اعتقادی - کلامیعرفانفلسفیمعارف قرآنیمقالاتمناسبت ها

حضرت محمد(ص) مظهر نخست خدا

samamosبسم الله الرحمن الرحیم

شناخت و تحلیل مقامات معنوی پیامبر گرامی(ص) به معنای شناخت امکانات انسانی در سیر شناختی و حرکت جوهری است؛ زیرا در آیات قرآنی، پیامبر(ص) هم به عنوان اسوه حسنه انسان و هم به عنوان مرجع و محل بازگشت و نیز غایت سیر وجودی انسان معرفی شده است. این بدان معناست که همه چیز ما از شناخت تا شدن بسته به ایشان است.

نویسنده در این مطلب با مراجعه به آموزه های قرآنی بر آن است تا گوشه ای از حقیقت وجودی پیامبر(ص) را تبیین نماید تا بدین وسیله غایت و منتهای سیر انسان در مقام شناخت و شدن معلوم شود. با هم این مطلب را از نظر می گذرانیم.

خداشناسی در گرو محمدشناسی(ص)

بر اساس آموزه های قرآنی، هیچ کس را نرسد که نسبت به خداوند شناخت پیدا کند مگر آن که به مخلصین(به فتح لام) مراجعه کند؛‌ زیرا شناخت هر چیزی بسته به آن است که شخص از نوعی سنخیت و احاطه برخوردار باشد؛ زیرا اگر شخص هیچ سنخیتی با دیگری نداشته باشد چگونه می تواند حقایق و صفات او را درک و فهم کرده و بشناسد؟ پس سخنیت عارف و معروف لازمه نخست شناسایی است.

از آن جایی که در هستی تنها مخلصین هستند که با خداوند نوعی سنخیت دارند،‌ تنها اینان هستند که می توانند خدا را بشناساند و سپس آن چه را شهود کرده توصیف کنند و انسان های دیگر را به علم حصولی با خدا آشنا سازند. خداوند در آیات 159 و 160 سوره صافات می فرماید: سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا يَصِفُونَ إِلَّا عِبَادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِينَ؛ پاک و منزه است خداوند از آن چه توصیف می کنند مگر بندگان مخلص خداوند.

این بندگان مخلص هر کسی باشد بی گمان حضرت محمد(ص) سرآمد ایشان و سپس اهل بیت عصمت و طهارت آن حضرت(ص) خواهد بود. اینان به سبب آن که در سیر وجودی در غایت بودند، امکان این را دارند که خدا را بشناسند و توصیف و معرفی کنند.

خداوند در آیات قرآنی بیان می کند که پیامبر(ص) در نزدیک ترین مکانت معنوی نسبت به خداوند قرار گرفته است به گونه ای که نزدیک ترین از آن تصور شدنی نیست.(نجم، آیات 8 و 9)

البته کسی نمی تواند محیط بر خداوند باشد و بر او احاطه یابد تا بتواند خداوند را معروف کامل و مطلق خود کند و خود بدان عارف مطلق گردد. پس حتی پیامبر(ص) نیز از این امکان برخوردار نیست؛‌ ولی از آن جایی که یک فروغ رخ ساقی در جام جم پیامبر(ص) افتاده است، ایشان به حکم مظهریت همان را توصیف می کند؛ یعنی احاطه علمی ایشان نسبت به فروغ تجلی خداوند است که در آینه قلب ایشان افتاده است و ایشان به توصیف همان تجلیات می پردازد و ما را از طریق اسمای الهی بدان آشنا می سازد.

در حقیقت اسمای الهی که در جهان تکوین و تدوین (قرآن) آمده است، تجلیاتی است که بر جام جهان نمای قلب پیامبر(ص) افتاده است و آن حضرت آن صفات تجلی شده را در قالب اسم به ما می شناساند. البته این اسمای الهی اسم الاسم نیستند؛ بلکه به یک معنا حقیقت وجودی هستند هر چند عین همان به تمام نیستند؛ زیرا هر اسمی دارای محدودیتی است که نمی تواند بی نهایت را به نمایش بگذارد حتی اگر این اسماء‌ امور وجودی و حقایق خارجی باشند. اما این بدان معنا نیست که اسمای الهی غیر از خداوند باشند، بلکه به یک معنا همان خداوند هستند و به یک معنا نیستند، چون هر اسمی شانی از شئونات و مظهری از مظاهر الهی است و در همان حال خدا نیست.

پیامبر(ص) آینه تمام نمای کل الاسماء‌ و همه اسمای الهی است. از این روست که می تواند با نگاهی به خود به عنوان مظهر تجلیات الهی، بر خود احاطه علمی پیدا کند و خدا را توصیف کند. پس هر چه انسان و غیر انسان درباره خدا می داند و می شناسد و وصف می کند، در گرو حضرت محمد(ص) است که مظهر اتم و اکمل تمام اسمای الهی است.

بلکه نه تنها توصیف خداوند به صفت و اسم در گرو آن حضرت(ص) است بلکه حتی تسبیح و تقدیس که در مقام سلب نقص از ایشان است نیز در گرو ایشان است؛ زیرا اگر عقولی چون فرشتگان بخواهند به سلب نقص بپردازند و خداوند را تسبیح کرده و منزه و پاک از هر نقصی بدانند، نیازمند آموزش و تعلیم کسی هستند که این مقام را درک کرده و داشته باشد. از این روست که نیازمند آموزش از سوی پیامبر(ص) هستند. از این روست که تسبیح فرشتگان در گرو پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)‌بوده است. در روایات آمده است: وسأل المفضل الصادق عليه السلام ما كنتم قبل أن يخلق الله السماوات والارضين ؟ قال عليه السلام : كنا أنوارا حول العرش نسبح الله ونقدسه حتى خلق الله سبحانه الملائكة فقال لهم : سبحوا ، فقالوا : ياربنا لا علم لنا ، فقال لنا : سبحوا ، فسبحنا فسبحت الملائكة بتسبيحنا ، ألا إنا خلقنا من نور الله؛ مفضل از امام صادق(ع) پرسید که قبل از آن که خداوند آسمان ها و زمین ها را بیافریند شما بودید؟ آن حضرت فرمود: ما انواری در پیرامون عرش بودیم و تسبیح و تقدیس خداوند می کردیم تا خداوند سبحان فرشتگان را آفرید. پس خداوند به آنان گفت: تسبیح کنید. پس گفتند: ای پروردگار ما! دانش و علمی برای ما نیست. پس خدا به ما گفت: تسبیح کنید. پس ما تسبیح کردیم و فرشتگان به تسبیح ما تسبیح گفتند. آگاه باشید که ما از انوار الهی آفریده شده ایم.(بحار الانوار، ج 25، ص 21، حدیث 34)

در حدیثی دیگر آمده است: سَبَّحنَا فَسَبَّحَتِ المَلآئِکَهُ وَ قَدَّسنَا فَقَدَّسَتِ المَلآئِکَهُ وَ لَولانَا مَا سَبَّحَتِ المَلآئِکَهُ ؛ ما خدا را تسبیح گفتیم پس ملائکه تسبیح گفتند و ما خدا را تقدیس کردیم پس ملائکه تقدیس کردند و اگر ما نبودیم، ملائکه تسبیح نمی گفتند . ( تفسیر سوره حمد، امام خمینی ، ص 5 و 6 )

غایت شناخت خدا و خدایی شدن

شناخت خدا و توصیف در قالبی غیر از تسبیح و تقدیس که کار فرشتگان و عقول است، به طریق اولی نیازمند کسی است که نسبت به خداوند شناخت توصیفی داشته باشد و بتواند خداوند را تهلیل، تحمید و تکبیر گوید. اگر در تسبیح نیاز است که خداشناسی چون پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) به افراد بیاموزاند، در توصیف به شدت این نیاز افزایش می یابد.

تهلیل به معنای لا اله الا الله گفتن به این است که خداوند بدانیم که در هستی غیر از خداوند معبودی نیست. این شناخت زمانی شکل می گیرد که تهلیل کننده همه هستی را سیر کرده و بدان احاطه داشته باشد تا بگوید که غیر از الله معبودی نیست. این مساله زمانی برای موجودی امکان پذیر است که خود آینه تمام هستی باشد تا در خود بنگرد و در خود غیر از الله نبیند. چنین موجودی تنها همان پیامبر(ص) است که خداوند با همه اسمایش در او تجلی کرده است و او را مظهر اتم و اکمل خود قرار داده است. پس وقتی به خود می نگرد یعنی در هستی نگریسته و در آن زمان در می یابد که لا اله الا الله؛‌ معبودی غیر از خدا نیست؛ چرا که خودش را غیر احساس نمی کند ؛ زیرا مظهر عین ظهور کننده اش است. پس بینونیت میان آن ها تنها در همان مظهر(به کسر هاء) و مظهر( به فتح هاء) است که در تعبیر قرآنی در آیات 8 و 9 سوره نجم از آن به (دنی فتدلی فکان قاب قوسین او ادنی) و در روایات به مقام (ضباب،‌ مه) تعبیر کرده اند.

تهلیل کننده باید مظهر الله باشد که اسم جامع همه اسمای الهی و صفات اوست. هم چنین در مقام پس از آن اگر کسی بخواهد تحمید کند یا تکبیر گوید و خداوند را بستاید باید چنین شناخت و احاطه ای داشته باشد که تنها برای مظهر اتم و اکمل شدنی است. از این روست که همه هستی در شناخت خداوند، وابسته به پیامبر(ص) هستند.

پس غایت شناختی که انسان یا هر موجودی به دست می آورد، همان شناختی است که اهل بیت(ع) گفته و آموخته اند و کسی را نرسد که فراتر از ایشان بشناسد و بگوید؛ چنان که از آیات 159 و 160 سوره صافات این مطلب به صراحت و روشنی بر می آید.

از آن جایی که انجام هر چیزی به آغاز آن است،‌ هر چیزی در حرکت جوهری خود به همان آغاز خود باز می گردد که دایره انا لله و انا الیه راجعون بیان گر همین سنت حاکم بر هستی است.(بقره، آیه 156) بر اساس آیات قرآنی پایان رجعت و بازگشت انسان به عنوان اشرف و اکرم آفریده های الهی، حضرت محمد(ص) و ربوبیت اوست که در مقام مظهریت الهی برایش فراهم آمده است.(علق، آیه 8) پس پایان سیر وجودی هر چیزی در حرکت جوهری اش به سمت و سوی کمال، مظهر اتم و اکمل الهی یعنی پیامبر(ص) خواهد بود.

البته این بدان معنا نیست که وقتی به آن مرجع بازگشت مسیر خود را می تواند ادامه بدهد و فراتر از ایشان هم برود؛ زیرا چنین چیزی شدنی نیست؛ زیرا خداوند به صراحت در آیه 42 سوره نجم بیان کرده که نهایت سیر وجودی هر چیزی نیز پیامبر(ص) است؛ زیرا رب پیامبر(ص) رب العالمین است و هیچ ربوبیتی بالاتر و برتر از آن نیست. پس هر کسی در مسیر کمالی و حرکت جوهری خود به سمت خدا می رود و خداوند او را پرورش می دهد و تربیت می کند و ربوبیت او را به عهده می گیرد، تحت ربوبیت رب العالمین است که همان رب محمدی(ص) است. از این روست که صراط مستقیم بازگشت به سوی خداوند پیامبر(ص) و پروردگار این سیر و حرکت نیز پروردگار پیامبر(ص)‌است.

از آن جایی که خداوند به صراحت مرجع و منتهای سیر وجودی هر چیزی از جمله بشر را پیامبر(ص) و ربوبیت الهی او دانسته است، پس باید گفت که آغاز سیر به حکم سنت حاکم بر هستی، رب محمدی(ص) است؛ زیرا انجام به همان جایی است که از آن جا آغاز شده است. پس همه هستی از پیامبر(ص) و وجود نوری آن حضرت(ص)‌ آغاز شده که در نهایت به همان جا رجوع می کند.

پس غایت شناختی که برای انسان ترسیم و تصور می شود، همان شناخت از مظهر اتم و اکمل خداوندی یعنی حضرت محمد(ص) است و کسی که حضرت محمد(ص) را شناخت خداوند را شناخته است. هم چنین پایان سیر وجودی در حرکت جوهری انسان به سمت کمال، رسیدن به حضرت محمد(ص) و ربوبیت اوست و همه چیز در نهایت سیر خود به ایشان می رسد.

ذات و صفات الهی، منطقه ممنوعه

از آن چه گفته شد معلوم می شود که منطقه یا مناطق ممنوع شناختی و سیر وجودی نیز وجود دارد که بیرون از دسترس بشر حتی پیامبر(ص) است. این منطقه یا مناطق ممنوع همان ذات و صفات است؛‌ زیرا ذات الهی غیر قابل شناخت و رسیدن است. البته از آن جایی که صفات الهی نیز عین ذات الهی است و گرنه مشکل ترکیب پیش می آید، باید گفت که منطقه صفات به سبب عین ذات بودن نیز از همان ممنوعیت برخوردار است و کسی را نرسد که به آن منطقه وارد شود.

اما این که چرا در آیات 159 و 160 سوره صافات ورود مخلصین (به فتح لام) را به این منطقه مجاز دانسته است باید گفت که مراد از این صفات، همان صفات فعلی است نه صفت ذاتی؛ زیرا برای خداوند صفات و اسمایی است که به فعل خداوند ناظر است نه به ذات خداوند. در حقیقت ورود پیامبر(ص) به حوزه معرفتی تجلیات صفات و ذات الهی است که خود مقام فعل الهی است نه ذات و صفت ذات الهی.

در آیات قرآنی منطقه ای معرفی می شود که به نام احدیت شناخته شده و منطقه دیگر که به وحدایت معروف است. سوره توحید که نسبت خداوند را تبیین می کند معلوم می دارد که خداوند در فعل خود چند سطح را آشکار می کند. سطح نخست که احدیت و همان مقام هو و هویت است و دیگر منطقه واحدیت که مقام الوهیت و الله است و مرتبه سوم در فعل نیز مقام اسمای و مظاهر اسمایی است.

به یک معنا مقام احدیت و بلکه حتی مقام واحدیت دور از دسترس عموم بشر است، اما شاید برای پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) این مقامات احدیت و واحدیت در دسترس باشند؛ زیرا در قاب قوسین او ادنی قرار گرفته که مقام ضبابیت است و به عنوان صادر نخست حایل میان ذات و صفات و اسم است. از این روست که در آیات قرآنی از ایشان به «عبده» تعبیر می شود که ناظر به مقام احدیت و هویت است.

به سخن دیگر، ایشان هم عبدالله است که ناظر به مظهریت در تمام اسمای الهی است و هم عبده است که ناظر به مظهریت ایشان در صفات عین ذات است و یا حتی ذات است.

اما باید گفت که این مظهریت به جایی نمی رسد که مظهریت آشکاری باشد؛ زیرا ذات بی غایت و نهایت و بی کران است و از همین روست که از اسمای مستاثری سخن به میان آمده که هرگز و یا هنوز ظهوری نکرده است و یا همواره در حال ظهور و بروز است: کل یوم هو فی شان؛ هر روز در شان و ظهوری است.(رحمن، آیه 29)

اما می توان گفت که اگر احدیت و واحدیت هر چند که ناظر به ذات و صفات است، ولی جنبه ظهوری آن مراد است که بازگشت آن به مقام فعل الهی خواهد بود، در این صورت پیامبر(ص) در مقام مظهر نخست، نسبت به آن ها شناخت داشته و از در همان مرتبه نیز قرار گرفته است که شاید تعبیر (او ادنی) ناظر به همین مقاماتی باشد که جزو منطقه ممنوع برای غیر مظهر نخست است.

اما اگر مقام احدیت و واحدیت را جنبه ظهوری نگیریم و ندانیم در آن صورت این منطقه برای حتی صادر نخست نیز ممنوع شناختی و وجودی خواهد بود. پس در این مرتبه هیچ کسی را نرسد که بدان راه یابد؛ زیرا ظهوری ندارد و در کمون محض است؛‌هر چند که ممکن است در عوالم دیگر و آخرتی برخی از این اسمایی بی نهایت مستاثر بی ظهور، ظهوری بر مظهر نخست داشته باشد که از آن طریق اهل عوالم دیگر و آخرتی از آن بهره مند شوند. از برخی از آیات و روایات به دست می آید که چنین امکانی برای اهل آخرت است و پیامبر(ص) مظهر اسمایی خواهد شد که پیش از آن ظهوری نداشته و تا پیش از آن، جزو اسمای مستاثر بی ظهور بوده است؛ ‌زیرا خداوند بی نهایت و بی کران از نظر صفات و اسماء‌ است و تا بی نهایت ظهور خواهد داشت و از این ظهور نیز دیگری خواهد بود که نخست بهره مظهر نخست خواهد شد.

خداوند به صراحت بیان کرده که هر کسی بر اساس شاکله خود عمل می کند و از آن جایی که شاکله خداوندی بی نهایتی است و او بخلی در ظهور ندارد، تا بی نهایت ظهور اسمایی خواهد که مستاثر هستند.(اسراء، آیه 84)

اگر در روایات آمده که حضرت علی(ع) می فرمایند: الیَوم عَمَلٌ وَ لا حِساب وَ غَداً حِسابٌ وَ لا عَمَل؛ امروز دنیا روز عمل و هیچ حسابی نیست و فردا روز حساب است و هیچ عملی نیست.(الکافی، ج 8، ص 58) این بدان معنا نیست که در آن جا رشد متوقف می شود و انسان ها در مسیر کمالی حرکت نمی کنند و مظهر اسمای دیگر الهی نمی شوند؛‌ بلکه در آن جا برای اهل بهشت به ویژه پیامبر(ص)‌ و اهل بیت(ع) همواره نظرت و نگاه مستقیمی به خداوند و اسمای الهی است که ظهور می کند و به تبع آنان اهل بهشت بهره مند می شوند.(قیامت، آیات 22 و 23)

در قیامت و آخرت همان گونه که شناخت انسان نسبت به خدا و هستی و زندگی افزایش پیدا می کند و حقایق چیزها همان گونه که هست آشکار می شود(ق، آیه 22) هم چنین انسان مسیر رشدی و کمالی خود را ادامه می دهد و سیر کمالی و شدن ها البته بی عملی استمرار می یابد؛ زیرا هر کسی در دنیا عمل خود را کرده و در آن جا دیگر افاضات الهی است که او را در تا بی نهایت می برد.

آن چه بیان شد تنها گوشه ای از حقیقت هستی و حقیقت محمدی(ص) و سیر شناختی و وجودی انسان در دنیا و آخرت است، ولی به همین میزان در این جا بسنده باشد.

مشاهده بیشتر

خلیل منصوری

آیت الله خلیل منصوری رامسری به مدت ده سال در مرکزفرهنگ و معارف قرآن به تحقیق و پژوهش در علوم و معارف قرآن پرداخته و در همین سال ها آثار چندی نگاشته که در مطبوعات علمی و پژوهشی چاپ و منتشر شده است. آیت الله هم چنین در مدت بیست سال همکاری با مرکز جهانی علوم اسلامی، سازمان حوزه های علمیه خارج از کشور و جامعه المصطفی مقالات و کتب بسیاری را در باره کشورهای جهان و اوضاع آن به شکل تحلیلی نگارش کرده است. لازم به ذکر است تمامی مقالات منتشر شده در این وبسایت تألیف ایشان است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا