نظم در بي نظمي!
قانون براي هر اجتماعي از نان شب هم ضروريتر است. از اين روست كه پيامبر (ص) فرمودند كه اگر سه نفر شديد براي خودتان رهبري انتخاب كنيد.
وقتي در يك اجتماع به اين كوچكي و سه نفره فرض بر انتخاب رهبر براي راهنمايي و هدايتگري و قانون است، در اجتماعات بزرگتر چون شهر و كشور و جهان اين واجب تشديد ميشود. جامعه بيقانون، به معنا و مفهوم بي هدفي است. بنابراين نميتوان آن را مصداق جامعه دانست چون جامعه بيهدف معنايي ندارد. چنين جامعهاي در حقيقت افراد پراكنده و بيهدف هستند كه مانند كرم در هم ميلولند. هدف مشترك است كه افراد را به صورت تشكلي به نام جامعه و اجتماع در ميآورد. پس مولفه اساسي و مقوم بنيادين تحقق مفهوم جامعه هدف مشترك و در نتيجه قانون است.
از قديم گفتهاند هر اجتماعي نيازمند قانون است، حتي اگر آن قانون بد باشد، چون از بيقانوني و هرج و مرج جلوگيري ميكند و به امور سامان ميبخشد.
قرآن كتاب قانون است و براي تنظيم روابط سه گانه انسان و خدا، انسان و انسان، و انسان با خودش از سوي خدا فرو فرستاده شده است. تاثيرات قرَآن همه جانبه است و اين نظم و قانون را در همه ابعاد زندگي حتي در قواعد زبان عربي به جا گذاشته است، چون اگر قرآن نبود، قواعد زبان عربي نيز از هم ميپاشيد و چيزي از ادبيات عربي باقي نميماند. اين قرآن بود كه ادبيات عربي را حفظ كرد.
پيامبر بزرگوار اسلام (ص) از همان روز اول آغاز به قانونگذاري كرد. نظم و انضباط از اصول اساسي اسلام شد. همه چيز قانونمند شد. از دستشويي رفتن تا لقاءالله. همه چيز بر پايه قوانين محكم و استوار تنظيم و سامان داده شد.
غير از اصول اخلاقي، فقه و شريعت به عنوان قانون و مسايل حقوقي همه جزئيات را تبيين و تصريح كرده است. همين مجموعه قوانين و حقوقي كه در كتاب توضيح المسايل آمده است بخشي از مجموعه فراگير و جامع قوانين اسلامياست. بنابراين همگان به مساله اهميت، جايگاه و كاركرد قانون ايمان دارند. امير مومنان (ع) در سفارش اكيدي به امام حسن(ع) و ديگران ميفرمايد: اوصيكم بتقوي الله و نظم امركم؛ شما را به تقواي الهي و نظم در كارهايتان سفارش ميكنم.
قرآن براي قانونمند كردن عربهاي بي قانون و بيابانگرد از روش گام به گام بهره برد و از يك گروه افراد بي فرهنگ و بي قانون كه جز زن و شراب و جنگ نميشناختند، جامعه و دولتي با نظم و قانون و فرهنگ ساخت كه هنوز آثارش در همه جهان پابر جاست.
آن چنان پيامبر روي آنان با استفاده از قانون و آموزههاي اخلاقي كار كرد و بايد و نبايد برايشان ساخت كه وقتي ناچار بودند پيامبر را بخوانند به آراميو صوت كوتاه وي را ميخواندند. صداهاي انكر الاصواتشان را پايين آوردند و به جاي جيغ و فرياد نجواگر شدند و به آراميسخن گفتند و به نرمي و آهستگي راه رفتند و در همه امور قانونمندانه رفتار كردند. با آن كه بيسواد بودند، خط آموختند و همه قراردادهايشان را نوشتند و با اسناد و… زندگي جمعي را سامان بخشيدند. اين هنر قرآن و پيامبر بود كه مردم بيقانوني را آن چنان مودب به آداب و قانون كرد كه اگر كسي از قانون پا كج ميگذاشت با شمشير راستش ميكردند.
شگفت اين كه در زمانه ما ملتي كه خود را پيرو همان قرآن و پيامبر ميداند هيچ به قانون و مقررات احترام نميگذارد و در حوزههاي علميه سخني باطل را ضرب المثل ساخته اند كه نظم در بي نظمياست.
آخر اگر اين اصل بود كه پيامبر آن قدر جان نميكند تا مردم را قانونمند كند و آن اندازه در قرآن حد و حدود نميبود تا اگر كسي گاميفراتر از آن بردارد به دنيا مودب و تنبيه و در آخرت معذب و موبد گردد. آخر مگر همين توضيح المسايل چيزي جز نظم و قانون و انضباط و اين حرفها ست. نميدانم اين مساله فاسد و مفسد چگونه در جامعه آمده و رشد كرده كه نظم در بي نظمي است. خداوند بينانگذار اين سنت سئيه را به آتش دوزخ بسوزاند كه بد سنت و رسمياز خود به يادگار گذاشت.
سلام خوبه ولی به نظر من اصلا ربطی نداره من داستانی درباره قانون وبی قانونی میخوام لطفا اگه ممکنه بزارید