رضا به قضا از نظر قرآن
بسم الله الرحمن الرحیم
وقتی مالی از دست می رود، یا خویشان نزدیک می میرند، یا سلامتی به بیماری می انجامد، یا بلایا و مصیبت ها و شرور آدمی را به تنگ می آورد، چه واکنشی نشان می دهیم؟ آیا جزع و فزع می کنیم و به زمین و زمان و کائنات بد می گوییم؟ یا صبر می کنیم و تن به قضای الهی می دهیم و با آن کنار می آییم؟ اگر از گروه دوم هستیم، بر اساس چه مبانی و اصولی صبر می کنیم؟ اگر بر اساس رضا به قضای الهی است، چه آثار و برکاتی برای آن است؟ نویسنده در این مطلب بر آن است تا بر اساس آموزه های وحیانی قرآن، به مساله خشنودی و رضا به قضای الهی بپردازد. با هم این مطلب را از نظر می گذرانیم.
حکمت های الهی در زندگی
از نظر آموزه های وحیانی قرآن، همه هستی بر اساس حکمت الهی آفریده شده است. این بدان معناست که خدا هر چند که غنی حمید(فاطر، آیه 15) است و نیازی به چیزی ندارد تا به کمالی برسد؛ زیرا خود کمال مطلق است؛ اما از آن جایی که رحمان و رحیم و کریم است، هستی را آفریده تا این گونه آفریده ها را کمال برساند؛ در حقیقت برای هر آفریده ای کمالی در نظر گرفته است تا آن آفریده تحت ربوبیت و پروردگاری خدا به کمال بایسته و شایسته اش برسد. این غایت برای خالق نیست، بلکه برای خلق است؛ از همین رو، مفسران در تفسیر آیه 56 سوره ذاریات گفته اند که غایتی چون عبادت خدا برای جن و انس، ناظر به خلق است نه خالق؛ یعنی خدا انسان و جن را آفریده تا عبودیت و بندگی کنند و این گونه به کمال بایسته خویش برسند؛ پس خدا هیچ نیازی به عبودیت انسان و جن ندارد؛ چرا که غنی مطلق است؛ اما انسان و جن برای تکامل خویش می بایست عبودیت و بندگی کنند؛ زیرا این گونه است که می توانند «متاله و خدایی» شده و صفات خدا را در خود ظهور دهند و به عنوان مظاهر الهی در جهان به اراده و انتخاب آزاد خویش تصرفات تکوینی داشته و تغییراتی را در خلق جهان ایجاد کنند.(بقره، آیات 21 و 138؛ آل عمران، آیه 79؛ هود، آیه 61؛ نساء، آیه 119)
از آن جایی که همه هستی بر اساس حکمت و اهدافی حق و از نظر ساختاری در محتوا و شکل مبتنی بر حق آفریده شده است، پس هیچ باطل، لغو، لهو، لعب و عبثی در آن راه نمی یابد.(ص، آیه 27؛ مومنون، آیه 115؛ انبیاء، آیه 16؛ دخان، آیه 38؛ روم، آیه 8؛ ابراهیم، آیه 19) بر این اساس، چیزی در هستی نیست که آن را «عبث» و بیهوده و بی حکمت باشد، بلکه همه آنها دارای حکمتی الهی است. این بدان معناست که آن چه ما آن را به عنوان «شرور» می شناسیم، شرور مطلق نیستند، بلکه شروری «نسبی» هستند؛ چرا که آنها نسبت به چیزی شرور هستند؛ ولی دست کم نسبت به خودشان «خیر» هستند؛ چنان که وجود شیطان یا عقرب برای خودشان خیر است؛ بلکه حتی می توان که آنها نسبت به کلیت هستی خیر هستند و شر مطلق نیستند؛ زیرا خدا آفریده ها را بر اساس حق آفریده است که خیر در آنها غلبه و اکثریت دارد، هر چند که از جهاتی شرور نیز با آن ها همراه است.
بر اساس آموزه های وحیانی قرآن، زندگی بشر با همه جزئیات آن دارای «مقدراتی» است که بر اساس مشیت حکیمانه الهی ساماندهی شده است. به این معنا هر چیزی که در زندگی بشر اتفاق می افتد، بر اساس تصادف نیست، بلکه بر اساس مشیت حکیمانه و مقدرات الهی است که موجب کمال شخص می شود.
خدا در قرآن بارها به عناوین و اصطلاحات گوناگون به این نکته توجه می دهد که زندگی بشر در دنیا بر اساس همان مشیت حکیمانه الهی به گونه ای ساماندهی می شود که بتواند در شرایط متفاوت و مختلفی قرار گیرد و به کمالات خویش برسد. از همین روست که هر چیزی از خیر و شر که انسان با آن مواجه می شود، ابتلائاتی است که انسان بدان نیاز دارد(انبیاء، آیه 35)؛ زیرا این گونه است که به کمال خویش می رسد. پس چیزی که به انسان داده می شود یا گرفته می شود، از باب تصادف نیست، بلکه بر اساس مشیت حکیمانه و مقدرات الهی است.(حدید، آیات 22 و 23)
از نظر قرآن، کم و زیاد شدن روزی و ابتلاء به فقیر و ثروت(قصص، آیه 52؛ عنکبوت، آیه 62؛ زمر، آیه 52)، بر اساس همان مشیت حکیمانه و مقدرات الهی است که به عنوان قسمت از آن یاد می شود.(زخرف، آیه 32) پس این گونه نیست که فقر یا ثروت بیانگر اهانت یا کرامت باشد(فجر، آیات 15 تا 17)؛ زیرا اگر خدا به کسی ثروتی می دهد و با خیر می آزماید، قسمت حکمیانه الهی به آن است؛ چنان که کسی دیگر را به فقر می آزماید.(انبیاء، آیه 35)
امام موسي بن جعفر عليه السلام ميفرمايند: خداي تعالي ميفرمايد: من غني را غني نكردم به جهت كرامتي كه به من داشت؛ و فقير را فقير نكردم به سبب خواري كه نزد من داشت، بلكه غنا و فقر چيزي است كه به آن اغنياء و فقرا را امتحان ميكنم و اگر فقرا نبودند اغنياء مستوجب بهشت نميگشتند.(اصول كافي ، ج 2، ص 265)
به سخن دیگر، مصلحت برخی ثروت، و مصلحت برخی دیگر فقر است؛ چرا که اگر ثروتمندی فقیر شوند، گناه میکنند؛ فقری که اگر به ثروت برسد، گرفتار استغنا و استعلاء می شود، گناه میکنند.(علق، آیات 6 و 7)
در روایت است: شخصي نزد پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله آمد و گفت: يا رسول الله اموراتم به سختي ميگذرد ، عنايتي بفرمائيد! رسول خدا فرمودند: اي مرد برو و به رضاي خدا راضي باش! روز دوم آمد و همان مطلب ديروز را تكرار كرد ، پيامبر اكرم همان جواب ديروز را به او فرمودند. روز سوم كه آمد، حضرت از خدا خواست كه به اين شخص عنايتي شود ، خداوند سبحان دو درهم توسط جبرئيل براي پيامبر فرستاد كه به آن شخص فقير بدهد.
اين شخص فقير بسيار آدم ملتزم و متدين بود و هميشه پشت سر رسول خدا(ص) نماز جماعت ميخواند، دو درهم را از رسول خدا گرفت و رفت. وضع فقير به بركت اين دو درهم خوب شد و صاحب گلههاي گوسفند و املاك زيادي شد كه براي رسيدگي به دارائيش فرصت نميكرد در نماز جماعت حاضر شود ، بعد از مدتي رسول خدا با تعجب از ياران سؤال فرمودند: كه اين دوست ما كجاست مشكلي برايش پيش آمده چرا در نماز جماعت حاضر نميشود؟ ياران گفتند: يا رسول الله فلاني خيلي گرفتار است وقت نميكند به نماز جماعت بيايد.
رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمودند: عجب!! به فلاني بگوئيد پيش من بيايد با او كار دارم ، شخص فقير كه حالا غني و پولدار شده بود نزد حضرت آمد ، پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله فرمودند: خوب الحمد الله ميبينم كه وضعت خوب شده آن شخص گفت: بله يا رسول الله آن دو درهم شما خيلي بركت داشت و به بركت آن دو درهم روز به روز وضعم بهتر ميشود ، رسول خدا فرمودند: خوب چرا نماز جماعت نميآيي تو كه خيلي مقيد بودي و نماز جماعتت ترك نميشد ، گفت: بله يا رسول الله شرمنده هستم گرفتاريم زياد شده رو اين جهت نميرسم كه به مسجد بيايم رسول خدا ديدند اين شخص غرق مسائل دنيوي شده و زرق و برق دنيا او را به خود مشغول كرده است و اگر چنين پيش برود ممكن است بي دين از دنيا برود ، فرمودند: فلاني اگر ممكن است آن دو درهمي را كه به تو دادم به من برگردان ، فقير غني شده گفت: دو درهم چيه شما بفرمائيد بنده چندين برابر آنرا به شما ميدهم ، شما در حق من خيلي لطف فرموديد.
پيامبر بزرگوار اسلام صلي الله عليه و آله فرمودند: خيلي ممنون شما لطف بفرمائيد همان دو درهمي كه من به شما دادم به من برگردانيد ، آن شخص آن دو درهم را به پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله برگرداند ، كمكم خير و بركت از مال و دارائيش رفت و يك دفعه ورشكست شد و وضعش دوباره مثل اول شد يك روز پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله براي خواندن نماز جماعت به مسجد آمدند و ديدند همان شخص با همان وضع سابق در صف اول نماز نشسته است ، به او نزديك شدند و حال او را پرسيدند ، آن شخص گفت: ورشكست شدم و همه چيزم را از دست دادم و حال و روزم مثل اول شد.
پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله فرمودند: حالا حكمت الهي را فهميدي خداوند تو را براي بهشت آفريده خدا كه بخيل نيست تمام هستي مال خداست و خدا ميتوانست كه اين دارائي را تا آخر عمر در نزدت بماند ولي آخرتت از دست ميرفت ، انسان بايد راضي به رضاي خدا باشد ، چرا كه او آگاه و عالم به امور بشر است ، خداوند سبحان در حديث قدسي ميفرمايد: امر گروهي از بندگان من جز با فقر اصلاح نميشود به نحوي كه اگر آنها را بينياز ميگرداندم ، دينشان تباه ميشد و امر گروهي ديگري از بندگانم جز بوسيله مرض اصلاح پذير نيست به گونهاي كه اگر چنين بندهاي برخوردار از صحت و سلامت بود دينش را از دست ميداد و من بر بندگان خود از همه كس مهربانترم و چونان چوپاني كه گوسفندان خود را از خطرات نگاه ميدارد ، بندگان خويش را از مهالك و خطرات حفظ ميكنم. ( نشان از بينشانهها ، ص 151 )
رضا به قضا
از نظر قرآن، کسانی به قضای الهی یعنی حکم قطعی خدا در زندگی، رضایت می دهند و کراهت ندارند که به مشیت های حکمیانه الهی و مقدرات باور و اعتقاد داشته باشند؛ این گونه است که در اموری که برای انسان کراهت وجود دارد و از آن ناخشنود است، به سبب اعتقاد به مشیت حکمیانه الهی و قضای خدا، تن به آن می دهد و راضی به قضای الهی می شود و صبر و استقامت می ورزد و هنگام بلایا و مصیبت ها و گرفتاری به شرور و بدبختی ها، اعتماد به خدا کرده و با تفویض امور به خدا، زندگی خویش را سامان می دهد؛ خدا درباره این افراد می فرماید: وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِنَ الْأَمْوَالِ وَالْأَنْفُسِ وَالثَّمَرَاتِ وَبَشِّرِ الصَّابِرِينَ ؛ الَّذِينَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِيبَةٌ قَالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ؛ أُولَئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَوَاتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَرَحْمَةٌ وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ؛ و قطعا شما را به چيزى از قبيل ترس و گرسنگى و كاهشى در اموال و جانها و محصولات مبتلا کرده و مى آزماييم، و صابران و شكيبايان را مژده ده! همان كسانى كه چون مصيبتى به آنان برسد مى گويند: ما از آن خدا هستيم و به سوى او باز مى گرديم. بر ايشان درودها و رحمتى از پروردگارشان باد و راهيافتگان هم خود ايشانند. بقره، آیات ۱۵۵ تا ۱۵۷)
البته از نظر قرآن، بسیاری از مردم چون به حقایق علم ندارند، نمی دانند که چه چیزی به خیر و مصلحت ایشان است و چه چیزی به ضرر و مفسدت ایشان. این گونه است که بر اساس ظواهر امور قضاوت می کنند و از چیزی خوششان می آید و از چیزی بدشان می آید؛ در حالی که گاه آن چیزی که به ظاهر خیر است، شر و بد است و آن چه بد و شر است و انسان از آن کراهت دارد و ناخشنود می شود، به مصلحت اوست؛ خدا می فرماید: كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتَالُ وَهُوَ كُرْهٌ لَكُمْ وَعَسَى أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئًا وَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَعَسَى أَنْ تُحِبُّوا شَيْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَكُمْ وَاللَّهُ يَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ ؛ بر شما كارزار واجب شده است؛ در حالى كه براى شما ناگوار است؛ و بسا چيزى را خوش نمى داريد، و آن براى شما خوب است؛ و بسا چيزى را دوست مى داريد، و آن براى شما بد است؛ و خدا مى داند و شما نمی دانید.(بقره، آیه ۲۱۶)
از نظر قرآن، یکی از برترین مقاماتی که انسان می بایست در زندگی آن را هدف قرار دهد و بدان برسد، مقام اطمینان و رضای الهی است؛ زیرا اگر انسان به این مقام برسد همه کمالات را به یک معنا دارا خواهد بود؛ زیرا انسان با این مقام اطمینان و رضا است که به اوج کمالات انسانی خویش رسیده است و رضایت دو سویه خلق و خالق به دست می آید؛ خدا می فرماید: ا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ؛ ارْجِعِي إِلَى رَبِّكِ رَاضِيَةً مَرْضِيَّةً؛ فَادْخُلِي فِي عِبَادِي؛ وَادْخُلِي جَنَّتِي؛ اى نفس مطمئنه! راضی مرضی به سوى پروردگارت بازگرد! و در ميان بندگان من درآى! و در بهشت ذاتم من داخل شو.(فجر، آیات ۲۷ تا ۳۰)
چنان که گفته شد، اکثریت مردم نسبت به موضوعاتی که در زندگی با آن مواجه می شوند، به ویژه فقر، مصیبت و از دست دادن مال و خویش و مانند آنها، دچار جزع و فزع می شوند و صبر نمی ورزند؛ زیرا این امور را ناخوش دارند. در روایت است: رُويَ أنّ موسى عليه السلام قالَ : يا رَبِّ ، دُلَّني على عَمَلٍ إذا أنا عَمِلتُهُ نِلتُ بهِ رِضاكَ. فَأوحَى اللّه ُ إلَيهِ : يا بنَ عِمرانَ ، إنّ رِضايَ في كُرهِكَ و لَن تُطِيقَ ذلكَ ··· فَخَرَّ موسى عليه السلام ساجِدا باكِيا فقالَ: يا رَبِّ ، خَصَصتَنِي بالكَلامِ ، و لَم تُكَلِّمْ بَشَرا قَبلِي ، و لَم تَدُلَّني على عَمَلٍ أنَالُ بهِ رِضاكَ ! فَأوحَى اللّه ُ إلَيهِ : إنّ رِضاي في رِضاكَ بِقَضائي ؛ روايت شده است كه موسى عليه السلام گفت : پروردگارا! مرا به كارى راهنمايى كن كه هرگاه به آن عمل كنم خشنودى تو را به دست آورم . پس ، خداوند به او وحى فرمود كه : اى پور عمران! همانا خشنودى من در ناخشنودى توست و تو طاقت اين را ندارى… موسى عليه السلام گريه كنان به سجده افتاد و عرض كرد: پروردگارا! تو مرا به افتخار سخن گفتن با خودت سر افراز كردى و پيش از من با هيچ بشرى سخن نگفتى و حالا مرا به كارى كه بدان سبب به خشنودى تو نايل آيم رهنمون نمى شوى؟ پس ، خداوند به او وحى فرمود : همانا خشنودى من در خشنودى تو از قضاى من است.(بحار الأنوار، ج 82، ص 134، حدیث 17 ؛ ج 82، ص 143، حدیث 26)
مردي خدمت امام صادق عليه السلام شرفياب شد و عرض كرد: پدر و مادرم به فدايت يابن رسول الله! به من پندي آموز ! حضرت فرمودند : اگر خداي تبارك و تعالي كفيل روزي است اندوه تو براي چيست ؟ و اگر روزي قسمت شده است حرص تو براي چيست ؟ و اگر حساب و كتاب حق است جمع مال براي چه ؟ و اگر ثواب از خداي عزوجل است پس تنبلي براي چه ؟ و اگر عوض از خدا ميرسد بْخل براي چه ؟ و اگر كيفر از خداي عزوجل دوزخ است نافرماني براي چه ؟ و اگر مرگ حق است خوشحالي براي چه ؟ و اگر عرضه بر خدا درست است حيله و نيرنگ براي چه ؟ و اگر دشمن شيطان است غفلت براي چه ؟ و اگر گذشت بر صراط حق است عْجب و خودبيني براي چه ؟ و اگر هر چيز بقضا و قدر خداست غم خوردن براي چه ؟ و اگر دنيا فاني است اعتماد به آن براي چه ؟( امالي شيخ صدوق ، ص 7 )