (ع) ،ج 2، ص678

خشك شدن دست نوازنده

محمد بن ريان نقل مي كند : مامون براي رسيدن به هدفش (بدنام كردن حضرت امام جواد(ع) ) همه نوع نيرنگي را در خصوص امام جواد(ع) به كار برد اما هيچ كدام از آنها براي وي سودي نداشت .
به عنوان نمونه پس از به عقد درآوردن دخترش ام الفضل با امام جواد (ع)، صد كنيز زيبا را انتخاب كرد كه هر يك جامي پر از گوهر درخشان در دست داشتند .مامون به كنيزان دستور داد تا پس از نشستن حضرت در جايگاه دامادي به استقبال وي رفته و به او خوشامد گويند .كنيزكان به سوي حضرت شتافتند و خوشامد گفتند ولي امام هيچ التفاتي به آنها نكرد .
در دربار مامون مردي به نام مخارق كه ريشي بلند وصوتي خوش داشت و عود مي نواخت وجود داشت . وي به مامون گفت من توان آنرا دارم كه نقشه ات را – وادار كردن حضرت به لهو و لعب – عملي سازم .
از اينرو در مقابل امام جواد (ع) نشست و شروع به خواندن آواز كرد. كساني كه در آنجا حضور داشتند گرد مخارق حلقه زدند. هنگاميكه مخارق شروع به نواختن عود و آواز خواني كرد، امام جواد (ع) سر مبارك خود را متوجه او كرد و بر وي نهيب زد و فرمود: “اتق الله يا ذالعثنون ” از خدا بترس اي ريش بلند . دست مخارق از حركت ايستاد ، عود از دستش افتاد و ديگر هرگز نتوانست عود بنوازد.
روزي مامون از بلايي كه بر سر مخارق آمده بود از وي سئوال كرد . مخارق پاسخ داد چون امام جواد(ع) بر من نهيب زد چنان ترسي از هيبت او بر من مستولي شد كه دستم فلج شد و هرگز بهبود نيافت .
الكافي ،ج1،ص 494 – اثبات الهداة ،ج3 ،ص332 – مدينة المعاجز ،ج7 ،ص 303 – حلية الابرار ،ج4،ص565 – الوافي ،ج3،ص 828 – المناقب ،ج4 ،ص396 – البحار ،ج50،ص61

شهادت عصا بر امامت

 يحيي بن اكثم از علماي دربار عباسي مي گويد :
روزي براي زيارت قبر رسول خدا (ص) رفته بودم كه امام جواد (ع) را ديدم، با او در خصوص مسائل گوناگوني مناظره كردم ، همه را پاسخ داد. به او گفتم : خواستم از شما چيزي بپرسم اما شرم دارم از پرسش.
امام فرمودند : بدون آنكه سئوالت را بپرسي من پاسخ آنرا مي دهم . تو ميخواهي بپرسي امام كيست ؟
گفتم : آري به خدا سوگند همين است ؟!
فرمود: منم
گفتم: بر اين مدعا نشانه و حجتي داريد ؟
در اين لحظه عصايي كه در دست امام بود به سخن آمد و گفت :
” اّنه مولايي امام هذا الزمان و هو الحجة “همانا مولاي من حجت خداوامام اين زمان است.
الكافي ،ج1،ص 353 – الامام الجواد (ع) من المهد الي اللحد ، ص 72

ميوه دادن درخت سدر 

شيخ مفيد در ارشاد نقل مي كند : زماني كه حضرت جواد (ع) با همسرش ام الفضل از بغداد به مدينه مراجعت كرد، به كوفه كه رسيد مردم او را مشايعت كردند ، هنگام غروب در خانه مسيب فرود آمد و به مسجد وارد شد .
در صحن مسجد درخت سدري قرار داشت كه هنوز ميوه آن به بار ننشسته بود، امام كوزه آبي خواست و در پاي آن درخت سدر وضو گرفت و نماز مغرب را با مردم اقامه كرد .امام در ركعت نخست سوره حمد و اذا جاءنصرالله و در ركعت دوم حمد و قل هو الله را خواند. پيش از ركوع قنوت گرفت. پس ازخواندن ركعت سوم تشهد و سلام داد . پس از نماز مدتي در حال نشسته مشغول تعقيبات و ذكر شد، سپس بلند شد و چهار ركعت نماز نافله مغرب را به جاي آورد و تعقيب خواند و دو سجده شكر به جاي آورد و ازمسجد خارج شد. امام جواد(ع) هنگامي كه به كنار درخت سدر رسيد، مردم متوجه شدند كه آن درخت به بار نشسته و ميوه داده است. از اين جريان شگفت زده شدند و از ميوه آن خوردند در حالي كه ميوه هاي سدر هسته نداشت آنگاه حضرت را براي وداع بدرقه كردند.
موسوعة الامام الجواد (ع) ،ج1 ،ص246- الارشاد ،ص323- كشف الغمة ،ج2،ص358 – بحار الانوار ،ج83 ،ص100- وسائل الشيعة ،ج6 ،ص 490 – مدينة معاجز،چ7،ص357

ياران، راويان وشاگردان امام جواد (ع)

دوران كوتاه امامت حضرت امام جواد (ع) ومحدوديت شديد وي از سوي دستگاه حكومتي وقت ،هرگزمانع آن نشد كه حضرت در كنار نشر و تبليغ مكتب تشيع با شيوه هاي گوناگون ،در جو اختناق وحصارها و نيروهاي امنيتي بني عباس به تربيت شاگردان وياران خويش نپردازد.
پاسخ گويي به هزار مسئله در يك جلسه ونيز نشست و پرسش و پاسخ حضرت با حضور هشتاد تن از بزرگان وعالمان تشيع ،بيانگر آن است كه در اين عصر كمتر عالم ومحدث بزرگ شيعي يافت مي شود كه محضر پر فيض اين امام همام را درك نكرده باشد.
وجود شخصيتها وراويان بزرگ تشيع چون عبدالعظيم حسني،محمد ابن ابي عمير،زكريابن آدم،فضل ابن شاذان و�. . نشان از استمرار حركت علمي حضرت امام جواد(ع) در عصر پرآشوب خود دارد .
عبدالحسين شبستري در كتاب سبل الرشاد نام 192 تن از ياران ، شاگردان وراويان امام جواد(ع) را با ذكر منبع وماخذ بيان مي كند. اين شخصيتها اعم از ممدوحين ومذمومين،عبارتند از :

ابراهيم بن داود يعقوبي
ابراهيم بن شيبه كاشاني.اصفهاني،اسدي
ابراهيم بن عبد الحميد صنعاني
ابراهيم بن محمد همداني
ابراهيم بن ابي محمود خراساني
ابراهيم بن مهرويه
ابراهيم بن مهزيار اهوازي
ابراهيم بن هاشم بن خليل كوفي قمي
ابراهيم بن ابي بلاديحيي بن سليم ( سليمان سلمي كوفي – مولي بني عبدالله بن غطفان،ابويحيي-ابواسماعيل)
ابراهيم بن عقبه
احكم يا احلم بن بشار مروزي خراساني
احمد بن اسحاق ابن عبدالله بن سعد بن مالك بن احوص اشعري قمي(ابو علي)
احمد بن حماد مروزي
احمد بن ابي خالد
احمد بن ابي خلف
احمد ابن عبدالله بن عيسي بن مصقله بن سعد اشعري قمي
احمد بن عبدالله كوفي (كرخي)
احمد بن محمد بن بندار،مولي ربيع اقرع
احمد بن ابي عبدالله محمد بن خالد بن عبدالرحمن بن محمد بن علي كوفي ،قمي يا برقي(ابوجعفر)
احمد بن محمد بن عبدالله اشعري قمي
احمد بن محمد بن عمرو بن ابي نصر زيد كوفي ،مولي سكون (سكوني)مشهور به بزنطي (ابو علي يا ابو جعفر)
احمد بن محمد بن عيسي بن عبدالله بن سعد بن مالك بن احوص بن سايب بن مالك اشعري قمي (ابو جعفر يا ابو علي)
ادريس قمي (ابوالقاسم)
اسحاق بن ابراهيم حضيني يا حصيني (اسحاق بن محمد بن ابراهيم)
اسحاق بن ابراهيم بن هاشم قمي
اسحاق انباري
اسحاق بن محمد بن احمد بن ابان بن مرار بن عبدالله بن حارث نخعي بصري (احمر ابو يعقوب)
اسماعيل بن مهران بن محمد بن ابي نصر زيد بن محمد بن ابي نصر سكوني كوفي(ابو يعقوب)
اميه بن علي قيسي يا قبسي يا قتيبي شامي (ابو محمد)
ايوب بن نوح بن دراج كوفي نخعي (ابو الحسن)
بكر بن احمد بن ابراهيم بن زياد بن موسي بن مالك بن يزيد عصري يا قصري (ابو محمد)
بكر بن صالح رازي

شكار در حرم الهي

بنا به نقل شيخ مفيد از ريان بن شبيب : وقتي مامون خواست دخترش ام الفضل را به همسري امام جواد (ع) درآورد ، عباسيان به چنين تحليلي كه اين مسئله موجب مي شود كه حكومت به دست علويان افتد ،با تصميم مامون به مخالفت برخاستند .
از اينرو به نزد مامون رفته و اظهار داشتند : تو را به خداوند سوگند مي دهيم كه از تصميم خود در تزويج ام الفضل با محمد بن علي منصرف شو و بار ديگر قدرت را از عباسيان به علويان منتقل نكن . در گذشته ولايتعهدي علي بن موسي الرضا (ع) همه را نگران خود ساخت ، اكنون براي نامزدي ام الفضل يكي از عباسيان را انتخاب كن .
مامون در جواب عباسيان گفت : اختلاف شما با علويان ريشه در نحوه برخورد شما با آنان دارد. اگر شما با آنان منصفانه برخورد مي كرديد ، همانگونه كه آنها بر شما برتري و شايستگي دارند ، برتري مي يافتند.
پيشينيان من ،مشي بد رفتاري با علويان را در پيش گرفتند و قطع رحم كردند و من از اين رويه به خدا پناه مي برم ، هرگز از اين كه علي بن موسي (ع) را وليعهد خويش كردم ،پشيمان نيستم . از وي خواستم كه به جاي من خلافت كند قبول نكرد ، قضاي هتمي خدا جاي خود را گرفت ” و كان امر الله معذورا” .(چنين تحليلي از شهادت حضرت رضا (ع) بيانگر نهايت حيله گري و تزوير مامون حتي در برابر عباسيان است. ) اينكه ميگوييد چرا ابو جعفر را به دامادي خويش برگزيده ام ؟ به فضل و دانش وي باز مي گردد، كه با وجود سني كم از همه برتر است . اميد است زمينه اي فراهم آيد تا ديگران نيز چون من به درجه فضل و برتري وي آگاهي يابند.
بزرگان عباسي ، دگر باره به سن حضرت (ع) خرده گرفتند و گفتند درست است كه رفتار اين جوان و فضل وكمال وي تو را به اعجاب وا داشته است ، ولي با مسائل فقهي آشنائي ندارد . مدتي صبركن تا به معلوماتي دست يابد سپس نيت خود را عملي ساز .
مامون در جواب گفت : واي بر شما ، من به جايگاه و منزلت اين نوجوان بيش از شما دانايم ، او از اهل بيتي است كه علم ودانش آنان از سرچشمه الهامات الهي نشات مي گيرد.
پدران آنان در دين و دانش و ادب بي نياز از رعيتي بودند كه علمشان به درجه كمال رسيده است . اگر قبول نداريد ، امتحانش كنيد تا درجه فضل و علم او بر شما آشكار گردد . گفتند: قبول است ،وي را مي آزماييم .
عباسيان با كسب اجازه از مامون ، اجازه خواستند تا فردي را براي مناظره با حضرت جواد (ع) معرفي كنند وجلسه را ترك كردند .
عباسيان با يكديگر به شور نشستند و در نتيجه قاضي نامي و مشهور ، يحيي بن اكثم را دعوت و با وعده دادن پول فراوان به وي در صورت پيروزي بر امام جواد (ع) ، در روزي معين در مجلسي با حضور مامون شركت جستند .
در اين مجلس هر يك در جاي خود قرار گرفتند و مامون دستور داد تا تشكي و دو متكا را براي امام جواد (ع) گسترداند و خود در كنار او ايستاد. و يحيي بن اكثم روبروي امام قرار گرفت .
يحيي بن اكثم رو به مامون كرد و گفت : يا اميرالمؤمنين اجازه مي دهيد تا از ابو جعفر سؤال كنم ؟
مامون گفت : از خودش اجازه بگير .
يحيي بن اكثم رو به حضرت (ع) كرد و گفت : فدايت شوم اجازه مي فرمايي مسئله اي بپرسم ؟
حضرت (ع) فرمود :بپرس
يحيي بن اكثم گفت : خداوند ما را فدايت سازد اگر فردي در حال احرام شكاري را بكشد ، حكم آن چيست ؟
امام جواد (ع) فرمود : شكارچي در حل كشته است يا در حرم ؟
عالم به حرمت آن بوده يا جاهل ؟
از روي عمد كشته يا اشتباه ؟
آزاده بوده است يا غلام ؟
صغير بوده است يا كبير؟
اين اولين صيد بوده است يا بيشتر ؟
آن صيد از پرندگان بوده است يا غير آنها ؟
كوچك بوده است يا بزرگ ؟
شخص محرم بر اين عمل اصرار دارد يا پشيمان شده است ؟
شب اين عمل را انجام داده است يا روز ؟
احرام عمره بوده است يا احرام حج ؟
يحيي بن اكثم پس از شنيدن فروع باز شده از پرسش خود از سوي امام جواد (ع) زبانش به لكنت افتاد و نشانه هاي عجز و ناتواني به سيمايش آشكار شد .
مامون پس از بيان مطالب از سوي امام جواد (ع) گفت :خدا را به خاطر تشخيص خويش حمد و سپاس مي كنم سپس رو به عباسيان كرد و گفت : اكنون بر آنچه در فكر آن بوديد آگاهي يافتيد .
پس از مراسم عقد و خطبه خواني مامون به حضرت (ع) گفت :در صورت تمايل پاسخ مسائل محرم را بيان كنيد تا همه بهره مند شويم .
حضرت (ع) فرمودند : ” محرم اگر صيدي را در غير حرم بكشد و آن از پرندگان بزرگ باشد ، يك گوسفند كفاره بايد قرباني كند و اگر صيد در حرم باشد با يد دو گوسفند قرباني كند “. ” اگر جوجه اي در حل بكشد قرباني ، يك بره از شير گرفته است؛ ولي قيمت آن جوجه بر او واجب نيست.اما اگر جوجه اي در حرم بكشد كفاره اش يك گوسفند و قيمت جوجه مي باشد “.
اگر صيد از حيوانات وحشي چون الاغ وحشي باشد بايد يك گاو قرباني و اگر صيد شترمرغ باشد يك شتر قرباني كند .
كفاره كشتن صيد بر فرد عالم و جاهل مساوي است .
در صورتي كه محرم عمداً صيد را بكشد گناه كرده ولي چنانچه به اشتباه صيد را شكار نموده چيزي بر او نيست.
كفاره فرد حر برخودش واجب و كفاره غلام بر مولاي او واجب است .
برصغير كفاره نيست ولي كبير كفاره بر او واجب است .
شخصي كه از شكار پشيمان شود پس از كفاره عقاب اخروي ندارد ولي آنكه بر كشتن صيد اصرار ورزد عذاب اخروي گريبانگير او مي شود .
الارشاد ،ص 319 – موسوعة الامام الجواد (ع)، ج2، ص 408 .

حلال و حرام شدن زن

مامون پس از شنيدن پاسخهاي حضرت (ع) در خصوص مسئله شكار و تشويق وي در مقابل حضار رو به امام جواد (ع) كرد و گفت:
احسنت ،يا ابا جعفر خداوند به تو خير عطا كند ، اگر صلاح مي دانيد شما نيز از يحيي بن اكثم سؤالي بپرسيد .
امام (ع) رو به يحيي بن اكثم كرد و فرمود : پرسش نمايم ؟
يحيي گفت : فدايت شوم اختيار با شماست . اگر توانائي پاسخگويي داشتم پاسخ مي دهم و اگر نه پاسخ آنرا از شما خواهم آموخت .
امام فرمودند :چه مي گويي در باره اين مسئله :
در اول روز نگاه مردي به زني حرام بود ،چون آفتاب بالا آمد همان زن بر او حلال شد ، ظهر كه شد بر او حرام گرديد ، به موقع عصر بر او حلال شد ، چون آفتاب غروب كرد ،حرام گشت ، در زمان عشاء حلال شد ، در نيمه شب حرام گرديد ، و چون فجر طلوع كرد بر او حلال شد .
اين چگونه مي شود و علت حلال و حرام شدن چيست ؟
يحيي بن اكثم در تحير گفت : به خدا سوگند من پاسخ اين مسئله را نمي دانم، پاسخ آن را بفرمائيد تا بياموزم .
حضرت جواد (ع) فرمودند : اين زن كنيزي است و آن مرد اجنبي و نامحرم – به جهت نامحرم بودن – نگاه وي در صبح بر آن زن حرام بود .آفتاب كه بالا آمد كنيز را خريداري كرد . و بر آن مرد حلال شد .
ظهر كنيز را آزاد كرد ،بر او حرام شد . عصر وي را به تزويج خود درآورد ،حلال شد .
موقع غروب به سبب ظهار – مسئله اي كه مرد به زن خود بگويد پشت تو نظير پشت مادر من است – بر او حرام شد .
زمان عشاء كفاره ظهار را داد ،حلال شد . نصف شب آن زن را طلاق داد حرام شد در طلوع فجر رجوع كرد آن زن بر او حلال شد .
در اين هنگام مامون رو به حاضران مجلس كرد و گفت :
آيا در ميان شما كسي يافت مي شود كه اين مسئله را چنين پاسخ دهد ؟
همه گفتند نه والله ،اميرالمؤمنين به راي خود آگاهتر است .آنگاه مامون گفت : واي بر شما ، اهل بيت در ميان مردم از نظر فضل و كمال بي همتا و ممتازند و كمي سن مانع فضيلت آنها بر ساير مردم نمي شود .
تحف العقول ،ص454 – بحارالانوار ،ج10، ص 385 – وسائل الشيعة ،ج22،ص265 – موسوعة الامام الجواد(ع) ،ج2 ، ص406 .

حد سارق

زرقان دوست صميمي بن ابي داود نقل مي كند كه : روزي بن ابي داود در حالي كه اندوه و حزن بر چهره اش نمايان بود از نزد معتصم باز مي گشت . از وي علت حزنش را جويا شدم ، كه او گفت :
امروز آرزو كردم كه كاش بيست سال قبل مرده بودم . به او گفتم به چه دليل ؟
گفت : به خاطر اينكه امروز ابي جعفر محمد بن علي بن موسي (ع) نزد اميرالمؤمنين خود را تثبيت كرد .
گفتم : چگونه ؟
گفت : دزدي به سرقتش اعتراف كرده بود و خليفه هم براي روشن شدن مسئله و اجراي حد بروي ،فقها را در مجلس جمع كرد و محمد بن علي را نيز دعوت نمود .
از ما سؤال كرد :از كجا دست دزد واجب است قطع شود ؟
من گفتم : از مچ دست .
خليفه گفت : به چه دليل ؟
گفتم : براي اينكه دست همان انگشتان و كف دست تا مچ است و بدين خاطر از خداوند سبحان در باره تيمم مي فرمايند ” فاغسلوا وجوهكم و ايديكم الي المرافق وامسحوا برؤسكم و ارجلكم الي الكعبين. ” مائده / 6
در خصوص اين فتوي برخي از فقها در مجلس با من همراه شدند .
برخي نيز گفتند :قطع دست از آرنج واجب است .
خليفه از آنان علتش را پرسيد . گفتند : چون خداوند در قرآن مي فرمايد : ” وايديكم الي المرافق ” واين دلالت دست از نوك انگشتان تا مرفق و آرنج است .
ابن ابي داود ادامه داد : سپس خليفه رو به امام جواد (ع) كرد و گفت :
اي ابا جعفر نظر تو در باره اين موضوع چيست ؟
ابا جعفر گفت : اي خليفه اين جماعت در اين باره نظر دادند .
مامون گفت : راي آنها را ناديده بگير ، راي خود را بيان كن .
او گفت : اي خليفه مرا معاف كن .
خليفه گفت : تورا به خدا سوگند مي دهم كه نظر و راي خود را بيان كني .
ابا جعفر گفت: حال كه سوگند دادي ، مي گويم .
تمام اقوال بيان شده ، اشتباه است . در دين وسنت واجب است دست از نقطه پيوند استخوانها ، انگشتان قطع و كف دست به حال خود باقي بماند.
خليفه گفت : دليلش چيست ؟
اباجعفر گفت : اين سخن رسول اكرم (ص) كه فرمود : سجده بر هفت عضو واجب است .
پيشاني ، دو دست ، دو زانو و دو پا ، پس اگر دستش از مچ و يا آرنج بريده شود براي دزد دستي باقي نمي ماند تا با آن سجده كند و خداي متعال مي فرمايند ” و ان المساجد لله” جن/ 18 ” مسجدها از آن خداوند است ” يعني اعضاي هفت گانه سجده و مسجد از خدايند و آنچه از آن خداست قطع نمي شود .
ابن ابي داود گويد :معتصم از اين حكم خوشش آمد و آن را پذيرفت و دستور داد تا دست دزد را از مفصل انگشتان دست قطع كنند نه كف دست.
ابن ابي داود مي گويد : در آن لحظه گويي براي من قيامتي برپا شد و آرزو كردم كاش زنده نبودم .
ابن ابي داود مي گويد: پس از سه روز به نزد معتصم رفتم و به او گفتم :همانا خيرخواهي براي اميرالمؤمنين بر من واجب است . هرچند كه بدانم به سبب آن بر آتش داخل شوم.
خليفه گفت : اين خير خواهي چيست ؟
گفتم : وقتي اميرالمؤمنين فقها رعيت و دانشمندان آنها را براي امري از امور دين در مجلس خويش گرد هم مي آورد،از آنها در باره حكمي پرسش مي كند و آنان نيز آنچه مي دانند بر زبان مي رانند ، در حالي كه در مجلس خليفه ، خاندان او ، فرماندهان ، وزراء و كاتبان حضور دارند. سخنان مجلس خليفه به گوش مردم مي رسد و آنان پي مي برند كه خليفه به خاطر فتوي و قول مردي كه عده اي از اين امت به امامت وي قائل هستند و ادعا مي كنند ،كه او ” امام جواد (ع) ” به مقام خلافت سزاوارتر است ، قول و فتواي همه را كنار مي زند ،حكم او را بر حكم فقها ترجيح مي دهد ، اين چه عواقبي را در پي خواهد داشت ؟
بن ابي داود گفت : در اين لحظه رنگ خليفه به خاطر آنچه به وي تذكر داده بودم تغيير كرد و گفت : خداوند به خاطر اين خير خواهي به تو جزاي خير عطا كند .
چهار روز پس از اين واقعه حضرت به شهادت رسيد …
تفسيرالعياشي ،ج1،ص319 – موسوعه الامام الجواد (ع) ،ج2،ص 410 – بحار الانوار ،ج 50 ، ص 5 –

در انتظار جواد آل محمد (ع)

عمر مبارك امام رضا (ع) به چهل و هفت سال رسيده بود و عقربه تاريخ, سال 195 هجري را نشانه مي رفت ولي هنوز امام نهم متولد نشده بود .
مسئله جانشيني امام رضا (ع) اصحاب و شيعيان حضرت (ع) را متاثر كرده بود . اين اندوه زماني به فزوني رفت كه فرقه واقفيه كه بنا به دلائل مادي و تصرف سهم امام و عدم بازگرداندن آن به حضرت رضا (ع) ، قائل به غيبت امام كاظم (ع) شده بودند, و در تبليغات خويش عدم داشتن فرزند پسر از سوي امام رضا (ع) را دليل بر ادعاي موهم خود مي دانستند … تا جايي كه يكي از همين افراد در نامه اي خطاب به حضرت نوشت :
تو چگونه امام هستي در حالي كه فرزندي نداري !
حضرت در پاسخ فرمودند : تو از كجا مي داني كه فرزندي ندارم ، به خدا سوگند روزها و شبها سپري نمي شود مگر اينكه خداوند فرزند پسري را به من عنايت فرمايد كه حق و باطل را از هم جدا سازد .
اصول كافي ج 1 ص 320 مدينه المعاجز ج 7 ص 274. اثبات الهداه ج3 ص 247 – 342 الوافي ج 2 ص 375 . حليه الابرار ج 4 ص 604 ارشاد المفيد ص 318 . كشف الغمه ج 2 ص 352 اعلام الوري ج 2 ص 94 . بحار الانوار ج 50 ص 22

همچنين يكي از ياران به حضرت عرض مي كند :
امام پس از تو كيست؟
آن حضرت فرمودند : فرزندم
سپس گفت:آيا كسي كه فرزند ندارد چگونه جرات آن را دارد كه بگويد فرزندم ؟
راوي همين حديث گويد:چند روز سپري نشده بود كه امام جواد (ع)بدنيا آمد.
اصول كافي , ج 1 ص 286
همچنين ابن قيام واسطي جزو فرقه واقفيه كه امامت حضرت رضا(ع) را قبول نداشت ، نزدآن حضرت آمد و به قصد عيبجويي حضرت گفت :
آيا مي شود كه دو امام در يك مقطع زماني با هم باشند ؟
حضرت(ع) فرمود : نه مگر آنكه يكي از دو صامت ( خاموش ) باشد .
ابن قيام گفت :
پس چطور براي تو صامت نيست ؟
امام فرمود : چرا . به خدا سوگند خداوند براي من (فرزندي) قرار مي دهد كه حق وحق خواهان را استواري مي بخشد و باطل و باطل خواهان را نيست و نابود ميكند.
اصول كافي ج 1 , 321 مدينه المعاجز ج 7 ص 37-275 . موسوعه الامام الجواد (ع) ج 1 ص 164 حليه الابرار ج 4 ص 606 . الوافي ج 2 ص 176 اثبات الهداه ج 3 ص 247 . كشف الغمه ج 2 ص 352 الخرائج و البرائح ج 2 ص 899 . بحار الانوار ج50 ص 22

تولد امام جواد (ع)  

تولد مبارك امام جواد (ع) نه تنها پايان بخش دلهره هاي شيعيان وافشاي نيت  فرصت طلبان و سود جوياني چون فرقه واقفيه بود، بلكه آغاز فصل نويني از تاريخ ائمه اطهار است .

راويان و تاريخ نگاران شيعه اقوالي را درباره تاريخ تولد حضرت ذكر كرده اند :

1- شيخ كليني در اصول كافي ، شيخ مفيد در ارشاد، رمضان  هجري195

ابن شهر آشوب در مناقب و قتال روضه الواعظين اربلي در كشف الغمه روز ولادت را 19 رمضان 195 هجري ذكر كرده اند.

2-  قولي 15  رمضان 195 هجري ..

3- شيخ طوسي از احمد بن محمد  عياش در انوار البهيه 10 رجب 195 هجري را روز ولادت حضرت دانسته است.

الكافي ج1 ص492  ،  موسوعه الامام الجواد ج1 ص7و8 . المناقب لابن شهر آشوب ج4 ص379 ، كشف الغمه ج2 ص343و345و362 . بحار الانوار ج50 ص11  ،  مسار الشيعه ص 43 . مصباح المتهجد ص805  ،  الانوار البهيه ص249

برخي تولد حضرت را در شب جمعه و برخي روز جمعه ذكر كرده اند .

در ميان اقوال چهار گانه، فرازي از دعاي ناحيه مقدس ، قول چهارم را تاييد مي نمايد آنجا كه حضرت مي فرمايند:

  ” اللهم اني اسئلك بالمولدين في رجب محمدبن علي الثاني و ابنه علي بن محمد المنتخب .”

داستان تولد امام جواد(ع)

علامه  مجلسي (ره) در جلاءالعيون مي نويسد: ابن شهر آشوب به سند معتبر از حكيمه خاتون دختر امام موسي كاظم (ع) روايت مي كند كه :

روزي برادرم حضرت رضا(ع) مرا طلبيد و فرمود:

 اي حكيمه امشب فرزند مبارك خيزران متولد مي شود و بايد تو در وقت تولد او حاضر باشي.

من در خدمت آن حضرت ماندم , چون شب فرا رسيد حضرت مرا با خيزران و زنان قابله به حجره آورد و چراغي نزد ما افروخت و از حجره بيرون رفت و در را بر روي ما بست .

حكيمه خاتون مي افزايد : خورشيد امامت با بدنيا آمدنش حجره را نوراني كرد بر آن حضرت پرده نازكي چون جامه احاطه كرده بود و نوري از حضرت ساطع  مي شد

چون نور مبين را در دامن گرفتم . آن پرده حائل را از خورشيد جمالش دور كردم . حضرت امام رضا(ع) به حجره آمد .

پس از آنكه حضرت جواد (ع) را در جامه ها  مطهر پيچيده بوديم و حضرت رضا(ع) آن گوشواره  امامت را از ما گرفت  و در گهواره عزت و كرامت گذاشت و آن مهد شرف و عزت را به من سپرد و فرمود : از اين گهواره جدا مشو .

چون روز سوم ولادت فرا رسيد، امام جواد(ع) ديده حقيقت  بين خويش را به آسمان گشود وبه سوي راست و چپ نظر كرد و به زبان فصيح ندا داد :

“اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمد رسول الله .”

چون اين حالت غريب  را از آن نور ديده مشاهده كردم، به خدمت حضرت رضا(ع) شرفياب شدم و آنچه ديده و شنيده بودم را به خدمت حضرت عرض كردم .

حضرت فرمود :پس از اين عجايب  بسيار را بيش از آنچه مشاهده كردي، مشاهده خواهي كرد.

منتهي الامال  ج2 ص572و573  ،  المناقب ج4 ص394 ، بحار النوار ج48 ص316 و ج50 ص10، الانوار البهيه ص250 ، حليه الابرار ج4 ص524 ، الثاقب في المناقب ص504 ، مدينه المعاجز ج7 ص260

مشاهده بیشتر

خلیل منصوری

آیت الله خلیل منصوری رامسری به مدت ده سال در مرکزفرهنگ و معارف قرآن به تحقیق و پژوهش در علوم و معارف قرآن پرداخته و در همین سال ها آثار چندی نگاشته که در مطبوعات علمی و پژوهشی چاپ و منتشر شده است. آیت الله هم چنین در مدت بیست سال همکاری با مرکز جهانی علوم اسلامی، سازمان حوزه های علمیه خارج از کشور و جامعه المصطفی مقالات و کتب بسیاری را در باره کشورهای جهان و اوضاع آن به شکل تحلیلی نگارش کرده است. لازم به ذکر است تمامی مقالات منتشر شده در این وبسایت تألیف ایشان است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا