اعتقادی - کلامیروان شناسیفرهنگیفلسفیمعارف قرآنیمقالات

بخت و شانس، اتفاقِ مقدر الهی

samamosبخت و شانس در فرهنگ ایرانی بسیار چیره دارد. مردم بسیاری از کارها را به بخت و شانس، خوب یا بد خود نسبت می دهند. وقتی گرفتار حادثه ای بد می شوند، می گویند بدشانسی آورده ام و بخت یارم نبود، اما وقتی از حادثه ای به سلامت جان می برند، می گویند، خوش شانس بودم و بخت یاری ام کرد و از دام بلایی رستم.

از نظر توده های مردم، بخت و شانس، اتفاقاتی است که هیچ برنامه و یا مقدماتی برای تحقق آن نبوده است. چنین تفکری موجب می شود که از بار مسئولیت حادثه خود را برهانند و آن را به گردن روزگار بیاندازند؛ در حالی که بر اساس آموزه های وحیانی قرآن و حتی احکام عقلی و مبانی و اصول فلسفه، هیچ رخداد و حادثه ای،‌ اتفاقی و بدون علت تامه تحقق نمی یابد. تا همه اسباب یک حادثه و رخداد فراهم نشود،‌ آن رخداد پیش نمی آید.

نویسنده در این مطلب بر آن است تا نگره قرآن را به مساله بخت و شانس تبیین نماید. با هم این مطلب را از نظر می گذرانیم.

از بخت فارسی تا شانس فرانسوی

در فرهنگ ایرانی، بخت همان سرنوشتی است که برای شخص رقم خورده است. این بدان معناست که نوعی جبرگرایی بر فرهنگ ایرانی حاکم بوده است و حتی دربرخی از روایات اسلامی، تفکر قدریه را بازمانده تفکر مجوسی و زرتشتی معرفی می کند که روزگار و دهر، زندگی هر کسی را رقم زده و تغییر ناپذیر است. در این روایت است: القدریه مجوس هذه الامه؛ جبرگرایی در امت اسلام همان زرتشتیان امت اسلام هستند.

در زمان امامان صادقین(ع) دو جریان قوی اشعری و معتزلی با گرایش های جبرگرایی و اختیارگرایی(قدریه و تفویض) در میان مسلمانان پدیدار شد. امامان(ع) گرایش جبرگرایی اشعری را همان امتداد تفکری مجوسیان می دانند. البته این تفکر در مجوسان نیز پس از انحرافاتی است که در دین یکتاپرستی آنان پدیدار شد. اینان نیز هم چون پیروان دیگر شرایع الهی از جمله شریعت صابئی، یهودی و مسیحی ، از اصول وحیانی و عقلانی بیرون رفتند و گمراه شدند.

عنوان مجوس، عنوانی است که زرتشتی ها برای خود به زبان سریانی انتخاب کردند.(بحارالانوار، ج 53، ص 5؛ کافى، ج 3، ص 567 – 568). در ریشه یابی و تبارشناسی این واژه مجوس گفته اند که این واژه در اصل همان مگوش Magus (= مغ با صرف فاعلى در کتیبه هاى هخامنشى است که تغییراتی به زبان سریانى رفته و از آن جا به زبان عربى وارد شده است.

یکتاپرستان زرتشتی در دوره ساسانیان به علت گمراهی در دولت ساسانی، از یکتاپرستی گرفتار دوگانه پرستی خیر و شر و خدا و اهریمن شدند و اندیشه جبرگرایی و قضا و قدر در آنان ریشه دوانید. در روایتی از پیامبر(ص) آمده است: مردى نزد پیامبر (ص) آمد. پیامبر(ص) به ایشان فرمود: عجیبت ترین چیزى که تا حالا دیده اى چه چیزى – یا کدام اتفاق – است؟

آن مرد خدمت رسول گرامى (ص) عرض کرد: مردمى را دیدم که با مادران و خواهران و برادران خود ازدواج مى کردند و وقتى نسبت به این عملشان به آنها اعتراض مى کردى مى گفتند: این قضا و قدر است که خداوند بر ما مقدر کرده است.

پیامبر(ص) به آن مرد فرمود: خواهد آمد روزی که افرادى از امت من نیز این گونه استدلال کرده و این گونه خواهند گفت. آنها مجوس امت من هستند (بحارالانوار، ج 5، ص 47).

از این گفته ها و روایات و منابع علمی و تاریخی دیگر به دست می آید که فرهنگ بخت در جامعه ایرانی از دوره ساسانی با انحراف در دین زرتشتی پدیدار شد. بر اساس این تفکر، خوشبختی و بدبختی هر کسی در پیشانی او نوشته شده است و انسان کاری نمی تواند بکند تا به اختیار بخت خود را تغییر دهد. پس افرادی خوش سرنوشت و بخت یارشان بود و افرادی دیگر بدبخت بوده و بخت و سرنوشت علیه آنان بوده است.( زرین کوب، در قلمرو وجدان، ص 71 – 72؛ تاریخ کیش زرتشت، ج 1، صص 264 – 265، ص 40؛ هوشنگ دولت‏آبادى ،جاى پاى زروان، خداى بخت و تقدیر، ص 89 – 128)

در دوره معاصر که ارتباط با اروپایی ها آغاز شد و فرانسوی ها و بلژیکی ها آموزش رسمی کشور را در اختیار گرفتند، واژه شانس با همان معنا و کارکرد بخت وارد شد و جایگزین بخت و یا مترادف آن شد. البته از آن جایی که کمی تغییر در معنا و مفهوم بخت رخ داده بود و نمی توانست تفکر جبرگرایی را چنان گذشته بیان کند،‌ یا شانس به معنای بخت ساسانی به کار می رود یا همراه با هم به کار برده می شود.

اکنون شانس در فرهنگ فارسی به معنای واژه شانس به معنای بخت و اقبال، اختر و طالع به‌کار می رود(لغت نامه دهخدا) و در زیر شاخه های آنان واژه بدشانسی به عنوان واژه مقابل شانس قرار گرفته است. (فرهنگ عمید) البته اصل واژه «شانس» در فرانسوی به معنای فرصت است ولی به معنای جدیدی در فارسی به کار می رود که اکنون برای همه شناخته شده است؛ زیرا روزانه بارها این کلمه را در قالب جملات و گزاره های مختلفی می شنویم. مثلا گفته می شود: “میگن بنده خدا خیلی خوش شانسه. اینقدر کارش گرفته که نگو…”، “ما که اصلا شانس نداریم! خر ما از کره گی دم نداشت…” ، “راستی تو چقدر خوش شانسی که منو پیدا کردی! “

مردم بر این باورند که بدشانس ها، افرادی هستند که با تمام تلاش و کوشش و استعداد و نبوغی که در راه رسیدن به هدف خرج می دهند و هزینه می کنند، ولی هیچ گاه به هدف خویش نمی‌رسند ؛ چون بر پیشانی این‌گونه افراد بدشانسی و بدبختی از ازل نوشته شده و نقش بسته است. این افراد به عنوان آدم های بدیمن نیز شناخته می شود و در قدیم خانواده ها اجازه نمی دادند که در اعیاد نوروز و فطر و قربان، نخستین کسی باشند که بر ایشان وارد می شوند؛ زیرا ورود ایشان را به عنوان نخستین افراد شوم و بدیمن می دانستند و به جای آن آرزو داشتند تا افراد خوش یمن و بختیار وارد بر ایشان شوند تا سالی پر از نعمت و برکت داشته و از مصیبت و حوادث در امان باشند.

ارتباط شانس با قضا و قدر

یکی از مفاهیم اسلامی، قضا و قدر است. قضا، در لغت به معناى حكم(ترتيب العين، ج 3، ص 1490، «قضى»؛ لسان العرب، ج 11، ص 209، «قضى») و نيز به معناى تمام كردن كار آمده است. قضاى منسوب به خداوند، اخصّ از «قدر» است.(مفردات الفاظ قرآن کریم، راغب اصفهانی، ص 674، «قضى») و از آنجا كه پديده ها در وجود و تحقّق، مستند به خداوند متعال هستند، اگر خداوند، تحقّق پديده را اراده كند و علل و شرايط آن تمام شود و راهى براى پديده باقى نماند مگر موجود شدن به تعيين الهى و از دايره ترديد و ابهام خارج شود، اين اراده، قضاى الهى ناميده مى شود.

قضا، هم در دايره تكوين است و هم در دايره تشريع. از نظر فلسفى نيز قضا خروج از ترديد و ابهام و ضرورى شدن وجود از ناحيه علّت تامّه كه واجب تعالى است، مى باشد؛ زيرا مقصود از قضا تمام شدن امر و تعيين و تعيّن پيدا كردن است.

در روايات نيز همين معنا تأييد شده است، مانند روايت هشام بن سالم كه گفته است: امام صادق(عليه السلام)فرمودند: «إنّ اللّه إذا اراد شيئاً قدّره فاذا قدّره قضاه، فإذا قضاه امضاه». خلاصه اينكه: قَدَر، مقدّر را حتمى نمى كند و احتمال عدم وقوع دارد، امّا هنگامى كه مورد قضا واقع شد، چاره اى جز وجود و تحقّق ندارد.( الميزان، علامه طباطبایی، ج 13، ص 72 – 75)

از نظر آموزه های اسلامی، هر دو گرایش جبرگرایی و اختیارگرایی نادرست و باطل است؛ زیرا انسان چنان مجبور نیست که جز به آن چه برای او رقم خورده باشد، عمل نکند؛ چرا که چنین تفکری با اصل جزاء و مجازات و پاداش معنایی ندارد؛‌ چرا که اختیاری در فعل و عمل خود نداشته باشد تا بر بدی مواخذه و مجازات شود یا بر خوبی پاداش گیرد. اصل وجود بهشت و جزاء خود بیانگر این معناست که انسان مجبور محض نیست؛ چنان که دارای اختیار محض و مطلق نیست که هر چه بخواهد انجام دهد و در این میان برای مشیت و اراده الهی جایی نباشد؛ زیرا چنین تفکری نیز با الوهیت، ربوبیت و توحید در افعال که در آیات قرآنی به اثبات رسیده در تناقض و تقابل است. از این روست که در روایات معتبر اسلامی از امامان معصوم(ع) به عنوان یک تفکر وحیانی و قرآنی آمده است. از امام صادق(ع) روایت شده که فرمودند: لاجبر و لاتفویض بل امر بین الامرین؛ نه جبر و نه اختیار بلکه امری میان دو این امر است.(بحارالانوار،‌علامه محمدباقر مجلسی، ج 5، ص 12 و 17)

با توجه به معانی که برای قضا و قدر و نیز دایره اراده و اختیار انسان گفته شده، دانسته می شود که چیزی به معنای شانس و بخت به معنای تقدیر قابل تغییر نیست و یا این که حوادث و رخدادها در جهان اتفاقی رخ دهد و پدیدار گردد.

علامه شهید مرتضی مطهری می نویسد: هيچ چيز در عالم از روى تصادف و اتفاق رخ نمى‏دهد. همه چيز در نظامى متقن، متكى بر سلسله علل خويش هستند. اما در نگاه عموم مردم كه بسيارى از علل و عوامل پنهان است و تنها به فعاليت ظاهرى شخص توجه مى‏كنند از سودهاى كلان او تعبير به خوش‏شانسى مى‏كنند، پس شانس به معناى تصادف در سنت پيامبر(ص) و مكتب اسلام جايگاه ندارد و درست نمى‏باشد؛ چرا كه با اصل عليّت منافات دارد؛ چون اصل عليت عمومى و نظام اسباب و مسببات بر جهان و جميع وقايع و حوادث جهان حكمفرماست و هر حادثى ضرورت و قطعيت وجود خود را و هم‏چنين شكل و خصوصيت زمانى و مكانى و ساير خصوصيات وجودى خود را از علل متقدمه خود كسب كرده است و يك پيوند ناگسستنى ميان گذشته و حال و استقبال ميان هر موجودى و علل متقدمه اوهست. اما بايد ديدگاه ما نسبت به علت‏ها گسترش يابد و علاوه بر علت‏هاى مادى و ظاهرى به علت‏هاى روحى و معنوى نيز توجه كنيم و حتى تأثير نسل‏هاى گذشته در نسل آينده را ناديده نگيريم، (شهيد مطهرى، انسان و سرنوشت، ص 55).

نکته مهم و کلیدی که در این مساله می بایست بدان توجه داشت این که خوش شانسی و بد شانسی، بیشتر از آن که معلول علت‏های ناشناخته باشد، دستاورد تفکر و اندیشه هر شخص درباره خویشتن است. کسی که به هر دلیلی، خود را همواره بدشانس می‏داند، طبیعتا عملی متناسب با آن بروز می‏دهد و زمینه‏ساز بدشانسی خویش می‏شود.

نکته دیگر آن که ممکن است رفتارهایی از ما سر بزند – که عواقب آن مدت‏ها بعد ظاهر می‏گردد – ولی آدمی نتواند ریشه آن را دریابد. در حالی که با دقت و توجه می توان دریافت که هیچ چیزی به عنوان معلول نمی تواند بدون تحقق علت تامه آن به وجود آید و به قول شهید مطهری گاه ما تنها به علت های ظاهری توجه داریم در حالی مثلا در افزایش و کوتاهی عمر همان گونه که تغذیه خوب و سالم نقش دارد، صله رحم یا قطع رحم نیز نقش دارد؛ بسیاری که از مصیبت هایی که انسان گرفتار می شود به سبب نوعی رفتار ادمی است که می تواند حتی بر ماده نیز تاثیر منفی گذارد و آثار و تبعات خوب و یا بد به همراه داشته باشد. به عنوان نمونه ایمان و تقوای امت و جامعه موجب افزایش بارندگی مفید و سازنده و برکت و نعمت می شود؛(اعراف، ایه 96) در حالی بی تقوایی یا ترک زکات و یا افزایش گناه موجب خشکسالی و کاهش بارندگی و یا زلزله و سیل های بنیان کن و توفان های شن ویرانگر و دیگر بلایای به ظاهر طبیعی می شود.

حضرت امام صادق علیه السلام فرمود: «خداوند بر این امت چیزی را سخت تر از زکات واجب نکرده است و هلاکت بیش تر امتها به علّت نپرداختن آن است.»( وافی، ج 10، ص 33)

آن حضرت(ع) هم چنین فرمودند: «ما ضاع مال فی البرّ و لا فی البحر الا بتضییع الزّکاة ؛ هیچ مالی در خشکی و دریا ضایع نمی شود، مگر به ضایع ساختن زکات. »( جامع الاحادیث، ج 9، ص 50)

قرآن قاعده‏ای کلی در این گونه موارد به دست می‏دهد و می فرماید: «ما اصابک من سیئه فمن نفسک؛ آنچه از بدی‏ها به تو می‏رسد، دستاورد عمل خودت می‏باشد» (نساء، آیه 79). بنابراین، در تحقق رخدادها می بایست نخست به اصل علیت توجه داشت و دوم این که علل وقوعی امور می تواند ظاهری و باطنی و مادی و معنوی باشد. چه بسا بسیاری از حوادث و رخدادهایی که گرفتار آن هستیم به سبب دستاوردهایی است که خودمان داشته ایم و آثار آن گاه دیرتر از آن چه توقع داریم ظاهر می شود و گمان می کنیم که بی علت بوده است در حالی که چنین نبوده است.

تاثیر اجتماعی و روان شناسی باور به شانس و بخت

از نظر روان شناسی وقتی به مساله شانس می نگریم می توانیم مباحث متعددی را در این باره مطرح کنیم، ولی نمی بایست از این نکته غافل شد که افکار انسانی بر رفتار انسانی به شدت تاثیر می گذارد و این شناخت ها و بینش هاست که رویکردهای کنشی و واکنشی ما را در شکل نگرش ها متاثر می سازد. باور به شانس می تواند نقش مثبت و منفی رفتارهای ما به جا گذارد. شاید بتوان گفت شانس برای برخی از مردم در واقع نوعی انرژی مثبت است، چنان که می تواند باور به بدشانسی نوعی انرژی منفی به جا گذارد و شخصی که خود یا دیگران او را سرخور می دانند یا بدیمن و بدشگون می شناسند، این باور در زندگی ما نوعی انرژی منفی ایجاد می کند و خیلی وقت ها وقتی به چیزی معتقد هستیم همان چیز به سرمان می آید. به عنوان مثال معتقدیم که بعد از هر خنده گریه هست. این باعث می شود که ناخودآگاه از ما انرژی هایی ساطع شود که در جهان هستی تأثیر گذار باشد. این تفکر ناخودآگاه دوست دارد ما را به سمتی ببرد که ما معتقد به آن هستیم. بنابر این چنین باور و ایمانی ما را به سمت گریه کردن می کشاند و ما در تمام لحظات بدون اینکه خودمان بدانیم به سمت گریه کردن سوق پیدا می کنیم .

هم چنین وقتی ما احساس کنیم خوش شانس هستیم، این باور و ایمان نوعی انرژی مثبت را بر روی محیط و جهان هستی می فرستد و ما بر محیط خودمان تأثیر می گذاریم . فکر ، احساس و باور های ما باعث می شود انرژی هایی در دنیا پخش شود که ما را به سمت خوش شانسی و همین طور هم بدشانسی هدایت کند. هر انسانی که معتقد است بسیار بد شانس است همیشه بدشانسی می آورد. بین افرادی که می شناسیم خیلی ها را می بینیم که به بدشانسی خود معتقد هستند و همچنان بد شانسی می آورند. بهتر است از این به بعد فکر کنیم خوش شانسیم . به هر حال اگر هم هیچ تأثیری نداشته باشد این فایده را دارد که روحیه بهتری برای زندگی داریم و در خیلی از موقعیت ها از اعتماد به نفس بیشتری برخوردار خواهیم بود.

تبعات چنین تفکری همان گونه که بر روان و رفتار و سلوکی شخصی افراد تاثیر گذار است، در برخوردهای اجتماعی او نیز تاثیر مثبت و منفی به جا می گذارد و تعاملات او را با دیگران تحت تاثیر مستقیم خود قرار می دهد. کسی که به خوش شانسی کسی معتقد است امیدوار است که نخستین کسی باشد که در روز عید به خانه اش بیاید و اگر کسی را بدشانس و بدشگون می داند اجازه ورود به خانه را نمی دهد.

در بازار همواره این کلمه تکرار می شود که دشت اولم است، یا هنوز دشت نکردم. اگر کسی در اولین معامله با او بدخلقی کند و چانه بزند، می گوید امروزم خراب است چرا که آن را فال بد می گیرد. از این روست که می کوشد تا در نخستین معامله ارزان تر دهد یا خوش تر با دیگران تا کند تا روز خوشی را در معاملات برای خود رقم بزند.

به هر حال،‌ بخت و شانس، بدین معنا که پیشامدی بدون علت به وجود بیاید، معنا ندارد، زیرا هر چه از عدم پا به عرصه وجود گذارد، ممکن الوجود است و هر ممکن الوجودی نیازمند علت است، و قانون علیت و نیازمندی هر پدیده به علتِ پدید آورنده، از بدیهیات است. از این رو در جهان هر حادثه ای اتفاق افتد، بشر به طور غریزی دنبال علتش می گردد. پس نمی توانیم به چیزی با عنوان بخت و شانس معتقد باشیم و آن را از علل و اسباب دور بدانیم. در مواردی که مردم پیشامد و رخداد خوب را به شانس و اتفاق بد را به بخت نسبت می دهند، حاکی از جهل آنان از علل و اسباب پنهانی است. گاهی ممکن است برای فردی پیش آمدهای خوب و سودمندی رخ بدهد که گفته می شود فلانی شانس دارد. در این موارد نیز در واقع، مساله هیچ ارتباطی به شانس ندارد، بلکه پیش آمدها همواره منتسب به علتی است که ما از آن آگاه نیستیم، مثلاً ممکن است رویکرد خوب بر اثر دعای خیر پدر و مادر، یا برای آزمایش، یا صفای باطن فرد، یا خوشحال نمودن یک بنده خدا باشد؛ یعنی اسباب و علل معنوی و بیرون از دایره آگاهی ما باشد که در تحقق این حالت ما نقش داشته است و ما از آن بی خبریم.

مشاهده بیشتر

خلیل منصوری

آیت الله خلیل منصوری رامسری به مدت ده سال در مرکزفرهنگ و معارف قرآن به تحقیق و پژوهش در علوم و معارف قرآن پرداخته و در همین سال ها آثار چندی نگاشته که در مطبوعات علمی و پژوهشی چاپ و منتشر شده است. آیت الله هم چنین در مدت بیست سال همکاری با مرکز جهانی علوم اسلامی، سازمان حوزه های علمیه خارج از کشور و جامعه المصطفی مقالات و کتب بسیاری را در باره کشورهای جهان و اوضاع آن به شکل تحلیلی نگارش کرده است. لازم به ذکر است تمامی مقالات منتشر شده در این وبسایت تألیف ایشان است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا