عشق پسندیده و ناپسند
بسم الله الرحمن الرحیم
هر چند واژه عشق در قرآن نیامده ولی واژگانی دیگر در قرآن به معنا و مفهومی نزدیک به آن دلالت می کند که می توان از جمله آن ها به واژه ترکیبی «حب شغفی» اشاره کرد؛ زیرا چنان که معلوم می شود، عشق نوعی محبت یا مرتبه ای محبت است با ویژگی ها و شاخص هایی خاص خودش. نویسنده در این مطلب با مراجعه به آموزه های وحیانی اسلام بر آن است تا انواع و اقسام عشق و برخی از آثار آن را تبیین نماید. با هم این مطلب را از نظر می گذرانیم.
معنا و مفهوم عشق
واژه عربی عشقه در اصل اشاره به گیاهی پیچک دارد. این واژه سپس از امور معنوی و غیر محسوس به حالت و رفتاری از انسان اطلاق شد که می توان از آن محبت افراطی در حد جنون یاد گرفت؛ زیرا محبتی از این دست همانند گیاه پیچک به تن اصلی درخت می چسبد به طوری ناظر بیرونی دیگر عرش و درخت و دار را نمی بیند، بلکه این بوته پیچک است که دیده می شود؛ هم چنین این محبت، همانند گیاه پیچک از شیره جان شخص تغذیه کرده و تمام انرژی و توانش شخص را می گیرد و در نهایت او را بی محتوا و پوک کرده از زندگی ساقط می سازد.
برخی گفته اند: عشق از عشقه گرفته شده و آن گیاهی است به نام لبلاب، چون بر درختی پیچد آن را بخشکاند. عشق صوری درخت جسم صاحبش را، خُشک و زردرو میکند، اما عشق معنوی بیخ درخت هستی اعتباری عاشق را خشک سازد و او را از خود بمیراند. عشق در لغت افراط در دوست داشتن و محبت تام معنی کردهاند.( در خرابات، دکتر جواد نوربخش، چاپ چهارم، انتشارات یلداقلم، تهران ۱۳۸۴ ، ص ۳۳)
برخی دیگر می نویسند: «عشق» میتواند با واژهی اوستایی -iš به معنای «خواستن، میل داشتن، آرزو کردن، جستجو کردن» پیوند داشته باشد، که دارای جدا شدههای زیر است: -aēša «آرزو، خواست، جستجو»؛ išaiti «میخواهد، آرزو میکند»؛ -išta «خواسته، محبوب»؛ -išti «آرزو، مقصود». همچنین پیشنهاد میکند که واژهی عشق از اوستایی -iška* یا چیزی همانند آن ریشه میگیرد. پسوند ka- در پایین بازنموده خواهد شد.
واژهی اوستایی -iš همریشه است با سنسکریت -eṣ «آرزو کردن، خواستن، جُستن»؛ -icchā «آرزو، خواست، خواهش»؛ icchati «میخواهد، آرزو میکند»؛ -iṣta «خواسته، محبوب»؛ -iṣti «خواست، جستجو»؛ واژهی زبان پالی -icchaka «خواهان، آرزومند». همچنین، به گواهی شادروان فرهوشی، این واژه در فارسی میانه به دیسهی (= صورت) išt «خواهش، میل، ثروت، خواسته، مال» باز مانده است. — برای آگاهی بیشتر از واژهی «دیسه» = form به «فرهنگ ریشهشناختی اخترشناسی و اخترفیزیک» رجوع کنید.
واژههای اوستایی و سنسکریت از ریشهی پوروا-هند-و-اروپایی -ais* «خواستن، آرزو کردن، جُستن» میآیند که دیسهی اسمی آن -aisskā* است به معنای «خواست، میل، جستجو». بیرون از اوستایی و سنسکریت، چند زبان دیگر شاخههایی از آن واژهی پوروا-هند-و-اروپایی را حفظ کردهاند: اسلاوی کهن کلیسایی isko, išto «جستجو کردن، خواستن»؛ iska «آرزو»؛ روسی ‘iskat «جستجو کردن، جُستن»؛ لیتوانیایی ieškau «جستجو کردن»؛ لتونیایی iēskât «جستن شپش»؛ ارمنی ‘aic «بازرسی، آزمون»؛ لاتین aeruscare «خواهش کردن، گدایی کردن»؛ آلمانی بالای کهن eiscon «خواستن، آرزو داشتن»؛ انگلیسی کهن ascian «پرسیدن»؛ انگلیسی ask.
البته لغتنامه نویسان واژهی عشق را به عَشَق (ašaq’) عربی به معنای «چسبیدن» (منتهیالارب)، «التصاق به چیزی» (اقربالموارد) پیوند دادهاند. نویسندهی غیاثاللغات میکوشد میان «چسبیدن، التصاق» و عشق رابطه بر قرار کند: «مرضی است از قسم جنون که از دیدن صورت حسن پیدا میشود و گویند که آن مأخوذ از عَشَقَه است و آن نباتی است که آن را لبلاب گویند؛ چون بر درختی بپیچد آن را خشک کند. همین حالت عشق است بر هر دلی که طاری شود صاحبش را خشک و زرد کند.»
ریشه واژه عشق فارسی اوستایی است؛ زیرا واژهٔ «عشق» از iška اوستایی به معنی خواست، خواهش و گرایش ریشه میگیرد که آن نیز با واژهٔ اوستایی iš به معنی «خواستن، گراییدن، آرزو کردن و جستجو کردن» پیوند دارد. همچنین، به گواهی بهرام فرهوشی، این واژه در فارسی میانه به شکلِ išt به معنی خواهش، گرایش، دارایی و توانگری است. خود واژههای اوستایی و سنسکریت نام برده شده در بالا از ریشهٔ هندی و اروپایی (زبان آریاییان) نخستین یعنی ais به معنی خواستن، میل داشتن و جُستن میآید که شکل آن aisskā به چم خواست، گرایش و جستجو است. گذشته از اوستایی و سنسکریت، در چند زبان دیگر نیز برگرفتههایی از واژهٔ هندی و اروپایی نخستین ais بازماندهاست.(نگاه کنید: دربارهی ریشهی واژهی عشق؛ محمد حیدری ملایری)
اینان در تعلیل عربی نبودن اصل واژه می نویسند: از آنجا که عربی و عبری جزو خانوادهی زبانهای سامیاند، واژههای اصیل سامی معمولا در هر دو زبان عربی و عبری با معناهای همانند اشتقاق مییابند. و جالب است که «عشق» همتای عبری ندارد. واژهای که در عبری برای عشق به کار میرود احو (ahav) است که با عربی حَبَّ (habba) خویشاوندی دارد. واژهی دیگر عبری برای عشق، «خَشَق» (xašaq) است به معنای «خواستن، آرزو کردن، وصل کردن، چسباندن؛ لذت»، که در تورات عهد عتیق بارها به کار رفته است (برای نمونه: سِفر تثنیه ۱۰:۱۵، ۲۱:۱۱؛ اول پادشاهان ۹:۱۹؛ خروج ۲۷:۱۷، ۳۸:۱۷؛ پیدایش ۳۴:۸).
بنا بر اُستاد سکات نوگل، واژهی عبری xašaq و عربی ašaq’ همریشه نیستند. حرف «خ» عبری برابر «ح» یا «خ» عربی است و «ع» عبری برابر «ع» یا «غ» عربی، ولی آنها با هم در نمیآمیزند. همچنین، معمولا «ش» عبری به «س» عربی تبدیل می شود و برعکس. از سوی دیگر، همانندی معنایی این دو واژه در عربی و عبری تصادفی است، چون معنای ریشهی آغازین آنها یکی نبوده است. خشق عبری به احتمال در آغاز به معنای «بستن» یا «فشردن» بوده است، چنانکه برابر آرامی آن نشان میدهد. همچنین، اُستاد ورنر آرنولد تأکید میکند که «خ» عبری در آغاز واژه همیشه در عربی به «ح» تبدیل می شود و هرگز به «ع» تغییر داده نمیشود.(نگاه کنید: دربارهی ریشهی واژهی عشق؛ محمد حیدری ملایری)
باید توجه داشت که در کلام روایات از واژه «هوا» به معنای شدت محبت افراطی سخن به میان آمده است که می تواند نزدیک به مفهوم عشق باشد. إمام عليّ عليه السّلام می فرماید: لَو صُمتَ الدَّهرَ كُلَّهُ ، وقُمتَ اللَّيلَ كُلَّهُ ، وقُتِلتَ بَينَ الرُّكنِ وَالمَقامِ ، بَعَثَكَ اللهُ مَعَ هَواكَ بالِغاً ما بَلَغَ ؛ إن في جَنَّةٍ فَفي جَنَّةٍ وإن في نارٍ فَفي نارٍ؛ اگر همه شب قیام کنی و بین رکن و مقام مسجدالحرام شهید شوی، خداوند تو را با محبوبت بر می انگیزد به هر جا و اندازه ای این هواخواهی برسد؛ حالا بهشتی یا دوزخی.( الغارات : 2 ، 588 عن حبّة العرني ، بحار الأنوار : 39 ، 295 ، ذيل ح 96 و ج 68 ، 75 ، ذيل ح 133 ؛ شرح نهج البلاغة : 4 ، 105 عن حبّة العرني وزاد في صدره «من أحبّني كان معي».) در برخی از روایات این جمله نیز اضافه دارد: هر کسی مرا دوست می دارد با من است.
إمام جواد عليه السّلام نیز می فرماید: أمّا هذِهِ الدُّنيا فَإِنّا فيها مُغتَرِفونَ ، ولكِن مَن كانَ هَواهُ هَوى صاحِبِهِ ودانَ بِدينِهِ فَهُوَ مَعَهُ حَيثُ كانَ ، والآخِرَةُ هِيَ دارُ القَرارِ؛ اما در این دنیا پس هر کسی در آن در حال جمع کردن با مشت بسته خودیم؛ ولی هر کسی محبوبش همان محبوب و خواسته های همراه اش باشد و وامدارش گردد پس با همان شخص خواهد بود در هر جایی که او خواهد بود و آخرت همانان خانه ثبات و قرار است و دیگر تغییر نخواهد بود.( تحف العقول : 456 ، تنبيه الخواطر : 1 ، 17 عن محمّد بن عيسى نحوه ، بحار الأنوار : 78 ، 358 ، 1.)
پس می توان گفت که در عربی فصیح و اصیل برای بیان مفهوم عشق از واژه «هوی» استفاده شده که نوعی محبت شدید است که موجب سقوط آدمی است. البته در روایات اسلامی واژه عشق به همین مفهوم «هوی» نیز به کار رفته است.
چنان که گفته شد، عشق مرتبه و حالتی از محبت است؛ اما فرقی با محبت دارد که باید به آن توجه داشت. برخی عشق میان دو انسان را شدت شهوت برای دست یابی به چیزی از معشوق و بهره گیری جنسی در صورت پذیرش دیگری دانسته اند و حتی اگر عشق را از شهوت جدا بدانیم این احتمال است که عاشق بدون اشتهایی نسبت به رسیدن به چیزی باشد که بدان عشق می ورزد؛ مگر این که عشق شهوتی مخصوص است که از موضع اش جدایی ندارد و آن شهوت مردی برای رسیدن به چیزی از محبوبش است و شهوت انسان نسبت به شرابخواری و یا پاکخوری عشق نامیده نمی شود. هم چنین عشق آن شهوتی است که در آن افراط شود و شخص به آن خواسته اش نرسد موجب مرگ عاشق شود و از شهوات جز ارتباط جنسی کسی نمرده است. مگر نمی بینید که کسی از شهوت شرابخواری و خوراک و پاکی یا محبت خانه و مال نمرده است، ولی مردم بسیاری از شهوت خلوت با معشوق و دست یابی به آن مرده است.(ابی هلال عسکری، الفروق اللغویه، 358 و 359)
البته از روایات معتبر اسلامی بر می آید که عشق محدود به شهوت جنسی نیست؛ هر چند که بیش ترین استعمال و کاربرد در این امور داشته باشد. در ادامه روایاتی بیان می شود که عشق ممدوح را از عشق مذموم جدا می سازد وحتی عشق را به یاران امام حسین(ع) نسبت می دهد که اصلا هیچ ارتباطی به شهوت جنسی میان زن و مرد ندارد.
محققان دانشگاه شیکاگو میگویند حرکات چشم نشان میدهد که شخص به چه کسی به چشم شریک و معشوق آینده نگاه میکند و چه کسی به عنوان شریک جنسی؟ تحقیقات علمی صورت گرفته نشان داده بود که عشق و میل جنسی نقاط مختلفی را در مغز فعال میکنند. تحلیل دادهها نشان داد در نگاه عاشقانه چشم روی صورت متمرکز و ثابت میماند؛ اما در نگاه شهوانی چشم، از صورت به سمت دیگر اعضای بدن حرکت میکند و بر روی بدن ثابت میشود. دکتر کاسیوپو میگوید این بررسی نشان میدهد کشش جنسی تا حدی محصول تجربیات صرفاً حسی (sensory) است؛ اما عشق انعکاس انتزاعیتر این احساسات است.
عشق افراطی به عنوان بیماری روانی
در فرهنگ اسلامی و قرآنی انواع محبت بیان شده که دارای مراتبی چند از شدت و ضعف است. از جمله مه ترین این اقسام می توان به موارد زیر اشاره کرد: عشق طبیعی که در آن عاشق معشوق را از برای خود خواهد. در عشق روحانی، عاشق معشوق را هم از برای خود و هم از برای معشوق خواهد؛ ولی در عشق الهی، عاشق معشوق را نه برای خود بلکه برای معشوق میخواهد. هم چنین عشق حقیقی و عشق مجازی تقسیم می شود: عشق مجازی از حسن و زیبایی صوری پیدا میشود و مانند آن ناپایدار است. از این عشق حاصلی جز بقای نسل باقی نمیماند. این عشق از تصعید و تلطیف میلی جنسی پیدا میشود؛ اما عشق حقیقی یا عشق الهی، فیض و جذبهای است که از طرف معشوق مطلق، بر دل عاشق صادق فرود میآید.(نگاه کنید: شرح الاشارات و التنبيهات، نمط نهم، فصل هفتم و هشتم؛ احياء علوم الدين، غزالى، ج 4، ص 283 – 279)
هم چنین در فرهنگ اسلامی برخی از مصادیق عشق، به عنوان بیماری تلقی شده است و عاشق را بیرون از انسان های طبیعی دانسته و عشق را همانند محبت یک حالت طبیعی نشمرده است. إمام عليّ عليه السّلام در حکمتی منسوب به ایشان فرموده باشد: العِشقُ مَرَضٌ لَيسَ فيهِ أجرٌ ولا عِوَضٌ؛عشق ، بيمارىاى است كه نه پاداشى دارد و نه عوضى .( شرح نهج البلاغة : 20 ، 260 ، 46.)
پس از نظر امیرمومنان امام علی(ع) عشق محبت نیست که یک حالت طبیعی در نفس انسانی است؛ بلکه نوعی بیماری روحی و روانی است.
به نظر امام علی(ع) عشق زمانی عارض انسان می شود که قلب تهی شده و زمینه رشد بیماری در آن فراهم آمده باشد. از این رو می فرماید: العِشقُ جَهدٌ عارِضٌ ، صادَفَ قَلباً فارِغاً؛ عشق ، رنجى است كه با دل فارغ [از انديشه و كار] ، روياروى مىشود .( شرح نهج البلاغة : 20 ، 332 ، 807.)
باید توجه داشته که واژه الجَهْد ـ بالفتح ـ به معنای المشقّة و رنج است.(النهاية: 1 ، 320). فارغ نیز به معنای تهی و خالی است.
از نظر آن حضرت(ع) هرگز عاشق به وصال نمی رسد؛ زیرا هجران و جدایی جزو طبیعت عشق و عاشقی است. ایشان عليه السّلام می فرماید: الهِجرانُ عُقوبَةُ العِشقِ؛ جدايى، كيفر عشق است.( مطالب السؤول : ص 56 ؛ بحارالأنوار : 78 ، 11 ، 70.)
آن حضرت(ع) با توجه به فارسی بودن واژه گاه واژگانی را برای مفهوم عشق به کار می برد که در زبان عربی فصیح ریشه دارد. از این رو، در جایی دیگر با بهره گیری از واژه صبابت به عوامل تاثیرگذار در ایجاد عشق اشاره کرده و می فرماید: رُبَّ صَبابَةٍ غُرِسَت مِن لَحظَةٍ؛ بسا نهال شيفتگى كه با يك نگاه و لحظه ای، غرس شده است. (غرر الحكم : 5314.)
در حقیقت دلربایی از سوی معشوق و دلباختگی از سوی عاشق در یک لحظه اتفاق می افتد. بنابراین، نمی توان برای این عشق عاملی جز یک هیجان شدید در روح و روان عاشق چیزی دیگر یافت که با یک نگاه در یک لحظه پدید می آید. باید یاد آورد شد که الصَّبَابة : در زبان عربی به معنای شَّوق است هر چند که برخی آن را رقّت وحرارت دل دانسته اند و برخی نیز آن را رقت خواهش های دل دانسته و گفته اند: هو رقّة الهوى. (لسان العرب : 1 ، 518).
پس واژه شناسان میان صبابت و هوی که همان عشق و محبت افراطی و شدید است نوعی ارتباطی را شناسایی و ردگیری کرده اند.
چنان که گفته شد امیرمومنان امام علی(ع) حضور عشق را در قلب های فارغ و خالی و تهی دانسته است. مفضّل بن عمر روایتی را نقل می کند که این جای خالی زمانی است که خداوند از دل بیرون رود و بیرون رانده شود که در آن صورت عشق غیر این گونه حضوری بیماری زا و بیمارگونه خواهد داشت: سَأَلتُ أبا عَبدِاللهِ جَعفَرَ بنَ مُحَمَّدٍ الصّادِقَ عليهما السّلام عَنِ العِشقِ ، فَقالَ : قُلوبٌ خَلَت مِن ذِكرِ اللهِ ، فَأَذاقَهَا اللهُ حُبَّ غَيرِهِ؛ مُفَضَّل بن عمر گوید : از امام صادق عليهالسلام درباره عشق پرسيدم . امام (ع) فرمود : «دلهايى از ياد خدا تهى شد . پس خداوند ، دوستى جز خود را به آن نوشانْد» . ( علل الشرايع : 140 ، 1 ، الأمالي للصدوق : 765 ، 1029 ، بحار الأنوار : 73 ، 158 ، 1.)
خداوند در آیاتی از قرآن بیان می کند که چگونه «هوی» نفسانی و خواهش های آن به عنوان معبود قرار می گیرد و موجب سقوط انسان می شود: أَرَءَيْتَ مَنِ ٱتَّخَذَ إِلَٰهَهُۥ هَوَىٰهُ.(فرقان، آیه 43؛ جاثیه ، آیه 23؛ و نیز اعراف، آیه 176؛ کهف، آیه 28؛ طه، آیه 15؛ قصص، آیه 50) خداوند در آیه 28 سوره کهف توضیح می دهد که به سبب غفلت از خدا در دلها است که هواهای نفسانی در افرادی که اهل افراط هستند، غلبه می کند و ایشان را به سوی گمراهی می برد. در حقیقت غفلت از خداوند موجب افراط گرایی در هواهای نفسانی می شود تا جایی که این معشوق جای معبود نشسته و خدایی می کند.
«هوی» به حالتی از افتادن از بلندی و هوا به زمین اطلاق می شود همان طوری که عقاب بر شکارش فرود می آید؛ هم چنین به فاصله میان فضا و زمین و دره پست و پرتگاه نیز هوی گفته می شود. از همین روست که به دوزخ که پست ترین جایگاه است «هاویه » اطلاق می شود که پست ترین جایی است که انسان از بالا در آن سقوط می کند. هواهای نفسانی که معشوق و معبود انسان می شود عامل سقوط انسان به این پرتگاه پست دوزخ است. بر همین اساس کسی که محبت افراطی و عاشقانه ای به چیزی دارد فردی هوی و عاشق اطلاق می شود.(نگاه کنید: فرهنگ نامه های عربی)
انسان به علم حضوری در می یابد که محبت دارای مراتب و درجاتی است که هر یک عوامل و آثار خاص خود را دارد. البته خداوند به عنوان خالق و آفریدگار بشر در کتاب راهنمای این موجود به این نکته نیز توجه داده و می فرماید که محبت شدت و ضعف دارد.(بقره، آیه 165) چنان که خداوند هم چنین می فرماید که برخی از انواع و اقسام محبت شهوانی است(آل عمران، آیه 14) چنان که می فرماید که برخی از آن ها نیز افراطی و هیجانی آفرین است و موجب گرفتاری هایی برای آدمی می شود.
حالت مجبت شغفی از جمله مراتب و درجات آن است که در آیه 30 سوره یوسف درباره عشق و محبت همسر عزیز مصر نسبت به حضرت یوسف(ع) به کار رفته است. و در مفردات الفاظ قرآن آمده است :«شَغَفَها حُبًّا» يعنى محبت يوسف تا شغاف قلب زليخا، و باطن او راه يافته بود- نقل از حسن- و نیز به نقل از ابى على گفته شده شغف به معناى وسط قلب است که البته اين دو معنا نزديك به هم هستند. (نگاه کنید: مفردات الفاظ قرآن کریم، راغب اصفهانی ذیل واژه «شغف») علامه طباطبایی می نویسد: شغاف قلب به معناى غلافى است كه محيط به قلب است.(المیزان، ذیل آیه) پس محبت شغفی، درجه و مرتبه ای از محبت است که در آن قلب به تسخیر عشق دیگری در آمده باشد.
در تفسیر نمونه آمده است: «شغف» از ماده «شغاف» به معنى گره بالاى قلب و يا پوسته نازك روى قلب است ، كه به منزله غلافى تمام آنرا در برگرفته و شغفها حبا يعنى آنچنان به او علاقمند شده كه محبتش به درون قلب او نفوذ كرده ، و اعماق آنرا در بر گرفته است ، و اين اشاره به عشق شديد و آتشين است .
«آلوسى» در تفسير «روح المعانى» از كتاب «اسرار البلاغ » براى عشق و علاقه مراتبى ذكر كرده كه به قسمتى از آن در اينجا اشاره مى شود: نخستين مراتب محبت همان «هوى» (به معنى تمايل) است، سپس «علاقه» يعنى محبتى كه ملازم قلب است، و بعد از آن، «كلف» به معنى شدت محبت، و سپس «عشق» و بعد از آن «شعف» (با عين ) يعنى حالتى كه قلب در آتش عشق مى سوزد و از اين سوزش احساس لذت مى كند و بعد از آن «لوعه» و سپس «شغف» يعنى مرحله اى كه عشق به تمام زواياى دل نفوذ مى كند و سپس «تدله» و آن مرحله اى است كه عشق، عقل انسان را مى ربايد و آخرين مرحله «هيوم»است و آن مرحله بى قرارى مطلق است كه شخص عاشق را بى اختيار به هر سو مى كشاند.(نگاه کنید: نمونه ذیل آیه 30)
خصوصیات عاشق و عاشقی
در آیات قرآنی به برخی از خصوصیات عشق و عشقی توجه داده شده است. به عنوان نمونه در مرتبه هوی از محبت انسان ممکن است چیزی را به عنوان معبود خود قرار دهد و در مقام پرستش آن برآید، همان طوری که بسیاری از مردم هواهای نفسانی خویش که بدان محبت شهوانی دارند به معبود و الهه خود بر می گزینند. (فرقان، آیه 43؛ جاثیه، آیه 23) در این مرتبه شخص کر و کور می شود و ابزارها و منابع شناختی اش نمی تواند برایش مفید و سازنده باشند.(جاثیه، آیه 23) شخص در پیروی از محبت به راه افراط می رود(کهف، آیه 28) و به هر پستی گرایش می یابد(طه، آیه 15) و مسایل دنیوی و پست مادی وی را به سوی خود چنان جذب می کند که پرهای پروازش را نیز از دست می دهد(اعراف، آیه 176) و قلبش از هر چیزی دیگر غافل می شود در حالی که در برابرش حاضر است(کهف، آیه 28) در نتیجه در هاویه از دوزخ سقوط می کند.
در مرتبه «شغف» از محبت حالت تعادل رفتاری خود را از دست می دهد و بی اختیار کارهایی را انجام می دهد که بسیار خطرناک است؛ چنان که همسر عزیز مصر انجام داده است. البته رفتار زنان مصر نیز نشان می دهد که آنان خود در یک نگاه گرفتار شغف حبی شده باشند؛ زیرا قرآن گزارش می کند: وَ قَالَ نِسْوَةٌ فِى الْمَدِينَةِ امْرَأَتُ الْعَزِيزِ تُرَاوِدُ فَتَـیـهَا عَن نَّفْسِهِ قَدْ شَغَفَهَا حُبًّا إِنَّا لَنَرَیـهَا فِى ضَلَـلٍ مُّبِينٍ . فَلَمَّا سَمِعَتْ بِمَكْرِهِنَّ أَرْسَلَتْ إِلَيْهِنَّ وَأَعْتَدَتْ لَهُنَّ مُتَّكَئـًا وَ ءَاتَتْ كُلَّ وَاحِدَةٍ مِّنْهُنَّ سِكِّينًا وَقَالَتِ اخْرُجْ عَلَيْهِنَّ فَلَمَّا رَأَيْنَهُ و أَكْبَرْنَهُ وَ قَطَّعْنَ أَيْدِيَهُنَّ وَ قُلْنَ حَـاشَ لِلَّهِ مَا هَـذَا بَشَرًا إِنْ هَـذَآ إِلَّا مَلَكٌ كَرِيمٌ ؛ زنانى در شهر گفتند: «زن عزيز ، از غلام خود ، كام خواسته و شيفته او شده است. ما او را در گم راهى آشكارى مى بينيم» . پس چون مكرشان را شنيد ، سراغشان فرستاد و محفلى برايشان ترتيب داد و به هريك ، كاردى داد و [به يوسف ] گفت: «بر آنان در آى» . پس چون او را ديدند، بزرگش شمردند و دست خويش ببريدند و گفتند:«منزّه است خدا ! اين بشر نيست. اين ، جز فرشته اى بزرگوار نيست») ( يوسف : 30 و 31.)
إمام باقر عليه السّلام در تفسیر ـ في قَولِهِ : قَدْ شَغَفَهَا حُبًّا ـ به معنای لغوی شغف که همان غلاف است توجه داده و می فرماید: قَد حَجَبَها حُبُّهُ عَنِ النّاسِ فَلا تَعقِلُ غَيرَهُ؛ عشق به يوسف ، آن زن را از مردم ، محجوب ساخت و در نتيجه ، جز به او (يوسف) نمى انديشيد .( تفسير القمّي : 1 ، 357 عن أبي الجارود ، بحار الأنوار : 12 ، 253 ، 17.)
پس در مرتبه حب شغفی، شخص عقل خویش را از دست می دهد و عشق معشوق او را چنان به خود می پیچد که جز معشوق هیچ کس و هیچ چیزی را نمی بیند و به عواقب و آثار رفتار و کردارش نمی اندیشد؛ زیرا عقل در حجاب عشق رفته و پرده ای بر آن آویخته است که دیگر جز معشوق چیزی را ادراک و فهم نمی کند.
محبت در مرتبه عشق نیز آثاری دارد که از جهتی شباهت و همانند با محبت شغفی دارد؛ زیرا مرتبه عشق نیز مرتبه هیجانی و افراطی از محبت است. رسول الله صلّى الله عليه و آله درباره خصوصیات و آثار عشق می فرماید: لا تَستَشيروا أهلَ العِشقِ ؛ فَلَيسَ لَهُم رَأيٌ ، وإنَّ قُلوبَهُم مُحتَرِقَةٌ ، وفِكَرَهُم مُتَواصِلَةٌ ، وعُقولَهُم سالِبَةٌ؛ با عاشقان ، مشورت مكنيد كه آنان را رأيى نيست ؛ دل هايشان سوخته و انديشه هاشان مشوّش و خردهايشان گرفته شده است. (الفردوس : 5 ، 38 ، 7389 عن أنس.)
امیرمومنان امام عليّ عليه السّلام نیز در بیان خصوصیات و آثار عشق می فرماید: مَن عَشِقَ شَيئاً أعشى (أعمى) بَصَرَهُ ، وأمرَضَ قَلبَهُ ، فَهُوَ يَنظُرُ بِعَينٍ غَيرِ صَحيحَةٍ، ويَسمَعُ بِاُذُنٍ غَيرِ سَميعَةٍ ، قَد خَرَقَتِ الشَّهَواتُ عَقلَهُ، وأماتَتِ الدُّنيا قَلبَهُ ، ووَلِهَت عَلَيها نَفسُهُ ، فَهُوَ عَبدٌ لَها ولِمَن في يَدَيهِ شَي ءٌ مِنها ، حَيثُما زالَت زالَ إلَيها ، وحَيثُما أقبَلَت أقبَلَ عَلَيها، لا يَنزَجِرُ مِنَ اللهِ بِزاجِرٍ ، ولا يَتَّعِظُ مِنهُ بِواعِظٍ ، وهُوَ يَرَى المَأخوذينَ عَلَى الغِرَّةِ؛ هركه عاشق چيزى شود، [آن چيز ، ] ديده اش را كم سو (نابينا) و دلش را بيمار مى كند. در نتيجه ، او با چشمى نادرست مى نگرد و با گوشى ناشنوا مى شنود. شهوت ها [پرده] خردش را دريده اند و دنيا ، دلش را ميرانده و جانش شيفته آن شده است. پس او بنده دنيا و بنده كسى است كه از آن ، بهره اى دارد و [دنيا ]به هر جا رفت ، او نيز مى رود و به هر سو روى آورد، او نيز روى مى آورد. در پىِ هيچ يك از فرمان هاى بازدارنده خدا باز نمى ايستد و از هيچ پند دهنده از جانب او پند نمى گيرد، حال آن كه خود ، كسانى را كه مرگ، بى خبر، گرفتارشان ساخته است، مى بيند .( نهج البلاغة : الخطبة 109.)
پس مرتبه عشق و مرتبه شغف دو مرتبه ای است که شخص در محبت افراطی به جایی می رسد که دیگر عقل و هوشش را از دست داده و هوشربایی معشوق او را شیفته و واله کرده است.
در حکمت های منسوب به حضرت امیرمومنان (ع) آمده است: ثَلاثَةُ أشياءَ لا دَوامَ لَها : المالُ في يَدِ المُبَذِّرِ ، وسَحابَةُ الصَّيفِ ، وغَضَبُ العاشِقِ؛ در حكمت هاى منسوب به ايشان ـ : سه چيز ، ناپايدار است : مال در دست گشاده دست ، ابر تابستانى و خشم عاشق !( شرح نهج البلاغة : 20 ، 301 ، 435.)
عاشِق عَفيفُ و پاکدامن
ابوهلال عسکری عشق را ناظر به عشق شهوانی میان دو جنس مخالف معنا می کند و محدوده آن را عشق حیوانی و شهوانی جنسی می داند؛ اما با نگاهی به کاربردهای آن در فرهنگ اسلامی، واژه عشق در فراتر از عشق شهوانی جنسی نیز به کار رفته است و با تنزیه آن از شهوت، زمینه کاربرد آن در عشق معنوی فراهم آمده است.
البته از نظر آموزه های اسلامی حتی عشق جنسی و شهوانی را اگر مدیریت شود، خود عامل کمالی انسان می شود؛ زیرا انسان هماره از محسوس به معقول می رسد و محسوسات بستری برای دریافت معقولات می شود. به سخن دیگر، کسی که عشق محسوس را دریابد زمینه کسب و دریافت عشق معنوی را پیدا می کند.
انسانی که طعم عشق محسوس را چشیده باشد می تواند در هنگام سنجش نیز دریابد که چه تفاوت ماهوی کلانی میان دو عشق مادی و معنوی وجود دارد. از این روست که انسانی که عشق مادی را دریابد و مدیریت کند زمینه رشد و بالندگی و دست یابی به کمال معنوی را در خود فراهم می آورد. این گونه است که عاشق عفیف به مقام شهید دست می یابد. رسول الله صلّى الله عليه و آله می فرماید: مَن عَشِقَ وكَتَمَ وعَفَّ ثُمَّ ماتَ ، ماتَ شَهيداً؛ هركه عاشق شود و [عشق خود را ]پنهان دارد و پاك دامنى كند و آن گاه بميرد ، شهيد مرده است . (تاريخ بغداد : 6 ، 51 و ج 5 ، 156 كلاهما عن ابن عبّاس و ج 12 ، 479 عن عائشة وليس فيه «كتم» ، البداية والنهاية : 11 ، 111 عن ابن عبّاس ، كنزالعمّال : 3 ، 372 ، 7000.)
آن حضرت(ص) هم چنین می فرماید: مَن عَشِقَ وكَتَمَ وعَفَّ وصَبَرَ ، غَفَرَ اللهُ لَهُ وأدخَلَهُ الجَنَّةَ؛ هركه عاشق شود و [عشق خود را ]پنهان دارد و شكيبايى ورزد ، خداوند ، او را بيامرزد و به بهشتش درآوَرَد .( تاريخ بغداد : 5 ، 262 ، كنزالعمّال : 3 ، 373 ، 7002 نقلاً عن ابن عساكر وكلاهما عن ابن عبّاس.)
از نظر آموزه های اسلامی هر کسی هماره در آزمون و امتحان و بلاء و ابتلاء و فتنه گرفتار است و سنت الهی بر آن قرار گرفته تا هر کسی این گونه آزموده شود. از جمله آزمون های الهی ، آزمون با بلای عشق است. عبدالله بن عبّاس از رَسولِ اللهِ صلّى الله عليه و آله نقل کرده که ایشان فرموده است: خِيارُ اُمَّتِي الَّذينَ يَعِفّونَ إذا آتاهُمُ اللهُ مِنَ البَلاءِ شَيئاً. قالوا : وأيُّ البَلاءِ ؟ قالَ: العِشقُ؛ «بهترين هاى امّت من ، كسانى هستند كه چون خداوند به اندكى از بلا دچارشان كند ، پاك دامنى ورزند» . گفتند : كدام بلا ؟ فرمود : «عشق» . (كنزالعمّال : 3،373،7001 و ص 779،8732 كلاهما نقلاً عن الديلمي، الفردوس: 2،174،2867 وليس في النسخة التي بأيدينا «قالوا : وأي البلاء ؟ قال».)
برخی از بلاهایی که انسان دچار می شود، کفاره گناهان است. عشق نیز از جمله بلایایی است که می تواند کفاره برخی از گناهان باشد. رسول الله صلّى الله عليه و آله می فرماید: العِشقُ مِن غَيرِ ريبَةٍ كَفّارَةٌ لِلذُّنوبِ؛ عشقِ پاك ، كفّاره گناهان است .(الفردوس : 3 ، 94 ، 4266 عن أبي سعيد الخدري.)
عِشق مَمدوح و پسندیده معنوی
چنان که گفته شد، عشق مرتبه ای از محبت است که انسان را به خود چنان مشغول می دارد که از دیگر امور غافل می شود. این عشق می تواند جنسی و نسبت به میان زن و مردی باشد یا غیر جنسی میان دو هم جنس یا میان انسان و غیر انسان باشد. عشق انسان به خدا و یا عشق به عبادت و بندگی از جمله مواردی است که به عنوان عشق ممدوح مورد ستایش قرار گرفته و تشویق شده است.
رسول الله صلّى الله عليه و آله می فرماید : يَقولُ اللهُ تَعالى : إذا كانَ الغالِبُ عَلى عَبدِيَ الاِشتِغالَ بي جَعَلتُ نَعيمَهُ ولَذَّتَهُ في ذِكري ، فَإِذا جَعَلتُ نَعيمَهُ ولَذَّتَهُ في ذِكري عَشِقَني وعَشِقتُهُ ، فَإِذا عَشِقَني وعَشِقتُهُ رَفَعتُ الحِجابَ فيما بَيني وبَينَهُ ، وصِرتُ مَعالِمَ بَينَ عَينَيهِ ، لا يَسهو إذا سَهَا النّاسُ ، اُولئِكَ كَلامُهُم كَلامُ الأَنبِياءِ ، اُولئِكَ الأَبطالُ حَقّاً ، اُولئِكَ الَّذينَ إذا أرَدتُ بِأَهلِ الأَرضِ عُقوبَةً وعَذاباً ذَكَرتُهُم فَصَرَفتُ ذلِكَ عَنهُم؛ خداوند متعال مى فرمايد : هرگاه اشتغال به [ياد] من بر بنده ام چيره گردد، خوشى و لذّتش را در يادكرد خودم قرار مى دهم . پس چون خوشى و لذّتش را در يادكردِ خودم قرار دادم ، با من عشق مى ورزد و من با او عشق مى ورزم. پس چون با من عشق ورزيد و من با او عشق ورزيدم ، حجاب ميان خود و او را برمى دارم و خود ، نشانه هاى برابر چشمانش مى شوم . در نتيجه ، چون مردم دچار فراموشى و خطا شوند، او دچار فراموشى و خطا نمى گردد . آنان ، سخنشان سخن پيامبران است . آنان ، قهرمانان حقيقى اند . اين كسان هستند كه هرگاه بخواهم زمينيان را كيفر يا عذابى دهم ، به يادشان مى افتم و در نتيجه ، عذاب و كيفر را از زمينيان برطرف مى كنم .( حلية الأولياء : 6 ، 165 عن الحسن ، كنزالعمّال : 1 ، 433 ، 1872.)
رسول اکرم صلّى الله عليه و آله در باره عشق معنوی هم چون عشق به عبادت می فرماید: أفضَلُ النّاسِ مَن عَشِقَ العِبادَةَ ، فَعانَقَها وأحَبَّها بِقَلبِهِ وباشَرَها بِجَسَدِهِ وتَفَرَّغَ لَها ، فَهُوَ لا يُبالي عَلى ما أصبَحَ مِنَ الدُّنيا عَلى عُسرٍ أم عَلى يُسرٍ؛ برترينِ مردم ، كسى است كه عاشق عبادت گردد ، پس در آغوشش گيرد و با دلش دوستش بدارد و با پيكرش هماغوشش گردد و خود را وقف آن سازد ، و در نتيجه ، نسبت به دنيا چنان بى اعتنا گردد كه اهميّت ندهد كه در آسايش است يا سختى.( الكافي : 2 ، 83 ، 3 عن عمرو بن جميع عن الإمام الصادق عليه السّلام ، مشكاة الأنوار : 112 عن الإمام الصادق عليه السّلام عنه صلّى الله عليه و آله ، الجعفريّات: 232 عن الإمام الصادق عن آبائه عن الإمام عليّ عليهم السّلام وفيه «على غير» بدل «على عسرٍ أم على يُسر» ، بحار الأنوار: 70 ، 253 ، 10.)
إمام الباقر عليه السّلام با اشاره به عشق معنوی شهدای کربلا به داستانی اشاره می کند و می فرماید: خَرَجَ عَلِيٌّ عليه السّلام يَسيرُ بِالنّاسِ ، حَتّى إذا كانَ بِكَربَلاءَ عَلى ميلَينِ أو ميلٍ تَقدَّمَ بَينَ أيديهِم حَتّى طافَ بِمَكانٍ يُقالُ لَهَا المقدفانُ ، فَقالَ : قُتِلَ فيها مِائَتا نَبِيٍّ ومِائَتا سِبطٍ ، كُلُّهُم شُهَداءُ ، ومُناخُ رِكابٍ ، ومَصارِعُ عُشّاقٍ شُهَداءَ ، لا يَسبِقُهُم مَن كانَ قَبلَهُم ، ولا يَلحَقُهُم مَن بَعدَهُم؛ على عليه السلامهمراه مردم از شهر خارج شد ، تا آن كه به يك ميلى يا دو ميلى كربلا رسيد . آن گاه از آنان جلو افتاد ، تا آن كه جايى را كه «مقدفان» ناميده مى شد ، طواف كرد و فرمود : «در اين جا ، دويست پيامبر و دويست سِبط (پيامبرزاده) كشته شدند كه همه شان شهيدند و اين جا ، محلّ فرو نشستن شتران و قتلگاه هاى عاشقان شهيدى است كه نه پيش از آنان كسى بر آنان پيشى گرفته است و نه پس از آنان كسى به مرتبت آنان خواهد رسيد» .( بحار الأنوار : 41 ، 295 ، 18 نقلاً عن الخرائج والجرائح.)
البته این عشق می تواند دامنه وسیع و گسترده ای داشته باشد به طوری که حتی اشیاء و چیزهایی از گیاهان و حیوانات و جمادات نیز معشوق انسان قرار گیرد. أنس بن مالك می گوید: خَرَجتُ مَعَ رَسولِ اللهِ صلّى الله عليه و آله إلى خَيبَرَ أخدُمُهُ ، فَلَمّا قَدِمَ النَّبِيُّ صلّى الله عليه و آله راجِعاً وبَدا لَهُ اُحُدٌ قالَ : هذا جَبَلٌ يُحِبُّنا ونُحِبُّهُ؛ براى خدمت به پيامبر خدا، همراه ايشان به سوى خيبر حركت كرديم . در حال بازگشت ، چون كوه اُحد آشكار شد ، پيامبر صلي الله عليه و آلهفرمود : «اين ، كوهى است كه دوستمان مى دارد و ما نيز دوستش مى داريم» .( صحيح البخاري : 3،1058،2732 و ج 5،2340،6002 نحوه؛ عوالي اللآلي: 1،177،219 وفيه «اُحد جبل يحبّنا ونحبّه» فقط.)
امام صادق عليه السّلام نیز می فرماید: مَنِ اتَّخَذَ في بَيتِهِ طَيراً فَليَتَّخِذ ورشاناً ؛ فَإِنَّهُ أكثَرُ شَيئاً لِذِكرِ اللهِ عَزَّوجَلَّ وأكثَرُ تَسبيحاً ، وهُوَ طَيرٌ يُحِبُّنا أهلَ البَيتِ؛ هركه مى خواهد در خانه اش پرنده اى نگه دارد ، قُمرى نگه دارد؛ زيرا اين پرنده، بيش از هرچيز به ذكر و تسبيح خداى عز و جل مشغول است و ما اهل بيت را دوست مى دارد . (الكافي : 6 ، 550 ، 1 ، بحار الأنوار : 65 ، 21 ، 30.)
البته انسان نسبت به محبوب خود شناخت کاملی ندارد و نمی داند که این محبوب به خیر است یا به شر؟ بنابراین، باید هماره از خداوند بخواهد تا چیزی را محبوبش قرار دهد که خیر او است؛ خداوند می فرماید: وَعَسَى أَن تَكْرَهُواْ شَيْئـًا وَهُوَ خَيْرٌ لَّكُمْ وَعَسَى أَن تُحِبُّواْ شَيئْـًا وَهُوَ شَرٌّ لَّكُمْ وَاللَّهُ يَعْلَمُ وَأَنتُمْ لَا تَعْلَمُونَ؛ چه بسا چیزی را ناخوش می دارید در حالی که برای شماخیر است و چه بسا چیزی را محبوب قرار می دهید که برای شما شر است و خداوند می داند و شما نمی دانید.(بقرة ، آیه 216.)