شعر و داستان
تاج عشق
تاج عشق را هم به خاکسترنشینان می دهند
گر به طنز هم بی سر و پا، نام رندان می دهند
در جهان هم بی گدار این عاشقان بر آب زنند
جز به حق دادی نجویند، جان به زندان می دهند
روزگاران نه خریدار رُخ عاشق کش است
آن که مجنون شد به لیلی، نام شیطان می دهند
دفتر عشق هم به داد و مشق حق آمیخته است
آن سیه نامه به ظلم، در دست شیطان می دهند
نام مهدی، نام جمله انبیاء و اولیاء شد در جهان
پیرو وی را به عالم ، نام ایمان می دهند
من خریدار رخ مهدی شدم با جان و مال
چون که عُشّاق در ره معشوق هم جان می دهند
ناصری باید به عالم گر شود وقت ظهور
ناصران در انتظارش، دل به جانان می دهند
خیز و برگیر تا گذاری تاج شاهی بر سرش
چون ولی الله، به یاران، نام شاهان می دهند.