اجتماعیاخلاقی - تربیتیاعتقادی - کلامیعرفانمعارف قرآنیمقالات

لباس آدمیت از نظر قرآن

بسم الله الرحمن الرحیم

لباس در فرهنگ قرآنی از جایگاه ویژه ای برخوردار است تا جایی که به عنوان نماد انسانیت مطرح است؛ البته در این میان لباس معنوی، یعنی لباس تقوای الهی  به عنوان «ذلک خیر» و به یک معنا «خیر الزاد» و برترین لباس و بهترین ره توشه آخرت بیان شده است؛ زیرا ملاک و معیار سنجش انسانیت در آخرت بر اساس همین لباس تقوای الهی است تا جایی که خدا در آیه 13 سوره حجرات می فرماید: إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ؛ کریم ترین شما نزد خدا با تقواترین شماست.

اما این بدان معنا نیست که لباس های دیگر نیز بی اهمیت، بلکه برهنگی از نظر آموزه های وحیانی قرآن، به معنای خروج از دایره انسانیت و فرو افتادن در دایره حیوانیت است، به طوری که انسان با ماهیت انسانی خویش از هبوط و سقوط خویش در دایره چارپایان احساس شرم و آزرم می کند و خود را سرزنش می نماید.

در اهمیت و ارزش لباس همین بس که آدم در بهشت خاص و انحصاری خویش، دنبال لباسی از جنس برگهای درختان بود تا جسد و بدن خویش را بپوشاند که از نظرش زشت شده بود، و نیز اهل بهشت با لباس های از جنس خاص بهشتی پوشیده می شوند.

لباس حضرت آدم(ع)

لباس که همان پوشش و پوشاک است؛ می تواند بخشی از بدن و غیر عاریتی باشد، و می تواند عاریتی باشد که از بیرون بر آن بدن پوشانده می شود. به عنوان نمونه مو، پشم ، کرک و پر بر جانورانی چون گاو، گوسفند، شتر و پرندگان لباس غیر عاریتی آنها است که آنان را نه تنها زیبا می کند، بلکه آنها از گرما و سرما و آسیب ها در امان نگه می دارد.

بر اساس آموزه های وحیانی قرآن، حضرت آدم(ع) و حوا(س) نیز لباسی غیر عاریتی داشت که بدنشان را می پوشاند. به این معنا که بدن ابتدایی انسان از این جهت کامل بود به طوری که نیازی نبود تا از چیزی آن را بپوشاند. اما حضرت آدم(ع) و حوا هر دو از میوه درخت ممنوع خوردند که تاثیر مستقیم روی بدن آنان می گذاشت. به عنوان نمونه بیماری گری در برخی از جانوران موجب می شود تا مو خود را از دست بدهند. بیماری گری یا گال یا جرب، همراه با خارش موجب کنده شدن سطح پوست بدن، ریزش مو و پشم در حیوانات به خصوص در شتر و گاو و خر شایعه است.

از نظر قرآن، چشیدن این میوه موجب می شود تا تاثیراتی در بدن آنان ایجاد که آن لباس غیر عاریتی تغییر یابد و از دست برود. در همین دنیا نیز برخی از مواد است که روی بدن انسان آثاری را به جا می گذارد که تا آخر عمر شخص غیر قابل تغییر است؛ بلکه گاه تاثیر مواد بر بدن به گونه ای است در ساختار وراثی شخص وارد شده و تا نسل ها باقی می ماند. اصولا تغییرات و جهش ها در میکروب ها و ویروس ها و جانوران به سبب تغییرات در تغذیه امری معمول و عادی در امر زیست جانوری است.

به نظر می رسد که موادی که از طریق چشیدن میوه درخت ممنوع به بدن آدم(ع) و حوا(س) وارد شده از جمله موادی است که به شکل وراثتی آثار آن باقی و برقرار است. این گونه همان طوری که بدن بنی آدم(ع) متاثر از مواد میوه ممنوع به شکلی در آمد که پوشش و پوشاک غیر عاریتی خود را از دست داده بود، هم چنین از طریق وراثت این امر به بنی آدم(ع) منتقل شد.

به هر حال، بر اساس آموزه های وحیانی قرآن، بدن های حضرت آدم و حوا دارای پوشش به اصطلاح خلقی بوده است؛ یعنی پوششی خلقی که جانوران دیگر نیز آن را دارا هستند؛ هر چند که پوشش خلقی آنان از جنس بهتر و برتری غیر از پشم ، مو ، کرک و پر بوده است، ولی پوششی داشت که تمام بدن انسان را می پوشاند. در برخی از منابع بیان شده که پوششی خلقی که سطح ظاهری بدن انسان را می پوشاند از جنسی همانند پولک و فلس ماهی ولی بسیار لطیف و زیبا بود.

وقتی حضرت آدم و حوا به فریب ابلیس جنی (اعراف، آیه 22) از میوه درخت ممنوع چشیدن مواد موجود در آن میوه، موجب تغییر در خلقت بدن شد که آن پوشش خلقی از دست رفت و بدن لخت و عور نمایان شد. خدا می فرماید: فَأَكَلَا مِنْهَا فَبَدَتْ لَهُمَا سَوْآتُهُمَا؛ پس هر دو از آن میوه خوردن و بدن های زشت آنان آشکار شد.(طه، آیه 121)

واژه «سَوْآۀ» از ریشه «سوء» به معنای زشتی و بدی است. به جسد لخت و عور که پوشش نداشته باشد، «سَوْآۀ» گفته می شود. البته به آلت جنسی مرد و زن نیز این واژه به شکل خاص نیز اطلاق می شود؛ زیرا انسان ها عادت دارند که درباره امور زشت و منکرات از واژگان متعدد و متنوع بهره گیرند؛ زیرا زشتی معنا به لفظ نیز صراحت می کند و انسان ناخوش دارد آن لفظ را تکرار کند، از همین روست که الفاظ مربوط به این معنای هماره در حال تغییر است، مانند لفظ مستراح، توالت، دستشویی، مانند آنها برای یک حقیقت معنایی زشت.

با نگاهی از فرهنگ قرآنی معلوم می شود که «سَوْآۀ» اختصاص به آلت تناسلی مرد و زن ندارد، بلکه به همه بدن نیز اطلاق می شود؛ چنان که خدا می فرماید: فَبَعَثَ اللَّهُ غُرَابًا يَبْحَثُ فِي الْأَرْضِ لِيُرِيَهُ كَيْفَ يُوَارِي سَوْءَةَ أَخِيهِ قَالَ يَا وَيْلَتَا أَعَجَزْتُ أَنْ أَكُونَ مِثْلَ هَذَا الْغُرَابِ فَأُوَارِيَ سَوْءَةَ أَخِي فَأَصْبَحَ مِنَ النَّادِمِينَ ؛ پس خدا زاغى را برانگيخت كه زمين را مى ‏كاويد تا به او نشان دهد چگونه جسد برادرش را پنهان كند. قابيل گفت: واى بر من! آيا عاجزم كه مثل اين زاغ باشم تا جسد برادرم را پنهان كنم پس از زمره پشيمانان گرديد. (مائده، آیه ۳۱)

در این آیه به صراحت «سَوْءَةَ» بر کل بدن یعنی جسد انسان اطلاق شده است. این بدان معناست که آن چه پس از چشیدن اتفاق افتاد از دست رفتن لباس و پوشش خلقی انسان است که همه بدنش را می پوشاند؛ هر چند که ظهور آلت تناسلی و آشکار شدن آن برای آن دو بزرگوار سخت تر بود. بنابراین، آنان دنبال پوشش و پوشاک عاریتی افتادند. از این روست که خدا می فرماید: وَطَفِقَا يَخْصِفَانِ عَلَيْهِمَا مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ؛ هر دو سعی کردند تا بر بدن خویش از برگها بهشت بکشند و بپوشانند.(اعراف، آیه 22؛ طه، آیه 121)

البته ممکن است که اولین اقدام آنان پوشاندن زشت ترین بخش بدن یعنی آلت تناسلی باشد، ولی به نظر می رسد که آنان همه بدن خویش را پوشاندند. تعبیر به «خصف» که در اشتقاق کبیر با «خسف» نزدیک است، نوعی فروبردن و پوشاندن به سختی با ضمیمه کردن و جمع نمودن چند چیز مانند برگها به هم است تا این گونه بدن از انظار و  دیدگان نهان باشد. در حقیقت آنان اولین دوخت و دوز را به سختی با برگهای درختان انجام دادند؛ یعنی به سادگی نتوانستند به پوشاک مناسب دست یابند، بلکه با رنج و سختی این پوشش برگی را فراهم کردند تا لباس عاریتی آنان به جای لباس خلقی باشد؛ زیرا واژه «خصف» متضمن سختی و تکلف و اجتهاد شدید و سخت است.

نیاز انسان به لباس عاریتی در دنیا

از نظر قرآن، انسان در دنیا نیازمند لباس است تا تمام بدن را بپوشاند و از برهنگی در امان ماند؛ زیرا پس از چشیدن و خوردن از میوه ممنوع، به شکل وراثتی بنی آدم(ع) لباس خلقی خود را از دست داده و ناچار شد تا به جای پوشش خلقی از پوشاک عاریتی بهره برد تا این گونه بدن خویش به ویژه آلت تناسلی را بپوشاند.

از نظر قرآن، همان طوری که شیطان این دشمن آشکار آدم و بنی آدم، آدم و حوا را فریفت تا آنان را از بهشت ابتدایی و آغازین اختصاصی خارج کند، بر آن است تا کاری کند بنی آدم (ع) وارد بهشت اخروی و ابدی نشوند. بر این اساس، او دنبال هبوط آدم(ع) در آغاز و سقوط بنی آدم در دنیا است. بر این اساس، تلاش می کند تا با برهنگی بستری را برای بی تقوایی ایجاد کند و انسان را به کارهای فحشاء و منکرات سوق دهد. خدا به بنی آدم(ع) درباره دشمنی ابلیس شیطانی می فرماید: يَا بَنِي آدَمَ لَا يَفْتِنَنَّكُمُ الشَّيْطَانُ كَمَا أَخْرَجَ أَبَوَيْكُمْ مِنَ الْجَنَّةِ يَنْزِعُ عَنْهُمَا لِبَاسَهُمَا لِيُرِيَهُمَا سَوْآتِهِمَا إِنَّهُ يَرَاكُمْ هُوَ وَقَبِيلُهُ مِنْ حَيْثُ لَا تَرَوْنَهُمْ إِنَّا جَعَلْنَا الشَّيَاطِينَ أَوْلِيَاءَ لِلَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ. وَإِذَا فَعَلُوا فَاحِشَةً قَالُوا وَجَدْنَا عَلَيْهَا آبَاءَنَا وَاللَّهُ أَمَرَنَا بِهَا قُلْ إِنَّ اللَّهَ لَا يَأْمُرُ بِالْفَحْشَاءِ أَتَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ؛ اى فرزندان آدم زنهار تا شيطان شما را به فتنه نيندازد، چنانكه پدر و مادر شما را از بهشت بيرون راند و لباسشان را از ايشان بركند تا زشتی هايشان را بر آنان نمايان كند. در حقيقت او و قبيله‏ اش شما را از آنجا كه آنها را نمى ‏بينيد مى ‏بينند ما شياطين را دوستان كسانى قرار داديم كه ايمان نمى ‏آورند؛ و چون كار فحشایی كنند مى‏ گويند: پدران خود را بر آن يافتيم و خدا ما را بدان فرمان داده است. بگو: قطعا خدا به كار فحشاء فرمان نمى‏ دهد. آيا چيزى را كه نمی دانید به خدا نسبت مى‏ دهيد.(اعراف، آیات ۲۷ و ۲۸)

از نظر قرآن، این لباس ظاهری عاریتی که از انواع منابع پشمی، کرکی، مو، کتان و مانند آنها تامین می شود، دارای کارکردهای بسیاری است که از جمله زیبایی، عیب پوشی، حفاظت از گرما و سرما و آسیب ها به ویژه در میادین نبرد یا کارهای سخت است.(نحل، آیات 80 و 81؛ اعراف، آیه 26) بنابراین، تا انسان در دنیا است نیازمند لباسی عاریتی است تا مقاصد و اهداف گوناگونی را تامین کند.(همان) البته کارکرد اولیه و اصلی لباس عاریتی جلوگیری از نفوذ شیطان و سلطه وی است(اعراف، آیه 27)؛ زیرا به نظر می رسد که لباس در حکم مانع جدی بر سر راه دید جنیان و نزدیک شدن آنان به انسان است؛ زیرا اگر ما جنیان را نمی بینیم، ولی با لباس می توانیم نگذاریم تا آنان به ما نزدیک و بر ما سلطه یابند.(همان)

از نظر قرآن، لباس به سبب اشکال و کاربردها و اجناس متفاوت و گوناگون است. از همین روست که از سابغات و زره(سباء، آیه 11)، قمیص یعنی تکه تزیینی نشاط آور از لباس و نیز يعني لباس دوخته شده اي كه آستين دارد و بدون دكمه كه زير لباس پوشيده مي شود و جنس آن نيز از پنبه يا از كتان است و بعضي هم گفته اند كه اگر از پشم باشد، قميص به حساب نمي آید (یوسف، آیات 18 و 25 تا 28)، دثار و لباس رویی گرمابخش(مدثر، آیه 1)، جلابیت یعنی سرتاسری چون چادر(نور، آیه 59؛ وسائل الشيعه، ج 14؛ كتاب النكاح، ص 147، باب 110، روايت 2)، سرابیل یعنی نوعی زره (نحل، آیه 81؛ ابراهیم، آیه 50)، خمار یا همان روبند صورت(نور، آیه 31)«سندس» به معناي ديباج ظريف(دخان، آیه 53؛ انسان، آیه 21؛ کهف، آیه 31)، «استبرق» به معناي ديباج ضخيم برّاق(انسان، آیه 21؛ کهف، آیه 31)، «بطائن» به معناي آستر لباس(الرحمن، آیه 54) ، زرابی به معنای زرباف گسترده(غاشیه ، آیه 88) در آیات قرآنی سخن به میان آمده است.

اما از نظر قرآن، هر چند که لباس می تواند زشتی بدن را بپوشاند، ولی هدف اصلی کسب تقوای الهی است؛ زیرا این لباس است که می توانند پوشش کاملی برای زشتی انسان باشد و او را از شرور ابلیس و شیطان در امان نگه دارد و به بهشت برین برساند. خدا می فرماید: يَا بَنِي آدَمَ قَدْ أَنْزَلْنَا عَلَيْكُمْ لِبَاسًا يُوَارِي سَوْآتِكُمْ وَرِيشًا وَلِبَاسُ التَّقْوَى ذَلِكَ خَيْرٌ ذَلِكَ مِنْ آيَاتِ اللَّهِ لَعَلَّهُمْ يَذَّكَّرُونَ ؛ اى فرزندان آدم! در حقيقت ما براى شما لباسى فرو فرستاديم كه زشت بدن شما را پوشيده مى دارد؛ و براى شما زينتى است، ولى بهترين لباس، تقوا است. اين از نشانه‏ هاى قدرت خداست. باشد كه متذكر شوند.(اعراف، آیه ۲۶)

پوشش خلقی و تزیینی انسان بهشتی

به نظر می رسد که پوشش انسان در عالم برزخ پوششی خلقی باشد نه عاریتی. به این معنا که همان بدن مثالی به گونه ای است که خودش نیز لباسی از جنس نور سبز یا نور زر یا نور سیم یعنی طلایی و نقره ای و مانند آن هاست؛ زیرا درجه نورانیت و کیفیت آن بستگی به اعمال انسان در دنیا دارد.

اما در آخرت که بدن انسان بهشتی از خاک زمین اخروی ساخته می شود، به نظر می رسد که انسان دارای دو نوع پوشش خلقی و پوشش زینتی است.

باید یادآور شد که بدن انسان در دنیا از خاک آفریده شده است و حضرت آدم(ع) دارای همین بدن خاکی بود که در آغاز پوششی خاص داشت که با چشیدن از میوه درخت تغییراتی اساسی رخ داد که به شکل وراثتی به نسل های بنی آدم منتقل شد تا جایی که دیگر پوشش خلقی خاص خود را نداشته و نیازمند پوشش عاریتی بود. بدن های خاکی بنی آدم که از نطفه شکل می گیرد، نیز این گونه است.(سجده، آیه 9) هر چند که نفس که از روح الهی دمیده در کالبد است، هم چنان بر حالت اصلی خویش باقی است؛ اما بدن بنی آدم تغییر محسوسی داشته که نیازمند به پوشش و پوشاک عاریتی شده است.

از نظر قرآن، هر چند که حقیقت انسان همان نفس انسانی است، ولی پیوندهای نسبی و خویشی انسان به سبب ارتباط نطفه و  بدن خاکی هم چنان برقرار است. این گونه است که نسبت هایی چون والدین، اخوان، اعمام و اخوال در میان انسانها برقرار است که مربوط به همان نطفه ای است که بدن را می سازد.

اما از آن جایی که در آخرت بدنهای اخروی از زمین اخروی ایجاد شده و بدن چون گیاه از زمین اخروی می روید(نوح، آیات 17 و 18)، دیگر نسبت خویشاوندی در قیامت نخواهد بود: فَإِذَا نُفِخَ فِي الصُّورِ فَلَا أَنْسَابَ بَيْنَهُمْ يَوْمَئِذٍ وَلَا يَتَسَاءَلُونَ؛ پس آنگاه كه در صور دميده شود، ديگر ميانشان نسبت‏ خويشاوندى وجود ندارد، و از حال يكديگر نمى ‏پرسند. (مومنون، آیه ۱۰۱)

از آن جایی که زمین بهشتی از جنس نور است: وَأَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّهَا؛ و زمین قیامت به نور پروردگارش درخشان شد.(زمر، آیه 69) بدن اخروی نیز نورانی است.

به نظر می رسد که در آنجا انسان دارای لباسی از جنس نور است که پوشش حقیقی او را تشکیل می دهد، البته در ضمن آن نوعی پوشاک تزیینی و زینتی نیز دارد که بر اساس شخصیت و شاکله افراد از نظر جنس و رنگ و نور و مانند آنها متفاوت است. خدا از این پوشش دوم به ثوب و ثیاب تعبیر کرده است که غیر از لباس است. البته این بدان معنا نیست که انسان در آخرت لباس ندارد، بلکه لباسی دارد که یکی لباس خلقی و دیگری لباس تزیینی است؛ خدا درباره لباس تزیینی اهل بهشت می فرماید: است: و لباسهم فيها حرير و در آنجا جامه شان پرنيان خواهد بود. (فاطر، آیه 33)

باید یاد آور شد که لباس هر چیزی است که چیزی را بپوشاند و مانع از چیزی شود: و علمناه صنعة لبوس لكم لتحصنكم من بأسكم  و به داوود فن زره سازي را آموختيم تا شما را از  خطرات جنگتان حفظ كند. (انبياء، آیه 80)

ماده «لبس» به معناي مشتبه شدن امر بارها در قرآن آمده است که از جمله این که خدا می فرماید: و لا تلبسوا الحق بالباطل؛ و حق را به باطل در نياميزيد و مپوشانید(بقره، آیه 42) ، یا می فرماید: لم تلبسون الحق بالباطل؛  چرا حق را به باطل در مي آميزيد. (آل عمران، آیه 71)

از نظر قرآن، نسبت همسران با هم نیز همانند تقوا از مصادیق لباس است؛ یعنی عیب پوش و زینت افزا و مانند آن است: هن لباس لكم و أنتم لباس لهن؛ آنان براي شما لباسي هستند و شما براي آنان لباسي هستيد.(بقره، آیه 187) هم چنین از نظر قرآن، شب لباس است: و جعلنا الليل لباسا؛ شب را لباس قراردادیم. (نبأ، آیه 10)

پس باید گفت که لباس در اصطلاح و فرهنگ قرآنی هر پوشش مادی و معنوی است که می تواند آثار خاصی را به دنبال داشته باشد و تنها به جامه و پوشاک ظاهری و مادی گفته نمی شود. این واژه لباس و مشتقات آن 23بار در قرآن تکرار شده است.

اما واه ثوب و جمع آن ثیاب به جامه اصلی و به سبب آن که متضمن رجعت است، به پارچه هایی گفته می شود که با نخ و خیط بافته شده باشد؛ از همین رو، نمد که پشمالی است، ثوب نیست؛ زیرا ثوب به معنای جامه بافته است که شامل نمد و پوستین و مانند آن نمی شود.(نثر طوبی، علامه شعرانی، ج1، ص120 ، ذیل واژه ثوب.) این کلمه از ریشه «ث و ب» است. لسان العرب در مورد معنای آن می گوید: ثابَ الرَّجُلُ يَثُوبُ ثَوْباً و ثَوَباناً: رجَع بعد ذهابه‌ یعنی بعد از رفتنش بازگشت.( لسان العرب‌، ابن منظور محمد بن مكرم‌، دار صادر، بيروت‌، 1414 ق‌، ذیل واژه ثوب.)

التحقیق در مورد ارتباط این معنا با ریشه کلمه می گوید: والثوب هو ما يرجع الى شخص و يرتبط الى فرد معيّن فانّ لباس كلّ أحد على كيفيّة مخصوصة و حدود و خصوصيّات معيّنة مناسبة له، و هو كالصورة لجسم الإنسان والزينة له والمعرّف لنفسه فهو كالأجر الذي يتوقّع حصوله و تحقّقه، و بتحصيل الأجر يكمل العمل، وليس كذلك سائر أسباب المعاش للإنسان من الغذاء والطعام والمسكن والعلوم والصنايع، فانّها عامّة لكلّ فرد ولا يختص بشخص مخصوص حتّى يرجع إليه؛ ثوب آن چیزی است که به شخص بازمی گردد و به یک فرد معین ارتباط دارد چرا که لباس هر کسی به کیفیت مخصوص و حدود و خصوصیات معینی است که مناسب با خود اوست و مانند صورت و زینت است برای جسم انسان، و معرف شخص است… و سائر اسباب معاش مانند غذا و مسکن و علوم و صنایع چنین نیستند چرا که آنها عام هستند برای همه افراد و اختصاص به شخص مخصوصی ندارند تا به او بازگردند.( التحقيق في كلمات القرآن الكريم‌، مصطفوى حسن‌، بنگاه ترجمه و نشر كتاب‌، تهران‌، 1360ش‌، ج‌2، ص35.)

ثوب در قران به صورت مفرد نیامده، ولی ثیاب که جمع آن است در موارد بسیاری آمده است. مانند: «وَثِيابَكَ فَطَهِّرْ؛ جامه های خویش پاکیزه دار و تطهیر کن.»(سوره مدثر، آیه4)

هم چنین می فرماید«فَلَيْسَ عَلَيْهِنَّ جُنَاحٌ أَنْ يَضَعْنَ ثِيَابَهُنَّ ؛ بر زنان سالخورده که امید شوهر ندارند گناهی نیست که جامه های خویش فروگذارند.»(سوره نور،آیه60)

مراد از ثیاب در این آیه همان آن جامه که بالای دیگر جامه ها پوشند، مانند چادر و عبا. از اینجا معلوم می شود که زنان جوان نباید بی چادر و عبا در مناظر مردم ظاهر شوند، جامه های عادی زنان خالی از زیب و آرایشی نیست که جالب نظر و موجب ریبت است، لازم است جامه بی آرایشی روی همه بپوشند و اگر جامه زیرین هم ساده و بی آرایش باشد، باک بدان نیست. (نثر طوبی، علامه شعرانی، ج1، ص120 ، ذیل واژه ثوب.)

مشاهده بیشتر

خلیل منصوری

آیت الله خلیل منصوری رامسری به مدت ده سال در مرکزفرهنگ و معارف قرآن به تحقیق و پژوهش در علوم و معارف قرآن پرداخته و در همین سال ها آثار چندی نگاشته که در مطبوعات علمی و پژوهشی چاپ و منتشر شده است. آیت الله هم چنین در مدت بیست سال همکاری با مرکز جهانی علوم اسلامی، سازمان حوزه های علمیه خارج از کشور و جامعه المصطفی مقالات و کتب بسیاری را در باره کشورهای جهان و اوضاع آن به شکل تحلیلی نگارش کرده است. لازم به ذکر است تمامی مقالات منتشر شده در این وبسایت تألیف ایشان است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا