اجتماعیسیاسیمعارف قرآنیمقالات

استقامت امت اسلام برای استقلال

samamosبسم الله الرحمن الرحیم.

امت اسلام، جامعه ایمانی است که مقصد خود را خدایی شدن و خلافت الهی قرار داده است؛ چرا که سعادت دنیا و آخرت خویش را در این می‌داند و با شعار «الاسلام هو الحل» گام بر می‌دارد و نسبت به هر اندیشه و عقیده دیگر، فریاد نفی «لا» سر می‌دهد؛ چرا که باور دارد تنها رستگاری را می‌توان در سایه سار اسلام به دست آورد. این گونه است که دیگران را نیز بدان می‌خواند و به عضویت در جامعه ایمانی و امت اسلام دعوت می‌کند و فریاد بر می‌دارد: «قولوا لا اله الا الله تفلحوا».

امت اسلام برای رسیدن به مقصد اصلی نیازمند استقلال در همه زمینه‌ها و عرصه‌ها است. از این روست که آموزه‌های وحیانی اسلام بر آن تاکید دارد و هر گونه رکون و گرایشی به دیگران را چیزی جز ذلت نمی‌داند و از مسلمان می‌خواهد تا بر این استقلال استقامت ورزند؛ چرا که عزت فرد و جامعه تنها در سایه استقلال و استقامت در این میدان به دست می‌آید.

نویسنده در این مطلب بر آن است تا نقش استقامت در استقلال را تبیین کند و دیدگاه قرآن را در این زمینه بر اساس آیات قرآنی به دست دهد. با هم این مطلب را از نظر می گذرانیم.

استقلال امت، هدفی متوسط و میانی

آموزه‌های قرآنی، برای انسان اهداف خودسازی و دیگرسازی را در دستور کار قرار داده است؛ چرا این تنها را ه رهایی از خسران و زیان ابدی است که با هبوط در دنیا برای انسان مانده است. خداوند در سوره عصر به صراحت از انسان می‌خواهد تا برای رهایی خویش در عقیده و عمل خویش را درست و راست نماید و دیگران را نیز بدان سوق دهد. این گونه است که می‌تواند متاله و خدایی شود و در مقام مظهریت ربوبیت خلافت الهی را به عهده گیرد.

متاله و ربانی شدن انسان در یک فرآیندی تحقق می‌یابد که از آن به عبودیت تعبیر می‌شود. مسیر کوتاه عبودیت را اسلام می‌نامند؛ چرا که اسلام همان صراط مستقیم و راه راستی است که انسان را به آسانی و سلامت به این مقصد و مقصود می‌رساند.

از آن جایی که انسان در یک شرایط خاص و در دنیای سرشار از تضاد و تقابل زندگی می‌کند، لازم است تا مجموعه‌ای از کارها را انجام دهد تا به موفقیت برسد. این گونه است که فرآیند معنا و مفهوم خاصی در زندگی بشر پیدا می‌کند؛ چرا که هر گامی از سوی بشر در خودسازی و کمال یابی، بستری برای پرش بعدی اوست. هر انسانی می‌بایست پله‌های زندگی را یکایک بگذراند تا به کمال برسد. هر چند که می‌توان از یک پله‌ای به سرعت گذشت ولی نمی‌توان آن را نادیده گرفت. مجموعه گام‌های انسان است که او را می‌سازد و قطعات پازل زندگی او را در کنار هم می‌گذارد و کامل می‌کند. هر فکر و عمل ما، نقطه یا قطعه کوچکی از ما را می‌سازد که در قیامت از آن پرده برداری می‌شود و به شخص به عنوان نامه اعمال ارایه می‌گردد. در آن زمان است که هر کسی در می‌یابد در مدت عمر کوتاه خود در دنیا چه سازه‌ای از خود ساخته و پرداخته است.

از آن جایی که رهایی از خسران و زیان ابدی، نیازمند رهایی خود و جامعه از اندیشه پلید و کار زشت است؛ برنامه‌ای که فرد برای خود انجام می‌دهد، می‌بایست در مقیاس بزرگ‌تری در جامعه انجام دهد. این گونه است که مسئولیت هر انسانی چند برابر می‌شود و لازم است تا استقامت و پایداری خود را تقویت نماید.

جامعه از جهات بسیاری همانند شخص انسانی است. بنابراین، مساله فرآیندی در آن نیز معنا و مفهوم می‌یابد. هر پله‌ای زندگی برای شخص و جامعه، هدفی است و وقتی به آن رسید، خود بستر و زمینه‌ای برای گام بعدی و پله بعدی می‌شود.

البته هر پله و گام خود در جای خود، بسیار با ارزش و مهم است؛ اما در میان، برخی از پله‌ها و گام‌ها بسیار حساس و اساسی هستند؛ چرا که این گام‌ها می‌تواند سرنوشت شخص و جامعه را دگرگون سازد.

به عنوان نمونه، دوره بلوغ یک دوره حساس و بسیار مهم از زندگی هر شخصی است. هم چنین دوره رشد که تا چهل سالگی به طول می انجامد، مهم‌ترین دوران تغییر و شکل گیری است به گونه‌ای که پس از آن شخصیت انسانی کم‌تر قابل تغییر است و شاکله وجودی هر کسی پس از آن دوران به نوعی تثبیت سازی می‌رسد.

جامعه انسانی نیز این گونه است؛ چرا که برخی از دوره‌ها یا امور در آن بسیار حساس و اساسی است و سرنوشت جامعه را برای یک دوره زمانی بلند رقم می‌زند.

خداوند برای فرد و جامعه اهداف مقدماتی، میانی و غایی در نظر گرفته است. به عنوان نمونه هدف غایی برای شخص، متاله و ربانی شدن قرار داده شده است. اما این هدف غایی با تعلیم و تزکیه به دست می‌آید که خود هدفی ابتدایی یا متوسط است؛ چرا که شخص با تعلیم و تزکیه خود را مقام عبودیت می‌رساند که به معنای فعلیت یابی تمام اسمای سرشته در ذات اوست. در این صورت است که شخص متاله و سپس ربانی می‌شود.

جامعه نیز اهداف مقدماتی و متوسط و غایی دارد. بر این اساس، ماموریت ها و برنامه‌های فرد و جامعه به برنامه‌های کوتاه، میان و بلند مدت دسته بندی می‌شود تا هر شخص یا جامعه در یک فرآیندی به آن دست یابد.

به عنوان نمونه در امور شخصی، دست یابی به آزادی از هواهای نفسانی، یکی از مهم‌ترین ماموریت ها و برنامه‌های هر شخص بر اساس آموزه‌های قرآنی است. از این روست که تزکیه به معنای رهایی و آزادی از هواها و خواسته‌های نفسانی در دستور کار قرار گرفته است. در حوزه عمل اجتماعی و جامعه، دست یابی به آزادی سیاسی و اجتماعی برای همه افراد امت امری لازم و ضروری است؛ زیرا در این صورت است که هر فردی می‌تواند به درستی از امکانات جامعه برای رشد و کمال استفاده کند و ظرفیت‌های وجودی خویش را آشکار سازد.

عدالت به معنای ایجاد تعادل میان قوای درونی به عنوان یک هدف متوسط و میانی دیگر مطرح می‌باشد. در حوزه عمل اجتماعی نیز عدالت میان قوای مختلف و متضاد در جامعه لازم و ضروری است. این گونه است که عدالت در هر دو حوزه فرد و اجتماعی مطرح می‌شود و به عنوان هدف مورد توجه قرار می‌گیرد؛ ولی همان طوری که آشکار است، آزادی یا عدالت از اهداف غایی نیست، بلکه خود بستری برای عبودیت، خدایی و ربانی شدن است.

استقلال نیز به معنای ضابط امر خویش بودن یا صاحب اختیار خویش و کشور بودن، به عنوان یک هدف فردی و اجتماعی مطرح است. به این معنا که هر کسی می‌کوشد تا بر پایه خود بایستد و بی مشارکت دیگری به امور خود رسیدگی کند و دیگران او را به امری اجبار و اکراه نکنند. در حوزه سیاسی نیز هر جامعه و امتی می‌کوشد تا به چنین توانایی برسد و بدون اعمال نفوذ جوامع دیگر خارجی و کشورهای دیگر، برنامه‌ها و اهداف خویش را انتخاب و مدیریت کند. (فرهنگ اصطلاحات سیاسی؛ فرهنگ فارسی معین).

از نظر اسلام و آموزه‌های وحیانی، استقلال حوزه سیاسی، امری ضروری و لازم برای جامعه اسلامی است. مراد از استقلال در حوزه سیاسی، آزادی در رای و عمل است. بنابراین تفاوتی در حوزه‌های اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، نظامی و مانند آن ندارد؛ چرا که آزادی در رای و عمل می‌بایست در همه این حوزه‌های جاری شود تا استقلال سیاسی به معنای واقعی و حقیقی آن تحقق یابد.

از نظر اسلام هر گونه تسلط کافران بر امت اسلامی به معنای ولایت طاغوت دانسته و مردود شناخته شده است. بر این اساس، لازم است تا امت اسلام در سایه استقلال کامل و تمام آراء و اعمال خویش را انجام دهد و تحت تاثیر یا فشار کافران قرار نگیرد.

خداوند در آیاتی چند هر گونه تسلط کافران و گرایش و رکون به کافران را حرام و جرم دانسته است و اجازه نمی‌دهد تا کسی یا جامعه‌ای استقلال امت اسلام را مخدوش سازد. (نساء، آیات 141 و 144؛ مائده، آیات 51 و 57 و آیات دیگر).

استقامت بر استقلال، شرط خلافت

از آن جایی که هدف از حضور انسان در زمین، به عهده گرفتن مسئولیت خلافت است، این مهم تنها زمانی تحقق می‌یابد که انسان نخست خود را از خسران ابدی اخلاد الی الارض (اعراف، آیه 175) رهایی بخشد و با نفی هر گونه ولایت غیر خداوند، با عبودیت، ولایت خداوند را بپذیرد و متاله و در نهایت ربانی شود و مظهریت ربوبیت را به دست آورد.

هر گونه رکون و گرایش به سوی ولایت غیر خدا که از آن به ولایت طاغوت یاد می‌شود، در حقیقت شرک عملی است که اجازه نمی‌دهد تا شخص یا جامعه از خسران ابدی رهایی یابد. (هود، آیه 113).

جامعه ایمانی و امت اسلام نمی‌بایست هرگز کم‌ترین گرایش و میلی به کافرانی داشته باشد که گرفتار بزرگ‌ترین ظلم در جهان یعنی کفر و شرک هستند. گرایش ظاهری و باطنی به آنان به معنای خسران و خروج از دایره ولایت الهی است و موجبات خشم الهی را سبب می‌شود.

از آن جایی که جامعه کافران، هرگز نسبت به تسلط خویش بر جوامع دیگر به ویژه جامعه رقیبی چون امت اسلام، بی کار و ساکت نمی‌نشیند، تمام تلاش خود را می‌کند تا به کمک شیاطین جن و انس به هدف خویش برسد. از این روست که نخست استقلال جامعه اسلامی را مورد هدف قرار می‌دهد؛ زیرا حذف استقلال جامعه اسلامی به معنای اعمال آراء و اندیشه‌ها بر آن جامعه خواهد بود.

دشمنان کافر، از همه حربه‌ها و حیله‌ها برای رسیدن به این هدف شوم و پلید خویش استفاده می‌کنند. از این روست که به عنوان توطئه‌ها و فتنه‌ها رو می‌آورند و با فریب و تبلیغات دروغین و مسموم خود، زمینه را برای نفوذ در برخی از افراد سست ایمان جامعه فراهم می‌آورند. برخی را به وعده مال و مقام می‌فریبند و برخی دیگر را به اموری دیگر از زن و زر و زیور به دام می‌افکنند.

از آن جایی که دشمن هرگز به طور مستقیم به قلب اسلام حمله نمی‌کند، بلکه نخست پایه‌های وجودی دولت اسلام و جامعه ایمانی را سست می‌کند تا ستون و عمود جامعه خود به خود فرو ریزد، خداوند به مومنان و امت اسلام هشدار می‌دهد که هر گونه گرایش ظاهری و ارتباط دوستانه می‌تواند این خطر را داشته باشد که دشمن در جامعه نفوذ کرده و در یک فرآیندی آن را از درون بپوساند و از هم بپاشاند. (آل عمران، آیات 28 و 118 و آیات دیگر).

در طول تاریخ دیده شده که چگونه روابط پنهانی و آشکار مسلمانان با کافران موجب شده تا در نهایت جامعه اسلامی شکست بخورد و حتی از برخی از مناطق جهان به طور کامل بیرون رانده شود. در داستان اندلس و فلسطین دیده شده است که ارتباط با زنان زیبای مسیحی و فروش زمین به انگلیسی‌ها و یهودی‌ها موجب شد تا نه تنها استقلال سیاسی خود را از دست بدهند بلکه مسلمانان در نهایت یا کاملا از میان بروند یا سرگردان و آواره از خانه و کاشانه خودشان شوند.

خداوند در آیاتی از جمله آیه 120 سوره بقره به سیاست گام به گام دشمنان در پیشروی به سوی‌ام القری و قلب جامعه اسلامی اشاره می‌کند و می‌فرماید که دشمن با سیاست‌های مزورانه خود می‌کوشد تا امت اسلام را گام به گام از استقلال دور سازد و آنان را به ذلت بکشاند و از اوج عزت و استقلال به حضیض تبعیت و استعمار برساند؛ چرا که دشمن هرگز دست از سیاست هویج و چماق خویش بر نمی‌دارد و اگر شما هر امتیاز کوچکی به ایشان بدهید، ایشان تا به ذلت کشاندن امت اسلام و جامعه ایمانی از پا نمی‌نشینند.

بنابراین، بر مسلمانان است تا به حفظ استقلال اهتمام ورزند. خداوند در آیه 113 سوره هود به صراحت وظیفه مسلمانان را حفظ استقلال می‌داند و بر آن تاکید دارد؛ زیرا بی استقلال امت اسلام، امکان رشد و بالندگی جمعی برای بشر وجود ندارد تا بتواند به ماموریت اصلی خویش در دنیا و زمین بپردازد. به سخن دیگر، انجام ماموریت انسان در بشر در گرو آن است که جامعه ایمانی وجود داشته باشد که شرایط را برای عبودیت و متاله و ربانی شدن فراهم می‌آورد و می‌تواند شرایط آرمانی برای رشد و کمال همه موجودات تحقق بخشد.

در اهمیت استقلال همین بس که مومنان می‌تواند بر سرنوشت خویش حاکمیت یابند (نساء، آیه 141) و شرایط مناسبی برای بهره مندی از فضل الهی فراهم آید (توبه، آیه 28) و جامعه بشری از فساد و افساد کافران در امان ماند و بستر عمومی برای کمال یابی بشر فراهم گردد و ولایت الهی اجرا شود و خلافت انسانی تحقق یابد. از این روست که خداوند در آیه 118 سوره آل عمران، دست یابی به این هم را در گرو قطع ارتباط با کافران و دوستی و ولایت آنان می‌داند.

به سخن دیگر، ایجاد شرایط مناسب برای خلافت بشر و ربوبیت او، با ایجاد استقلال و قطع هر گونه رابطه با کافران است. در چنین شرایطی جامعه از فساد و افساد کافران در امان می‌ماند و با مصونیت از فساد و افساد، عدالت تحقق یافته و شرایط عمومی برای بالندگی و رشد جمعی بشر فراهم می‌آید.

البته شکی نیست که رسیدن به استقلال کامل تنها در سایه سار استقامت مومنان و جامعه ایمانی است؛ زیرا دشمنان و کافران هرگز از تسلط بر جامعه ایمانی کوتاه نمی‌آیند.

نقش رهبری در استقامت و استقلال

رهبری در فرهنگ قرآنی، همانند محوری بودن توحید و یکتاپرستی است. نمادهای بسیاری را در جامعه اسلامی می‌توان شناسایی کرد که بر نقش رهبری و محوریت آن تاکید دارد. از جمله این نمادها می‌توان به کعبه به عنوان قبله یکتاپرستان اشاره کرد.

رهبری همانند قطب الرحی است. همه امت می‌بایست بر مدار این قطب برگردند و از آن دور نشوند. از این روست که خداوند استقامت را تنها زمانی کارساز و تاثیرگذار می‌داند که بر مدار و محور رهبری باشد. امام در امت، نقطه محوری است که همه قدرت‌ها و حرکت‌ها را سامان و جهت درستی می‌بخشد و به کار می‌گیرد تا به هدف برساند.

خداوند در آیاتی از جمله 112 سوره هود بر محوریت رهبری در استقامت و رسیدن به مقصد و مقصود تاکید دارد. امت اسلامی همان گونه که بر اصول بنیادینی چون یکتاپرستی و قرآن و نبوت پیامبر (ص) و کعبه به عنوان قبله یکتاپرستی تاکید دارد، (فصلت، آیه 30) می‌بایست بر نقطه رهبری و امامت پیامبر (ص) نیز تاکید کنند تا به هدف برسند و استقلال واقعی را تجربه نمایند.

امت همراه با امام و رهبری است که می‌تواند استقلال واقعی را تجربه کند و در تبعیت و بازگشت به رهبری است که از هر گونه خطر انحراف و شکست در امان می‌ماند. اگر امت اسلام در درون فتنه‌ها و آزمون‌ها، به سوی رهبری بازگردند و توبه و بازگشت به سوی او نمایند، آن زمان است که پیروزی نصیب می‌شود.

از آیه 112 سوره هود به دست می‌آید که رهبری به امت و امت بی امام هر چند که اهل استقامت باشند، به تنهایی نمی‌توانند به مقصد و مقصود برسند. بنابراین، امام به امتی پیرو و تابع نیازمند است که در کنار امام استقامت ورزند، چنان که امت بی امام نمی‌توانند استقامت ورزند؛ چرا که همانند گله‌ای بی چوپان گرگ به حمله‌ای اتحاد ایشان را می‌شکند.

با نگاهی به جوامع بشری به آسانی می‌توان دریافت که چرا اسلام تا این اندازه به ارتباط دو سویه امام و امت توجه داشته و دارد؛ زیرا تنها مردمانی موفق بودند که در حول رهبری گرد آمدند و تنها رهبری توانست به اهداف خود برسد که امتی پیرو داشته است و با او استقامت ورزیدند.

امام قطب الرحی است که حق و باطل بدان شناخته و سنجیده می‌شود و امت در مدار آن گرد می‌آیند و از امنیت حضورش بهره‌امند می‌شوند و از خطا و اشتباه در مقام فکر و عمل در امان می‌مانند. از این روست که حضرت امیر مومنان علی (ع) در آغاز خطبه سوم و نیز در خطبه 119 نهج البلاغه خطاب به مردم فرموده‌اند: «و انما انا قطب الرّحی تدور علی‌َّ و انا بمکانی، فإذا فارقته استحار مدارُها و اضطراب ثقالها» یعنی من چون قطب و محور سنگ آسیاب هستم، بر جای ایستاده و ثابت و آسیا سنگ به دورم در گردش افتاده اگر از مرکز آسیاب جدا شوم یا اینکه از آن دور گردم، مدار آن بلرزد و سنگ زیرین آسیاب از جای بگردد و فروریزد. شاعر شیرین سخن پارسی چه خوش سروده است:

کی جهان بی قطب باشد پایدار

آسیا از قطب باشد برقرار.

امت بی امام همانند سنگ آسیابی است که از مدار و قطب گردش خویش خارج شده است. در این صورت نه تنها نمی‌تواند مفید باشد بلکه بسیار زیانبار و خطرناک است که خود و دیگران را نابود می‌کند و فساد را گسترش می‌دهد. بنابراین تنها در سایه سار قطب امام است که امت می‌تواند استقلال واقعی را تجربه کند و استقامت را معنا بخشد.

مشاهده بیشتر

خلیل منصوری

آیت الله خلیل منصوری رامسری به مدت ده سال در مرکزفرهنگ و معارف قرآن به تحقیق و پژوهش در علوم و معارف قرآن پرداخته و در همین سال ها آثار چندی نگاشته که در مطبوعات علمی و پژوهشی چاپ و منتشر شده است. آیت الله هم چنین در مدت بیست سال همکاری با مرکز جهانی علوم اسلامی، سازمان حوزه های علمیه خارج از کشور و جامعه المصطفی مقالات و کتب بسیاری را در باره کشورهای جهان و اوضاع آن به شکل تحلیلی نگارش کرده است. لازم به ذکر است تمامی مقالات منتشر شده در این وبسایت تألیف ایشان است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا