اخلاقی - تربیتیروان شناسیعرفانفلسفیمعارف قرآنیمقالات

تو خود حجات خودی از میان برخیز

samamosبسم الله الرحمن الرحیم

یکی از مسایل مهم در حوزه خدا و انسان، مساله قرب و بعد انسان به خداست. شکی نیست که این قرب و بعد مکانی نیست، بلکه معنوی است؛ زیرا خداوند صمدی است که همه جا را پر کرده و هیچ را خالی نگذاشته است؛ چنان که جسم نیست که لوازم جسم بر آن مترتب شود. پس این که گفته می شود که انسان به سوی خدا باز می گردد یعنی چه؟ سیر و سلوک انسان که در آیات و روایات بر آن تاکید شده است، چه معنایی دارد و چه چیزی را موجب می شود؟ مگر خداوند از خودمان به خودمان نزدیک تر نیست، پس این عبادات و سیر و سلوک برای وصول و نیل به چه چیزی انجام می شود.

این پرسش و پرسش هایی دیگر از این دست نویسنده را بر آن داشت تا با نگاهی به آموزه های وحیانی اسلام، حقیقت عبادت و سیر و سلوک و قرب و بعد و هم چنین لقای الهی را تبیین نماید. با هم این مطلب را از نظر می گذرانیم.

تحلیلی از حقیقت وجود

وجود و یا هست واژه ای است که همه آن را به ارتکاز می دانیم و می شناسیم حتی اگر نتوانیم آن را به تعریف شرح الاسمی یا حقیقی بیان کنیم؛ چرا که وقتی به خودمان می نگریم، به علم شهودی و حضوری و علم وجدانی حقیقت وجود و هستی خود را می دانیم و می فهمیم.

در آیات قرآنی از حقیقت وجود با تعابیری چون نور و حق و مانند آن سخن به میان آمده است. خداوند همه هستی را نور و حق معرفی می کند و در آیه 35 سوره نور روشن می کند که هر آن چه نام وجود و یا هست بر آن نهاده می شود، چیزی جز نوری نیست که از حقیقت الله سرچشمه می گیرد. در حقیقت « الله » همان نور آسمان ها و زمین است.

در آیات سوره توحید نیز با عنوان صمدیت به این نکته توجه می دهد که خداوندی که احد و یکتاست، همان خداوند صمدی است که همه هستی را پر کرده و چیزی را فرو نگذارده است؛ چرا که صمد چیزی که جوفی ندارد و مجوف نیست.( بحارالانوار، ج3 ص223؛ و نیز همان ، ص220 ، احادیث 7 و 9) و شریکی در هیچ مرتبه ای برای او نیست و همه هستی ظهور همان خداوند یکتا و یگانه ای است که بی نیاز و غنی در ذات خود است و زاده نشده و نمی زاید و همتایی ندارد.( بحارالانوار، ج3 ص223)

اگر به فرض محال بگوییم که هستی، ظهور خداوندی دیگری است، بی گمان در آن فتور و خلل راه می یافت و فساد و تباهی میان دو خداوند موجب نابودی آن می شد؛ (ملک، ایه 3؛ انبیاء، آیه 22) اما این چنین نشده و نمی شود؛ چرا که تنها خداوند صمد و یکتا و یگانه است که ظهور دارد و هر آن چه به نام وجود و موجودات شناخته می شود در حقیقت ظهور و مظاهر او هستند.

به سخن دیگر، كل هستى عبارت از ذات و صفات و افعال الهى و يا به تعبيرى مظاهر الهى است. همان ذاتى كه از طريق صفات جمالى و جلالى خود در مظاهر و پديده‏هاى مادى و مجرد جهان هستى ظهور نموده است و ما مظاهر همان ذات يگانه‏ايم.

روى اين حساب كه تمام جهان هستى پر از ذات و صفات و افعال الهى است و ما هر چه مى‏بينيم، مى‏شنويم، حس مى‏كنيم و يا تعقل و مشاهده مى‏نمائيم همه و همه منحصر به افعال، صفات و ذات الهى است ، پس تصور «غير از خدا» به هيچ وجه مصداق خارجى ندارد. حضرت سيدالشهداء(ع) در زيارت عرفه مى‏فرمايد: «ا لغيرك من الظهور ما ليس لك؛ آيا براى غير تو ظهورى هست كه آن ظهور، ظهور تو نباشد».

پس خداوند، متن هستي و حقيقت وجود است و غیر خدا چیزی نیست و از همین روست که خداوند همه حق را خود می داند و غیر خود را باطل معرفی می کند که هیچ و پوچ است: کل شی هالک الا وجهه؛ جز جهت الهی همه چیز هالک و فانی است.(قصص، آیه 88) این که اسم فاعل آورده به این دلیل است که تصریح بر فنای کنونی آن ها بکند نه این که بعدا هالک و فانی می شوند؛ بلکه الان تنها مظاهر خداوندی است که نام از هست و وجود می برند و هر چیز غیر از وجه الهی فانی و هالک است.

جایگاه مظاهر الهی

از آن جایی که همه آن چه نام وجود، حق و هست و مانند آن می برند، مظاهر الهی هستند، و جز خداوند حقیقتی در هستی نیست، این پرسش مطرح می شود که جایگاه مظاهر الهی نسبت به خداوند چیست؟

شکی نیست که هر یک از مظاهر الهی با توجه به قرب و بعد از حقیقت نوری الهی از حقیقت بهره می برند. هر چه به خدا نزدیک تر باشند، بهره مندتر از صفات الهی خواهند بود و نورانیت آنان قوی تر و حقیقت آنان روشن تر است.

امکان تغییر در قرب و بعد اختیاری انسان

در میان موجودات هستی غیر از جنیان، انسان از این ویژگی برخوردار است می تواند در مظهریت خود تغییراتی را ایجاد نماید. انسان هر چند که از نظر قرب تکوینی در میان مظاهر و موجودات هستی در نزدیک ترین مکانت و منزلت معنوی قرار دارد و خداوند به حکم قرب صفاتی و اسمایی او را کرامت و شرافت ذاتی بخشیده است(اسراء، ایه 20) ولی باید توجه داشت که انسان به دلیل داشتن اراده و اختیار حق انتخاب دو راه را دارد که او را نزدیک تر یا دورتر می سازد.(بلد، ایه 10؛ انسان، آیه 3 و ایات دیگر)

امام حضرت صادق علیه السلام در بیان مقام انسانیت نسبت به دیگر موجودات هستی می فرماید: إنَّ الصُّورَةَ الإنسَانِیةَ أکبَرُ حُجَّةِ اللهِ عَلَی خَلقِه. وَ هِیَ الکِتابُ الَّذی کَتَبَهُ بِیدِهِ. وَ هِی الهَیکَلُ الَّذی بَنَاهُ بِحِکمَتِهِ. وَ هِی مَجمُوعُ صُوَرِ العَالَمِینَ. وَ هِی المُختَصَرُ مِنَ العُلوُمِ فِی اللُّوحِ المَحفُوظ. وَ هِی الشَاهِدُ عَلَی کُلِّ غَائبٍ. وَ هِی الحُجَّةُ عَلَی کُلِّ جَاحِدٍ. وَ هِی الطِّرِیقُ المُستَقِیم إلَی کُلِّ خَیرٍ. وَ هِی الصِّراطُ المَمدُودُبَینَ الجَنَّةِ وَ النَّار؛ تحقیقاً صورت انسانی، بزرگترین حجت خداوند است بر مخلوقاتش. و اوست کتابی را که خداوند به دست خودش نوشته است. و اوست هیکل و بنائی که خداوند او را به حکمت خود بنا فرموده است. و اوست مجموع صورت های عالمیان. و اوست مختصر همه علوم در لوح محفوظ. و اوست شاهد و حاضر بر هر چیز غائبی. و اوست حجت خداوندی بر هر شخص مُنکری. و اوست صراط مستقیم به سوی هر گونه خیری. و اوست پلی و صراطی که در میان بهشت تا آتش کشیده شده است.

پس انسان در مقام و منزلت تکوینی از همه موجودات به خداوند نزدیک تر است. از همین روست که گفته اند که خداوند بر صورت خود آدمی را آفریده است ؛ یعنی همه صفات و اسمای خود را به انسان داده است و انسان مظهر اتم و اکمل موجودات و مظاهر نسبت به خداوند است. پس از نظر تکوینی در مرتبه قرب است؛ ولی می بایست این قرب را هر چه بیش تر و بیش تر نماید و به خداوند نزدیک تر شود و کارها را به عنوان «قربه الی الله » انجام دهد.

مراد از قرب به خداوند چنان که گفته شد، بهره مندی بیش تر از صفات الهی و تقویت مظهریت است. حضرت آدم(ع) به عنوان نخستین فرد از نوع انسانی در تکوین به سبب برخورداری از تعلیم اسمایی(بقره، ایه 31) و تحقق بیش ترین صفات در خود توانسته است مقام خلافت الهی را کسب کند(بقره، ایه 30) اما این گونه نیست که همه انسان ها به این سادگی به همه حقیقت برسند و تمامی اسماء الهی را در خود تحقق بخشند،‌بلکه نیازمند آن هستند که خود تلاش کنند تا مظهریت اسمای الهی را به شکل کامل وتمام دارا شوند و این مقام خلافت را به حکم انسان کامل بودن و متاله و خدایی شدن به دست آورند. از این روست که در آیات قرآنی از این امکانی که در انسان قرار داده شده به عنوان صیرورت و شدن یاد شده است؛ یعنی انسان می تواند با شدن هایی اختیاری خود به قرب الهی برسد و همه اسمای الهی را به شکل تمامی مظهریت کند.(آل عمران، ایه 28؛ مائده، آیه 18؛ نور، آیه 42 و آیات دیگر)

عبادت مسیر صیرورت و قرب در مظهریت

می دانیم که خداوند همه هستی را پر کرده و جایی را خالی نگذاشته است و همه هستی مظاهر الهی هستند و هر موجودی به میزان مظهریت به خداوند نزدیک یا دور است. به این معنا که هر چه دارنده صفات و اسمای بیش تری از خداوند باشد، به خداوند نزدیک تر و هر چه کم تر باشد از خداوند دورتر است. این قرب و بعد نیز معنوی است و هرگز به معنای قرب و بعد مکانی و زمانی و مانند آن نیست. این گونه نیست که انسان در آخرت و معاد مثلا به خدا برسد و این وصول و لقای الهی تنها در آن جا مسیر و شدنی است؟ بلکه در آن جا تنها به سبب کنار رفتن پرده ها و حجاب های انسانی است که انسان قرب الهی را بهتر درک و فهم می کند؛‌زیرا مهم ترین مانع در سر راه انسان حجاب هایی است که او را فراگرفته است؛ چرا که خداوند چنان که می فرماید : از رگ گردن به انسان نزدیک تر است(ق، ایه 16) به این معنا که حقیقت انسان چیزی جز مظهریت خداوند نیست و اگر خدا نباشد، هستی از جمله هستی انسان معنا و مفهومی ندارد؛ چرا که حی قیوم بالذات اوست و همه هستی مظاهر همه حیات قیومی الهی هستند.

پس انسان اگر به هر چیزی از جمله خود بنگرد، پیش از آن که خود را ببیند می بایست هستی را ببیند که همان نور حقیقت خداوندی است که در او ظهور و تجلی یافته است. از این روست که خداوند می فرماید: هو معکم؛ خداوند با شماست.(حدید، آیه 4؛ محمد، آیه 35) این معیت و همراهی معیت قیومی است. به این معنا که انسان و حقیقت وجود و بود و هست او به قیومیت الهی است. پس انسان پیش از آن که خود را ببیند خداوند را می بیند چرا که خداوند «علی کل شی شهید؛ بر هر چیزی شاهد و مشهود است.»(احزاب ، ایه 55، سبا، آیه 47؛ فصلت، آیه 53) از همین روست که امیرمومنان امام على(ع) در اين زمينه فرموده است: أَنَّهُ مَا نَظَرْتُ إلَي‌ شَيْءٍ إلَّا وَ رَأَيْتُ اللَهَ قَبْلَهُ وَ بَعْدَهُ وَ مَعَه ؛ من قبل از اينكه چيزى را مشاهده نمايم و همراه با آن و پس از آن، خداى را مى‏بينم. ( أسرار الصّلوة‌، ص‌ 65؛ شرح اصول کافی ، ج 3، ص 83 ؛ ما رایت شیئاً الا ورایت الله قبله)

پس اگر خداوند با ماست؛ و ما نیز مظاهر الهی هستیم، این حرکت و صیروره و تلاش انسانی برای چیست؟ مراد از این لقاء‌الله چیست؟ چرا با این همه قرب و نزدیکی خدا با انسان، با این همه خداوند از مردم خواسته است که کدح و تلاش کنند تا به خداوند برسند: یاایها الانسان انك كادح الى ربك كدحا فملاقیه ؛اى انسان حقاكه تو به سوى پروردگار خود به سختى در تلاشى و او راملاقات خواهى كرد.(انشقاق ،‌آیه 6)پس معنای این وصول و لقاء چیست؟

شکی نیست که این حرکت و صیروره و قرب و هم چنین این سیر و سلوک که با عبادت حاصل می شود یک سیر معنوی است. خداوند از انسان خواسته تا در خود سیر انفسی کند و دریابد که چیزی جز خدا نیست و تنها همین حجاب خودی موجب شده تا خدا را نببیند. اگر خداوند در برخی از آیات از مردم خواسته تا سیر آفاقی نیز داشته باشند،‌ حتی آن سیر آفاقی نیز در حقیقت سیر انفسی است؛ چرا که مدرک و سائر این سیر نیز خود انسان و در خودش است تا خداوند برایش مشهود شود.(فصلت، ایه 35)

از آن جایی که پرده هایی از حجاب ظلمانی و نورانی مانع از دیدن خداوند است؛ خداوند با عبادت از انسان می خواهد تا این پرده های ظلمانی و نورانی را کنار زند، خداوند را چنان که پیامبران و امامان (ع) دیدند به چشم و دیده عقل و قلب رویت کنند. کسانی که پرده های ظلمانی بر قلب هایشان کشیده شده (بقره، آیه 8) قادر به دیدن نیستند، زیرا نورانیت ایشان کم شده و نمی توانند مظاهر حقیقت الهی باشند. خدای سبحان اینان را كسانی می‌داند كه از درون تهی هستند و جوشش درونی ندارند و از بیرون نیز كانال ورودی قلبشان به منبع زندگی بسته است و لذا تهی مغز و درون پوچند «وَ أَفْئِدَتُهُمْ هَواءٌ»( ابراهیم، آیه 43) تمام سعی انبیای الهی این بوده كه با شكوفا ساختن فطرت مردم به آنها دلی عمیق، ذهنی علمی، گوشی حق شنوا، و زبانی حق گو بدهد تا بتوانند حقیقت خدایی در خود بببیند و مظهریت را دریابند.

این در حالی بود که كافران می‌گفتند : وَ قالُوا قُلُوبُنا فِی أَكِنَّةٍ مِمَّا تَدْعُونا إِلَیهِ وَ فِی آذانِنا وَقْرٌ وَ مِنْ بَینِنا وَ بَینِكَ حِجابٌ؛ قلب ما در غلاف و در پوشش است نسبت به آنچه تو ما را بدان می‌خوانی و در گوشهایمان وقر و سنگینی وجود دارد و منطق تو را نمی‌فهمیم. ( فصّلت، آیه 5) بین ما و بین تو حجاب و پرده‌أی است كه رابطه‌ی تفهیم و تفاهم دو طرفه را قطع می‌كند. نوح ـ سلام الله علیه ـ نیز از این كبر ورزیدن و نفهمی كافران زمان خود به درگاه خدای سبحان شكایت می‌كند: وَ إِنِّی كُلَّما دَعَوْتُهُمْ لِتَغْفِرَ لَهُمْ جَعَلُوا أَصابِعَهُمْ فِی آذانِهِمْ وَ اسْتَغْشَوْا ثِیابَهُمْ وَ أَصَرُّوا وَ اسْتَكْبَرُوا اسْتِكْباراً؛ عرض می‌كند پروردگارا، من قومم را شب و روز دعوت به حق كردم ولی نصیحتم جز بر فرار آنها نیفزود و هر چه آنان را به مغفرت و آمرزش تو فرا خواندم انگشت بر گوش نهادند و جامه بر رخسار كشیدند و بر كفر خود اصرار نمودند و استكبار شدید ورزیدند.( نوح، آیه 7)

خدای سبحان درباره‌ی منكران قرآن خطاب به رسول گرامی ـ صلّی الله علیه و آله ـ می‌فرماید : وَ إِذا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ جَعَلْنا بَینَكَ وَ بَینَ الَّذِینَ لا یؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ حِجاباً مَسْتُوراً؛ وقتی كه تو قرآن را قرائت می‌كنی ما بین تو و بین كسانی كه ایمان به آخرت ندارند حجاب و پرده‌ی پنهان و مستوری قرار می‌دهیم. (إسراء، آیه 45)

امام موسی کاظم (ع) در باره حجاب هایی که مانع از دیدن حقیقت خداوند می شود می فرماید: أَبِی إِبْرَاهِیمَ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ(ع) أَنَّهُ قَالَ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى كَانَ لَمْ یزَلْ بِلَا زَمَانٍ وَ لَا مَكَانٍ وَ هُوَ الْآنَ كَمَا كَانَ لَا یخْلُو مِنْهُ مَكَانٌ وَ لَا یشْتَغِلُ بِهِ مَكَانٌ وَ لَا یحِلُّ فِی مَكَانٍ ما یكُونُ مِنْ نَجْوى‏ ثَلاثَةٍ إِلَّا هُوَ رابِعُهُمْ وَ لا خَمْسَةٍ إِلَّا هُوَ سادِسُهُمْ وَ لا أَدْنى‏ مِنْ ذلِكَ وَ لا أَكْثَرَ إِلَّا هُوَ مَعَهُمْ أَینَ ما كانُوا لَیسَ بَینَهُ وَ بَینَ خَلْقِهِ حِجَابٌ غَیرُ خَلْقِهِ احْتَجَبَ بِغَیرِ حِجَابٍ مَحْجُوبٍ وَ اسْتَتَرَ بِغَیرِ سِتْرٍ مَسْتُورٍ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْكَبِیرُ الْمُتَعالِ؛ خداوند (تبارک و تعالی) خداوند بی زوال، بود بدون زمان و مکان. او اکنون نیز همان طور است که بود (بی زمان و بی مکان). هیچ مکانی خالی از او نیست در حالی که هیچ مکانی را اشغال نمی کند. و او در هیچ مکانی حلول نمی کند. هیچ نجوائی سه جانبه، نمی شود مگر این که او چهارمی شان است. و نه نجوای پنج جانبه ای مگر این که او ششم شان است، و نه کمتر و نه بیش تر مگر این که او با آن هاست هر کجا باشند. نیست میان او و خلقش حجابی غیر از خلق. غیر مشهود است بدون حجابی که حجاب شده باشد. و مستور است بدون ستری که ستر شده باشد. نیست خدائی مگر او که کبیر و متعال است. (توحید صدوق، ص 179؛ بحار، ج 3، ص 327، ح 27)

علامه طباطبائی خودِ حدیث را تفسیر می کند و می گوید: این حدیث از برجسته ترین حدیث ها است. و این که «خود خلق حجاب خود است»، نظیر قول امام رضا(ع) در خطبه ای که در باب جوامع التوحید آمده است. آن حضرت(ع) می فرماید «خداوند برخی از اشیاء را از برخی دیگر پنهان داشت تا دانسته شود که بین او و خلقش حجابی نیست مگر خود خلق». معنایش این است که «معاینۀ بالاحاطه» محال است. زیرا آن ممکن نیست مگر با از بین رفتن حجابی که خود خلق است، و در این صورت موضوعی به نام خلق باقی نمی ماند. و این کلام وقتی که بر سخن امیرالمومنین(ع) منضمّ شود که می فرماید: «پنهان داشت برخی از خلق را از برخی دیگر تا دانسته شود که میان او و خلقش حجابی نیست مگر خلقش»، این فایده را می دهد که اگر بندگان از اشتغال به نفس خود و اتباع هوای نفس شان منصرف شوند، و به طرف پروردگارشان توجه کنند، انوار الهیّه بر آنان تابش می کند. و این همان است که از آن با «رؤیت قلب» تعبیر می شود.

اگر انسان حجاب های ظلمانی و نورانی را کنار بزند و با متاله شدن و صفات خداوندی گرفتن می توان حقیقت خود و خدا را ببیند و منزلت و قرب خود را نسبت به خداوند درک نماید و بداند که فانی فی الله و باقی بالله است. امام امیرمومنان (ع) در مناجات شعبانیه می فرماید: إلهى هَبْ لى کَمالَ الْانْقِطاعِ إلَیْکَ وَ أَنِرْ أَبْصارَ قُلُوبِنا بِضیاءِ نَظَرِها إِلَیْکَ حَتّى تَخْرِقَ أَبْصارُ الْقُلُوبِ حُجُبَ النُّورِ فَتَصِلَ إلى مَعْدِنِ الْعَظَمَةِ وَ تَصیرَ أرْواحُنا مُعَلَّقَةً بعِزِّ قُدْسِکَ‏؛ خدایا! کمال جدایى از مخلوقات را، براى رسیدن کامل به خودت به من ارزانى کن، و دیدگان دل هایمان را به پرتو نگاه به سوى خویش روشن کن، تا دیدگان دل پرده‏ هاى نور را دریده و به سرچشمه عظمت دست یابد، و جان هایمان آویخته به شکوه قدست گردد.

در میان حجاب ها، حجاب خودیت بدترین حجاب است؛ چرا که خودبینی اجازه نمی دهد تا خدابین شویم. از این روست که در برخی از تعابیر عرفانی آمده است : وجودک ذنبک لایقاس معه ذنب؛ وجود خودت بزرگ ترین گناه و مانع است که هیچ مانعی به آن قیاس نمی شود؛ چرا که هر کسی به سبب حدودی که دارد محدودیت هایی در مظهریت ایجاد می کند؛ حال اگر انسان سرگرم خودش شود و نخواهد از این حدود شخصی دست بردارد و گرفتار باشد،‌ هرگز نمی تواند آیینه تمام نمای رخ جلال و جمال الهی شود و متاله و خدایی گردد و مظهریت تام و کامل الهی شود. پس می بایست هم از خود و هم از حدود محدوده به خود برخاست و اجازه نداد در همان قطره باقی بماند بلکه به دریا بزند و با فانی شدن در دریا از قطره بودن و حدود و محدودیت های آن رهایی یابد و با باقی به بقای دریای هستی و انوار الهی شود. این گم شدن و فانی گشتن عین بقای شدن است که در این صورت می تواند مظاهر الهی را آیینه شود و انسان خرد یعنی همان قطره پیوسته به دریا، مظهر کل هستی شده و خلیفه الهی در مظاهر اسمایی باشد.

پس اگر حجابی در میان است، همان خودبینی خلق است و اگر پرده‌أی آویخته باشد همان غرور مخلوق است و گرنه آن پری روی، پرده‌ای ندارند:

میان عاشق و معشوق هیچ حایل نیست

تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز.

مشاهده بیشتر

خلیل منصوری

آیت الله خلیل منصوری رامسری به مدت ده سال در مرکزفرهنگ و معارف قرآن به تحقیق و پژوهش در علوم و معارف قرآن پرداخته و در همین سال ها آثار چندی نگاشته که در مطبوعات علمی و پژوهشی چاپ و منتشر شده است. آیت الله هم چنین در مدت بیست سال همکاری با مرکز جهانی علوم اسلامی، سازمان حوزه های علمیه خارج از کشور و جامعه المصطفی مقالات و کتب بسیاری را در باره کشورهای جهان و اوضاع آن به شکل تحلیلی نگارش کرده است. لازم به ذکر است تمامی مقالات منتشر شده در این وبسایت تألیف ایشان است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا