اخلاقی - تربیتیاعتقادی - کلامیاقتصادیروان شناسیفلسفیمعارف قرآنی

از حیرت فقر تا مستی ثروت

بسم الله الرحمن الرحیم

بسیاری از مردم فاقد تعادل روانی و رفتاری هستند؛ زیرا بنیان هایی اعتقادی آن بسیار سست و همراه با «ریبه» یا همان رگه هایی از شرک است.

به سخن دیگر، از نظر آموزه های وحیانی قرآن، آن چه عمل و سبک زندگی هر کسی را می سازد، بنیان های اعتقادی است که اگر محکم و استوار نباشد، مصیبت ها، فتنه ها و ابتلائات زندگی که بر اساس سنت الهی جاری و ساری است، ایشان را از تعادل خارج می کند تا جایی که با «یک مویز، گرمیش می شود و با یک غوره سردیش.» چنین افرادی به تعبیر قرآن و روایات با نداری و فقر و مصیبت گرفتار حیرت و حزن شده و با دارای و ثروت گرفتار فرحناکی و سرمستی و بدمستی می شود.

نویسنده دراین مطلب با مراجعه به آموزه های وحیانی قرآن بر آن است تا نقش بنیان های اعتقادی را در سلامت روان و رفتار بیان کرده و علل بیماری روان و رفتاری انسان ها را تبیین کند. با هم این مطلب را از نظر می گذرانیم.

سلامت روان و رفتار در گرو اعتقادات استوار

از نظر آموزه های وحیانی قرآن، عمل انسان تابع «شاکله» شخصیتی هر کسی است: کل یعمل علی شاکلته؛ هر کسی بر اساس شاکله شخصیت خود عمل و رفتار می کند.(اسراء، آیه 84) شکی نیست که شاکله شخصیتی هر کسی را همان عقاید و اعتقاداتی است که نسبت به هستی، انسان و زندگی دارد. بینش ها و نگرش های افراد بنیان شخصیتی و شاکله او را می سازد؛ از این رو، در فهم سبک زندگی افراد می بایست به فلسفه زندگی اش مراجعه کرد که بر اساس بینش ها و نگرش های شکل می گیرد.

از نظر قرآن، کسی که به عالم غیب چون خدا و فرشتگان، جنیان و آخرت و مانند آنها اعتقاد دارد و برای آن برنامه ریزی و تلاش می کند، سبک زندگی متفاوت با کسی دارد که به هیچ یک یا برخی از این امور غیبی اعتقاد ندارد؛ زیرا معتقد به عالم غیب، در سبک زندگی اش به گونه ای عمل می کند تا آخرت او تامین شود؛ چنان که او افزون بر اسباب و وسایل ظاهری مادی، به اسباب غیر مادی اعتقاد دارد و حتی بدان بیش از اسباب مادی توسل می جوید. او هر چند که حسنات دنیوی و اخروی را می خواهد، اما آن چه نزد او اصالت دارد همان حسنات اخروی است؛ زیرا حسنات دنیوی را برای کسب حسنات اخروی می داند و به کار می گیرد و برای آن تلاش می کند تا لقاء الله را به شکل مطلوبی داشته باشد.(بقره، آیات 201؛ انشقاق، آیه 6)

یکی از مهم ترین اعتقاد موثر در سبک زندگی انسان معتقد، اعتقاد به این امر است که خدای علیم، حکیم، قدیر و غنی حاکم بر هستی است و بر اساس فلسفه و اهداف مخلوق، برایش برنامه ای دقیق از پیش تعیین شده دارد که در طول زندگی اش تحقق می یابد؛ بنابراین، هر گاه مصیبتی از خیر و شر در قالب فتنه ابتلایی(انبیاء، آیه 35؛ بقره، آیات 155 و 156)، یا مجازات و کیفر عمل بد و زشت، به او می رسد، آن را در چارچوب همان سنت های الهی از قبل تعیین شده می داند و نسبت به از دست داده ها، حزین و اندوهگین نمی شود؛ چنان که به داده هایی خیر الهی چنان فرحناک نمی گردد که گویی همه چیز برای اوست؛ زیرا هر گرفتنی یا دادنی از سوی خدا طبق برنامه مشخص تعیین شده از قبل است.(حدید، آیات 22 و 23)

بنابراین، از نظر قرآن، انسان مومن معتقد در زندگی اش هماره بر سلامت روان و رفتار است و هیچ گونه «حزن و خوفی» ندارد(همان؛ احقاف، آیه 13) که او را از تعادل روانی و رفتاری خارج کند؛ زیرا انسان ها هرگاه با مصیبتی سنگین بد مواجه شوند، اندوهگین شده و تعادل روانی و رفتاری خویش را از دست می دهند، و هر گاه نسبت به آینده ای موهوم خویش می نگرند، عیش شیرین امروز را با خوف و ترس نسبت به آینده ای موهوم بر خود و دیگران تلخ می کنند.

خوف و حزن خیال بافان بی اعتقاد

از نظر آموزه های وحیانی قرآن، کسانی که به خدا و آخرت چنان که باید و شاید اعتقاد ندارند و حق معرفت و تقوا را نسبت به خدا ادا نمی کنند، انسان هایی بیماردلی هستند که از نظر روانی و رفتاری تعادل ندارند. از مهم ترین نمادهایی این گروه می توان به منافقان وسست ایمان ها اشاره کرد که به سبب عدم اعتقاد کامل به خدا و مشیت ها و اراده های الهی، فلسفه و سبک زندگی خاصی را دارند که آنان را در شرایطی قرار می دهد که می توان گفت که بیماران روانی هستند که هیچ تعادلی در رفتار و گفتار آنان نیست و نمی توان به آنان اعتماد کرد.

از نظر قرآن، اینان بینان امور خویش را در لبه پرتگاهی سست و فروریختنی بنیاد کرده اند که هر لحظه امکان و احتمال فروریزش دارد؛ زیرا ساختمانی که آنان بنیان کرده اند با رگه هایی از کفر و شرک نسبت به خدا است که این شک و تردید را در همه امور زندگی آنان به نمایش می گذارد.(توبه، آیات 109 و 110)

از نظر آموزه های وحیانی قرآن، بیماردلان که فطرت خویش را دفن و دسیسه کرده، دیگر توان هایی فطری شناخت حق و باطل و خیر و شر را چنان که هست نداشته و نسبت به خیر و حق گرایش فطری درستی ندارند؛ از این روست که گاه حتی دچار وارونگی در فهم حق و خیر می شود و امور باطل و شرور را خیر و حق می شمارند و به دنبال آن می روند. از نظر آنان امور ضد ارزشی در جایگاه ارزشی و عقلی قرار می گیرد و سفاهت را عین عقلانیت می شمارند؛ چرا که ظاهر بینی در آنان بسیار قوی است و قدرت فهم عمیق و تعقل و تفقه را از دست داده و در سطح چارپایان یا پست تر از آن می اندیشند.(شمس، آیات 7 تا 10؛ بقره، آیات 7 تا 15؛ اعراف، آیه 179)

خدا در قرآن بیان می کند که به سبب همین دفن و دسیسه فطرت و تغییر در ساختار کارکردهای قلب، نه تنها توانایی فهم در سطح علم و علمی را ندارند و به درجه علمی یقین نمی رسند، بلکه هماره در تمام ساحات اندیشه و انگیزه گرفتار «شک و ریب» و «تردید علمی» هستند. به این معنا که گاه در حالت شک کامل بوده و گاه دیگر رگه های از علم در سطح ظن مثبت یا منفی در آنان ساحت اندیشه آنان راه می یابد؛ ولی از آن جایی که ظن انسان را از علم بی نیاز نمی کند، اینان به سبب همان شک و ریب، نمی توانند به علم برسند؛ چرا که غایت بلوغ سطح علمی آنان همان «ظن» است که علم حقیقی نیست.(نجم، آیات 28 تا 30) پس با چنین سطح علمی، نمی توانند درک صحیح و حقی از امور داشته باشند؛ پس در مقام عمل نیز هماره دچار تردید هستند تا جایی گام پیش و گامی پس می گذارند. این همان حالتی است که خدا در قرآن از آن به «تذبذب» یعنی نوسان یاد می کند؛ زیرا هم چون پاندول در دو سوی افراط و تفریط می روند.(نساء، آیه 143)

از همین روست که این افراد هرگز از تعادل روانی و رفتاری بهره مند نیست تا جایی اگر دچار فقر و نداری شوند، در حیرت و سرگردانی چنان فرو می روند که نمی دانند چگونه رفتار کنند و به کفر گویی و کفرگرایی می رسند و اگر به ثروت و دارایی برسند چنان مست و بدمست می شوند که دیگر خدا را بنده نیستند؛ زیرا اولا این امور را به خدا یا برنامه و مشیت الهی مقدر نسبت نمی دهند، بلکه فقر و نداری خویش را به روزگار نسبت داده و دارای و ثروت کسب شده را به تلاش خویش نسبت می دهند. این افراد در خیال بافی به سر می برند و چون به باطن و ملکوت امور علم و یقین ندارند، بر اساس همان ظنون خویش به تحلیل و تبیین می پردازند و توصیه های آنان نیز بر اساس همان خیال بافی و اختیال است و رفتاری جز فخر فروشی در هنگامه ثروت و قدرت در پیش نمی گیرند.(حدید، آیات 22 و 23)

پس می بایست گفت که اینان فاقد سلامت روانی و رفتاری هستند؛ از همین روست که در هنگام نداری گرفتار حیرت و سرگردانی و افسردگی و در هنگامه دارایی و ثروت گرفتار سرمستی و بدمستی می شوند.(همان)

از نظر آموزه های وحیانی قرآن، قلوب این افراد از سلامت برخوردار نیست ، بلکه چنان دچار امور واهی و موهوم است که وقتی در امور زندگی وارد می شوند، تحت فشار چون فاقد صبر و استقامت الهی بوده و حزن و خوف در دلهایشان موج می زند، تحت فشار سهمگین امور زندگی دلهایش «پاره پاره» می شود.(توبه، آیات 109 و 110)

بسیاری از مردم به سبب همان شاکله شخصیتی و بینش و نگرش های سست و بی بنیاد، نمی توانند تحلیل و تبیین درستی از امور داشته باشند؛ از این روست که توصیه هایی که به خود یا دیگران می کنند، بر اساس همان تحلیل ها و تبیین های نادرست است. در نتیجه، توصیه های آنان نیز ناکارآمد خواهد بود و هیچ تاثیر مثبتی به جا نمی گذارد.

به سخن دیگر، اگر کسی معتقد است دارو و درمان مال اسباب مادی از جمله پزشک است، تمام امیدش به همان امور خواهد بود. پس وقتی نتیجه دلخواه را نمی گیرد؛ زیرا مشیت و اراده الهی به چیزی دیگر تعلق گرفته که مثلا بیماری اش درمان نشود، گرفتار ترس و خوف می شود و جزع و فزع می کند و برای نجات خویش به هر چیزی چنگ می اندازد؛ اما اگر معتقد به مُسبّب الاسباب باشد و مشیّت و اراده الهی را فوق اسباب بداند، نه تنها از نقص و کمبود و بیماری اندوهگین و دچار افسردگی نمی شود، بلکه امیدش به خدا و شفای اوست. پس برای درمان تلاش می کند و در برابر بیماری صبر و استقامت می ورزد تا ببیند مشیّت و اراده الهی چیست؟ پس اگر شفا یافت، به مشت و اراده الهی است و شاکر نعمت می شود؛ و اگر شفا نیافت باز به همان مشیت و اراده الهی تسلیم می شود و جزع و فزع نمی کند. بنابراین، هماره چنین شخص مومن معتقدی در سلامت روان و رفتار خواهد بود. البته ممکن است از درد بسوزد و بسازد و گریه کند و اشکش در آید؛ چنان که پیامبر(ص) به مرگ فرزندش ابراهیم(ع) گریست؛ اما گریه کردن غیر از جزع و فزع است که از آن نهی شده؛ زیرا جزع و فزع بیانگر عدم پذیرش مشیت و اراده الهی و نشانه ای از بنیان های سست اعتقادی این افراد است.

از نظر آموزه های وحیانی قرآن، بسیاری از مومن نیز گرفتار سطحی از شرک هستند که همان شرک خفی به سبب گرایش داشتن به اسباب است؛ البته این گرایش به اسباب اگر در طول اراده و مشیت الهی باشد، مشکلی ندارد، ولی مشکل آن است که مومنان به شکلی آن را در عرض خدا قرار می دهند که نوعی شرک است.(یوسف، آیه 106)

مشرکان منافق و سست ایمان ، همه بنیان های فکری و شاکله شخصیتی خویش را بر پایه چیزی می گذارند که مصداق ظن و «غیر علم» است. بنابراین، چاره جویی و مکری که به کار می گیرند نیز بر اساس همین اساس و بنیان خواهد بود. نتیجه چنین خواهد بود که شخص زمانی با حقیقت مواجه می شود که دیگر دیر شده و بنیان های فکری فروریخته و چیزی در چنته ندارد؛ زیرا سقفی که بر این بنیان نهاده با فروریزش این بنیان آن نیز فرو می ریزد.(نحل، آیات 25 و 26)

به سخن دیگر، خواجه در حالی در فکر نقش ایوان است که خانه از پای بست ویران است.(همان) از همین رو، وقتی پای بست بنیان های فکری فرو می ریزد، چیزی برای چنین اشخاصی نمی ماند. پس منافقان و سست ایمان ها هماره در حیرت خواهند بود و مستی آنان دوامی نخواهد داشت؛ زیرا هر که بر مرکب باطل نشیند در سرای پشیمانی فرودش آورد. پس چنین کسی یا گرفتار حیرت است یا پشیمانی؛ زیرا نمی تواند تصمیم درستی بگیرد که دارای عنصر قاطعیت باشد. پس عزم در عمل نداشته و در رفتار مردد و مذبذب خواهد بود؛ و همین نوسانی شخص را از تعادل رفتاری خارج می کند. پس در کارهایش به نتیجه ای نمی رسد و هماره پشیمان خواهد بود که چرا چنین کرد و چنین شد.

به هر حال، از نظر آموزه های وحیانی قرآن، کسی که اعتقاد یقینی به خدا و آخرت ندارد و در سطحی از ظن و گمان با آن برخورد و تعامل می کند، دچار شک شناختی و تردید رفتاری خواهد بود و از سلامت روان و رفتار بی بهره. اما کسی که به خدا یقین داشته و آخرت را اصالت بخشد، هم از نظر روانی در سلامت است و هم از تعادل رفتاری سود می برد. بنابراین، باید تلاش کرد تا پایه های ایمان و اعتقادی چنان علمی و یقینی استوار گردد که هیچ شک و ریبی در آن راه نیابد و همه رگه های اما و اگر از آن حذف شود؛ دراین صورت است که از نظر روانی در سلامت و از نظر رفتاری در تعادل خواهیم بود و هرگز از مسائل و مشکلات گرفتار نومیدی و یاس و افسردگی و سرخوردگی نمی شویم، بلکه فراتر از حیرت در نداری و مستی در ثروت، به دور از هر گونه حزن و اندوه و خوف و ترسی زندگی کرده و به خدا توکل می کنیم که او برای هر چیزی کفایت می کند.

از نظر قرآن کسانی که از نظر اعتقادی شاکله شخصیتی آنان درست نباشد، از نظر عمل نیز از سلامت رفتاری برخوردار نیستند؛ از این روست که گرفتار افراط و تفریط در امور زندگی هستند. پس در مسائل مالی یا تبذیر و اسراف می کنند یا تقتیر و بخل می ورزند؛ در مسایل جنسی یا تارک دنیا بوده و رهبانیت می ورزند، یا گرفتار شهوت زیاد بوده و به حیوانات و جنس مخالف گرایش می یابند. در آیات قرآنی مصداق و موارد بسیاری برای همین مساله بیماردلی افراد بیان شده که همگی نشان دهنده خروج شخص از حالت سلامت اعتدالی به بیماردلی و گرفتارهای روانی و رفتاری است؛ زیرا این افراد گرفتار نوعی خیال بافی و اختیال هستند؛ چرا که نمی توانند تحلیل و تبیین دقیق علمی از مسائل داشته باشند که مبتنی بر عقلانیت رشدی است. این افراد بیش تر گرفتار سفاهت هستند تا چیز دیگر.

مشاهده بیشتر

خلیل منصوری

آیت الله خلیل منصوری رامسری به مدت ده سال در مرکزفرهنگ و معارف قرآن به تحقیق و پژوهش در علوم و معارف قرآن پرداخته و در همین سال ها آثار چندی نگاشته که در مطبوعات علمی و پژوهشی چاپ و منتشر شده است. آیت الله هم چنین در مدت بیست سال همکاری با مرکز جهانی علوم اسلامی، سازمان حوزه های علمیه خارج از کشور و جامعه المصطفی مقالات و کتب بسیاری را در باره کشورهای جهان و اوضاع آن به شکل تحلیلی نگارش کرده است. لازم به ذکر است تمامی مقالات منتشر شده در این وبسایت تألیف ایشان است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا