سیاسیفرهنگیفلسفی

گزارش اقليت و قصاص قبل از جنايت

يكي از مباحثي كه امروز به عنوان چالش غرب از آن سخن به ميان مي آيد، تقدم هريك از دو مكتب ليبرالسيم و دمكراسي در صورت تضاد ميان آن ها مي باشد. چنان كه دمكراسي به معناي مردم سالاري و حكومت مردم بر مردم نيز به دلايلي چون پيروزي حماس و اسلام گرايان در فلسطين و الجزاير با چالش جدي مواجه شد و دمكراسي هدايت شده به عنوان راهكار برونرفت از اين مشكل مطرح شد ولي هرگز اين امكان فراهم نيامد تا راهكاري براي مشكلي كه از تضاد دمكراسي و ليبراليسم پديد مي آيد،‌ به دست داده شود.

شايد بتوان گفت كه ليبراليسم كه بر اساس اصالت انسان و انسان محوري شكل گرفته است، هماره در تلاش بوده است كه اومانيسم را در فردگرايي آن سامان بخشد و روان شناسي را بر جامعه شناسي تقدم دهد. اين گونه است كه دمكراسي به معناي اصالت بخشي به جامعه و تقدم آراي جامعه در شكل اكثريت مطلق و يا نسبي ، هرگز نتوانسته است رضايت و خشنودي پيروان و هواداران مكتب فردگرايي را برآورده سازد.

 

اين گونه است كه هماره هواداران اين مكتب تلاش داشته اند تا حريم خصوصي اشخاص حقيقي را در برابر تجاوز روز افزون جامعه و نهادهاي اجتماعي و دولتي حفظ كنند. از اين روست كه جنگ قدرت در ميان طرفداران دمكراسي و ليبرالسيم امري طبيعي و دايمي بوده است هر چند كه در بيش تر مواقع به عللي به شكل مشكل يا معضل و در نهايت بحران و چالش جز در سال هاي پايان هزاره دوم و سال هاي آغازين هزاره سوم ميلادي مطرح نشده است.

اصولا تلاش هاي دانشمندان و انديشمندان غربي بر اين بوده است كه بتوانند به گونه اي قدرت نهادهاي اجتماعي از جمله نهادهاي سياسي و دولتي را محدود كنند به فرد انسان شخصيت دوباره اي بخشند. اين گونه است كه تاريخ پانصد ساله اخير اروپا را مي بايست تاريخ جنگ ميان نظريه پردازان مختلف براي زنده كردن فرد انساني و بهابخشيدن به وي در برابر هر كس و يا نهادي دانست.

براي جامعه غربي كه ساليان متمادي حقوق فردي و حريم خصوصي ايشان به عناوين مختلف مورد تعرض و تجاوز قرار گرفته بود، حقوق انساني معناي جز حقوق شخص و فرد نداشت. از اين رو حتي مي توان تلاش هاي ملي گرايانه اي كه از آلمان در برابر كليسا و سپس دولت هاي فرا ملي و قومي قد افراشت و سپس همه اروپا و در نهايت جهان را در برگرفت ، تلاش هايي براي هويت بخشي به فرد و شخصيت بخشي به اشخاص دانست هر چند كه گاه از رهگذر جامعه به اين مهم مي رفت.

به سخن ديگر، گرايش به ملي گرايي و دولت هاي ملي در محدوده جغرافيايي سرزمين قومي و خوني، در راستاي تلاش براي اصالت بخشي به فرد انجام مي گرفت و در اين چارچوب مي توان آن را تحليل و ارزيابي كرد.

تلاش هايي كه به عنوان دمكراسي و حكومت مردم بر مردم در طول اين ساليان انجام مي گرفت نيز در همين چارچوب معنا مي يابد. مراد از مردم در همه اين عبارت اشخاص حقيقي هستند. از اين روست كه جنبه هاي فردگرايي در تدوين همه قوانين بر جامعه گرايي و حقوق جمعي مي چربد.

بسياري از انديشمندان و فلاسفه اصولا براي جامعه ، حقيقتي جز افراد و اشخاص قايل نيستند. اين گونه است كه جنبش هاي فمينستي و ليبراليستي و سرمايه داري و بازار آزاد و مانند آن تنها يك معنا بيش تر نداشته و ندارد. سكه اي كه اروپايي ها و انديشمندان ايشان ضرب مي كردند هر چند ممكن است دو رو داشته باشد ولي در دو روي آن يك معنا با دو شكل و نماد نشان داده شده است و يا به سخني در يك روي آن به كلمات و خطوط و در سوي ديگرش به شكل نمايش داده شده است.

البته گرايش شديد به فردگرايي زمام گسيخته غربي كه خود فريادي بر ضد حكومت هاي كليسايي و مانند آن به شكل افراطي بود، در نهايت نتوانست همه مردمان را راضي و خشنود كند؛ زيرا تفاوت هاي چندي چون استعدادها، بسترهاي آموزشي، قدرتي و سرمايه اي و گاه زد و بندهاي سياسي و مانند آن موجب مي شد تا اقليتي در چنان آسايش و آرامشي قرار گيرند كه غير قابل توصيف و تصور است. در برابر اكثريتي كه دچار كمبودها و اجحاف و خوار و ذلت ها بودند از اين سرخوردگي در نظام فردگرايي افراطي خسته و نوميد شده بودند.

اين گونه است كه بخشي از جامعه غربي به سوي افراط در ضديت با ليبراليسم برخاستند و خواهان جوامع اشتراكي و يا اشتراك گذاري همه ثروت و سرمايه جامعه شدند. سيوسياليسم هاي مختلف در كشورهاي گوناگون به ويژه در اروپاي مركزي و شرقي ريشه در افراط در ليبراليسم لجام گسيخته داشت. حتي مي تون گفت كه فاشسيم فرزند ناخلف ليبراليسم اومانيسم فرانسوي مي باشد؛ با اين تفاوت كه سوسياليسم مي كوشد تا هر آن چه ليبراليسم براي اقليت ايجاد كرده است براي اكثريت بيش تر و جامعه ايجاد كند و فردگرايي را به چاه نابودي افكند. اين گونه است كه در دوره اي از تاريخ، دو بخش اروپا به دو بخش ايدئولوژيك تقسيم شد.

پايان تاريخ

شايد بتوان گفت خاستگاه يگانه اي براي ليبراليسم و سوسياليسم اروپايي وجود دارد. درگيري دو گروه از دانشمندان و انديشمندان و در پي آن مردم اروپا موجب شد دوشكل مختلف از دمكراسي در اروپا پديد آيد كه يكي بر جنبه ليبراليسم و ديگري بر جنبه سوسياليسم تاكيد داشت.

ريشه اين تحولات به پيش از قرن نوزدهم و جنگ هاي اروپايي باز مي گردد. جنگ هايي كه بعدا خود آن را جهاني ناميدند؛ زيرا اين جنگ ها هرگز جهاني نبوده است، هرچند كه در جنگ دوم به شكلي در همه كره خاكي به وقوع پيوست؛ چون ريشه اين جنگ ها همان فضايي گفتماني دو تفكر متضاد در ايجاد دمكراسي اروپايي بوده است. مردم جهان نه تنها از پيامدهاي زيانبار جنگ اروپايي در امان نماند بلكه ساليان سال است كه هزينه اين درگيري را مي پردازد.

گروه هاي از فلاسفه غربي و مديران فكري و فرهنگي اروپا مي كوشيدند تا دمكراسي را تبيين كنند. برخي بر اين باور بودند كه دمكراسي و حكومت مردم سالار در سايه سوسياليسم تحقق يافتني است و مردم در چنين نظامي مي تواند خود را بهتر بيابند؛ در برابر گروهي ديگر براين انديشه بودند كه دمكراسي جز در سايه ليبراليسم نمي تواند موفقيت آميز باشد. اين گونه است كه دو جبهه غربي و شرق و مركزي اروپا در برابر هم قرار گرفتند.

اين جنگ اروپايي هر چند در شكل دو جنگ دهه دوم و چهارم از سده بيستم به كشتار خونيني انجاميد ولي تا پايان جنگ سرد ادامه يافت. درنهايت با فروپاشي سوسيال دمكراسي شرقي است كه جنگ سرد دو انديشه پايان مي يابد و نظريه ليبرال دمكراسي زمام مديريت غرب در دست مي گيرد. اين گونه است كه فوكوياما به طور علني به نيابت از مديريت غربي پايان تاريخ را اعلان مي كند. اعلان پايان تاريخ به معناي دست يابي به كامل ترين نظريات قابل اجرا و مديريت در عرصه جهاني از ميان همه نظرياتي است كه در طول تاريخ بشر ارايه شده است.

وي به صراحت بر پيروزي نظريه ليبرال دمكراسي بر همه نظريات رقيب سخن مي گويد. اما در همان آغازين روزهاي اعلان پايان تاريخ ، اختلافات آغاز مي شود؛ زيرا اكنون كه ليبراليسم دمكراسي همه رقيبان را از دور بيرون رانده است، با چالش جدي دروني مواجه است.

رسانه ها و ابزارهاي محدوده كننده حقوق فردي

پيشرفت هاي علمي و فني موجب شد تا محدوديت جدي براي افراد و نهادهاي مدني پديد آيد و دولت ها توانمندتر از گذشته نه تنها تن و جسم مردم و مال و ثروت بلكه بر جان وروح ايشان تسلط يابند. اين گونه است كه با هر پيشرفت فنآوري تسلط فيزيكي و رسانه اي دولت ها افزايش يافته و حقوق فردي و اجتماعي مردم محدودتر از گذشته شود.

رسانه هاي پرقدرت هم شيوه خوراك و پوشاك مردم را تغيير و هدايت مي كنند و هم بر بينش و نگرش آنان تاثير مستقيم مي گذراند. دوربين ها و ابزارهاي پيچيده مردمان را در كوي و برزن و در خانه ها تحت كنترل شديد گرفته اند. رسانه هاي پرقدرت ، با غرقه سازي ، مردمان را در شرايطي قرار مي دهند تا نفوذ پر قدرت و امنيتي دولت ها را بپذيرند.

ابزارها و فن آوري جديد مهم ترين عامل محدود ساز حريم خصوصي مردمان مي باشد. اين گونه است كه مردم حتي در كوچك ترين مسايل شخصي خويش در امنيت از دولت و رسانه ها و ابزارهاي آن نيستند.

همين مساله موجب شده است كه در غرب جنگ ميان دمكراسي و ليبراليسم تشديد شود. در حال حاضر دغدغه تقديم كدام يك ذهن دانشمندان را درگير كرده است. در اين ميان دولتمردان براي پيشبرد اهداف خود بر دمكراسي و تقدم آن پافشاري مي كنند و حريم خصوصي افراد را به آساني در هم مي شكنند و حقوق ايشان را تباه و ضايع مي سازند كه مساله زندان گوانتاما و پروازهاي مخفي آمريكا براي جابه جايي زندانيان در اروپا يكي از مهم ترين نمادهاي اين درگيري است.

اكثريت و اقليت

هماره مشكل اقليت و اكثريت در هر جامعه وجود داشته و خواهد داشت. اين اقليت مي توانند مذهبي يا قومي و يا زباني باشند اگر به اقليت هاي ديگر توجه نكنيم مي توان گفت كه اقليت ها حتي در كشورهايي وجود دارند كه از هر نظر از وحدت قومي و زباني و فرهنگي و ديني برخوردار مي باشند.

در دمكراسي براي اين كه مردم سالاري را به عنوان روش اجرايي به كار گيرند، ناچار مي شوند تا نيم باضافه يك را ملاك قرار دهند و گاه به اسباب و عللي ملاك را اكثريت نسبي و يا اكثريت شركت كنندگان قرار مي دهند و اين گونه است كه اقليت گاه از اكثريت بيش تر مي شود. اين اكثريت خاموش به هر علتي نمي تواند و يا نمي خواهد در نظام سياسي مشاركت فعال داشته باشد. اين گونه است كه اكثريت و اقليت معنا و مفهوم ديگري مي يابد و دمكراسي و مردم سالاري شكل ديگري به خود مي گيرد.

در بسياري از كشورهاي غربي و در نزد بسياري از مردم و انديشمندان آن سرزمين ، اكثريت نه تنها يك روش براي اجراي نظام دمكراسي است بلكه به عنوان روشي براي شناخت و يا دريافت حقيقت مي باشد. اين گونه است كه راي اكثريت را به عنوان ملاك شناخت حقيقت مطرح مي كنند.

به اين معنا كه عقل جمعي مي تواند با حضور اكثريت به خوبي نشان دهد كه چه چيزي حق و چه چيزي باطل است. اما از نظر اسلام ، اقليت و يا اكثريت نمي تواند معيار و ملاك سنجش درستي و حقانيت و يا نادرستي و بطلان امري باشد.

همان گونه كه اكثريت نمي تواند حقانيت چيزي را اثبات كند و به عنوان معيار حق قرار گيرد اقليت نيز به معنا و مفهوم درستي و يا نادرستي چيزي نيست. هر چند كه در بسياري از آيات قرآني اكثريت به اسبابي مورد سرزنش قرار گرفته اند ولي اين سرزنش نيز به معناي آن نيست كه به صرف اكثريت بودن مورد سرزنش و توبيخ هستند بلكه به سبب رفتارهاي باطل جمعي ايشان است؛ زيرا بسياري از مردم تنها به سبب جوزدگي رفتاري را در پيش مي گيرند تا همرنگ جماعت باشند و از رسوايي و انگشت نمايي بيرون آيند. از اين روست كه اكثريت باطل مورد سرزنش قرار مي گيرد كه بر پايه تقليد كوركورانه شكل مي گيرد.

قرآن تبيين مي كند كه اكثريت مردم به سبب تقليد كوركورانه و به دور از انديشه ، عملي را انجام يا از فكر و انديشه اي پيروي مي كنند. از اين روست كه متاثر از غرقه سازي گفتمان غالب اجتماعي ، به دور از تعقل و خردورزي كارمي كنند و به پيامدها و نتايج كار توجهي ندارند.

جالب اين جاست كه در دمكراسي هاي پذيرفته شده غربي اشكال مختلفي از مخالفت با همين روش پذيرفته معيار بودن اكثريت را مي توان يافت كه از جمله معروف ترين آن سازمان امنيت و حق وتوي پنج عضو آن است كه از نظر كشوري در برابر دويست كشور جهان در اقليت انگشت شمار و نسبت به شمار جمعيتي يك سوم ملت هاي جهان را تشكيل مي دهند. اين گونه است كه گزارش اقليت شكل مي گيرد و رفتارهاي اكثريت را مديريت و مهار كرده و آنان را از حقوق بسياري محروم مي سازند.

دولت هاي پنجگانه عضو سازمان ملل متحد (نامي بي مسما) بر اساس گزارش اقليت، ‌دولت هاي مردمي و مخالف با رفتارهاي ضد حقوقي آنان را به محاكم قضايي و جنايي روانه مي كنند بلكه حقوق مسلم ملت ها را از ايشان سلب مي كنند. اين گونه است كه گزارش اقليت معياري براي حمله به مردماني در عراق و افغانستان و سومالي و سودان و مانند آن مي شود.

به نظر مي رسد كه اكثريت و يا اقليت بودن نمي تواند معيار داوري و سنجش حق و باطل و درستي و نادرستي باشد. از اين روست كه گاه اكثريت مي تواند به شكل عقل جمعي و سيره عقلايي ، حقايقي را بازنماياند و گاه ديگر ،‌ حقي را تباه سازد، چنان كه در بيش تر موارد به سبب غرقه سازي و گفتمان هاي چيره و غالب در جامعه از راه رسانه هاي گروهي و افكارسازي مصنوعي حقايق مظلوم واقع مي شود و جامعه در مسير تباهي گام بر مي دارد. اين همان معنايي است كه در سوره نوح به شكل " وَلَا يَلِدُوا إِلَّا فَاجِرًا كَفَّارًا؛ جز فرزندي فاجر و كافر نزايند(نوح آيه 27) مطرح مي شود.

البته در بسياري از موارد گزارش و داوري اقليت مي تواند به حق نزديك تر باشد به شرط آن كه در دام تقليد و غرقه سازي و افكارسازي و گفتمان هاي غالب عصري نيافتد. با اين همه چنان كه مكرر بيان شد، هرگز اقليت يا اكثريت بودن نمي تواند معيار حقانيت و بطلان باشد.

قصاص و مساله سياست بازدارندگي

يكي از احكام حيات بخش جامعه ، حكم وحياني و قرآني قصاص است.(بقره آيه 179) قصاص به معناي مجازات چشم در برابر چشم ، دست در برابر دست و هر عضوي در برابر عضو ديگر و در نهايت جاني در برابر جاني ديگر، از آن جا مورد تاكيد قرار گرفته است تا كسي مرتكب قتل و جنايتي نشود.(بقره آيه 178)

از آن جايي كه در اسلام تنها شخص در برابر عمل خويش پاسخ گو است، هر گونه نيت شر و بدي نمي تواند مبنا قرار گيرد. هر چند كه شخص نسبت به نيت خير و خوب خويش پاداش مي گيرد، ولي تنها در برابر عمل شر و بد خود مجازات و كيفر مي بيند.

البته براي تشويق مردمان به كارهاي نيك و خير، نه تنها پاداش چند برابر و مضاعف مي باشد بلكه براي هر نيت خيري نيز پاداش و بهره اي است،‌بلكه حتي گفته شده كه : نيه المومن خير من عمله ؛ نيت مومن بهتر از عمل وي مي باشد؛ زيرا هم ظرفيت و توان عمل كم تر از آن چيزي است كه مي توان انجام داد و هم اين كه نيت و قصد در كار خوب ، ارزشمند تر از خود عمل مي باشد؛ زيرا معيار سنجش كار ، نيت وقصد شخص است.

براين اساس است كه شخص به سبب نيت بدش نه تنها مجازات نمي شود بلكه مواخذه نيز نمي گردد. اين در حالي است كه رفتار ليبرال دمكراسي غربي در عمل، قصاص قبل از جنايت و به صرف نيت بلكه حتي به توهم توطئه و يا جنايت است.

از اين روست كه در نظام بين المللي ، جنگ هاي بازدارنده شكل گرفته و نظريه آن نه تنها نگارش شده بلكه در عمل به مورد اجزا گذاشته شده است.

اگر اميرمومنان علي بن ابي طالب(ع) به علم الهي خويش به قطع و يقين شهودي وحضوري مي دانست كه ابن ملجم قاتل وي مي باشد و در چه زمان و مكاني وي را به قتل مي رساند ، با اين همه نسبت به قاتل قطعي و يقيني خويش ، رفتار بازدارنده در پيش نمي گيرد و قتل ابن ملجم مرادي را ظلم و ستم مي شمارد؛ در برابر دولت هاي مبتني بر ليبرال دمكراسي ،‌ تنها به توهم توطئه و امكان آن ، سياست بازدارندگي را اتخاذ و دشمن فرضي را مجازات مي كنند.

در نظام حقوق بين المللي در حال حاضر ، حق بازدارندگي و مجازات به صرف احتمال حمله در عمل تصويب و به اجرا گذاشته مي شود. دولت مردان غربي به بهره گيري حقوقي از اصل پيشگيري مي كوشند تا اقليت هاي سركش در عرصه نظام بين المللي كه خود ساخته اند مهار نمايند و زهر چشمي نيز از اكثريت استثمار شدگان بگيرند.

در حال حاضر بسياري از دانشمندان نظام سياسي غرب ، از دكترين جنگ بازدارنده حمايت حقوقي و معنوي و فلسفي مي كنند و توجيهاتي براي مشروعيت بخشي آن توليد و با بمباران خبري و رسانه اي جامعه جهاني را با واقعيت پذيرفته شده اي غرقه سازي مي كنند. دانشمندان آن دست كم معتقدند كه گاهى توسل به اقدام بازدارنده ضرورى است.

انديشمندان و سياست سازان آمريکايي هم از نظر اسنادى سردرگم هستند. آنان در ابتدا خطر سلا‌ح‌هاى کشتارجمعى در عراق را براي جنگ بازدارنده پيش کشيده و ترس ناشى از آن را بهانه حمله به عراق قرار دادند، بعد نگرانى در ادامه توجيه حضور خود مردم‌سالا‌رى و حقوق بشر را پيش کشيدند.

اين در حالي است كه از نظر عموم مردم و حقوق دانان بين المللي توسل به نظريه جنگ بازدارنده به بهانه برقرارى مردم‌سالا‌رى و مبارزه با يكي از محورهاي شرارت بر اساس گزارش اقليت ( آمريكا و صاحبان قدرت برتر) مورد انتقاد است. همگان باور دارند كه با استفاده از نيروى نظامى نمى‌توان به مردم‌سالا‌رى دست يافت.

اين در حالي است كه فوكوياما با تمامي شكست هاي انديشه برتري ليبرال دمكراسي از نوع آمريكايي آن ، بر اين باور است كه بحث پايان تاريخ حرف آخر همه جوامع بشري است و اين نظام برتر امريكايي است كه حرف آخر را مي زند. وي مي گويد كه بحث پايان تاريخ اين است که مردم‌سالا‌رى راستين و مشروع تنها شکل حاکميتى است که به راستى مردم به آن اعتقاد دارند. اگر ليبرال دمكراسي در خاورميانه حاكم بود، اين همه تنش در خاورميانه حاصل نبود. معتقدم مردم اين منطقه هم به راستى خواستار مردم‌سالا‌رى هستند.

در سند مربوط به سال ٢٠٠٦، که عناصر کليدي سند پييشين «استراتژي امنيت ملي» را در بردارد و از آن سند به دکترين جنگ بازدارنده ياد مي كنند به آمريكا حق داده مي شود كه در صحنه جهاني به عنوان ناظم و ژاندارم عمل كنند و هر ملت و دولتي را به صرف توهم شرارت و قيام ضد نظام نوين آمريكايي تنبيه و مجازات كرده و همانند عراق بيش از يك ميليون نفر را قتل عام و كشوررا ساليان سال به عقب بازگرداند و در سوي بربريت سوق دهد.

رسانه هاي بريتانيا و امريكا "جنگ بازدارنده" را به عنوان "دفاع از خود عليه القاعده و كشورهاي تروريست پرور" به گونه اي القا مي كنند كه گويي آنها درحال ايجاد يازدهم سپتامبر ديگري هستند.

هدف اصلي و اساسي ايجاد ترس و وحشت در ميان مردم، در نهايت، آماده كردن آنها براي قبول "مرحله بعدي جنگ عليه تروريسم" در خاورميانه است كه سوريه و ايران را هدف قرار داده است.

بيداري‌ جوامع‌ مسلمين‌، پس‌ چند سده رخوت‌ و سكون‌ ـ در هنگامه‌اي‌ كه‌ غرب‌ پايان‌ تاريخ‌ خود را به‌ تجربه‌ نشسته‌ و سير نزولي‌ را تا مغاك‌ انحطاط‌ و تباهي‌ و بحران‌ آغاز كرده‌ ـ وهم چنين شكل‌گيري‌ نهضتهاي‌ اسلامي‌ در اقصي‌ نقاط‌ جهان‌ در كنار بروز نوعي‌ احساس‌ نياز و آمادگي‌ در بشر غربي‌ براي‌ رجوع‌ به‌ حيثيت‌ معنوي‌ و ديني‌، گردانندگان‌ غرب‌ را كه‌ عموماً متأثر از صهيونيسيم‌ هستند ، بر آن‌ داشته‌ تا قبل‌ از شكل‌گيري‌ كامل‌ نهضت هاي‌ اسلامي‌ و گسترش‌ آن‌ در اقصي‌ نقاط‌ عالم‌ ، در اقدامي‌ بازدارنده‌ كليه‌ توان‌ خود را وارد ميدان‌ كنند تا شايد با هجمه‌اي‌ وسيع‌ (نظامي‌، سياسي‌، فرهنگي‌) جلو اين‌ جريان‌ را سد كنند. اين گونه است كه نظام جديدي در غرب شكل مي گيرد كه از آن به جنگ هاي بازدارنده تعبير مي شود. گفتني‌ است‌ وزير امور خارجة‌ آمريكا بارها در سخنرانيهاي‌ خود از اين‌ اقدام‌ با عنوان‌ «جنگ‌ بازدارنده‌» ياد كرده‌ است‌.

ارهاب و راهبرد بازدارندگي از طريق هراس افكني

در اسلام ، هر چند كه براي نيت شر و حتي مقدمه سازي تا پيش از انجام عملي مجازاتي در نظر گرفته نشده است ولي براي جلوگيري به رفتارهاي توجه داده شده است كه از آن به ارهاب دشمن ياد مي شود. ارهاب و ترساندن دشمن به معناي ، بهره گيري از سياست هاي بازدارندگي است نه به معناي نابودي و مجازات شخص به صرف نيت شر و بد داشتن آن.

اين گونه است كه فراهم آوري عده و عده ( نفرات و تجهيزات ) براي ارهاب و ترساندن دشمن به عنوان يك راهبرد در دستور كار قرار مي گيرد. دشمني كه نيت شر و بدي دارد به سبب وجود امكانات و آمادگي نظامي از هر گونه عمل شر وبدي پرهيز مي ورزد. ؛وَأَعِدُّواْ لَهُم مَّا اسْتَطَعْتُم مِّن قُوَّةٍ وَمِن رِّبَاطِ الْخَيْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدْوَّ اللّهِ وَعَدُوَّكُمْ وَآخَرِينَ مِن دُونِهِمْ لاَ تَعْلَمُونَهُمُ اللّهُ يَعْلَمُهُمْ وَمَا تُنفِقُواْ مِن شَيْءٍ فِي سَبِيلِ اللّهِ يُوَفَّ إِلَيْكُمْ وَأَنتُمْ لاَ تُظْلَمُونَ و تا آنجا که می توانيد نيرو و اسبان سواری آماده کنيد تا دشمنان خدا، ودشمنان خود و جز آنها که شما نمی شناسيد و خدا می شناسد را بترسانيد وآنچه را که در راه خدا هزينه می کنيد به تمامی به شما بازگردانده شود و به شما ستم نشود ( انفال آيه 60)

در حقيقت سياست راهبردي اسلام در برابر انديشه ها و نيت هاي شرورانه ، سياست ترس افكني است كه يك سياست بازدارنده در چارچوب حقوق پذيرفته شده عقلاني و عقلايي است. افزايش تجهيزات دفاعي و آمادگي دايمي اين امكان را به دولت اسلامي مي بخشد تا از شرارت هاي دشمنان در امنيت باشد. بنابراين هرگونه ابزار و فن آوري كه بتواند در چارچوب هراس افكني در ميان دشمنان باشد مورد توجه و تاكيد است. البته فراهم آوري تجهيزات مدرن و هراس افكن به معناي بهره گيري از آن نيست. بسياري از ابزارهاي نظامي و دفاعي در اسلام به عللي امكان كاربرد و بهره برداري در ميدان جنگي را ندارد چه رسد كه نسبت به بي گناهان و غير نظاميان مورد استفاده قرار گيرد.

حملات آمريكايي ها و صهيونيست ها در بسياري از مناطق جهان بر پايه جنگ هاي بازدارنده و قصاص قبل از جنايت بلكه تنها به توهم توطئه مي باشد كه از مهم ترين و روشن ترين آن مي توان به جنگ و اشغال عراق از سوي آمريكا و ايادي صهيونيست اشاره كرد.

رئيس بازرسان تسليحاتي آمريكا در عراق به كنگره اين كشور اعلام كرد كه وي هيچ گونه سلاح كشتار جمعي در عراق پيدا نكرده است.

ديويد كي، رئيس بازرسان تسليحاتي آمريكا در عراق در گزارش به كنگره اين كشور آورده است كه وي و گروه تحت امرش تنها مدارك بسيار جزيي از تلاشهاي صورت گرفته در عراق به منظور توليد سلاح هاي شيميايي را به دست آورده اند.

با اين حال «كي» گفته است كه هيچ گونه مدركي دال بر تلاش عراق براي دستيابي به سلاح هاي هسته اي يافت نشده است.

ديويد كي هم چنين اظهار داشت: صراحتا بايد بگويم كه ما هيچ مدركي در خصوص توليد سلاح هاي هسته اي پيدا نكرده ايم.

در همين حال ، رئيس سابق بازرسان سازمان ملل براي كنترل تسليحات كشتار جمعي در عراق ، در واكنش به گزارش پنجشنبه شب مامور سازمان سيا به كنگره آمريكا گفت : از كشف نشدن تسليحات كشتار جمعي در عراق اصلاً متعجب نشده ام .

«هانس بليكس » ديروز در گفت وگو با شبكه چهارم راديو «بي .بي .سي» افزود: آمريكا هنوز نتوانسته است هيچ دليل قانع كننده اي در رابطه با خطرساز بودن آني دولت سابق عراق نشان دهد تا به استناد آن بتواند جنگ با اين كشور را توجيه كند.

مشاهده بیشتر

خلیل منصوری

آیت الله خلیل منصوری رامسری به مدت ده سال در مرکزفرهنگ و معارف قرآن به تحقیق و پژوهش در علوم و معارف قرآن پرداخته و در همین سال ها آثار چندی نگاشته که در مطبوعات علمی و پژوهشی چاپ و منتشر شده است. آیت الله هم چنین در مدت بیست سال همکاری با مرکز جهانی علوم اسلامی، سازمان حوزه های علمیه خارج از کشور و جامعه المصطفی مقالات و کتب بسیاری را در باره کشورهای جهان و اوضاع آن به شکل تحلیلی نگارش کرده است. لازم به ذکر است تمامی مقالات منتشر شده در این وبسایت تألیف ایشان است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا