عرفانمعارف قرآنی

عشق، اكسير زندگي

120زندگي بي عشق، مانند تن بي جان است. برخي بر اين باورند كه پيوستگي اجزاي هستي، بي عشق، شدني نيست و اگر ذرات وجود به هم پيوسته اند، به جادوي كيمياي عشق است.

از اين رو هركسي از هر قوم و قبيله و قشر و طائفه اي اگر بخواهد سخني پرمعنا بگويد و يا از حقيقت چيزي پرده بردارد، از عشق سخن مي گويد. اين گونه است كه عشق تنها واژه محبوب همگاني است كه حتي كودكان نيز آن را بر زبان جاري مي كنند و همگان بي استثنا با تك تك حروف واژگاني آن، خود را سيراب مي سازند.
كتاب هاي شاعران و اهل دل و ايمان، سرشار از اين واژه زيباست. واژه اي كه اگر برمرده قراردهند جان مي گيرد و اگر بر زخمي بپاشند درمان مي كند. از اين رو آن را اكسير زندگي گفته اند و براين باورند كه هستي به عشق، ساخته و پرداخته شده و جان مايه هر چيزي است. با اين همه دركتاب الهي هيچ از اين واژه عربي استفاده نشده و حتي حكم اكسيري دور از دسترس را در روايات پيدا كرده است.

با آن كه خداوند بارها و بارها از واژه «حب» استفاده كرده و در روايات نيز فراوان از اين واژه، سود جسته شده و حتي ايمان را جز حب ندانسته اند، ولي كم تر جايي است كه از واژه عشق بهره گرفته شده باشد.
به نظر مي رسد كه اين اكسير گران بها و نادره دوران با همه وجود و حضورش، درهستي، از نظر خدا و معصوم (ع) در چنان جايگاه رفيع و بلندي نشسته است كه نمي بايست هرگز به زير آيد و درميان كوي و برزن درخاك وخون غلتد و نامش بر زبان ها جاري شود.

اين همه جانشين، با آن كه بر زبان كودكان كوي و برزن جاري مي شود و در هر ذره اي از ذرات هستي حضور قوي و بي مانند خود را حفظ مي كند، ولي درچنان بلندايي نشسته است كه دور از دسترس همگاني است. نام و آوازه اش هركوي و برزني را پر كرده و شهره اش جايي را فرو ننهاده است؛ چنان كه حضورش نيز چنين است ولي به گواهي قرآن و روايت، كمال جمالش دور از دسترس است. از اين رو مي توان عشق را همانند خداوند، مصداقي از هوالاول و الاخر و الظاهر و الباطن دانست كه درعين نزديكي، دور است و درعين ظهور، نهان مي باشد.

برخي براين باورند كه عشق مانند داروي كميابي است كه تنها در دسترس حكيم ماهر و براي دردهاي خاصي است و لذا داراي حرمت و حريم مخصوصي است و برهمين اساس، قرآن و روايت كم تر بدان توسل و عنايت ظاهري داشته است.

عشق، يعني خدا

اما به نظر مي رسد كه حضور آن چون كلمه وجود و واژه خداست كه همه جاست و نيازي به تكرار خود نمي بيند، زيرا همان گونه كه درعرفان، وجود را نام ديگر خدا گرفته اند، در فرهنگ عمومي مردم، نام ديگر خداوند همان عشق است كه درهمه جا، ساري و جاري است.

دراين وادي عشق، تنها كساني نرد عشق باختند كه چون حسين(ع) و يارانش، خود را با خدا معامله كردند. از اين رو اميرمومنان علي (ع) درهنگام حضور دركربلا مي فرمايد: و اهاًلك ايتها التربه ههنا مناخ ركاب و مصارع عشاق شهداء؛ اي خاك! خوشا به تو. اينجا بارانداز سواران و قتلگاه عاشقان شهيد است. (بحارالانوار، ج9، ص 580 و نيز نفس المهموم، ص206)

عشق، حالتي از مقام حب و محبت است. هنگامي كه محبت برفكر و عقل چيره شود و زمام شخص را در دست گيرد آن زمان را عشق گويند؛ چون ديگر عقل و هوشي نيست تا فكر وانديشه وحساب وكتابي باشد:
رشته تسبيح اگر بگسست معذورم بدار

دستم اندر ساعد ساقي سيمين ساق بود.

مشاهده بیشتر

خلیل منصوری

آیت الله خلیل منصوری رامسری به مدت ده سال در مرکزفرهنگ و معارف قرآن به تحقیق و پژوهش در علوم و معارف قرآن پرداخته و در همین سال ها آثار چندی نگاشته که در مطبوعات علمی و پژوهشی چاپ و منتشر شده است. آیت الله هم چنین در مدت بیست سال همکاری با مرکز جهانی علوم اسلامی، سازمان حوزه های علمیه خارج از کشور و جامعه المصطفی مقالات و کتب بسیاری را در باره کشورهای جهان و اوضاع آن به شکل تحلیلی نگارش کرده است. لازم به ذکر است تمامی مقالات منتشر شده در این وبسایت تألیف ایشان است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا