اخلاقی - تربیتیروان شناسیعرفانفلسفیمعارف قرآنیمقالات

قرب نوافل و قرب فرایض

بسم الله الرحمن الرحیم

انسان در مسیر تعالی و کمالی خویش می تواند به جایی برسد که نه تنها محب الله باشد بلکه محبوب خداوند قرار گیرد. این گونه است که در مسیر تقرب به خدا به جایگاهی می رسد که نه تنها خداوند مجاری عملش شود و خداوند زبان و قلبش شود، بلکه می تواند عین الله و یدالله شود. این مقام برترین مقامی است که انسان از طریق عبودیت بدان دست می یابد و پس از متاله شدن و ربی و ربانی گشتن به آن می رسد و در مقام فنای خاص در می آید. نویسنده بر اساس آموزه های قرآنی بر آن است تا حقیقت این مقام و راه رسیدن بدان را تبیین نماید. با هم این مطلب را از نظر می گذرانیم.

مراتب قرب الهی و تقرب خدایی

قرب به معنای نزدیکی است و از آن جایی که نمی تواند مراد از قرب انسان به خدا نزدیکی مادی و مکانی باشد، پس مراد از قرب به خدا همان نزدیکی معنوی و مکانت و منزلت است. در قرب معنوی ویژگی هایی است که از جمله آن ها قرب یک طرف و بعد طرف دیگر است. به این معنا که در قرب و بعد مادی و مکانی، وقتی یک ستون نسبت به ستون دیگر یک متر فاصله دارد، آن دیگری نیز نسبت به ستون دیگر همین یک متر فاصله را دارد؛ اما در قرب معنوی ممکن است که یک طرف از خود شخص به خودش نزدیک تر باشد و در حالی طرف دیگر بسیار دور باشد. چنان که میان انسان کافر و خدا این گونه است؛ زیرا خداوند به همه انسان ها از جمله کافر از رگ های گردنشان به او نزدیک تر است(ق، آیه 16) ؛ در حالی که کافر از خدا بسیار دور است و در تجلیات ملکوت نشان می دهد که در این دوری به جایی رسیده که در سقر و درک اسفل دوزخ قرار دارد؛ چرا که هیچ گونه صفات الهی را مظهریت نکرده و اسمای سرشته در ذات خویش را به عبودیت فعلیت نبخشیده است.

قرب الهی بر اساس آموزه های قرآنی با متاله شدن و مظهریت در صفات الهی ایجاد می شود. به این معنا که انسان ها دارای همه اسمای الهی و صفات خداوندی هستند(بقره، آیه 31) و می بایست آن ها را فعلیت بخشیده و در خود ظهور و بروز دهند تا رنگ خدایی گرفته و خدایی شوند.(بقره، آیه 138) تنها راه فعلیت بخشی به این اسما و صفات الهی در خود، راه عبودیت است که خداوند در آیه 56 سوره ذاریات آن را به عنوان حکمت و هدف آفرینش معرفی می کند؛ زیرا انسان با عبودیت خودش اسما و صفات الهی را در خود اظهار می کند و مظهر اسما و صفات الهی می شود و با این کار هدف و غایت اصلی آفرینش انسان یعنی خلافت الهی انسان تحقق می یابد(بقره، آیه 30)؛ زیرا صورت متاله و خدایی شدن است که انسان در مقام ربانی قرار می گیرد و می تواند به عنوان خلیفه الهی ربوبیت در کائنات داشته باشد.(آل عمران، آیه 79)

به سخن دیگر، انسان آفریده شده که خلیفه الهی شود. برای رسیدن به این مقام می بایست با عبادت اسما و صفات الهی سرشته در ذات خویش را اظهار کند و مظهر اسما و صفات الهی شود که همان متاله و خدایی شدن است. در این زمان خلیفه می شود و به عنوان ربانی در کائنات به عنوان خلیفه تصرف می کند. پس نهایت قرب انسان به خدا، خدایی شدن انسان است.

این حرکتی که انسان از قوه به فعل دارد، در اصطلاح تقرب گفته می شود؛ زیرا تقرب، معناى آهنگ و شتاب در منافع خود است. اين واژه وقتى در مورد تقرّب بنده به خدا به كار مى‌رود، به معناى نزديكى روحانى است كه با اتّصاف انسان به صفات كمال و پاك كردن خويش از عيوب و نقايص حاصل مى‌شود(مفردات الفاظ قرآن کریم، راغب اصفهانی، ص‌664‌-‌665‌، «قرب»)؛ یعنی آهنگ متاله شدن و خدایی شدن را تقرب می گویند. در آیات قرآنی برای رسیدن به این مکانت و منزلت معنوی انسان و خدایی شدن غیر از واژه قرب، واژگانی دیگری چون «زلفى»، «عند ربّهم»، «عنده»، «عند ربّك»، «عنداللّه»، «درجات»، «قريب»، «وسيله» و برخى جملات استفاده شده است.

قرب به مقام فعل الهی

نکته ای که می بایست به آن توجه داشت این است که انسان نهایت سیری معنوی که دارد رسیدن به مقام متاله شدن است که این مقام فعل و ظهور خداوندی است و هرگز از این مقام بالاتر نخواهد رفت.

به سخن دیگر، انسان هرگز به مقام ذات و نیز مقام صفات عین ذات نخواهد رسید و این دو مقام جایی نیست که کسی بتواند بدان نزدیک شود. در حقیقت مقام عنقاء و غیب الغیوب امری نیست که هیچ انسانی حتی صادر نخست یعنی حضرت محمد(ص) که در مقام قاب قوسین او ادنی،‌ تدنی و تدلی کرده (نجم، آیات 7 و 8) به آن دسترسی داشته باشد. از این روست که گفته شده است: عنقاء شکار کس نشود دام باز چین/ کانجا همیشه باد بدست است دام را.

پس اگر ما برای خداوند سه مقام ذات، صفات عین ذات و مقام فعل در نظر بگیریم، تقرب انسان تنها به مقام سوم خواهد بود. این همان مقامی است که در آیه 33 سوره نور از آن به مقام الوهیت یاد شده و ما با عنوان الله آن را می شناسیم. از این روست که گفته می شود نهایت سیر تقربی انسان همان متاله و الله شدن است که مقام ظهور خداوندی است که گاه از آن به مقام فعل نیز تعبیر می شود.

البته در برخی از آیات قرآنی از آن به مقام وجه الله نیز تعبیر می شود. همان طوری که الله وجه الله است متاله نیز وجه است. از این روست که در روایات امامان معصوم(ع) به عنوان وجوه الهی معرفی می شوند؛ زیرا مظهر تمام و کمال صفات الهی هستند و به همین دلیل از آنان به وجه الله تعبیر می شود.

آثار قرب نوافل و فرائض

قرب نوافل و قرب فرائض دو اصطلاح عرفانی است که البته خاستگاه و ریشه قرآنی و روایی دارد. اهل معرفت قرب فرائض را برای جایی به کار می برند که انسان در سايه كارهاي واجب آن‌قدر به خدا نزديك مي‌شود كه انسان متاله، مجاري ادراكي و تحريكي خدا در فصل سوم یعنی مقام وجه‌الله را به عهده مي‌گيرد و مظهر خدا می شود. در این مقام انسان، لسان الله، سمع الله، بصرالله، یدالله و مانند آن می شود. پس وقتی چیزی را انسان متاله دید، خدا دیده است و چیزی را شنیده، خدا شنیده است. البته این به نحو حلول، اتحاد و تجسم نیست، بلکه به نحو ظهور و تجلی و مظهریت است.

اما قرب نوافل که در این باره حدیث معتبری نیز در اصول کافی نقل شده ، یک اصطلاح دیگر اهل معرفت است و در جایی به کار می رود که انسان در سایه کارهای مستحب در کنار واجبات به جایی می رسد که خداوند مجاری ادارکی و تحریکی او را تامین می کند و خداوند لسان و قلب بنده می شود.

به طور طبیعی قرب نوافل درجه و مرتبه ای پایین تر از قرب فرائض است؛ زیرا در قرب نوافل، خداوند مجاری ادارکی و تحریکی بشر می شود،‌ در حالی که در قرب فرائض این انسان است که مجاری ادارکی و تحریکی خداوند در مقام فعل و وجه اللهی می شود.

به نظر می رسد باید کسی که قرب نوافل یافته باشد در مرتبه بالاتر باشد؛‌ زیرا افزون بر واجبات بر مستحبات نیز توجه دارد؛ اما این یک اصطلاح معرفتی است و در حقیقت در قرب نوافل شخص خدایی شده ولی فانی نشده، اما در قرب فرائض شخص خدایی و فانی شده است.

از نظر عقلی هر دو مرتبه ممکن است؛ اما آن چه که باید برای اثبات این امر داشت، آیات و روایات نقلی است؛ زیرا عقل تنها امکان آن را اثبات می کند اما وقوع خارجی آن را می بایست نقل اثبات کند. به نظر می رسد که از نظر نقلی قرب نوافل دارای دلایل اثباتی است اما قرب فرائض دلیل نقلی ندارد.

به سخن دیگر قرب نوافل از نظر آیات و روایات معتبر، امری اثبات شده است و غیر از امکان عقلی دارای دلایل اثباتی نیز است و دلیل نقل بر وقوع آن به معنای اثبات خارجی آن است. خداوند در آیه 17 سوره انفال قرب نوافل را بیان کرده است؛ زیرا در آن آیه بیان شده که شما کافران را نکشتید بلکه خداوند کشت و یا تو تیرنیانداختی وقتی تیر انداختی بلکه خداوند تیر انداخت؛‌ یعنی بنده مجاری فعل الهی شده است.

مرحوم کلینی در کافی در سندی صحیح و معتبر نقل می کند که : مـُحـَمَّدُ بـْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُسْكَانَ عَنْ أَبِى بـَصـِيـرٍ عـَنْ أَبـِى عـَبـْدِ اللَّهِ ع قـَالَ اسـْتـَقـْبـَلَ رَسُولُ اللَّهِ ص حَارِثَةَ بْنَ مَالِكِ بْنِ النُّعـْمـَانِ الْأَنـْصَارِيَّ فَقَالَ لَهُ كَيْفَ أَنْتَ يَا حَارِثَةَ بْنَ مَالِكٍ فَقَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ مُؤْمِنٌ حـَقـّاً فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ ص لِكُلِّ شَيْءٍ حَقِيقَةٌ فَمَا حَقِيقَةُ قَوْلِكَ فَقَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ عـَزَفـَتْ نـَفـْسـِى عـَنِ الدُّنْيَا فَأَسْهَرَتْ لَيْلِى وَ أَظْمَأَتْ هَوَاجِرِى وَ كَأَنِّى أَنْظُرُ إِلَى عَرْشِ رَبِّى [ وَ ] قَدْ وُضِعَ لِلْحِسَابِ وَ كَأَنِّى أَنْظُرُ إِلَى أَهْلِ الْجَنَّةِ يَتَزَاوَرُونَ فِى الْجَنَّةِ وَ كَأَنِّى أَسـْمَعُ عُوَاءَ أَهْلِ النَّارِ فِى النَّارِ فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ ص عَبْدٌ نَوَّرَ اللَّهُ قَلْبَهُ أَبْصَرْتَ فـَاثْبُتْ فَقَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ ادْعُ اللَّهَ لِى أَنْ يَرْزُقَنِى الشَّهَادَةَ مَعَكَ فَقَالَ اللَّهُمَّ ارْزُقْ حـَارِثـَةَ الشَّهَادَةَ فَلَمْ يَلْبَثْ إِلَّا أَيَّاماً حَتَّى بَعَثَ رَسُولُ اللَّهِ ص سَرِيَّةً فَبَعَثَهُ فِيهَا فَقَاتَلَ فَقُتِلَ تِسْعَةٌ أَوْ ثَمَانِيَةٌ ثُمَّ قُتِلَ. وَ فـِى رِوَايـَةِ الْقـَاسـِمِ بـْنِ بـُرَيـْدٍ عـَنْ أَبـِى بَصِيرٍ قَالَ اسْتُشْهِدَ مَعَ جَعْفَرِ بْنِ أَبِى طَالِبٍ بَعْدَ تِسْعَةِ نَفَرٍ وَ كَانَ هُوَ الْعَاشِرَ؛ امـام صـادق (ع ) فـرمـود: رسـولخـدا (ص ) با حارثة بن مالك بن نعمان انصارى روبرو شـد، حـضـرت فـرمـود: حـارثـة بـن مـالك ! چـگـونـه ئى ؟ فـرمـود: يـا رسول الله ! مؤ من حقيقى ام . رسول خدا (ص ) فرمود: هر چيزى را حقيقتى است . حقيقت گفتار تو چيست ؟ گفت : يا رسول الله ! به دنيا بى رغبت شده ام ، شب را (براى عبادت ) بيدارم و روزهـاى گـرم را (در اثـر روزه ) تـشنگى مي كشم و گويا عرش پروردگارم را مي نگرم كه بـراى حـسـاب گـسـتـرده گشته و گويا اهل بهشت را مى بينم كه در ميان بهشت يكديگر را ملاقات مي كنند و گويا ناله اهل دوزخ را در ميان دوزخ مي شنوم .

رسـول خـدا(ص ) فـرمـود: بـنـده ای است كه خدا دلش را نورانى فرموده ، بصيرت يافتى ، ثـابـت بـاش ، عـرضـ كـردم : يـا رسـول الله ! از خدا بخواه كه شهادت در ركابت را به من روزى كند، حضرت فرمود: خدايا به حارثه شهادت روزى كن . چند روزى بيش ‍ نگذشت كه رسول خدا (ص ) لشكرى براى جنگ فرستاد و حارثه را هم در آن جنگ فرستاد. او به ميدان جنگ رفت و 9 تن يا هشت تن را بكشت و سپس كشته شد. و در روايـتـى كـه قـاسـم بـن بـريـد از ابـى بـصـيـر نـقـل كند، گويد: همراه جعفر بن ابي طالب بود، و بعد از 9 نفر شهيد شد، و او دهمين شهيد بود.(اصول كافى، ج 3 ص 90 ، رواية 3 )

البته در همین باب روایت دیگری است که در سند آن تردید است ولی محتوای نزدیک به همین روایت معتبر را بیان می کند. در آن جا آمده است: امـام صـادق (ع ) فـرمـود: روزى رسـول خـدا (ص ) نـماز صبح را با مردم گزارد، سپس در مـسـجـد نگاهش به جوانى افتاد كه چرت مي زد و سرش پائين مي افتاد، رنگش زرد بود و تنش لاغر و چشمانش به گودى فرو رفته ، رسول خدا (ص ) به او فرمود: حالت چگونه است ؟ عـرض ـكرد: من با يقين گشته ام ، رسولخدا (ص ) از گفته او در شگفت شد (خوشش آمد) و فرمود: همانا هر يقينى را حقيقتى است . حقيقت يقين تو چيست ؟

عرض كردم : يا رسول خدا! همين يقين من است كه مرا اندوهگين ساخته و بيدارى شب و تشنگى روزهـاى گـرمم بخشيده و از دنيا و آنچه در دنيا هست بى رغبت گشته ام تا آنجا كه گويا عـرش پـروردگـارم را مـي بينم كه براى رسيدگى به حساب خلق بر پا شده و مردم براى حـسـاب گـرد آمـده اند و گويا اهل بهشت را مي نگرم كه در نعمت مي خرامند و بر كرسيها تكيه زده ، يكديگر را معرفى مى كنند و گويا اهل دوزخ را مى بينم كه در آنجا معذبند و به فرياد رسى ناله مي كنند و گويا اكنون آهنگ زبانه كشيدن آتش دوزخ در گوشم طنين انداز است .

رسـول خـدا (ص ) بـاصحاب فرمود: اين جوان بنده اي است كه خدا دلش را به نور ايمان روشن سـاخـتـه ، سـپـس بـه خـود او فـرمـود: بـر ايـن حـال كـه دارى ثـابـت باش . جوان گفت : يا رسـول الله از خـدا بـخـواه شهادت در ركابت را روزيم كند. رسول خدا (ص ) براى او دعا فرمود. مدتى نگذشت كه در جنگى همراه پيغمبر بيرون رفت و بعد از 9 نفر شهيد گشت و او دهمين (شهيدان جنگ ) بود. (اصول كافى، ج 3 ، ص 89 ، رواية 2)

از محب بودن تا محبوب شدن

قرب نوافل مقام محب بودن است؛ اما قرب فرائض مقام محبوب شدن است. انسان در اوایل با عبودیت و اطاعت و بندگی اش، محب خدا می شود و بعد در سیر کمالی به جایی می رسد که محبوب خداوند می شود. خداوند در آیه 31 سوره آل عمران می فرماید: «إِن كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللّهُ؛ اگر خداوند را دوست می دارید، از من پیامبر پیروی کنید تا محبوب خداوند شوید».

پس اين مرحله ي انتقالي از محبّ به محبوب زمانی به دست می آید که انسان در مدار حبيب خدا حركت کند؛ یعنی اگر كسي در مدار حبيب خدا یعنی رسول گرامي(ص) است حركت كند،‌ محبوب خداوند می شود. این بدان معنا خواهد بود که حبیب الله یعنی محمد(ص) تنها مسیری است که انسان می تواند از محب الله بودن به محبوب خدا بودن برسد؛ زیرا این حبیب الله است که واسطه و سبب اتصال است. از این روست که خداوند در آیاتی دیگر از جمله 8 سوره علق رجعت و بازگشت انسان به سوی خداوند را از رب محمدی(ص) می داند و نهایت سیر بشر را نیز در آیه 42 سوره نجم آن حضرت معرفی می کند. در حقیقت انسان اگر به جایی در متاله شدن برسد به مقام محمدی(ص) می رسد و اگر هم بخواهد به آن جا برسد باید به این سبب و وسیله بیاویزد که حبل الله است. پس سیر سالک و مقصد او یکی است که همان حقیقت محمدی(ص) است که وجه الله هم است.

پس اگر كسي از محبّ بودن در اثر دَوران مدار حبيب‌الله به محبوب بودن بالا آمد محبوب خدا مي‌شود. چنین کسی وقتي محبوب خدا شد، ذات اقدس الهي (البته نه در مقام ذات و نه در مقام صفات ذاتي كه عين ذات است،‌ بلکه) در مقام فعل كه وجه الله و مقام ظهور الله و مقام امكان است (و نه مقام وجوب)، مجاري ادراكي و تحريكي چنين سالك صالح را به عهده مي‌گيرد. این روست که خداوند در حدیث قدسی در باره چنین بنده ای فرمود: «كنت سمعه الذي يسمع به و بصره الذي يبصر به و لسانه الذي ينطق به و يده التي يبطش بها؛ شنوایی او می شوم که بدان می شنود و بینایی اش می شوم که بدان می بیند و زبانش می شوم که بدان نطق می کند»( الكافي، ج2، ص352)

اثبات قرب نوافل به عنوان یک امر خارجی و واقعی از طریق آیه 17 سوره انفال و راويات شيعه و سنی ممکن است. اما قرب فرايض كه در كلمات بزرگان معرفت است، کمی مشکل است که اثبات شود؛ زیرا قرب فرائض عبارت از آن است كه در سايه قرب فرايض انسان آن‌قدر مقرّب بشود تا مجاري ادراكي و تحريكي خدا در او ظهور كند و بنده لسان الله، عين الله، سمع الله و بصر الله شود. اين مرتبه از قرب در كلمات بزرگان هست ولي روايتي پيدا نشده که آن را اثبات کند. اما بر این مرتبه دليل عقلي است ولی نسبت به اثبات وقوعی و خارجی آن نارساست ؛ زیرا عقل تنها امكانش را ثابت مي‌كند، اما فعليّتش كه يك وجود خارجي است به وسيله ي عقل ثابت نمي‌شود.

به سخن دیگر، در مقام اثبات حرف اول را نقل یعنی آیه و حديث صحيح و معبتر می زند و آن هاست كه مي‌تواند تثبيت كند انسان مقرّب به اين درجه از مراتب قرب و فنا مي‌رسد، اما عقل تنها مي‌گويد وقتي انسان در اثر اطاعت، در سايه ي قرب فرايض به خدا نزديك شد ذات اقدس الهي به او پاداشي مي‌دهد؛ اما این پاداش چیست در این باره نمی تواند ورود کند، پس سکوت می کند. اما این نقل است که می گوید انسان پس از تقرب مثلا پاداشی چون روح و ریحان و جنت نعیم است:«فَأَمَّا إِن كَانَ مِنَ الْمُقَرَّبِينَ * فَرَوْحٌ وَرَيْحَانٌ وَجَنَّتُ نَعِيمٍ»( واقعه، آيات 88 ـ 89) یا این در مقام علیین قرار می گیرد: «إِنَّ كِتَابَ الْأَبْرَارِ لَفِي عِلِّيِّينَ * وَمَا أَدْرَاكَ مَا عِلِّيُونَ * كِتَابٌ مَرْقُومٌ * يَشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ»( مطففين، آيات 18 ـ 21)

به سخن دیگر عقل فقط مي‌فهمد که انسان در سايه ي تقرّب به خدا به كمالات و درجاتي مي‌رسد و از مواهب الهي استفاده مي‌كند اما آن که این پاداش چيست؟ ديگر عقل آن را نمي‌‌فهمد.

امکان رسیدن به مقاله محبوب شدن و قرب فرائض

همه انسان ها می توانند از طریق تمسک به حبیب الله و اتباع از ایشان ، به مقام محبوب شدن برسند. در این امر شرطی چون امامت و نبوت نیست، اما عصمت امری است که لازم است که انسان آن را تحصیل کند و قابل تحصیل برایش است؛ هر چند که نتواند به عصمت چهارده معصوم(ع) دست یابد ولی می تواند به عنوان تالی تلو ایشان باشد. در این صورت می تواند به عنوان عبد صالح خداوند به عرش الهی نظر کند و بهشت و دوزخ را در همین دنیا ببیند و قیامت خود و دیگران را بنگرد و بگوید: «كأنّي أنظر الي عرش ربي و قد وضع للحساب؛ گویا نظر به عرش پروردگارم دارم در حالی حساب بر پا شده است»( الكافي، ج2، ص54)؛ زیرا وقتی به چنین عصمتی رسید قلبش منور به نور الهی است: «عبدٌ نوَّر الله قلبه»( الكافي، ج2، ص54)

پس رسیدن به مقام مقربین و ابرار و محبوب شدن اختصاص به آن ذوات قدسي ندارد بلکه دیگران نیز می توانند به آن مقام برسند، هر چند که رسالت و امامت پیدا نمی کنند. در این مقام مقربان آنان نیز شاهد اعمال می شوند چنان که خداوند می فرماید: «يَشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ»مقرّبون شاهدند. پس اگر كسي به مقام مقرّبي رسيد از باطن ديگران باخبر مي‌شود، اعمال ديگران را مي‌بيند، و هم چنین نامه اعمال و درجات و درکات ديگران را مي‌بيند.

مشاهده بیشتر

خلیل منصوری

آیت الله خلیل منصوری رامسری به مدت ده سال در مرکزفرهنگ و معارف قرآن به تحقیق و پژوهش در علوم و معارف قرآن پرداخته و در همین سال ها آثار چندی نگاشته که در مطبوعات علمی و پژوهشی چاپ و منتشر شده است. آیت الله هم چنین در مدت بیست سال همکاری با مرکز جهانی علوم اسلامی، سازمان حوزه های علمیه خارج از کشور و جامعه المصطفی مقالات و کتب بسیاری را در باره کشورهای جهان و اوضاع آن به شکل تحلیلی نگارش کرده است. لازم به ذکر است تمامی مقالات منتشر شده در این وبسایت تألیف ایشان است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا