ريشه هاي اعتماد و بي اعتمادي اجتماعي
هنگامي كه حضرت ابراهيم (ع) از خداوند مي خواهد كه به وي نشان دهد كه چگونه رستاخيز مردگان اتفاق مي افتد، خداوند از وي مي پرسد كه آيا به رستاخيز مردگان و سخن خداوند يقين و اعتماد ندارد، آن حضرت در پاسخ مي فرمايد كه از جهت نظري بدان ايمان دارد ولي مي خواهد با ديدن و شهود حسي ، رستاخيز را ببيند تا بدان اعتماد و اطمينان يابد. آن چه براي حضرت ابراهيم (ع) مساله بود، دست يابي به نوعي اعتماد و اطمينان برخاسته از شهود رستاخيز بوده است.
هم چنين، هنگامي كه پيامبر(ص) در ميان مردمان قرار مي گرفت ، هر كسي چيزي مي گفت به گفته وي اعتماد مي كرد ، اين اعتماد به سخنان مردمان در آن حد و اندازه گسترده بود كه دشمنان و مخالفان پيامبر(ص) را متهم به ساده لوحي كرده و مي گفتند كه وي شخصي " اذن " است و هر چه مي شنود باور و اعتماد مي كند و به تحقيق و تفحص در باره آن نمي پردازد. خداوند اين صفت پيامبر(ص) را تاييد كرده و مي فرمايد كه او " اذن خير" است و اين روش و سيره اجتماعي وي در زندگي چيز جز خير براي جامعه نيست؛ زيرا امنيت رواني جامعه را افزايش و تعاملات و روابط اجتماعي را سالم و ساده و اسان مي كند و ضريب اعتماد عمومي را افزايش مي بخشد. اين گونه است كه در جامعه سالم نبوي ، معاملات مهم به صفقه و دست در دست يك ديگر زدن بود و به همين عمل بسنده مي شد ؛چنان كه حتي در امور مهم سياسي چون اصل بيعت نيز به همين قول و گفتار شخص بسنده مي شد و بيعت چيزي جز دست در دست بيعت شونده نبوده است كه بدان پيمان سياسي براي پذيرش مشروعيت سياسي و حمايت كامل و تمام از نظام سياسي و شخص حاكم انجام مي شد. اين درجه اعتمادي است كه قران درباره جامعه اسلامي و امت بيان مي كند. اعتماد اجتماعي امري است كه بنياد هر گونه جامعه سالمي را تحقق مي بخشد و بر تداوم و حفظ آن مهر تاييد مي زند. اما چه علل و عوامل دروني و يا بيروني اين اعتماد اجتماعي را سست و يا در هم مي شكند و پايه هاي بي اعتمادي را در جامعه پي مي ريزد. اين مقاله كوششي براي پاسخ گويي به اين مساله است.
عوامل موثر در اعتماد و بي اعتمادي اجتماعي
به منظور بررسی و واکاوی مفهوم اعتماد اجتماعی، نقش آن درجامعه و روابط اجتماعی، عوامل ایجادکننده و تضعیفکننده آن، و وضعیت اعتماد اجتماعی در جامعه مي بايست عوامل چندي مورد تحقيق و تحليل قرار گيرد. از آن جايي كه اعتماد اجتماعي سرمايه اصلي هر جامعه سالمي است ، ناديده گرفتن آن به منزله فاصله گرفتن از جامعه سالم است كه قرآن آن را به عنوان هدف ايجاد امت بر شمرده است. امت ، جامعه اي ايماني و هدفمند با سرمايه هاي اجتماعي چون اعتماد، همگرايي ، همدلي ، تعاون و سلامت رواني و امنيت كامل اجتماعي در همه سطوح و مانند آن است.
به نظر مي رسد كه در شرايط كنوني جامعه ايراني ، اعتماد اجتماعی در جامعه ما وضعیت خوب و مناسبی ندارد. براساس نتایج پیمایش ملی، ارزشها و نگرشهای ایرانیان ، مساله بي اعتمادي به شكل مساله جدي در آمده است كه مي تواند در اينده به عنوان معضل و چالش اساسي بر سر راه تحقق جامعه سالم باشد. سخن از ا ين كه درصدي هر چند كم تر از چهل درصد بگويند كه نمیتوانند به دیگران اعتمادکنند، به معناي يك معضل است. از اين رو، لازم است ضمن واکاوی و بررسی دقیق ريشه ها و پيامدهاي بي اعتمادي اجتماعي، مطالعاتی جهت یافتن راهکارهایی به منظور افزایش اعتماد اجتماعی در جامعه انجام گیرد.
برخي از جامعه شناسان ، راهکار افزایش اعتماد اجتماعی از طریق گروههای خرد و واسطهای جامعه اي را پيشنهاد مي دهند. به اين معنا كه مکانها و موقعیتهایی که در آن اعتماد ایجاد و توسعه مییابد شناسايي و تقويت شود. ديگر جامعه شناسان بر نقش سازمانهاي غير دولتي، در ایجاد اعتماد اجتماعی تاكيد مي ورزند ؛ چنان كه ديگراني نيز بر نقش و تاثیر خانواده بر ایجاد اعتماد اجتماعی توجه مي دهند و معتقدند که خانواده و رفتارهای اعضاي آن، اعتماد اولیه را در افراد ایجاد و آن را به سایر سطوح گروهها و نهادهای جامعه گسترش میدهد. البته هستند جامعه شناساني كه بر پايه رويكرد كاركردگرايي به دين مي نگرند و به تأثیر و نقش دینداری در اعتماد اجتماعی توجه مي كنند. گروهي نيز بر خصوص تاثیر نابرابریهای اجتماعی و اقتصادی بر اعتماد اجتماعی توجه كرده و معتقدند تا هنگامی که نابرابریهای اجتماعی (توزیع نابرابر ثروت و فرصتهای اجتماعی) در جامعه وجود دارد نمیتوان شاهد شکلگیری و توسعه اعتماد در جامعه بود.
اين ها نمونه هايي از ديدگاه و انظار مختلف در باره وضعيت اعتماد اجتماعي و علل و عوامل رشد نابهنجاري بي اعتمادي اجتماعي در جامعه است. هر يك از زاويه ديدي به مساله نگريسته و خواسته است تا پاسخي به مساله بلكه معضل امروز و چالش فرداي جامعه بدهد.
سيد مرتضي نبوي در مقاله كه در همشري آن لاين منتشر شده است مي نويسد: يكي از مشكلات تاريخي كشور ما «بياعتمادي اجتماعي» است؛ با اين توضيح كه مردم ما خود را باگذشت، امانتدار، با انصاف، خيرخواه، صادق، ديندار و برخوردار از ديگر ويژگيهاي مثبت انساني ميدانند. نسبت به خانواده خود هم اعتماد دارند، اما وقتي نوبت قضاوت به ديگران ميرسد، ديدگاهها بهطور كامل تغيير ميكند. قضاوت پيرامون ديگران حاكي از بدبيني اجتماعي است. بخشي از يافتههاي دو پيمايش ملي پيرامون ارزشها و نگرشهاي ايرانيان در سالهاي 1380 و 1382 گوياي اين نگرش منفي است.
در يكي از سؤالات اين پيمايش آمده است :به نظر شما هركدام از خصوصياتي كه نام ميبريم تا چه اندازه در بين مردم رواج دارد؟ در پاسخ گزينههايي چون گذشت، امانتداري، انصاف، خيرخواهي و كمك، صداقت، دورويي و تظاهر، تقلب و تملق حائز اكثريت پاسخها شده است.
با نگاهي ديگر؛ به نظر شما هركدام از مسائل و مشكلاتي كه اشاره ميكنم تا چه اندازه در جامعه جدي و مهم است؟ اختلاف و چنددستگي، پارتيبازي، ظلم و تبعيض، بيبند و باري، بيكاري، ناامني، گراني و بيتوجهي به دين بيشترين آرا را كسب كرده است.
عمده مسايل و مشكلاتي كه در پاسخ به سؤال دوم ذكر شده به عملكرد سه قوه بازميگردد، در نتيجه نگرش مردم نسبت به عملكرد مسئولان هم، چندان رضايتبخش نيست. صاحبنظران در تحليل رواج بياعتمادي اجتماعي در جامعه ايران دلايل گوناگون تاريخي، روانشناختي، جامعهشناختي، فرهنگي، اقتصادي و سياسي اقامه كردهاند. برخي هم معتقدند سابقه طولاني حاكميت استبداد بر جامعه ايراني، دليل وجود چنين بياعتمادي اجتماعي است.اينك كه بحمدالله استبداد از جامعه ما رخت بربسته و مردمسالاري در حال تعميق است و ملت به فرهنگ اصيل ديني و ملي خود بازگشته، اين سؤال وجود دارد كه چرا باز هم بياعتمادي اجتماعي رواج دارد؟
بنده معتقدم ملت هوشمند ايران، در مقاطع حساس تاريخي، اعتماد خود را به رهبران صادق و خيرخواه ديني، سياسي و اجتماعي ابراز داشته و بر آن پافشاري كرده است. انقلاب مشروطه، نهضت ملي شدن نفت و انقلاب اسلامي ايران نمونههاي بارز اين مدعاست. اما آنجا كه اختلاف و چنددستگي بين مسئولان ظاهر شده و بنا به فرمايش مقام معظم رهبري: «برخي در گرداب غرور درغلتيده، بعضي سعهصدر و تحمل مخالف را از دست داده، عدهاي گرفتار هواي نفس شخصي و گروهي شده، شماري سليقههاي شخصي را بر قانونگرايي ترجيح دادهاند»، بزرگترين آسيب و ضربه به اعتماد اجتماعي وارد گرديده است. به تعبير رهبر معظم انقلاب اسلامي: «مردم خوب ايران چه تقصيري كردهاند كه با گلهگزاريهاي افراطي آنها را دلشكسته كنيم؟» معظم له ميافزايند: «نبايد اجازه داد اختلافات طبيعي فكري و سليقهاي به دودستگي بينجامد».
براي بازسازي، حفظ و تقويت اعتماد اجتماعي و تحكيم وحدت ملي، مسئولان بايد از خود شروع كنند. صداقت، هوشياري، مغرور نشدن، قانونگرايي، سعهصدر، خودسازي، خويشتنداري و پرهيز از تفرقه و اختلاف، برقراري روابط اعتمادانگيز بين مسئولان در دولت، مجلس، قوه قضائيه و ساير سطوح كشور، الهامبخش ارتباطات اجتماعي سرشار از اعتماد خواهد بود.
اين مطلبي است كه بيانگر آسيب جدي اجتماعي در جامعه امروز ايران است و نمي توان به سادگي از كنار آن به نديدن گذشت، زيرا نديدن به معناي نبودن نيست چنان كه عدم الوجدان به معناي عدم الوجود نمي باشد. با نديدن نمي توان صورت مساله را پاك كرد و گفت ان شاءالله گوسفند است در حالي كه سگي جامه ات را به نجاست ، بي اعتمادي آلوده كرده است.
نوشتار حاضر تلاشي است تا اين مفهوم را از نظر آموزه هاي اسلامي به ويژه قران بررسي كرده و ريشه يابي آن را بر اساس تحليل و تبيين قرآن ارايه دهد. با هم اين مطلب را از نظر مي گذارنيم.
اعتماد اجتماعي ، سرمايه اجتماعي
سرمايه اجتماعي به نسبت، مفهوم جديدي است كه به تازگي وارد ادبيات علوم انساني از جمله روان شناسي اجتماعي و علوم اقتصادي شده و توانسته است در مدت زمان كوتاهي جايگاه مناسبي در مباحث مختلف انساني از جمله توسعه پيدا نموده و سهم بسزايي در تبين مسائل توسعه كسب نمايد.
سرمايه اجتماعي به عنوان يكي از مهم ترين عناصر پوياي نظام اجتماعي و فرهنگي جوامع به حساب ميآيد و فضاي ساختاري دانشگاه ميتواند منتقل كننده ايدهها، ارزشها، هنجارها و اعتماد اجتماعي با ضمانتهاي اجرايي موثر به دانشگاهايان باشد؛ از اين رو دانشگاه و نظام آموزش عالي به عنوان يكي از كانونهاي اصلي ايجاد، توسعه و ظرفيت سازي سرمايه اجتماعي در سطح جامعه محسوب ميشود.
سرمايه اجتماعي مفهومي كلي است كه از اجزاي متفاوتي تشكيل شده است. ابعاد سرمايه اجتماعي عبارتند از: اعتماد اجتماعي، ارزشهاي اجتماعي، امنيت اجتماعي، مشاركت اجتماعي، آگاهي و شناخت، انسجام اجتماعي و سرمايه فرهنگي.
به عقيده برخي صاحب نظران، اعتماد مهمترين بعد سرمايه اجتماعي است و ابعاد ديگر را نيز تحت تاثير قرار ميدهد. اعتماد يكي از جنبههاي مهم روابط انساني است و زمينه ساز مشاركت و همكاري ميان اعضاي جامعه ميباشد. اعتماد مبادلات را در زمينه هاي مختلف جامعه (شامل: اعتماد به خود، خانواده، دوستان، نهادهاي رسمي و غير رسمي و همچنين مشاغل اجتماعي)، ارزيابي گردد.
اعتماد اجتماعي ، پايه تعاملات اجتماعي
ارتباطات ، عنصري حياتي ومايه ي قوام جامعه است. ارتباط ناب منوط به اعتماد متقابل است واعتماد متقابل نيز به نوبه ي خود رابطه اي نزديك با صميميت دارد. براي ايجاد اعتماد، شخص بايد هم به ديگري اعتماد كند وهم خودش دست كم در محدوده ي رابطه ي مورد نظرقابل اعتماد باشد. بنابراين اعتماد، مساله دو طرفه است كه نمي توان در يك جاده يك طرفه به آن رسيد. هر كسي كه اعتماد مي خواهد مي بايست چنان رفتار كند كه ديگري به وي اعتماد كند. اين همان معناي ديگر كلام معصوم است كه مي فرمايد: چنان رفتار كن كه دوست داري ديگري با تو رفتار كند؛ يا اين كه آن چه براي خود نمي پسندي بر ديگري نپسند ؛ يا اين كه " ارحم ترحم ؛ رحم كن و مهربان باش تا ديگري با تو مهربان باشد. از اين دست گفتار و سيره عملي در آيات و روايات بسيار است. خداوند در توصيف سيره عملي و اخلاقي پيامبر(ص) وي را به صفت "خلق عظيم" مي ستايد و در جايي ديگر او را به "اذن خير" توصيف مي كند كه به معناي كسي است كه بر گفته ديگري اعتماد مي كند و براي هر چيزي به شك و ترديد نمي افتد و به پرس و جو نمي پردازد، مگر آن كه مساله امري حساس اجتماعي باشد كه تجسس و تفحص را درآن امري پسنديده مي شمارد. بنابراين " اذن خير" بودن به معناي اعتماد بر شنيده ها براي حفظ كرامت انساني و اعتماد اجتماعي از امور ضروري و پسنديده اي است كه در آيات قران بر ان تاكيد شده و پيامبرش بر اين سيره اخلاقي و هنجار اجتماعي ستوده و توصيف شده است ؛ زيرا اعتماد دريك جامعه مانند شيرازه اي است كه افراد يك جامعه را به هم پيوند مي دهد واز انفصال وپراكندگي آنها جلوگيري مي كند.
از نظر قرآن ريشه بسياري از انحرافات اجتماعي چون غيبت و تهمت و شايعه و تاثير گذاري آن ها ريشه در بي اعتمادي و بي اطمينان دارد كه خود ريشه در مجموعه از عوامل بينشي و نگرشي و رفتارهاي اجتماعي دارد كه اين مساله را ايجاد و تثبيت كرده و حتي به شكل ويروسي دامن زده و گسترش داده است. از اين رو در بررسي انحرافات ومسائل اجتماعي، مي بايست به مساله اعتماد و بي اعتمادي به عنوان مقوله اي حائز اهميت توجه ويژه اي مبذول داشت ؛ زيرا ريشه ي بسياري از مسائل وانحرافات دريك جامعه را مي توان دربي اعتمادي افراد به يكديگر، و يا در بي اعتمادي به ساختار سياسي و اجتماعي جامعه، جست.
دورويي و نفاق ، عامل بي اعتمادي
انسان ها در شرايط تعادل اجتماعي و فرصت هاي برابر، به دور از هر گونه دورويي و نفاق عمل مي كنند؛ از اين روست كه قدرتمندان و هنجارشكنان عموما ، از خصلت شفاف بودن برخوردار مي باشند؛ زيرا نيازي نمي بينند كه خلاف آن چه هستند و يا معتقد مي باشند عمل كنند. قران در بازخواني ريشه هاي نفاق و تقيه به مساله قدرت و فشارهاي دروني و بيروني توجه مي دهد. از نظر قران ريشه و خاستگاه نفاق و تقيه را مي بايست در اعمال خشونت و قدرت و اقتدار فردي واجتماعي جست.
نفاق در جامعه اي رشد مي كند كه كفر نمي تواند خود را چنان كه هست و عمل مي كند ، نشان دهد. از اين روست كه نفاق و منافقان در مدينه در دوره تحقق حكومت اسلامي رشد مي كند و اثري از آن در دوره مكي نيست.
اما تحليل قران اين است كه كفر ، به سبب تحليل و برداشت نادرست به نفاق رو مي آورد؛ زيرا منافقان به هدف بهره گيري از حقوق شهروندي با حفظ اعتقاد باطل به نفاق رو مي اورند و رفتار دوگانه اي را در پيش مي گيرند. آن چه را باور دارند پنهان مي كنند و آن چه را معتقد نيستند آشكار مي سازنند. فلسفه و اهداف نفاق ، سود و بهره وري و يا ضربه از درون است.
اما تقيه با آن كه در يك چنين فضايي رشد مي كند و پديد مي آيد و تحت تاثير قدرت و خشونت ايجاد مي شود و از اين نظر شباهت دارند ولي در اهداف و فلسفه وجودي تفاوت هاي بنيادين دارند؛ زيرا تقيه به معناي حفظ و نگه داري جان از تعرض خشونت آميز مخالفان است. شخص در اين جا براي حفظ جان از تعرض ، عقايد و افكار خويش را ظاهر نمي كند ولي نمي كوشد تا از منافع جامعه و حقوق شهروندي بهره گيرد و يا در سر فرصت و بزنگاه به مخالفان ضربه زند. تفاوت هاي ديگر نيز ميان تقيه و نفاق وجود دارد كه در اين نوشتار نمي توان به همه آن ها پرداخت و در اين جا به همين مقدار بسنده مي شود.
با اين همه مي توان گفت شرايط و وضعيت اجتماعي جامعه موجب مي شود تا برخي به سوي تقيه و يا نفاق رو آورده و از عمل شفاف سازي خودداري و پرهيز نمايند. چنين شرايطي بسياري از مردم جامعه را به هر علت ديگري به سوي نهان كاري سوق مي دهد و مردمان صورتك هايي را بر چهره مي زنند كه غير از آن چه هستند نشان مي دهد. بنابراين فشارها نسبت هر كس و يا هر چيزي تشديد شود ، اگر شخص بتواند مقاومت كند وازقدرت كافي برخوردار باشد ، واكنش هاي روشن و شفافي نسبت به كنش هاي وارده و فشارهاي بيروني و يا دروني نشان مي دهد ولي در غير اين صورت به نهان سازي و صورتك سازي رو مي آورد و نفاق و دورويي را پيشه خود مي كند.
البته اين نفاق به مفهوم ديني ان نيز مي تواند باشد ولي مقصود هر گونه واكنش دورويي است كه افراد جامعه تحت هر كنش و فشاري بدان رو مي آورد. اين گونه است كه بي اعتمادي در جامعه پديد امده و رشد مي كند؛ زيرا تعامل های اجتماعی مبتنی بر چارچوب ها و ساختارهای تأیید شده اجتماعی اند که انسان ها آنها را به عنوان زیر بنای نظم اجتماعی پذیرفته اند. نظم اجتماعی تنها با رفتارها و عملکردهای خصوصی افراد شکل نمی گیرد، بلکه از طریق تأمین انتظارات و خواسته های جامعه که عمدتاً شامل رفتارهای عمومیت یافته افراد بوده و حاصل آن حفظ تعادل اجتماعی است ، سر و کار دارد.
بنابراین از آنجا که رفتارهای خصوصی افراد به صورت مستقیم نقش اساسي و بزرگی در شکل گیری تعادل اجتماعی ندارد، پنهان بودنش زیانی به جامعه وارد نمی کند و حتی آشكار کردن بسیاری از اعمالی که در حوزۀ خصوصی افراد جای می گیرند، موجبات بی ثباتی و تغییرات بی رویه جامعه را فراهم نمی آورند . با این حال افراط در پنهان کاری و انکار هویت فردی در اجتماع نتایجی مصیبت بارتر به دنبال خواهد داشت.
رفع نیازهای جامعه در گرو وجود افراد متفاوت با توانایی ها و اندیشه های گوناگون و گاه متضاد است؛ از این رو فشار برای ایجاد یکدستی اجتماعی و افراط در حفظ همرنگی و هم رأیی در زندگی اجتماعی موجب ظهور و تقویت رفتارهای غیر اخلاقی چون ریاکاری ، دورویی و دروغگویی می شود. در این حالت افراد صورتکهایی اجتماعی برای خود می سازند که صبحگاهان که از منزل خارج می شوند بر صورتشان می کشند تا چهره واقعی شان پنهان شود، حال آنکه ممکن است از نظر اصول انسانی چنین صورتی هیچگونه ایرادی نداشته باشد.
صورتکهای اجتماعی به معنی تغییر رفتارهایی است که فرد هنگام ورود به محافل عمومی مانند محل کار از خود بروز می دهند تا بر خلاف اخلاقیات و اعتقادات واقعی خود از رفتارهایی که مورد قبول و حمایت نظام سیاسی حاکم است پیروی کرده باشند . چرا که در غیر این صورت ممکن است «خود» تحت فشارهای مستقیم یا غیر مستقیم قرار گرفته و در امور روزمره زندگی اش محدودیت و تنگناهایی به وجود آید. لذا پناه بردن به صورتکهای اجتماعی خوشایند ، نه از روی میل و رغبت بلکه تحت تأثیر فشارهای ساختار حاکم است.
پنهان شدن فرد پشت این صورتکها ، انکار خود واقعی و پذیرش نوعی شیوه زندگی دروغین و غیر حقیقی است. چنین فرآیندی در عمل سبب خواهد شد که افراد جامعه با اینکه بر اساس اصول خاصی با هم تعامل دارند ولی همه نسبت به هم بی اعتمادند. این بی اعتمادی اجتماعی پدیدۀ صورتکهای اجتماعی را تشدید خواهد کرد. براین اساس این روند هم محصول عدم اعتماد اجتماعی و هم علت آن است .
در چنین حالت نا متعادلی فرد دارای دو نوع خود است :
الف- خود حقیقی: که خصوصی بوده و آن را در جمع خانواده ، دوستان و همفکران بروز می دهد.
ب- خود دروغین: نوعی بازیگری نقش است که بخش عمومی و اجتماعی شخصیت و وجود فرد را شامل شده و در اجتماع به نمایش در می آید.
اعتماد اجتماعي، پيش شرط مشاركت جمعي
انسانها اعتماد ميكنند تا ارتباط برقرار كنند، ارتباط برقرار ميكنند تا اين باور در ذهنشان ريشه كند كه بدون همكاري، مشاركت و همفكري كاري از پيش نخواهند برد.
اعتماد، مهمترين انگيزه اي است كه افراد را به داشتن ارتباطات دوسويه يا چند سويه تشويق ميكند. حتي بسياري از انديشمندان اجتماعي، اعتماد را حسي ميدانند كه منجر به تعاون و همكاري ميشود و فقط در اين حالت است كه انسان در عين تفاوتها، قادر به حل مشكلات خواهد بود.
گوير، انديشمند اجتماعي، با هرگونه جداسازي بين دنيا و زندگي روزمره انسان با زندگي رسمي مخالف است و عامل اتصال اين دو جلوه از زندگي انسان را اعتماد معرفي ميكند. او اصل بنيادي در ارتباطات انساني چه به صورت رسمي و چه به صورت غيررسمي را اعتماد ميداند و آن را «قانون ارتباطات انساني» نام مينهد.
مهمتر اين كه، معناي دقيق اعتماد اجتماعي، آنجا كه رنگي از باور به تأثيرات كنش ديگران به خود ميگيرد، ميتواند نتيجه تعاملات اجتماعي موجود در گروهها، انجمنها و فعاليتهاي اجتماعي باشد. پروساك، ديگر نظريه پرداز اجتماعي با اين تعبير، پافشاري ميكند كه اگر اين اعتماد از حد فردي به سطح اجتماعي انتقال يابد، به عنوان يك سرمايه با ارزش، تلقي ميشود. همچنين اين سرمايه موجب پايين آمدن سطح هزينههاي تعاملات اجتماعي و اقتصادي و اقدامات مختلف ميشود.
اعتماد اجتماعي، شرط ارتباطات متقابل
اعتماد اجتماعي، چيزي نيست كه به سادگي يا به اجبار بر چهره روابط و تعاملات اجتماعي بنشيند و رنگ بگيرد. بلكه انسانها از روي تمايل و علاقه به مشاركت و انگيزه به ادامه موفقيت آميز فعاليتهاي مختلف فرهنگي، اجتماعي، اقتصادي و حتي سياسي خود است كه لايه اي از اعتماد را خميرمايه روابط و تعاملات اجتماعي خود ميكنند.
امروزه براي سنجش مفهوم سرمايه اجتماعي، اعتماد اجتماعي را به همراه شاخصهاي ديگر احساس تعهد اجتماعي و احساس تعلق اجتماعي اندازه گيري ميكنند. چنانچه دكتر محسن رناني، اقتصاددان و استاد دانشگاه اصفهان، اعتماد را پايبندي به تعهدات و نظاير آنها از شاخصهاي اصلي سرمايه اجتماعي معرفي ميكند.
وي شرط لازم براي توسعه را اين گونه عنوان ميكند كه سرمايه اجتماعي كالايي است كه فقط با تعامل و مشاركت همزمان جامعه و دولت قابل توليد است و اگر يكي از اين دو در توليد اين كالا مشاركت نكنند، توليد متوقف ميشود.
اين اقتصاددان ميافزايد: اعتماد اجتماعي زماني ايجاد ميشود كه دولت و مردم به يكديگر اعتماد كنند. اگر دولت به مردم اعتماد نداشته باشد يا مردم از دولت سلب اعتماد كنند، اين كالا قابليت توليد را ندارد، يا اگر كاركنان دولت فاسد باشند، اين فساد به مردم سرايت ميكند و اگر مردم فاسد باشند، اين فساد به كاركنان دولت سرايت ميكند. پس عدم فساد، عدم رشوه دادن، صداقت در مناسبات، اعتماد و نظاير اينها، همه بخشهايي از سرمايه اجتماعي هستند و زماني افزايش مييابند كه هم مردم و هم دولت به آن پايبند باشند و در انباشته كردن آن بكوشند.
با اين حال، اگر اعتماد را صافي شفاف رعايت هنجارهاي اجتماعي بدانيم و با تكيه بر اين اعتقاد كه انسانها، هنجارهاي اجتماعي را براي ايجاد نظم در رفتارهاي اجتماعي خود وضع ميكنند، مفهوم اعتماد اجتماعي درهمان معنا تجلي مييابد كه دكتر عبدالعزيز لهسايي زاده، جامعه شناس عنوان ميكند.
وي معتقد است: اعتماد اجتماعي، رفتار هنجاري غيررسمي است و هرگاه افراد جامعه به قرار و مدارهايي كه بين خودشان ميگذارند، احترام بگذارند و آنها را رعايت كنند، اعتماد اجتماعي به وجود ميآيد. اين اعتماد باعث پيوند و افزايش همبستگي اجتماعي ميشود و هرچه درجه اين اعتماد در جامعه افزايش يابد، درجه پيوند و همبستگي اجتماعي نيز افزايش پيدا ميكند.
براين اساس اعتماد اجتماعي، اعتماد به نفس و افزايش تواناييهاي افراد را به همراه دارد. براي افراد، اعتبار و پرستيژ اجتماعي به بار ميآورد، باعث گسترش فعاليتهاي فرد در جامعه ميشود و افراد را از نوعي پشتيباني جمعي برخوردار ميسازد.
اعتماد اجتماعي در سه عرصه خرد، كلان و ميانه اتفاق ميافتد. دكتر لهسايي زاده ميگويد: در عرصههاي خرد شكل گيري اعتماد اجتماعي، اول اعتماد فردي در روابط گروههاي كوچك بين دو يا سه نفر به صورت انفرادي ايجاد ميشود. به طوري كه وقتي دو نفر يا چند نفر با يكديگر كنش متقابل دارند يا گروهي را تشكيل ميدهند، افراد تك تك به يكديگر اعتماد ميكنند. در عرصههاي ميانه، اعتماد اجتماعي در سطح نهادهاي محلي و ملي از طريق تلفن و به صورت غيررسمي شكل ميگيرد. در عرصههاي كلان نيز، اعتماد اجتماعي در سطح بين المللي ايجاد ميشود.
سطوح و ابعاد اعتماد اجتماعي
ابراهیم سکندری در باره اين موضوع در مقاله اي آورده ا ست: اعتماد اجتماعی در سطوح و ابعاد مختلف خود بنیان شکل گیری (سرمایه های اجتماعی) است.
همان گونه که سرمایه های اقتصادی توانمندی یک جامعه را درعرصه (تولید ثروت) ظاهر می سازد، سرمایه اجتماعی نیز یک، جامعه را قادر به خلق، حفظ وتوسعه هنجار ها وارزش های خود ساخته (تولید منزلت) در آن جامعه را ممکن می سازد.
ابعاد مختلف اعتماد اجتماعی عبارت است از، اعتماد به نفس، اعتماد ملی به حاکمیت، اعتماد حاکمیت به ملت و اعتماد حاکمیت به اجزاء.
1- اعتماد به نفس : اعتماد به نفس وگرایش به سوی خلاقیت و سازندگی میتواند، آنچه انسان در زندگی انتظار دارد به دست آرد. درعین حال بي اعتمادي و عدم اعتماد به نفس می تواند مانع شكوفائی، قابلیت ها، خلاقیت ها وایفای مسوولیت ها شود.
2- اعتماد ملی به حاکمیت : استقرار حاکمیت ملی، مشارکت همه مردم بدون هیچ گونه تبعیض از لحاظ نژاد، زبان، عقاید مذهبی، اعتقادات سیاسی در تصامیم گیری واجرای آن، در راستای منافع ملی بوده که غیر قابل انتقال وتجزیه وغیر قابل مصادره و واگذاری می باشد.
استقرار نظام پارلمانی، دستگاه اجرایی پاسخگو وکارآمد که درتمامی سطوح وتصمیم گیری تابع اراده مردم وپاسخ گوی اعمال خویش نزد مردم باشد، استقرار دستگاه قضائی بی طرف، ضرورت الحاق به کنوانسیونهای حقوق بشر، تضمین آزادی بیان وعقاید مذهبی، آزادی مطبوعات، طرد خشونت وهمزیستی مسالمت آمیز، حمایت از محیط زیست،تأمین عدالت اجتماعی، اصلاحات ، یکی ازمشخصه دیگر اعتمادمردم به حاکمیت هم پرسی در تصميم گيري هاي كلان ، عمده و حیاتی دولت است که بعد از نظرخواهی مردم در منصه اجرا قرارمی گیرد.
3- اعتماد حاکمیت به ملت : ملت زمانی می تواند اعتماد حاکمیت را کسب نماید، که درتطبیق وحمایت قوانین کشور، احیاي منابع اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، درتطبیق برنامه های رشد وتوسعه شهری همکاری بی دریغ خویش را مبذول دارد.
عوامل تقويت و تخريب اعتماد اجتماعي
در هياهويي كه بازارهاي اجتماعي، پر است از كالاهايي كه بي اعتنا به بوق و كرناي فروشندگان و خريداران، خودنمايي ميكنند، اعتماد اجتماعي گاهي رنگ ميگيرد و گاهي رنگ ميبازد.
بسياري با پافشاري بر ارتباط مستقيمي كه بين اعتماد اجتماعي و احساس امنيت وجود دارد، عامل اصلي رنگ گرفتن و رنگ باختن اعتماد اجتماعي در چهرهِ روابط و تعاملات ميان افراد را همان احساس امنيتي ميدانند كه انگيزه اصلي افراد از اعتماد به ديگران و گروههاي ديگر قلمداد ميشود.
دكتر رناني، اقتصاددان در مصاحبه خود با اشاره به ارتباط مستقيم و خطي بين اعتماد و سرمايه اجتماعي ميگويد: سرمايه اجتماعي وقتي بالاست كه اعتماد در ميان مردم بالا باشد، همبستگي اجتماعي شديد باشد، تعهد به منافع ملي و منافع اجتماعي جدي باشد، احساس نوعدوستي و همياري جمعي قوي باشد، قانون حرمت داشته باشد و كسي جرأت نكند آشكارا در جامعه، خلاف قانون رفتار كند، مردم به حكومت و قوانين آن و مجريان آن به چشم حامي و خادم بنگرند نه به چشم غاصب و ظالم، مردم نسبت به دردها و مصائب همنوعان خود در جامعه حساس باشند و واكنش نشان دهند، بي تفاوتي اجتماعي حداقل باشد و مردم در ناهنجاريها و مشكلات اجتماعي خود را مسؤول بدانند و نظاير اينها.
با توجه به مفهوم سرمايه اجتماعي كه مجموعه اي از هنجارها، ارزشهاي غيررسمي، قواعد عرفي و تعهدات اخلاقي است و رفتارهاي افراد در چارچوب آنها شكل ميگيرد، موجب تسهيل روابط اجتماعي افراد ميشود و افزايش همكاري و مشاركت اجتماعي را براي افراد به همراه ميآورد، ميتوان توسعه را غني سازي كنشهاي اجتماعي ناشي از افزايش تمايل به مشاركت و اعتماد اجتماعي دانست.
دكتر لهسايي زاده، جامعه شناس با اشاره به عوامل تقويت كننده اعتماد اجتماعي ميگويد: انجام آموزش در سطح خانواده، از طريق وسايل ارتباط جمعي و نيز احترام به اقوام، باورها، ارزشها و هنجارهاي آنان ميتواند اعتماد اجتماعي را در بين افراد جامعه دروني كند. از طريق خانواده، بسياري از مسائل و مفاهيم مرتبط با اعتماد اجتماعي به كودكان منتقل ميشود. از طريق وسايل ارتباط جمعي به صورت مدرن امروزي، افراد در جريان اجتماعي شدن قرار ميگيرند كه بايد در اين زمينه، يك نوع فرهنگ سازي انجام شود تا روند تقويت اعتماد اجتماعي بهبود يابد. در صورت احترام به اقوام، باورها، ارزشها و هنجارهاي آنان نيز زمينههاي ايجاد اعتماد اجتماعي گسترش پيدا ميكند.
وي همچنين معتقد است اعتماد اجتماعي در سطوح مختلف خرد، ميانه و كلان تخريب و تضعيف ميشود و ميگويد: عوامل تخريب كننده اعتماد اجتماعي در سطح خرد، منفعت طلبي افراطي افراد است. از آنجا كه انسانها به طور ذاتي، منفعت طلب هستند، وقتي اين منفعت طلبي حالت افراطي به خود بگيرد، افراد سعي ميكنند با استفاده از روشهاي كاذب، سهم بيشتري از امكانات و منفعت را براي خود طلب كنند. در سطح ميانه، موضوع رقابتهاي كاذب بين نهادها و مؤسسات مطرح ميشود. در سطح كلان نيز، جاه طلبي كشورها عامل اصلي تخريب اعتماد اجتماعي محسوب ميشود. به طوري كه هرچه كشورها جاه طلبي بيشتري داشته باشند، ديگر كشورها نمي توانند به آنها اعتماد كنند.
سهم عمده اعتماد در كاهش آسيبها
اعتماد سهم مهمي را در بسياري از فرايندهاي سازماني نظير عقد قراردادها، انجام مذاكرات و نظارت مستمر بر عملكرد واحدها دارد و تلاش درجهت افزايش آن ميتواند بسياري از هزينههاي مربوط به فعاليتهاي ذكر شده را كاهش و علاوه بر آن بهره وري سازماني را افزايش دهد. از اين رو، اعتمادسازي در بين گروهها و واحدهاي مختلف يك سازمان را ميتوان يكي از مهمترين وظايف يك رهبر سازماني دانست.
دكتر لهسايي زاده ميگويد: اگر در جريان تعاملات و روابط اجتماعي، از اعتماد اجتماعي سوءاستفاده شود، شمار آسيبهاي اجتماعي گسترش مييابد. به عبارتي حالت سوءاستفاده از اعتماد اجتماعي، تضعيف اعتماد اجتماعي را به همراه دارد، كارايي هنجارهاي اجتماعي نيز كاهش مييابد.
وي ميافزايد: برخي از هنجارهاي اجتماعي مانند قوانين نوشته شده و شفاهي هستند و اين هنجارها، ناشي از اعتمادي است كه افراد نسبت به هم دارند. به طور مثال، درصورت اعتماد اجتماعي بين افراد، رسم اجتماعي پايدار ميماند و برعكس. از اين روست كه افراد به قرار و مدارهايي كه بين خودشان ميگذارند، احترام ميگذارند، آنها را رعايت ميكنند و اعتماد اجتماعي به وجود ميآيد.
با اين حال، در تعبير نخستيني كه انسانها اعتماد ميكنند تا ارتباط برقرار كنند، ارتباط برقرار ميكنند تا اين باور در ذهنشان ريشه كند كه بدون همكاري، مشاركت و همفكري كاري از پيش نخواهند برد، شايد به راحتي نتوان به جايگاه عيني اعتماد در پس كوچه اي از هنجارها و ناهنجاريها دست يافت. گويي بايد به همان انگيزهاي دلخوش كرد كه در پوشش اعتماد، افراد را به سوي دنياي بي حد و مرز ارتباطات و تعاملات ميكشاند.
پيامد هاي بي اعتمادي اجتماعي
ارتباطات ، عنصري حياتي ومايه ي قوام جامعه است. ارتباط ناب منوط به اعتماد متقابل است واعتماد متقابل نيز به نوبه ي خود رابطه اي نزديك با صميميت دارد. ايجاد اعتماد،شخص بايد هم به ديگري اعتماد كند وهم خودش دست كم در محدوده ي رابطه ي مورد نظرقابل اعتماد باشد.
اعتماد دريك جامعه مانند شيرازه اي است كه افراد يك جامعه را به هم پيوند مي دهد واز انفصال وپراكندگي آنها جلوگيري مي كند. در بررسي انحرافات ومسائل اجتماعي،اعتماد مقوله اي حائز اهميت است. وريشه ي بسياري از مسائل وانحرافات دريك جامعه را مي توان دربي اعتمادي افراد به يكديگر،وبي اعتمادي به ساختار سياسي جامعه،پيداكرد.
وقتي درجامعه اي منابع به صورت ناعادلانه دربين گروههاي مردم توزيع شود،واين نابرابري در طول زمان استمرار پيدا كند،شكاف بين دوطبقه ي غني وفقيرهرروز بيشترمي شودوطبيعي است كه دراين شرايط قوانين وساختارسياسي جامعه زيرسؤال رفته ونوعي بي اعتمادي اجتماعي رادرافراد تقويت مي كند.بي اعتمادي به ساختارهاي سياسي جامعه منجربه تضعيف تعهد اجتماعي وكمرنگ شدن هويت اجتماعي وملي مي شود.گذشته ازآن،بي اعتمادي به تدريج به سطح روابط ميان فردي كشيده مي شود،وحاصل اين امرانزواي اجتماعي است.
اعتماد و امنيت ملي و مشروعيت سياسي
اعتماد را مي توانيم در دوسطح اطمينان به رازداري وصداقت كنشگران وميزان مشروعيت ومقبوليت نظام سياسي بررسي كنيم.
"اعتماد مفهوم كانوني نظريات كلاسيك جامعه شناسي ونيزمحوراصلي تئوريهاي نوين سرمايه ي اجتماعي وزمينه ي تعاملات وروابط اجتماعي است.نتايج بسياري ازمطالعات اخير درسطح كشورحاكي ازكاهش سطح نسبي اين متغيردرنزد اقشارمختلف اجتماعي است."(ارمكي،1383: 100)
وجود ويژگي هاي خاص وتغييرات اقتصادي واجتماعي وسيع بستر بي اعتمادي فزاينده را دركشورپديد آورده است.
پيدايش ارزشها ونيازهاي جديد منجربه بالا رفتن سطح نيازها شده وازطرف ديگرامكان دستيابي به اين ارزشها ونيازها محدود گرديده است.
"عدم تطبيق ابعادمختلف پايگاه وازجمله ثروت،قدرت،منزلت ودانش،كه به دنبال رشدوگسترش عواملي چون شهرنشيني،تحصيلات وغيره فراهم مي آيد،انتظارها،توقعات ومطالباتي رابه وجود مي آورد كه اجابت آن ازعهده ي بسياري ازجوامع خارج است."(چلبي،1379: 32)
ازسويي با تضعيف ارزشهاي مذهبي،توجيهات مذهبي كاركردخود را از دست خواهد داد وانسانها كم وبيش سراسيمه ومتوحش به دنبال دستيابي به اهداف مادي مي دوند.سيستم كنترل بيروني (قانون ومقررات)ووعظ عالمانه ومذهبي ديگر دراين شرايط نتيجه نمي دهد،بالاخص وقتي كه كنترل كنندگان وواعظان خود به اين فرآينددچار يا برخي گرفتارشده اند.(ارمكي،1383: 103)
دراين شرايط هركس به دنبال منافع خودش است ومي خواهد"گليم خودراازآب بيرون بكشد"،چنين وضعيتي درتاريخ ما شاهدبسيار دارد.به گونه اي كه درعميق ترين لايه هاي فرهنگ وزبان وادبياتمان رسوخ كرده است.وجود ضرب المثل هاي بي شماري كه بر"چسبيدن كلاه خود"،"آسته رفتن وآسته آمدن"و"زبان سرخ"را دركنترل داشتن،تأكيد مي كنند،حكايت از ريشه هاي تاريخي بي اعتمادي اجتماعي درجامعه ي ما دارد.
"شرايط تاريخي وساخت قدرت عمودي وآمرانه ناشي ازتداوم حكومت استبدادي درايران شرايطي را به وجود آورده است كه مي توان آنرا"فرهنگ سياسي تابعيت"قلمداد نمود.در فرهنگ سياسي تابعيت،رفتارهاي افراد تركيبي است ازفرصت طلبي،انفعال وكناره گيري،اعتراض سرپوشيده وترس.چنين فرهنگي توانايي افراد رادرهمكاري واعتماد به يكديگر تضعيف مي كند."(ارمكي،1383: 105)
ميان دودسته نظريات كلاسيك ومعاصر،نظريات كلاسيك بيشتر به ساخت اجتماعي وآراي معاصربيشتربه ارتباطات وروابط اجتماعي گرايش دارند.(همان:107)
يكي ازويژگي هاي موردبررسي دراين نظريات مسئله ي مخاطره ونقش محوري آن درسامان جامعه ي معاصرمي باشد.بسياري ازنظريه پردازان نظيربك،لش وگيدنز جامعه ي جديد رامخاطره آميزقلمداد كرده وخصوصاً بررابطه ي آن با اعتمادتأكيد كرده اند.(همان)
بي اعتمادي وسوءظن تأثيرمؤثروكاهنده اي برروابط وپيوندهاي اجتماعي دارد واين امرزمينه ي مناسبي براي انزواي اجتماعي افرادفراهم مي سازد.(چلبي،1383 :28)
به عنوان نمونه روابط دختر و پسر در بيرون از چارچوب هاي شرعي و عرف پسنديده عقلايي ، يكي از علل و عوامل فزاينده بي اعتمادي در ميان زن و شوهر در جامعه مدرن امروزي است. روابط بي بندبار ميان دختر و پسر موجب مي شود تا سوء ظن در رفتارهاي زن و شوهر نمود پيدا كند و هر حركتي ولو ساده و بي عيب به عنوان حركت در چارچوب اصول اخلاقي و معيارهاي خانواده ارزيابي و داوري شود. پسري كه قبل از ازدواج با افراد زيادي ارتباط داشته است، به هنگام ازدواج به هر دختري كه نظر كند، مي پندارد او نيز با پسرهاي متعددي ارتباط داشته و پاك و عفيف نيست و در نتيجه روح بي اعتمادي و سوء ظن در جامعه اوج مي گيرد. پس از ازدواج نيز دختر و يا پسر با همان نگاه هاي بي اعتمادي رفتارهاي يك ديگر را زير نظر گرفته و ارزيابي مي كنند و كوچك ترين مساله به معضل غير قابل حل تبديل مي شود و راه به دادگاه مي برد و هر عملي سوء ظني مي شود و مانند خوره روح فرد و خانواده را مي خورد و آرامش را از آنان سلب مي كند. اين همان است كه ويل دورانت مي گويد: "مرد، نگران و مضطرب است كه مبادا كسي پيش از او زنش را تصرف كرده باشد." (ويل دورانت، لذات فلسفه، ص. 141) و يا هم چنان روابط نامشروع ادامه دارد و اين همان چيزي است كه قرآن كريم از آن نهي فرموده است (هجرات. 12) بنابر اين روابط آزاد، زمينه ساز بسياري از سوء ظن ها و بي اعتمادي هاي در طول زندگي زناشويي است.
حضرت على(ع) فرمود: مراقب باش كه سوء ظن بر تو غلبه پيدا نكند، به درستى كه بدگمانى هيچ رفاقتى را بين تو و دوستت باقى نمىگذارد. (بحارالانوار، ج 77، ص 207) در حقيقت بدگماني نسبت به ديگر موجب مي شود تا همه روابط مخدوش شود و از حالت طبيعي بيرون رود و به بي اعتمادي نسبت به ديگر دامن زند.
وي هم چنين مي فرمود: سُوءُ الظنّ يُفسِدُ الاُمُورَ و يُبْعِثُ عَلَى السُّرُورِ؛ گمان بد كارها را فاسد كرده و انسان را بر كارهاى زشت وامىدارد. (غررالحكم، حرف سين، لفظ (سوء))
به هر حال، بدگمانى هنگامى كه به صورت يك حالت درونى درآيد از مهمترين رذايل اخلاقى است كه موجب از هم پاشيدگى خانواده ها، و گروهها و جوامع انسانى است.
نخستين ثمره شوم بدگمانى عدم اعتماد است و هنگامى كه اعتماد از ميان برود، همكارى غير ممكن مي شود، و با از ميان رفتن همكارى جوامع انسانى به جهنم سوزانى تبديل مي شود كه همه از يكديگر مي ترسند و در فكر خنثى كردن فعاليت هاى يكديگرند.
به همين دليل اسلام كه براى اعتماد متقابل افراد و امت ها اهميت فوق العاده اى قائل است از مسأله بدگمانى به شدت نهى كرده است و آنچه را اسباب بدگمانى مي شود ممنوع شمرده و به عكس از آنجا كه حسن ظن سبب جوشش محبت و اعتماد و همكارى و پيشرفت وتعالى است آن را از صفات و اعمال برجسته شمرده و با تعبيرات بسيار محكم به سوى آن دعوت نموده است.
در مجلد سوم كتاب اخلاق در قرآن درباره پيامدها و آثار شوم سوءظن آمده است: گسترش دامنه سوء ظن در جوامع بشرى، آثار بسيار زيانبار و نامطلوبى دارد كه به طور اجمال بر كسى پوشيده نيست، ولى در توضيح آن، جهات ذيل قابل توجه است:
الف) از ميان رفتن «اعتماد» كه مهمترين سرمايه جامعه است، به خاطر گسترش سوء ظن از مهمترين آثار سوء اين رذيله اخلاقى مىباشد كه در اخبار گذشته نيز به آن اشاره شده بود، از جمله اين كه مىفرمود: «بدترين مردم كسى است كه به خاطر سوءظن به هيچ كس اعتماد ندارد، و به خاطر اعمال بدش كسى به او اعتماد نمى كند».
در جامعه اى كه بى اعتمادى حكمفرما است، همدلى، همكارى و تعاون وجود ندارد و آثار و بركات زندگى دسته جمعى از ميان مىرود.
در حديثى از امام على (عليه السلام) مىخوانيم: «مَنْ سائَتْ ظُنُونُه اِعْتَقَدَ الْخِيانَةَ بِمَنْ لا يَخُونُه; كسى كه بدگمان باشد نسبت به كسى كه به او خيانتى نكرده بدبين مىشود و او را خائن مىپندارد». (غررالحكم، حديث 8837.)
بدقولي از مهم ترين علل سلب اعتماد ميان افراد جامعه است. قول مي دهم ديگر اين كار را انجام ندهم . قول مي دهم از فردا سر ساعت به خانه بيايم . اين ها جملاتي است كه هريك ازما ممكن است در روز چند بار بشنويم . شايد در طول شبانه روز قول هاي زيادي از زبان ما جاري مي شود بدون آن كه قبل از وعده و وعيد و قول دادن تمام جوانب آن سنجيده شود . به راستي قول دادن هاي بي جا و به تبع آن بدقولي كردن چه عواقبي دارد ؟
بي گمان رواج بد قولي در خانواده يا جامعه موجب تزلزل بنيان آن و ازبين رفتن اعتماد و كرامت مي شود. چنان كه بد قولي موجب آزار خود و ديگران و از دست دادن جايگاه اجتماعي مي شود و همچنين تمام زندگي فردي و اجتماعي را تحت الشعاع قرار مي دهد .
از نظر اسلام وفاي به عهد و خوش قولي يكي از ريشه دارترين اصول اخلاقي و عالي ترين فضايل انساني است . عهد و قول و وفاي به عهد به آن در اسلام به دو شكل عهد وپيمان با خدا و مردم است. نداشتن وفاي به عهد در پيمان با خدا از گناهان بزرگ است و در قرآن كسي كه به عهد خود با خدا عمل نكند به عنوان منافق معرفي شده است . آيه هاي متعددي در قرآن كريم در خصوص وفاي به عهد آمده است. براساس قرآن و آموزه هاي ائمه معصوم ( ع ) يكي از شرايط ايمان ، خوش قولي است چنان كه تخطي از آن نيز و بد قولي در حكم بي ايماني است . بر پايه فرمايش حضرت علي ( ع ) هرگاه مردم پيمان شكني كنند خداوند دشمنان را بر آنان مسلط مي كند . اين عهد و پيمان شامل تمام ابعاد فردي خانوادگي ، اجتماعي ، سياسي و …. مي شود . در حديث است كه : المومن اذا وعد وفي و المنافق اذا وعد جفي ؛ بنابراين راه شناخت ايمان از نفاق همان وفاي به قول و عهد و عدم وفاي به آن است. به هر حال بدقولي عامل مهم بي اعتمادي اجتماعي است چنان كه يكي از راه هاي جلب اعتماد عمومي و اجتماعي ، خوش قولي و وفاي به عهد است .
بدقولي نوعي دروغ است و دروغ خود عامل مهم بي اعتمادي در جامعه است. همگانی شدن دروغ در كلیه سطوح اجتماعی عامل ویرانگری است كه هیچ گاه نباید در برابر آن بی تفاوت بود، اگر خداوند دروغ را گناه كبیره دانسته در عین حال كه در قوانین ما جرم نیست مگر موارد بسیار خاص، آن هم با مجازات اندك قطعا به دلیل آثار بسیار سوء آن بر حیات اجتماعی و سلامت آن است، و اگر جامعه ای به هر چیز حساس باشد جز دروغ، و اگر به هر چیز اعتراض كند، جز دروغ، این امر به چیزی جز اضمحلال سرمایه اجتماعی آن جامعه تعبیر نخواهد شد. اگر در جامعه ای دروغ آن رواج داشت و هیچ گاه حتی یك نفر هم به اتهام دروغ گفتن از مسندی خلع و به مجازاتی محكوم نشد، حتما بنیان های آن جامعه دچار اختلال اساسی است. جامعه ای زنده و پویاست كه آمادگی بخشش هر خلاف و گناه و جرمی را جز دروغ دارد و برعكس. این كه جامعه ما تا چه حد با چنین بحرانی مواجه است را باید به خوانندگان واگذار كرد و كار چندان سختی برای تطبیق دادن ندارند، اما اگر نسبت به سرنوشت خود و جامعه خویش حساس هستیم، چاره ای نداریم جز این كه نسبت به دروغ بیش از هر چیز دیگر حساس باشیم و آن را جزء خطوط قرمز اخلاقی همه افراد به ویژه اهل سیاست و قدرت تلقی كنیم، و تا وقتی كه چنین نكنیم، امید چندانی هم به بهبود شرایط نخواهیم داشت.
صداقت و راستگويي و وفاي به قول و قرارها و نيز عهد و پيمان هاي زباني چه رسد مكتوب ، از مهم ترين سرمايه هاي اجتماعي جامعه است، زيرا اعتماد اجتماعي را تقويت و افزايش مي دهد. در برابر زوال سرمایه اجتماعی، با ریختن قبح دروغ و به حاشیه رفتن راستگویی و صداقت است. این كه بتوان مشاهده كرد فرد یا افرادی به صراحت هرچه تمام تر ادعایی را تكذیب و آن را ساخته دیگران معرفی كنند كه همه مردم با كمال وضوح شاهد آن بوده اند، چیزی جز نابودی سرمایه اجتماعی و ركن ركین آن یعنی اعتماد اجتماعی نیست، اما بدتر از وقوع چنین امری، سكوت دیگران در برابر این پدیده است؛ زيرا امر به معروف و نهي از منكر به معناي پاسداشت سرمايه هاي اجتماعي هر جامعه است كه وظيفه عمومي و همگاني است و ايات قرآني بر آن تصريح و قيام حسيني (ع) بر اساس آن شكل گرفته ا ست.
ب) سوءظن آرامش جامعه را بر هم مىزند، همان گونه كه آرامش روح صاحبان اين رذيله اخلاقى را بر هم مىزند، كسى كه سوءظن دارد، از همه وحشت دارد و گاه تصور مىكند كه همه بر ضد او گام بر مىدارند و دائماً بايد حالت دفاعى به خود بگيرد.
ج) اضافه بر اين در بسيارى از موارد به دنبال سوءظن خود حركت مىكند و حادثه مىآفريند، و گاه حتى به خون ريزى منتهى مىشود. مخصوصاً در مواردى كه افراد، سوءظنّى به نواميس خود پيدا كنند، يا گمان كنند كه ديگران در پى اموال يا اخلاص را در انسان مىميراند، و اين كه در احاديث گذشته خوانديم: «سوءظن عبادت را فاسد مىكند» ممكن است اشاره به همين باشد.
نكته ديگر اين كه سوءظن به وعده هاى الهى انسان را در برابر حوادث سخت و پيچيده، سست و ناتوان مىكند، همان گونه كه در تفسير آيات مربوط به سوءظن خوانديم كه: در بعضى از ميدان هاى جنگ، چگونه گروهى از تازه مسلمانان گرفتار سوءظن به وعده هاى الهى شدند (و در مبارزه با دشمن سست گشتند در حالى كه مؤمنان راستين و با معرفت كه حسن ظن به خدا داشتند، با كمال قدرت و اميدوارى در برابر دشمنان ايستادند و پيروز شدند).
به علاوه سوءظن باللّه، انسان را از عنايات الهى محروم مىكند، زيرا خداوند با هر كس مطابق حسن ظن و سوءظن او عمل مىنمايد، همان گونه كه در روايات گذشته اشاره شده بود كه «لقمان حكيم» به فرزندش مىگفت: «فرزندم نسبت به خدا حسن ظن داشته باش، سپس از مردم سؤال كن كيست كه نسبت به خدا گمان نيك داشته باشد و خداوند مطابق آن با او رفتار نكند؟». (آثار الصادقين، جلد 12، صفحه 240.)
كوتاه سخن اين كه اگر انسان، طالب آرامش و استقامت و ايستادگى و جلب عنايات پروردگار و ايمان خالص است، بايد نسبت به خداوند و وعده هاى او حسن ظن داشته باشد.
به هر حال هر گونه سوء ظني پيامدهاي زيانباري دارد كه مي بايست از آن پرهيز كرد؛ به ويژه كه به بي اعتمادي در جامعه دامن مي زند و انسان هاي منزوي و ضد اجتماع به جامعه تحويل مي دهد؛زيرا باافزايش بي اعتمادي وسوءظن كه نشانگرعدم اطمينان واتكاء فرد به ديگران است، احساس عجز واحساس تنهايي تقويت مي گردد و انزوا طلبي در شخص تشديد مي شود.(همان:21)
انزواي اجتماعي چنانكه گفته شد يكي ازمهمترين پيامدهاي بي اعتمادي اجتماعي است.انزواي اجتماعي رامي توان فقدان ارتباط وسست شدن پيوندهاي ميان افراد بايكديگروبا جامعه دانست.
"انزواي اجتماعي افراد راازمشاركت غيررسمي ورسمي درجامعه محروم مي كند.مبادله ي اجتماعي ودلبستگي اجتماعي راكاهش مي دهد.ازتبادل پايدارودائمي افكارواحساسات ازكل به فرد وازفردبه كل جلوگيري مي كند.موجب تضعيف ياقطع روابط ومبادلات نامتقارن گرم وروابط گفتماني مي شود،ازاحساس مشاركت درروابط گرم،صميمي وانساني جلوگيري مي كند.فرصتهاي مناسب را براي با هم زندگي كردن،باهم كاركردن،باهم تجربه كردن وبا هم بودن سلب مي كند وروابط طولاني،پايداروعميق راغيرممكن مي سازد.موارد ياد شده مي توانند پيامدهاي مختلفي ازجمله احساس تنهايي، احساس عجز،يأس اجتماعي وكاهش تحمل رابه دنبال داشته باشند."(چلبي،1383: 10)
ازديدگاه سيمن،انزواي اجتماعي واقعيتي است فكري كه درآن فردعدم تعلق وانفصال كاملي راباارزشهاي مرسوم جامعه احساس مي كند(همان:4)
يوريك معتقداست انزواي اجتماعي به معناي عدم وجود پيوندهاي اجتماعي درميان افراداست.گاله وديگران درتعريف خود براهميت شبكه هاي اجتماعي تأكيد مي كنند ودراين زمينه معتقدند كه افراد منزوي قادرنيستند درقالب شبكه هاي اجتماعي انسجام يابند.(همان)
"جامعه شناسان عمدتاً متوجه تبيين وتشريح چگونگي مخدوش شدن روابط اجتماعي وحالات وخصوصيات منفصلانه وپرخاشگرانه فرد درقبال جامعه وساخت اجتماعي اند."(محسني تبريزي،1370 :33)
جورج زيمل زندگي درمادرشهرها را كه برفرد رقابت،تقسيم كار،روتينه شدن روابط،تخصص،فردگرايي،قبول روح عيني وطردروح ذهني راتحميل مي كند واورابه بيگانگي سوق مي دهد،عامل اصلي درسرگرداني انسان مدرن به شمار مي آورد.(همان:34)
ملوين سيمن بيگانگي اجتماعي راازنظرفرد دررابطه با اجتماع،يعني ازديد روانشناسي اجتماعي مورد بررسي قرارداده،دراين رابطه پنج متغير زير را ازهم تميزمي دهد:
1- ناتواني وبي قدرتي:به حالت فردي گفته مي شود كه احساس بي قدرتي وبي اختياري نموده قادربه تحت تأثيرقراردادن محيط اجتماعي خودنباشد.
2- پوچي:فرد در چنين حالتي درعقايدوباورهاي خود دچارابهام وترديد شده،نمي داند به چه چيزي بايد اعتقاد داشته باشد.به عبارت ديگر،انتظارچنداني ازرضايت بخش بودن پيش بينيهاي رفتاري خوددرآينده ندارد.
3- بي معياري:حالتي ازخود بيگانگي است كه فرد احساس مي كند براي رسيدن به هدفهاي ارزنده ي خود نيازبه وسايل نامشروع دارد،يا كنشهايي اورا به حوزه هاي هدف نزديك مي سازد كه مورد تأييد جامعه نيست.(ستوده،1374: 251)
4- انزوا:هنگامي است كه شخص احساس مي كند با ارزشها ومعيارهاي جامعه بيگانه شده است،چنين حالتي فرد خود رابا آنچه ازنظرجامعه ارزشمند وداراي اعتبار است،هم عقيده وهمسونمي بيند.
5- جدايي ازخويشتن:سيمن بيگانگي به معناي جدايي ازخويشتن رابا مفهوم "هدايت شده توسط ديگري"يكسان مي شماردوميزان ودرجه ي آن رفتار را براساس پاداشهاي مورد انتظارآتي مي بيند،در اينصورت است كه شخص ازخويشتن خويش جدا مي شود براي آنكه اوازهيچ چيزبه خاطرخود آن چيزلذت نمي برد.(همان:252)
سيمن علل ازخود بيگانگي راناشي ازبوروكراسي وساختارديوان سالاري مدرن،عدم تجانس بين رفتارفردوسيستم پاداش جامعه مي داند وپيامد اين ازخودبيگانگي را دراحساس بي قدرتي وفتور،احساس تنفروبيزاري،بي هنجاري،احساس پوچي وبي معنايي وانزوا مي داند.(محسني تبريزي،1370: 40)
يكي ازپيامدهاي انزواي اجتماعي يأس اجتماعي است كه اين احساس آينده اي نا اميد كننده راترسيم مي كند واحساس منفي افراد را نسبت به آينده نشان مي دهد.(چلبي،1383: 15)
يأس وافسردگي موجب برهم زدن نظم وآرامش روان درزندگي شخصي،بي اعتنايي به مسائل حيات جمعي،احساس مغلوبيت دربرابر مسائل ومشكلات،بدگماني وبدبيني نسبت به ديگران وجريانات است.
باگسترش روابط وسرمايه ي اجتماعي يأس اجتماعي،احساس عجز واحساس تنهايي كاهش مي يابد وبالعكس.كاهش ياتضعيف روابط وسرمايه ي اجتماعي (انزواي اجتماعي)زمينه ي مساعدي براي تقويت يأس اجتماعي،احساس عجز واحساس تنهايي فراهم مي سازد.باتوسعه ي سطح روابط وسرمايه ي اجتماعي،تحمل اجتماعي افزايش مي يابد وباكاهش سطح روابط وسرمايه ي اجتماعي (انزواي اجتماعي)تحمل اجتماعي كاهش مي يابد.(چلبي،1383: 20)
اطلاع ازمحيط پيرامون وتحولات ورويدادها وهمچنين آگاهي ازمشكلات،ضعف ها وكاستي ها مي تواند اميدافراد رانسبت به آينده تضعيف كند ودرمقابل يأس اجتماعي رادرآنها تقويت نمايد.(همان:21)
هنگاميكه افرادمحيط پيرامون خودرا تهديدآميزارزيابي مي كنند وعلاوه برآن داراي اين احساس هستند كه براي جلوگيري ازآسيبهاي احتمالي نمي توانند اقدام مؤثري انجام دهند،يأس اجتماعي واحساس تنهايي تقويت مي گردد.(همان:22)
مي توان انتظارداشت كه اگرسطح روابط وسرمايه ي اجتماعي افراد افزايش يابد،ازميزان يأس اجتماعي،احساس عجزواحساس تنهايي آنها كاسته شود وبالعكس با كاهش روابط وسرمايه ي اجتماعي(انزواي اجتماعي)،يأس اجتماعي،احساس عجز واحساس تنهايي تقويت گردد.(همان:25)
به اعتقادچلبي،هرقدردرسطوح مختلف شبكه ي روابط اجتماعي جامعه روابط امدادرساني درابعاد مختلف معرفتي(راهنمايي،مشاوره وآموزش)،مادي(كمك اقتصادي)،عاطفي(همدردي)ومنزلتي(اعاده ي كرامت انساني)بيشترباشد،به همان نسبت ميزان يأس اجتماعي واحساس عجزكاهش مي پذيرد.چلبي معتقد است تحمل اجتماعي باتوسعه ي شبكه ي اجتماعي فرد افزايش مي يابد وبا تضعيف آن كاهش مي پذيرد.(همان:11)
كاهش شكاف ميان حوزه ي خصوصي وعمومي وهمچنين تقويت اجتماعي جامعه اي مي تواند اعتماد اجتماعي واحساس امنيت رادرسطح جامعه تقويت نمايد.با توجه به تأثيرمثبت تعدد گروهها وهويتها برسطح روابط وپيوندهاي اجتماعي لازم است پيوندهاي ضعيف يا به عبارتي پل هاي ارتباطي درشبكه ي تعاملات جامعه افزايش يابند.(همان:28)
منابع:
1. ناهيد حسيني، اعتماد اجتماعي پيش شرط مشاركت جمعي؛ هفته نامه آتيه : شماره544 – سه شنبه 22 آذر ماه 84
2. رابطه اعتماد اجتماعی و رواج صورتکهای اجتماعی ؛ علی بیرانوند
3. آزاد ارمكي،تقي،افسانه كمالي(1383)،"اعتماد،اجتماع وجنسيت(بررسي تطبيقي اعتماد متقابل دربين دوجنس)"،مجله ي جامعه شناسي،دوره ي پنجم،شماره ي دو،ناشر:انجمن جامعه شناسي ايران.
4. چلبي،مسعود،منصوره اعظم آزاده(1379)،"فقدان تناسب درابعاد پايگاه اجتماعي وپيامدهاي رواني واجتماعي آن"،نامه ي علوم اجتماعي،شماره ي16،ناشر:دانشكده ي علوم اجتماعي دانشكده ي تهران.
5. چلبي،مسعود،مهدي اميركافي(1383)،"تحليل چندسطحي انزواي اجتماعي"، مجله ي جامعه شناسي،دوره ي پنجم،شماره ي دو،ناشر:انجمن جامعه شناسي ايران.
6. ستوده ،هدايت الله(1374)،درآمدي برروانشناسي اجتماعي،تهران:آواي نور.
7. محسني تبريزي،عليرضا(1370)،"بيگانگي(مفهوم سازي وگروهبندي تئوريهادرحوزه هاي جامعه شناسي وروان شناسي)"،نامه ي علوم اجتماعي،شماره ي2،جلددوم، ناشر:دانشكده ي علوم اجتماعي دانشكده ي تهران.
8. سحرقدوسي؛ پیامدهای بی اعتمادی های اجتماعی؛ فصل نو
4 دیدگاه