اجتماعیاخلاقی - تربیتیاعتقادی - کلامیروان شناسیمعارف قرآنی

خودشیفتگی؛ عوامل و آثار آن

بسم الله الرحمن الرحیم

خودشیفتگی، نوعی بیماری روانی است. خودشیفته زمانی به نسبت طولانی در برابر آینه می ایستد و به خود می نگرد و خود را می آراید. حالت عُجب یا همان خودشیفتگی عوامل و عللی دارد که شناخت آن بسیار مهم و اساسی است؛ زیرا رفتارهای خودشیفته به عنوان یک بیمار تنها به خودش آسیب نمی رساند، بلکه دیگران نیز از رفتارش آسیب می بینند؛ زیرا باورها و نگرش های خودشیفته به گونه ای است که نوعی استبداد در رفتار و کردار را موجب می شود و تحقیر و تمسخر و استهزاء دیگران را به دنبال دارد.

نویسنده در این مطلب با مراجعه به آموزه های وحیانی قرآن، برخی از علل و عوامل ایجادی خودشیفتگی و آثار آن را بیان کرده است. با هم این مطلب را از نظر می گذرانیم.

خودشیفتگی بیماری روانی

خودشیفتگی هر چند در بیش تر موارد مربوط به ظاهر مثل تناسب اندام دیگر زینت های ظاهری است(منافقون، آیه 4)؛ اما محدود به آن نمی شود؛ زیرا بسیاری از مردم نه تنها به ظاهر زیبا و تناسب اندام خویش می بالند و گرفتار خودشیفتگی هستند تا جایی که به ظاهر خویش بیش از هر چیزی دیگر می رسند و برای آن هزینه مالی و غیر مالی می کنند و ساعت برای اصلاح سر و وضع ظاهری خویش وقت می گذارند و پول خرج می کنند، بلکه هستند کسانی که به امور دیگر خویش چون صدای خوش، بیان نیک، تیزهوشی، زرنگی و مانند آن ها می بالند و گرفتار خودشیفتگی در این امور هستند. این افراد ممکن است حتی صدای خوش یا بیان نیکی نداشته و از تیزهوشان و زرنگ های جامعه نباشند، ولی احساس نادرست و غلط در آنان چنان قوت گرفته که خودشان را اگر جزو برترین ها ندانند، دست کم خود را جزو خوبان در این امور می دانند. بنابراین، شخص خودشیفته اگر شرایط برای خودنمایی باشد، وارد میدان عمل می شود کم نمی گذارد. ممکن است در مجلسی پیشتاز در سخنرانی و مداحی و خوانندگی شود و خود را به عنوان تیزهوش و زرنگ در مسابقات وارد کند.

از نظر قرآن، ممکن است شخص حتی در این  احساس دارایی به بیراهه نرفته باشد و از دارایی هایی در این زمینه بهره مند باشد، اما این دارایی ها یا آن در آن سطح نیست که گمان می کند یا اگر باشد چون نعمتی الهی است نمی بایست به رخ دیگران کشید و فضل فروشی کرد؛ یعنی حتی اگر فضل به تفضل الهی برای چنین شخصی باشد، نمی بایست آن را شکل فضل فروشی در گفتار و رفتارش به نمایش گذارد و موجبات تحقیر دیگران را فراهم آورد و بازار گرمی کند.

از نظر قرآن، خودشیفتگی همان «عُجب» به این است که شخص قدر و ارزش خویش را بیش از آن چه هست ببیند و به نمایش گذارد. اصولا واژه عُجب با واژه «عَجب» و تعجب هم خانواده است. این بدان معناست که وقتی انسان چیزی را می بیند که انگشت تحیّر وحیرت به دندان می شود، این می تواند در ساحت شخصی به یک بیماری روانی تبدیل شود؛ زیرا انسان وقتی با چیزی شگفت انگیز و غیر قابل باور یا پیش بینی مواجه می شود، متعجب می شود؛ زیرا هیچ انتظار چنین چیزی را نداشت. به عنوان نمونه گاه انسان با زنی بس زیبا مواجه می شود که موجب تعجب و شگفتی انسان می شود.(احزاب، آیه 52؛ بقره، آیه 221) یا وقتی به کسی گفته شود: دوباره پس از خاک شدن برانگیخته می شوید و دوباره تن و بدن می گیرد(ق، آیه 2؛ رعد، آیه 5؛ کهف، آیه 9؛ صافات، آیات 11 و 12) یا به پیرمرد و پیرزن عقیم و نازا گفته شود: بچه دار می شوید.(هود، آیات 72 و 73) یا درباره این که خدا وحی می فرست و قرآنی را بر انسانی وحی می کند، در تعجب هستند(نجم، آیه 59؛ یونس، آیه 2؛ جن، آیه 1؛ اعراف، آیات 63 و 69؛ ص، آیه 4)؛ چنان که در معجزات الهی تعجب می کنند و شگفت زده می شوند.(کهف، آیه 63) یا وقتی کشاورز در برابر کشت خویش به شگفتی در می آید و آن را بیرون از باور و انتظارش می یابد(فتح، آیه 29) در همه این موارد، انسان شگفت زده و تعجب می کند که آیا این شدنی است؛ زیرا آن را دور ازانتظار و توقع می دانست و شدنی نمی یافت.

خدا در قرآن می فرماید انسان ها در طول زندگی خویش بارها با مواردی شگفت انگیز و تعجب آور رو به رو می شوند که اصلا انتظار آن را نداشته و ندارند.

از نظر قرآن، عُجب نوعی احساس شگفت انگیزی نسبت به خود است؛ انسان خودشیفته نسبت به خود «مُعجب» است و از وضعیت خویش شگفت زده؛ زیرا بر این باور که او چیزی دارد که دیگران ندارد. نمونه ای امر را می توان در ابلیس دید که نسبت به خویش معجب بود و با همین عجب گرفتار سقوط شد؛ زیرا بر این باور بود که جنس کالبد و بدنش از عصاره آتش و انرژی است در حالی که جنس کالبد انسان از خاک و گل بد بوی و متعفن. بنابراین، گرفتار خود برتربینی شده و خود را «خیر» دانست و انسان را «خیر» ندانست، بلکه به تحقیر انسان و تمسخر او پرداخت و گفت من لایق و شایسته خلافت الهی هستم نه این انسان با بدنی از گل بد بو و متعفن.(ص، آیه 72؛ اعراف، آیه 12)

انواع خودشیفتگی فردی و جمعی

از نظر آموزه های وحیانی قرآن، برخی از انسان نه تنها گرفتار خودشیفتگی فردی هستند، بلکه گرفتار خودشیفتگی جمعی هستند تا جایی که همین امر موجب می شود تا گرفتار سقوط شوند؛ به عنوان نمونه گاه حجم عظیم نیروها موجب می شود تا گرفتار عجب و خودشیفتگی جمعی شوند و نتوانند به درستی عمل و رفتار کنند و شرایط به گونه ای رقم می خورد که از همان جا ضربه می خورند.(توبه، آیه 25)

هم چنین خدا در قرآن می فرماید که هماره کثرت به معنای حقانیت نیست، بلکه با نگاهی به امور می توان دریافت که هماره خبیث ممکن است بیش تر از طیب باشد(مائده، آیه 100)، چنانکه به معنای موفقیت و پیروزی در میدان جنگ و جهاد نیست.(توبه،آیه 25)

شیوه ارزش گذاری از نظر قرآن

از نظر قرآن و آموزه های وحیانی آن، در قضاوت و داوری نمی بایست به ظاهر بسنده کرد، بلکه می بایست همه ابعاد امر مورد توجه قرار گیرد. بنابراین، در حقانیت یا عدم حقانیت و نیز کرامت و اهانت نمی بایست به ظاهر افراد بسنده کرد؛ زیرا این ها مبنایی برای داوری و معیاری برای ارزشگذاری حق و باطل و یا کرامت و اهانت و مانند آنها نیست.

بنابراین، از نظر قرآن، مومن نمی بایست به ظاهر افراد بسنده کند؛ زیرا اندام مناسب یا ثروت زیاد و مال و قدرت به معنای آن نیست که شخص مقبول الهی و در نزدش از کرامت برخوردار است(منافقون، آیه 4؛ توبه، آیات 55 و 85)، بلکه آن چنان اصالت دارد، عقل درست است که در رشد خودش را نشان می دهد و انسان رشید نیز کسی جز مسلمان مومن واقعی نیست.(حجرات، آیه 3)

خدا در قرآن به صراحت بیان می کند که دارایی و نداری و غنا و فقر معیار و مبنای برای داوری و ارزیابی نیست و کرامت شخص یا اهانت شخص در پیشگاه خدا بر اساس آن سنجیده نمی شود(فجر، آیات 15 تا 17)، بلکه معیار سنجش تقوای الهی است(حجرات، آیه 13)؛ زیرا خدا همان طوری که در چارچوب سنت ابتلاء مردم را با شرور می آزماید، با خیرات و نعمت نیز می آزماید و در حقیقت مال و ثروت و قدرت به عنوان نعمت و خیر، ابزاری برای فتنه و کوره آتشین ابتلائات الهی است.(انبیاء، آیه 35؛ تغابن، آیه 15)

عوامل و آثار خودشیفتگی از نظر قرآن

مهم ترین عامل عجب و خودشیفتگی را می بایست در عدم شناخت خود دانست؛ زیرا اگر کسی حقیقت خویش را بشناسد، به وجود و هویت فقری خویش پی می برد؛ زیرا از نظر قرآن، همه آفریده های الهی فقر مطلق هستند به طوری که در ایجاد و  بقا نیازمند خدای غنی حمید بالذات هستند.(فاطر، آیه 15؛ محمد، آیه 38) پس هر کمالی که در هر چیزی است، فضل و عطای الهی است.(طه، آیه 50) بنابراین، هیچ چیزی و هیچ کسی دارایی از خویش ندارد تا بدان ببالد و متعجب شود و گرفتار خودبرتربینی و خود شیفتگی شود. در حقیقت هر کمالی در بدن یا روان از زیبایی و تناسب اندام یا تیزهوشی و خوش آهنگی چیزی جز فضل و عطای الهی نیست؛ بنابراین، مقدّر در سرنوشت او بود تا با چنین کمالاتی آفریده شود؛ پس نمی بایست به داشته ها یا رفته هایش فرحناک یا اندوهناک شود.(حدید، آیات 22 و 23)

از دیگر عواملی که موجب خودشیفتگی می شود، تسویل و تزیین شیطان است.(انعام، آیات 43 و 44 و 137؛ انفال، آیه 48؛ نمل، آیه 24؛ عنکبوت، آیات 38 و 39) شیطان چون خود گرفتار خودبرتربینی و خودشیفتگی بود، چون به مقصود خویش نرسید تا خلیفه الله شود، سوگند می خورد تا با غرور و فریب آدم و فرزندانش را به گمراهی کشاند.(اعراف، آیات 22 و 27؛ نساء، آیات 119 تا 121) ازاین رو، تمام همت خویش را مصروف گمراهی انسان می کند. یکی از مهم ترین ابزارهای سقوط انسان، خودشیفتگی است که او را به سوی چیزهایی سوق می دهد تا در نهایت سقوط کند.

شکی نیست که کسی که گرفتار عجب و خودشیفتگی است، خود را مستحق چیزهایی می داند که مستحق آن نیست؛ این گونه دو چیز در چنین شخصی رشد می کند که شامل طمع و حرص است. طمع به معنای خواستن چیزی است که مستحق آن نیست؛ یعنی شخص چیزی را استحقاق آن را ندارد، می خواهد؛ و حرص و آزمندی نیز به معنای خواستن چیزی افزون بر استحقاق است. شیطان برآن است تا انسان را از طریق طمع و حرص انسان را به سوی سقوط بکشاند. پس شخص خودشیفته، خویش را مستحق چیزی می داند که ندارد و بر اساس آن فکر و عمل می کند. از همین روست که ابلیس لعین خواهان خلافت الهی می شود؛ زیرا خود را مستحق چیزی می داند که استحقاق آن را ندارد، و براساس خودبرتربینی و خودشیفتگی، خلافت را می خواهد که لایق آن نبود.(ص، آیه 72)

هم چنین بر اساس آموزه های وحیانی قرآن، خودشیفته نه تنها طمع کار و حریص است، بلکه انسانی است که دیگران را تحقیر می کند و با داشته هایش به ویژه مادیات از ثروت و قدرت و فرزندان فخرفروشی می کند و مختال فخور می شود.(کهف، آیات 34 و 35؛ سباء، آیات 35 و 36)

در آموزه های قرآنی بیان شده که خودشیفته دارای استبداد رای است(غافر، آیه 23) و خود را از هر حیث برتر از دیگران می داند، از این روست که هماره تلاش می کند تا افکار و رفتارش مورد تایید قرار گرفته و سرمشق علمی و علمی دیگران باشد. قارون و فرعون و هامان به عنوان انسان های شیطانی خودشیفته از مصادیق آن هستند تا جایی که قارون با ثروتش بر آن بود تا خود را سرمشق قرار دهد و مردم را به سمت و سوی تجملات بکشاند و از انفاق و همراهی با حضرت موسی(ع) بازدارد(قصص، آیات 75 تا 82) و فرعون نیز با خودبرتربینی خویش را «ربکم الاعلی» می دانست که مردم می بایست او را به عنوان قانونگذار و پروردگار بپذیرند و آراء و انظارش را به عنوان «رشید» به اجرا در آورند و او را به عنوان هادی بشناسند و به وی اقتدا کرده و تقلید او کنند.(نازعات، آیات 23 و 24؛ غافر، آیه 29)

به نظر قرآن، بسیاری از کسانی که به گمراهی درمی آیند یا بر اساس بی خردی و بی عقلی است یا تقلید کورکورانه از دیگران؛ زیرا اگر عقل و خرد را به کار می گرفتند و با شنیدن و تعقل رفتار درست را تشخیص می دادند و آن را به کار می بستند، آن گاه می توانستند خود را به مسیر هدایت برسانند و نجات یابند و سعادت مند شوند(ملک، آیه 10)، ولی بسیاری یا عقل خویش را به کار نمی گیرند و چون چارپایان رفتار می کنند(اعراف، آیه 179)، یا آن که گوش به افراد دانا و متذکر و رشید نمی دهند، بلکه دنبال کسانی می روند که دنیایشان آباد است و ظاهر ایشان از نظر قدرت و ثروت برتر است؛ از این روست که دنبال قارون می روند و او را سرمشق قرار می دهند؛ در حقیقت آنان گول ظاهر افراد را می خورند و دنبال آن می روند در حالی که این افراد به ظاهر موفق، از نظر قرآن گرفتار شقاوت هستند و در دام استدارج و امهال و املاء گرفتار آمده اند(قصص، آیات 76 تا 82؛ قلم، آیه 44؛ اعراف، آیه 182)؛ زیرا این دارایی و ثروتی که خدا به آنان داده نه کرامت، بلکه ابزار فتنه و ابتلاء الهی است؛ چرا که خدا با ثروت و قدرت و خیر گاه افراد را مبتلا می کند.(انبیاء، آیه 35؛ زخرف، آیات 32 تا 35؛ فجر، آیات 15 تا 17)

از نظر آموزه های وحیانی قرآن، خود شیفته شخصی «خیال باف» است و همین خیال بافی و اختیال به تعبیر قرآنی موجب می شود تا گرفتار «فخرفروشی» شود و به گونه ای خود عمل و رفتار کند که برتری خویش را به دیگران بنمایاند. بنابراین، اگر بتواند زندگی تجملاتی خویش را به رخ به دیگران می کشد و ازهمه ابزارهای فخرفروشی بهره می گیرد. کاخ و ساختمان و عمارتی شگفت انگیز می سازد و از اتومبیل های گرانقیمت استفاده می کند و اهل تبذیر و ریخت و پاش و اسراف است.(قصص، آیات 76 تا 82) هنگامی که راه می رود، گویی که کوهی است که می خواهد جا به جا شود و از تبختر می خواهد بترکد.(لقمان، آیه 18) با آن که ثروتمند است ولی حاضر نیست انفاقی داشته باشد، بلکه بخل می ورزد و ثروتش را برای تجملات به کار می گیرد.(نساء،آیات 36 و 37؛ حدید، آیات 23 و 24؛ قصص، آیات 76 تا 82)

مشاهده بیشتر

خلیل منصوری

آیت الله خلیل منصوری رامسری به مدت ده سال در مرکزفرهنگ و معارف قرآن به تحقیق و پژوهش در علوم و معارف قرآن پرداخته و در همین سال ها آثار چندی نگاشته که در مطبوعات علمی و پژوهشی چاپ و منتشر شده است. آیت الله هم چنین در مدت بیست سال همکاری با مرکز جهانی علوم اسلامی، سازمان حوزه های علمیه خارج از کشور و جامعه المصطفی مقالات و کتب بسیاری را در باره کشورهای جهان و اوضاع آن به شکل تحلیلی نگارش کرده است. لازم به ذکر است تمامی مقالات منتشر شده در این وبسایت تألیف ایشان است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا