اجتماعیاخلاقی - تربیتیاعتقادی - کلامیروان شناسیسیاسیمعارف قرآنیمناسبت ها

اطاعت مُحب از محبوب

بسم الله الرحمن الرحیم

برخی مدعی محبت و مودت نسبت به شخص یا اشخاصی هستند، اما به جای اطاعت، نسبت به آنان عصیان می ورزند و حتی نسبت به مبغوض آنان تولّی داشته و تبرّی ندارند؛ براساس آموزه های وحیانی قرآن، چنین محبتی چیزی جز ادعا نیست؛ زیرا محبت با عصیان و تولی دشمن نمی سازد.

انسانی که در محبت صادق است، محبوب و محبوبِ محبوب را دوست می دارد و نسبت به مغبوضِ محبوب بغض می ورزد.

مراتب محبت و شدت و ضعف آن

امور معنوی چون ایمان ، تقوا، خشیت، عدوات و دشمنی و مانند آنها دارای مراتب، درجات و سطوح تشکیکی است به طوری که ضعف و شدت در آنها به طوری است که گاه انسان در این که مرتبه پایین از همان جنس مرتبه عالی است، تشکیک می کند.

محبت نیز از همین امور معنوی و باطنی است که سطوح و درجات گوناگونی دارد؛ از این روست که خدا در قرآن از «شدت» و «اشد» محبت سخن به میان آورده است.(بقره، آیه 165)

البته در فرهنگ عربی برای مراتب محبت و درجات آن، نام های خاصی را بیان کرده اند. البته محبت می تواند مثبت و منفی و ارزشی و ضد ارزشی باشد. برای هر یک از آنها نیز نام هایی است. از جمله پایه محبت را «رمقه»، میل و گرایش نفس و گرایشی حسی به چیزی را «ومقه»، آغاز سقوط در گرایش انحرافی را «هوی»، ثبات محبت را «ودّ»، تخلل محبت در قوای روحانی را «خلّت» و افراط در محبت را «عشق» گویند.(مشارب الاذواق، سید علی همدانی، ترجمه فتوحات مکیه، محمد خواجوی، ص 249؛ پانوشت 1)

البته برخی در بیان مراتب شدت و ضعف محبت در افراد به عناوین دیگری اشاره می کند که بیهوده نیست که به برخی از این عناوین و نام ها توجهی در  این جا داشده شود. برخی مراتب محبت ازضعف به شدت را شامل میل و گرایش قلبی به محبوب، ولع و میل با دوام و ثبات، صبابت و شدت ولع، شغف که چون پرده تمام دل را فراگرفته، هوی و استحکام آن شغف، غرام و استیلای محبت حتی بر جسم، محبت که اوج غرام است، ودود که هیجان شدید تا سطح فنا و عشق که اوج شعله وری است، تقسیم کرده اند.(کشاف اصطلاحات الفنون، تهانوی ، ج1، ص 136)

برخی چون ابو الحسن دیلمی مراتب آن را یازده مرتبه دانسته که شامل الفت، انس ، مودت، محبت، خلّت، عشق، شغف، استهتار، وله، هیمان و سکر و غلبه دانسته است.(عطف الالف المالوف علی اللام المعطوف، ص 20) برخی دیگرآن را هفت درجه موافقت با طبع، میل، ودّ ، محبت، وله ، هوی وعشق دانسته اند.(مستملی بخاری، شرح تعرف لمذهب التصوف، ص 345)

ابن عربی براین باور است که مراتب چهار گانه ای بر محبت است که شامل هوی، محبت،  عشق و ودّ است. حالت ودّ در شخص پایدار است و دیگر تغییری درآن رخ نمی دهد. از این رو، فراگیر و پایدار و با ثبات است.(فتوحات مکیه،  2، ص 318 تا 330)

البته محبت انسان به اشخاص و چیزها می تواند محبت حسی حیوانی یا محبت خیالی انسانی یا محبت عقلی نورانی باشد. مومنان نسبت به خدا برخوردار از محبت سوم هستند؛ زیرا محبتی عقلی و نورانی است که همه وجود محب به عشق محبوب نورانی می شود و صفات الهی در شخص محبّ ظهور و بروز می کند؛ از نظر قرآن، اوج محبت الهی نسبت به مومنانی که خدا در دلهایشان «اشد حبا» است(بقره، آیه 165)، در قالب «ودود» ظهور می کند؛ زیرا خدا می فرماید: ان الذین آمنوا و عملوا الصالحات سیجعل لهم الرحمن ودّا؛ همانا کسانی که ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند، به تحقیق خدای رحمان برای آنان «ود» قرار می دهد(مریم، آیه 96)؛ در حقیت خدای رحمان با اسم «ودود» برآنان ظهورمی کند. باید توجه داشت که محبت پایدار و ثابت را «ودّ» گفته اند؛ زیرا چیزی که در زمین ثابت باشد ، «ودّ» نامیده می شود؛ پس به سبب ثبوت و پایداری این نوع محبت که هیچ گونه تغییر و تبدیل و تحویلی در آن راه نمی یابد، خدا مومنان را دوست می دارد و چنین محبتی نسبت به خدا از سوی خدا در دلهای مومنان صالح قرار داده می شود. این همان محبت پاک نورانی و الهی است که برای افراد خاص بروز می کند. البته از نظر قرآن، ازدواج و نکاح میان زن و مرد نیز چنین است که محبتی استوار همراه با رحمت و سکونت برای همسران از سوی خدا قرار داده می شود.(روم، آیه 21) البته در ادامه در باره چگونگی ظهور صفات الهی در محبّ و بهره مندی از انوار صفات برایش به تفصیل سخن گفته خواهد شد.

تولّی و تبرّی در محبت

از نظر آموزه های وحیانی قرآن، محبت ارتباط تنگاتنگی با تولی و تبری دارد؛ به این معنا که اگر سخن از محبت به چیزی است، ولایت نسبت به آن ثابت بوده و تبری نسبت به ضد آن یقینی است؛ یعنی نمی توان از محبت کسی به کسی سخن به میان آورد در حالی که شخص ولایت محبوب را نپذیرید. کسی که کسی را محبوب خویش می داند، همه سرمایه های وجودی خویش را در پای محبوب می ریزد. بنابراین، نسبت به او ولایت دارد و پذیرای سرپرستی او نسبت به خویش است.

هم چنین محبّ نسبت به مبغوض محبوب خویش تبری داشته و برائت می جوید و هرگز تحت ولایت مبغوض نمی رود. از همین روست که خدا به مومنان فرمان می دهد تا نسبت به محبوب خدا ولایت داشته ونسبت به مبغوض خدا تبری داشته باشند. پس کسی نمی بایست دشمنان خدا را دوست بدارد و تحت ولایت آنان برود(ممتحنه، آیه 1؛ آل عمران، آیه 118)؛ زیرا از نظر قرآن، ایمان به خدا از مصادیق محبت به خدا است؛ و حقیقت ایمان چیزی جز حب به خدا و اوامر و محبوب هایش و بغض نسبت به اضدادش نیست.(حجرات، آیه 7)

به هر حال از نظر آموزه های وحیانی قرآن، تولی و ولایت پذیری نسبت به محبوب و محبوب های محبوب از یک سو، و مبغوض داشتن مبغوض محبوب از سوی دیگر در قالب تبری از مهم ترین مولفه های محبت است.

اطاعت از مولفه های محبت

ازنظر آموزه های وحیانی قرآن، همان طوری که از مولفه های محبت، تولی نسبت به محبوب و تبری نسبت به مبغوض محبوب است؛ هم چنین از دیگر مولفه ها یا مصادیق تولی و تبری همان اطاعت از محبوب و عدم عصیان نسبت به او است. از همین روست که در قرآن، به صراحت به این نکته توجه داده شده که خدا ایمان را محبوب دلها و قلوب شما کرده و قلب شما را بدان زینت و آراسته کرده و کفر و عصیان و فسوق را مبغوض داشته است.(حجرات، آیه 7)

بنابراین، کسی که مدعی محبت به کسی است، می بایست از ولایت او را در دل داشته و در عمل با اطاعت و پرهیز از هر گونه عصیان آن ولایت خویش را به نمایش بگذارد؛ زیرا محبت با تبری و عصیان سخنیت ندارد.

بر اساس آموزه های وحیانی اسلام، محبّ نه تنها از محبوب اطاعت می کند، بلکه هرگز عصیان نمی ورزد و این محبت خویش را در اطاعت به نمایش می گذارد. ازهمین رو گفته شده است: و ان المحب لمن یحب مطیع؛ همان محب برای کسی که محبوب است، مطیع است.(بحارالانوار، ج 70، ص 15)

به نظر می رسد که این بخشی از دو بیتی منسوب به امام باقر علیه السلام(تحف العقول، ص 214؛ بحارالانوار، ج 78، ص 174) یا امام صادق علیه السلام(امالی، شیخ صدوق، ص 293؛ بحارالانوار، ج 7، ص 15) باشد. بر اساس روایات این منابع حدیثی، آنان فرموده اند: تعصی الاله و انت تظهر حبه/ هذا لعمرک فی الفعال بدیع/ لو کان حبک صادقا لاطعته / ان المحب لمن احب مطیع؛ معبد را عصیان می کنی در حالی که اظهار محبت می کنی/ این به جانت سوگند که نوآوری و بدعت در افعال است/ اگر تو در محبت خود صادق بودی باید او را اطاعت می کردی؛ زیرا محبّ نسبت به کسی که او را دوست دارد، مطیع است.

جهاد در راه محبوب و محبوب محبوب

از نظر آموزه های وحیانی قرآن، محب می بایست در راه محبوب هر چه در چنته دارد به کار گیرد. اگر چنین اتفاقی بیافتد صداقت محب نسبت به محبوب روشن می شود.

از نظر قرآن، کسانی که خدا را محبوب خویش قرار می دهند و «یحبونه» و او را دوست و محبوب خویش می دانند(مائده، آیه 54) نه تنها نسبت به تقرب به او تلاش می کنند، بلکه نسبت به هر چیزی که محبوب خداست تلاش و جهاد دارند. البته از نظر قرآن، کسی که برای تقرب به خدا تلاش می کند، نسبت به هر چیزی تلاش می کند که منسوب به خدا است. این گونه است که در مسیر هدایتی قرار می گیرد که او را به خدا می رساند و لقاء الله را در اوج تقرب برایش رقم می زند. خدا در قرآن می فرماید: الذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا؛ هر کسی در ما مجاهدت کند، ما او را در راه خودمان هدایت می کنیم.(عنکبوت، آیه 69)

خدا در آیه به صراحت از «فینا» سخن به میان آمده است. به سخن دیگر، از مجاهدت در راه ما و «سبلنا» نیست؛ بلکه در ما است نه در راه ما. مجاهدت در ما، به این است که انسان محبوب های محبوب را بشناسد و خدا را مزین و منور به آن سازد و آن نور صفات الهی را خود ظهور بخشد؛ زیرا از نظر قرآن، هر صفتی از صفات الهی نوری دارد. انسان می بایست خود را مزین به صفات الهی کرده و از نور آن بهره گیرد. این مجاهدت در «فینا» است که انسان مومن آن را انجام می دهد؛ یعنی با تزکیه و خودسازی درونی تلاش می کند تا خدایی شود. وقتی کسی خالصانه به سوی خدا و محبوب خویش می رود تا خدایی و متاله شود و نور صفات را کسب کند؛ خدا او را به انواع راه هایی سوق می دهد که هر یک از آن راه ها، راه صفتی از صفات الهی است؛ زیرا هر صفت راهی ویژه خود دارد که انسان با طی طریق آن راه به خدایی می رسد که رب العالمین است.

البته باید توجه داشت که آورده جمع «فینا» و «سبلنا» ناظر به این معنا نیز است که خدا مظاهری از اسماء و صفات الهی دارد که اکمل و اتم است. این صفات الهی زمانی در شخص تجلی خواهد یافت که شخص با مجاهدت در خدا که همان «صفات و اسماء الهی» است؛ خدایی شود. در این صورت است که خدا به مجاهدانی که تلاش می کنند تا صفات خدایی را درخود ظهور بخشند، راه های گوناگون را نشان می دهد؛ زیرا هر صفتی راهی بخصوص دارد که می بایست طی و پیموده شود. کسی که همه راه ها را بپیماید در حقیقت داخل صراط مستقیم در آمده است که همان چهارده معصوم(ع) هستند؛ زیرا آنان هستند که همه صفات الهی را در خویش به شکل تمام و کمال ظهور بخشیده و مظهر اتم و اکمل صفات الهی و انوار آن شده اند. بنابراین، دور نیست که خود آنان همان راه های الهی باشند که به صراط مستقیم ربوبیت محمدی(ص) ختم می شود. در حقیقت، منتهای سیر کسانی که مجاهدت «فینا» دارند، هدایت به سوی چهارده معصوم(ع) است که همان صراط مستقیم بر اساس روایات تفسیری هستند. براین اساس هر کسی مجاهدت فینا داشته باشد به سوی چهارده معصوم(ع) هدایت می شود و از این طریق به صراط  مستقیم پیوند می خورد و در نهایت سیر تکاملی خویش به رب العالمین می رسد که رب پیامبر(ص) است. از این روست که خدا در قرآن، نهایت سیر تکاملی مومنان در راه را «ربک» معرفی می کند؛ زیرا رب پیامبر(ص) همان رب العالمین است؛ زیرا رب پیامبر (ص) به عنوان رب العالمین با تمام صفات الهی و انوارش در حال پرورش پیامبر(ص) است.(نجم، آیه 42) پس هر کسی بخواهد رجعت و بازگشتی مناسب و درست داشته باشد، می بایست از طریق محبت و ولایت و اطاعت از پیامبر(ص) و چهارده معصوم(ع) در طریقی قرارگیرد که او را به صراط مستقیم عبودیت رسانیده و به پروردگار پیامبر(ص) می رساند. این رجعت به سوی «ربک» یعنی رب پیامبر(ص) که رب العالمین است(علق، آیه 8)، به این معنا که شخص در آخرت با تمام صفات الهی در پیشگاه خدا حاضر می شود و به عنوان متاله و خدایی شده از همه آثار آن بهره مندمی شود.

به هر حال، از نظر آموزه های وحیانی قرآن، اگر کسی خدا را محبوب خویش قرارداده می بایست ازخدا اطاعت کرده ومحبت و اطاعت او را به نمایش گذارد؛ چنان که می بایست نسبت به محبوب های محبوب نیز این گونه باشد و محبت خویش را نسبت به محبوب های محبوب با گرایش و محبت و اطاعت و ولایت به نمایش گذارد.

پس اگر کسی مدعی آن است که خدا محبوب اوست، اما نسبت به خدا اطاعت ندارد و عصیان می ورزد، یا نسبت به محبوب های محبوبش یعنی خدا از جمله حبیب الله محمد مصطفی(ص) و مودت فی القربی(ع) محبتی ندارد و اطاعت و اتباع نمی ورزد، چنین شخصی در ادعای خویش دروغ می گوید. بدترازاین افراد می بایست کسانی را دانست که افزون بر آن که محبوب های محبوب رادوست ندارند، بلکه دشمن محبوب های محبوب خویش هستند؛ یعنی نسبت به دشمنان محبوب محبوب خویش دوستی داشته و ولایت و اطاعت و محبت دشمنان محبوب خویش را در دل دارند. این افراد از منافقانی هستند که به ظاهر مدعی محبت به خدا و محبوب های خدا هستند، ولی در باطن با خدا ومحبوب های خدا دشمنی می ورزند، زیرا دوست دار دشمنان محبوب یا دوست دار دشمنان محبوب محبوب خویش هستند. بنابر این کسی که با دشمنان اهل بیت(ع) دوستی دارد و محبت آنان را در دل خویش پرورش می دهد، چنین شخصی نسبت به خدا دشمن است.

البته محبت الهی نسبت به خلق، ازلی است، اما نسبت به مومن ابدی نیز است؛ زیرا مومن با محبت خویش نسبت به خدا، محبت الهی را پاسخ داده است.(مائده، آیه 54) اما کافران چون پشت پا به محبت الهی زده اند، هیچ نقصی در غنای حمید ایجاد نکرده، ولی به خود ضربه و زیان زده اند؛ زیرا آنان به محبتی پشت کرده اند که همه چیز آنان است و چیزی را از دست داده اندکه همه چیز هستی است و بر خود ظلم و ستمی مضاعف کرده اند؛ چنان که در حدیث قدسی آمده است: لو یعلم المدبرون عنی کیف انتظاری لهم و رفقی بهم و شوقی الی ترک معاصیهم لماتوا شوقا بی و تقعطت اوصالهم عن محبتی؛ اگر آنانی که به من پشت کرده اند، می دانستند چگونه در انتظارشان و مشتاق بازگشتان هستم، از شوق می مردند و از فشار محبت من رگ هایشان پاره پاره می شد.(جامع السعادات، ج 3، ص 130)

از نظر قرآن، تنها این مومنان هستند که محبت الهی را با محبت خویش پاسخ مثبت می دهند و ارتباط و پیوندی بس محکم و استوار میان خویش با محبوب ایجاد می کنند که امام صادق(ع) در توصیف این پیوند شگفت فرموده اند:د ان روح المومن لاشد اتصالا بروح الله من اتصال شعاع الشمس بها؛ روح مومن از نظر اتصال قوی تر از اتصال پرتو خورشید به خورشید است.(اصول کافی، ج 2، کتاب ایمان و کفر، حدیث 4)

این که امام صادق(ع) به جای کلمه «نفس» روح را به کار برده، از آن حیث است که نفس مومنان در لطافت چنان لطیف شده که جنبه های خلقی را گویی از دست داده و گویی به اصل خویش یعنی «روح الله» بازگشته و از عالم خلق بیرون شده و به عالم روح و امر بازگشته که از آن جا آمده است.(اسراء، آیه 84)

به سخن دیگر، نفس انسانی هماره نفس است و آن چیزی که توفی وگرفته می شود وبه عالم برزخ وقیامت برده می شود، همان نفس است(زمر، آیه 42) و شکی نیست که نفس به حالت از روح گفته می شود که از عالم امر تنزل یافته و به عالم خلق در آمده باشد(ص، آیه 72؛ شمس، آیه 7؛ سجده، آیه 9)، اما مومن به سبب آن که صفات الهی را در خود ظهور بخشیده و به روحانیت امری نزدیک شده است، گویی دیگر نفس او، نفس نیست و به «روح» و عالم پیش از خلق بازگشته و «روح» شده است. از این روست که در برخی از روایات از این ویژگی و روحانیت نفس انسانی ، به روح و ارواح تعبیر می شود.

از ویژگی های حالت روحانیت نفس آن که در مومن تقویت شده آن است که دایم در صلات و نماز است؛ چنان که خدا می فرماید: الذین هم علی صلاتهم دائمون؛ آنان همان کسانی هستند که دایم در نماز هستند.(معارج آیه 23) این دوام نماز به دوام ذکر الهی باز می گردد که در مومنان تحقق می یابد؛ زیرا آنان نماز را برای آن اقامه می کنند تا دایم الذکر باشند و یاد محبوب هرگز از جانشان و دلشان بیرون نرود؛ چنان که خدا می فرماید: اقم الصلاه لذکری؛ نماز را برای ذکر و یادکرد من اقامه کن.(طه، آیه 14) پس مومن با ذکر و نماز برآن است تا یادمحبوب خویش را در دل خویش هماره زنده نگه دارد و این گونه روحانیت خویش را تقویت کرده و صفات خلقی را نفس به اندازه نهان و مخفی کند که گویی اصلا وجود ندارد.

در حقیقت مومن با چنین شیوه ای تسلیم و اطاعت و تولی نسبت به محبوب خویش به عبودیتی می پردازد که باطن آن ربوبیت و پروردگاری را برایش به ارمغان می آورد؛ چنان که امام صادق(ع) می فرماید: العبودیه جوهره کنهها الربوبیه؛ بندگی خدا گوهری است که کنه و باطن آن همان ربوبیت و پروردگاری است.(مصباح الشریعه، عبدالرزاق گیلانی، ص 100) از همین روست که ایشان در سخنی دیگر می فرماید: ان المومن یخشع له کل شیء حتی هوام الارض و سباعها وطیر السماء؛ برای مومن هر چیز از موجودات زمین ودرندگان و پرندگان آسمان خشوع می کنند.(بحارالانوار، ج 67، ص 71؛ حدیث 33)

مشاهده بیشتر

خلیل منصوری

آیت الله خلیل منصوری رامسری به مدت ده سال در مرکزفرهنگ و معارف قرآن به تحقیق و پژوهش در علوم و معارف قرآن پرداخته و در همین سال ها آثار چندی نگاشته که در مطبوعات علمی و پژوهشی چاپ و منتشر شده است. آیت الله هم چنین در مدت بیست سال همکاری با مرکز جهانی علوم اسلامی، سازمان حوزه های علمیه خارج از کشور و جامعه المصطفی مقالات و کتب بسیاری را در باره کشورهای جهان و اوضاع آن به شکل تحلیلی نگارش کرده است. لازم به ذکر است تمامی مقالات منتشر شده در این وبسایت تألیف ایشان است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا