اجتماعیاصولی فقهیاعتقادی - کلامیروان شناسیمعارف قرآنیمقالات

فلسفه و آثار تکلیف از نظر قرآن

بسم الله الرحمن الرحیم

از نظر آموزه های وحیانی قرآن، انسان در برابر خدا دارای تکالیفی است که می بایست انجام دهد؛ البته در برابر غیر خدا، همان طوری که برایش تکالیفی است، حقوقی است؛ چنان که اگر برای حقوقی است، تکالیفی است؛ زیرا در باطن هر تکلیفی، حقی است؛ چنان که در باطن هر حقی تکلیفی است.

تکالیف انسان در برابر خدا، مهم ترین موضوعی است که در قرآن مطرح شده است؛ زیرا تکالیف انسان در برابر، دارای فلسفه و آثاری در زندگی فردی و اجتماعی انسان و نیز دنیوی و اخروی اوست. بی گمان شناخت این فلسفه و هدف وضع و جعل تکلیف از سوی خدا بر انسان و آثار عمل به این تکالیف یا حتی مخالفت با آن می تواند، نه تنها شناخت و معرفتی را به انسان از جایگاه خود در هستی به دست دهد، بلکه می تواند انتخاب ارادی و اختیار آزادانه او را نیز تحت تاثیر قرار دهد. از همین روست که نویسنده با مراجعه به آموزه های وحیانی قرآن، بر آن است تا این موضوع را تبیین نماید. با هم این مطلب را از نظر می گذرانیم.

انسان موجودی مکلف در برابر خدا

از نظر آموزه های وحیانی قرآن، انسان موجودی مکلف در برابر خدا است؛ به این معنا که خدا انسان را به انجام اعمالی یا ترک اعمالی الزام کرده که در صورت اطاعت از آثار دنیوی و اخروی آن برخوردار خواهند شد؛ چنان که اگر عصیان ورزند می بایست پیامدهای انتخاب اشتباه و عصیانی خویش را بپذیرند.( دائرة‌المعارف تشیّع، ج‌5، ص‌48)

البته باید دانست که واژه تکلیف از مادّه «کُلْفَت» در لغت به معناى قرار دادن شخص در زحمت با امر و فرمانى محدودکننده است.(التحقیق فى کلمات القرآن، ج‌10، ص‌100، «کلف») از نظر قرآن، خدا انسان را بر اساس اهدافی آفریده که فلسفه خلقت انسان است. این اهداف شامل دست یابی انسان به مقام خلافت الهی با مظهریت اسماء و صفات الهی در وجود خویش از طریق عبودیت و بندگی در چارچوب هدایت های تکوینی و تشریعی است.(ذاریات، آیه 56؛ بقره، آیات 2 تا 3 و 21 و 30 تا 34 و 138؛ آل عمران، آیه 79؛ طه، آیه 50)

بر اساس آموزه های وحیانی قرآن، تکالیف به دو شکل تکوینی و تشریعی مطرح است؛ از همین روست که فرشتگان به حکم تکوینی، مکلف به اموری از جمله اطاعت از انسان بوده و می بایست سجده اطاعت در برابر انسان انجام دهند.(بقره، آیه 34؛ اعراف، آیه 11) البته آنان در این امر به سبب عدم وجود اراده مخصوص هیچ گاه بر خلاف تکلیف عمل نمی کنند.(نحل، آیه 50؛ تحریم، آیه 6)

از نظر قرآن، جنیان(انعام، آیات 128 و 13) حتی ابلیس(بقره، آیه 34؛ اعراف، آیات 11 و 12) از نظر تکوینی مکلف به اطاعت از انسان هستند، و از نظر تشریعی نیز می بایست پای بند به شرایع اسلامی باشند که خدا از طریق پیامبران انسانی به آنان می رساند.(احقاف، آیات 18 تا 31؛ جن ، آیات 13 و 14)

اما انسان ها مامور هستند تا بر اساس هدایت های تکوینی و تشریعی به تکالیف الهی عمل کنند و به اراده خویش بر خلاف آن رفتار نکنند؛ زیرا در صورت عصیان و مخالفت می بایست خود را برای کیفر و مجازات دنیوی و اخروی آماده سازند.(انعام، آیه 130)

به سخن دیگر، از نظر قرآن، هر انسانی به سبب بهره گیری از نرم افزار فطری هدایت و قوای نفسی در مرتبه قلب می تواند در مسیری قرار گیرد که هدف و فلسفه خلقت اوست؛ زیرا قلب انسانی که مسئولیت های شناختی و گرایشی انسان را به عهده دارد قادر به تعقل(حج، آیه 46)، تفقه(اعراف، آیه 179)، تدبر(محمد، آیه 24)، بصیرت (حج، آیه 46)و ایمان آوری(حجرات، آیه 7) است. پس قلب انسان به طور فطری و تکوینی می تواند تکالیفی که به شکل تکوینی برای انسان وضع و جعل شده را بشناسد و بر اساس آن عمل کند. عمل به این تکالیف را همان تقوای فطری می گویند.

البته از نظر قرآن، انسان در شرایطی در دنیا به سر می برد که دشمن درونی به نام هواهای نفسانی از غضب و شهوت و دشمن بیرونی به نام وسوسه های ابلیسی و شیطانی او را محاصره کرده است. از این رو، ممکن است قلب سالم و نفس مستوی او دچار دفن و دسیسه یا زنگارگرفتگی یا طبع و ختم شود، که در این صورت دیگر نمی تواند در ساحت شناختی و گرایشی به درستی عمل کند.(شمس، آیات 7 تا 10؛ مطففین، آیه 14؛ نحل، آیه 108؛ بقره، آیه 7) از همین رو، خدا به انسان تفضل و کرامت کرده و افزون بر نرم افزار فطری تکوینی، با وحی تشریعی به راهنمایی بشر از طریق پیامبران و کتب آسمانی پرداخته تا به تقوای الهی دست یابند و در جایگاه خلافت الهی قرار گیرند.(بقره، آیات 2 تا 5 و 21 و 30 تا 38)

از نظر قرآن، احکامی که از طریق وحی و در قالب دین اسلام و شرایع آن به عنوان تکالیف الهی بیان شده، همگی مطابق با همان هدایت فطری است که نفس مستوی و قلب سلیم آن را درک می کند و بدان گرایش دارد.(روم، آیه 30)

خدا در قرآن بیان کرده که از عنایات الهی به بشر است که او را به اراده مهجز کرده تا بتواند به انتخاب ارادی و آزادانه خویش هر گونه که خیر می داند، اختیار کند. البته از آن جایی که به دلایلی ممکن است اشتباه و خطا کند، به انواع گوناگون به مدد و یاری او آمده تا انتخابی درست کند. بنابراین، افزون بر هدایت تکوینی، هدایت تشریعی و الهامات و وحی را نیز پیوست آن کرده تا انسان در مسیری قرار گیرد که کمال او بدان وابسته است. پس تکالیفی که خدا برایش وضع کرده، هر چند موجبات کلفت و سختی است، اما او را به کمال بایسته و شایسته می رساند؛ زیرا خیر او در انجام این تکالیف الهی است که برایش وضع شده است.(بقره، آیه 216)

البته باید توجه داشت که بر اساس آموزه های وحیانی قرآن، تکالیف تنها در دنیا است و انسان در عالم پس از مرگ از برزخ و قیامت تکلیفی نخواهد داشت(انعام، آیه 27؛ اعراف، آیه 53؛ شعراء، آیات 91 و102)؛ زیرا دنیا ظرف عمل و آخرت ظرف حساب است و فلسفه تکلیف، چنان که گفته شد کمال یابی انسان از طریق انجام آن است. امیرمومنان امام علی می فرماید: وَ إِنَّ الْيَوْمَ عَمَلٌ وَ لَا حِسَابَ وَ غَداً حِسَابٌ وَ لَا عَمَلَ ؛ امروز در دنیا زمان عمل است بی آن که حساب و محاسبه ای باشد؛ و فردای قیامت، زمان حساب است، ولی جایی برای عمل نیست.(نهج البلاغه، خطبه 42)

تکالیف به اندازه وسعت و توان انسانی

خدا در قرآن بیان می دارد که تکالیف الهی هر چند برای آفریده های دیگر بسیار سنگین و غیر قابل تحمل است(احزاب، آیه 72)، ولی انسان به گونه ای آفریده شده که می تواند بار این امانت و مسئولیت را به دوش کشیده و به عنوان خلیفه الله بر اساس تکالیف وارد میدان عمل شود؛ زیرا تکالیف به میزان استعداد و ظرفیت انسان ها وضع و جعل شده است و خدا فراتر از وسعت انسان بر او تکلیفی وضع نکرده است. ؛ بنابراین، هرگز انجام تکالیف و عمل به آن ، موجب عسر و حرج برای انسان نمی شود؛ چنان که خدا به صراحت بارها به اشکال گوناگون می فرماید: لَا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا؛ خدا بر هیچ نفسی تکلیفی نکرده است مگر آن که به اندازه وسعت او باشد.(بقره، آیات 286 و 233؛ انعام، آیه 152؛ اعراف، آیه 42؛ مومنون، آیه 62)

بنابراین، هیچ انسانی نمی تواند مدعی این معنا شود که تکالیف الهی غیر قابل ایتان بوده، و او نمی توانسته به اسباب درونی و بیرونی از جمله ناتوانی و عسر و حرج آن را انجام دهد؛ زیرا خدا تکالیف را با شناختی از توانایی و ظرفیت های محدود انسان دارد، برایش وضع و جعل کرده است. پس جای هیچ عذر و بهانه ای نیست؛ چرا که حتی اگر به دلایلی مجبور به امری بود که خلاف تکلیف و عصیان بوده خدا از باب «رفع القلم» او را معذور داشته است؛ زیرا پیامبر(ص) می فرماید: رُفِعَ عن امّتی تِسعَةٌ: الخَطَأُ، والنِّسیانُ، وما اکرِهُوا علَیهِ، وما لا یعلَمونَ، وما لا یطیقونَ، وما اضطُرُّوا إلَیهِ، والحَسَدُ، والطِّیرَةُ، والتَّفکرُ فی الوَسوَسَةِ فی الخَلقِ ما لم ینطِقْ بِشَفَةٍ؛ تکلیف نُه چیز، از امّت من برداشته شده است: خطا، فراموشى، آنچه بِدان مجبور شوند، آنچه نمى دانند، آنچه از توانشان بیرون است، آنچه بِدان ناچار شوند، حسادت، فال بد زدن، و تفکر وسوسه آمیز در آفرینش، تا زمانى که به زبان آورده نشود. (خصال، ص ۴۱۷، ح ۹؛ بحار الأنوار، ج ۵، ص ۳۰۳، ح ۱۴)

خدا در قرآن به صراحت بیان می کند که زمانی تکالیف بر او لازم می شود که به بلوغ عقلی و قدرتی رسیده باشد(نساء، آیه 6؛ نور، آیه 59؛ بقره، آیه 233) پس در صورت گرفتار شدن شخص به اموری چون اذیت و آزار(بقره، آیه 196؛ نساء، آیه 102)، اضطرار (بقره، آیه 173؛ مائده، آیه 3)، اکراه(نحل، آیه 106)، بیماری(بقره، آیه 184)، حرج(مائده، آیه 6)، خوف(نساء، آیه 101)، سفر(بقره، آیه 184)، ضعف(همان)، خطا(بقره، آیه 286)، فراموشی و نسیان(همان)، لنگی در تکلیف جهاد(نور، آیه 61؛ فتح، آیه 17)، نابینایی در تکلیف جهاد(همان) و فقدان قدرت مالی در تکلیف فعلی(توبه، آیات 91 و 92) و عدم دسترسی به آب و امکانات در وضو(نساء، آیه 43؛ مائده، آیه 6) لازم نیست تا تکالیف را انجام دهد.

البته با نگاهی به موارد پیش گفته معلوم می شود که برخی از موانع عمومیت و کلیت داشته و برخی دیگر مخصوص به موارد خاص خودش است.

آثار عمل به تکلیف الهی و مخالفت با آن

از نظر آموزه های وحیانی قرآن، اهل ایمان (بقره، آیات 229 تا 232؛ طلاق، آیات 1 و 2)، به سبب تقوای الهی(همان)، و خوف از خدا(بقره، آیه 40)، به توفیق الهی(صافات، آیات 102 تا 106) تکالیف را به جا آورده و به عهد خویش با خدا پای بند بوده و حدود الهی از امر و نهی را مراعات می کنند.

خدا در قرآن می فرماید که تکالیف و حدود الهی را محترم و عظیم شمرده (حج، آیه 30)، و در اطاعت و انجام آن استقامت ورزیده (هود، آیه 112) و با استمداد و استعانت به درگاه خدا، و به توفیق الهی سربلند از امتحان تکالیف بیرون آمده و از آثار و پاداش های الهی در دنیا و آخرت بهره مند شده و سعادت دنیا و آخرت را برای خویش رقم زنند.(بقره، آیه 124؛ مائده، آیه 48)

براساس آموزه های وحیانی قرآن، انسان ها به سبب عمل به تکلیف از نظر ایمانی (نساء، آیه 66) و تقوای الهی (بقره، آیه 187) رشد می کنند؛ زیرا ایمان و تقوا از مراتب تشکیکی و قابل رشد و نمو است.(مائده، آیه 93)

البته از آثار دیگر عمل به تکالیف الهی آن است که انسان به خیر (نساء، آیه 66) می رسد و ایمانش تثبیت می شود(همان) و بدی ها و زشتی هایش پوشیده و تکفیر شده و وارد مقام کریمان شده و از آثار کرامت اکتسابی بهره مند می شود.(نساء، آیه 31)

از نظر قرآن، افرادی که به تمام و کمال به تکالیف الهی عمل می کنند و عصیان و مخالفتی نمی ورزند، اهل احسان هستند.(صافات، آیات 102 تا 110) چنان که پیامبر(ص) در بیان حقیقت احسان نیز می فرماید: الإحسانُ أن تَعبُدَ اللّه َ كَأنَّكَ تَراهُ، فإن لَم تَكُن تَراهُ فَإنَّهُ يَراكَ؛ احسان ، اين است كه خدا را چنان عبادت كنى كه گويى او را مى بينى؛ زيرا اگر تو او را نمى بينى، او كه تو را مى بيند.( مجمع البیان ج ۳ ص ۱۱۶؛ ذیل آیه ۱۱۳ سوره نساء؛ بحارالانوار، ج ۷۰، ص ۲۱۹؛ كنز العمّال ، هندی، شماره حدیث 5254)

مچنین علامه مجلسی از کتاب مکارم الاخلاق نقل می‌کند که پیامبر(ص) در سفارشات خود به ابوذر غفاری فرمود: یا أباذر! اعبدالله کأنک تراه فإن کنت لا تراه فانه یراک، واعلم أن أول عباده الله المعرفه به؛ ‌ای ابوذر! خداوند را چنان عبادت کن که گویی او را می‌بینی.

پس اگر او را نمی‌بینی بدان که او تو را می‌بیند و بدان که اول عبادت خداوند، معرفت به این مطلب است.(مکارم اخلاق، ص ۵۳۷؛ بحارالانوار، ج ۷۷، ص ۷۵ و ۷۶)

امام صادق(ع) به اسحاق بن عمار فرمود: ای اسحاق! از خدا بترس گویی تو را می‌بیند؛ پس اگر تو خدا را نمی‌بینی به راستی که خداوند تو را می‌بیند. اگر شک داری که خداوند تو را می‌بیند بدان که کافر شدی و اگر یقین داری که تو را می‌بیند سپس آشکارا معصیت می‌کنی پس تو خدا را از هر ناظر دیگری پائین‌تر دانسته‌ای. (بحار‌الانوار، ج ۵، ص ۳۲۴)

ذِعلِب الیمانی از امیرمومنان (ع) پرسید:‌ای امیرمومنان آیا خدا را دیده‌ای؟ پس آن حضرت(ع) پاسخ داد: آیا عبادت می‌کنم کسی را که ندیده‌ام؟ پرسید: و چگونه دیدی؟ فرمود: چشمان با مشاهده عینی، او را درک نمی‌کنند، بلکه دلها با حقایق ایمانی او را درک می‌کنند.(نهج‌البلاغه، خطبه ۱۷۹؛ بحارالانوار، ج ۷۲، ص ۲۷۹)

آن حضرت(ع) در جایی دیگر می‌فرماید: «ما کنتُ أعبد ربّاً لم أره؛ عبادت نمی‌کنم خدایی را که ندیده‌ام».( الکافی، ج۱، ص۹۸)

اما کسانی که به جای اطاعت و انجام تکالیف الهی، به مخالفت و عصیان رو می آورند(بقره، آیات 187 و 229)، به خودشان ظلم کرده (بقره، آیه 229؛ طلاق، آیه 1) ، به خدا و پیامبرش خیانت ورزیده (انفال، آیه 27) و اسباب بدبختی ابدی خویش را فراهم ساخته و دوزخ را جایگاه خویش ساخته اند.(نساء، آیات 13 و 14)

مشاهده بیشتر

خلیل منصوری

آیت الله خلیل منصوری رامسری به مدت ده سال در مرکزفرهنگ و معارف قرآن به تحقیق و پژوهش در علوم و معارف قرآن پرداخته و در همین سال ها آثار چندی نگاشته که در مطبوعات علمی و پژوهشی چاپ و منتشر شده است. آیت الله هم چنین در مدت بیست سال همکاری با مرکز جهانی علوم اسلامی، سازمان حوزه های علمیه خارج از کشور و جامعه المصطفی مقالات و کتب بسیاری را در باره کشورهای جهان و اوضاع آن به شکل تحلیلی نگارش کرده است. لازم به ذکر است تمامی مقالات منتشر شده در این وبسایت تألیف ایشان است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا