اعتقادی - کلامیسیاسیمعارف قرآنیمقالات

از ولايت مشروع تا مشروعيت ولايت

samamosيكي از مسائل مهم در علوم سياسي، مسئله مشروعيت است. مشروعيت در حقيقت فلسفه توجيه گرايانه اعمال زور، قدرت و خشونت است. مشروعيت به حاكميت كمك مي كند تا خشونت قانوني را اعمال كند. اين مشروعيت همان چيزي است كه در علوم سياسي از آن به اقتدار حاكميت قانوني ياد مي كنند.

حكومت ها همواره در صدد آن هستند تا فلسفه اي را فراهم آورند تا براساس آن اقتدار خويش را اثبات كنند. اين گونه است كه فلسفه هايي چون پادشاهان، فرزندان خدا يا پادشاه، سايه خداشاه در زمين يا مردم سالاري و… پديد مي آيد تا اعمال خشونت را قانوني و حق محور جلوه دهد.

البته برخي بر اين باورند كه با اموري چون كارآمدي دولت هااز طريق مقبوليت نيز مي توان مشروعيت را ايجاد كرد، چنانكه برخي نيز مشروعيت را در سايه شمشير مي دانند و بر اين باورند كه هر كه شمشير و قدرت را در اختيار دارد، به طور طبيعي از مشروعيت و اقتدار قانوني برخوردار مي باشد و مشروعيتي برتر از سايه شمشير نيست.

نويسنده در اين مطلب بر آن است تا براساس آموزه هاي قرآني، مبناي مشروعيت سياسي را براساس ولايت مشروع تبيين كند و فلسفه مشروعيت سياسي اعمال حاكميت را بر اساس آموزه هاي سياسي قرآن روشن سازد.

فلسفه ولايت و علت نياز به آن

شايد كسي بر اين باور باشد كه چه نيازي است تا كسي ولايت و سرپرستي ديگري را در اختيار گيرد و صاحب اختيار او هرچند در در امور جزيي و كوچك باشد. هر انساني موجود عاقل و خردمندي است. عقل و بلوغ و علم و توانايي در همه انسان ها وجود دارد. از آنجايي كه اين چهار عنصر، مهم ترين عامل در مسئوليت پذيري و تكليف است، همين عوامل خود مهم ترين عامل در ايجاد حق ولايت شخص بر خود و اعمالش خواهد بود. پس نيازي نيست تا كسي بر كسي ولايت داشته باشد.

براساس آموز هاي قرآني نيز اصل اولي، عدم ولايت كسي بر كسي ديگر است و هيچ كس را نرسد تا حتي در امور كوچك بر ديگري اعمال ولايت كند و صاحب اختيار او باشد؛ چرا كه هر انساني با داشتن چهار عنصر اساسي از حق آزادي عمل برخوردار مي باشد و مسئول است تا پاسخگوي رفتار خود باشد؛ زيرا هيچ كسي وزر و بار مسئوليت ديگري را به دوش نخواهد كشيد. (انعام، آيه 163)

اما به علل و دلايل گوناگوني خداوند بر انسان ها ولايت دارد و عقل انساني نيز اين ولايت را تاييد و اثبات مي كند؛ زيرا انسان موجود فقير ذاتي است. اين فقر ذاتي انسان مانند همه آفريده هاي ديگر هستي، فقر در وجود و بقاست. به اين معنا كه انسان به خداوند نياز دائمي در پيدايش و بقاي خود دارد و همين نياز دائمي موجب مي شود تا براي خداوند حق ولايت و صاحب اختياري پديد آيد. از اين رو خداوند در بيان دلايل ولايت خويش بر همگان از جمله انسان ها به اموري چون خالقيت (انعام، آيه 14؛ رعد، آيه 16؛ شوري، آيات 9 و 11 و 28) مالكيت (شوري، آيات 9 و 12)، يكتايي و يگانگي خداوندي (همان و نيز شوري، آيات 9 و 11)، صمدانيت و بي نيازي (انعام، آيه 14)، علم مطلق الهي بر همه هستي (كهف، آيات 26 و 50 و 51؛ شوري، آيات 9 و 11)، سميع و بصير بودن و احاطه علمي و عملي بر هستي (شوري، آيات 9 و 11)، قدرت و توانايي بر هر كاري (كهف، آيات 26 و 50 و 51؛ شوري، آيه 9)، رحمت بيكران و بي پايان (شوري، آيه 28)، نفع رساني خداوند به همه موجودات هستي(رعد، آيه 16)، محبت و دلسوزي خداوند به آفريده ها (كهف، آيه 50)، اقتدار بر رساندن هرگونه خير و شر (انعام، آيات 14 و 17)، قدرت خداوند بر دفع زيان از موجودات (رعد، آيه 16)، توان بر رفع اختلافات (شوري، آيه 9 و 10)، قهاريت خداوند (رعد، آيه 16)، پايداري و بقاي ولايت در دنيا و آخرت (يوسف، آيه 101؛ فصلت، آيه 31)، عدم محدوديت ولايت خداوندي به زمان و مكان(همان)، ولايت مطلق و عزت مدار و به دور از ذلت و كاستي (اسراء، آيه 111)، ولايت همراه با قدرت و شوكت( همان) و مانند آن اشاره مي كند و نياز انسان و ديگر موجودات به خود را در پيدايش و بقاء مهمترين دليل بر مشروعيت ولايت خود از نظر عقل بر مي شمارد. (انعام، آيه 14 و آيات ديگر)

از نظر قرآن، فلسفه نياز انسان ها به ولي و صاحب اختيار، فقر ذاتي انسان ها در پيدايش و بقا به خداوند است. (همان) از اين رو انسان ها همواره در جست وجوي ولي و سرپرست واقعي هستند تا به ايشان رسيدگي كند و وجود و بقاي آنان را تضمين نمايد.(همان).

با استفاده از همين آيات مي توان دريافت كه محدوده ولايت براساس چه ملاك و معياري تعيين و مشخص مي شود؟ به اين معنا كه هر كسي دارايي بيشتري داشته باشد و سرمايه وجود او از غناي بيشتري برخوردار باشد، به همان اندازه از ولايت بيشتري بهره مند مي باشد و هرچه دارايي وجودي كاهش يابد، به همان اندازه از دايره ولايت او كاسته مي شود.

البته ناگفته نماند كه اصل ولايت غير خداوند، تنها براساس مظهريت معنا و تبيين مي شود. به اين معنا كه غير خداوند همانگونه كه در وجود و بقا از اصالت بهره اي نبرده، در ولايت نيز بهره اي نبرده است. بنابراين، ولايت غير خداوند به سبب شدت و ضعف در مظهريت خواهد بود. به اين معنا كه هرچه غير خدا در اسما و صفات به خداوند بيشتر تقرب جويد و متاله و خدايي شود، به همان ميزان، مظهريت مي يابد و اين مظهريت از خداوند، جلوه هايي دارد كه از آن جمله مظهريت در ولايت است.

بر همين اساس مي توان ولايت انسان هاي كامل و معصومان(ع) را تبيين كرد؛ زيرا ايشان در مظهريت خداوند در اوج و كمال و تماميت رسيده اند و ولايت ايشان مظهري كامل و تمام از ولايت خداوندي است.

در مقابل، موجودات و انسان هايي كه به كمالي نرسيده اند، نيازمندي بيشتري به ولايت پيدا مي كنند تا نيازهاي كوچك و بزرگ ايشان را برآورده سازد. اينگونه است كه مساله ولايت بر سفيه و بي خرد (بقره، آيه 282؛ نساء آيه 5) مطرح مي شود تا ولي اين افراد نيازهاي ابتدايي آنان چون خوراك و پوشاك و امنيت جاني و مانند آن را تامين كند. (نساء، آيه 5) البته برخي از افراد نسبت به برخي ديگر ولايت مي يابند و صاحب اختيار آنان مي باشند، زيرا برخي از دلايل پيش گفته براي ولايت خداوندي، در اين افراد نيز جاري و ساري است. از جمله مي توان به ولايت والدين اشاره كرد كه به سبب مظهريت طبيعي در خالقيت، ولايت بر فرزند دارند و صاحب اختيار و مالك او هستند.

به هر حال، مهمترين علت و دليل بر اصل ولايت خداوند، همان خالقيت و مالكيت و غناي ذاتي او و فقر ذاتي مولي عليه است. بر اين اساس، تنها خداوند داراي ولايت حقيقي است و غير خداوند به سبب اينكه خالق و مالك خلق نيست، لياقت و صلاحيت ولايت را ندارد؛ (انعام، آيه 14) چرا كه موجوداتي كه خود مخلوق خداوند هستند هرگز نمي توانند به شكل استقلالي نسبت به ديگري ولايت يابند و بدون ارتباط با خداوند از ولايت برخوردار گردند (رعد، آيه 16) پس ولايت غير خداوند، باطل است؛ مگر اينكه ولايت غير خداوند، مظهر ولايت الهي باشد.

برپايه آنچه گفته شد، به روشني فلسفه و هدف ولايت معلوم مي شود؛ زيرا نياز ذاتي موجودات در پيدايش و بقا موجوب مي شود تا ولايت خداوندي بر آنان اعمال شود و نيازهاي آنان را در پيدايش و بقا برآورده سازد.

مشروعيت ولايت مظاهر الهي

بر همين اساس مي توان درباره ولايت مظاهر الهي گفت كه هدف از ولايت ايشان مي بايست در راستاي فلسفه و هدف ولايت باشد و در صورتي كه ولايت در اين چارچوب نباشد، از ولايت حق بيرون و جزو ولايت باطل دسته بندي مي شود.

مظاهر الهي كساني هستند كه اسما و صفات سرشته در ذات خود را با عبوديت و بندگي خداوند فعليت بخشيده و مظهر علم خداوندي (بقره، آيه 247 و كهف، آيات 50 و 51 و نمل، آيه 40)، قدرت و توانايي او (بقره، آيات 246 و 247؛ شوري، آيه 9) و ديگر اسما و صفات الهي شده باشند. اينجاست كه از سوي خداوند به عنوان ولي الله مأذون مي باشند و خداوند ولايت ايشان را در عين ولايت خود مي داند و اطاعت از آنان را عين اطاعت از خود برمي شمارد (نساء، آيه 59 و مائده، آيه 55).

در حقيقت مشروعيت سياسي اعمال قدرت و زور از سوي ولي الله به سبب مظهريت و متاله بودن اوست. اين گونه است كه مشروعيت سياسي با مشروعيت ديني گرد مي آيد. به سخن ديگر، فلسفه جواز اعمال قدرت و زور از سوي مظاهر الهي، همان اذن الهي است كه به سبب مظهريت براي آنان ثابت شده است.

عدم مشروعيت ولايت غير مظاهر

براين اساس، تنها عامل مشروعيت سياسي و توجيه فلسفي اعمال قدرت از سوي افراد يا حاكميت، شرعي بودن ولايت افراد و حاكميت است. به اين معنا كه افرادي از حق اعمال قدرت برخوردارند كه مظهر خداوندي باشند و هرگونه اعمال قدرت توسط ديگران، مشروعيت سياسي ندارد؛ چون اصولاً مشروع نيست؛ زيرا تنها عامل مشروعيت سياسي، مشروعيت ديني است كه از طريق مظهريت كسب مي شود.

اما كساني كه در مقام مظهريت قرار ندارند، از هرگونه ولايتي بي بهره هستند و ولايت ايشان ولايتي نامشروع و باطل است. از اين رو پذيرش ولايت ابليس و نسل آن به جاي ولايت الهي و مظاهرش، ولايتي زشت و ظالمانه دانسته شده است (كهف، آيه 50). خداوند در تحليل و تبيين ولايت نامشروع و باطل و ظالمانه ابليس و شياطين به اين نكته توجه مي دهد كه دليل اصلي مشروعيت ولايت هركسي، اموري چون آفرينش و برآورد نيازها در بقا يعني خالقيت و پروردگاري است اما ابليس و شياطين از اين قدرت برخوردار نمي باشند، بنابراين، حكم عقل آن است كه ولايت ايشان ولايتي باطل است.

از سوي ديگر، اينان مظهريتي از خداوند ندارند و متاله نيستند، پس ماذون در ولايت نيز نمي باشند (كهف، آيات 50 و 51).

خداوند همچنين در بطلان مشروعيت ولايت بتها به اين نكته توجه مي دهد كه آنها هيچ قدرتي در خلق و مالكيتي حتي در نفع و ضرر به خود ندارند، چه رسد كه مالك نفع و ضرر به ديگري باشند (رعد، آيه 16).

اينكه ولايت كافران و اهل كتاب نيز ولايت نامشروع دانسته شده از آن روست كه ايشان هم به سبب كفر يا فسق و انحراف، متاله نيستند و هيچ گونه مظهريت از خداوند ندارند، بنابراين هر گونه ولايت و رابطه ولايي با ايشان باطل و منافي ايمان است (مائده، آيات 57 و 77 و 80 و 81).

ولايت جنيان نيز به سبب عدم توانايي آنان در خلقت و يا عدم مظهريت، مردود دانسته شده است و پذيرش هرگونه ولايتي از سوي انسان ها نسبت به آنان عين ظلم و ستم در حق ولايت الهي است (انعام، آيات 128 و 129).

نكته اي كه بايد به آن توجه داشت اينكه ولايت هر كسي زماني توجيه بردار و مشروعيت شرعي و عقلاني مي يابد كه ولايت برخاسته از دلايل و مستندات عقلاني چون خالقيت و مالكيت و بي نيازي و رزاقيت و مانند آن يا برخاسته از مظهريت باشد. از آنجايي كه ولايت شيطان و كافران و جنيان و مانند آنها اين گونه نيست، ولايتي باطل و حرام دانسته شده است.

ولايت انسان ها نيز تنها زماني حق و مشروع است كه در مقام مظهريت مي باشد. در غير اين صورت، هر گونه ولايت انسان ها در حكم ولايت طاغوت است و پذيرش و پيروي از آن حرام است (بقره، آيات 257 و 258).

خداوند ولايت طاغوت را در تضاد آشكار با ولايت خويش مي داند (همان) در حالي كه ولايت مظاهر خويش يعني معصومان و انسان هاي كامل را عين ولايت خود معرفي مي كند و بر انسان ها اطاعت ايشان را فرض و واجب مي شمارد.

بنابراين، هر ولايتي جز ولايت مظاهر و در راستاي ولايت الهي، ولايت طاغوتي است و موجب فرو رفتن انسان در تاريكي و گمراهي است (بقره، آيه 257).

آثار ولايت مشروع و نامشروع

ولايت مشروع داراي آثار بسياري است كه از جمله مهمترين آنها، مشروعيت سياسي است. به اين معنا كه آن نظام سياسي از نظر آموزه هاي وحياني قرآن، مشروعيت مي يابد كه از نظر عقل و شرع، مستدل و مشروع باشد. بنابراين، ولايت نامشروع، از عدم مشروعيت سياسي نيز رنج مي برد و حتي اگر در چارچوب مردم سالاري بخواهد توجيه قانوني پيدا كند، فاقد مشروعيت حقيقي خواهد بود. از اين رو در آموزه هاي اسلامي از مردم سالاري ديني سخن به ميان آمده است؛ زيرا كساني از حاكميت و اقتدار قانوني بهره مي برند كه مظهر ولايت خداوندي باشند و اين مظهريت تنها براي متالهان و افراد خدايي شده تحقق مي يابد. برهمين اساس در روايات شرايطي براي اهل ولايت بيان شده كه بيانگر شرايط خدايي شدن است. تا كسي خدايي نشده است از ولايت مظهري بهره مند نخواهد بود و هر گونه ولايت او، در حكم ولايت طاغوت و نامشروع خواهد بود. از ديگر آثار مشروع بودن ولايت، بي نيازي از ولايت ديگراني است كه خواهان ولايت هستند. اگر انسان تحت ولايت ولي الله باشد، نيازي به ولايت ديگران نمي يابد و به انكار و مبارزه با ولايت طاغوت مي پردازد.

انساني كه تحت ولايت ولي الله است به تكاليف خويش به عنوان يك وظيفه شرعي عمل مي كند و از اعمال و رفتار سياسي خويش، وجه الله و متاله شدن را مي جويد.(حج، آيه 78). همچنين پذيرش ولايت خدا، موجب نورانيت دل و قلب و دست يابي به بصيرت و بينايي واقعي (رعد، آيه 16) و مانع واپسگرايي و زيانكاري جامعه است. (آل عمران، آيه 149 و 150).

جامعه اي كه خواهان عزت و سربلندي است تنها در سايه ولايت مشروع است كه مي تواند به آن دست يابد (نساء، آيه 139) و جامعه و افراد آن در امنيت روحي و رواني قرار گرفته و از شر هر گونه توطئه در امان خواهد ماند. (اعراف، آيات 195 و 196).

از نظر قرآن تنها كساني تحت ولايت الهي داخل مي شوند كه اهل ايمان باشند (بقره، آيه 257؛ محمد، آيه 11) و از طاغوت و ولايت او بيزاري جسته و فاصله و دوري گزينند (بقره، آيات 256 و 257) و به كارهاي نيك و عمل صالح اقدام كنند (نساء، آيات 119 تا 122) اما كساني كه پيرو هواي نفس (بقره، آيه 120؛ رعد، آيه 37)، يا اهل ظلم و ستمگري (شوري، آيه 8) يا اهل كفر (محمد، آيه 11)، شرك (رعد، آيه 37) و گمراهي باشند (شوري، آيه 44) و با پيامبران در افتند (نساء، آيه 115) و اهل تفرقه و تفرقه افكني باشند (همان) از ولايت الهي محروم شده و از آثار آن بي بهره خواهند ماند.

خداوند مؤمنان را بر حذر مي دارد از اينكه با برخي كارها تحت ولايت طاغوت وشيطان درآيند و از ولايت الهي خارج شوند. از جمله اين كارها اطاعت از هواهاي نفساني و وسوسه هاي شيطاني است. (نحل، آيه 63؛ مريم، آيات 44 و 45).

پذيرش ولايت غير خداوند، موجب گمراهي، ضلالت، ناسپاسي از نعمت هاي الهي (اعراف، آيات 3 و 10)، توجيه اعمال زشت و نيك پنداشتن زشتي ها (كهف، آيات 102 و 104)، غفلت از خدا (رعد، آيه 16)، كفر (كهف، آيه 102)، عذاب هاي سهمگين دنيوي و اخروي (اعراف، آيات 3 و 4)، عصيان در برابر ربوبيت الهي (انعام، آيات 14 و 15) بي بهره شدن از نعمت ها (رعد، آيه 16) فرورفتن در تاريكي ها و گمراهي ها (همان) و مانند آن مي شود.

به هر حال، آنچه ولايت شخص يا حاكميت و حكومتي را مشروعيت مي بخشد و مشروعيت سياسي را براي آن فراهم مي آورد، همان مشروعيت برخاسته از مظهريت و متاله بودن است. كساني كه از مظهريت برخوردار نيستند، از مشروعيت ديني و در نتيجه از مشروعيت سياسي از نظر اسلام بي بهره هستند و هرگونه اعمال قدرت و خشونت از ناحيه آنان مصداق باطل، طاغوت، ظلم، حرام و جرم است.

مشاهده بیشتر

خلیل منصوری

آیت الله خلیل منصوری رامسری به مدت ده سال در مرکزفرهنگ و معارف قرآن به تحقیق و پژوهش در علوم و معارف قرآن پرداخته و در همین سال ها آثار چندی نگاشته که در مطبوعات علمی و پژوهشی چاپ و منتشر شده است. آیت الله هم چنین در مدت بیست سال همکاری با مرکز جهانی علوم اسلامی، سازمان حوزه های علمیه خارج از کشور و جامعه المصطفی مقالات و کتب بسیاری را در باره کشورهای جهان و اوضاع آن به شکل تحلیلی نگارش کرده است. لازم به ذکر است تمامی مقالات منتشر شده در این وبسایت تألیف ایشان است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا