اجتماعیاخلاقی - تربیتیاصولی فقهیاعتقادی - کلامیروان شناسیفرهنگیمعارف قرآنیمقالات

تعرض جنسی اوباش به زنان بی حجاب

بسم الله الرحمن الرحیم

بر اساس گزارش ها و مستندات، در کشورهایی غربی و حتی شرقی چون کره جنوبی، تعرض جنسی به زنان به ویژه از سوی اوباش چنان زیاد است که زنان به سبب فقدان امنیت هراز گاهی در قالب تظاهرات خواهان برخورد با تعرضات جنسی و ایجاد امنیت می شوند.

در برخی از کشورهای شمال اروپا در اواخر سده بیست میلادی به سبب اجرای فلسفه و سبک زندگی مبتنی بر داروینسم و فرویدیسم، امنیت جنسی چنان تضعیف شده بود که زنان خواهان برخورد با آن شدند؛ زیرا پس از تاریکی امکان حضور در بیرون خانه هایشان را نداشتند.

بر اساس آموزه های وحیانی قرآن که از سوی آفریدگار و پروردگار انسان نازل شده، زنانی که عفت و عفاف را رعایت نکنند، در معرض تعرضات جنسی کسانی قرار می گیرند که بیماردل هستند و نسبت به زنان دیگر طمع جنسی دارند. طمع جنسی به معنای بهره گیری جنسی نسبت به کسانی است که حقی برای شخص نسبت به آن افراد ثابت نیست؛ یعنی همسر دایم یا موقت شخص نیست؛ زیرا طمع در لغت به معنای درخواست چیزی از سوی غیر مستحق است.

با نگاهی به آمارهای تعرضات جنسی نسبت به زنان در هر کشوری می توان به این حقیقت قرآنی به عنوان واقعیت تلخ دست یافت که زنانی که به سبب فقدان حجاب یا بد حجابی شناخته و معروف می شوند، مورد تعرضات جنسی قرار می گیرند؛ زیرا بدحجابی یا بدحجابی موجب می شود تا ابزارهای تحریک جنسی آشکار شود و جنس مخالف را تحریک کند تا جایی که برای ارضای شهوت جنسی هیجانی و تشدید شده شخص ممکن است تا به آدم ربایی اقدام کند تا شهوت جنسی خویش را ارضا کرده و آبی بر آتش شهوت شعله ور خویش بپاشد.

بیماردلی و طمع برای تصاحب جنس مخالف

از نظر آموزه های وحیانی قرآن، نفس انسان به طور فطری در سلامت و تسویه و تعدیلی است که خدا برایش مقدر کرده است. این امر موجب می شود تا از نظر ادراکی حق و باطل، خیر و شر و تقوا و فجور را بشناسد و از نظر انگیزه و گرایشی به حق و خیر و تقوا گرایش و از باطل و شر و فجور گریزش داشته باشد.

اما بسیاری از مردم به دلیل وسوسه های شیطانی و هواهای نفسانی، فطرت خویش را با فجور دفن و دسیسه می کنند(شمس، آیات 7 تا 10) و این گونه است که نفس در مرتبه قلب و فواد نمی تواند حقیقت را چنان که هست تعقل و تفقه نماید و متذکر امور فطری شود.(حج، آیه 46؛ اعراف، آیه 179؛ توبه، آیه 127)

از نظر قرآن، این حالت نفس، نوعی بیماری و مرض است که در اصطلاح قرآنی از آن به مرض قلب تعبیر می شود.(بقره، آیه 10؛ مائده، آیه 50؛ انفال، آیه 49) این مرض قلب اگر درمان نشود به قساوت قلب می انجامد به طوری که شخص در نهایت در شرایطی قرار می گیرد که ناتوان از ادراک و گرایش به حق بوده و این  حالت به شکل مقام و مقوم ذاتی در او ثبیت می شود.(مائده، آیه 13؛ انعام، آیه 43؛ حج، آیه 53) چنین افرادی هرگز به حق ایمان نمی آورند و به کارهای چون عدالت و شکرگزاری گرایش نمی یابند، بلکه اهل تحریف و جاسوسی و کفرورزی و مانند آن ها بوده و گرایشی منفی در قالب زیغ و انحراف از حق در آنان ایجاد شده تا جایی که دیگر قابلیت تطهیر خویش را از دست می دهند.(مائده، آیه 41؛ صف، آیه 5؛ زمر، آیه 22)

از نظر آموزه های وحیانی قرآن، اگر سلامت نفس موجب می شود تا شخص به  کارهای معروف و نیک بپردازد و عمل صالح داشته باشد و فضایل اخلاقی را در خود تقویت و تثبیت کند(رعد، آیات 28 و 29؛ حج، آیه 35)، بیماردلی موجب می شود تا شخص به منکرات و زشتی ها و عمل طالح گرایش یافته و برای تقویت و تثبیت آن اقدام کند.(حدید، آیه 16؛ نحل، آیه 22؛ انبیاء، آیه 3؛ مومنون، آیات 63 و 64)

بنابراین، همان طوری که مومن به عنوان انسان رشید در عقلانیت و اعمال صالح به فضایلی اخلاقی گرایش دارد و نیازهای بدنی و روحی و روانی خویش را از طریق حلال و طیب بر آورده می سازد، بیماردلان از کافران و مشرکان و منافقان و حتی سست  ایمان ها از مسلمانان نیازهای خویش را از غیر راه حلال و طیب تامین می کنند و به حرام و خبیث گرایش دارند. این افراد برای ارضای نیازهای خویش از جنسی و غیر جنسی دچار افراط می شوند با اسراف در این امور راه های فطری و الهی را کنار می گذارند و از راه هایی چون فحشاء و فجور و منکرات ظالمانه وارد میدان عمل می شوند. این گونه است که در اسراف جنسی حتی افزون بر تجاوز و تعدی به زنان نامحرم، به اموری پست و زشتی چون لواط و مساحقه رو می آورند؛ زیرا قلوب بیمار آنان دیگر با اموری فطری ارضا نمی شود، بلکه برای ارضای هواهای نفسانی به هر کاری اقدام می کنند که هیچ سابقه ای ندارد؛ زیرا تشتت قلوب آنان موجب می شود تا هیچ چیزی آنان را به آرامش و سکون و اطمینان نرساند و چون آب شوری است که شخص را تشنه تر می سازد.(اعراف، آیات 80 و 81؛ عنکبوت، آیات 28 و 29؛ حشر، آیه 14)

از نظر آموزه های وحیانی قرآنی، کسی که گرفتار بیماردلی شده باشد به حق و حقوق خویش رضایت نمی دهد، بلکه گرفتار طمع نسبت به چیزی است که مستحق آن نیست یا حرص بر چیزی دارد که بیش از استحقاق اوست. در حقیقت این افراد به داشته های خویش از مستحق بسنده نمی کنند، بلکه دنبال آن هستند تا چیزی را به دست آورند که مستحق آن نیستند.

پس این افراد در مسائل جنسی به همسر خویش بسنده نمی کنند، بلکه دنبال آن هستند تا از راه های دیگر نیز به ارضای هواهای نفسانی و شهوات جنسی خویش بپردازند. این راه ها به تعبیر قرآن «ساء السبیل» و زشت ترین و بدترین راه برای ارضای شهوات است که شامل فحشاء و فسق و فجور و اسراف جنسی است؛ زیرا شخص برای ارضای شهوات جنسی به آمیزش و زنا حتی با محرم خویش می پردازد.(نساء، آیه 22؛ اسراء، آیه 32)

خدا در قرآن به زنان هشدار می دهد که مواظب بیماردلان باشند که برای ارضای شهوات جنسی ممکن است متعرض آنان شوند و به آنان تجاوز کنند.(احزاب، آیه 32)

محرکات جنسی زنان بستر اذیت و آزار جنسی

از نظر آموزه های وحیانی قرآن، زنان ویژگی هایی جنسی دارند که به عنوان محرک جنسی عمل می کند. برخی از این محرکات جنسی جزو تکوین آنان است؛ چرا که خدا در خلقت آنان این امور را گذاشته تا شرایط برای نکاح و ازدواج فراهم آید؛ زیرا اگر این محرکات جنسی نباشد، مردان گرایشی برای ازدواج و مسئولیت پذیری نخواهند داشت.

از نظر قرآن، زنان می بایست از این محرکات جنسی برای ایجاد خانواده بهره گیرند؛ زیرا این محرکات جنسی موجب می شود تا مردان برای بهره مندی از جنس مخالف خود را به آب و آتش زنند. بنابراین، زنان نمی بایست خود را به آسانی دردسترس مردان قرار دهند؛ زیرا اگر مردی به آسانی به هدف جنسی خویش برسد دیگر حاضر نیست تا زنی را به همسری بگیرد و مسئولیت خانواده را به عهده گرفته و به تامین امنیت اقتصادی و جانی و عرضی زن و خانواده بپردازد. از نظر قرآن، قوام بودن مردان نسبت به زنان به عنوان یک فضلیت فطری برای تامین این امور است.(نساء، آیه 34) پس زن می بایست بر اساس این فطرت از ظرفیت الهی خویش بهره گیرد تا بتواند بهترین بهره مندی را از زندگی مشترک داشته باشد.

از نظر قرآن، اگر زنی از این ظرفیت به درستی بهره نگیرد و از گرایش جنسی مردان بهره درست نبرد و از ظرفیت محرکات جنسی بهره نگیرد، نه تنها نمی تواند خانواده ای را تشکیل دهد، بلکه ظرفیتی را ایجاد می کند که طمع کاران در آنان طمع ورزند.

شکی نیست اگر کسی برای ارضای جنسی خویش زنان آسان یاب را در دسترس داشته باشد، وقتی محرکات جنسی او را تحریک کرد، دیگر نیازی نمی بیند تا مسئولیت خانواده را به دست گیرد، بلکه با همان شیوه نادرست و زشت به ارضای جنسی خویش می پردازد. چنین شخصی می گوید:«عاقل برای یک کیلو شیر نیازی نمی بیند تا گاوی را در خانه نگه دارد.» این تعبیری است که بارها از پسران حتی میانسال بی همسر شنیده می شود؛ زیرا شخصی که پس از تحریک جنسی به آسانی می تواند به ارضای شهوت بپردازد دیگر نیازی نمی بیند تا مسئولیت خانواده را به عهده گیرد.

از نظر قرآن، وقتی زنان عفیف و با حیا خود را می پوشانند و شناخته نمی شوند، اولا شرایط آنان موجب تحریک جنسی مردان نمی شود تا طمع کاران بیماردل نسبت به آنان تعرضی داشته و اذیت و آزاری کنند؛ ثانیا شخص مریض القلب نمی تواند برای ارضای جنسی به سادگی و به دور از عرف جامعه و خانواده از زنان استفاده کنند، بلکه لازم می بیند تا برای دست یابی به نیازهای خویش مسئولیت پذیر باشد و تن به زناشویی و ازدواج دهد و این گونه در شرایط فطری به زناشویی بپردازد.(احزاب، آیه 32؛ نساء، آیه 34)

بر اساس آموزه های وحیانی قرآن، زنانی که با تبرج جاهلی محرکات جنسی خویش را آشکار یا برجسته سازی می کنند به طوری که مردان به سادگی تحت تاثیر محرکات جنسی قرار گرفته و در دام می افتند، می بایست این زنان بدانند که به سادگی در معرض تعرّضات جنسی مردان به ویژه مردان بیماردلی می افتند و آنان به اذیت و آزار ایشان خواهد برخاست.

از نظر قرآن، آهنگ صوت و لحن زنان همانند دیگر محرکات جنسی عاملی مهم در تحریک جنسی مردان است؛ بنابراین زنان می بایست مراقب باشند که با سخن و الحان کلامی خویش عامل تحریک نشوند؛ زیرا پس از تحریک جنسی نمی توان اطمینان داشت که شخص به اذیت و آزار نپردازد؛ زیرا شهوت جنسی مردان را به جنون می کشاند تا جایی که اگر ارضا نشوند دست از تعرض بر نمی دارند.(احزاب، آیات 32 و 33)

از نظر قرآن، تبرّج و برجسته سازی اندام تحریکی در زنان موجب می شود تا زنان از امنیت اخلاقی خارج شوند؛ زیرا عفت که موجب عصمت و حفظ و صیانت آنان از گناه و تعرّضات و اذیت و آزار دیگران است، در شرایط تبرّج از دست می رود و زنی که متبرّج است، نمی تواند خود را از تعرضات جنسی دیگران معصوم بداند.(نور، آیه 60)

بر اساس آموزه های وحیانی قرآن، برخی از پوشش ها از جمله پوششی که محرکات جنسی را می پوشاند موجب می شود تا تحریک جنسی انجام نشود و کسی نیز طمع نورزد. این پوشش ها که از آن به حجاب یاد می شود، خود عامل عفت و حیا نیست، اما بازتابی از عفت و حیایی است که به عنوان امر باطنی در انسان ها وجود دارد.

به سخن دیگر، هر امر باطنی دارای ظواهر و تجلیاتی در خارج است. در امر عفت و حیا نیز این حقیقت باطنی در قالب حجاب خودنمایی می کند. به این معنا که انسان دارای عفت و حیا با پوشش مناسب در اجتماع ظاهر می شود خواه زن باشد و خواه مرد. البته از آن جایی که زنان دارای ابزارهای تحریک جنسی هستند پوشش آن در قالب حجاب عاملی برای در امان ماندن از تعرضات جنسی و اذیت و آزار جنسی مردان طمع کار خواهد بود.

از نظر قرآن، این حکم اسلامی برای مومنان از زنان و مردان است(احزاب، آیه 59) و مومنان می بایست به حکم واجب دینی بدان عمل کنند؛ اما شکی نیست که بر اساس قاعده تعلیل می توان آن را عام دانست، یعنی اگر برای مومنان حکم مولوی است؛ اما برای غیر مومنان از دیگر مردمان به عنوان حکم ارشادی می تواند مفید و سازنده باشد؛ زیرا خدا در تعلیل علت حکم و فلسفه وجوب حجاب به این نکته توجه می دهد که حجاب اسلامی موجب می شود تا زنان مومن شناخته نشوند و از سوی دیگران مورد اذیت و آزار جنسی قرار نگیرند. بنابراین، زنان غیر مسلمان و مومن نیز می توانند از این حقیقت بهره مند شوند که با پوشش مناسب از اذیت و آزار جنسی در امان مانند.(همان)

به سخن دیگر، اگر معرفت و شناختگی به سبب فقدان حجاب اسلامی موجب شود تا زن مورد اذیت و آزار مردان قرار گیرد، و در برابر عدم شناختگی می تواند جلوی اذیت و آزار را بگیرد، همین مساله اختصاص به مومنان ندارد، بلکه غیر مومنان از مردمان دیگر نیز همین گونه است؛ یعنی بی حجابی موجب تعرف و اذیت و با حجابی عامل برای صیانت از آن اذیت و آزار جنسی می شود.

چنان که در آغاز این مطلب بیان شد، بسیاری از تعرضات جنسی نسبت به کسانی است که تبرج جاهلی داشته و محرکات جنسی خویش را آشکار می سازنند تا جایی که مردان نسبت به آنان طمع کرده و به اذیت و آزار جنسی می پردازند. بنابراین، حجاب نه تنها یک حکم اسلامی تشریعی بلکه حکم فطری است؛ زیرا هر کسی که بخواهد خویش را از تعرضات جنسی و اذیت و آزار در امان نگه دارد، می بایست از تبرج جاهلی خودداری کند و نوعی حجاب را نسبت به محرکات جنسی داشته باشد.

به سخن دیگر، هر چند که حجاب برای در امان ماندن از اذیت و آزار جنسی در قالب حکم مولوی برای مومنان و مسلمانان تشریع شده  است، اما به حکم ارشادی می توان گفت که مسلمانان نیز می توانند از آن بهره مند شوند تا از آثار و برکات آن سود برند و استفاده کنند؛ زیرا حکم قرآنی خود ارشاد به حقیقتی است که نمی توان آن را انکار کرد.

البته باید توجه داشت که حکم مولوی وجوب حجاب برای مسلمان و مومنان است، خواه مسلمان واقعی باشد خواه منافق؛ زیرا این حکم برای جامعه اسلامی به عنوان یک قانون مطرح است و مخالفت با قانون جرم است. به این معنا که همان طوری که رباخواری به دلیل زیان به اقتصاد اجتماع و امت اسلام حرام دانسته شده و از نظر قانونی جرم است و همگان می بایست از آن احتراز و اجتناب کنند، حجاب نیز حکم الهی برای امت در قالب قانون نیز است و بی حجاب جرم تلقی می شود و همگان ملزم به اطاعت از قانون حجاب هستند.

در اسلام غض البصر و چشم فروهشتن(نور، آیات 30 و 31) به عنوان یک حکم الهی برای دست یابی به عفت و حیای باطنی مطرح شده است، اما این بدان معنا نیست که کسی بخواهد بگوید من بی حجاب یا بد حجاب در جامعه حاضر می شوم و شما که خواهان عفت و حیا هستید، چشم فروهشتید و غض البصر کنید؛ زیرا ایجاد  شرایط مناسب برای تزکیه نفس از سوی دولت و نظام اسلامی واجب است و نظام ولایی سیاسی می بایست شرایط اجتماعی را برای تحقق آن فراهم آورد. بنابراین، بر نظام اسلامی است تا بر اساس فریضه امر به معروف و نهی از منکر با تمکن و قدرتی که دارد، اقدام و عمل کند.(حج، آیات 39 و 40)

مشاهده بیشتر

خلیل منصوری

آیت الله خلیل منصوری رامسری به مدت ده سال در مرکزفرهنگ و معارف قرآن به تحقیق و پژوهش در علوم و معارف قرآن پرداخته و در همین سال ها آثار چندی نگاشته که در مطبوعات علمی و پژوهشی چاپ و منتشر شده است. آیت الله هم چنین در مدت بیست سال همکاری با مرکز جهانی علوم اسلامی، سازمان حوزه های علمیه خارج از کشور و جامعه المصطفی مقالات و کتب بسیاری را در باره کشورهای جهان و اوضاع آن به شکل تحلیلی نگارش کرده است. لازم به ذکر است تمامی مقالات منتشر شده در این وبسایت تألیف ایشان است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا