تكليف و رستاخيز غير انسان
به نظر مي رسد كه هر موجودي در برابر خداوند مسئول است و اين حكم اختصاصي به انسان ندارد؛ زيرا هر موجودي از موجودات داراي نوعي شعور و درك است كه همان مقدار از شعور و درك براي اين كه نوعي از تكليف را به عهده وي گذاشته شده باشد كفايت مي كند.
اين كه خداوند به زمين و آسمان فرمان مي دهد كه به سوي خداوند بروند و اطاعت فرمان وي كنند، خود بيانگر نوعي شعور و ادراك است كه به زمين و آسمان اجازه مي دهد تا مخاطب فرمان الهي قرار گيرند و به سوي وي در حركت باشند. از اين روست كه خداوند دراين باره در آيه 11 سوره فصلت گزارش مي كند: ثُمَّ اسْتَوَى إِلَى السَّمَاء وَهِيَ دُخَانٌ فَقَالَ لَهَا وَلِلْأَرْضِ اِئْتِيَا طَوْعًا أَوْ كَرْهًا قَالَتَا أَتَيْنَا طَائِعِينَ؛ سپس به آسمان پرداخت و آن دودی بود پس به آسمان و زمين گفت : خواه يا ناخواه بياييد، گفتند : فرمانبردار آمديم.
هرچند كه اين فرمان همانند فرمان تشريعي كه به انسان داده مي شود نباشد ولي بي گمان نوعي فرمان تكويني است كه مسئوليت آور و تكليف آور مي باشد. اين كه زمين و آسمان مي گويند كه ما فرمانبرداريم و به اطاعت به سوي خدا مي روند بدان معناست كه آنان داراي نوعي اختيار مي باشند كه با همه تفاوت هايي كه با اراده و اختيار و انتخاب آدمي دارد ولي در هر حال نوعي اختيار و اراده را در آنها حكايت و گزارش مي كند.
خداوند در آيه 56 سوره ذاريات از فلسفه و هدف آفرينش جنيان و آدميان سخن مي گويد و مي فرمايد: وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ؛ جن و انس را جز برای پرستش خود نيافريده ام؛ ولي اين بدان معنا نيست كه ديگران اين گونه نيستند بلكه هدف و فلسفه اين دو نوع را تبيين مي كند كه عبادتي خاص مي باشد؛ چنان كه در آيات 30 سوره بقره و پس از آن از فلسفه آفرينش آدم به عنوان خليفه الهي سخن مي گويد كه به معناي آن نيست كه ديگران مسئوليت و تكليفي ندارند بلكه از تكليف مضاعف و مسئوليت خاص انسان در هستي سخن به ميان آمده است.
به هر حال به نظر مي رسد كه همه موجودات به نوعي داراي تكليف و مسئوليت هستند؛ بنابراين از نوعي شعور و آگاهي نيز برخوردار مي باشند كه در آيات قرآني نيز از آن سخن به ميان آمده است. ازجمله در آيات نخست سوره جمعه و تغابن سخن از تسبيح همه موجودات هستي به ميان آمده و خداوند گزارش مي كند: يُسَبِّحُ لِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ الْمَلِكِ الْقُدُّوسِ الْعَزِيزِ الْحَكِيمِ ( جمعه آيه 1) و نيز : يُسَبِّحُ لِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ لَهُ الْمُلْكُ وَلَهُ الْحَمْدُ وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ ( تغابن آيه 1)
اين تسبيح گويي نيازمند فهم و ادراك خود و خداوند است تا چيزي بتواند در مقام تنزيه و تسبيح خداوند بر آيد. بنابراين نوعي آگاهي و شعور نسبت به خود و خدا در همه موجودات در اين آيات اثبات شده است.
خداوند در آيه 44 سوره اسراء با صراحت بيش تري در اين باره مي فرمايد: تُسَبِّحُ لَهُ السَّمَاوَاتُ السَّبْعُ وَالأَرْضُ وَمَن فِيهِنَّ وَإِن مِّن شَيْءٍ إِلاَّ يُسَبِّحُ بِحَمْدَهِ وَلَـكِن لاَّ تَفْقَهُونَ تَسْبِيحَهُمْ إِنَّهُ كَانَ حَلِيمًا غَفُورًا ؛ هفت آسمان و زمين و هر چه در آنهاست تسبيحش می کنند و هيچ موجودی نيست جز آنکه او را به پاکی می ستايد ، ولی شما ذکر تسبيحشان را نمی فهميد او بردبار و آمرزنده است.
اين كه انسان ناتوان از فهم و درك تسبيح ديگر موجودات هستي به اين معناست كه نوعي تسبيح گويي ايشان با انسان متفاوت است ولي اين بدان معنا نيست كه آنها اهل تسبيح خداوند نيستند. بنابراين شعور و ادراك براي همه هستي و نيز تكليف تسبيح گويي و نيز اطاعت براي آنان اثبات مي شود.
حشر موجودات
با اين همه نه تنها آنان اهل تسبيح و تكليف مي باشند بلكه در برابر كارهايشان در آخرت نيز مسئول مي باشند و مي بايست در حشر و نشر خاص خويش به آن ها در پيشگاه الهي پاسخ دهند.
خداوند به صراحت در آيه 5 سوره تكوير از حشر و رستاخيز جانوران وحشي سخن به ميان مي آورد و آن را امري بديهي و قطعي مي داند و مي فرمايد: وَإِذَا الْوُحُوشُ حُشِرَتْ؛ و چون وحوش گرد آورده و محشور شوند.
از اين آيه و نيز آيات ديگر قرآني به دست مي آيد كه همه موجودات نسبت به عملكرد وكارهايشان مسئول هستند و مي بايست پاسخ گو باشند و تنها خداوند است كه مسئول و پاسخ گو به كسي نيست.
از اين روست كه همگان از جمله انسان ها مي بايست در رستاخيز در مواقف جداگانه و مقيات هاي خاص بياستند و پاسخ گو هر يك از اعمال خويش باشند: وَقِفُوهُمْ إِنَّهُم مَّسْئُولُونَ؛ و بازداشتشان نماييد كه آنها مسئولند و بايد بازخواست شوند.( صافات آيه 24)
در هر موقفي از مواقف هر يك از اعضا مي بايست پاسخ گوي رفتار و كارهايشان باشند. ازاين روست كه در برخي از مواقف زبان ها از كار مي افتد و هر يك از اعضاي بدن زبان پاسخ گوي اعمال خويش مي شوند: حَتَّى إِذَا مَا جَاؤُوهَا شَهِدَ عَلَيْهِمْ سَمْعُهُمْ وَأَبْصَارُهُمْ وَجُلُودُهُمْ بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ وَقَالُوا لِجُلُودِهِمْ لِمَ شَهِدتُّمْ عَلَيْنَا قَالُوا أَنطَقَنَا اللَّهُ الَّذِي أَنطَقَ كُلَّ شَيْءٍ وَهُوَ خَلَقَكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ؛ تا چون بدان رسند، گوششان و ديدگانشان و پوستشان به آنچه مىكردهاند، بر ضدّشان گواهى دهند. و به پوست بدنِ خود مىگويند: «چرا بر ضدّ ما شهادت داديد؟» مىگويند: «همان خدايى كه هر چيزى را به زبان درآورده ما را گويا گردانيده است، و او نخستين بار شما را آفريد و به سوى او برگردانيده مىشويد.»( فصلت آيات 20 و 21)
اين پاسخ گويي از آن روست كه هر يك از اعضاي بدن خود مسئول كارهايشان هستند: لَهَا سَبْعَةُ أَبْوَابٍ لِّكُلِّ بَابٍ مِّنْهُمْ جُزْءٌ مَّقْسُومٌ؛ دوزخى كه براى آن هفت در است، و از هر درى بخشى معين از آنان وارد مىشوند.(حجر آيه 44)
اين كه دوزخ هفت در دارد به سبب هفت راه نفوذي است كه در انسان وجود دارد و اما ازآن جايي كه قلب و ايمان از آن خداست براي بهشت در هشتمي نيز مي باشد. بنابراين هر گاه انسان هر دري از درهاي دوزخي را ببندد دري از بهشت را برخود مي گشايد و اگر جامع باشد در آن هنگام است كه به عنوان انسان كامل از هشت در بهشت خويش وارد مي شود.
بازخواست هدهد
اين كه در داستان سليمان و هدهد سخن از تكليف و مسئوليت و مجازات به ميان مي آيد و خداوند با گزارش كامل آن مي كوشد تا اين معنا را اثبات كند كه اگر پرنده اي در برابر حضرت سليمان پيامبر(ع) مسئول است به طريق اولويت و يقين مي بايست در برابر خداوند مسئول و پاسخ گو باشد.
خداوند گزارش مي كند كه حضرت سليمان (ع) چنين ديد و گفت : وَتَفَقَّدَ الطَّيْرَ فَقَالَ مَا لِيَ لَا أَرَى الْهُدْهُدَ أَمْ كَانَ مِنَ الْغَائِبِينَ لَأُعَذِّبَنَّهُ عَذَابًا شَدِيدًا أَوْ لَأَذْبَحَنَّهُ أَوْ لَيَأْتِيَنِّي بِسُلْطَانٍ مُّبِينٍ ؛ و جوياى حالِ پرندگان شد و گفت: «مرا چه شده است كه هدهد را نمىبينم؟ يا شايد از غايبان است؟ قطعاً او را به عذابى سخت عذاب مىكنم يا سرش را مىبرم مگر آنكه دليلى روشن براى من بياورد.( نمل آيات 20 و 21)
اين كه حضرت سليمان (ع) پرنده اي را بازخواست مي كند بيانگر آن است كه اين پرنده داراي هوش و ادارك و فهم بوده است و مي بايست در برابر اعمال خويش مسئول و پاسخ گو باشد و اگر خلاف دستور و تكليف عمل كرده باشد مي بايست مجازات سخت را تحمل كند.
همين معنا را نيز مي توان از كلام ملكه مورچگان به دست آورد كه داراي هوش و فهم و ادراك است و خود را در برابر ملتش مسئول مي يابد.( نمل آيه 18)
حشر همگاني
به هر حال، بر اساس آنچه از آيات قرآنى استنباط مىشود حيوانات نيز مانند همه موجودات و همه ذرّات وجود، به سوى معاد در حركت بوده و همگام با همه نظام وجود و به عنوان قطعهاى از نظام هستى، در سير و حركتاند و حركت و سير آنها هم به آن جايى منتهى مىگردد كه همه حركتها منتهى خواهد شد. اين نيز به معناي بازگشت همه هستي به سوي خداوند است كه در مفهوم انا لله و انا اليه راجعون به شكلي بازگو شده است.
بنابراين، حيوانات هم مانند هر موجود ديگرى از موجودات هستي، داراى دستگاه و نيروي خاص وجودى بوده كه براساس آن به سوي حق تعالي در حركت مي باشند ؛چنان كه آن ها نيز داراى مسيرها و طريقهاى مختلف و متنوع بوده و اطاعت و طغيان را بر مي تابند و بر اساس همين نيز مي بايست پاسخ گوي اعمال و رفتار خويش باشند.
برخي از آيات در قرآن كريم وجود دارد كه با صراحت تمام به سير و حركت حيوانات و همه جنبندهها و پرندهها به سوى معاد و قيامت اشاره مىكند: وَمَا مِنْ دَابَّةٍ فِى الْأَرْضِ وَلَا طَائِرٍ يَطِيرُ بِجَنَاحَيْهِ إِلَّا أُمَمٌ أَمْثَالُكُمْ مَا فَرَّطْنَا فِى الْكِتَابِ مِنْ شَىْءٍ ثُمَّ إِلَى رَبِّهِمْ يُحْشَرُونَ؛ « هيچ جنبندهاى در زمين و هيچ پرندهاى كه با دو بال خود پرواز مىكند نيست ، مگر اينكه همه آنها مانند شما انسانها، داراي امتها هستند و ما در كتاب تكوين، چيزى را بىحساب به وجود نياوردهايم. و سپس همه اين جنبندهها و پرندهها، به سوى پروردگارشان محشور مىشوند». (الانعام، آيه 38.)
اين آيه با صراحت كامل، همه جنبندهها و پرندهها را- كه شامل تمامى اصناف، انواع و طبقات حيوانات مىگردد- داراى اجتماعات و مقررات و نظم خاص حاكم در اجتماعات آنها و نيز شعور و اراده و همچنين حركت و سير به سوى معاد و به سوى مبدأ متعال مىداند و با وجود صراحت خاص اين آيه در حشر همه حيوانات- كه از جمله (ثُمَّ إِلَى رَبِّهِمْ يُحْشَرُونَ) بر مىآيد- هيچ گونه شبهه و ترديدى، در اصل حركت حيوان به سوى معاد باقى نمىماند. قرآن همچنين مىفرمايد: وَ اذا الوُحُوشُ حُشِرَت؛ همه وحوش محشور مي شوند. 0 تكوير، آيه 5)گرچه اين آيه دلالت خاصى بر حشر وحوش دارد اما هر اهل تدبر و تاملي در مي يابد كه اين حشر اختصاص به وحوش نداشته و شامل جانوران ديگر نيز مي شود.
بنابراين وقتى مىگوييم همه موجودات، بدون استثنا- به مقتضاى آيات قرآنى- به سوى مبدأ متعال و به سوى معاد، برگشت نموده و حركت مىكنند و به مبدأ متعال مىرسند و نتيجه حركت خود را مىبينند نبايد از اين جملات معناى ناصحيح برداشت نمود و چنين فكر كرد كه در روز قيامت، رسيدن موجودات به مبدأ متعال به يك معنا بوده و رسيدن موجودات به او معناى واحدى دارد بلكه بايد توجه داشت كه رسيدن به مبدأ متعال در خصوص هر موجودى، به معناى خاصى است مثلا رسيدن انسان به مبدأ متعال، با رسيدن موجودات ديگر به او فرق دارد.
همچنين رسيدن هر موجودى، غير از رسيدن موجود ديگر است و نيز نتيجه حركت و راه و روش هر كدام از موجودات كه در معاد ظاهر مىگردد- نتيجه مخصوصى بوده و غير از نتيجه حركت و راه و روش موجود ديگرى است.
اگر به شما گفته شود: كه در فصل بهار، همه خاكها به حركت در مىآيند و نتايج حركتها درفصل تابستان ظاهر مىگردد، آيا شما از اين جمله، چنين مىفهميد كه همه حركتها نتيجه واحدى خواهد داد و نتيجهها يك نسق و يك نتيجه است؟ و اگر گفته شود: دانهها در اين فصل، حركت آغاز مىكنند و نتيجهها در فصل تابستان به ظهور مىرسد، آيا شما اين چنين برداشت مىكنيد كه نتيجهها در تابستان همه يكى خواهد بود؟
و اگر گفته شود: همه نطفهها در رحمها، حركتهاى خود را شروع مىكنند و بعد از مدتى نتيجهها ظاهر مىشود، آيا شما اين تصور را مىكنيد كه نتيجهها يكى خواهد بود؟ اگر گفته شود: همه موجودات، به سوى نقطهاى كه «معاد» ناميده مىشود حركت مىكنند و همه در آن روز، نتايج حركتها را خواهند يافت و همه به مبدأ متعال خواهند رسيد، آيا اين چنين خواهيد فهميد كه نتيجهها يكى بوده و همه، به يك نحو به معناى واحد به او خواهند رسيد؟
خيلىها هستند كه متأسفانه وقتى چنين مىشنوند، آن چنان فكر مىكنند و سپس با تعجب مىپرسند: آيا همه موجودات، مانند انسان به خدا مىرسند و همه موجودات مانند انسان، نتيجه و جزاى اعمالشان را مىبينند
و به بهشت و جهنم مىروند ؟ بي گمان تفاوت هاي بسياري ميان هر موجودي با موجود ديگر است كه بايد به اين نكات و ظرايف نيز توجه شود.( براى اطلاعات بيشتر ر. ك: شجاعى، محمد، معاد يا بازگشت به سوى خدا، ج 1، صص 53- 69.)
حشر و حساب كتاب غيرانسان در روايات
شیخ طبرسی در تفسیر این آیه گفته است: «ثُمَّ إِلَی ‘ رَبِّهِمْ یُحْشَرُونَ» به معنای آنست که آنها بعد از مرگشان در روز قیامت بسوی خدا محشور می شوند همان طور که بندگان خدا محشور می شوند؛ و خداوند به آنها آن چه را که مستحقّ پاداش است پاداش می دهد، و برای بعضی از آنها نسبت به بعضی دیگر دادخواهی می نماید. و در آن چه از أبوهُرَیْره روایت کرده اند آمده است که او گفته است: خداوند در روز قیامت تمام مخلوقات خود را محشور میکند؛ بَهائم و جنبدگان و پرندگان و همه چیز را، و عدل خدا در آن روز به جائی می رسد که از گوسپندی که شاخ دار بوده است و به گوسپند بی شاخ، شاخ زده است حساب می گیرد و به او می گوید: خاک شو! و از همین جهت است که کافر میگوید: «یَـ’لَیْتَنِی کُنتُ تُرَ’بًا؛ کاش خاک می بودمی» (سوره نبا ،آيه 40).
و از أبوذر غفّاری روایت است که گوید: در وقتی که من در خدمت رسول الله صلّی الله علیه وآله وسلّم بودم، دو بُز، بر یکدیگر شاخ زدند.
رسول خدا صلّی الله علیه وآله وسلّم فرمود: آیا می دانید برای چه شاخ زدند؟! اصحاب گفتند: نمی دانیم! حضرت فرمود: لیکن خدا میداند؛ و البتّه بزودی در میان آنها حکم میکند. و بنابراین، معنای «أَمْثَالُکُمْ» در آیه این میشود که: آنها همانند ما در حشر و قصاص قرار داده شده اند ، و این مطلب را گفتار خداوند تعالی: «وَ إِذَا الْوُحُوشُ حُشِرَتْ ؛ و آنگاه درندگان گرد آورده شوند» (سوره تکویر، آيه 5) تأیید می کند (تفسیر مجمع البیان).
و در «محاسن» برقی روایت می کند از پدرش مرفوعاً از أمیرالمؤمنین علیه السّلام که آن حضرت در شهر کوفه در بالای منبر رفتند و حمد و ثنای خداوند را به جای آوردند و سپس گفتند: ای مردم! گناهان سه دسته هستند! و پس از آن درنگ کردند.
در این حال حَبَّة عُرَنی گفت: یا أمیرالمؤمنین! گفتی گناهان سه دسته هستند و درنگ کردی! حضرت گفتند: من آن جمله را نگفتم مگر آنکه می خواستم تفسیرش را نیز بگویم، لیکن در بین سخن از شدّت خستگی نَفَس من گرفت که بین من و سخن گفتم حائل شد؛ آری گناهان سه دسته هستند: گناهانی که آمرزیده می شوند، و گناهانی که آمرزیده نمی شوند، و گناهانی که ما برای مرتکبین آنها، هم امید عفو داریم و هم نگران عذاب هستیم.
گفته شد: یا أمیرالمؤمنین! آنها را برای ما بیان کن! حضرت گفتند: آری، امّا گناه مغفور، گناهی است که خداوند بر اثر آن بنده اش را در دنیا عذاب داده است؛ و خداوند استوارتر و بزرگوارتر است از آن که بندۀ خود را دوبار عذاب کند.
و امّا گناه غیر مغفور، ستمی است که بندگان خدا بعضی به بعض دگر می نمایند. خداوند تبارک و تعالی چون برای خلائق ظاهر شود سوگندی متین و قوی بر خویشتن یاد کرده است و گفته است: «وَ عِزَّتِی وَ جَلاَلِی، لاَ یُجُوزُنِی ظُلْمُ ظالمٍ، وَ لَوْ کَفُّ بِکَفِّ، وَ لَوْ مَسْحَةٌ یِکَفِّ، وَ نْطَحَةُ مَا بَیْنَ الشَّاةِ الْقَرْنَآءِ إلَی الشَّاةِ الْجَمَّآءِ؛ فَیَقْتَصُّ اللَهُ لِلْعِبَادِ بَعْضِهِمْ مِنْ بَعْضٍ حَتَّی لاَ یَبْقَیِ لاِحَدٍ عِنْدَ أَحَدٍ مَظْلِمَةٌ. ثُمَّ یَبْعَثُهُمُ اللَهُ إلَی الْحِسَابِ؛ و سوگند به عزّت و جلال خودم که ستم هیچ ستمگری نمی تواند از من بگذرد، گر چه برخورد کف دستی به کف دستی باشد، و یا مالیدن دستی به کف دستی بوده باشد،(محاسن ج1 ص 7 ) و شاخی باشد که گوسفند شاخدار به گوسفند بی شاخ زده باشد. خداوند برای بندگانش قصاص می کند، و حقّ بعضی را از بعضی دیگر می ستاند؛ به طوری که برای هیچ بنده ای در نزد دیگری تظلّم و دادخواهی باقی نماند. و سپس همه را به معرض حساب گسیل می نماید» (مجلسی جلد 15 بحارالانوار ص 100).
البته شيخ طبرسي هر گونه تكليفي را به سبب فقدان عقل از ايشان سلب مي كند كه به نظر مي رسد نادرست باشد؛ زيرا آنان نيز از درجه از فهم و عقل برخوردار مي باشد. وي مي نويسد: و جماعتی از قائلین به تناسخ به این آیه استدلال کرده اند بر اینکه بهائم و پرندگان نیز مکلّف هستند، چون می فرماید: «أُمَمٌ أَمْثَالُکُمْ»؛ و این کلام باطل است چون ما سابقاً بیان کرده ایم که از چه جهت امثال ما هستند. و اگر بنا بشود آیه را حمل بر عموم جهات کنیم، واجب است این که بگوئیم: آنها حتّی در شکل و شمائل و صورت و هیئت و خلقت و اخلاق هم همانند ما هستند، و البتّه این غلط است. پس چگونه می شود گفت آنها مکلّف هستند در حالی که می دانیم دارای عقل نیستند؛ و تکلیف صحیح نیست مگر با داشتن کمال عقل!» (تفسیر مجمع البیان).