اجتماعیاعتقادی - کلامیحقوقیسیاسیمعارف قرآنیمقالات

عزت نفس، اوج اعتماد درونی و سربلندی اجتماعی

بسم الله الرحمن الرحیم

انسان دارای توانایی هایی است که دانستن آن می تواند او را در مسیر رشد درونی و پیشرفت برونی یاری رساند. دانستن و بهره گیری از این توانایی ها، به شخص این امکان را می دهد تا در موقعیت های گوناگون، بهترین واکنش را نشان داده و در مشکلات و معضلات راه برونرفتی با تکیه بر این توانایی ها به دست آورد. عزت نفس، چیزی جز دانستن و استفاده از این توانایی ها نیست؛ چرا که صاحبان عزت نفس، با دانایی نسبت به فقر هویتی، خود را به منبع بی پایان دانایی و توانایی متصل کرده و در موقعیت و مقامی قرار می گیرند که هیچ کسی و هیچ چیزی را بر آنان سلطه و چیرگی نیست. این گونه است که در اوج اعتماد درونی در موقعیت بیرونی به دور از هر گونه خواری و ذلت، سربلند اهداف متعالی خود را پی گرفته و تحقق می بخشند.

عزت نفس، خواسته کمالی انسان

واژه «عزّ» نقیض ذلّت، در لغت به معنای باران تند و سخت، زمین سفت و محکم و نفوذ ناپذیر، چیز کم و نایاب و سخت یاب، نیرومند و مانند آن ها به کار رفته است. مشترک در همه این معانی، صلابت و سختی و نانفوذ ناپذیری چیزی است. از این رو، به چیزهای گرامی، با ارزش و کم یاب و سخت یاب، و کسی که دارای تفوّق و برترى نسبت به مادون خود، عزیز گفته می شود. پس ذات این کلمه متضمن و در بردارنده مفاهيمی دیگری چون صلابت، قهر، غلبه، قوّت، شدّت و نفوذ ناپذیری است و هر جا عزت تحقق یابد این امور از آثار و لوازم آن خواهد بود.

عزت نفس، حالتی است که مانع مغلوب شدن انسان مى شود و عزيز كسى است كه قاهر و چیره است و مقهور و مغلوب کسی یا چیزی نمى شود. (مفردات الفاظ قرآن کریم، راغب اصفهانی، ص 563، «عزّ».) پس کسی که مقهور و تحت قدرت کسی باشد، چنین شخصی عزیز نیست بلکه ذلیل است. امیرمومنان امام علی(ع) می فرماید: كُلُّ عَزيزٍ داخِلٍ تَحتَ القُدرَةِ فَذَليلٌ ؛ هر عزيزى كه زير قدرت و سلطه اى باشد، پس در حقیقت او ذليل است. (تحف العقول ، ص 215)

یکی از صفات الهی عزت و یکی از اسمای خداوندی عزیز است. پیامبر(ص) می فرماید: يا مَن هُوَ عَزيزٌ بِلا ذُلٍّ ؛ اى عزيزِ بدور از ذلّت.( بحار الأنوار ، ج 94، ص393.) در قرآن این واژه در 99 مورد به کار رفته است که خود دلالت بر اهمیت و ارزش آن در ساختار نظام هستی دارد؛ چرا که خداوند عزت نفس مومنان و جامعه ایمانی را در گرو اتصال مومن و جامعه به خدا دانسته و با انحصار عزت حقیقی و واقعی به خود بر این نکته تاکید دارد که عزت نفس و عزت اجتماعی تنها از خاستگاه الهی است و هر عزتی دیگر دروغین و باطل و واهی است.

خداوند برای حصر و انحصار عزت در خود می فرماید: اِنَّ العِزَّةَ لِلّهِ جَميعـًا؛ به راستی که همه عزت تنها برای خدا است.(یونس، آیه 65؛ نساء، آیه 139؛ فاطر، آیه 10) هم چنین خداوند در آیاتی بسیار خود را با اسم عزیز ستوده و آن را منحصر در خود دانسته و می فرماید: هُوَ العَزيزُ الحَكيم.(آل عمران، آیات 6 و 18 و 62؛ هود، آیه 66 و آیات دیگر) باید یادآور شد که جمله «هو العزيز» مفيد حصر است، يعنى خدا كسى است كه همه عزّتها از او است.(الميزان، ج 12، ص 280)

از نظر قرآن، عزّتمندى خداوند، مظهر عالى ترين صفات و مَثَل اعلاى اوست: ولِلّهِ المَثَلُ الاَعلى وهُوَ العَزيزُ الحَكيم.(نحل، آیه 60؛ روم، آیه 27) این بدان معناست که صفت عزت در میان صفات الهی برترین و عالی ترین است. از این جهت می توان گفت که عزت نزدیک ترین صفت به خداوندی است که دور از توهم و تعقل آدمی است.

از آن جایی که انسان مظهر صفات الهی است، این صفت را در خود داراست. البته بروز و ظهور این صفات بستگی به مقتضیات و شرایط درونی و بیرونی دارد. از این روست که در گام نخست هر کسی باید عزم عملی و ارادی بر تحقق و ظهور آن داشته باشد و بخواهد عزتمند و عزیز شود. به نظر می رسد که همه انسان ها این صفت کمالی را در کنار سایر صفات می خواهند و تحقق و ظهور آن را می طلبند. از همین روست که خداوند در آیه 10 سوره فاطر با واژه «یرید» از خواسته و اراده طبیعی انسان ها را برای تحقق عزت در خود سخن به میان آورده است.

پس انسان باید بر اساس فطرت و گرایش های آن برای عزت تلاش کند و مظهر عزت الهی شود. حرکت به سمت و سوی ذلت در خور انسان به ویژه مومن نیست. امام صادق(ع) نیز می فرماید: انَّ اللّهَ فَوَّضَ إلَى المُؤمِنِ اُمورَهُ كُلَّها ، و لَم يُفَوِّضْ إلَيهِ أن يَكونَ ذَليلاً ، أ مَا تَسمَعُ اللّهَ تَعالى يَقولُ : «و للّهِ العِزَّةُ…» ؟ ! فالمُؤمِنُ يَكونُ عَزيزا و لا يَكونُ ذَليلاً ، إنَّ المُؤمِنَ أعَزُّ مِنَ الجَبَلِ ؛ لأِنَّ الجَبَلَ يُستَقَلُّ مِنهُ بِالمَعاوِلِ ، و المُؤمِنُ لا يُستَقَلُّ مِن دينِهِ بِشَيءٍ؛ خداوند اختيار همه كارها را به مؤمن داده اما اين اختيار را به او نداده است كه ذليل باشد. مگر نشنيده اى كه خداوند متعال مى فرمايد: «و عزّت از آنِ خداست…»؟ پس، مؤمن عزيز است و ذليل نيست. مؤمن از كوه نيرومندتر است؛ زيرا از كوه با ضربات تيشه كم مى شود، اما با هيچ وسيله اى از دين مؤمن نمى توان كاست.( تهذيب الأحكام ، ج 6 ، ص 179، حدیث 367 .)

با این حال بسیاری از مردم ممکن است در راستای ظهور به خطا و اشتباه رفته و در جایی دیگر غیر از خدا، عزت نفس را بجویند. از این روست که در همین آیه از مردمان می خواهد تا عزّت، سربلندی، چیرگی و قدرت شكست ناپذير و نفوذناپذیر را در سایه عزت الهی و با اتصال به آن منبع و منشا به دست آورند.

عزت نفس، در گرو مظهریت خدا

ازنظر قرآن، آگاهی انسان به برخی از حقایق و واقعیت ها می تواند، او را در مسیر درست کسب عزت نفس قرار دهد و از گمراهی و کژروی دور نگه دارد؛ زیرا اگر واقعیت ها و حقایق را چنان که هست نداند و نشناسد، ممکن است در مسیری قرار گیرد که به جای عزت نفس گرفتار ذلت نفس و عزت نفس خیالی و واهی شود و به مقصد و مقصود نرسد.

از جمله واقعیت ها و حقایق هستی نسبت به انسان و بلکه همه موجودات، این حقیقت واقعی است که موجودات هستی گرفتار فقرهویتی هستند.(فاطر، آیه 15) فقر هویتی به معنای آن است که آن چیز در حقیقت ذات خویش نیازمند و محتاج به دیگری است. نه تنها ماهیت موجودات از جمله انسان امکانی است، بلکه هویت وجودی هر موجودی، در ایجاد و انشاء و نیز در بقا دم به دم نیازمند افاضه وجود از سوی خداوند باری تعالی است. بنابراین، هر موجودی از جمله انسان، با فقرهویتی و وجودی هرگز از هیچ گونه استقلالی در هیچ مرتبه ای نسبت به خداوند برخوردار نیست؛ چرا که وجود انسانی، همانند سایه ای از نور یا موجی از دریا است که وجود و بقای موج به دریا است. به سخنی دیگر، موج چیزی جز دریا نیست که ظهوری یافته است. از این روست که هستی از منظر آموزه های قرآنی، مظاهر اسمایی و صفاتی خداوند است.

شناخت این حقیقت واقعی و واقعیت حقیقی به ما کمک می کند تا وقتی کمالی را می خواهیم آن را به عنوان مظهری از صفت و اسم الهی بدانیم و در آن جا بجوییم و از آن جا بخواهیم. بر همین اساس خداوند درباره خواسته طبیعی انسان نسبت به عزت به او این نکته را رهنمون می شود که عزت تنها در سایه مظهریت الهی برای آدمی شدنی است: مَن كانَ يُريدُ العِزَّةَ فَلِلَّهِ العِزَّةُ جَميعـًا؛ هر کسی عزت می خواهد پس همه عزت فقط برای خداست.(فاطر، آیه 10؛ نساء، آیه 139)

پس برای دست یابی به عزت نفس انسان باید این مسیر را بشناسد و بپیماید. تحقق مظهریت و واقعیت یابی آن حقیقت، تنها در گرو آن است که انسان با عبادت و عابد شدن، رنگ خدایی گرفته(بقره، آیه 138) و تا جایی پیش رود که به مقام «ربانیون» برسد و مظهر اسما و صفات الهی در مقام فعلیت شود.(آل عمران، آیه 79)

بنابراین، تحقق صفات در آدمی و مظهریت یابی، در گروه عبادت و بندگی است. از این روست که خداوند، هدف آفرینش انسان و جن را عبادت خدا معرفی می کند.(ذاریات، آیه 56) این گونه است که خداوند عزت نفس را به عنوان یک مصداق و مورد در گرو عبودیت و بندگی خدا دانسته است و به کسانی که عزت را در جایی دیگر می جویند هشدار می دهد و می فرماید که عزت نفس خواهی در جایی دیگر جز توهم عزت و عزت دروغین نیست.

عوامل عزت خیالی و دروغین

از نظر قرآن، عزت واقعی و حقیقی تنها در گرو اتصال با خداوند و مظهریت یابی صفات الهی از طریق بندگی و عبودیت است. بنابراین، راه های دیگری که انسان انتخاب می کند، او را به مقصد و مقصود نمی رساند و آن چه در نهایت نصیب و بهره کژراهان و گمراهان می شود، چیزی جز عزت خیالی و دروغین نیست. از جمله مهم ترین عوامل عزت نفس خیالی و دروغین می توان به این موارد اشاره کرد:

  1. كثرت اموال، بستگان و فرزندان: برخی عزت نفس را در کثرت مال و فرزند و خویش می دانند. اینان گمان می کنند با این عوامل می توانند به حالتی دست یابند که عزیز باشند و هرگز مقهور و مغلوب کسی یا چیزی نشوند بلکه هماره قاهر، غالب، چیره و نفوذ ناپذیر باشند و از ذلت و خواری دور. خداوند در آیات 32 و 34 سوره کهف به انسان ها هشدار می دهد که این ها از عوامل عزت آفرین نیست؛
  2. گناه: چنان که گفته شد، عزت نفس که از لوازم آن عزت اجتماعی و مانند آن است، در گرو و رهن عبودیت خداوند و اطاعت از دستورها و فرمان های الهی است؛ بنابراین کسانی که عزت را در تمرد و عصیان و گناه می جویند، راه به جایی نمی برند و تنها به عزت دروغین می رسند که همان ذلت است: واِذا قيلَ لَهُ اتَّقِ اللّهَ اَخَذَتهُ العِزَّةُ بِالاِثمِ.(بقره، آیه 206) البته آيه در مورد منافقان و «بالإثم» متعلّق به «العزّة» است، بنابراين معنا چنين مى شود: وقتى منافقان، مأمور تقوا مى شوند، آنان دچار عزّت پندارى به وسيله گناه و نفاق باطنى می شوند. عزّت پندارى، همان است كه جاهل، عزّت حقيقتى مى پندارد و در مقام كسب آن است. (الميزان، ج 2، ص 97)
  3. ولایت کافران: از دیگر عوامل عزت دروغین و خیالی، پذیرش ولایت کافران است. منفاقان و برخی از سست ایمان ها ، به جای آن که عزت را در ولایت الهی و اولوا الامر بجویند، عزت را در ولایت کافران می جویند. این گونه است که با آنان طرح دوستی می ریزند و با ارتباط و پذیرش ولایت سرپرستی آنان به عنوان کدخدای جهان بر آن می شوند تا این گونه کافران و مستکبران و ظالمان، ایشان را به عزت برسانند و در جهان سربلند و عزیز سازند. خداوند در قرآن هشدار می دهد که پذيرش ولايت كافران و رابطه دوستى با آنان در راستای کسب عزت و شکوه، نادرست و ناروا است؛ زیرا چیزی که از این راه به دست می آید جز عزت موهوم و خیالی و بی فایده و تاثیر نیست. خداوند می فرماید: بَشِّرِ المُنـافِقِينَ بِاَنَّ لَهُم عَذابـًا اَلِيمـا . اَلَّذينَ يَتَّخِذونَ الكـافِرينَ اَولِياءَ مِن دونِ المُؤمِنِينَ اَيَبتَغونَ عِندَهُمُ العِزَّةَ فَاِنَّ العِزَّةَ لِلّهِ جَميعـا؛ به منافقان بشارت ده که مجازات دردناکی در انتظار آنهاست! همانها که کافران را به جای مؤمنان، دوست خود انتخاب می‌کنند. آیا عزّت و آبرو را نزد آنان می‌جویند؟ با اینکه همه عزّتها از آن خداست؟! (نساء 138 و 139) گفتنی است، ولایت در حقیقت سرپرستی با تضمن دوستی و محبت است. به سخن دیگر، هر به هر نوع سرپرستی، ولایت گفته نمی شود، بلکه به نوعی از سرپرستی ولایت می گویند که دربردارنده دوستی و محبت باشد. از همین رو، برخی گمان کرده اند که معنای ولایت، همان محبت و دوستی است؛ در حالی که تنها یکی از مولفه های تحقق ولایت، محبت و دوستی است؛ زیرا اصل معنا و مفهوم ولایت سرپرستی است؛ چنان که مادر نسبت به فرزند ولایت دارد و کودک را سرپا نگه می دارد و کودک نیز دنبال مادر بوده و در همه چیز بر او تکیه می کند، به طوری که اگر حمایت های نصرتی و تغذیه ای و امنیتی و مانند آن های مادر نباشد، کودک تباه و تلف می شود. از این روست که ولایت به طور طبیعی متضمن و ملتزم محبت و دوستی است. با توجه به این مطالب باید گفت، وقتی خداوند از پذیرش ولایت کافران نهی می کند و آن را عامل عزت نمی داند، بلکه عزت توهمی می داند، به این معنا است که شخص نباید به آنان محبت و دوستی را ابراز کند که بیانگر پذیرش ولایی و سرپرستی آنان است. پس اگر دوستی و محبت به آنان به جهت انسان دوستی و مانند آن باشد، هیچ اشکالی ندارد، بلکه لازم است که انسان حتی نسبت به کافران محبت نماید تا قلوب ایشان به سوی اسلام گرایش یابد. اما اگر کسی بخواهد از باب ولایت با آنان محبت کند و ایشان را سرپرست خود و جامعه قرار دهد و اسباب سلطه و چیرگی آنان را بر جامعه فراهم آورد، چنین رفتاری نادرست و حرام و گناه است.
  4. بتان: مشرکان نیز عزت را در پذیرش بتان و بندگی آن دانسته اند و این گونه گرفتار عزت خیالی و دروغین می شوند و گمان می کنند از این راه می توانند به عزت واقعی و حقیقی دست یابند؛ در حالی که همین بتان علیه آنان خواهند شد و جز برای آنان ذلت و خواری چیزی نخواهد بود.(مریم، آیات 81 و 82)
  5. قدرت اجتماعی: برخی از جمله منافقان گمان می کنند که عزت در گرو قدرت اجتماعی است. درست است که انسان های قدرتمند و صاحبان نفوذ اجتماعی همانند ثروتمند از یک جایگاهی برخوردار هستند، ولی باید بدانند که آنان از عزت واقعی و حقیقی سودی نبرده اند، بلکه تنها گرفتار توهم عزت هستند و آن چه دارند عزت حقیقی و واقعی نیست. بر اساس آیات 8 و 9 سوره منافقون، جریان منحرف و خطرناک اجتماعی نفاق، گرفتار چنین توهمی بودند و گمان می کردند که آنان صاحبان عزت در مدینه هستند و پیامبر(ص) و مومنان گرفتار ذلت هستند: ولـكِنَّ المُنـافِقينَ لايَفقَهون… يَقولونَ لـَئِن رَجَعنا اِلَى المَدينَةِ لَيُخرِجَنَّ الاَعَزُّ مِنها الاَذَلَّ ؛ در حالی که چنین نیست؛ زیرا پیامبر(ص) و مومنان به سبب عبودیت و اطاعت خویش مظهر عزت الهی هستند. اگر منافقان اهل ژرف نگری و ژرف اندیشی فقهیانه بودند در می یافتند که عزت در قدرت اجتماعی و مانند آن نیست، بلکه در گرو عبودیت و اطاعت از خداوند است؛ چرا که منشای عزت اوست.
  6. دنیاگرایی: کسانی که گرفتار دنیاگرایی هستند و گمان می کنند که زندگی تنها محدود به دنیا بوده و آخرتی نیست، دچار توهماتی هستند که عزت را در طلب دنیا دانسته و به آن رو می آورند. این گونه است که در آخرت، به ایشان عذابی سخت خوار کننده ای چشانده می شود و از باب تحقیر و تمسخر به آنان گفته می شود: اِنَّ هـؤُلاءِ لَيَقولون .. اِن هِىَ اِلاّ مَوتَتُنَا الاولى وما نَحنُ بِمُنشَرين .. ذُق اِنَّكَ اَنتَ العَزيزُ الكَريم؛ عذاب را بچش که به راستی تنها تو دارای عزت و کرامت و گرامی هستی.(دخان، آیات 34 و 35 و 49) امیرمومنان نسبت به دنیاگرایی و عزت آن می فرماید: اُوصيكُم بِالرَّفضِ لِهذِه الدّنيا التّارِكَةِ لَكُم و إن لَم تُحِبّوا تَركَها … فلا تَنافَسوا في عِزِّ الدّنيا و فَخرِها … فإنَّ عِزَّها و فَخرَها إلى انقِطاعٍ؛ شما را به رها كردن اين دنيا توصيه مى كنم؛ دنيايى كه شما را رها مى كند هر چند رها كردن آن را دوست نداشته باشيد… پس، در عزّت دنيا و افتخارات آن رقابت نكنيد… زيرا عزّت و افتخارات دنيا از بين رفتنى است.( نهج البلاغة : الخطبة 99.) آن حضرت هم چنین در وصف دنیا به دنیاگرایان هشدار داده و می فرماید: و عِزُّها ذُلٌّ؛ عزتش ذلت است.( نهج البلاغة : الخطبة 191.)
  7. شرک: عزت در گروه توحید و بندگی خداوند و اطاعت اوست؛ بنابراین ، کسی با شرک به عزت نمی رسد و آن چه به دست می آورد، عزت خیالی و توهمی و ذلت حقیقی است.(یونس، آیات 65 و 66؛ مریم، آیات 81 و 82)
  8. سلطه شاهان: از نظر قرآن حکومت حق تنها حکومت ولایی است. هر چند که در میان حکومت ها ، حکومت های دارای صفت ظلم و جور بدتر از حکومت کافر است، با این همه حکومت شاهان به دلیل دارای بودن دو صفت ظلم و کفر در بیش تر موارد، موجبات ذلت و خواری مردم هستند. بنابراین، نمی بایست عزت را در چنین جامعه ای جست و جو کرد. از نظر قرآن در سلطه شاهان بر كشور و جامعه نباید امید عزتی داشت، بلکه حتی ذلّت و خوارى عزّتمندان رقم می خورد و در چنین جوامعی عزتمندان خوار و ذلیل می شوند و اگر کسی امید عزتی در آن جامعه داشته باشد، چیزی جز توهم عزت و عزت دروغین و خیالی نیست.(نمل، آیه 34)
  9. تعصب و غرور به داشته ها: از دیگر عوامل عزت دروغین، تعصب و غرور به چیزهایی است که خداوند به او داده و او گمان می کند که از آن اوست و از آن بر خلاف اطاعت استفاده می کند. ابلیس به سبب همین غرور بی جا گرفتار عزت دروغین شد و هلاک گردید. امیرمومنان امام علی(ع) می فرماید: اِعتَرَتهُ الحَمِيَّةُ ، و غَلَبَت عَلَيهِ الشِّقوَةُ ، و تَعَزَّزَ بِخِلقَةِ النّارِ ، وَ استَوهَنَ خَلقَ الصَّلصالِ ؛ تعصب او را فرا گرفت و بدبختى بر وى چيره گشت و به اين كه از آتش آفريده شده است مغرور شد و تكبّر ورزيد و آدم را براى اين كه از پاره اى گِلِ خشكيده آفريده شده بود، خوار شمرد.( نهج البلاغة : الخطبة 1.)

نشانه های عزت

چنان که گفته شد، عزت حقیقی تنها در سایه عبودیت و اطاعت و بندگی خدا به دست می آید. اما برخی از مردم گرفتار عزت های دروغین و خیالی هستند. برای آن که عزت واقعی و حقیقی از عزت خیالی و دروغین بازشناخته شود، در آموزه های وحیانی اسلام نشانه هایی برای عزت حقیقی و واقعی بیان شده است. شناخت این نشانه ها می تواند برای جداسازی عزت واقعی از دروغین و نیز شناخت موقعیت خود و دیگران مورد استفاده قرار گیرد. بنابراین، در جا به برخی از نشانه های عزت واقعی اشاره می شود:

  1. حلم و بردباری: کسی که از عزت نفس برخوردار است، انسانی بردبار و حلیم است. حلم که مرتبه و درجه عالی صبر است ، بیانگر وجود بالاترین درجه شکیبایی و آستانه تحمل بالا است. بنابراین، در برابر هیجانات شدید، واکنش های عقلانی داشته و عوامل ایجاد غضب و فرح نمی تواند او را از حالات تعادل و اعتدال بیرون برد. این گونه است که در اوج خشم، کاظم الغیظ بوده و در اوج فرح، بدمستی نمی کند و در غم و شادی مدیریت و مهار نفس خود را از کف نمی دهد. کنش و واکنش های چنین شخصی هماره عقلانی و بر اساس موازین شریعت و عرف مقبول و معقول اجتماعی است. از این روست که امیرمومنان امام علی(ع) می فرماید: و لا عِزَّ كَالحِلمِ ؛ و عزّتى چون بردبارى نيست.(نهج البلاغه، حکمت 113) و نیز می فرماید: لا عِزَّ أرفَعُ مِنَ الحِلمِ ؛ هيچ عزّتى بالاتر از بردبارى نيست.(بحارالانوار، ج 71، ص 414، حدیث 32)
  2. توانایی بر انتقام: از دیگر نشانه های عزت آن است که شخص یا جامعه توانایی بر انتقام را داشته باشد، هر چند که انتقام نگیرد. به این معنا که دیگران بدانند که او با آن که توانایی داشت ولی به سبب بردباری و حلم و مانند آن ها، انتقام نستاند و نگرفت و از حق خویش کوتاه آمد. امام على عليه السلام می فرماید: العِزُّ إدراكُ الانتِصارِ ؛ عزّت، در رسيدن به انتقام است(غرر الحكم : 1105. )؛ یعنی همين كه به آن مرحله از توانايى رسيد كه بتواند انتقام بگيرد، همين براى عزّت و غلبه او كافى است و نياز نيست كه انتقام بكشد تا نشان دهد که عزت دارد و چیره است. باید یادآور شد که یکی از معنای انتصار ، انتقام است؛ چنان که انتصار در آیاتی چون 227 سوره شعراء و 40 و 41 سوره شوری و 194 سوره بقره و 16 سوره نحل، همین معنا مراد است.
  3. اطاعت اولوا الامر: همان طوری که اطاعت خدا و رسول الله(ص) در چارچوب بندگی و عبودیت، نشانه های عزتمندی شخص است، هم چنین باید گفت بر اساس آیه 59 سوره نساء اطاعت از معصومان و اولوا الامر از نشانه های عزتمندی و عوامل ایجادی آن است. امام زين العابدين عليه السلام می فرماید: طاعَةُ وُلاةِ الأمرِ تَمامُ العِزِّ ؛ فرمان بردن از فرمانروايان [الهى] كمال عزّت است.( تحف العقول، ص 283.)
  4. ملازمت حق: کسی که دارای عزت است ، هماره ملازم حق بوده و از آن جدا نمی شود، بلکه خوار و ذلیل در برابر حق است و این ذلت همانند عبودیت عین عزت و آزادی است. امام صادق عليه السلام می فرماید: العِزُّ أن تَذِلَّ لِلحَقِّ إذا لَزِمَكَ ؛ عزّت آن است كه هر گاه با حق رو به رو شدى، در برابر آن خوار باشى.( بحار الأنوار ، ج 78، ص228، حدیث 105.)
  5. صداقت : مراعات اصول اخلاقی پایه و اساسی هم چون صداقت و راستی از مهم ترین نشانه های عزتمندی است. امام صادق عليه السلام می فرماید: الصِّدقُ عِزٌّ ، و الجَهلُ ذُلٌّ ؛ راستى، عزّت است و بی خردی و نادانى، ذلّت.( تحف العقول : 356)
  6. خردورزی و دانایی: عقل و علم از دیگر نشانه های عزتمندی بر اساس حدیث پیش گفته است؛ زیرا جهل گاه در برابر علم و گاه در برابر عقل است. پس کسی که دارای بی خردی و نادانی است، گرفتار ذلت است، در برابر عاقل و عالم باید اهل عزتمندی باشد.
  7. اجتناب از اذیت مردم: همان طوری که عزتمند عاقل و دیندار و اخلاقی است، به طور طبیعی از هر گونه بی اخلاقی از جمله اذیت و آزار مردم پرهیز می کند. امام صادق عليه السلام می فرماید: شَرَفُ المُؤمِنِ صَلاتُهُ بِاللَّيلِ ، و عِزُّهُ كَفُّ الأذى عَنِ النّاسِ ؛ : شرافت مؤمن در نماز شب خواندن اوست و عزّتش در آزار نرساندن به مردم.( الخصال ، صدوق، ص 6، حدیث18.)
  8. اجتناب از بگو و مگو: عزتمند حق طلب و حق جو بوده و عالمانه و عاقلانه سخن می گوید و از هر گونه مجادله بیهوده اجتناب می ورزد. از این روست که اهل بگو و مگو و قیل و قال نیست. امام على عليه السلام می فرماید: و عِزُّه تَركُ القالِ و القيلِ؛ و عزّتش در رها كردن گويه ها و وا گويه هاست.( بحار الأنوار ، ج 77، ص268، حدیث1.)
  9. تذلل و تواضع برای خدا: از دیگر نشانه های عزت است. اِعلَمْ أنَّهُ لا عِزَّ لِمَن لا يَتَذَلَّلُ للّهِ ، و لا رِفعَةَ لِمَن لا يَتَواضَعُ للّهِ؛ بدان كه عزّتمند نيست كسى كه در برابر خدا ذليل نباشد و بلندى نيابد كسى كه در برابر خدا افتادگى نورزد.( تحف العقول ، ص 366.) کسی که عزت را در جایی دیگر بجویید نتیجه ای جز ذلت نخواهد داشت؛ چراکه آن حضرت(ع) می فرماید : العَزيزُ بِغَيرِ اللّهِ ذَليلٌ ؛ عزيزِ غير خدايى ذليل است.( بحار الأنوار، ج 78، ص10، حدیث67.) و این گونه خود را با عزت دروغین به هلاکت می اندازد: مَنِ اعتَزَّ بِغَيرِ اللّهِ أهلَكَهُ العِزُّ.( غرر الحكم : 8217.)

البته عزتمندی گاه با نشانه هایی همراه است که ممکن است که موجب توهم شود. چنان که درباره امام حسین(ع) گفته اند که ایشان اهل نخوت است، در حالی آن چه ایشان بروز می داد عزت بود نه نخوت. در روایت است: قَد قيلَ لَهُ عليه السلام : فيكَ عَظَمَةٌ ! ـ: لا بَل فِيَّ عِزَّةٌ ، قالَ اللّهُ تَعالى : «و للّهِ العِزَّةُ و لِرَسولِهِ و لِلمُؤمِنينَ»؛ وقتى به ايشان گفته شد: در تو نخوت است! ـفرمود : نه، بلكه در من عزّت است. خداوند متعال فرموده است: «و عزّت از آن خدا و رسول او و مؤمنان است».(بحار الأنوار ، ج 44، ص106، حدیث15.)

عوامل و موجبات عزت

چنان که گفته شد مهم ترین و اصلی ترین عامل عزت همان عبودیت و اطاعت خداوند است تا انسان مظهر فعلی و حقیقی خداوند شده و از آن منشاء و خاستگاه از عزت برخوردار شود. بر همین اساس در روایات به موجباتی اشاره می شود که همه در راستای تحقق این مهم است. برخی از این عوامل و موجبات عبارتند از:

  1. عبودیت: چنان که گفته شد راه رسیدن به صفات الهی و مظهریت در آن، راه بندگی و عبودیت است. بنابراین باید عبودیت را از موجبات و عوامل کسب عزت نفس دانست. خداوند در آیات 81 و 82 سوره مریم نیز به این نکته توجه داده است. هم چنین امیرمومنان امام على عليه السلام ـ در مناجات ـ به این نکته اشاره داده و گفته است: إلهي كَفى لي عِزّا أن أكونَ لَكَ عَبدا ، و كَفى بي فَخرا أن تَكونَ لي رَبّا ؛ الهى! همين عزّت مرا بس كه بنده تو هستم و همين افتخار مرا بس كه تو خداوندگار من هستى.( الخصال : ص 420 ، ح14.)
  2. اطاعت خدا: در روایت است: أوحَى اللّهُ تَعالى إلى داوودَ عليه السلام : يا داوودُ ، إنّي … وَضَعتُ العِزَّ في طاعَتي ، و هُم يَطلُبونَهُ في خِدمَةِ السُّلطانِ فلا يَجِدونَهُ ؛ خداوند متعال به داود عليه السلام وحى فرمود: اى داود! من … عزّت را در طاعت از خود قرار دادم، ولى مردم آن را در خدمت به سلطان جستجو مى كنند و از اين رو نمى يابندش.( بحار الأنوار :ج 78، ص453، حدیث21.) هم چنین پيامبر خدا صلى الله عليه و آله می فرماید: إنَّ اللّهَ تَعالى يَقولُ كُلَّ يَومٍ : أنا رَبُّكُمُ العَزيزُ ، فمَن أرادَ عِزَّ الدّارَينِ فَلْيُطِعِ العَزيزَ؛ خداوند متعال هر روز مى فرمايد: من پروردگار عزّتمند شما هستم؛ پس هر كه خواهان عزّت دو جهان است بايد كه از عزّتمند فرمان برد. (كنز العمّال : 43101.) امام على عليه السلام می فرماید: إذا طَلَبتَ العِزَّ فَاطلُبْهُ بِالطّاعَةِ ؛ هر گاه جوياى عزّت هستى آن را با طاعت [از خدا] بجوى.( غرر الحكم : 4056.) و نیز امام على عليه السلام می فرماید: لا عِزَّ كالطّاعَةِ ؛ هيچ عزّتى چون طاعت [از خدا ]نيست. (غرر الحكم : 10456.) امام على عليه السلام می فرماید: مَن أرادَ الغِنى بِلا مالٍ ، و العِزَّ بِلا عَشيرَةٍ ، و الطّاعَةَ بِلا سُلطانٍ ، فَلْيَخرُجْ مِن ذُلِّ مَعصِيَةِ اللّهِ إلى عِزِّ طاعَتِهِ ؛ فإنَّهُ واجِدٌ ذلكَ كُلَّهُ ؛ هر كه مى خواهد بدون داشتن مال و ثروت، بى نياز باشد و بدون داشتن ايل و تبار، عزتمند و بدون برخوردارى از قدرت، فرمانش برده شود، پس بايد از خوارى معصيت خدا به عزّت طاعت او در آيد؛ در اين صورت، همه آنها را مى يابد. (تنبيه الخواطر : ج 1 ، ص 51.) امام صادق عليه السلام می فرماید: مَن أرادَ عِزّا بِلا عَشيرَةٍ ، و غِنىً بِلا مالٍ ، و هَيبَةً بِلا سُلطانٍ ، فَلْيُنقَلْ مِن ذُلِّ مَعصِيَةِ اللّهِ إلى عِزِّ طاعَتِهِ ؛ هر كه مى خواهد بى آن كه ايل و تبارى داشته باشد عزتمند باشد و بدون آن كه مال و ثروتى داشته باشد بى نياز باشد و بدون آن كه قدرتى داشته باشد هيبت و شكوه داشته باشد، بايد از خوارى معصيت خدا به عزّت طاعت او در آيد.( الخصال : ص 169 ، ح 222.)
  3. تقوای الهی: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله می فرماید: مَن أرادَ أن يَكونَ أعَزَّ النّاسِ فَلْيَتَّقِ اللّهَ عَزَّ و جلَّ ؛ هر كه مى خواهد عزيزترين مردم باشد، بايد از خداوند عزّ و جلّ پروا داشته باشد.( بحار الأنوار : ج70، ص285، حدیث8.) امام على عليه السلام نیز می فرماید: لا كَرَمَ أعَزُّ مِنَ التَّقوى؛ هيچ كرامتى عزّت بخش تر از تقوا نيست.(الأمالي للصدوق : ص399، حدیث515.) هم چنین امام على عليه السلام می فرماید: لا عِزَّ أعَزُّ مِنَ التَّقوى ؛ هيچ عزّتى بالاتر از تقوا نيست.( نهج البلاغة : الحكمة 371.) و در جایی دیگر نیز امام على عليه السلام می فرماید: اُوصيكُم عِبادَ اللّهِ بِتَقوَى اللّهِ … وَ اعتَصِموا بِحَقائقِها ، تَؤلْ بِكُم إلى أكنانِ الدَّعَةِ ، و أوطانِ السَّعَةِ، و مَعاقِلِ (مَناقِلِ) الحِرزِ ، و مَنازِلِ (مَنالِ) العِزِّ؛ اى بندگان خدا شما را به تقواى الهى سفارش مى كنم … به حقايق آن چنگ زنيد تا شما را به پناهگاههاى آسايش و جايگاههاى رفاه و حصارهاى محافظ و منزلهاى عزّت برساند. (نهج البلاغة : الخطبة 195.) امام صادق عليه السلام می فرماید: مَن أخرَجَهُ اللّهُ مِن ذُلِّ المَعاصي إلى عِزِّ التَّقوى، أغناهُ اللّهُ بِلا مالٍ ، و أعَزَّهُ بِلا عَشيرَةٍ ، و آنَسَـهُ بِلا بَشَرٍ ؛ هر كس كه خداوند او را از خوارى گناهان به عزّتِ پرهيزگارى در آورد، او را بى نياز گرداند، بى آن كه ثروتى داشته باشد و عزيز و قدرتمندش كند، بى آن كه ايل و تبارى داشته باشد و از تنهايى به درش آورد، بى آن كه كسى با او همدم شود.( بحار الأنوار :ج 78 ، ص270 ، ح110 .)
  4. انجام امر خدا: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در سخن خویش به أبي اُمامَةَ می فرماید: خِطابُهُ إلى ـ: أعِزَّ أمرَ اللّهِ يُعِزَّكَ اللّهُ ؛ كار خدا را عزيز شمار تا خداوند تو را عزيز گرداند.( كنز العمّال : 43102 .)
  5. خوار در برابر حق و حقیقت : پيامبر خدا صلى الله عليه و آله می فرماید: التَّذَلُّلُ لِلحَقِّ أقرَبُ إلَى العِزِّ مِنَ التَّعَزُّزِ بِالباطِلِ ؛ خوار بودن در برابر حق به عزّت نزديكتر است، تا عزّت يافتن به وسيله باطل.( كنز العمّال : 44101.)
  6. ذلت در طاعت خدا: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله می فرماید: مَن أذَلَّ نَفسَهُ في طاعَةِ اللّهِ فهُوَ أعَزُّ مِمَّن تَعَزَّزَ بِمَعصِيَةِ اللّهِ ؛ كسى كه خود را در طاعت خدا خوار گرداند، عزيزتر از كسى است كه با نافرمانى خدا به عزّت رسد.( كنز العمّال : 43084.) هم چنین پيامبر خدا صلى الله عليه و آله می فرماید: ثَلاثَةٌ لا يَزيدُ اللّهُ بِهِنَّ إلاّ خَيرا: التَّواضُع لا يَزيدُ اللّهُ بِهِ إلاّ ارتِفاعا ، و ذِلُّ النَّفسِ لا يَزيدُ اللّهُ بِهِ إلاّ عِزّا ، و التَّعَفُّفُ لا يَزيدُ اللّهُ بِهِ إلاّ غِنىً ؛ سه چيز است كه خداوند به سبب آنها جز بر خير و خوبى نمى افزايد: افتادگى، كه خداوند به سبب آن جز بلند مرتبگى نمى افزايد، شكسته نفسى، كه خداوند به سبب آن جز عزّت نمى افزايد و مناعت طبع، كه خداوند به سبب آن جز توانگرى نمى افزايد.( بحار الأنوار : ج 75، ص123، ح22 .)
  7. عفو و گذشت : نسبت به ظلم فردی اصل باید گذشت باشد نه انتقام ؛ زیرا انتقام از مصادیق عدالت و بر پایه مقابله به مثل است؛ در حالی که در جامعه اسلامی روابط میان مسلمانان باید بر اساس احسان و بلکه اکرام باشد. درجه نخست احسان عفو و گذشت از دیگری است. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله عفو و گذشت را موجب عزت دانسته و می فرماید : مَن عَفا مِن مَظلِمَةٍ أبدَلَهُ اللّهُ بِها عِزّا في الدّنيا و الآخِرَةِ؛ هر كس از ظلمى كه به او شده است در گذرد، خداوند به جاى آن در دنيا و آخرت او را عزيز گرداند. (بحار الأنوار : ج 77، ص121، ح20.)
  8. اجتناب از طمع: طمع به معنای درخواست چیزی است که استحقاق آن را ندارد؛ چنان که حرص درخواست زیادی بر استحقاق است. برای رسیدن به عزت نفس ، باید از هر گونه طمع اجتناب و پرهیز کرد تا خوار و ذلیل نشد. امام على عليه السلام می فرماید : العِزَّ مَعَ اليَأسِ ؛ عزّت، با قطع طمع همراه است.( غرر الحكم : 443.)
  9. انصاف: انصاف به معنای تقسیم و نیم و نصف کردن بهره و سود است. انصاف نوعی از عدالت است. کسی که انصاف و عدالت را مراعات نماید، خداوند او را عزیز می سازد. امام على عليه السلام می فرماید: ألا إنَّهُ مَن يُنصِفُ النّاسَ مِن نَفسِهِ لَم يَزِدْهُ اللّهُ إلاّ عِزّا ؛ بدانيد كه هر كس با مردم به انصاف رفتار كند، خداوند جز بر عزّت او نيفزايد.(الكافي :ج 2 ، ص144 ، ح4.)
  10. شجاعت: مقاومت و مبارزه در چارچوب عقل از عوامل و موجبات عزت است. امام على عليه السلام است: الشَّجاعَةُ أحَدُ العِزَّينِ ، الفِرارُ أحَدُ الذُلَّينِ ؛ شجاعت يكى از دو عزّت است و گريختن [از رزمگاه] يكى از دو ذلّت.(غرر الحكم : 1662 ـ 1663.)
  11. اجتناب از فرار: انسان باید با مشکلات مواجهه شود و شجاعت مواجهه با آن را داشته باشد؛ کسی که در برابر مشکلات نمی ایستد و فرار می کند دچار ذلت می شود؛ چنان که از حدیث پیشین این به دست می آید.(غرر الحكم : 1662 ـ 1663.)
  12. زهد و پارسایی: از دیگر عوامل و موجبات عزت، زهدورزی و پارسایی است.امام على عليه السلام می فرماید: مَن سَلا عَن مَواهِبِ الدّنيا عَزَّ ؛ هركه از دَهِشهاى دنيا دست شست، عزّت يافت.( غرر الحكم : 9184.)
  13. قناعت: از دیگر عوامل عزت نفس است. قناعت به معنای بسندگی به داشته ها و استفاده از آن است. امام على عليه السلام می فرماید: القَناعَةُ تُؤَدّي إلَى العِزِّ ؛ قناعت به عزّت مى انجامد.( غرر الحكم : 1123.) هم چنین امام على عليه السلام می فرماید : مَن قَنَعَت نَفسُهُ عَزَّ مُعسِرا، مَن شَرِهَت نَفسُهُ ذَلَّ موسِرا ؛ هر كه روحيه اى قانع داشته باشد، در عين تنگدستى عزيز است و هر كه روحيه اى سيرى ناپذير داشته باشد، در عين توانگرى ذليل است. ( غرر الحكم : 8439 ـ 8440.) امام على عليه السلام در جایی دیگر می فرماید : اِقنَعْ تَعِزَّ ؛ قانع باش تا عزيز گردى.( بحار الأنوار: ج 78 ، ص53 ، ح90.)
  14. جهاد در راه خدا: از دیگر عوامل و موجبات عزت فردی و اجتماعی برای جوامع اسلامی جهاد در راه خدا و دفع سلطه دشمنان است. امام على عليه السلام می فرماید : فَرَضَ اللّهُ … و الجِهادَ عِزّا لِلإسـلامِ؛ خداوند… جهاد را براى عزّت بخشيدن به اسلام واجب فرمود.( نهج البلاغة : الحكمة 252.)
  15. قرآن: از دیگر عوامل عزت می بایست به خود قرآن اشاره کرد. کسی که به قرآن تکیه و عمل کند عزتمند می شود. خداوند در آیه 1 سوره ابراهیم و نیز آیه 6 سوره سبا قرآن و پيروى از آموزه هاى آن را، مايه عزّت انسانها دانسته است. امام على عليه السلام ـ در وصف پيامبر صلى الله عليه و آله ـ فرموده است: ثُمّ أنزَلَ عَلَيهِ الكِتابَ نورا لا تُطفَأُ مَصابيحُهُ … و تِبيانا لا تُهدَمُ (لا تَنهَدِمُ) أركانُهُ، و شِفاءً لا تُخشى أسقامُهُ، و عِزّا لا تُهزَمُ أنصارُهُ ، و حَقّا لا تُخذَلُ أعوانُهُ … جَعَلَهُ اللّهُ رِيّا لِعَطَشِ العُلَماءِ ، و رَبيعا لِقُلوبِ الفُقَهاءِ… و مَعقِلاً مَنيعا ذُروَتُهُ، و عِزّا لِمَن تَوَلاّهُ ؛ آن گاه قرآن را بر او فرو فرستاد كه نورى است كه چراغهايش خاموش نمى شود… و بناى روشنگرى است كه پايه هايش ويران نمى گردد و شفا و درمانى است كه ترس از بيماريهاى آن نمى رود و عزّتى است كه هوادارانش شكست نمى خورند و حقّى است كه يارانش تنها گذاشته نمى شوند… خداوند آن را سيراب كننده عطشِ دانشوران قرار داده است و بهارِ دلهاى فهميدگان … و پناهگاهى كه ستيغ آن دست نا يافتنى است و براى كسى كه آن را سرپرست خود گيرد، مايه عزّت مى باشد.(نهج البلاغة : الخطبة 198.)
  16. ولايت مؤمنان: پذيرش ولايت مؤمنان به خداوند از عوامل كسب عزّت است.(نساء، آیه 139)
  17. آخرت طلبی: نقش پرهيز از متاع دنيا و آخرت طلبى، در كسب عزّت از جمله مطالبی است که در قرآن بیان شده است.(انفال، آیه 67)
  18. اراده و خواست انسانی: تا انسان نخواهد عزت را نمی تواند به دست آورد؛ بنابراین خواست و اراده انسانی نقش مهمی در تحقق مظهریت صفت عزت در انسان دارد.(فاطر، آیه 10)
  19. پیروی از راه خدا: سلوک و پیروی از راه خداوند عامل عزت نفس و عزت اجتماعی است.(ابراهیم، آیه 1)
  20. اجتماع: اجتماع انسانی و وحدت نظر و رفتار از مهم ترین عوامل موثر در عزت اجتماعی است. امام على عليه السلام : و العَرَبُ اليَومَ و إن كانوا قَليلاً ، فهُم كَثيرونَ بِالإسلامِ ، عَزيزونَ بِالاجتِماعِ ؛ امروز عرب، گر چه اندك شمارند، ولى به سبب اسلام فراوانند و به خاطر اتحاد و همبستگى عزيز و نيرومندند.( نهج البلاغة : الخطبة 146.)
  21. قطع طمع و امید از داشته های مردم: این عامل همانند عامل اجتناب از طمع است و باید آن را یکی دانست. امام باقر عليه السلام می فرماید: اليَأسُ مِمّا في أيدي النّاسِ عِزُّ للمُؤمِنِ في دِينِهِ، أ وَ ما سَمِعتَ قَولَ حاتِمٍ: إذا ما عَزَمتَ اليَأسَ ألْفَيتَهُ الغِنى إذا عَرَفَتْهُ النَّفسُ، و الطَّمَعُ الفَقرُ ؛چشم نداشتن به دست مردم موجب عزّت دينى مؤمن است. آيا اين سخن حاتم را نشنيده اى كه: هر گاه به چشم بركندن [از دست مردم] مصمم شدى و جانت با آن آشنا شد، آن را بى نيازى خواهى يافت و طمع را فقر و نيازمندى.( الكافي : ج 2 ، ص149 ، ح6.) امام صادق(ع) می فرماید: لا يَزالُ العِزُّ قَلِقا حتّى يَأتِيَ دارا قَدِ استَشعَرَ أهلُها اليَأسَ مِمّا في أيدي النّاسِ فَيوطِنَها ؛ عزّت پيوسته بى قرارى مى كند، تا آن كه به خانه اى در آيد كه اهل آن چشم طمع به دست مردم نداشته باشند و در آن جا مستقر مى شود.( كشف الغمّة :ج 2 ، ص417.) لقمان عليه السلام نیز ـ در اندرزی به فرزندش ـ فرمود : إن أردتَ أن تَجمَعَ عِزَّ الدّنيا فَاقطَعْ طَمَعَكَ مِمّا في أيدي النّاسِ ؛ فإنَّما بَلَغَ الأنبِياءُ و الصِّدِّيقونَ ما بَلَغوا بِقَطعِ طَمَعِهِم . اگر مى خواهى عزّت دنيا را به دست آورى، طمع خويش را از آنچه مردم دارند، ببُر؛ زيرا پيامبران و صدّيقان، به سبب بركندن طمع خود، به آن مقامات رسيدند. قصص الأنبياء : ص 195 ، ح 244.)
  22. توکل بر خدا: توکل بر خدا از مهم ترین عوامل عزت است. امام باقر عليه السلام می فرماید: الغَناءُ و العِزُّ يَجولانِ في قَلبِ المُؤمِنِ ، فإذا وَصَلا إلى مَكانٍ فيهِ التَّوَكُّلُ أوطَناهُ ؛ توانگرى و عزّت در دل مؤمن مى چرخند و چون به نقطه اى كه در آن توكّل است رسيدند، در همان جا مستقر مى شوند.( كشف الغمّة :ج 2 ، ص359.)
  23. صبر بر مصیبت: از دیگر عوامل عزت آفرین صبر مصیبت است. امام باقر عليه السلام می فرماید: مَن صَبَرَ عَلى مُصيبَةٍ زادَهُ اللّهُ عَزَّ و جلَّ عِزّا عَلى عِزِّه ، و أدخَلَهُ جَنَّتَهُ مَعَ مُحَمَّدٍ و أهلِ بَيتِهِ صلى الله عليه و آله ؛ هركه در برابر مصيبتى شكيبايى ورزد، خداوند عزّ و جلّ بر عزّتش بيافزايد و او را در بهشتِ خود، با محمّد و خاندان او عليهم السلام در آورد.( بحار الأنوار :ج 82 ، ص128 ، ح3.)
  24. گذشت از ظالم، بخشش تحریم کننده، صله قاطع: از دیگر عوامل عزت این سه گانه است. امام باقر عليه السلام می فرماید: ثَلاثٌ لا يَزيدُ اللّهُ بِهِنَّ المَرءَ المُسلِمَ إلاّ عِزّا : الصَّفحُ عَمَّن ظَلَمَهُ ، و إعطاءُ مَن حَرَمَهُ ، و الصِّلَةُ لِمَن قَطَعَهُ ؛ سه چيز است كه خداوند به واسطه آنها جز بر عزّت انسان مسلمان نمى افزايد: گذشت كردن از كسى كه به او ستم كرده است، بخشيدن به كسى كه از [دادن چيزى به] او دريغ كرده است و پيوستن به كسى كه از او بريده است.( الكافي :ج 2 ، ص109 ، ح10.) امام صادق عليه السلام نیز درباره گذشت از ظلم شخصی می فرماید: ثَلاثَةٌ اُقسِمُ بِاللّهِ أنَّها الحَقُّ: ما نَقَصَ مالٌ مِن صَدَقَةٍ و لا زَكاةٍ ، و لا ظُلِمَ أحَدٌ بِظُلامَةٍ فقَدَرَ أن يُكافِيَ بِها فكَظَمَها إلاّ أبدَلَهُ اللّهُ مَكانَها عِزّا ، و لا فَتَحَ عَبدٌ عَلى نَفسِهِ بابَ مَسألَةٍ إلاّ فُتِحَ عَلَيهِ بابُ فَقرٍ ؛ سه چيز است كه، به خدا قسم، حقّند: هيچ ثروتى بر اثر پرداخت صدقه و زكات كم نشد، در حق هيچ كس ستمى نشد كه بتواند تلافى كند، اما خويشتندارى ورزيد مگر اين كه خداوند عوض آن به او عزّت داد و هيچ بنده اى دَرِ نياز خواهى و خواهشى را به روى خود نگشود مگر اين كه درى از فقر و نيازمندى به رويش گشوده گشت.( بحار الأنوار :ج 78 ، ص209 ، ح79.)
  25. فروخوردن خشم: کسی که هنگام هیجان غضب ، خشم خویش را مهار کند، به عزت دست می یابد. امام صادق عليه السلام می فرماید: ما مِن عَبدٍ كَظَمَ غَيظا إلاّ زادَهُ اللّهُ عَزَّ و جلَّ عِزّا في الدّنيا و الآخِرَةِ ؛ هيچ بنده اى خشم خود را فرو نخورد، مگر اين كه خداوند عزّ و جلّ بر عزّت او در دنيا و آخرت افزود.( الكافي :ج 2 ، ص110 ، ح5.)
  26. پاکی از بدی: این نیز از دیگر عوامل عزت آفرین و از مصادیق تقوا و ترک گناه است. امام صادق عليه السلام می فرماید: مَن بَرِئَ مِنَ الشَّرِّ نالَ العِزَّ ؛ هر كه از بدى پاك شد، به عزّت دست يافت. (تحف العقول :ص 316.)
  27. حفظ زبان: پاک سخن گفتن و حفظ زبان و مهار آن موجب عزت نفس است. امام كاظم عليه السلام ـ خطاب به مردى كه توصیه و سفاری می خواست ـ فرمود :: اِحفَظْ لِسانَكَ تَعِزَّ ، و لا تُمَكِّنِ النّاسَ مِن قِيادِكَ فتَذِلَّ رَقبَتُكَ ؛ زبانت را نگه دار تا عزيز گردى و زمام اختيار خودت را به دست مردم مسپار، كه ذليل مى شوى.( الكافي :ج 2 ، ص113 ، ح4.)
  28. حق مداری: حق مداری از مهم ترین عوامل عزت و حق گریزی از عوامل ذلت نفس است. امام عسكرى عليه السلام می فرماید: ما تَرَكَ الحَقَّ عَزيزٌ إلاّ ذَلَّ ، و لا أخَذَ بِهِ ذَليلٌ إلاّ عَزَّ؛ هيچ عزّتمندى حقّ را فرو نگذاشت مگر اين كه به ذلّت افتاد، و هيچ ذليل و ناتوانى حق را نگرفت مگر اين كه عزيز و نيرومند شد. بحار الأنوار :ج 78 ، ص374 ، ح24.)

عوامل پایداری عزت

برخی از عوامل موجب بقای عزت نفس است. به این معنا که اگر عزتی در شخص ایجاد شد می توان با استفاده از آن ها ، این عزت نفس و عزت اجتماعی را حفظ کرد. از مهم ترین عوامل بقا و پایداری می توان به موارد زیر اشاره کرد:

  1. تنهایی: انسان موجودی اجتماعی است، ولی نیاز نیست که هماره خود را در جمع نگه دارد؛ زیرا تنهایی منافاتی با اجتماعی بودن ندارد. انسان می تواند با حفظ رفتار اجتماعی، وحدت و تنهایی را تجربه کند. این تنهایی در میان تن ها اصلی است که می تواند در بقای عزت کارساز باشد. امام على عليه السلام می فرماید: تَرَوَّحْ إلى بَقاءِ عِزِّكَ بِالوَحدَةِ ؛ با تنهايى به پايدارى عزّت خويش روى آر.( بحار الأنوار:ج 78 ، ص54 ، ح94.) امام صادق عليه السلام نیز می فرماید: حِشمَةُ الانقِباضِ أبقى لِلعِزِّ من اُنسِ التَّلاقي؛ تنهايى و دورى گزيدن از مردم عزّت و احترام را بيشتر نگه مى دارد تا دمخور شدن با آنان.(بحار الأنوار :ج 74 ، ص180 ، ح 28.)
  2. کشتن طمع: ریشه و خاستگاه ذلت در آدمی طمع است که خواستن چیزی است که مستحق آن نیست. کسی که طمع را در خود بکشد، عزت را برای خود باقی و پایدار ساخته است. امام باقر عليه السلام می فرماید: اُطلُب بَقاءَ العِزِّ بإماتَةِ الطَّمَعِ ؛ پايدارى عزّت را با ميراندن طمع بجوى.( تحف العقول :ص 286.)

مشاهده بیشتر

خلیل منصوری

آیت الله خلیل منصوری رامسری به مدت ده سال در مرکزفرهنگ و معارف قرآن به تحقیق و پژوهش در علوم و معارف قرآن پرداخته و در همین سال ها آثار چندی نگاشته که در مطبوعات علمی و پژوهشی چاپ و منتشر شده است. آیت الله هم چنین در مدت بیست سال همکاری با مرکز جهانی علوم اسلامی، سازمان حوزه های علمیه خارج از کشور و جامعه المصطفی مقالات و کتب بسیاری را در باره کشورهای جهان و اوضاع آن به شکل تحلیلی نگارش کرده است. لازم به ذکر است تمامی مقالات منتشر شده در این وبسایت تألیف ایشان است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا