عرفانمعارف قرآنی

ديدگاه قرآن درباره كشف و شهود

كشف واژه اى است كه در بيست آيه از قرآن به كار رفته است. در هفده آيه از اين بيست آيه كشف به معناى بر طرف كردن و زدودن به كار رفته كه معناى اصلى و حقيقى واژه است.

در اين موارد هفده گانه مراد از كشف، زدودن و بر طرف كردن تلخى ها، زيان ها، ناراحتى ها و عذاب هاست.

اين واژه در دو آيه به معناى پس زدن جامه از ساق پا به كار رفته است. در سوره نمل خداوند مى فرمايد:«فَلَمَّا رَأَتْهُ حَسِبَتْهُ لُجَّةً وَ كَشَفَتْ عَن سَاقَيْهَا;[1]هنگامى كه ملكه سبا آبگذر را ديد گمان كرد كه آبى است و ساق پاهاى خود را آشكار كرد.

وقتى انسان لباس را از ساق پا بالا مى زند آن گاه ساق پا نمايان و آشكار مى شود; يعنى قابل رؤيت و ديدن و كشف مى شود. در اين جا كشف به معناى حقيقى و اصلى آن نيست; زيرا مراد كنار زدن لباس و جامه از روى پاست.

در جاى ديگر مى فرمايد: «يَوْمَ يُكْشَفُ عَن سَاق;[2]روزى كه جامه از روى ساق كنار زده مى شود».

در يك جاى ديگر مى فرمايد: «فَكَشَفْنَا عَنكَ غِطَـآءَكَ فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَدِيد;[3] اينك پرده تو را بر طرف كرديم و به يك سو زديم و در نتيجه اينك ديد تو تيز شده است و تيزبين هستى».

اين آيه در مورد بر طرف كردن مانع ديد و تيزبين شدن است. كشف در اين جا به معناى بر طرف كردن مانع رؤيت و مانع ديد در قيامت است.

تا اين جا چنين ظاهر شد كه واژه كشف در قرآن به معناى مكاشفه عرفانى به كار نرفته است.

اما واژه ديگرى در قرآن است كه بايد بررسى شود كه به مفهوم مكاشفه و شهود عرفانى است يا نه؟ اين واژه، شهود است; از ريشه شهود در قرآن تركيبات با معانى گوناگونى به كار رفته است: 1) به معناى گواهى و گواهى دادن مانند (يس/ 65) 2) به معناى حضور، حاضر و ناظر بودن حسّى مانند (نمل/ 32; حج/ 28) 3) به معناى مسافر نبودن مانند (بقره/ 185) در تمام كاربردهاى قرآنى، واژه شهود به معناى شهود عرفانى و معنوى نيامده است.

از ديگر واژگانى كه گمانه كاربرد عرفانى از آن مى رود، واژه اشراق است. اين واژه در چند جاى قرآن به كار رفته است ولى مراد از آن همان تابش خورشيداست; مانند (ص / 38; زمر/ 69). در همه موارد كاربرد اين واژه اشراق به معناى مصطلح آن به كار نرفته است.

واژه ديگرى كه گمانه عرفانى در آن مى رود واژه رؤيتاست. رؤيت به معناى ديدن است. اين اصطلاح در قرآن به كار رفته است. در عموم موارد كاربرد آن مراد همان معناى ديدن يا رؤيت حسّى است; هر چند در برخى از آيات به معناى رؤيت فكرى و بينش آمده است; مانند (فاطر/ 8) و يا به معناى يافتن درونى مانند (علق/ 7) به كار رفته است ولى در همه موارد منظور از رؤيت مفهوم عرفانى آن نبوده است.

يكى از معانى رؤيت، همان رؤيا و ديدن در خواب است مانند (يوسف/ 4) ولى در اين موارد ديدن در خواب مكاشفه عرفانى نيست; البته مى توان اين را پذيرفت كه رؤيت پيامبران رؤيت هاى حسّى تنها نيست بلكه رؤيت هاى وحيانى و شهودى است; مانند (نجم/ 17 و 18) كه به معناى ديدن آيات و نشانه هاى خداست; ولى آن چه مى توان در اين جا بيان داشت اين است كه اين قابليت عموميت ندارد و ويژه پيامبران است.[4]

اين احتمال درباره رؤيت حضرت يوسف (يوسف/ 24) مى توان داده شود كه رؤيت آن حضرت يك نوع حالت عرفانى هم باشد ولى باز هم ويژه پيامبرى است و عموميت ندارد.

اما رؤيت در سوره تكاثر: «لَتَرَوُنَّ الْجَحِيم»[5] نيز مكاشفه نيست، چون وقتى انسان به آينده دوردستى يقين و علم قطعى دارد گويى آن را مى بيند; به اين معنا كه اگر شك درباره دوزخ نداشتيد به آن يقين مى داشتيد و به آثار آن ترتيب اثر مى دهيد چنان چه به هر چيز ديگرى كه يقين مى داشتيد ترتيب اثر مى داديد.

از آن چه گذشت اين نتيجه به دست مى آيد كه كشف، شهود، اشراق و رؤيت در قرآن به معناى مكاشفه عرفانى و مصطلح به كار نرفته است.

اما واژه الهام، اين واژه تنها يك جاى قرآن به كار رفته است. خداوند مى فرمايد: «وَ نَفْس وَ مَا سَوَّاهَا * فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَ تَقْوَاهَا;[6]سوگند به جان آدمى و آن چه جان آدمى را پرداخت و تعديل نمود; سپس به او فجور و تقوايش را الهام كرد».

مراد از الهام چيست؟ خداوند در اين آيه مى فرمايد كه تبهكارى، نيكوكارى، مسئوليت شناسى، وظيفه شناسى و وظيفه گزارى را ـ كه روح تقواست ـ خداوند به انسان الهام كرده است.

در انسان صفاتى است كه فطرت و دل هاى همه مردمان آن را مى پسندند چنان چه ضد آن را كه تبهكارى و فجور است نمى پسندند. تنفر از خودخواهى، رغبت، شوق و عشق به ايثارها و از خودگذشتگى ها و فداكارى ها فطرى است. قرآن اين امور را فطرى مى داند و مى گويد: «فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَ تَقْوَاهَا»

با نگاهى به آيات ديگر قرآن به ويژه آياتى كه درباره و پيرامون امر به معروف و نهى از منكر وارد شده است، اين نتيجه گيرى به دست مى آيد كه انسان به طور فطرى به معروف گرايش دارد و از منكر بيزارى مى جويد.

معروف به معناى شناخته شده، پذيرفته شده و چيز مقبول مردم است; چنان چه منكر امر ناشناخته ناجور و زشت تلقى مى شود; يعنى عموم مردم به چيزهايى گرايش و از چيزهايى بيزار هستند و اين واكنش امرى فطرى است.

از آيه سوره شمس «فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَ تَقْوَاهَا» به دست مى آيد كه فطرت انسان وقتى كه خداوند جان و نفس آدمى را آفريد و آن را ساخت و پرداخت، در پى آن ريشه هاى فطرى معروف و منكر، زشت و زيبا، خير و شر شناسى، نقص گريزى و كمال گرايى را در درون آن نهاده است.

پس اين الهام ناظر به يك پايه شناختى است يعنى شناخت فطرى خير و شر و مانند آن ها. اكنون اين پرسش مطرح است كه آيا اين شناخت ارتباطى با كشف و شهود عرفانى دارد يا نه؟

بى گمان يكى از راه هاى روشن و مناسب براى شناخت، درون نگرى و مشاهدات درونى مربوط به دريافت هاى خير و شر در انسان است; چون در انسان روحى است كه از لوازم و خصلت هاى اين روح شناخت اين امور و گرايش و يا گريز از آن هاست. ادراك ارزش ها به ويژه نوع مقدس آن ـ كه برتر از خود محورى و خودخواهى هاى بشر است ـ نشان از وجود فطرتى در انسان دارد. ادراك گرايش هاى فجورى و تقوايى و بازشناسى اين ها از يك ديگر نشانه اى از كسى نيز مى دهد كه اين ادراك و بازشناسى را در ما آفريده است.

اين مشاهده درونى موجب مى شود كه پرده ماديگرى كنار برود و حقيقت را دريابد; به اين معنا كه انسان اگر توانست به ادراك خير و شر در مشاهده درونى خويش نايل شود، راهى به سوى شناخت خير و حق مطلق و نيز كمال و عدل مطلق گشوده است; و پرده از پيش چشم باطن و بينش باطنى اش برداشته شده است. اين همان مكاشفه و شهود است كه ريشه آن را مى توان در تقوا و بازدارندگى و وادارندگى آن جستجو كرد.

پس واژه الهام در قرآن به معناى همين كشف و شهود عرفانى به كار رفته است و بر خلاف آن واژگان ديگر چون كشف و شهود و اشراق در اين معنا به كار نرفته است و تنها واژه رؤيت است كه آن نيز در معناى شناخت خاص پيامبران وارد شده است و اختصاص به ايشان دارد و هيچ عموميتى در آن نسبت به ديگران يافت نمى شود.

الهام از نظر قرآن همان كشف و شهود عرفانى و شناخت درونى است وحى زير شاخه همين الهام است با ويژگى هاى خاص خود كه در بحث جداگانه به آن پرداخته مى شود.


[1]. نمل/ 44.

[2]. قلم/ 42.

[3]. ق/ 22.

[4]. در اين باره مى توان به آيات 105 نساء و 23 تكوير و 24 يوسف نيز اشاره كرد.

[5]. تكاثر/ 6.

[6]. شمس/ 7 و 8.

مشاهده بیشتر

خلیل منصوری

آیت الله خلیل منصوری رامسری به مدت ده سال در مرکزفرهنگ و معارف قرآن به تحقیق و پژوهش در علوم و معارف قرآن پرداخته و در همین سال ها آثار چندی نگاشته که در مطبوعات علمی و پژوهشی چاپ و منتشر شده است. آیت الله هم چنین در مدت بیست سال همکاری با مرکز جهانی علوم اسلامی، سازمان حوزه های علمیه خارج از کشور و جامعه المصطفی مقالات و کتب بسیاری را در باره کشورهای جهان و اوضاع آن به شکل تحلیلی نگارش کرده است. لازم به ذکر است تمامی مقالات منتشر شده در این وبسایت تألیف ایشان است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا