اجتماعیاخلاقی - تربیتیاعتقادی - کلامیروان شناسیعرفانمعارف قرآنی

آثار ملکوتی اعمال خوب و بد

بسم الله الرحمن الرحیم

یکی از شاگردان شیخ رجبعلی خیاط به نام آقا سید گفت: هنگام بیرون آمدن از در حیاط ابتدا ایشان خارج می‌شد و من هم به دنبال او می‌رفتم. روزی زنی آرایش کرده و بدون حجاب و گیسو فروهشته از آنجا می‌گذشت. جناب شیخ به من فرمود: نگاه کن! (باطن این زن را ببین). با تصرف شیخ، نگاه کردم. دیدم زمین مانند مس گداخته است و همان زن بدون پوشش ایستاده و از تار موی او آثار ناپاکی شهوت می‌ریزد و شعله‌ور می‌شود، مانند قطرات بنزین که بر روی آتش بریزد. وقتی چنین دیدم، جناب شیخ فرمود: روح این زن را به اندازه هزار آدم جهنمی عذاب می‌کنند. هر مردی که این زن را نگاه می کرد، آتش مذاب از آن زن به او سرایت می کرد و او نیز آتش می گرفت.

فرزند شیخ رجب علی خیاط این گونه همین داستان را تعریف می کند: پدرم چیزهایی را می دید که دیگران نمی دیدند. یکی از دوستان از پدرم نقل می کرد: یک روز با جناب شیخ به جایی می رفتیم که دیدم جناب شیخ با تعجب و حیرت به زنی که موی بلند  ولباسی شیک داشت نگاه می کند. از ذهنم گذشت که شیخ به ما می گوید: چشمتان را از نامحرم برگردانید و خود ایشان را این طور نگاه می کند! نگاهی به من کرد و فرمود: تو هم می خواهی ببینی من چه می بینم؟ ببین! نگاه کردم دیدم همین طور از بدن آن زن مثل سرب گداخته آتش و سرب مذاب به زمین می ریزد و آتش او به کسانی که چشم هایشان به دنبال اوست، سرایت می کند. شیخ رجب علی فرمود: این زن راه می رود و روحش یقه مرا گرفته. او راه می رود و مردم را با خود به آتش جهنم می برد.(کتاب دوستان حجاب، ص 10)

یکی از دوستان اهل بصیرت و مکاشفه می گفت: وقتی با همسر و دخترانم به بازارچه ای رفته بودیم، زنی را دیدم که بسیار بوی تعفنی از او بر می خاست. با چند تن از دوستان بودیم که مردی از من درباره چهره ملکوتی خودش پرسید تا راستی و دروغ بودن این مطلب بر او آشکار شود. از او  دور شدم و به جمع دوستان وارد شدم و به گونه ای با آنان سخن گفتم که متوجه نشود چه کسی دارای قدرت مکاشفه است. در این بین به آن دوستم گفتم بی آن که متوجه شوند، به آن مرد بنگرد. سپس نزدش آمدم و گفتم: او تو را پلنگ و خوک می بیند؛ یعنی کمین گر و انتقام جو هستی و نسبت به همسرت رفتاری داری که مردان دیگر به حریم او نزدیک می شوند. این سخن مرا تایید کرد و گفت: همسرم به سبب همین اخلاق خوکی قهر کرده و به خانه پدرش رفته است؛ قول می دهم دیگر این کار را نکنم، شما زنگ بزنید او را تشویق به بازگشت به خانه کنید. بعدها او را دوباره دیدم. گفت: همسرم به خانه برگشته است. او به دوستان همراهش گفت: دوست فلانی مرا پلنگ دید ومن واقعا پلنگ خو هستم. او این را با افتخار می گفت و درباره خوکی خودش اصلا سخن و کلمه ای به زبان نیاورد.

از دوستان اهل بصیرت و مکاشفه پرسیدم: شما از دیدن این همه جانور و باغ وحش انسانی وحشت نمی کنید؛ زیرا «اذا الوحوش حشرت» را در دنیا می بیند؟ با شوخی گفت: شما در روستا انواع این جانورها را دارید و با شما زندگی می کنند. آیا از آنان وحشت می کنید؟ حالا چند جانور جنگلی و بیابانی و ناشناخته خاکی و هوایی و دریایی بر آن اضافه شود یا چند «شتر گاو پلنگ» را در یک چهره و سیما ببیند؟ چه ترس و وحشتی؟! ما با این جانوران اهلی و وحشی زندگی می کنیم، مانند همانند روستایی یا جنگل نشین. البته اگر متوجه شده باشید، ما در بیش تر مواقع اصلا نگاه نمی کنیم و سر به زیر هستیم و چشم فروهشته می داریم.

از رنجی که می بریم

گفتم: از این همه جانور اهلی و وحشی که به نام انسان با شما زندگی می کنند، ناراحت و خسته و معذب نیستید؟ گفتند: دل ما به حال ایشان می سوزد و رنج بسیار می بریم. گاهی می خواهیم کاری بکنیم، ولی مجاز نیستیم؛ و گاهی می خواهیم سخنی بگوییم، می دانیم باور نمی کنند و متهم به دیوانگی و جنون می شویم. اگر سخن بگوییم ما را روانه تیمارستان می کنند و باید زندگی معمولی را کنار بگذاریم. در حالی که با آنان می خندیم، سخن می گوییم، دروغ هایشان را گوش می دهیم، تکذیب  نمی کنیم، سکوت می کنیم، از ابراز علاقه دروغین آنان ناراحت نمی شویم، در حالی می خواهد سر به تن ما نباشد ابراز محبت دروغین می کند و ما بی خیالش می شویم. صفر تا صد ایشان را می دانیم بلکه می بینیم. از همه روابط جنسی و مالی و غیر مالی آنان خبر داریم، ولی به روی خودمان نمی آوریم. نگاه های شهوت انگیزشان را نسبت به زن و دخترمان می بینیم، ولی کاری نمی توانیم بکنیم. تیرگی و تاریکی روح و روان ایشان را می بینیم، ولی تنها دل می سوزانیم. می بینیم با همین فرمان که می رود ته دره دوزخ است  وکاری نمی توانیم بکنیم. هراز گاهی به شوخی هشداری می دهیم. بوی گند زنا و لواط آنان را استشمام می کنیم و از شراب خواری آنان آگاهی هستیم، ولی از این که می گویند اهل نماز و مسجد هستیم، به انکار نمی پردازیم.

ما بیش تر نسبت به اوضاع و احوال ایشان ناراحت هستیم و رنج می بریم. رنج می بریم که آتش شده اند، در دوزخ اعمال خویش گرفتار هستند، نه این که بعدا به دوزخ بروند، الان در دوزخ هستند و خودشان خبر ندارند. البته هر از گاهی از افسردگی، بیماری، ناراحتی روحی و روانی، مصیبت های ابتلایی و کیفری می فهمند که گرفتار هستند، ولی اصلا به این فکر نمی کنند که اینها همه آثار اعمال آنان در همین دنیا و عذابی است که خدا آنان را بدان مبتلا کرده است. این امر ما را به رنج می افکند و این که نمی توانیم جز به کنایه و اشاره ایشان را نسبت به عذابی که گرفتار آمده اند آگاه سازیم. اصلا اگر بگوییم چه کسی باور می کند؟ حتی اگر اخباری از باطن و اسرار آنان بدهیم، متهم به سحر و جادو و ارتباط با جنیان می شویم و از همه جا رانده و از همه کس مانده می شویم. باید سوخت و ساخت.

رنج پیامبر(ص) از دوزخیان زمین

بی گمان معصومان(ع) که دارای عصمت ذاتی و تفضلی هستند، نسبت به همه حضرات هستی علم شهودی و علم رویت دارند و همه هستی برای آنان مشهود است؛ این شهود و رویت تنها نسبت به ظاهر هر چیزی نیست، بلکه ملکوت و باطن هر چیزی را می بینند و می دانند و چیزی به نام «سر» « خفی» و «اخفی» برای آنان معنا ندارد؛ زیرا آنان می بایست اولا به عنوان خلیفه الله همه حقایق هر چیزی را از صفر تا صد بدانند تا در مقام مظهریت ربوبیت به پرورش آنها بپردازند و خلافت الهی را در حق آنان به جا آورند؛ زیرا تا علم کامل و تمام به نیازها و خواسته ها و ظرفیت ها و حکمت ها و اهداف چیزی نداشته باشند، نمی توانند آنان را در مقام تعلیم و تزکیه به کمال بایسته و شایسته آنان برسانند؛ ثانیا آنان به عنوان شاهدان اعمال انس و جن می بایست در دادگاه الهی در آخرت شهادت و گواهی بر اعمال دهند و این نمی شود مگر آن که علم کامل و تمام به ظاهر و باطن و ملک و ملکوت اعمال و رفتار و نیات اشخاص داشته باشند.(توبه، آیه 105) بنابراین، آنان به عنوان شاهدان الهی از چنین علم کامل و تمامی به رویت و شهود بهره مند هستند و چیزی بر آنان مخفی نیست. از همین روست که امیرمومنان امام علی(ع) می فرماید: لو کشف الغطاء لما ازددت یقینا؛ اگر پرده ها کنار برود، چیزی بر یقین من افزوده نمی شود. پس آنان در مراتب عالی یقین فراتر از علم الیقین و عین الیقین دارای حق الیقین هستند و همه چیز را چنان می دانند و می بیند که مصداق علم حضوری است، یعنی همان گونه که شخص درد دندان خویش را به علم حضوری می داند، آنان نیز چنین حسی نسبت به دیگران دارند و علم آنان نوعی همذات پنداری بلکه فراتر از آن است.

از نظر آموزه های وحیانی قرآن، وقتی پیامبر(ص) نسبت به همه هستی این گونه علم تمام دارد که علم رویت و شهود و حضور است، وقتی می بیند که جن و انس در حال سقوط در آتش دوزخ هستند، «باخع» می شود به شدت در رنج فرو می رود(کهف، آیه 6؛ شعراء، آیه 3)؛ به ویژه که نمی تواند کاری جز هشدار و انذار داشته باشد؛ زیرا هدایت و ضلالت از صفات فعلی خداست که هادی و مضل است و پیامبر(ص) و هیچ کس دیگری نمی تواند هادی یا مضل باشد، مگر به مظهریت که در طول هدایت هادی اصلی یعنی خدا و ضلالت مضل اصلی یعنی خدا است. پس اگر به پیامبر یا شیطان هادی و مضل می گویند به اعتبار مظهریت در دو اسم هادی و مضل است و اگر مشیت و اراده و اذن الهی به چیزی از هدایت و ضلالت تعلق نگیرد، کاری از دست مظاهر هادی و مضل بر نمی آید. از همین روست که پیامبر تنها کسانی را هدایت می کند که مشیت و اذن الهی به هدایت آنان تعلق گرفته و ابلیس نیز نمی تواند هر کسی را گمراه کند؛ چنان که معصوم به عصمت ذاتی از جمله چهارده معصوم(ع) از دایره تصرفات ضلالتی ابلیس خارج هستند؛ زیرا حکم آنان غیر از احکام سایر جن و انس است.(حجر ، آیات 39 و 40؛ صافات، آیات 39 و 40 و 73 و 74 و 127 و 128 و 159 و 160 و 168 و 169)

از نظر قرآن، پیامبر(ص) به حال مردم دو رنج عظیم داشت: رنج عدم ایمان مردم و گرایش آنان به کفر(شعراء، آیه 3)، رنج آثار اعمالی که در دنیا  آخرت دامن گیر مردمان می شود.(کهف، آیه 6)

در حقیقت، نخستین دغدغه پیامبر(ص) کفر مردم است که ایشان را به دوزخ می کشاند. البته همه پیامبران دغدغه دین مردم داشتند؛ زیرا مردم به طور فطری گرایش به عبودیت خدا دارند.(ذاریات، آیه 56؛ طه، آیه 50) اندکی از مردم به همان فطرت و هدایت فطری عقلی باقی هستند، و بسیاری از آنان آن را دفن و مختوم و مطبوع می کنند که حالاتی خطرناک است. این مردم نیز دنبال عبودیت می روند، ولی به جای خدا، هواهای نفسانی خویش را می پرسند.(جاثیه، آیه 23) این عبودیت نسبت به هواهای نفسانی خود را در اشکالی چون شهوت پرستی، دنیاپرستی، شیطان پرستی و مانند آنها خودش را نشان می دهد؛ زیرا پرسش معبودانی غیر از خدا، همه برای آن است که انسان به جای تبعیت از عقل فطری و هدایت آن که به سوی اخلاق و مدیریت و مهار هواهای نفسانی است، اجازه بدهد تا هواهای نفسانی خویش را ارضا کنند. بنابراین، عبودیت غیر خدا چیزی جز همان عبودیت هواهای نفسانی در اشکال گوناگون نیست؛ شخصی که می خواهد فجور کند و هواهای نفسانی خویش را ارضا کند، معبودی می سازد تا در راستای هواهای نفسانی او قانون بی قانونی را وضع کند و اجازه دهد تا در آزادی مطلق هر چه بخواهد انجام دهد و لذت های دنیوی را بچشد. پس هر دینی جز دین فطری که همان «لا اله الا الله» است، همگی دین هواهای نفسانی است که نام های گوناگونی چون شیطان پرستی، بت پرستی و مانند آن به خود گرفته است؛ خدایانی که جز نام میان تهی و پوچ چیزی نیست.(همان؛ یوسف، آیه 40؛ قیامت، آیات 1 تا 5؛ شمس، آیات 7 تا 10)

پیامبر(ص) دغدغه این داشت که مردم ایمان به خدا نمی آورند و در مسیر هدایتی قرار نمی گیرند که عقل فطری در نفس مستوی و قلب سالم و وحی نقلی آن را کشف می کند و به مردمان ارایه می دهد.(شعراء، آیه 3؛ روم، آیه 30)

از نظر قرآن پیامبر(ص) نمی بایست خود را «باخع» و به رنج و سختی افکند که حتما مردمان ایمان بیاورند؛ زیرا ایمان امری نیست که با اکراه و اجبار بتوان آن را ایجاد کرد و تحمیل نمود؛ بلکه تصرفاتی است که خدا در قلب مردم می کند و محبت ایمان و نور آن را در دل مردمان می افکند و کراهت کفر و فسق و عصیان را در دل آنان قرار می دهد تا به رشد عقلی تمام برسند و در مقام انسانیت قرار گیرند.(حجرات، آیه 7) پس اگر پیامبر(ص) خود را «باخع» سازد به این معنا نیست که به هدفش برسد؛ زیرا هر چیزی بر اساس مشیت و اراده الهی انجام می گیرد که حکیمانه، عالمانه، خبیرانه و بصیرانه است. اگر خدا می خواست همه مردم ایمان بیاورند و ایمان آوری اکراهی و  اجباری بود، خدا کاری می کرد که مردمان گردنگش و عاصی نیز گردن خم کرده و مطیع محض شوند، ولی خدا چنین نخواست و نخواهد.(شعراء، آیه 4)

از نظر قرآن، چیزی که پیامبر(ص) را به رنج افزون دچار می کرد، رویت و بصیرت و مکاشفه پیامبر(ص) نسبت به «آثارهم» یعنی آثاری بود که اینان برای خویش به جا می گذارند(کهف، آیه 6) ؛ زیرا از نظر قرآن، انسان با اعمال خویش شاکله ای از خویش می سازد که هویت و مقوم ذاتی و ملکات او را تشکیل می دهد. در حقیقت هر کسی با ایمان به خدا و عمل صالح یا کفر به خدا و عمل طالح، خودش را می سازد که آثار وجودی او خواهد شد.

به سخن دیگر، برگی سپید جدول دار را در نظر بگیرد که با هر عملی خانه ای را سیاه می کنیم. در نهایت طرحی در این برگ که همان نامه اعمال ما است، ظهور می کند. گویی کسی با «صفر و یک» در رایانه نرم افزاری را تولید می کند که در نهایت برنامه ای خاص خواهد بود. اگر ما بر اساس هدایت فطری عقلی و نقلی وحیانی عمل کنیم، طراحی ما به تمام کمال همان خواهد بود که انسان را در مقام مظهریت اسماء الله و انوارش قرار می دهد و خلیفه الله می سازد. اما اگر طراحی ما معیوب یا ناقص باشد؛ زیرا اصلا به هدایت عقلی و نقلی کاری نداشتیم، یا اگر توجهی داشتیم ناقص و معیوب بوده، خروجی آن نیز این گونه خواهد بود. این همان چیزی است که ما از آن به «آثارهم» یاد می کنیم. در حقیقت هر عملی آثاری دارد که آثار وجودی ما نیز شاکله و هویت و شخصیتی است که ما با اعمال خوب و بد خویش می سازیم. پس کسی که متکبر است، مورچه می شود؛ و کسی که دروغگو است؛ دماغ خرطومی او دراز می شود(قلم، آیات 15 و 16)؛ کسی که تمسخر می کند، زبان دراز می شود؛ و کسی که منافق است، دو زبان از پیش و پس سر خواهد داشت؛ کسی که دیوث است، خوک می شود؛ کسی که در کمین مردم می نشیند، پلنگ می شود؛ عالمان دینی اهل بصیرتی که سوء استفاده می کنند، سگ می شوند(اعراف، آیات 175 و 176)؛ و عالمانی که دیگران را به کار خوب دعوت کرده و خود بدان عمل نمی کنند، خرانی می شوند که بر او کتابی چند(جمعه، آیه 5)؛ و کسی که ربا می خورد، یا زنا می کند یا هر گناهی دیگر، به شکل حیوانی و جانوری در می آید یا گیاه می شود (جن، آیه 15) یا حتی زغال سنگ(انبیاء، آیه 98) و مانند آنها. در روایات معراجی و نیز کتب تعبیر خواب به این نمادهای اعمال و آثار اعمال اشاره شده است و می توان از طریق آنها حقیقت باطنی و ملکوتی هر عملی را دید و دانست.

البته بسیاری از مردم چند صفت زشت را ملکه و مقوم خویش قرار می دهند؛ و این گونه است که «انسان شتر گاو پلنگ» می شوند. بنابراین، هر کسی با عمل خویش، سازه اخروی و ملکوتی و باطنی خویش را می سازد.

از نظر قرآن، هر صفتی از خوب و بد که ملکه و مقوم ذاتی و شاکله شخصیتی کسی شده باشد، برای اهل بصیرت و رویت قابل دیدن است و آنان این چهره های ملکوتی افراد را می بیند. این گونه است که آنان در رنج مضاعفی می افتند؛ زیرا می بینند که دوستان و خویشان بلکه بشریت چه چهره زشتی پیدا کرده و از مقام کرامت انسانی سقوط کرده و به درجه و مرتبه انسان حیوان بلکه انسان گیاه یا انسان جماد سقوط کرده است.(اعراف، آیه 179)

خدا در قرآن بیان می کند که پیامبر(ص) وقتی با این انسان ها  و «آثارهم» مواجه می شد و چهره ملکوتی آنان را می دید، «باخع» می شد و رنج بسیار می برد.(کهف، آیه 6) از نظر قرآن، اگر مردم نسبت به خودشان و اعمال خودشان علم داشتند، هرگز این کار را نمی کردند؛ ولی این علم را ندارند و تنها بر اساس ظنون عمل می کنند و مثلا نمی دانند که وقتی غیبت می کنند، گوشت مردار می خورند، یا وقتی زنا می کنند، با آتش مذاب همبستر شده اند، یا وقتی ربا می خورند در درون خویش آتش می افکنند. خدا در قرآن به این امور اشاره کرده و بر آن تاکید نموده است؛ اما بسیاری از مردم به آن توجهی ندارند. اگر پیامبر(ص) و اهل بصیرت  ومکاشفه این امور را مطرح کنند آن را از مصادیق سحر و وهم و خیال بافی می دانند و به این سخنان که حدیث و تازه است و کسی به آنان گوشزد نکرده به دیده تردید می نگرند؛ چنان که نسبت به داستان اصحاب کهف این گونه با دیده تردید می نگریستند؛ بلکه حتی داستان خضر(ع) که به باطن و تاویلات اعمال آگاه بوده شک می کنند؛ زیرا در سطح فکر و اندیشه آنان نیست؛ بلکه بدتر از آن حتی ممکن است پیامبری در سطح موسی(ع) نتواند بسیاری از حقایق ملکوت عالی اعلی را درک کند؛ هر چند که نسبت به مراتب پایین آن ایمان داشته باشد؛ زیرا سطوح علمی و ادراکی مردم و نیز حتی پیامبران متفاوت است و پیامبران در امور در یک سطح ادراکی نیستند، بلکه برخی دارای تفضیل بر برخی دیگر هستند.(کهف، آیات 5 تا 82؛ بقره، آیه 253)

از نظر قرآن، همگی گرفتار ملکات و مقومات بد می شوند؛ پس این گونه نیست که تنها کافران و کفر ایشان برای پیامبر(ص) رنج آور باشد، بلکه حتی آثار اعمال بد مومنان نیز رنج آور است. این رنج حتی نسبت به کافران بیش تر خواهد بود؛ زیرا مدعی اسلام و ایمان هستند، و با این همه کارهایی خلاف اسلام انجام می دهند که ملکات زشت را بروز می دهد. این گونه است که پیامبر(ص) نسبت به اینان «باخع» است؛ زیرا کسانی هستند که اهل اسلام و ایمان هستند، ولی با کارهایشان برخی چیزها را ملکات و مقومات زشت خویش می سازند و گاو و خر و خوک و خرس و شتر و پلنگ و گرگ و مانند آنها می شوند یا مورچه و مار و مارمولک می گردند و صیرورت و شدن هایی بدی برای خویش رقم می زنند. پس باخع بودن پیامبر(ص) نسبت به مسلمانان و آثارشان بیش تر نمود دارد.

مشاهده بیشتر

خلیل منصوری

آیت الله خلیل منصوری رامسری به مدت ده سال در مرکزفرهنگ و معارف قرآن به تحقیق و پژوهش در علوم و معارف قرآن پرداخته و در همین سال ها آثار چندی نگاشته که در مطبوعات علمی و پژوهشی چاپ و منتشر شده است. آیت الله هم چنین در مدت بیست سال همکاری با مرکز جهانی علوم اسلامی، سازمان حوزه های علمیه خارج از کشور و جامعه المصطفی مقالات و کتب بسیاری را در باره کشورهای جهان و اوضاع آن به شکل تحلیلی نگارش کرده است. لازم به ذکر است تمامی مقالات منتشر شده در این وبسایت تألیف ایشان است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا