اجتماعیاخلاقی - تربیتیاعتقادی - کلامیمعارف قرآنی

راهکارهاى حفظ تعادل در هنگام مصيبت

1_8702060690_L600انسان در هنگامى که در برابر مصيبت هاى سنگين و دشوار قرار مى گيرد تعادل روانى و روحى خود را از دست مى دهد. بسيارى از مصيبت ها چون فقدان پدر و مادر و يا فرزند و همسر مى تواند براى گروهى چنان سنگين و دشوار باشد که به سوى افسردگى و دورى از اجتماع و گوشه نشينى و حتى خودکشى بيانجامد.

از اين رو در آداب اسلامى و فرهنگ قرآني، مجموعه اى از دستورات و آموزه هاى راهگشا بيان شده تا بستر کنترل و مديريت بحران را به عهده گيرد و انسان را در مسير تعادل حفظ کرده و در صورت خروج به آن باز گرداند.

در نوشتار حاضر نويسنده با مراجعه به آموزه هاى قرآني، راهکارهاى حفظ تعادل و بازگشت به آن را در صورت بحران مصيبت بيان مى کند. اين مطلب را با هم از نظر مى گذرانيم.

واکنش هاى انسان در برابر مصيبت ها

انسان ها به طور کلى در هنگام برخورد با مصيبت هايى چون مرگ فرزند و پدر و مادر و نيز همسر و بستگان و دوستان واکنش هاى شديد عاطفى و احساسى بروز مى دهند. هر چند که همگى مى دانند مرگ امرى همزاد با زندگى دنيوى است و اگر از آخرت به عنوان حيات محض بدون مرگ و انتقال از جهانى به جهانى ديگر ياد شده در همان حال بر اين مسئله که زندگى در دنيا همزاد مرگ است تأکيد شده است.

از آن دم نخست که ترکيب سلولى اتفاق مى افتد و جان در کالبد آدمى دميده مى شود تا زمانى که در اين جهان زيست مى کند، هر آن، مرگ به عنوان عنصر درونى ممکن است بر عنصر حياتى و زندگى غلبه کرده و چيره شود.

از نظر قرآن، مرگ و حيات هر دو آفريده اى از آفريده هاى خداوند هستند. اين دو آفريده همانند شب و روز درهم تنيده شده اند و هر چند که گاه به نظر مى رسد تنها مرگ و يا تنها زندگى محض حضور دارد ولى اين تصويرى درست نيست بلکه در جهان ماده و دنيايى که در آن زندگى مى کنيم زندگى و مرگ همانند شب و روز درهم تنيده شده اند و براى تارى از زندگى پودى از مرگ همراه و هم نشين است.

از اين رو گفته اند مرگ همزاد زندگى در جهان مادى و دنياست. على رغم همه شناختى که انسان نسبت به مفهوم زندگى و مرگ دارد، باز نمى تواند واکنش هاى عاطفى و احساسى خويش را کنترل کند. هر چه انسان از نظر عاطفى قوى تر و احساسات وى شديدتر باشد، واکنش هايش نيز شديدتر مى شود.

اين مسئله نسبت به کسانى که ارتباط و پيوندى بيش تر از ديگران با هم دارند قوى تر خود را نشان مى دهد. غم و اندوه از دست دادن کسى و يا چيزى براى برخى هم چون از دست دادن بخشى از وجود خود شخص تلقى مى شود.

انسان ها به سبب انس گرفتن با هر چيزى و يا هر کسي، نوعى احساس تعلق و علاقه به وى پيدا مى کنند و حضور او براى آنها ايجاد آرامش مى نمايد.

از اين رو انسان به برخى از چيزها و جانورانى که در پيرامون و يا با او زندگى مى کنند انس گرفته و هنگام از دست دادن آن احساس کمبود مى کند.

اين احساس کمبود زمانى شديدتر مى شود که شخص ارتباط و علاقه و علقه بيش ترى به آن داشته باشد به گونه اى که نبود آن براى وى دردناک مى شود.

بنابراين مى توان براساس مطالب پيش گفته به اين مطلب رسيد که عواطف انسان ها در حوزه واکنش ها مى تواند متفاوت باشد و هر چه عواطف قوى تر و شخص احساسى تر باشد واکنش هايش نيز شديدتر خواهد بود؛ چنان که هر چه ارتباط ميان دو کس و يا دو چيز بيش تر باشد اين واکنش مى تواند بحران زاتر و قوى تر باشد.

البته از آن جايى که شناخت انسان نسبت به هستى و اهداف آفرينش و مديريت و ربوبيت آن تأثيرگذار است مى توان گفت که واکنش هاى احساسى و عاطفى نيز متأثر از شناخت متفاوت و مختلف است و در شدت و ضعف آن و يا حتى مديريت و کنترل بحران ها و مصيبت ها نيز تأثيرگذار مى باشد. از اين رو مى بايست همواره بر مسئله شناخت و علم و دانش شخص در کنار نسبت عاطفى بودن شخص و شدت و ضعف پيوند و علاقه تأکيد داشت.

در داستان ها و گزارش هايى که قرآن و يا تاريخ روايى و ماثور، از واکنش هاى پيامبران و الگوهاى برتر انسانى بيان کرده مى توان نمونه هايى از واکنش ها را براساس علقه و پيوند، شناسايى کرد که بيانگر مطالب پيش گفته و صحت و درستى آن باشد.

قرآن گزارش مى کند که در هنگام فقدان حضرت يوسف(ع) که يعقوب(ع) چنان گريست که چشمانش نابينا شد.

اين مصيبت براى حضرت چنان سخت و دشوار بود که نزديک بود بدان سبب جان از کالبدش بيرون رود. از اين رو وى را سرزنش مى کنند که چرا نسبت به مرگ (براساس تفسير فرزندان) و يا فقدان يوسف (براساس تفسير يعقوب) اين گونه واکنش نشان مى دهد که موجب بيمارى و رنجورى و حتى مرگ او شود.

قرآن گزارش مى کند که آن حضرت(ع) نسبت به يوسف(ع) بسيار علاقه مند بود و اين علاقه به گونه اى بود که حتى برادران يوسف آن را با تعبير گمراهى و ضلالت معنا مى کنند و نسبت به حضرت يوسف(ع) حسادت مى ورزند.

نبود يوسف(ع) براى يعقوب(ع) بسيار سخت و دشوار بود و براى تحريک عواطف فرزندان ديگر اقدام به گريه و زارى مى کرد تا نقش پيوند و علقه ها را در زندگى بشرى نشان دهد.

به سخن ديگر مى توان از رفتار حضرت يعقوب(ع) و واکنش هاى وى نتايج بسيارى به دست آورد که يکى از آن ها بيان آشکار عواطف و احساسات نسبت به ديگرى است که بخشى از وجود شخص را تشکيل مى دهد. فرزندان ديگر ناخواسته عواطف و علقه برادرى و حتى همراه بودن در يک محيط خانوادگى را ناديده گرفته بودند و به گونه اى رفتار مى کردند که بيانگر فقدان عواطف و احساسات نسبت به ديگرى بود، از اين رو تشديد عواطف و احساسات از سوى يعقوب(ع) براى بيدار کردن عواطف و احساسات مرده برادران بود تا در مسير درست کمالى قرار گيرند؛ زيرا حضرت يعقوب(ع) چنان که قرآن گزارش مى کند از زنده بودن فرزند و دروغ بودن مرگ وى توسط گرگان آگاه بوده است.

آن حضرت(ع) هم توانست عواطف و احساسات واقعى خودش را در گريه بر فرزند آشکار سازد و هم توانست عواطف و احساسات مرده و يا خفته فرزندان را بيدار کند به گونه اى که برادر بزرگ تر به صراحت با بيان ناتوانى در برابر شدايد و مصيبت ديگر، عواطف و احساسات خويش را نشان مى دهد و حاضر نمى شود که با کاروان به کنعان بازگردد درحالى که برادر ديگر را در بازداشتگاه مصريان مى ديد.

در گزارش هاى روايى از واکنش هاى حضرت پيامبر(ص) هنگام مرگ فرزندش ابراهيم نيز مطالب بسيارى وارد شده است. آن حضرت بر مرگ فرزند گريست و اندوهگين شد. بنابراين مى توان گفت که واکنش نسبت به مصيبتي، يک امر طبيعى است و اگر انسانى نسبت به مصيبتى واکنش نشان ندهد، انسانى غير متعادل و غيرکامل است؛ زيرا عواطف و احساسات، بخشى از وجود انسانى است و فقدان آن و يا عدم بروز و ابراز آن مى تواند بيانگر عدم تعادل شخصيتى باشد.

چنانکه اشاره شد پيامبر(ص) به هنگام فوت فرزندش ابراهيم، مى گريست و اشک مى ريخت، شخصى با تعجب به آن حضرت عرض کرد: يا رسول الله شما هم که خود پيامبريد و از همه چيز آگاهيد، مى گرييد؟

حضرت فرمود: دل مى سوزد و اشک روان مى شود (و اين براى من که يک انسانم، امرى طبيعى است) اما چيزى نمى گوئيم که خدا را ناپسند آيد.

اين حکايت گوياى آن است که هر انسان بطور طبيعى در مصيبتها و سختى ها و آزمايشهاى الهى مى تواند و حق دارد بگريد و اندوهگين شود اما درعين حال بايد، اين رخداد را عطيه اى از جانب خدا براى خود بداند و به مالکيت مطلق او اقرار و اعتراف کند و لذا سخنان و يا رفتارهاى اعتراضى و خارج از حد اعتدال بر زبان نراند و بروز ندهد که بيم آن مى رود همين مصيبت، عامل انحطاط و بدبختى او شود.

در مصيبت کربلا نه تنها حضرت زينب کبرا(س) گريست و در برابر هر مرگي، ضجه و شيون کرد بلکه حضرت امام حسين(ع) نيز اين گونه بود و مصيبت ها را با احساسات و عواطف خويش پاسخ مى داد و لذا داستان کربلا حاوى بسيارى از واکنش هاى احساسى و عاطفى ياران و دوستان و بستگان امام حسين(ع) و نيز خود آن سرور شهيدان و جوانان اهل بهشت است.

حضرت زينب(س) هرچند که مى فرمايد: ما رايت الاجميلا؛ در کربلا جز جمال جميل الهى را مشاهده نکردم؛ ولى همان حضرت(س) در بسيارى از مواقف گريست و نوحه و شيون سر داد. ديدن جمال جميل الهى و زيبايى هاى کربلايى بدان معنا نيست که ايشان نسبت به مصيبت از دست دادن برادر و يا سرور کائنات، واکنشى را نشان ندهد.

آن حضرت در همان حال که زيبايى هاى عاشقانه عرشيان و خون الهى در صحراى تشنه کربلا را جارى و روان مى ديد که به اسلام، زندگى دوباره مى بخشد با اين همه، از دست دادن فرزندان و برادر را نيز مى ديد و به عنوان يک انسان کامل نسبت به فقدان ايشان احساسات و عواطف انسانى خويش را بروز مى داد و مى گريست. بنابراين تحمل مصيبت و پذيرش حکم و قضاى الهى به معناى آن نبود که حضرت احساسات انسانى خويش را بکشد و بروز ندهد.

استرجاع، گامى به سوى تعالى روحى و معنوي

ازنظر قرآن و اسلام، هر مصيبت و امرى در جهان مى تواند نشانه ربوبيت کامل الهى باشد. از اين رو مؤمنان و ربانيون در هنگام برخورد با مصيبت ها واکنش هايى را نشان مى دهند که آنان را به سوى خداوند بالا مى برد. هر مصيبتى براى ايشان موجبات تقرب و تعالى را فراهم مى آورد و به جاى اين که از خداوند دور سازد آنان را به سوى خداوند بالا مى برد.

هر مصيبتى براى ايشان موجبات تقرب و تعالى را فراهم مى آورد و به جاى اين که از خداوند دور سازد آنان را به سوى وى به شکل جاذبه و کهربا مى کشد و نزديک مى سازد. و لذا مصيبت ها براى اهل ايمان، راهکار تقرب جويى است. هر مصيبتى را چنان تحمل مى کنند تا بتوانند بيش تر و عاشقانه تر به سوى خداوند پرواز کنند. اين گونه است که در نگاه آنان هر مصيبتى به جاى آن که از مقام جلال الهى باشد از مقام جمال الهى است.

به سخن ديگر، هر مصيبت و بلايى که مؤمن درباره خود و ياران و بستگان مى بيند، نه تنها آن را نشانه اى از خشم و مقام جلالى و جبروتى الهى نمى داند بلکه آن را از مقام جمال الهى مى شمارد که زمينه وبستر کمالى شخص را فراهم مى آورد. از اين رو تحمل مصيبت براى آنان نيز زيباست؛ در حالى که به عنوان يک انسان طبيعي، نسبت به فقدان دوست و برادر و پدر و مادر گريه مى کنند و در فراق ايشان مى سوزند. اگر مرگ مومنى را مى بينند از اين که يارى را از دست داده و از همراهى و همگامى و همدلى وى بى بهره شده اند رنج مى برند و برخود مى گريند. گريستن آنان بر خود است که يار و همدم و همراهى را از دست داده اند که مى توانست آنان را در مسير کمالى يارى رساند.

با اين همه به حکم هر که مقرب تر است جام بلا بيش ترش مى دهند، بر اين باورند که جمال الهى اقتضاى اين را دارد تا شخص، خود را در مسير بلاها و سختى ها و مصيبت ها به کمال برساند؛زيرا دست يابى به هر مقصد و مقصودى با تلاش و رنج شيرين است و اصولا برخى ها شيرينى سختى و مصيبت را بيش تر از شيرينى دست يابى به هدف مى دانند.

انسان مومن هنگامى که مصيبتى را مى بيند آن را نشانه و هشدارى براى خود مى داند تا مالکيت مطلق خداوند و ربوبيت او را در نظر آورد و هرگزدر هيچ لحظه اى مالکيت خدا و فقر ذاتى خويش را از ياد نبرد. از اين رو با ديدن هر مصيبتى نخستين کلام وسخنى که بر زبان مى آورد، گفتن استرجاع يعنى انالله و انا اليه راجعون است.

حقيقت استرجاع

آيه 156 سوره بقره توضيح مى دهد که مومنان هنگامى که با مصيبتى مواجه مى شوند به گفتن استرجاع به عنوان نخستين کلام اقدام مى کنند و بر اين باورند که با گفتن اين کلمات اقرار به آن چيزى مى کنند که واقعيت هستى است.

حقيقت استرجاع را مى بايست در اعتراف شخص به مالکيت خداوند بر انسان و هستى و اقرار به مرگ دانست.

در روايتى از امام علي(ع) نقل شده: با گفتن انالله به مالکيت خدا بر خود اقرار مى کنيم و با گفتن اليه راجعون بر مرگ خود اعتراف داريم. (نهج البلاغه، حکمت 99 و نيز نورالثقلين ذيل آيه)

انسان هاى مومن در مصيبت ها جوهره خويش را نشان مى دهند و به اين حقيقت که وجود آنها فقرى است و شخص حتى بر جان خويش مالک نمى باشد بلکه مالک حقيقى خداست، اقرار مى کنند.

اين گونه است که واقعيت مرگ را به سادگى مى پذيرند و در برابر آن واکنش اعتراضى نشان نمى دهند؛ بلکه با پذيرش مصيبت ومرگ با آن کنار مى آيند و در همان حال به عنوان انسان، عواطف و احساسات خويش را بروزمى دهند و به سبب از دست دادن همدم و همراهى صديق و همدل، مى گريند.

مقام صابران

صبر بر مصيبت به معناى آن نيست که شخص احساسات و عواطف خويش رابروز ندهد بلکه به اين معناست که ضمن پذيرش مالکيت الهى و ربوبيت وي، عواطف و احساسات خويش را کنترل ومديريت کند تا به گونه اى براو چيره و غالب نشود که وى را از حالت اعتدال شخصيتى بيرون برد و رفتارها و کردارهاى بيرون از شان انسانيت به ويژه در برابر خداوند مالک نشان دهد و اين همان مقام رضاست که يکى از مقامات عرفانى شمرده مى شود.

خداوند در آيات 155 و 156 سوره بقره استرجاع صابران را هنگام رو به رو شدن با مرگ و ترس و ديگر مصيبت ها بيان مى کند و آن را عاملى مهم در ايجاد تعادل شخص برمى شمارد.

انسان ها همواره در طول زندگى خويش با انواع و اقسام آزمون ها و ابتلائات رو به رو مى شوند تاجوهره خويش را بنمايانند و ذات خويش را صيقلى و جلا دهند.

مصيبت ها، آزمون هاى دشوارى است که شامل ترس و گرسنگى و ضررهاى مالى و جانى و کاهش محصولات و مواد غذايى و يا حتى از دست دادن نوه ها و نبيره ها مى شود در اين شرايط انسان مى بايست نشان دهد که موجودى شکيبا است و اين مسايل موجب نمى شود تا احساسات و عواطف طبيعى به گونه غيرعادى مديريت نفس و جان و رفتارش را در دست گيرد و او را به سوى فقدان تعادل و سلامت روحى و روانى بکشاند. اين شدنى نيست مگر آن که شخص خود را به باور استرجاع برساند و در مقام استرجاع بنشيند.

آثار و برکات استرجاع

هرچند که به نظر مى رسد استرجاع، گفتن «انا لله و انا اليه راجعون» است و اين تنها عبارت جمله اى بيش نيست ولى مى بايست پذيرفت که استرجاع حقيقى و واقعى به معناى پذيرش مالکيت مطلق و کامل خداوندى است.

پذيرش چنين امرى مى تواند آثار بسيارى را به دنبال داشته باشد که نخستين آن مديريت احساسات و عواطف و هدايت آن به سوى کمال و تقرب جويي است. از اين رو خداوند استرجاع صابران را نشانه اى ازهدايت يابى واقعى مومنان مى شمارد و در آيات 155 تا 157 تشريح مى کند که شخص با باور استرجاع، خود را در مسير کمالى و تقربى قرار داده که آثار آن به اشکال مختلف در زندگى وي پديدار مى شود.

دراين راستا شخص در مقام رحمت خاص الهى قرار مى گيرد و خداوند رحمت ويژه خود را به سوى او روانه مى سازد.

بهره مندى شخص از تحيات و سلامهاى مداوم خداوندى و وصل شدن وى به پروردگار خود از ديگر آثارى است که از اين راه نصيب شخص مى شود. بدين ترتيب خداوند بر او صلوات مى فرستد و او را به خود متصل مى سازد. اگر مومن تا پيش از اين تنها از سلام خداوندى بهره مند بود از اين پس به خداوند و ربوبيت خاص او متصل مى شود.

درآيات بسيارى از انسان ها و مومنان خواسته شده است تا با خداوند پيوندى محکم برقرار کنند، کسى که مصيبت را در مقام صابران تحمل مى کند با اين کار خويش اتصال خود را با پروردگار خويش محکم مى سازد و ازاين اتصال خاص بهره مند مى شود.

اين گونه است که زمينه هاى توفيق در امور از جمله اين آزمايش و آزمايش هاى ديگر را به دست مى آورد و خداوند همراه و همگام او به حکم ربوبيت خاص در وى جلوه کرده و دستگير و يار او مى شود. بنابراين دربرابر مصيبت هاى ديگرى چون ترس و گرسنگى و امورى مانند آن توفيق الهى رفيق او خواهد بود.

از ديگر آثار چنين مقامى آن است که از بشارت خاص نيز سودمند مى شود و مقام استرجاعى و پذيرش واقعى مالکيت خداوندى در مقام صبر، به وى اين مژده را مى دهد که اهل بهشت خاص الهى مى شود. از اين رو پاداش عظيم را درآغوش مى کشد و افزون بر مقام تقرب جويى به پاداش هاى بهشتى نيز نائل مى شود.

کسى که در مصيبت ها و فقدان ها، صبر پيشه گيرد و استرجاع واقعى و حقيقى نمايد در حقيقت از غير خدا بريده و به خدا پيوسته است واين پيوستگى است که به وى آرامش خاصى مى بخشد که از هيچ چيز ديگرى به دست نمى آ يد.

اين ها نمونه هايى ا ز آثار استرجاع واقعى بردن به خداوند به هنگام مصيبت هاى وارده است. بنابراين لازم است همواره به اين مفهوم توجه کرد و با مشکلات و مصيبت ها از اين منظر نگريست و با حفظ احساسات و عواطف و هدايت آن به سوى کمال از فوايد و آثار آن نيز بهره مند شد.

مشاهده بیشتر

خلیل منصوری

آیت الله خلیل منصوری رامسری به مدت ده سال در مرکزفرهنگ و معارف قرآن به تحقیق و پژوهش در علوم و معارف قرآن پرداخته و در همین سال ها آثار چندی نگاشته که در مطبوعات علمی و پژوهشی چاپ و منتشر شده است. آیت الله هم چنین در مدت بیست سال همکاری با مرکز جهانی علوم اسلامی، سازمان حوزه های علمیه خارج از کشور و جامعه المصطفی مقالات و کتب بسیاری را در باره کشورهای جهان و اوضاع آن به شکل تحلیلی نگارش کرده است. لازم به ذکر است تمامی مقالات منتشر شده در این وبسایت تألیف ایشان است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا