اجتماعیاخلاقی - تربیتیاعتقادی - کلامیروان شناسیسیاسیفرهنگیمعارف قرآنی

شهرت طلبی ابزار و جائزه شیطان

بسم الله الرحمن الرحیم

اشتهار به هر قیمتی یکی از وسوسه های شیطانی است که انسان را به تباهی ابدی گرفتار می کند. زن قرمزپوش در یک گروه زنان چادری یا سوار بر شتر قرمز در یک میدان اسب سواری تنها یک خودنمایی و شهرت طلبی نیست، جلوه هایی از سقوط انسان در دام شیطانی است که او را به سوی دوزخ و عذاب های عظیم و الیم آن می برد.

امروزه به ویژه در رسانه های دیداری و شینداری و فضاهای مجازی و شبکه های عنکبوتی در هم تنیده آن، همگان شاهد بت هایی جدید هستیم که مردمان را به عبودیت خویش فرامی خوانند و توده های مردم شورانگیزانه به پا می خیزند، هورا می کشند و با بهره گیری از فلسفه و سبک زندگی قارونی و شیطانی آنان در علم و عمل بر آنان سجده واقعی می برند. بتان و اصنام جدیدی که خدایان اکثریت مردم را تشکیل می دهند،  از ستارگان حوزه ها و ساحات گوناگونی چون سینما و فوتبال و موسیقی و نقاشی و مانند آنها هستند تا مردمان از آنان فلسفه و سبک زندگی خویش را الهام بگیرند. مردمانی به ظاهر موفق که همانند «فاوست آلمانی»، روح خویش را به شیطان فروخته اند و در تارهای عنکبوتی شیاطین جنی و انسی گرفتار هستند. چنین اشخاصی لذات اخروی را فدای لذات زودگذر دنیوی می کنند. آنان به عشق و شیدایی اشتهار و معروفیت همه چیز را فدا می کنند؛ در حالی که شهرت هم چون اسلحه پنهان شیطانی است که همگان را به دام می اندازد و جز تنی بدون روح از ایشان بر جا نمی گذارد.

شهوت شهرت و شیدایی جاه و معروفیت

«شهرت طلبی» به معنای این که انسان بخواهد آوازه‎اش همه جا انتشار يابد و اسم و رسمش همه جا بر سر زبانها باشد، امروزه یکی از اصلی ترین انگیزش هایی است که عموم مردم را به انجام کارهای بزرگ وامی دارد. در جهان امروز ستاره شدن  به انگیزه شهرت طلبی چنان در تار و پود مردمان به ویژه جوانان رخنه کرده است که بسیاری از آنان همه اهتمام و عزم خویش را مصروف آن می کنند. البته برای اشتهار و ستاره شدن نیازی نیست که از راه های معقول و مقبول رفت، بلکه هر چه غیر عقلانی و غیر مقبول تر ممکن است انسان زودتر به چشم آید. خویشاوندی بود که در زمان طاغوت علیه آن مبارزه می کرد؛ پس از انقلاب اسلامی و در زمان یاقوت به مبارزه خویش ادامه می داد و در پاسخ پرسش چرایی آن می گفت: اگر بخواهیم دیده شوم می بایست در جریان مخالف باشم، همراهی با جماعت ، همرنگی با آنان است و هیچ شهرتی را به دنبال ندارد. او جانش را در راه دیدن شدن و شهرت گذاشت و در نهایت به جرم جنایت و ترورها اعدام شد. برای این دسته از انسان ها اگر شهرت از آنان ستانده شود، گویا هیچ انگیزه و محرک دیگری برای انجام امور خود ندارند. اگر در گذشته اشخاصی چند دنبال آن بودند که همانند قارون به تظاهر رو آورند و دل مردمان را مجذوب خویش کرده و ستاره شهر خویش شوند(قصص، آیات 75 تا 85)، امروزه تب شهرت طلبی، به نوعی همه جوامع را فراگرفته است که نمی توان کسی را یافت که از شهرت و ستاره شدن بدش بیاید. از آن جایی که هدف شهرت به هر قیمت و بهایی است، بر این باورند که هدف وسیله را توجیه می کند. بنابراین، در فضایی  که شهرت از نظر همگان ارزشی است، سخن گفتن از معقول و مقبول بودن ابزارها و وسایل شهرت طلبی بی معنا می یابد؛ زیرا کسی نمی خواهد از شهرت بگذرد و سخن گفتن از ارزشی یا ضد ارزشی گفتن، افتادن در جنگی است که از آغاز شکست آن روشن است.

به سخن دیگر، جهان امروز با تبلیغات رسانه ای در یک جنگ شناختی با بهره گیری از ترفند مارپیچ سکوتی گرفتار است که نمی توان از شهرت به بدی یاد کرد و از وسایل وابزارهای به کار گرفته برای آن نقدی کرد؛ زیرا هر گونه سخن گفتن از شهوت شهرت و ضد ارزشی دانستن برخی از مصادیق آن یا حتی ناپسند شمردن برخی از ابزارها و وسایل آن، به معنای طرد اجتماعی است.

از نظر آموزه های وحیانی قرآن، برای انجام برخی از مسئولیت ها و ماموریت های نوعی شهرت و اشتهار و معروفیت نیاز است؛ زیرا بدون شهرت به رسالت یا نبوت نمی توان به مسئولیت الهی پرداخت و رسالات الهی را ابلاغ کرد. از همین روست که خدا پیامبر(ص) را «رفعت» بخشید و «ذکر» و نامش را بلند داشت تا مردمان او را به صلاح و اصلاح و امانت و مانند آنها بشناسند تا او بتواند در جایگاه پیامبری به رسالت خویش بپردازد و مردمان را به سوی حق و حقیقت رهنمون سازد؛ از همین روست که خدا می فرماید: وَرَفَعْنَا لَكَ ذِكْرَكَ ؛ و نامت را براى تو بلند گردانيديم.(شرح، آیه ۴)

بنابراین می توان گفت که اگر گرایش و محبت به شهرت و میل به جلب توجه مردم، برای اهداف اخلاقی و خاصی باشد، نه تنها بد و ناپسند نیست، بلکه گاه لازم و ضروری است؛ زیرا هدف از شهرت و میل دیگران به او نه برای خود شهرت، بلکه اهداف متعالی و بزرگ است؛ بنابراین می توان گفت که شهرت گاه به عنوان یک «واجب توصلی» مد نظر قرار می گیرد؛ زیرا بدون اشتهار به پیامبری نمی توان به پیامبری پرداخت؛ چنان که اگر انسان به عالم عامل ربانی شناخته نشود، کسی برای بهره مندی از علوم الهی او به نزدش نخواهد رفت.

هم چنین شهرت به مقداری که موجب ایجاد انگیزه برای حرکت و مسؤولیت پذیری شود، مفید و ارزشی و سازنده و پسندیده است. از این جا است که برخی گفته اند که شهرت می تواند پسندیده و ارزشی یا ناپسند و ضد ارزشی باشد.

از نظر آموزه های وحیانی قرآن، شهرت و اشتهاری که ناپسند و ضد ارزشی است، همان اشتهاری است که در چارچوب «مختال فخور»(لقمان، آیه 18؛ حدید، آیه 23؛ نساء، آیه 36) ساماندهی می شود؛ یعنی شهرتی که با خودنمایی، تفاخر، ریاورزی مبتنی بر رذایل اخلاقی چون خودبرتربینی، خودبینی، عُجب، خودپسندی و تکبر باشد.(قصص، آیات 75 تا 85)

باید توجه داشت که گرایش به «رفعت» در انسان امری فطری است؛ زیرا انسان برای مقام بلندی چون خلافت الهی آفریده شده که او را بر همه هستی برتر قرار می دهد و همه هستی و مخلوقات الهی را تحت تسخیر او در می آورد.(بقره، آیات 30 و 31؛ لقمان، آیه 20؛ حج، آیه 65؛ جاثیه، آیه 13)

پس از نظر قرآن، انسان به صورت فطری ، دنبال رفعت است و بدان محبت و گرایش دارد. اما شهرت خواهی به این معنا است که انسان آن محبت را به شکل افراطی در خود گسترش دهد و تقویت نماید و فراتر از حکمت و مصلحت بخواهد از این محبت به رفعت بهره برد که از آن به شهرت خواهی یاد می شود که با اختیال و تفاخر همراه می شود؛ یعنی خیالاتی ذهن و قلب او را مشغول می دارد تا برای دست یابی به آن هر کار درست و نادرستی را انجام دهد.

از نظر آموزه های وحیانی قرآن، محبت به شهرت و اشتهار ممکن است در قامت محبت دنیا و جاه و مقام و منصب همراه شود؛ و شخص بخواهد تا مالک دلهای مردمان شود و بر آنان ریاست کند. این گونه است که شهرت خواهی به داعی و انگیزه قدرت و ثروت و مانند آنها در انسان رشد می کند و فراتر از آثار روان شناختی، آثار اجتماعی برآن بار می شود. به این معنا که این امر محبت شهرت و شهرت خواهی همانند تکبر روان شناختی بار اجتماعی دارد؛ زیرا تکبر روان شناختی استکبار اجتماعی را به دنبال دارد و شخص بر آن است تا دیگران را مستضعف کند و خود را در جایگاه مستکبران قرار دهد.

البته باید توجه داشت که از نظر قرآن، مالک شدن بر دلهای مردمان و حتی کسب قدرت و ثروت امری باطل و ضد ارزشی نیست؛ بلکه اهداف و انگیزه هایی که برای کسب آن است که امری را ارزشی یا ضد ارزشی می کند. اصولا اگر کسب قدرت و ثروت نباشد، هیچ تولید ثروتی نخواهد بود و اجتماع و اقتصادی شکل نمی گیرد؛ چنان که اگر محبت مالکیت بر دلهای مردمان نباشد، هیچ ریاست اجتماعی شکل نمی گیرد. اگر هیچ ریاستی در دل انسان شکل نگیرد کسی حاضر نیست تا مدیریت اجتماعی را به عهده گیرد و برآیند چنین امری هرج و مرج اجتماعی خواهد بود؛ اما وقتی هر یک از این ها در حالت اعتدال  واستوا در چارچوب عقلانیت قلب الهی و فطری قرار گیرد، نه تنها موجب تولید ثروت برای اجتماع و شکوفایی اقتصادی می شود، بلکه نظم اجتماعی و رشد تمدنی را به موجب می شود که نیاز انسان در زندگی دنیوی است که بر اساس اجتماع و تبادل و تفضل برخی بر برخی دیگر سامان دهی شده است.(زخرف، آیه 32)

جاه طلبی از مصادیق شهرت طلبی

یکی از عناوین مرتبط با شهرت طلبی و اشتهار منفی، می توان به «جاه طلبی» اشاره کرد. جاه طلبی به معنای «مقام خواهی، منصب جویی و منزلت طلبی» یک حرکت اجتماعی است که شخص در فعالیت های اجتماعی از خود بروز می دهد. این رفتار اجتماعی را می بایست جزو ضد هنجارها دسته بندی کرد؛ زیرا نوعی حاکمیت و مالکیت بر مردم را به هر ابزاری را مد نظر قرار می دهد. جاه طلبی در جهت حاکمیت بر مردم و بهره مندی از داشته های آنان و ارضای شهوات گوناگون از اخلاق ناپسند و مذموم است که شخص برای کسب قدرت، شهرت و ثروت با روحیه جاه طلبی در جامعه رفتار می کند.

باید گفت حقیقت جاه طلبی، تسخیر و مالک شدن دلهای مردم به هدف تعظیم و پیروی آنها از او به عنوان حاکم و مالک است. پس همان طوری که برخی دنبال ثروت هستند تا آسایش و رفاه افراطی خویش را تامین کنند و از لذات گوناگون بهره مند شوند، برخی دیگر دنبال جاه و مقام هستند تا این گونه با بهره گیری از مردم و حاکمیت بر جان و مال و عرض ایشان، اهداف و اغراض نفسانی خود را تامین کنند. پس جاه طلب کسی است که در فکر تسخیر دلهای مردم، برای کسب موقعیت اجتماعی و قدرت و ثروت است تا از این طریق به اهداف و اغراض دنیوی و نفسانی خویش دست یابد.

بر اساس آموزه های وحیانی قرآن، کسی که برای اهداف نفسانی و شهوانی خویش، مردم را به بردگی فکری و روحی می کشاند و بر آن است تا بر آنان حاکمیت و مالکیت یابد، از کسانی است که به «علو» و برترجویی به هر شکلی دست می زند و برایش فساد و تباهی سازی اخلاقی و مانند آنها معنا و مفهومی ندارد. این افراد حتی اگر بصائر الهی و معجزات را بیند و بدان یقین کنند، هر گز از علو و برتری جویی دست بر نمی دارند و هرگز حاضرنیستند تا مقام و منزلت اجتماعی و سیاسی خویش را واگذار کنند. این افراد به یک معنای شرور ترین و بدترین افراد هر اجتماع وامتی هستند.(نمل، آیه 14)

امام صادق علیه السلام نیز در این افراد جاه طلب می فرماید: اِنَّ شِرارَکمْ مَنْ اَحَبَّ اَنْ یوَطَّأَ عَقِبَهُ؛ کسانی که دوست دارند مردم پشت سر آنها بیفتند، شرورترین و بدترین شما هستند.(کافی، ج 2، ص ۲۹۹، حدیث ۸)

در حقیقت این افراد بر آن هستند تا دیگران را زیر گام های قدرت طلبی خویش قرار دهند و آنان را نردبانی ترقی خویش قرار دهند و به خواسته های نفسانی و شهوانی خویش برسند.

رسول خدا صلی الله علیه و آله به این افراد هشدار می دهد که چنین رویه و روحیه می تواند موجبات سقوط انسان را از انسانیت فراهم آورده و آنان را به دوزخ بکشاند: مَنْ اَحَبَّ اَنْ یمَثَّلَ لَه الرِّجالَ فَلْیتَبَوَّءْ مَقْعَدُهُ مِنَ النّارِ؛  کسی که دوست دارد مردم دست به سینه در مقابل او بایستند، جایگاه خود را در آتش دوزخ ببیند.( طبرسی، مکارم اخلاق، ج ۱، ص ۲۶)

اصولا از نظر آموزه های وحیانی الهی اسلام، ثروت طلبی و قدرت طلبی مهم ترین عامل سقوط انسان است؛ چنان پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله می فرماید: حبُّ الجاهِ والمالِ ینبتان النفاقَ فی القلبِ کما ینبت الماءَ البقل؛ محبت و دوستی جاه و مال نفاق را در دل می رویاند؛ همان گونه که آب گیاه را.( المحجة البیضاء، فیض کاشانی، ج ۶، ص 112)

بر اساس آموزه های وحیانی قرآن، انسان ها هر چند که در یک سطح از فضلیت ذاتی و اکتسابی نیستند(زخرف، آیه 32)، و تفاوت های معناداری میان زن و مرد و حتی زنان با زنان و مردان با مردان وجود دارد؛ ولی باید توجه داشت که این تفاوت ها برای آن نیست تا از یک دیگر برای مقاصد شهوانی و دنیوی بهره گیرند، بلکه شرایط اجتماعی مناسب را ایجاد کنند که ممکل یک دیگر باشند؛ زیرا اگر مردان را بر زنان تفضل و برتری ذاتی در بدن و کارکردهای برخی از اعضا و جوارح است؛ این تفضیل الهی برای آن است که مردان مسئولیت هایی خویش را در قبال زنان از لحاظ اقتصادی و تامین امنیت و نیز مدیریت خانه و خانواده به درستی انجام دهند، نه آن که از آن سوء استفاده کنند.(نساء، آیه 34)

بنابراین از نظر قرآن، خوب و بد بودن افراد و معیار ارزشی آن نیست که شخصی فضلیت های خدادادی خویش را به رخ دیگران بکشاند، بلکه می بایست آن را به درستی برای مسئولیت های الهی خویش بهره گیرد ؛ زیرا این همان شکر واقعی و علمی نعمت ها است؛ پس اگر کسی قدرت های خارق العاده ای دارد می بایست آن را در راستای کمال انسانی خود و اجتماع به کار گیرد که شکر حقیقی و عملی نعمت است.(نمل، آیات 19 و 40)

از نظر آموزه های اسلامی معیار در سنجش افراد همان تقوای الهی است که نشان می دهد شخص تا چه اندازه با اهداف و حکمت ها و مصالح الهی همراه است.(حجرات، آیه 13)  اگر بخواهیم افراد را در اجتماع ارزش گذاری کنیم می بایست این ملاک ها و معیارها در نظر گیریم؛ از همین روست که امام صادق علیه السلام در تبیین جزئی تر معیار سنجش و ارزشگذاری به این نکته توجه می دهد که آیا شخص دنبال ریاست طلبی است یا خدمت گذاری برای مردم؟ ایشان می فرماید: أتری لااَعرِفُ خیارَکم مِن شرارِکم؟ بلی واللّهِ و اِنَّ شرارَکم مَن احبَّ اَن یوطّأ عَقِبَهُ، اِنّه لابُدّ مِن کذّاب اَو عاجِز الرأی؛  گمان می کنی من خوبان و بدان شما را نمی شناسم؟ چرا به خدا قسم! از جمله بدان شما کسی است که دوست دارد دیگران پشت سرش راه بروند و به ناچار، باید به دروغ بپردازد و نقش بازی کند یا ناتوان در رأی است. (کافی، ج 2، باب «طلب الرئاسة»، ص ۲۹۹، حدیث 3)

از نظر آموزه های اسلامی کسی که از نعمت های الهی به درستی بهره نمی گیرد و بر آن است تا از قدرت و ثروت خواسته های شیطانی و شهوانی خویش را ارضا کند، در مسیر سقوط قرار گرفته است. باید توجه داشت کسانی که دنبال مستکبران ریاست خواه می روند و آنان را به عنوان مستضعفان تشکیلاتی او یاری می رسانند، خود نیز سقوط کرده هستند؛ چرا که از نظر قرآن، ستمگران اجتماعی را می توان به دو دسته اصلی فرمانروایان و فرمانبرداران بخش کرد. در این میان فرمانبرداران، ستمگرانی است که خسران دنیا و آخرت را نصیب و بهره خود می کنند و در روز رستاخیز به مجادله با خدا پرداخته(ابراهیم‌، آیه ‌۲۱ و آیات بسیار دیگر) و از فرمانروایان و اولیای خویش به عنوان «قرین سوء» یاد می کنند و خواهان مجازات مضاعف آنان می شوند و یا آن که می خواهند با انداختن بار مسئولیت به دوش آنان، خود را از ستم های خویش د رحق خود و دیگری پاک و مبرا سازند.

هر چند که نقش اساسی را در ستمگری های اجتماعی رهبران و فرمانروایان ایفا می کنند، ولی این توده های ساده و بی بصیرت هستند که زمینه نفوذ و حاکمیت مستکبران را فراهم می آورند و به آنان قدرت و شوکت می بخشند تا بتوانند به سادگی و آسانی بر دیگران حکومت کنند.

فرمانبرداران حاکمیت مستکبران را می توان به دو دسته همراهان و خاموشان تقسیم کرد. بخشی از توده های مردم به عنوان اولیای و دوستداران حاکمیت های مستکبر و ستمگر در همه صحنه های اجتماعی فعالانه مشارکت می جویند و در حقیقت ابزارهای مستقیم آنان می باشند. این بخش از مردم، آگاهانه و عامدانه با مستکبران و ظالمان همکاری می کنند.

امام صادق علیه السلام در این باره می فرماید: ریاست طلبی، هم هلاک شخص ریاست طلب و هم هلاک تابعان اوست. کسانی که دوست دارند مردم تابع آنها باشند، دنباله روهای خود را نیز در آتش ریاست طلبی خود می سوزانند و عزت و شخصیت اجتماعی آنها را نابود می کنند. از این رو از چنین رهبرانی باید اجتناب کرد: اِیاکم و هولاءِ الرؤساءِ الّذین یترأسُونَ فَوَاللّهِ ما خفقتِ النّعالُ خلفَ رجل الّا هلک و اهلک؛ بپرهیز از رؤسایی که ریاست را به خود می بندند؛ زیرا به خدا سوگند که کفش ها، دنبال سر مردی صدا نکنند، جز آن که هلاک شود و هلاک کند. (کافی، ج 2، باب «طلب الرئاسة»، حدیث 3)

امام کاظم علیه السلام نیز نسبت به ریاست طلبی و جاه خواهی هشدار می دهد و می فرماید: اِنَّه ذَکر رجلا فقالَ: اِنَّه یحبُّ الرئاسةَ، فقال: ما ذئبان ضاریانِ فی غنم قَد تفَرّقَ رعاؤُها بأضَرَّ فی دینِ المُسلمِ من الرئاسةِ؛  وجود دو گرگ درنده در میان گله گوسفندی که چوپانش حاضر نباشد، زیان بخش تر از ریاست طلبی نسبت به دین نیست. نیز از ماجرای سامری که در قرآن آمده است، استفاده می شود که جاه طلبی او موجب گمراهی خودش و گروه کثیری از بنی اسرائیل و نابود شدن بسیاری از آنها شد.(طه، آیات 85 تا 98؛ کافی، ج 2، باب «طلب الرئاسة»، حدیث 3)

از نظر آموزه های وحیانی اسلام چنین ریاست طلبی که برای مقاصد دنیوی هدف در زندگی قرار می گیرد، بسیار برای دنیا و آخرت مردمان خطرناک است؛ یعنی هم موجبات تباهی دنیای شخص ریاست جو می شودو هم آخرت او را به یغما می برد؛ چنان که به مردمان نیز ضربه های جبران ناپذیر مادی و معنوی و نیز دنیوی و آخروی وارد می سازد.

افراد جاه طلب هماره دغدغه دارند؛ زیرا گاه در فکر رسیدن به آن هستند؛ و گاهی در صدد و تلاش برای حفظ و نگه داشت آن، و گاه دیگر دنبال حذف دیگری و جایگزین شدن خویش.

هر کسی دنبال ریاست طلبی باشد معلون است؛ زیرا خود و دیگران را به تباهی می کشاند و آسیب های جبران ناپذیری را بر خویش و دیگران و اجتماع وارد می سازد. از این روست که امام صادق علیه السلام همه آنها را محکوم می نماید: «ملعونٌ مَن ترأّسَ، ملعونٌ مَن هَمَّ بِها، ملعونٌ مَن حدَّث بِها نَفسه»؛ کسی که ریاست را به خود ببندد، ملعون است. کسی که به آن همت گمارد ملعون است و کسی که به فکر آن باشد نیز ملعون است.( اصول کافی، ج۲، ص ۲۹۸، روایت۴)

باید توجه داشت که منظور از «مَن ترأسّ ای ادّعی الریاسة بغیر حق؛ کسی که در پی ریاست طلبی برای شهرت و رسیدن به اغراض دنیوی است. (محمدباقر مجلسی، مرآة العقول، ص ۱۲۳)

شهرت ارزشی و ضد ارزشی

چنان که گفته شد شهرت مانند قدرت و ثروت که به خودی خود و فی نفسه، چیز بدی نیستند؛ زیرا این امور یعنی قدرت و ثروت و شهرت خود متّصف به حسن و قبح نمی‌شوند، بلکه همه این امور از مصادیق فرصت‌ها و امکاناتی هستند که برخورداری از آن می تواند اجتماع را به شکل بهتری بسازد.

بنابراین، حسن و قبح یا همان ارزشی یا ضد ارزشی آنها زمانی معلوم می شود که این امور برای چه مقاصد و اهدافی به کار گرفته شود. این نعمت ها و فرصت ها و امکانات چگونه مورد استفاده قرار می گیرد؛ آیات در راستای  کمال و ارتقاء فضیلت‌های اخلاقیِ انسان و جامعه‌ مورد استفاده قرار می گیرد یا در جهت گسترش رذائل اخلاقی از آنها سود می برند؟

بنابر این، نفس گم‌نامی یا شهرت، بی‌آن‌که انسان با اراده و اختیار خود و با تصمیم قبلی، چنین موقعیتی را برای خودش ایجاد کرده باشد، متّصف به حسن و قبح نیست؛ اما رفتن به دنبال شهرت -که از آن به «شهرت‌طلبی» یا «جاه‌طلبی»، تعبیر می‌شود- یا در پی مقام، پست، موقعیت اجتماعی و شهرت بودن، به لحاظ اخلاق فردی مورد مذمت، واقع گردیده و امری ناپسند شمرده شده است؛ زیرا به تعبیر علمای اخلاق، این امور لغزشگاهی خطرناک است.

چنان که گفته شد خدا در قرآن، بیان می کند که رفعت مقام و منزلت اجتماعی پیامبر(ص) فضلیتی از سوی خدا برای آن حضرت بوده است؛ زیرا برای انجام مسئولیت اجتماعی پیامبری لازم است تا شخص دارای رفعت و مقام و مزلت اجتماعی باشد. از این روست که خدا می فرماید: ما آوازه تو را در جامعه، بلند ساختیم و تو را به موقعیت و شهرت اجتماعی رساندیم: «وَ رَفَعْنا لَکَ ذِکْرَک»؛ پس اگر شهرت و نام نیک، فی نفسه و در ذات خویش مقوله ناپسند و مذموم و ضد ارزشی بود، خداوند هرگز نمی گفت که ما به تو آوازه دادیم و رفعت مقام اجتماعی بخشیده ایم. در حقیقت خدا به صراحت از این ترفیع به عنوان یک نعمت الهی قابل تذکر و سخن گفتن یاد کرده است تا نشان دهد که ذات رفعت و منزلت و شهرت اجتماعی ناپسند و مذموم نیست؛ بلکه چگونه استفاده از آن مهم و اساسی است. پس اگر انسان حتی دنبال رفعت باشد، اگر به هدف اشتهار ناپسند نباشد ، بلکه به عنوان ابزاری برای ارتقای جامعه باشد، هیچ اشکالی ندارد. اصولا این که شخص خود را به عنوان پزشک یا مختصص و دکتر در فن و علم و دانشی معرفی می کند و یا لباسی چون روحانیت بر تن می کند، برای این است که دیگران بدانند با چه کسی مواجه هستند و از تخصص او بهره گیرند. این اشتهار هرگز چیزی بدی نیست.

از نظر آموزه های وحیانی قرآن، انسان اگر بتواند میان خود و خدا را اصلاح کند، خدا نیز به گونه ای عمل می کند تا محبوب مردمان شود: مَنْ أَصْلَحَ مَا بَيْنَهُ وَ بَيْنَ اللَّهِ، أَصْلَحَ اللَّهُ مَا بَيْنَهُ وَ بَيْنَ النَّاسِ؛ وَ مَنْ أَصْلَحَ أَمْرَ آخِرَتِهِ، أَصْلَحَ اللَّهُ لَهُ أَمْرَ دُنْيَاهُ؛ : هر كه رابطه ميان خود و خدا را نيكو سازد، خداوند نيز، رابطه او را با مردم نيكو سازد؛ و هر كه كار آخرت خود را به صلاح آورد، خداوند، كار دنيايش را به صلاح آورد.(نهج البلاغه، حکمت 89)

این اصلاح کردن میان خود و خدا با ایمان و عمل صالح شدنی است؛ زیرا خدا می‌فرماید: «إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدًّا؛ خداوند، محبت انسان‌های مؤمن و اهل عمل صالح را در دل مردم، پدید می‌آورد.(مریم، آیه 96)

پس از نظر قرآن، شهرت ارزشی به دنبال ارتباط با خدای یگانه حاصل می شود و هر کسی بخواهد «وجیه» و معتبر در دنیا شود، می بایست به خدا وصل گردد. خدا در قرآن درباره حضرت عیسی(ع) می‌فرماید: إِذْ قالَتِ الْمَلائِکَةُ یا مَرْیَمُ إِنَّ اللَّهَ یُبَشِّرُکِ بِکَلِمَةٍ مِنْهُ اسْمُهُ الْمَسیحُ عیسَى ابْنُ مَرْیَمَ وَجیهاً فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ وَ مِنَ الْمُقَرَّبینَ؛ یاد کن هنگامى را كه فرشتگان گفتند: اى مريم خداوند تو را به كلمه‏ اى از جانب خود كه نامش مسيح عيسى‏ بن‏مريم است مژده مى‏ دهد، در حالى كه او در دنيا و آخرت آبرومند و از مقربان درگاه خدا است.(آل عمران، آیه 45)

در این آیه وقتی که بشارت حضرت عیسی(علیه السلام) به مادرش حضرت مریم(سلام الله علیها) داده می‌شود، خدا او را چنین توصیف می‌کند که او «وجیه در دنیا و آخرت» است؛ یعنی شخصیتی مورد توجه و محبوب جهانیان در دنیا و آخرت خواهد بود.

شهوت شهرت، خسران ابدی

از نظر آموزه های وحیانی شهوت شهرت طلبی خسران ابدی را به دنبال دارد؛ البته باید توجه داشت که شهوت تنها در امور جنسی و غذایی نیست، بلکه انواع و اقسام شهوت را می‌توان در انسان یافت که «نفس انسانی» طالب آن است. از جمله آنها می‌توان به شهوت قدرت، شهوت ثروت، شهوت شهرت ومانند آنها ‌اشاره کرد که بخش اعظمی از سرمایه‌های عمر آدمی را به خود اختصاص می‌دهد و انسان وقتی در نهایت سیر و صیرورت در زندگی‌اش به منزل مرگ می‌رسد، در می‌یابد که گرفتار «خسران» شده و سرمایه‌های زندگی خویش را در دنیا از دست داده و ره توشه‌ای برای ابدیت در سرای آخرت فراهم نیاورده است.

یکی از پدیده‌های گسترده در جوامع امروزی، گسترش شهوت شهرت است که بر اساس اصالت لذت ساماندهی شده است؛ زیرا در فلسفه مادیگرایانه امروز زندگی بشر، اندیشمندان و بزرگان علم و سیاست دنیوی بر آن هستند تا مردم را به «لذت» تشویق کنند و سبک زندگی آنان را به همین سمت و سو هدایت کنند. از این رو لذت شهوت شهرت را در دل‌ها زنده می‌کنند تا این گونه «فلسفه زندگی» و اهداف و حکمت آن از نظر دنیاگرایان و مادیگرایان تامین شود؛ زیرا وقتی «لذت»‌ها تامین شود، مردم هیچ خواسته دیگری نداشته و اعتراضی ندارند.

سیاست‌های راهبردی دولت‌های غربی، بر این است تا «لذت» برای توده‌های مردم فراهم آید. در این راستا همگان از آزادی در استفاده از ابزارهای لذت‌آفرین بهره‌مند هستند؛ بی‌آنکه هیچ محدودیتی در استفاده از آنها جز در صورت تزاحم با منافع دیگران وجود داشته باشد؛ یعنی همه نوع لذائذ دنیوی از حلال و حرام حتی شهوات جنسی و شراب و مواد مخدر برای آنان فراهم می‌شود تا فلسفه زندگی بر اساس نگرش غربی تامین شود.

به سخن دیگر، سبک زندگی غربی بر اساس فلسفه اصالت لذت شکل گرفته است و برای تامین آن همه گونه ابزار و فعالیتی فراهم می‌آید تا همگان به آن برسند.

بی گمان یکی از مهم‌ترین لذائذ انسانی، لذائذ روانی و عاطفی است که در مشهور شدن تجلی می‌کند و این شهرت گاه حتی از مال و ثروت نیز برای خیلی‌ها لذیذتر و ارزشمندتر است؛ از همین روست که گروه بسیاری از مردم، ثروت خویش را فدای «شهرت» می‌کنند و برای رسیدن به هر کاری دست می‌زنند.

پیامبر(ص) می فرماید: بِحَسْبِ المَرءِ مِن الشَّرِّ ـ إلاّ مَن عَصَمَهُ اللّه ُ مِن السُّوءِ ـ أن يُشِيرَ الناسُ إلَيهِ بالأصابِعِ في دِينِهِ و دُنياهُ ؛ آدمى را همين شرّ بس كه در دين و دنيايش انگشت نماى خلق شود ؛ مگر كسى كه خداوند از بدى نگاهش دارد.( شرح نهج البلاغة ، ابن ابی الحدید، ج ۲، ص ۱۸۱ )

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : كَفى بِالمَرءِ مِن الإثمِ أن يُشارَ إلَيهِ بالأصابِعِ . قالوا : يا رسولَ اللّه ِ ، و إن كانَ خَيرا ؟ قالَ : و إن كانَ خَيرا فهُو شَرٌّ لَهُ ، إلاّ مَن رَحِمَهُ اللّه ُ ، و إن كانَ شرّا فهُو شَرٌّ ؛ آدمى را همين گناه بس كه انگشت نما شود .  اصحاب عرض كردند : اى رسول خدا ! اگر چه به خوبى و خوشنامى باشد؟ فرمود : اگر به خوبى باشد، باز براى او شرّ است ، مگر آن كه خدا به او رحم كند و اگر به بدى باشد ، بدتر است .( كنز العمّال ، حدیث شماره ۵۹۴۹ )

امام على عليه السلام ـ در بيان اوصاف مؤمن ـ فرمود :  يَكرَهُ الرِّفعَةَ و لا يُحِبُّ السُّمعَةَ ؛  بزرگى و رفعت را ناخوش دارد و انگشت نما شدن را دوست نمى دارد .( بحار الأنوار ، ج ۷۸، ص ۷۳، حدیث ۴۱ )

هم چنین تامام على عليه السلام می فرماید : مَن أحَبَّ رِفعَةَ الدُّنيا و الآخِرَةِ فَلْيَمقُتْ في الدُّنيَا الرِّفعَةَ ؛  هركه رفعت در دنيا و آخرت را دوست دارد ، بايد رفعتِ در دنيا را دشمن داشته باشد .(غرر الحكم ، شماره حدیث  ۸۸۶۸ )

امام على عليه السلام در جایی دیگر می فرماید: ما مِن عَبدٍ يُرِيدُ أن يَرتَفِعَ فِي الدُّنيا دَرَجةً ، فَارتَفَعَ فِي الدُّنيا دَرَجةً ، إلاّ وَضَعَهُ اللّه ُ فِي الآخِرَةِ دَرَجَةً أكبَرَ مِنها و أطوَلَ؛ هيچ بنده اى نيست كه خواهان بالا رفتن يك پله در دنيا [ ى نكوهيده ] باشد و آن يك پله را بالا رود ، مگر اين كه خداوند در آخرت پله اى بزرگتر و بلندتر از آن پايينش آورد .( كنز العمّال ، شماره حدیث ۶۱۴۴ )

امام صادق عليه السلام ـ در وصف مؤمن ـ فرمود : لا يَرغَبُ في عِزِّ الدُّنيا و لا يَجزَعُ مِن ذُلِّها ، لِلناسِ هَمٌّ قد أقبَلُوا علَيهِ، و لَهُ هَمٌّ قد شَغَلَهُ؛  خواهان عزّت دنيا نيست و از خوارى آن نيز بى تابى نمى كند ؛ مردم را غم دنيايشان است و او را انديشه آخرتش مشغول كرده است .( بحار الأنوار ، ج ۶۷، ص ۲۷۱، حدیث۳ )

شهرت طلبی به هر شکلی نادرست است؛ امروزه برخی با مدسازی و مدگرایی هر نوع شهرتی را دنبال می کنند که از جمله آنها شهرت در پوشش های عجیب و غریب است. در اسلام از شهرت لباس و شهرت عبادت منع و نهی شده است؛ چنان که امام على عليه السلام می فرماید : ما أرى شيئا أضَرَّ بِقُلوبِ الرِّجالِ من خَفْقِ النِّعالِ وَراءَ ظُهُورِهِم ؛ براى دلهاى مردان چيزى زيانبارتر از بلند شدن صداى كفشها در پشت سر آنان ، نمى بينم .( تنبيه الخواطر ، ج ۱، ص ۶۵ )

امام صادق عليه السلام  نیز می فرماید: كَفى بِالمَرءِ خِزيا أن يَلبَسَ ثَوبا يَشهَرُهُ ، أو يَركَبَ دابَّةً مَشهورَةً ؛ آدمى را رسوايى همين بس كه جامه اى بپوشد كه باعث انگشت نمايى او گردد يا مركبى انگشت نما سوار شود .( بحار الأنوار ، ج  ۷۸، ص ۲۵۲، حدیث ۱۰۵ )

هم چنین امام صادق عليه السلام می فرماید : إنَّ اللّه َ يُبغِضُ الشُّهرَتَينِ : شُهرَةَ اللِّباسِ و شُهرَةَ الصَّلاةِ ؛  خداوند دو شهرت را دشمن مى دارد : شهرت لباس و شهرت نماز .( مشكاة الأنوار ، ص ۵۵۳، حدیث ۱۸۶۴ )

مراد شهرت در نمازهای مستحب است؛ وگرنه در نماز واجب که اصولا بهتر است که به جماعت خوانده شود تا به چشم آید و مردم بدان گرایش یابند؛ زیرا از شعائر الهی است.

امام صادق عليه السلام می فرماید:  لمّا سُئلَ عن زيارةِ قَبرِ الحسينِ عليه السلام ـ : في السَّنَةِ مرّةً ؛ إنّي أكرَهُ الشُّهرَةَ؛ در پاسخ به سؤال از تعداد زيارت قبر حسين عليه السلام ـ فرمود : سالى يك بار . من انگشت نما شدن را خوش ندارم .( بحار الأنوار ، ج  ۱۰۱، ص ۱۳، حدیث ۸ )

امام صادق عليه السلام می فرماید:  الاشتِهارُ بِالعِبادَةِ رِيبَةٌ؛ شهرت يافتن به عبادت، موجب بد گمانى است .(بحار الأنوار ، ج ۷۲، ص ۲۹۷، حدیث ۲۷ )

امام صادق عليه السلام می فرماید: إنَّ اللّه َ تَباركَ و تَعالى يُبغِضُ شُهرَةَ اللِّباسِ؛ خداوند تبارك و تعالى، لباس ِ شهرت را دشمن مى دارد .(الكافي، ج ۶، ص ۴۴۵، حدیث ۱)

امام صادق عليه السلام می فرماید: الشُّهرَةُ خَيرُها و شَرُّها في النارِ ؛  شهرت ، خوب و بدش ، در آتش است .( الكافي ، ج ۶، ص ۴۴۵، حدیث۳ )

رجال الكشى ـ به نقل از حسين بن مختار ـ :  دَخَلَ عَبّادُ بنُ كثيرٍ البَصريّ على أبي عبدِ اللّه ِ عليه السلام و عَلَيهِ ثيابُ الشُّهرَةِ غلاظ، فقالَ : يا عَبّادُ ، ما هذهِ الثِّيابُ ؟! فقالَ : يا أبا عبدِ اللّه ِ ، تَعِيبُ هذا عَلَيَّ ؟! قالَ : نَعَم ، قالَ رسولُ اللّه ِ صلى الله عليه و آله : مَن لَبِسَ ثيابَ شُهرَةٍ فِي الدُّنيا ألبَسَهُ اللّه ُ ثيابَ الذُّلِّ يَومَ القِيامَةِ ؛ عبّاد بن كثير به امام صادق عليه السلام وارد شد در حالى كه لباس شهرت ضخيمى پوشيده بود ، حضرت فرمود : اى عبّاد! اين چه لباسى است؟ عرض كرد : اى ابا عبد اللّه ! اين را براى من عيب مى دانى؟ حضرت فرمود : آرى . رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود : هركه در دنيا لباسى شهرت آور بپوشد ، خداوند در روز قيامت جامه خوارى بر او بپوشاند .( رجال الكشي ، ج ۲، ص ۶۹۰، حدیث ۷۳۷ )

امام رضا عليه السلام می فرماید: مَن شَهَرَ نفسَهُ بِالعِبادَةِ فاتَّهِمُوهُ على دِينِهِ ؛ فإنَّ اللّه َ عَزَّ و جلَّ يُبغِضُ شُهرَةَ العِبادَةِ و شُهرَةَ اللِّباسِ؛ هركه خود را به عبادت شهره سازد ، به دين ( ديندارى ) او بدگمان باشيد ؛ زيرا خداوند عزّ و جلّ از شهرتِ عبادت و شهرتِ لباس نفرت دارد .( بحار الأنوار ، ج ۷۰، ص ۲۵۲ ، حدیث ۵ )

البته از نظر آموزه های اسلامی بيم از شهرت نبايد موجب ترك برخى كارها شود ؛ چنان که اسحاق بن عمّار صيرفى ـ می گوید: كنتُ بالكوفةِ فَيَأتِيني إخوانٌ كَثيرَةٌ ، و كَرِهتُ الشُّهرَةَ فَتَخَوَّفتُ أن اُشتَهَرَ بِدِيني ، فَأمَرتُ غُلامي كُلَّما جاءَني رَجلٌ مِنهُم يَطلُبُني قالَ : ليسَ هُو ههنا ، فَحَجَجتُ تلكَ السَّنَةَ ، فَلَقِيتُ أبا عبدِ اللّه ِ عليه السلام فَرَأيتُ منهُ ثِقلاً و تَغَيُّرا فيما بَيني و بينَهُ ، قلتُ : جُعِلتُ فِداكَ ما الذي غَيَّرَني عندَك؟ قالَ : الذي غَيَّرَكَ لِلمُؤمِنِينَ ، قلتُ : جُعِلتُ فِداكَ ، إنّما تَخَوَّفتُ الشُّهرَةَ ، و قد عَلِمَ اللّه ُ شِدَّةَ حُبّي لَهُم ، فقالَ : يا إسحاقُ ، لا تَمَلَّ زيارَةَ إخوانِكَ؛ من در كوفه بودم و برادران زيادى به ديدن من مى آمدند و من از شهرت بدم مى آمد و ترسيدم كه شهرت دينى پيدا كنم . از اين رو به غلام خود دستور دادم كه هر وقت كسى از آنها آمد و مرا خواست بگويد : او اين جا نيست . اسحاق مى گويد : در آن سال به حج رفتم و امام صادق عليه السلام را ديدار كردم ، اما ديدم حضرت نسبت به من سرسنگين و متغيّر است . عرض كردم : فدايت شوم ! چرا نسبت به من تغيير كرده ايد؟ فرمود : چون رفتار تو با مؤمنان تغيير كرده است . عرض كردم : فدايت شوم ، من از شهرت ترسيدم و خدا مى داند كه من چقدر شما را دوست دارم . فرمود : اى اسحاق! از ديدار برادرانت ملول مشو .( بحار الأنوار ، ج ۷۶، ص ۲۰، حدیث ۶ )

هم چنین از فائد  روایت می کند : دخلتُ علَيهِ فقُلتُ لَهُ : جُعِلتُ فِداكَ ، إنّ الحسينَ قد زارَهُ الناسُ مَن يَعرِفُ هذا الأمرَ و مَن يُنكِرُهُ ، و رَكِبَت إلَيهِ النِّساءُ ، و وَقَعَ حالُ الشُّهرَةِ، و قدِ انقَبَضتُ مِنهُ لِما رَأيتُ مِن الشُّهرَةِ. قالَ : فَمَكَثَ مَلِيّا لا يُجِيبُني ، ثُمّ أقبَلَ عَلَيَّ فقالَ : يا عِراقِيُّ ، إن شَهَرُوا أنفسَهُم فلا تَشهَرْ أنتَ نَفسَكَ ، فوَ اللّه ِ ما أتَى الحسينَ آتٍ عارِفا بِحَقِّهِ إلاّ غَفَرَ اللّه ُ لَهُ ما تَقَدَّمَ مِن ذَنبِهِ و ما تَأخَّرَ؛ خدمت امام كاظم عليه السلام رسيدم و عرض كردم : فدايت شوم ! مردم ، چه آنهايى كه به اين امر ( امامت ) معتقدند و چه آنان كه منكرند ، به زيارت حسين عليه السلام مى روند و [حتى ]زنان ، سواره براى زيارت، رهسپار مى شوند و حالت شهرت به وجود آمده است و من به علّت ترس از شهرت، از رفتن به زيارت باز ايستاده ام . حضرت لختى درنگ كرد و جوابم را نداد . سپس رو به من كرد و فرمود : اى مرد عراقى! اگر آنها خودشان را شهره مى كنند ، تو خود را شهره مساز . به خدا قسم هر كس با شناخت و آگاهى به حقِّ حسين، به زيارت او رود ، خداوند گناهان گذشته و آينده او را ببخشد .( بحار الأنوار ، ج  ۱۰۱، ص ۲۶، حدیث ۲۹ )

رسول الله نیز می فرماید: «بس است مرد را از بدی، اینکه انگشت نمای مردم باشد» . (کافی، ج 2، ص 297، ح 3؛ محجة البیضاء، ج 6، ص 108؛ احیاء العلوم، ج 3، ص 238)

از امام همام جعفر بن محمد الصادق – علیه السلام – مروی است که: «زنهار، حذر کنیداز این رؤسایی که ریاست می کنند، به خدا قسم که آواز نعل در عقب کسی بلند نشد مگر اینکه هلاک شد و دیگران را هلاک ساخت» . (کافی، ج 2، ص 298، ح 74 )

و هم از آن حضرت مروی است که: «ملعون است هر که قبول ریاست کند. و ملعون است کسی که آن را به خاطر گذراند» . (کافی، ج 2، ص 299، ح 8)

شهوت شهرت، بیماری روانی

از نظر قرآن، قوه جاذبه در کنار قوای دافعه و عاقله بستری برای دستیابی انسان به کمال است؛ قوه جاذبه در قالب شهوت برای آن است تا هر چه نیاز انسان است را به خود جذب کند؛ چنانکه قوه دافعه در قالب غضب بر آن است تا هر مانعی بر سر راه بشر را بردارد و امنیت او را تامین کند.

قوای جاذبه و دافعه، گرایش بی‌حد و حصری در تحقق اهداف خود داشته و هیچ محدودیتی را بر نمی‌تابد؛ از این روست که قوه عاقله برای ایجاد تعادل و اعتدال در خواسته‌های دو قوه وارد عمل می‌شود و اجازه نمی‌دهد تا در خواسته‌های شهوانی و غضبانی، افراط و تفریطی صورت گیرد. پس اگر قوه عاقله بر اساس کشفیات خود نباشد، انسان ممکن است از دایره عدالت خارج شده و به ظلم و تعدی رو آورد به طوری که به خود و دیگران ضرر و زیان وارد سازد. عقل با نگاهی به «حقایق» به این نکته می‌رسد که حقایق به دو دسته مشهود و غیب تقسیم می‌شود؛ از این رو، فرمان می‌دهد که افزون بر حقایق مکشوف ظاهری و حسی، لازم است تا به حقایق غیبی که از طریق وحی معتبر کشف می‌شود، مراجعه شود. این گونه است که عقل افزون بر حقایق عقلی به حقایق نقلی وحیانی اعتماد می‌کند و «حدود» و «محدودیت‌های عقلی و نقلی» را به عنوان پایه و اساس سبک زندگی خویش می‌پذیرد و آزادی را به شکل مطلق نفی می‌کند.(روم، آیه ۳۰؛ شمس، آیات ۷ تا ۱۰)

از آنجایی که بسیاری از جوامع بشری همانند کودکان «غیر عاقل» عمل می‌کنند، قوت شهوت و قوت غضب در آنان تشدید می‌شود. همین مسئله موجب می‌شود که نه تنها گرایشی به «عقل» و کشفیات آن نداشته باشند، بلکه نسبت به کشفیات «نقل» نیز بی‌توجه و از اساس منکر آن باشند؛ زیرا این عقل سلیم است که نقل وحیانی را به عنوان ابزار شناخت حقایق غیبی می‌پذیرد و فلسفه و سبک زندگی خاصی را ایجاد می‌کند که تاکید بر مدیریت قوا، برای تامین مقاصد بلند اخروی است. این عقل همان چیزی است که امام صادق(ع) درباره آن می‌فرماید: ما عبد به الرحمن و اکتسب به الجنان؛ عقل آن چیزی است که خدای رحمان بندگی و با آن بهشت به دست می‌آید.(کافی، ج ۱، ص ۱۱)

عقل سلیم و نقل وحیانی تاکید دارد که شهوت‌های مادی و غیرمادی می‌بایست مهار و مدیریت شود. یکی از شهوات غیر مادی، شهوت شهرت است که بسیاری از مردم به آن گرایش داشته و از آن لذت می‌برند. به نظر می‌رسد که لذت آنان از شهوت غیر مادی چون شهرت حتی از شهوت‌های مادی بیشتر است.

از نظر آموزه‌های وحیانی شهوت که خواسته‌های نفس را بازتاب می‌دهد و تامین‌کننده آن است، می‌تواند صادق یا کاذب باشد؛ زیرا شهوت صادق، شهوتی است که بدون آن بدن مختل می‌شود؛ مانند شهوت غذا هنگام گرسنگی؛ و شهوت کاذب، شهوتی است که بدن بدون آن مختل نمی‌شود.

یکی از اقسام شهوت کاذب، لذتی است که انسان از شهرت و امتیازات اجتماعی می‌برد. از همین رو انسآنهای مادیگرا و دنیا پرست هر گونه ابزاری را به کار می‌برند تا از «شهوت شهرت» برخوردار باشند و این گونه به دیگران فخرفروشی و تفاخر کنند.

به عنوان نمونه با آنکه قارون دارای ثروت بسیاری بود، ولی آنچه او را ارضا می‌کرد، شهوت شهرت و تفاخر اجتماعی بود. از این رو به گونه‌ای در میان مردم ظاهر می‌شد تا به اصطلاح امروزی «چشم پرکن» باشد و همگان مسحور ثروت و جاه و مقام او باشند. نمایش ثروت و شوکت در اجتماع، برایش یک اصل بود که تامین‌کننده لذت او بود؛ زیرا او بیش از هر چیز دیگری، گرفتار شهوت شهرت بود.(قصص، آیه ۷۶)

هر چند که واژه شهرت در قرآن نیامده است؛ اما واژگانی دیگر را می توان در آموزه های وحیانی قرآن و روایات یافت که بیانگر همین مفهوم شهرت است. از جمله آنها می توان به واژگانی چون علو، رفعت، سمعه و جاه اشاره کرد. وقتی ما از شهرت سخن می گوییم مراد ما همان معروف شدن است؛ پس شهرت طلبی یعنی تلاش برای قدر و منزلت پیدا کردن است. این معنا در واژگان و عبارات قرآنی به اشکال گوناگون مطرح شده است.

به نظر می رسد که حب شهرت،‌ در حقیقت به حب ذات و به مطرح کردن خود برمی‌گردد. از نظر آموزه های اسلامی حب جاه و مقام و شهرت در دنیا به دنبال غفلت از خدا ظهور می‌کند. این غفلت از آخرت و گرایش به دنیا بنده را از قرب الهی باز می دارد. از آن جایی که دل کندن از تعلقات از جان کندن سخت تر است، باید گفت که دل کندن از محبت دنیا و شهوت شهرت نیز این گونه سخت است. از این روست بسیاری نمی توانند از شهرت برهند بلکه همه چیز خویش را پای شهرت فدا می کنند حتی اگر این بهای سنگینی که می دهند همه آخرت و ابدیت خویش باشد.

باید توجه داشت که انسان باید از علو و شهرت خواهی و مانند دست بردارد تا به بهشت برسد؛ چنان که خدا می‌فرماید: تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِينَ لَا يُرِيدُونَ عُلُوًّا فِي الْأَرْضِ وَلَا فَسَادًا وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ ؛ این منزل آخرت و بهشت را تنها برای کسانی قرار می‌دهیم که در روی زمین قصد علو و برتری شامل جاه و شهرت‌ و قصد فساد ندارند، و فرجام خوش از آن پرهيزگاران است.(قصص، آیه 83)

هر چند که به نظر می رسد علو و برتری ‌جویی یکی از مصادیق فساد در زمین است، اما خدا با تاکید بر آن بر آن است تا نشان دهد تا چه اندازه این عمل مفسدانه می تواند به انسان و اجتماع ضرر برساند و دنیا و آخرت مردمان را تباه سازد. از نظر قرآن خداوند کسانی را در بهشت جای می‌دهد که نه تنها برتری ‌جویی و فساد نمی‌کنند، بلکه اراده آن را نیز نمی‌کنند. امام علی (علیه­ السلام) می‌فرماید: « تبدلْ لا تشهرْ ولا ترفعْ شخصكَ لتذْكَرَ و تعْلمَ وَ اكتمْ واصمتْ تسلمْ تسرُّ الابرارَ و تغيظُ الفُجارَ ؛ بزرگ منشی را رها کن تا مشهور نشوی، خود را بلند نکن تا بر سر زبان‌ها نیفتی و شناخته نشوی،‌ خود را پنهان کن و ساکت باش تا سالم بمانی »

مشاهده بیشتر

خلیل منصوری

آیت الله خلیل منصوری رامسری به مدت ده سال در مرکزفرهنگ و معارف قرآن به تحقیق و پژوهش در علوم و معارف قرآن پرداخته و در همین سال ها آثار چندی نگاشته که در مطبوعات علمی و پژوهشی چاپ و منتشر شده است. آیت الله هم چنین در مدت بیست سال همکاری با مرکز جهانی علوم اسلامی، سازمان حوزه های علمیه خارج از کشور و جامعه المصطفی مقالات و کتب بسیاری را در باره کشورهای جهان و اوضاع آن به شکل تحلیلی نگارش کرده است. لازم به ذکر است تمامی مقالات منتشر شده در این وبسایت تألیف ایشان است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا