اجتماعیاخلاقی - تربیتیاعتقادی - کلامیروان شناسیسیاسیعرفانمعارف قرآنیمقالات

تخم ریزی و جوجه کشی شیطان در دلها

بسم الله الرحمن الرحیم

در آموزه های قرآنی و روایی و عرفانی به دو جهت سیر انسانی اشاره می کند که هر دو در نهایت به خدا می رسد. با این تفاوت که یکی از راه های به خدای جمال می رسد و آن دیگری به خدای جلال پایان می یابد. یکی در نماد جلالی یعنی دوزخ در می آید و آن دیگری در نماد جمالی در بهشت کمال سکنی می گزیند. این دو مسیر که از آن به مسیر درجات و مسیر درکات تعبیر می شود، انسان درجه درجه بالا می رود یا سقوط می کند. نهایت سیر درجاتی انسان، رسیدن به قرب نوافل و قرب فرائض است که در یکی خدا مجاری بنده می شود و در دیگری، در مقام فنای محض، این بنده است که از مجاری فیض خداوندی می شود.

همین مسیر سقوط در درکات نیز نهایتی شبیه و همانند قرب نوافل و قرب فرائض دارد، به طوری که گاه انسان تحت ولایت شیطان می شود یا آن که خودش شیطانی می شود. نویسنده در این مطلب بر آن است تا چرایی و چگونگی سقوط انسان به این پست ترین مراتب درکات را بر اساس آموزه های قرآنی و روایی تبیین نماید. با هم این مطلب را از نظر می گذرانیم.

سقوط در درکات

خداوند انسان را به گونه ای آفریده که می تواند در دو مسیر متضاد و متقابل حرکت کرده ولی در نهایت به خداوند برسد؛ زیرا انسان و همه آفریده ها در نهایت از همان جایی که آغاز کرده و آمده اند می بایست به همان جا بازگردند. سیر آمد و شد آدمی را خداوند در آیه 156سوره بقره و مانند آن بیان می کند که از او به سوی اوست. برخی از انسان ها مسیری را که برای بازگشت انتخاب می کنند، مسیر صراط مستقیم است که انسان با عبودیت و اطاعت از خدا متاله و خدایی می شود و صفات کمالی خدا را در خود ظهور می دهد و این گونه به خدا تقرب می جوید. نهایت این تقرب جویی را در دو حالت قرب نوافل و قرب فرائض که در آیه 17 سوره انفال بیان شده می توان جست. به این معنا که انسان نخست با اظهار و فعلیت بخشی به صفات الهی در خود، محب الله می شود و سپس در نهایت سیرش محبوب خداوند می شود.(مائده، آیه 54)

اما برخی دیگر از انسان ها همانند ابلیس راه عصیان را بر می گزیند و گام به گام از خداوند دور شده و صفات الهی که در ذات ایشان به ودیعت نهاده شده (بقره، آیه 31) دفن و دسیسه می کنند و نفس خویش را از حالت اعتدال و استواء بیرون می برند و فتیله نور عقل و فطرت خویش را یا پایین می کشند یا به طور کامل دفن می کنند.(شمس، آیات 7 تا 10) این گونه است که از متاله و خدایی شدن دور شده و گرفتار بُعد و دوری از خداوند می شوند و در نهایت گرفتار دوزخ فراق می شوند.(مومنون، آیات 41 و 44 و آیات دیگر)

مسیر متقابل و ضد کسب درجات را مسیر کسب درکات می گویند که همان مسیر ابلیس و شیطان است که معلون و رانده شده از درگاه خداوندی است. بسیاری از مردم با پیروی از هواهای نفسانی و اسراف و افراط در شهوت ها و غضب و نیز خروج از مدیریت عقل، این امکان را به ابلیس می دهند تا اندک اندک در قلب آدمی نفوذ کند و آن را تحت حاکمیت خود در آورده و در نهایت تحت ولایت خود برده و آن جایگاه را پایگاهی برای خود قرار دهد تا دیگران را نیز از آن پایگاه به تباهی بکشاند. رویه ای که ابلیس برای گمراهی بشر و اخراجش از حالت استواء و اعتدال و بهره گیری از نور عقل و فطرت در پیش می گیرد سیاست گام به گام است که در آیات قرآنی به « خطوات» تعبیر شده است.(بقره، آیات 168 و 208؛ انعام، آیه 142؛ نور، آیه 21) شیطان گام به گام وارد می شود و خط دهی می کند و با در نهایت با ترسیم خطی کامل انسان را از خدا دور ساخته و بر گرده او سوار شده و او را برده و بنده خود می سازد.

انسان ها می بایست مواظب و مراقبت دایمی از خودشان داشته باشند؛ زیرا اگر مراقبت نداشته و موقعیت خود و دشمن را هماره زیر نظر نداشته باشند، ممکن است یک دفعه خود را در دام شیطان بیابند به طوری که هر چه بیش تر دست و پا بزنند مانند مگسی در تار کارتنک و عنبکوت بیش تر گیر بیافتند. این که در آیات و روایات بر مراقبت و نیز محاسبه تاکید شده از این جهت است.

باید توجه داشت که انسان به همان اندازه ای كه از خدا دور مي‌شود به شيطان نزديك مي‌شود. وقتی انسان به جای این که خدا را دوست بگیرد و محب الله شود، در مسیر هواهای نفسانی و اسراف و افراط و گناه گام بردارد، با هر گناهی که می کند به شیطان نزدیک و از خدا دور می شود. این گونه است که پس از مدتی که با بدی و زشتی خو گرفت، اول دوست شيطان می شود و محبت شیطان و رفتارهایش را می پذیرد و در نهایت چنان به شیطان نزدیک می شود که شیطان محب او شده و او محبوب شیطان می شود. در این مرحله نهایت سیر سقوط انسان در درکات که شيطان دوست او می شود، دیگر راه بازگشتی برای او نیست؛ چرا که دلش واژگونه می شود هر چیزی را وارونه می بیند، یعنی حق را باطل و باطل را حق و نیز خوب را بد و بد را خوب می بیند. چنین فردی دلش به محبت مختوم و مهمور می شود و دیگر نوری در آن نمی تابد تا حقایق را نشان دهد. البته چنان که معلوم است این اضلال ابتدایی نیست،‌ بلکه اضلال کیفری است؛‌زیرا وقتی محبت شیطان با گناه در دلی آمد نور خدایی و ایمانی از دل می رود و از آن جایی که عقل از جنود الهی است از آن جا کوچ می کند و به جایش جهل از جنود شیطانی جایگزین می شود. این گونه است که هر چیزی که جهل دوست می دارد او می پسندد و بدان گرایش می یابد و از هر چه عقل دوست می دارد، ناخوش و دشمن می دارد. چنین شخصی در گام اول، نخست به وِلاي شيطان سر سپرده می شود و بعد تحت ولايت شيطان در می آید.

پس وقتي انسان گناهکار به شيطان نزديك شد ، و شيطان را به دل و درون آن راه داد و او را محرم اسرار خود كرد، اين حالت و عملش، بُعد از خدا را از سویی، قرب به شيطان را از سویی دیگر به همراه دارد. این حالت شخص چیزی شبيه قرب نوافل در جهت متقابل آن است. پس وقتی شيطان به گناهکار نزديك مي‌شود او هم به شيطان نزديك مي‌شود، آن‌گاه گناهکار زبان و چشم و گوش ابلیس مي‌شود و كار ابليس را انجام مي‌دهد.

تخم گذاری و جوجه کشی ابلیس در دل گناهکار

امیرمومنان علی(ع) بارها بر اساس آموزه های وحیانی قرآن به انسان ها هشدار می دهد که مراقب و مواظب خود باشند تا در دام ابلیس و شیاطین گرفتار نشوند؛ زیرا ابلیس گام به گام و مخفیانه حرکت می کند به طوری که خود شخص نمی فهمد که در نهایت به کجا ختم می شود و در درکات دوزخ گرفتار خواهد شد. انسان های کافر و منافق و گناهکار، با کفر و نفاق و گناه خویش، اجازه می دهند تا به جای خدا، شیطان ملاک و معیار آنان شود. پس در هر کاری که وارد می شوند از منظر ابلیس و شیطان به آن می نگرند و به تحلیل و ارزیابی آن می پردازند. حضرت امیرمومنان (ع) می فرماید: «اتَّخَذُوا الشَّيْطَانَ لِأَمْرِهِمْ مِلاكاً» (نهج البلاغه، خطبه 7) پس این ها در انجام و ترک هر کاری بر اساس ملاک ها و معیارهای ابلیس و شیطان عمل می کنند. پس اگر چیزی خوشایند ابلیس باشد انجام می دهند و هر آن چه را ابلیس ناخوشایند می داند ترک می کنند.

این همان وارونگی و واژگونگی قلب است که برخی از گناهکاران بدان گرفتار می شوند و امور را وارونه می بینند و داوری و ارزیابی می کنند. پس به جای آن که براساس معیارهای الهی حق و باطل و خوب و بد را از هم باز شناسند و جدا کرده و بر اساس آن رفتار نمایند، بر اساس معیارهای شیطانی واژگونه امور را تشخیص می دهند و عمل می کنند. در آیات قرآنی بیان شده کسی که اهل تقوا باشد خداوند به او علم شهودی می دهد تا حقایق را ببیند(بقره، آیه 284 ) و قدرت تشخیص حق از باطل را دارد و بر این اساس می تواند راه برونرفت درست و صحیح را بیابد.(طلاق، آیات 2 و 3) در حقیقت تقوا انسان را با نوری الهی مجهز می کند تا حقایق را چنان که هست مشاهده کند و بتواند بر اساس فطرت مسیر درست را برود و راه برونرفت از مشکلات را بیابد؛ اما کسی که بی تقوایی پیشه می کند و گناهان را انجام می دهد، این نور را کاهش یا خاموش می کند و در ظلمت همه چیز را وارونه می بیند. این گونه است که معیارها و ملاک های شناسایی و تشخیص و ارزیابی او تغییر می کند.

در گام بعدی هر چه انسان در گناه فروتر می رود و در دام ابلیس گرفتارتر می گردد، ابلیس دلش را خانه خود می کند و آن دلی که می بایست عرش الله باشد و خداوند در آن جا اجلال نزول نماید، ابلیس می آید و در آن جا لانه سازی و آشیانه سازی می کند و توری می بافد و تخم گذاری می کند. امیرمومنان علی (ع) می فرماید: «وَ اتَّخَذَهُمْ لَهُ أَشْرَاكاً» یعنی شيطان هم اينها را دام و تور خود قرار می دهد. یعنی اينها شيطان را ملاك امر خود برای تشخیص امور قرار دادند و شيطان هم اينها را به دام كشيد. پس وقتی وارد دل آنان شد و آن جا آشیانه کرد و لانه ساخت: «فَبَاضَ؛ تخم گذاری می کند و بیضه می نهد. سپس: «وَ فَرَّخَ؛ جوجه کشی می کند».

این جوجه کشی ابلیس و شیطان در دل های اهل گناه برای آن است که هم او را کاملا به خودش مشغول دارند و هم او را برای فعالیت های خود در گمراهی سازی دیگران به کار گیرند. از این روست امیرمومنان(ع) می فرماید: «فَبَاضَ وَ فَرَّخَ فِي صُدُورِهِمْ وَ دَبَّ وَ دَرَجَ، پس در دل های آنان تخم گذاری کرده و جوجه کشی می کند و این جوجه ها در فضای دل او به جنبش در می ایند و آن را میدان بازی خود قرار می دهند.»

اين جوجه‌های شیطانی که در دل آدمی آشیانه کرده اند به عنوان یک دابه و جنبده به حرکت در می آیند و فضای دل و سینه آدمی را ميدان بازي خود قرار می دهند و جنب و جوش می کنند و تدرّج و بازی دارند. البته این ها مانند هر جنبده ای دیگر، نخست حرکت های اندک و نرمی و کمی دارند، ولی وقتی محیط را آماده یافتند کم کم رشد کرده و حرکت ها و دویدن ها و بازی کردن های آنان بیش تر می شود. در این زمان است که دیگر، جایی برای خدا و حضور قلب نمی ماند.

این که مي‌بينيد انسان در نماز و غير نماز از اين خاطرات و وساوس تلخ مصون نيست، اينها صداي پاي همين جنبده ها و دابّه‌هاست. این گونه است که در هنگام نماز تمام دیده ها و شنیده ها به یاد و خاطرش می آید و حضور قلبش را از دست می دهد. این که در درس نشسته است ولی دلش جای دیگر است و یا در هنگام نماز همه جا می رود و از خدا دور می شود و آخر نماز متوجه می شود که نماز تمام شد و ندانست چه گفت و چه کرد،‌برای آن است که این جوجه های شیطانی در دلش جولان می دهند و او را به هر جا می کشانند.

این جوجه های شیطان در دل همین طور رشد می کنند تا جایی که بر او مسلط می شوند: «فَنَظَرَ بِأَعْيُنِهِمْ وَ نَطَقَ بِأَلْسِنَتِهِمْ؛ پس شیطان با چشم این می نگرند و با زبان او نطق می کند و سخن می گوید.»

همان طوری که در جهت درجات انسان به جایی می رسد که خدا از زبان بنده سخن می گوید و بنده عین الله و سمع الله و بصر الله و یدالله می شود، در درکات سقوط نیز این انسان به جایی می رسد که اگر شيطان مي‌خواهد نامحرمي را نگاه كند با چشم اين نگاه مي‌كند، اگر بخواهد دروغي، تهمتي، اِفكي، بهتاني بزند به زبان اينها مي‌زند. در حقیقت اينها زبان و لسان ابليس یا چشم و گوش ابلیس مي‌شوند.

انسان هایی که گرفتار شیطان و شیطانی شده اند، دیگر هیچ چیز در این ها اثر نمی کند. حضرت اميرمومنان علی(ع) در پايان خطبه متّقين دارد در پاسخ سوالی که گفتند چرا این مواعظ اثر نمی کند، فرموده است: «نَفَثَ الشَّيْطَانُ عَلَي لِسَانِكَ؛ شيطان اين سخن و مطلب را از دهان تو در آورده است. در حقیقت تو لسان ابليس شده ای.( نهج‌البلاغه، خطبه 193)

از این دسته از آیات و روایات می توان فهمید که انسان در درکات سقوط به جایی می رسد که لسان ابلیس و چشم و گوش او می شود؛ اما آیا انسان به جایی می رسد که ابلیس زبان و گوش انسان می شود؟ از نظر عقلی ممکن است که انسان در جهت سقوط به جایی برسد که ابلس مجاری عمل انسان شود. اما روایت و سندی یافت نشد که انسان تا این درجه سقوط کند.

به سخن دیگر، از نظر امکان عقلی، قرب فرائض و قرب نوافل در درجات اثبات و نقل قرب نوافل را تایید کرده است، البته در قرب فرائض که عقل اثبات کرده نقلی هنوز پیدا نشده است. اما در جهت درکات این که انسان به جایی سقوط کند که انسان لسان ابلیس شود، این در روایات اثبات شده که مقابل قرب فرائض است؛ اما این که انسان به جایی برسد که ابلیس، لسان انسان شود، این نظر عقلی امکان پذیر است ولی دلیلی بر آن نداریم. یعنی دلیلی بر مقابل قرب نوافل در جهت درکات و سقوط نداریم.

البته آیت الله جوادی آملی در درس خویش در این باره می فرماید: عقلاً همه ي اينها ممكن است( اين يك)، آنهايي كه اهل شهودند اگر يك عده را مشاهده كردند دليل خاص براي خودشان است (دو)، خيلي از بزرگان‌اند، ما نه مي‌توانيم اينها را تكذيب بكنيم، نه براي ما حجّت‌اند، این ها گفتند كه ما بعضيها را مي‌بينيم وقتي كه حرف مي‌زنند آتش از دهنشان در مي‌آيد. خب عقلاً كه ممكن است، ولي براي ما حجّت نيست، براي اينكه اينها معصوم نيستند (يك)، راهي هم براي اثبات چنين چيزي نداريم، نه اثبات بكنيم نه تكذيب بكنيم.(اين دو) ما كه در راهيم اوايل راهيم اين امكان عقلي را با روايت معتبر يا با آيه بايد تتميم بكنيم كه آيا چنين چيزي شده است يا نه؟ چنين شيئي واقع شده است يا نه؟ آنكه براي ما طمأنينه مي‌آورد دليل معتبر نقلي است. عقل امكانش را اثبات كرده، نقل تثبيت كرده اين «فهاهنا امورٌ اربعه»: يكي اينكه قرب نوافل را عقلاً كه امكانش را ثابت كردند، نقلاً دليل معتبر و روايت صحيح داريم دو. دو، قرب فرايض عقلاً ممكن است، ولي نقلاً هنوز دليلي پيدا نشده. سه، در جهت خلاف آنها كه با شيطنت رابطه دارند شبيه بُعد فرايض را ما پيدا كرديم، يعني اين شده لسان شيطان كه شيطان با زبان اين حرف مي‌زند و او شده چشم شيطان، شيطان با چشم او مي‌بيند. چهار، شبيه قرب نوافل بُعد خاص را كه اين شيطان بشود لسان او، آن را بايد پيدا كنيم اگر پيدا نشود در همان امكانش باقي است.

مشاهده بیشتر

خلیل منصوری

آیت الله خلیل منصوری رامسری به مدت ده سال در مرکزفرهنگ و معارف قرآن به تحقیق و پژوهش در علوم و معارف قرآن پرداخته و در همین سال ها آثار چندی نگاشته که در مطبوعات علمی و پژوهشی چاپ و منتشر شده است. آیت الله هم چنین در مدت بیست سال همکاری با مرکز جهانی علوم اسلامی، سازمان حوزه های علمیه خارج از کشور و جامعه المصطفی مقالات و کتب بسیاری را در باره کشورهای جهان و اوضاع آن به شکل تحلیلی نگارش کرده است. لازم به ذکر است تمامی مقالات منتشر شده در این وبسایت تألیف ایشان است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا