اعتقادی - کلامیعرفانفلسفیمعارف قرآنیمقالات

معاد جسمانی از نگاه قرآن

samamosبسم الله الرحمن الرحیم

مساله کیفیت معاد و چگونگی آن، یکی از مسایل مهم در اندیشه فلسفی اسلام است. به ویژه این که مساله معاد جسمانی و معنا و مفهوم جسم اخروی و تفاوت آن با جسم دنیوی یکی از پیچیده ترین مباحث در اندیشه فلسفی اسلام درباره آخرت و معاد است. این مساله حتی بزرگ ترین دانشمندان اسلامی را به چالشی سخت کشانید و ابوعلی سینا از باب تعبد مبتنی بر برهان عصمت پیامبران آن را پذیرفته است و ملا صدرا به شکل دیگری خواست آن را حل کند که موجب حملات شدید تکفیری قرار گیرد و حتی یکی از عوامل تبعید وی به روستای کهک قم شد.

نویسنده با مراجعه به آموزه های قرآنی بر آن است تا حقیقت معاد جسمانی را چنان که آیات قرآنی ترسیم کرده را تبیین نماید. با هم این مطلب را از نظر می گذرانیم.

معاد جسمانی و معاد مثالی

شاید باور این مطلب برای بسیاری سخت باشد که بگوییم در قرآن هیچ اشاره مستقیمی به معاد جسمانی نشده است و این اصطلاح «معاد جسمانی» یک اصطلاح فلسفی و متشرعه است و آن چه در قرآن آمده است، «معاد امثال» است. البته این بدان معنا نیست که معاد جسمانی از عقاید برگرفته از قرآن نیست، چرا که قرآن بارها به عناوین و عبارات گوناگون بر اصل مفهوم معاد جسمانی تاکید کرده است.

اکنون این پرسش مطرح می شود که اعتقاد به معاد جسمانی به چه معناست؟ زیرا اگر در آیات قرآنی از «خلق مثل» (یس، آیه 81) سخن به میان آمده است، آیا مراد از این مثل یعنی همان جسم، یا جسم و روح یا این که مراد از آن مثل همان مثل است و باید به معاد مثالی معتقد شد نه معاد جسمانی. دیگر این که مراد از جسم و مثل چیست؟ پذیرش هر یک از دو قول چه تبعاتی دارد؟ آیا اصولا امکان دارد که در آخرت همین جسم و کالبد خاکی با همه خصوصیات دنیوی اش به عنوان جسم معادی بشر قرار گیرد؟ اگر نظام احسن در قیامت غیر از نظام احسن در دنیاست و تفاوت های بسیاری دارد، آیا این تفاوت ها موجب تفاوت ماهیت ها در دو نظام دنیوی و اخروی نیست؟ آیا ماهیت آخرت می تواند همانند ماهیت دنیا باشد؟

این ها و ده ها پرسش دیگر می تواند به دنبال رد و قبول هر یک از آراء و نظرات درباره نظام آخرت و پذیرش معاد امثال و معاد مثالی و معاد جسمانی پدید آید. برای این که پاسخی درخور و مبتنی بر آموزه های قرآنی داشته باشیم نخست باید وضعیت کنونی بشر در دنیا را داشته باشیم و نظام احسن دنیوی را بشناسیم و سپس نظام اخروی را چنان که قرآن تصویر و ترسیم کرده شناخته و آن گاه مشابهت ها و تفاوت های دو جهان را بررسی کرده و بر اساس آن به قضاوت و داوری نهایی بنشینیم.

چگونگی خلقت انسان در نظام مادی دنیوی

به نظر می رسد که آیات قرآنی نظام مادی را در قالب نظام احسن تبیین می کند که هیچ کم و کسری در این قالب ندارد. یعنی اگر قابلیتی برای جهان مادی تصور کرد که فراتر از این نظام کنونی است، بی هیچ شک و تردیدی همان بوجود می آمد؛ اما از آن جایی که ظرفیت ماده برای پذیرش شکلی بهتر و کامل تر از این نظام ندارد، این همان نظام احسن است که برتر از هرگز تصور نخواهد داشت؛ زیرا خداوند علیم و قادر مطلق است و هیچ منعی از سوی خداوند وجود نداشت که نظامی برتر از این امکان پذیر بوده ولی آن را ایجاد نکرده و خلق ننموده باشد. پس اگر نقص و کمبودی به چشم می آید در فاعل نیست بلکه در قابل است و جهان مادی دنیوی قابلیتی بیش از این نداشته است و آن چه اکنون وجود دارد همان نظام برتر و احسن است.

در این نظام احسن همه آفریده ها و از جمله انسان در بهترین حالت ممکن خلق و آفریده شده است. بر اساس آموزه های قرآنی، انسان اشرف و اکرم موجودات است؛‌ زیرا به گونه ای آفریده شده که همه قابلیت های موجود در ماده جسمانی دنیوی را دارا شود و به سبب آن که همه اسماء و صفات الهی را داراست می توان در اوج کمال و تمام از همه قابلیت های آن بهره مند شود و نه تنها خودش بلکه دیگر موجودات و آفریده های الهی را به عنوان خلیفه الهی بپروراند و به اکمال و اتمام آنان یاری رساند.(بقره، ایات 30 و 31)

بر اساس آموزه های قرآنی، خلقت انسانی فرآیندی بوده است. به این معنا که هم در آدم ابوالبشر(ع) که به طریقت اعجازی آفریده شده و هم در فرزندانش این فرآیند ملاحظه شده و باید پیموده شود. کالبد جسمانی حضرت آدم(ع) برای این که قابلیت پذیرش روح الهی (الهی بودن از باب تشرف است و از این روست که از آن به اضافه تشریفی یاد می شود نه این که این روح بخش از روح خداوندی باشد که به انسان دمیده شده باشد، بلکه بیانگر خصوصیت ویژه ای است که در این فعل الهی یعنی روح خاص انسان وجود دارد و خداوند برای تبیین شرافت و کرامت آن به خود نسبت می دهد.) را دارا شود، لازم بود تا یک فرآیندی را از خاک تا گل بد بو تا دیگر مراتب را بپیماید. همین مساله نیز در چگونگی پذیرا شدن جسم فرزندان حضرت آدم(ع) مطرح است و خداوند در آیاتی از جمله 14 سوره مومنون از فرآیند شکل گیری جسم بشر و ظرفیت سازی برای پذیرش روح سخن به میان می آورد.

البته در هر دو حالت ابتدایی و استمراری خلقت بشر و انسان، روح زمانی پدید می آید و آفریده می شود که ظرفیت جسم به کمال رسیده باشد. در آیه 14 سوره مومنون به صراحت تبیین می کند نطفه ای که از آن فرزندان پدید می آید می بایست یک فرآیندی همانند نخست زیان تا گیاه و جانوران را بپیماید، ولی بر خلاف آفریده های خلق دیگر که در این جا به پایان راه خودشان می رسند، انسان یک جهش شگفتی را تجربه می کند که روحی غیر از روح نباتی و حیوانی است و در آن مرحله و مرتبه است که انشاء و ایجاد خلقی دیگر است؛ زیرا روح انسانی پدیدار می شود و خلق می گردد که تفاوت ماهوی با دو مرتبه پیشین نباتی و حیوانی خواهد داشت. پس می توان گفت که نوعی خلقت برای انسان رقم می خورد که با خلقت دیگر موجودات به طور کامل متفاوت است. این حدوث جسمانی روح مساله ای است که در این آیه به صراحت تبیین شده است.

نفس انسانی و چشیدن مرگ

انسان در نظام مادی در فرصت کوتاهی که از آن به عمر یاد می شود، می بایست به کمال خودش برسد و گرنه از سرمایه وجودی اش زیان می کند و همه چیز را از دست داده و در یک فرآیندی اندک اندک از ماهیت انسانی جدا شده و هوی و سقوط می کند و نخست به جرگه جانوران، سپس گیاهان، پس از آن به سنگ و سنگ خارا و در نهایت سنگ آتش زنه دوزخ تبدیل می شود.(اعراف، ایه 179؛ بقره، آیه 24؛ تحریم،‌ آیه 6 و آیات دیگر)

نفس انسانی و روان آدمی که همان جان و روح با کالبد جسمانی است، در یک فرآیندی در نهایت باید این پیله کالبد را بردارد و از آن بیرون آید. این کالبد شکافی و از پیله بیرون آمدن را مرگ می گویند. مرگ بر خلاف تصور عموم مردم، نابودی و نقص نیست، بلکه انتقال از یک جهان به جهان دیگر است. انسان تا زمانی که در زمین و کالبد جسمانی آن است، با محدودیت های جدی مواجه است. این محدودیت است که انتقال را سخت می کند، هر چند که هر در خوابیدنی انسان، این انتقال را به شکل ابتدایی تجربه می کند،‌ زیرا چنان که گفته شد فرصت عمر، فرصت کمال یابی و تجربیاتی است برای زندگی ابدی اخروی، پس در این دوره خداوند زمینه و بستری را فراهم می آورد که با آخرت و زندگی آن آشنا شوید. خواب و جدایی نیم مستقل نفس انسانی از بدن خاکی، تجربیاتی برای زندگی آینده است.(زمر، آیه 42)

اما هنگامی که این فرصت به پایان رسید و اجل مسمی تحقق یافت، در آن زمان نفس انسانی این جسم را برای همیشه و ابد ترک می کند، در حالی که جسم دیگری از جنس دیگر چون پروانه بر تن کرده است.

از نظر آموزه های قرآنی این نفس انسان است که در زمان اجل مسمی، مرگ را می چشد نه آن که مرگ او را بگیرد. در حقیقت این نفس انسانی است که خورنده و چشاننده مرگ است و با این کارش مرگ را به شکل در درون خود می برد.

این که خداوند می فرماید: کل نفس ذائقه الموت؛ هر نفس چشنده مرگ است(انبیاء، آیه 35؛ عنکبوت، آیه 57) به این معناست که انتقال از دنیا به چشیدن مرگ است و این نفس است که مرگ را می چشد نه آن که مرگ نفس را بچشد. نتیجه این چشیدن ممکن است به دو شکل باشد. آن انسانی که به کمال مطلق رسیده و همه صفات و اسمای الهی را به تمامیت آن کمال بخشیده ، با این کارش مرگ را می خورد و آن را از میان می برد و برای خود حیات ابدی را رقم می زند. از این روست که دیگر، جز همان مرگ نخست هیچ مرگی را تجربه نخواهد کرد و با خوردن مرگ، حیات ابدی را برای خود می سازد. خداوند در آیه 56 سوره دخان درباره این افراد می فرماید: لَا يَذُوقُونَ فِيهَا الْمَوْتَ إِلَّا الْمَوْتَةَ الْأُولَى؛ در زندگی خود جز مرگ نخست هیچ مرگ دیگری را نمی چشند. این ها همان کسانی هستند که از نفخه صور اسرافیل اول و دوم در امان خواهند بود و مرگ دیگری را تجربه نمی کنند؛ چنان که خداوند می فرماید: وَيَوْمَ يُنفَخُ فِي الصُّورِ فَفَزِعَ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَمَن فِي الْأَرْضِ إِلَّا مَن شَاء اللَّهُ وَكُلٌّ أَتَوْهُ دَاخِرِينَ(نمل، آیه 87) و هم چنین در آیه 68 سوره زمر در باره آنان می فرماید: وَنُفِخَ فِي الصُّورِ فَصَعِقَ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَمَن فِي الْأَرْضِ إِلَّا مَن شَاء اللَّهُ ثُمَّ نُفِخَ فِيهِ أُخْرَى فَإِذَا هُم قِيَامٌ يَنظُرُونَ.

این هایی که استثنا شده اند همان کسانی هستند که مرگ را چشیدند و خوردن و از میان بردند؛ چرا که به کمال مطلق رسیده اند و دیگر نیازی به هیچ گونه تکامل در عوالم دیگر از برزخ و قیامت نیستند و یا به شفاعتی به جایی برسند و فضلیتی را کسب کنند و صفت و اسمی را فعلیت بخشند.

اما دیگران غیر از مرگ نخست و آنان را به عالم مثال و برزخ می برد(مومنون، آیه 100)، می بایست در قیامت با نفخه اول مرگ دوم و سپس زندگی دوم را تجربه کنند که این گونه این افراد دارای دو مرگ و دو حیات خواهند بود(غافر، آیه 11) که دومین حیات آنان ابدی است با این تفاوت که اهل بهشت حیات بی مرگی دارند، ولی اهل دوزخ حیاتی دارند که گویی با مرگ آمیخته است؛ زیرا در آن جا به حالتی چون برزخ میان مرگ و زندگی، دست و پا می زنند. خداوند در آیه 13سوره اعلی درباره این حالت دوزخیان می فرماید: «لایموت و لایحیی؛ نه می میرند و نه زنده می مانند».

کیفیت نظام احسن آخرت و معاد جسمانی مثالی

اکنون که دانسته شد که نظام احسن دنیا چگونه است و انسان در آن چگونه خلق و زیست کرده و سپس به جهانی دیگر منتقل می شود، این پرسش مطرح است که جهان آخرت چگونه جهانی است؟ چه شباهت ها و تفاوت هایی میان دو جهان است؟

البته دانسته شد که غیر از دو جهان اصلی یک جهان فرعی به نام برزخ است که فاصله میان دو عالم را شکل می دهد. بر اساس آیات قرآنی و روایات معتبر بسیار، عالم برزخ دارای ویژگی های دو جهان دنیوی و اخروی است و از همین روست که آن را برزخ نامیده اند که حایل میان دو جهان است. البته جهان برزخ در هنگام قیامت همانند جهان دنیوی فرو می پاشد و از میان می رود و جهان آخرت و نهایی شکل می گیرد.

مهم ترین تفاوت هایی که قرآن برای جهان آخرت بیان کرده این است که در آن این زمین و آسمان نیست؛ زیرا این ها فرو می پاشد و از میان می رود و جهان دیگر شکل می گیرد که در آن خورشید و ستاره ای نیست و هر کسی از نور خودش بهره مند است و فضای پیرامون خودش و جنات و بهشت هایش را روشن می کند.(حدید، ایات 12 و 19؛ تحریم،‌آیه 8) خداوند در آیه 13 سوره انسان در باره بهشت می فرماید: مُّتَّكِئِينَ فِيهَا عَلَى الْأَرَائِكِ ؛لَا يَرَوْنَ فِيهَا شَمْسًا وَلَا زَمْهَرِيرًا؛ در حالی که در بهشت بر تختهای زیبا تکیه کرده‌اند، نه آفتاب را در آنجا می‌بینند و نه سرما را!

البته سایه های کشیده ای در بهشت است که برخاسته از نور جمال خودشان است: وَظِلٍّ مَّمْدُودٍ ؛ و سایه های گسترده و پیوسته (واقعه، آیه 30)

از آن جایی که هر کس می بایست نورش را با خودش از این دنیا ببرد، کافران و دوزخیان در تاریکی قرار می گیرند و درخواست نور می کنند.(حدید، آیه 13)

پس نظام احسن آن جا هر چند که به یک معنا مادی است ولی این ماده دنیوی نیست. از این روست که دارای جسم هستند ولی جسم اخروی چنان که در عالم خواب (مثال متصل) و عالم برزخ(مثال منفصل) انسان دارای جسم است ولی نه مادی خاکی، در آخرت نیز دارای جسم است ولی نه مادی خاکی. از این روست که خداوند تعبیر به معاد امثال می کند و می فرماید: أَوَلَيْسَ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ بِقَادِرٍ عَلَى أَنْ يَخْلُقَ مِثْلَهُم بَلَى وَهُوَ الْخَلَّاقُ الْعَلِيمُ؛ آیا کسی که آسمانها و زمین را آفریده توانا و قادر نیست بر این که مثل شما را بیافریند؟ بله توانست و او بسیار آفریننده و بسیار داناست.(یس، ایه 81)

پس جسمِ دنيايي با جسم اخروي یکی نیست؛ زیرا نظام اخروی با نظام دنیوی فرق مي‌كند؛ زیرا جسم در هر عالَمي با جسم جهان دیگر متفاوت است. جسم در دنيا يك طور است و در برزخ همين جسم یک طور دیگر و در آخرت نیز یک طور دیگر خواهد بود. همه آن ها جسم هستند ولی با تحولات در نظام هر جهانی جسم نیز متحول خواهد شد و در هر نشئه‌اي حكم خاصّ خودش را دارد.

این انسانی که در هر دو عالم برزخ و آخرت دیده می شود، هر چند که از نظر مواد ترکیب جسم فرق می کند، ولی وقتی او را ببینید می گوید خودش است: «لو رأيته لقلتهُ إنّه فلان و بهمان». از همین روست که در تعبیر قرآنی به جای تعبیر «جسم» و بدن تعبیر به «مثل» شده است.(یس،‌آیه 81)

به نظر می رسد همین معنا را در آیه 38 سوره محمد قصد کرده باشد و مراد آن است که شما را در جهان های دیگر امثالی است که خودتان از نظر روح هستید ولی از نظر جسمی متفاوت خواهید بود؛ زیرا در هر جهانی جسم تفاوت می کند ولی روح همان است. از این روست که هر جا در قرآن سخن از بدن است، سخن از مِثل است؛ اما هر جا در قرآن سخن از روح است عين همان روح است. بر همین اساس هر جا در قرآن سخن از انسان است عين همان است؛ زیرا انسانیت انسان همان روح اوست و جسم در حقیقت ابزار روح انسانی است.

بنابراین، انسانیت انسان به روح است که تغییری نمی کند و اما جسم با توجه به عوالم تغییر می کند و مهم نیست، هر چند که شباهت هایی میان عوالم است ولی تفاوت هایی هم است. از این روست که میوه های بهشتی شبیه میوه های زمین است. پس همانند است و همانند نیست. امام صادق(ع) چنان كه طبرسي در احتجاج نقل كرده اند، درباره شباهت ها و تفاوت های جسم انسانی در دنیا و آخرت فرمود: «هي هي و هي غيرها؛ همان است و همان نیست»( الاحتجاج، ج2، ص354) ایشان این جمله راوقتي فرمودند که به حضرت(ع) عرض كردند بدن اول معصيت كرد، پس چرا بدن دوم مي‌سوزد؟ حضرت فرمود که شما اين قالبها و اين كالبدها را بررسي كنيد كسي كه خشت‌مال است، آن را در قالبي مي‌ريزد و دوباره اين خشت را به صورت گِل در مي‌آورد و دوباره در آن قالب مي‌ريزد: «هي، هي» اين همانی است و هر دو به یک معنا يكي هستند، ولی «هي غيرها» اين دو تا هستند و این همانی نیست. در این حدیث شریف، جمع بين هويّت و غيريّت آمده است.

به هر حال، معاد جسمانی است ولی منظور همین جسم مادی دنیوی نیست،‌ بلکه جسم اخروی است که مثل همین جسم است ولی همانند آن نیست. از همین روست که در بهشت اموری مانند بول و غائط و مانند آن نیست و یا خورشیدی نیست که بتابد و یا زمین آن مانند زمین دنیوی خاکی باشد بلکه از جنس و ماهیتی دیگر است.

پس باید گفت که معاد مثلی است که نه جسم مادی دنیوی است و نه معاد روحانی محض، بلکه یک چیز دیگری است که خاص همان نظام احسن است.

مشاهده بیشتر

خلیل منصوری

آیت الله خلیل منصوری رامسری به مدت ده سال در مرکزفرهنگ و معارف قرآن به تحقیق و پژوهش در علوم و معارف قرآن پرداخته و در همین سال ها آثار چندی نگاشته که در مطبوعات علمی و پژوهشی چاپ و منتشر شده است. آیت الله هم چنین در مدت بیست سال همکاری با مرکز جهانی علوم اسلامی، سازمان حوزه های علمیه خارج از کشور و جامعه المصطفی مقالات و کتب بسیاری را در باره کشورهای جهان و اوضاع آن به شکل تحلیلی نگارش کرده است. لازم به ذکر است تمامی مقالات منتشر شده در این وبسایت تألیف ایشان است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا