اصولی فقهیاعتقادی - کلامیحقوقیمعارف قرآنیمقالات

وصیت، تقوای عملی و سفارش به آیندگان

samamosبسم الله الرحمن الرحیم

وصیت، کاری را پیشاپیش از دیگران خواستن است. در فارسی به آن سفارش می گویند. برخلاف تصور عمومی، وصیت تنها در امور مادی و دنیوی نیست، بلکه وصیت، شامل امور معنوی و اخلاقی و مانند آن نیز می شود. از این روست که وصیت پیامبران با فرزندان خویش، بقای بر دین داری و توحید و عمل به آموزه های اخلاقی و هنجاری است.

در وصیت پیامبر(ص) اطاعت از ولایت علوی و در وصیت امیرمومنان علی (ع) سفارش به تقوا و نظم و در وصیت امام صادق(ع) سفارش اکید به انجام فرایض به ویژه نماز شده است. این ها تنها نمونه هایی از وصایای پیامبران و پیشوایان دین و دنیاست.

نویسنده در این مطلب با مراجعه به آیات قرآنی به بیان اهمیت، آثار و احکام وصیت پرداخته است. با هم این مطلب را از نظر می گذرانیم.

وصیت، نشانه تقوای عملی

برخی بر این باورند که وصیت بر کسی است که پایش لب گور است و یا این که وصیت کردن مرگ را پیش می اندازد. چنین باورهای غلط، موجب شده که وصیت جایگاه واقعی خود را از دست دهد؛ در حالی که وصیت، نشانه اهتمام شخص به آینده ای است که خود رقم زده و آرزوها و خواسته هایی است که خود طلب کرده و یا به دست آورده و خواهان حفاظت بر آن است یا خواهان دست یابی آیندگان به این هدف اصلی و اساسی اوست.

هر کسی در زندگی هدفی دارد؛ هر چه این هدف بلندتر و والاتر باشد، امکان دسترسی در مدت کوتاه عمر، سخت تر و دشوارتر می شود. از این رو، با توجه به همت بلندی که شخص دارد، گام هایی را در این راه بر می دارد، ولی از همان آغاز راه، باتوجه به شناخت از مدت کوتاه عمر و یا حوادث و رخدادها، می داند که شاید این هدف در کوتاه مدت تحقق نیابد، از این رو، وصیت می کند تا دیگران این راه را ادامه دهند و یا اگر به هدفی رسید و می بایست هم چنان این مسیر پیموده شود، به آیندگان وصیت و سفارش می کند تا آن را انجام دهند. این جاست که مساله وصیت، ارزش و اهمیت واقعی خود را نشان می دهد.

در سنت و سیره پیامبر(ص) بارها به مساله وصیت توجه و عمل شده است. پیامبر(ص) که اسوه حسنه(احزاب، آیه 21) و الگوی خدایی برای بشریت است، از همان آغاز حرکت انقلابی خویش، حضرت امیرمومنان علی(ع) را وصی خویش قرار داد تا ایشان همان راه را ادامه دهد و توحید و اسلام را جهانی سازد و به گوش همگان و نسل های آینده برساند. در سیره پیامبر(ص) گزارش شده که ایشان پس از ابلاغ علنی سازی حرکت اسلام، مهمانی ترتیب می دهد و از خویشان خود دعوت می کند. در همین مهمانی پیامبر(ص) از حاضران سؤال کرد: چه کسی از شما مرا در این راه کمک می کند تا برادر و وصی و نماینده من در میان شما باشد؟

از میان همه اقوام و خویشان حاضر در این مهمانی فقط علی پاسخ داد: ای پیامبر خدا! من تو را در این راه یاری می کنم.

پیامبر بعد از سه بار تکرار سؤال و شنیدن همان جواب فرمود: ای خویشاوندان و بستگان من، بدانید که علی برادر و وصی و خلیفه پس از من در میان شماست.

انسانی که هدفی بزرگ دارد، نیازمند کسی است که این هدف بزرگ و والا را پی گیرد و به مقصد و مقصود برساند. هم چنین حفاظت و حمایت از دستاوردهای مادی و معنوی، نیز نیازمند دیگرانی از آیندگان است تا این راه ادامه دهند و بر اصول و اهداف شخص باقی بمانند.

از آن جایی جهان جایگاه رفتن نه ماندن است، باورمندان به این اصل، در زندگی خویش آن را نهادینه می سازند و همه رفتار خویش را به گونه ای سامان می دهند تا برای آخرت خود را آماده سازند. آمادگی برای رفتن و ساختن ابدیت، همان مفهوم واقعی تقواست؛ زیرا تقوا به معنای وقایه و نگه داری از خشم الهی است؛ زمانی که شخصی خود را در مسیر کمالی قرار نمی دهد و زندگی کوتاه دنیا را فرصت استثنایی برای شدن ابدی نمی شمارد، از مسیر حق خارج شده و به امور پست و بی پایه دل خوش می دارد و بسنده می کند. این گونه است که مسیر انحرافی می رود و خشم خداوند را بر خود می خرد و از تقوا بیرون می رود.

اما انسان باورمند به فلسفه وجودی آفرینش و فرصت کوتاه عمر، خود را برای ابدیت مهیا و آماده می سازد. این گونه است که همه چیز را در مسیر شدن های کمالی به کار می گیرد و از هر آن چه او را از این هدف دور می سازد، پرهیز می کند و این گونه است که تقوا را برای خود رقم می زند. از جمله نشانه های تقوای عملی، وصیت به دیگران است تا از مالی که فراهم آورده و اندوخته در مسیر کمالی استفاده شود و از دستاوردی عملی و معنوی که در زندگی به دست آورده، حفاظت شود و یا به سمت آن هدف نهایی حرکت ادامه یابد.

بنابراین، یکی از نشانه های تقوای عملی، وصیت در ابعاد مختلف به دیگران است تا در آینده مال و ثروت به درستی در مسیر شدن های کمالی استفاده شود و نیز دستاوردهایی که در طول عمر فراهم شده، حفاظت و مورد بهره برداری کامل از سوی آیندگان قرار گیرد؛ چرا که وصیت در لغت به معنای پیشاپیش از دیگری، عمل به چیزی خواستن است. بر این اساس، اگر کسی با دیگری عهد و پیمان بندد که در آینده کاری را برای او انجام دهد، آن شخص را وصی می شمارند.

از دیگر کاربردهای وصیت، به معنای وصل کردن است. صله و وصل کردن به معنای پیوند زدن است. کسی که کاری را برای دیگری انجام می دهد، با انجام این کار خودش را به دیگری وصل می کند. وصی با پذیرش وصیت و انجام آن عمل چنان که وصیت کننده خواسته،‌خودش را به او پیوند می زند و وصل می کند.

به هر حال، وصیت، به معنای پیشاپیش عمل را از دیگری خواستن است. هنگامی وصی به این خواسته وصیت کننده عمل می کند، خود را به وصیت کننده وصل کرده و پیوند می زند و وفای خویش را به او در عهد و پیمانی که بسته نشان می دهد.(نگاه کنید: مفردات الفاظ قرآن کریم، راغب اصفهانی، ص 873؛ لسان العرب، ابن منظور، ج 15، ص 320)

کسی که وصیت می کند با وصیت خویش نشان می دهد تا چه اندازه به هدف و راهی که در پیش گرفته اهتمام می ورزد و چرا خواهان حفاظت بر آن است؟ همین اهتمام به هدف اصلی زندگی و سفارش دیگران به استمرار یا حفاظت بر آن همان تقوای عملی است.(بقره، آیه 180)

در اهمیت و ارزش وصیت همین بس که خداوند در آیه 12 سوره نساء سفارش اکید می کند که هر شخص مسلمان وصیت کند. این وصیت در مسایل خاص از جمله دین و بدهکاری، تقسیم و توزیع اموال پس از مرگ و مانند آن ضروری است؛ زیرا حق الناس خیلی مهم واساسی است و از جمله گردنه های روز قیامت، حساب و کتاب آن می باشد.

درباره زمان وصیت نیز هر چند که در آیاتی از قرآن، هنگام فرارسیدن مرگ و پیدایش آثار آن، مطرح می شود(بقره،‌ آیات 132 و 133 و 180 ؛ مائده ،‌آیه 106) ولی انسان می بایست هرگز وصیت را به تاخیر نیافکند؛ زیرا مرگ،‌ خبر نمی کند. بنابراین،‌ هر کسی نسبت به اموری مهم و اساسی در زندگی خویش از جمله بدهکاری ها، سفارش های مادی و معنوی، وصیت کند و کسانی را بر این وصیت گواه گیرد.

احکام وصیت

وصیت در اصطلاح فقهی به معنای تملیک چیزی به دیگری، پس از مرگ خویش می باشد.(تحریرالاحکام، ج 3، ص 310)

البته وصیت از جمله عقود است. از این رو نیازمند ایجاب و قبول است. به این معنا که وصیت کننده، کسی را وصی خود معرفی می کند و وصی این وصیت را می پذیرد تا بر اساس آن چه وصیت شده عمل کند. بنابراین، وصی می تواند وصیت را رد کند و نپذیرد و مالی که به وصیت شده را نپذیرد.

از آثار فقهی وصیت، انتقال مالکیت است. به این معنا که از اسباب مالکیت در اسلام، وصیت است. پس شخص می تواند بخشی از مال خویش را از طریق وصیت به دیگری البته پس از مرگ منتقل کند؛ زیرا تا زمانی که شخص وصیت کننده نمرده است، این مالکیت ثابت نیست.(بقره، ایه 180)

آیات قرآنی بر نفوذ و ارزش حقوقی وصیت های میت تاکید کرده است. از جمله این آیات می توان به آیات 180 و 181 سوره بقره و 11 و 12 سوره نساء و 106 سوره مائده و نیز 6 سوره احزاب اشاره کرد.

البته شرط در مالکیت وارثان از ارث، پس از تنفیذ وصیت میت با پرداخت دیون و بدهکاری او می باشد. پس از اگر شخص وصیت کرده که بدهکاری دارد، می بایست پس از پرداخت بدهکاری به تقسیم اموال در میان وارث اقدام کرد.(نساء، آیات 11 و 12) از آیه 6 سوره احزاب نیز به دست می آید که تقسیم ارث در میان وارثان پس از عمل به وصیت و پرداخت بدهکاری است.(زبده البیان، ج 2،‌ ص 810 ) پس واجب و لازم است تا پیش از تقسیم ارث، بر اساس وصیت عمل شود یا بدهکاری او داده شود و سپس به تقسیم ارث میان وارثان اقدام گردد.(نساء،‌‌آیات 11 و12)

به هر حال، وصیت یکی از اسباب،‌ مالکیت است و پرداخت و انتقال مال به سبب وصیت، امری قانونی و دارای نفوذ است.(بقره، آیه 180 و آیات دیگر)

بر اساس آموزه های قرآنی و روایات معتبر، وصیت کردن از جمله واجبات مسلمانی است. در روایات سفارش أکید بر وصیت کردن شده است. از جمله این که معصوم (ع) می‏فرماید "وصیت بر هر مسلمانی ثابت است " یا "سزاوار نیست مسلمان بخوابد، مگر این که وصیت نامه‏اش زیر سرش باشد" "وصیت حق است، پیامبر وصیت کرد پس سزاوار است هر مسلمانی وصیت کند" پیامبر فرمود:"هر کس هنگام مرگش خوب وصیت نکند در مردانگی و عقل او نقص و کاستی است".

گفته شد یا رسول الله چگونه وصیت کنیم؟ فرمود: شهادت به وحدانیت خدا، نبوت پیامبر، حق بودن بهشت و جهنم، زنده شدن و حساب و میزان در قیامت و این که اسلام حق است و قرآن حق است… و بعد مواردی را که می‏خواهد وصیت می‏کند."

در صورتی که علائم مرگ در انسان ظاهر شود و اموال مردم یا حقوق الهی بر گردن او باشد، واجب است وصیت کند که اموال مردم را به صاحبانش بدهند و نماز، روزه، خمس، زکات، حج و سائر حقوق الهی که بر عهده او بوده و ادا نکرده را انجام دهند.

بدیهی است این گونه اموال (حقوق مردم و حقوق الهی) از اصل مال میت برداشته می‏شود و بدهی‏ها داده می‏شود و مابقی اموال بین ورثه تقسیم می‏شود.

انسان می‏تواند برای امور مستحبی و خیرات هم وصیت کند، مثلاً مقداری را صرف ساختن مدرسه یا مسجد یا کمک به بی بضاعت‏ها، انجام حج مستحبی، برگزاری مراسم روضه خوانی برای حضرت اباعبدالله(ع) و دیگر امور بنمایند. البته وصیت به امور مستحبی از ثلث اموال میت برداشته می‏شود، در صورتی که ورثه راضی نباشند و اگر راضی باشند می‏توان از اصل مال کم کرد گر چه از ثلث بیش‏تر باشد. در وصیت، باید شخصی را به عنوان وصی انتخاب کند که بعد از مردن امور مذکور را انجام دهد.

از آیه 180 سوره بقره به دست می آید که وصیت های مالی از سوی متقین نسبت به والدین و خویشاوندان هنگام فرارسیدن مرگ، امری واجب است؛ زیرا مقصود از واژه خیر همان مال و مراد از کتب،‌ به معنای حکم واجب و فرض می باشد و واژه حق این معنا و مضمون جمله را تاکید می کند. بنابراین معنای آن جمله این است که واجب و حق ثابت است تا متقین از عذاب الهی، وصیت کنند.(زبده البیان، ج 2، ص 592 و 594)

اما برخی بر این باورند که آیه 180 سوره بقره هر چند که بر وجوب دلالت دارد، ولی اعطا و بخشش بخشی از مال به والدین و خویشان ، ‌هنگام فرارسیدن مرگ،‌امری مستحب است.

به سخن دیگر، آیه 180 سوره بقره بر اصل وجوب وصیت دلالت دارد، اما برخی گفته اند که این وجوب نسخ شده است ولی با این همه آیه بر جواز و استحباب این وصیت دلالت دارد.(مجمع البیان، ج 1 و 2، ص 283 ؛ المیزان،‌ ج 1، ص 239)

از شرایط وصیت این است که شخص وصیت کننده، نیازهای فرزندان و وارثان ضعیف را در نظر بگیرد(نساء، آیه 9) پس کاری نکند که آنان به مشکل افتند. این در حالی است که برخی نه تنها در اندیشه فرزندان نیستند،‌ بلکه همه اموال خویش را انفاق می کنند. در شان نزول آیه آمده است که برخی در کنار محتضر حاضر شده و می گفتند: فرزندان تو در برابر خداوند هیچ سود و فایده ای ندارند؛ پس تمام اموال خودت را در راه خدا انفاق نما(کنزالعرفان، ج 2، ص 108)

همان گونه که انفاق همه اموال کار غلطی است، وصیت های غیر متعارف نیز معتبر نیست(بقره، آیات 180 تا 182) زیرا وصیت کننده تنها می تواند در ثلث مال خود وصیت کند و در بیش تر از آن اثم و جنف می باشد و اعتباری ندارد.(تفسیر نور الثقلین، ج 1، ص 161، حدیث 539)

بر این اساس، وصیت کننده می بایست مراعات حد متعارف و عدالت نماید و از هر گونه ستمگری در وصیت های مالی پرهیز و اجتناب نماید.(بقره، ایه 180) از این روست که خداوند در این آیه بر واژه معروف تاکید می کند؛ زیرا معروف چیزی است که اهل فهم و درک آن را بشناسند و در آن هیچ ظلم و ستمی انجام نگیرد.(مجمع البیان، ج 1 و 2، ص 483) پس هر چیزی که عقل و عقلا و شریعت نمی پسندد در وصیت نیاورد.

البته وصی هم نمی بایست به وصیت های غیر عادلانه عمل کند(بقره،‌آیات 180 و 181) و تنها به معروف و وصیت های عادلانه لازم است عمل نماید.(بقره، آیات 181 و 182) از این روست که امام صادق (ع) با تمسک به آیه در پاسخ پرسش از عمل به وصیت مالی میت در راه خدا فرمودند: آن چه را میت برای آن وصیت کرده ، مصرف شود.(کافی، ج 7، ص 14، حدیث 1؛ نور الثقلین، ج 1،‌ص 159، حدیث 532)

اگر وصیت کننده در هنگام وصیت ستم و تضییع حقوق وارثان می کند، می بایست او را وادار به تغییر وصیت و اصلاح آن کرد(بقره، آیه 182) چرا که هر گونه جنف یعنی ستم و جور(مجمع البحرین، ج 1، ص 412) و نادیده گرفتن حقوق برخی از بازماندگان و خارج شدن از حد اعتدال و معروف و یا وصیت بیش از ثلت (یک سوم) از مال جایز نیست و این گناه و کار زشت و اثمی است که می بایست ترک کرد و با تغییر و اصلاح و وادار کردن وصیت کننده به تغییر آن از هر گونه نزاع جلوگیری کرد.(کنزالعرفان، ج 2، ص 92)

هم چنین وصیت به منکرات از سوی میت موجب جواز تغییر و عمل نکردن به آن است(بقره، ایه 182) از این روست که امام صادق(ع) می فرماید اگر دستور به ساخت آتشکده ای یا ساختن شراب دهد، برای وصی انجام آن وصیت جایز نیست و نمی بایست به آن عمل کند.(تفسیر نورالثقلین، ج 1، ص 161، حدیث 540)

حکم تغییر در وصیت

چنان که گذشت عمل به وصیت بر وصی لازم است و حق تغییر وصیت را ندارد، اما در مواردی می توان وصیت کننده را به اصلاح و تغییر در وصیت مجبور ساخت و گاه پس از مرگ تغییر دهد و آن را انجام نداد.

از نظر آموزه های قرآنی، هر گونه تغییر و تبدیل در وصیت کاری حرام و گناه است(بقره،‌آیات 180 تا 182) ولی در صورتی که محتضر یا موصی وصیتی غیر عادلانه و غیر متعارف انجام می دهد، می توان او را وادار به اصلاح و تغییر کرد و در صورت وجود وصیت های غیر عادلانه و غیر متعارف، مانند انفاق بیش از یک سوم از اموال، می توان این وصیت را تغییر داد و وصی میت دارای این حق ولایت الهی است که این گونه وصیت نامه های غیر متعارف و غیر عادلانه را تغییر دهد.(همان)

بنابراین اگر هر گونه تغییر و تبدیل وصیت پس از شنیدن آن از وصیت کننده، گناه و حرام است،‌ولی در صورتی که غیر عادلانه و یا غیر متعارف باشد، این تغییر و تبدیل از سوی وصی گناه حساب نمی شود.

از آیات پیش گفته حتی به دست می آید که اگر ترس وخوف از انحراف وصیت کننده در وصیت خود بر اساس حق وجود داشته باشد، وصی می تواند در آن تصرف کرده و تغییر دهد. از امام صادق(ع) روایت است که مثلا وصیت کننده اگر بیش از ثلث مال وصیت کند، از حد اعتدال و عدالت خارج شده است و می توان آن را تغییر داد(علل الشرایع، ج 2، ص 567؛ نورالثقلین، ج 1، ص 161، حدیث 539)

البته تمایل بعضی از ورثه در تغییر این گونه وصیت ها، شرط است و همین درخواست و تمایل آنان می تواند موجبی برای جواز تغییر در وصیت های غیر عادلانه و غیر متعارف شود.(تفسیر قمی، ج 1، ص 65؛ نورالثقلین، ج 1، ص 161، حدیث 540)

هر گونه وصیتی که موجب ضرر و زیان به وارث باشد،‌ لازم نیست بدان عمل شود.(نساء، ایه 12) حتی به نظر می رسد که در دین ضرری نیز وصیت شنیده و عمل نمی شود.(زبده البیان، ج 2، ص 821)

به هر حال، وصیت در ثلث و یک سوم اموال در راه خدا (نساء، آیه 9 و نیز کنزالعرفان، ج 2، ص 108) یا برای موالیان و دوستان دینی(احزاب، آیه 6 و زبده البیان، ج 2، ص 810) جایز است. البته پیش از نزول آیات ارث، خداوند در آیه 240 سوره بقره ، لازم دانسته بود تا هزینه یک سال همسران وصیت شود؛‌ اما پس از نزول آیات ارث ،‌این حکم برداشته شد؛ زیرا پیش از این همسران در جاهلیت چیزی از شوهران به ارث نمی بردند و حتی نفقه یک سال را نداشتند. گام اول تغییر با وجوب نفقه یک سال برداشته شد و در گام دوم، ارثی برای همسر از مال شوهر واجب و فرض شد و همسر در کنار فرزندان از حق ارث برخوردار شد.(نگاه کنید: مجمع البیان، ج 1 و 2، ص 602 و تفاسیر دیگر)

برای این که هیچ گونه تغییر و تبدیلی در وصیت انجام نگیرد، خداوند لازم دانسته است تا گواهانی عادل بر وصیت به ویژه در سفر گرفته شود(مائده، آیه 106) البته در جایی که مسافر مسلمان عادلی را نمی تواند بیابد تا به او وصیت کند،‌ دو عادل غیر مسلمان نیز کفایت می کند.(همان)

به هر حال، هر انسان مسلمان محتضر، می بایست دو عادل مسلمان را به نزد خود بخواند تا به ایشان وصیت نماید و گواهان این وصیت را چنان شنیده و دیده اند به دیگران منتقل کنند تا بر اساس آن عمل شود.(همان)

لازم به یاد آوری است که پرداخت دیون و بدهکاری های میت نیازمند وصیت از سوی او نیست، ولی اگر انسان به آن وصیت کند بهتر است تا دیونی بر گردن ایشان از حق الناس نماند.(نساء، آیات 11 و 12)

وصیت دینی ، اخلاقی و سیاسی

وصیت اختصاص به حوزه امور مادی و مالی ندارد. چنان که از آیات قرآنی به دست می آید،‌وصیت در جانشینی، سفارش به دین و دین داری، مسایل و آداب اخلاقی و رفتاری و مانند آن نیز انجام می شود.

خداوند در آیات 132 و 133 سوره بقره گزارش می کند که حضرت یعقوب(ع) این چنین وصیت کرد: : وَوَصَّى بِهَا إِبْرَاهِيمُ بَنِيهِ وَيَعْقُوبُ يَا بَنِيَّ إِنَّ اللّهَ اصْطَفَى لَكُمُ الدِّينَ فَلاَ تَمُوتُنَّ إَلاَّ وَأَنتُم مُّسْلِمُونَ أَمْ كُنتُمْ شُهَدَاء إِذْ حَضَرَ يَعْقُوبَ الْمَوْتُ إِذْ قَالَ لِبَنِيهِ مَا تَعْبُدُونَ مِن بَعْدِي قَالُواْ نَعْبُدُ إِلَـهَكَ وَإِلَـهَ آبَائِكَ إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَقَ إِلَـهًا وَاحِدًا وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ؛ و ابراهيم و يعقوب، پسران خود را به همان آيين‏ سفارش كردند و هر دو در وصيتشان چنين گفتند: «اى پسران من، خداوند براى شما اين دين را برگزيد پس، البته نبايد جز مسلمان بميريد.» آيا وقتى كه يعقوب را مرگ فرا رسيد، حاضر بوديد؟ هنگامى كه به پسران خود گفت: «پس از من، چه را خواهيد پرستيد؟» گفتند: «معبود تو، و معبود پدرانت، ابراهيم و اسماعيل و اسحاق- معبودى يگانه- را مى‏پرستيم و در برابر او تسليم هستيم.

علامه طبرسی در ذیل آیه می نویسد: ‏ ازجمله درس ها و پيام هاى انسان ساز اين آيه شريفه اين است كه مردم را به وصيت شايسته و بايسته پيش از فرارسيدن مرگ، رهنمون مى‏شود؛ و روشن مى‏سازد كه زيبنده است انسان با ايمان وصيت كند و در وصيت خود نيز، ضمن رعايت حقوق خدا و خلق خدا، بر توحيدگرايى و تقواپيشگى و فرمانبردارى از خدا تأكيد نمايد.(مجمع البیان، ذیل آیه)

در طول تاریخ وصیت های زیادی در حوزه مسایل سیاسی و اجتماعی و اخلاقی از پیامبران و عالمان نقل شده است. از جمله وصیت های معروف سیاسی پیامبر(ص) وصیت به اطاعت از امیرمومنان(ع) به عنوان امام و خلیفه و اولوا الامر و قرآن و عترت است.

پیامبر(ص) فرمود: حدثنا عبد الله حدثني ابي حدثنا ابو احمد الزبيري حدثنا شريك عن الركين عن القاسم بن حسان عن زيد بن ثابت قال‏:‏ قال رسول الله صلى الله عليه و سلم‏:‏ ‏اني تارك فيكم خليفتين كتاب الله واهل بيتي وانهما لن يتفرقا حتى يردا علي الحوض جميعا‏‏‏.‏ (مسند أحمد المجلد الخامس)

أبان بن أبی عیاش عن سلیم ، قال : إنی کنت عند عبد الله بن عباس فی بیته وعنده رهط من الشیعة . قال : فذکروا رسول الله صلى الله علیه وآله وموته ، فبکى ابن عباس ، وقال : قال رسول الله صلى الله علیه وآله یوم الاثنین – وهو الیوم الذی قبض فیه – وحوله أهل بیته وثلاثون رجلا من أصحابه : ایتونی بکتف أکتب لکم فیه کتابا لن تضلوا بعدی ولن تختلفوا بعدی . فمنعهم … فقال : ( إن رسول الله یهجر )

فغضب رسول الله صلى الله علیه وآله وقال : ( إنی أراکم تخالفونی وأنا حی ، فکیف بعد موتی ) ؟ فترک الکتف . قال سلیم : ثم أقبل علی ابن عباس فقال : یا سلیم ، لولا ما قال ذلک الرجل لکتب لنا کتابا لا یضل أحد ولا یختلف .

فقال رجل من القوم : ومن ذلک الرجل ؟ فقال : لیس إلى ذلک سبیل . فخلوت بابن عباس بعد ما قام القوم ، فقال : هو عمر . فقلت : صدقت ، قد سمعت علیا علیه السلام وسلمان وأبا ذر والمقداد یقولون : ( إنه عمر ) . فقال : یا سلیم ، اکتم إلا ممن تثق بهم من إخوانک ، … .

ابان بن ابی عیاش از سلیم نقل می کند: به اتفاق جمعی از شیعیان در خانه عبد الله بن عبّاس بودیم که یادی از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم و هنگام وفات آن حضرت شد که به این جهت ابن عبّاس به گریه افتاد و گفت: رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلّم در روز دوشنبه‌ای که جان به جانم آفرین تسلیم کرد در حالی که اهل بیتش و سی نفر از اصحابش نزد او حاضر بودند فرمود: برایم کتف( گوسفندی ) بیاورید تا برایتان چیزی بنویسم که بعد از آن گمراه نشده و با هم اختلاف نکنید.

در این حال بود که فرعون این امّت آنها را از این کار بازداشت و گفت: رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلّم هذیان می‌گوید.

این جا بود که حضرت غضبناک گردید و فرمود: شما را می‌بینم که در حالی که من هنوز زنده هستم و در میان شمایم با من مخالفت می‌‌کنید معلوم است که بعد از من چگونه خواهید بود. این بود که آوردن کتف به فراموشی سپرده شد. سلیم گفت: ابن عبّاس به من روی کرد و گفت: ای سلیم ! اگراین سخن از آن شخص صادر نشده بود آن حضرت برای ما مطلبی نوشته بود که هیچ کس گمراه نمی‌شد و به اختلاف نمی‌افتاد.

شخصی از حاضران گفت: شخصی که از این اقدام رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلّم ممانعت نمود چه کسی بود؟ ابن عبّاس گفت: راهی برای افشاء این سرّ وجود ندارد. امّا چون بعد از رفتن دیگران با ابن عبّاس خلوت نمودم و از او در باره آن شخص سئوال نمودم گفت: آن شخص عمر بود. ومن به او گفتم : راست می‌گوئی چون از علی علیه السلام‌ و سلمان و اباذر و مقداد شنیدم که آنها نیز می‌گفتند: آن شخص عمر بود. آنگاه ابن عبّاس گفت: ای سلیم ! این راز را نزد کسی باز گو نکن مگر ابن که به او اطمینان داشته باشی، چون دلهای مردم از محبت این دو نفر (ابوبکر و عمر) سیراب گشته همان طور که قلوب بنی اسرائیل از محبت گوساله و سامری سیراب گشته.

کتاب سلیم بن قیس(از تابعین) ، تحقیق محمد باقر أنصاری ، ص 325 و رواه الطبرسی فی الاحتجاج والمجلسی فی البحار عن کتاب سلیم بن قیس . الاحتجاج: ج 1 ، ص 223، بحار الأنوار: ج 31 ، ص 425 و ج 36 ، ص 277.

مشاهده بیشتر

خلیل منصوری

آیت الله خلیل منصوری رامسری به مدت ده سال در مرکزفرهنگ و معارف قرآن به تحقیق و پژوهش در علوم و معارف قرآن پرداخته و در همین سال ها آثار چندی نگاشته که در مطبوعات علمی و پژوهشی چاپ و منتشر شده است. آیت الله هم چنین در مدت بیست سال همکاری با مرکز جهانی علوم اسلامی، سازمان حوزه های علمیه خارج از کشور و جامعه المصطفی مقالات و کتب بسیاری را در باره کشورهای جهان و اوضاع آن به شکل تحلیلی نگارش کرده است. لازم به ذکر است تمامی مقالات منتشر شده در این وبسایت تألیف ایشان است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا